دکتر محمد شعبانی راد

اهل نور از سرزنش هیچ ملامتگر حسودی، ترس و واهمه ندارد! وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ!

“The People of Light Do Not Fear the Reproach of Any Envious Blamer”
“And they fear not the blame of any blamer” (Qur’an 5:54)


The people of light are unaffected by the reproach of envious individuals; they harbor no fear or hesitation in the face of blame.

Those whose hearts are illuminated by divine light—who recognize and remain steadfast in their inner connection with God and His guiding truth—are not swayed by the judgments of those around them. They know that envy and blame are the weapons of hearts veiled from light. For this reason, they stand firm, unaffected by external negativity or accusations.

The Qur’anic phrase “وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ” (“and they fear not the blame of any blamer”) reveals a profound spiritual principle: that inner clarity and connection to divine light gives the believer immunity from the emotional disturbances caused by blame, especially when that blame stems from envy.

In the story of Prophet Yusuf (Joseph), the envious women of Egypt blamed Zuleikha for her desire—but their blame quickly turned to confession when they saw Yusuf’s beauty. Ironically, even though they shared the same envy and passion, they attempted to mask it by blaming each other. This illustrates how blame itself can become a cover for hidden jealousy.

Yet Zuleikha, realizing their hypocrisy, responded much like the devil in Surah Ibrahim (14:22):
“So do not blame me, but blame yourselves.”
She declared: “You blamed me, but now you have seen for yourselves what desire can do.”

Here, blame is not a moral judgment but an echo of jealousy.
Even those who are themselves consumed by desire and envy instinctively know it is wrong—and so they blame others to hide their inner struggle. This is why in the same scene, they call Zuleikha’s act “shameful” and Yusuf “a noble angel”even as their hearts were burning with the same desire.

Thus, the one who walks in the light of divine knowledge, guided by the angel of mercy within, is never disturbed by the murmurings of the envious.
He knows his path, his guide, and his mission.
The voices of blame around him are simply background noise—reflections of spiritual poverty in others.

And so:
The people of light strive in the way of God, and they do not fear the blame of any blamer. (Qur’an 5:54)

«لوم» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«لامَهُ في كذا و على كذا: او را درباره چيزى سرزنش و نكوهش كرد، از او گِله كرد.»

اهل نور از سرزنش هیچ ملامتگر حسودی، ترس و واهمه ندارد!
«وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» (مائده، ۵۴)
در فرهنگ لغت‌های عربی آمده است:
لَامَهُ في كذا و على كذا:
یعنی او را به خاطر کاری یا بر سر موضوعی سرزنش کرد، ملامت نمود، یا از او گلایه کرد.
ریشۀ «لوم» اشاره به نوعی زبان‌زدن و نکوهش دارد؛
اما در واقع، نوعی خشم درونی و زخم زبانی ناشی از حسد است.
به همین دلیل، «لوم» یکی از هزار واژۀ مترادف حسد است؛ چرا که سرزنشگر، به جای آنکه از روی دلسوزی و هدایت سخن بگوید، از سرِ تمنا و نفرت پنهان حرف می‌زند.
او نمی‌تواند نور را ببیند و خاموش باشد؛
پس زبانش را به سرزنش و تضعیف اهل نور باز می‌کند.
آیۀ شریفۀ:
«وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ»
در توصیف بندگان راستین خدا آمده است که آنان، از سرزنش هیچ ملامتگری نمی‌هراسند؛ زیرا
دلشان با نور الهی آرام است،
و به جای اینکه اسیر حرف مردم و نگاه حسودان شوند،
با قلبی سلیم، تنها فرمان نور را گوش می‌دهند.

سرزنش، در نگاه قرآن، هم‌ردیف با «عذاب زبانی» و یکی از ابزارهای تخریب روانی اهل ایمان توسط حسودان است.
اهل لوم، در واقع، همان کسانی‌اند که خود را ناتوان از رسیدن به نور می‌بینند؛
اما چون قلبشان فقیر است و حسرت درونشان شعله‌ور، تلاش می‌کنند اهل نور را با ملامت و تحقیر، زمین‌گیر کنند.
اما اهل نور، برخلاف آن‌ها، نور را از خدای مهربان می‌گیرند،
و چون وابسته به نگاه مردم نیستند، از لوم لائم نمی‌ترسند.

اهل نور از سرزنش کردن شخص حسود ملامتگر، هیچ ترس و واهمه‌ای ندارد!
در واقع، کسانی که به نور دل خود ایمان دارند و بر اعتقادات خود ثابت‌قدم می‌مانند، غالباً از منفی‌بافی دیگران در امان هستند و این نیروی درونی، آنها را از شک و ترس محافظت می‌کند.

زلیخا اگه حسود نبود، اگه ریگ تو کفشش نبود، از گله گذاری‌های زنان مصر اصلا احساس نگرانی نمیکرد که در صدد اثبات این امر بر بیاد که ثابت کنه اونا هم چشمشون دنبال تمناهاست.
اصلا اهل نور از سرزنش اهل حسادت نگران نیستند «وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ‏» و میدونند که این ویژگی ثابت اهل حسادته که بخاطر بیماری حسد قلبیشون مدام درصدد این هستند که یه جوری اهل نور رو اذیت کنند و یکی از ویژگی‌ها همین سرزنش‌کردن‌های حسودانه است.
پس اهل نور به سرزنشهای اهل حسادت اعتراض نمیکنند و اونو در قالب تقدرات خودشون میدونن که ماموریت کربلای اونها همینه…
اما…
اما زلیخای حسود، به زنان مصر حسود اعتراض میکنه که چرا منو بخاطر تمناهام سرزنش میکنین «لُمْتُنَّني‏ فيهِ» در حالیکه بهتون ثابت شد خودتونم اهل تمنا هستین!
و زلیخا انگار عین جملۀ شیطان رو به اونها گفت و یادآوری کرد که:
«فَلا تَلُومُوني‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ»
یعنی منو سرزنش نکنید! دیدید که خودتون هم اهل تمنا هستید و به دعوت شیطانی من لبیک گفتید!
جالب اینجاست که اهل حسادت هم میدونن حسد چیز بدیه و لذا زلیخای حسود رو، زنان مصر حسود هم سرزنش میکنن. انگاری چیز بد، بده، همه میدونن بده، اما باز هم تمنا اینقدر برای حسود دوست داشتنیه که شغفها حبا میشه یعنی عقل از سرش میپره و با وجود اینکه میدونه بده اما باز هم مرتکب میشه. واژۀ لوم میگه حسادت چیز بدیه که همه، این ویژگی رو سرزنش میکنن حتی کسانیکه که خودشون هم حسود هستند!
«لؤم – لئيم: ضدّ الكرم»
همین زنهایی که کار زلیخا رو لئامت و پستی میبینن، وجود یوسف رو کریم وصف میکنن.
یعنی حسود خودش هم میدونه چقدر آدم پستیه و میدونه معلم نورانی چقدر کریمه، اما این دونستن کفایت نمیکنه و برای عاقبت به خیری کافی نیست. باید رفتارش بوی نورانی یوسف ع رو بده!
برای حسود فرقی نمیکنه، او زلیخای حسود رو هم سرزنش میکنه، اهل نوری هم که داره کارشو درست انجام میده رو هم سرزنش میکنه «يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ»

«گِله کردن» در زبان فارسی:
زلیخا کاری کرد که دیگران از او گله کردند و به او خرده گرفتند!
«لامَهُ في كذا و على كذا: او را درباره چيزى سرزنش و نكوهش كرد، از او گِله كرد.»
حسود، کارش گله‌گذاری است! از همه چیز خرده میگیره! ایراد میگیره! همه رو سرزنش میکنه جز خودش رو!

اهل نور از سرزنش هیچ ملامتگر حسودی نمی‌هراسند
اهل نور از سرزنش کردن شخص حسود ملامتگر، هیچ ترس و واهمه‌ای ندارد.
در واقع، کسانی که به نور دل خود ایمان دارند و بر اعتقادات نورانی خویش ثابت‌قدم مانده‌اند، غالباً از منفی‌بافی و سرزنش دیگران در امان هستند.
این نیروی درونیِ ایمان به نور، آن‌ها را از شک و ترس محافظت می‌کند و نگاهشان را از ملامت ملامتگر می‌گیرد و به رضای محبوب می‌دوزد.
نمونۀ واضح این حقیقت را می‌توان در داستان زلیخا و زنان مصر دید؛
اگر زلیخا حسود نبود و «ریگ در کفشش» نبود،
هرگز از گله‌گذاری‌های زنان مصر این‌گونه احساس نگرانی نمی‌کرد که بخواهد برای اثبات حقانیت خویش، یوسف را در برابر دیدگان آن‌ها حاضر کند.
این حرکتِ زلیخا، نه از معرفت بود و نه از آرامش دل؛
بلکه از اضطرابِ درون یک قلب حسود برمی‌خاست.
قلبی که می‌خواست ثابت کند تمنا فقط در دل او نیست؛ همه چشم‌شان به یوسف است!
اما اهل نور، اهل این بازی‌ها نیستند؛
آن‌ها از لوم لائم نمی‌ترسند:
«وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» (مائده، ۵۴)
چرا؟
چون خوب می‌دانند که این سرزنش‌ها،
این زخم‌زبان‌های حساب‌شده،
و این اعتراض‌های پنهان،
همگی ویژگی ثابت قلب‌های حسود است؛
قلب‌هایی که چون از نور بی‌نصیب‌اند، دائم در صدد آزار اهل نورند.
یکی از ابزارهای همیشگی این جماعت،
همین سرزنش‌کردن‌های حسودانه است؛
زخم‌هایی با زبان، در لباس موعظه، نصیحت، یا حتی دوستی.
اما اهل نور، نه تنها به این سرزنش‌ها اعتراض نمی‌کنند،
بلکه آن را بخشی از تقدیرات کربلایی خودشان می‌دانند.
آن‌ها با خود می‌گویند:
این هم جزئی از مأموریت ماست؛
اگر حسودان نمی‌بودند، غربت نور چگونه آشکار می‌شد؟
پس اهل نور، نه می‌ترسند، نه شک می‌کنند، و نه توقف می‌کنند.
بلکه جلو می‌روند… در مسیر نور،
در مسیر ولایت،
و در مسیر کربلا.

اما…
اما زلیخای حسود، به زنان مصر حسود اعتراض می‌کند که چرا مرا به‌خاطر تمناهایم سرزنش می‌کنید؟!
در حالی که خودتان با چشمان‌تان دیدید که همان تمنایی که در دل من بود، در دل شما هم شعله‌ور شد!
و این همان وقتی است که حسود، حسود را هم سرزنش می‌کند!
عبارت «لُمْتُنَّني‏ فيهِ» (یوسف، ۳۲) دقیقاً همین معنا را فریاد می‌زند:
یعنی «چرا مرا دربارۀ او سرزنش کردید؟!»
زلیخا در حقیقت، جملۀ شیطان را برای زنان مصر بازگو می‌کند:
«فَلا تَلُومُوني‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ» (ابراهیم، ۲۲)
یعنی: من را سرزنش نکنید!
خودتان بودید که دعوت به تمنا را لبیک گفتید!
من فقط در را باز کردم… این شمایید که مشتاقانه وارد شدید!
این لحظه، پرده از یک حقیقت عجیب برمی‌دارد:
حسود، خودش هم می‌داند که حسادت چیز بدی است.
برای همین، زنان مصر هم زلیخا را سرزنش می‌کنند.
اما نکته عجیب‌تر آن‌جاست که با آنکه همه می‌دانند حسادت بد است، باز هم انجامش می‌دهند!
تمنا و حسد، آن‌قدر در دل انسانِ دور از نور شیرین می‌نشیند که حتی وقتی عقلش می‌گوید: «نکن!»،
دلش فریاد می‌زند: «شَغَفَها حُبّاً» (یوسف، ۳۰)
یعنی: این عشق، قلبش را ربود… عقلش را برد… و کرامتش را بلعید.
واژۀ «لوم» به ما می‌گوید که:
حسادت، امری است قابل سرزنش؛ نه فقط از نگاه اهل نور، بلکه حتی نزد خودِ حسودان!
اما دانستنِ بد بودن یک چیز، تا زمانی که دل انسان به نور گره نخورده باشد،
نمی‌تواند مانع ارتکاب آن شود!
جالب‌تر آنکه، در همان صحنه،
زنانی که کار زلیخا را لئیم می‌دانند و سرزنشش می‌کنند،
یوسف را کریم خطاب می‌کنند:
«ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَريمٌ» (یوسف، ۳۱)
یعنی:
زلیخای حسود، لئیم بود؛ یوسف، کریم است.
«لُؤم» در برابر «کَرَم»؛
«حسد» در برابر «نور».
اما باز هم، باز هم حسودان دست از تمنا برنمی‌دارند.
چرا؟ چون معرفت به نور یوسف ندارند؛
با فرشتۀ مهربان دلشان ارتباط قلبی و اطلاع‌رسانی الهی ندارند.
و اگر هم داشته باشند، آن صدا را خفه می‌کنند.
زنان مصر حسود، زلیخای حسود را هم سرزنش می‌کنند!
و اهل حسادت، اهل نوری را هم که دارد کارش را درست انجام می‌دهد، سرزنش می‌کند!
این خاصیت حسادت است؛ بی‌رحم، بی‌منطق، و پُر سر و صدا…
اما اهل نور، برعکس،
با قوت و آرامش،
«يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» (مائده، ۵۴)
اهل نور، از لوم لائم نمی‌هراسند؛
نه از حسودان آشکار،
نه از ملامتگرانی در لباس دوست،
نه از نیشِ زبان‌هایی که از حسرت برمی‌خیزد.
آن‌ها، چون نور دارند،
دارای ایمان‌اند؛
دارای یقین‌اند؛
دارای رضا و اطلاع از سخط پروردگارند،
و همین دارایی، آن‌ها را صاحب نور کرده؛ مالک نور.

+  مفهوم «سرزنش»:
+ «عیر»
+ «عیب»
+ «زری»
[لفق – لوم]:
«تَلَافَقَ‏ أمرهم: تلاءَم»
«تَلَوَّمَ‏: تظاهر به نكوهش كرد، درد را جستجو كرد تا جاى آن را بشناسد.»
«تَلَوَّمَ فِى الأَمْرِ: در آن كار مكث و درنگ كرد.»
«النَّفْسُ‏ اللَّوَّامَة»: وجود يا نفسى كه فضائلى اكتساب كرده و هر گاه دارنده و صاحب خود مرتكب گناهى شود او را نكوهش و ملامت كند.
تیکه کلامهایی که در ملک و ملکوت از صاحبان نور میشنوی و از ارتکاب گناه منصرف میشی، به این میگن لوّامة.
«تَلَوَّمَ‏: تظاهر به نكوهش كرد، درد را جستجو كرد تا جاى آن را بشناسد.»
+ «با نور، ثابت‌قدم باش! نور پابرجا! كَذلِكَ‏ لِنُثَبِّتَ‏ بِهِ فُؤادَكَ!»
قلب اهل نور، با وسوسه‌های شیاطین جنّ و انس، دچار آریتمی نمیشود!

اللَّوْمَة [لوم] 
توصیف مدخل
لومة: بمعنى ملامت است.
قاموس قرآن، جلد 6، صفحه 220
اَللَّوْمُ‌: عذل الإنسان بنسبته إلى ما فيه لوم. يقال: لُمْتُهُ‌ فهو مَلُومٌ.
مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 751
لَوْم: ملامت و سرزنش انسان از خودش به نسبتى كه در او هست و مستحق آن است فعلش – لُمْتُهُ‌ اسم مفعولش مَلُوم است.
ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن، جلد 3، صفحه 171

[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۳۰ الى ۳۵]
قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ
وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ 
وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ (۳۲)
[زليخا] گفت:
«اين همان است كه در باره او سرزنشم مى‏‌كرديد.
آرى، من از او كام خواستم و[لى‏] او خود را نگاه داشت،
و اگر آنچه را به او دستور مى‌‏دهم نكند قطعاً زندانى خواهد شد و حتماً از خوارشدگان خواهد گرديد.»

اهل نور از سرزنش هیچ ملامتگر حسودی، ترس و واهمه ندارد!
(وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ – مائده/۵۴)
اهل نور از سرزنش و ملامت حسودان هیچ ترس و واهمه‌ای به دل راه نمی‌دهند؛ آنان از سرزنش دیگران نه دچار تردید می‌شوند و نه دچار سستی.
کسانی که دل‌هایشان به نور الهی روشن شده و با یقین و پایداری به مسیر ایمان خود پایبند مانده‌اند، تحت تأثیر قضاوت‌ها و انتقادهای بیرونی قرار نمی‌گیرند. آنان می‌دانند که ملامت و سرزنش، ابزار اهل حسدی است که دلشان از نور تهی است. به همین دلیل، استوار و آرام در مسیر خود باقی می‌مانند و هیچ تهمت و تحقیر بیرونی، توان تزلزل در آن‌ها ندارد.
عبارت قرآنی «وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» بیانگر یک اصل عمیق معرفتی است:
کسی که قلبش به نور خدا وصل است، از لرزش‌های بیرونی و حرف مردم در امان است، به‌ویژه وقتی این سرزنش از حسادت و کینه برخاسته باشد.
در داستان حضرت یوسف علیه‌السلام، زنان حسود مصر زلیخا را به خاطر تمنایش سرزنش کردند؛ اما همین زنان وقتی یوسف را دیدند، خود گرفتار همان حس و تمنا شدند. در حقیقت، ملامتشان پرده‌ای بود برای پنهان کردن حسادت و تمنای خودشان. این نشان می‌دهد که ملامت، غالباً نقابی است بر چهره حسد.
زلیخا هم، که این تناقض را دید، پاسخشان را با لحنی داد که یادآور کلام شیطان در قرآن است:
«فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ»
یعنی: مرا سرزنش نکنید؛ خودتان را ملامت کنید! چون دیدید که شما هم دلتان دنبال همان تمنای ممنوعه بود.
از همین‌جا روشن می‌شود که حتی حسود، در ناخودآگاه خود می‌داند حسادت و تمنا کار ناپسندی است؛ اما چون عقل و دلش اسیر آن تمنا شده، با وجود آگاهی، باز هم مرتکب آن می‌شود. واژۀ «لوم» در واقع به همین زشتی ذاتی حسادت اشاره دارد؛ زشتی‌ای که حتی خود اهل حسد نیز آن را به‌طور غریزی سرزنش می‌کنند.
از این روست که حتی زنان حسود، عمل زلیخا را پست و ناپسند دانستند (لئامت)، و در همان حال، یوسف را با واژه‌ای توصیف کردند که نشانۀ کرامت است: «إِنْ هذا إِلاَّ مَلَكٌ كَرِيمٌ»
یعنی: حتی حسود هم می‌داند که نور چقدر کریمانه و زیباست، و خودش چقدر در حسد و لئامت فرو رفته است.
اما دانستن این تفاوت به‌تنهایی کافی نیست.
اهل نور باید نه‌تنها آگاه، بلکه اهل عمل هم باشند و رفتاری داشته باشند که عطر یوسف و نور ولایت را بدهد.
پس:
اهل نور، نه به سرزنش اهل حسد واکنش تند نشان می‌دهند، و نه از آن می‌ترسند. آن را بخشی از تقدیر کربلایی خود می‌دانند و با اطمینان در مسیر نور، استوار می‌مانند:
یُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ
«در راه خدا مجاهدت می‌ورزند و از سرزنش هیچ سرزنشگری نمی‌هراسند.» (مائده/۵۴)

معنای واژه «گِلِه»:
گِله در فارسی به معنای شِکوه، شکایت، ناراحتی، یا سرزنش نرم است.
این واژه از ریشۀ فارسی باستان گرفته شده و در زبان گفت‌وگوی روزمره ایرانیان بسیار رایج است.
گِله کردن = اظهار نارضایتی ملایم، شکایت کردن از کسی به خاطر رفتاری که موجب رنجش شده.
مثلاً:
از دوستش گِله داشت که چرا بی‌خبر رفت.
گِله‌گذاری بین اهل دل، رسم جوانمردی نیست!

تفاوت «گِله» با «شکایت»:
گِله: نرم و ملایم، بیشتر احساسی است؛ نوعی سرزنش همراه با دلبستگی
شکایت: رسمی و جدی، بیشتر قانونی یا اخلاقی؛ با هدف بازخواست یا پیگیری
پس وقتی می‌گوییم:
“اهل نور اهل گِله‌گذاری نیستند”
یعنی: اهل نور حتی در دل و زبان، دنبال شکایت و سرزنش دیگران نیستند، حتی اگر از آنها ناراحت هم شده باشند. چون نور دلشان، با صبر و گذشت آمیخته است.

پیوند «گله» با «لوم» در قرآن
در قرآن، واژه لوم (سرزنش) به نوعی با گِله‌گذاری پیوند دارد.
لوم، گاهی با لحن تند است (مثل اعتراض و سرزنش شیطانی)، و گاهی با لحن نرم‌تر (مثل نارضایتی درونی).
در هر دو حالت، اهل نور نه لوم می‌کنند، نه گِله می‌کنند؛
و نه از لوم و گله دیگران می‌ترسند:
«وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ»

اهل نور میدانند:
“هرکه گله‌گذار است، هنوز با نفس خود درگیر است.”
یعنی هنوز توقعش از دیگران بالا و تحملش پایین است. اما اهل نور، حتی زخم زبان را هم با لبخند پاسخ می‌دهند، چون “دل‌شان جای نور خداست”، نه محل گِله و شکایت.

مشتقات ریشۀ «لوم» در آیات قرآن:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ‏ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ (54)
قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذي لُمْتُنَّني‏ فيهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرينَ (32)
وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي‏ فَلا تَلُومُوني‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (22)
وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً (29)
ذلِكَ مِمَّا أَوْحى‏ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى‏ في‏ جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً (39)
إِلاَّ عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ‏ (6)
فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُليمٌ‏ (142)
فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ وَ هُوَ مُليمٌ‏ (40)
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ‏ (54)
فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ يَتَلاوَمُونَ‏ (30)
إِلاَّ عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ‏ (30)
وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ (2)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی