The Only Luminous Pillar!
«رکن» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«جَبَلٌ رَكِيْنٌ»
«الرَّكِين من الجِبَال: كوه بلند و دراز»
يَا عَلِيُّ، أَنْتَ رُكْنُ الْإِيمَانِ!
+ «وثق»
+ «عشق»
رکن دین، علی ع است.
رکن آرامش، علی ع است.
يَا عَلِيُّ … أَنْتَ رُكْنُ الْإِيمَانِ
يَا عَلِيُّ … أَنْتَ رُكْنُ اللَّهِ الْأَعْظَمُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ
وَ هُوَ [عَلِيٍّ ع] رُكْنُهَا [الْأَرْضِ]
عَلِي [ع] رُكْنُ الْأَرْضِ
فَإِنَّ لِدِينِ اللَّهِ أَرْكَاناً
لَا يَنْفَعُ مَنْ جَهِلَهَا شِدَّةُ اجْتِهَادِهِ فِي طَلَبِ ظَاهِرِ عِبَادَتِهِ
وَ لَا يَضُرُّ مَنْ عَرَفَهَا فَدَانَ بِهَا حُسْنُ اقْتِصَادِهِ
جَعَلَهُمُ اللَّهُ أَرْكَانَ الْأَرْضِ [أَئِمَّةِ الْهُدَى وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ]
جَعَلَهُمُ [أَئِمَّةِ الْهُدَى وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ] اللَّهُ أَرْكَانَ الْأَرْضِ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا
وَ نَحْنُ أَرْكَانُ الْإِيمَانِ
وَ نَحْنُ دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ
فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ [قطع رابطه با نور]
هر کس رابطه خود را با نورش قطع میکند «فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ»،
بجای اقرار به فضل نورش، میگوید: او یا ساحر است و یا مجنون «وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ»!
[کسانی که از نور، روی بر میگردانند، خداوند مهلت میدهد و میگوید تا چندى برخوردار شويد: «تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ» + «مهلتی تا آتش!»
وَ أَصْلُ الْأُمُورِ فِي الدِّينِ أَنْ يَعْتَمِدَ عَلَى الصَّلَوَاتِ وَ يَجْتَنِبَ الْكَبَائِرَ
وَ أُلْزِمَ ذَلِكَ لُزُومَ مَا لَا غِنَى عَنْهُ طَرْفَةَ عَيْنٍ
وَ إِنَّ حُرْمَتَهُ هُلْكٌ
فَإِنْ جَاوَزْتَهُ إِلَى الْفِقْهِ وَ الْعِبَادَةِ فَهُوَ الْحَظُّ
إِنَّ مَحْضَ الْإِسْلَامِ = رکن الدین
عَلَيْكَ بِالْحِلْمِ فَإِنَّهُ رُكْنُ الْعِلْمِ
«يَا جَابِرُ
أَ وَ تَدْرِي مَا الْمَعْرِفَةُ؟
الْمَعْرِفَةُ … ثُمَّ مَعْرِفَةُ الْأَرْكَانِ خَامِساً»
مَعْرِفَةُ الْأَرْكَانِ پنجمین جزء از اجزاء معرفت است.
رابطه با رکن «سلسله مراتب نورانی»
به رکن میشود اعتماد نمود: «اعتمدت عليه».
به نقطه قوت «قوّة» یک چیز رکن میگویند: «ركن الشيء جانبه الأقوى»
رکن: پايه و ستون محكم و استوار
به انسان با وقار و با شخصیت اجتماعی معنوی خوب رکین میگویند «ركين أى وقور ثابت»
با اتکاء به رکن، انسان به آرامش و ثبات اعتقادی قلبی میرسد «سكن اليه و ثبت عنده»
[جبل ركين: له أركان عالية]
«ناقة مركّنة الضرع: المركّن من الضروع: العظيم، كأنّه ذو الأركان،
شترى كه پستانش چند مجرا دارد و بزرگش مىكند.»
مِرْكَن: پياله و حوضچه پاى درختان.
و ناقه مُرَكَّنَةُ الضَّرْعِ،
و ضَرْعٌ مُرَكَّنٌ.
در واژه رکن این مفاهیم وجود دارد: «الميل مع السكون اليه. الميل، السكون، الثبوت، الاعتماد و الانحراف، القوّة و القدرة و العزّة و الوقر و المنعة و الرزانة و غيرها».
رکن، اصل است و ترک آن موجب بطلان امر میشود «بتركها بطلانها».
رَكَنَ إلى الدنيا: کسی که دنیا را رکن آرامش خویش میداند.
کوشش بسیار در عبادت، بدون معرفت به رکن الله نورانی،
یعنی شناخت قبض و بسط نور قلب، سودی نخواهد داد.
امام صادق علیه السلام:
أَحْسِنُوا النَّظَرَ فِيمَا لَا يَسَعُكُمْ جَهْلُهُ
وَ انْصَحُوا لِأَنْفُسِكُمْ
وَ جَاهِدُوهَا فِي طَلَبِ مَعْرِفَةِ مَا لَا عُذْرَ لَكُمْ فِي جَهْلِهِ
فَإِنَّ لِدِينِ اللَّهِ أَرْكَاناً
لَا يَنْفَعُ مَنْ جَهِلَهَا شِدَّةُ اجْتِهَادِهِ فِي طَلَبِ ظَاهِرِ عِبَادَتِهِ
وَ لَا يَضُرُّ مَنْ عَرَفَهَا فَدَانَ بِهَا حُسْنُ اقْتِصَادِهِ
وَ لَا سَبِيلَ لِأَحَدٍ إِلَى ذَلِكَ إِلَّا بِعَوْنٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
نيك نظر و دقت كنيد در آنچه نادانى آن بر شما جايز و روا نيست،
و براى خود خير انديشى كنيد
و بكوشيد در بدست آوردن آنچه ندانستن آن بهانه و عذر شما نشود
زيرا براى دين خدا ركنها و پايههائى است
كه كوشش بسيار در عبادت با ندانستن آنها سودى ندهد،
و هر كه آنها را شناخت و معتقد و متدين بدانها شد، ميانه روى در عبادت به او زيان نزند
(مقصود شناختن امام است «معرفة الامام بالنّورانیة» كه كوشش در عبادت بدون شناسائى امام ع سود ندهد، و ميانه روى در عبادت با معرفت به امام، زيان نزند)
و براى هيچ كس راهى به شناسائى اركان دين نيست جز به يارى خداى عز و جل.
امام علی عليه السلام:
ما رَأيتُ إيماناً مَع يَقينٍ أشبَهَ مِنهُ بشَكٍّ على هذا الإنسانِ؛
إنّهُ كُلَّ يَومٍ يُوَدِّعُ إلَى القُبورِ و يُشَيِّعُ،
و إلى غُرورِ الدّنيا يَرجِعُ،
و عنِ الشَّهوَةِ والذُّنوبِ لا يُقلِعُ،
فلَو لَم يَكُن لابنِ آدمَ المِسكينِ ذَنبٌ يَتَوَكَّفُهُ و لا حِسابٌ يَقِفُ علَيهِ إلّا مَوتٌ يُبَدِّدُ شَملَهُ و يُفَرِّقُ جَمعَهُ و يُوتِمُ وُلدَهُ،
لَكانَ يَنبَغي لَهُ أن يُحاذِرَ ما هُوَ فيهِ بأشَدِّ النَّصَبِ و التّعَبِ.
هيچ ايمانِ توأم با يقينى نديدم كه براى اين انسان به شك شبيهتر باشد؛
او هر روز مردگان را به سوى گورستان توديع و تشييع مىكند و با اين حال باز به دنياى فريبنده روى مىآورد و از شهوت و گناهان دست نمىكشد.
اگر اين بينوا فرزند آدم را نه گناهى بود كه مرتكب شود و نه حساب و كتابى در كارش بود به جز همين مرگ كه اجتماع او را پراكنده و جمعش را متفرّق و فرزندانش را يتيم مىكند، بىگمان سزاوار بود كه از اين دنياى پُر رنج و خستگى حذر كند.
وَ لَقَدْ غَفَلْنَا عَنِ الْمَوْتِ غَفَلَةَ أَقْوَامٍ غَيْرِ نَازِلٍ بِهِمْ
وَ رَكَنَّا إِلَى الدُّنْيَا وَ شَهَوَاتِهَا رُكُونَ أَقْوَامٍ لا يَرْجُونَ حِساباً وَ لَا يَخَافُونَ عِقَاباً.
[سورة هود (۱۱): الآيات ۷۷ الى ۸۳]
وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً
وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ (۷۷)
و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند، به [آمدنِ] آنان ناراحت، و دستش از حمايت ايشان كوتاه شد
و گفت: «امروز، روزى سخت است.»
وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ
قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي
أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ (۷۸)
و قوم او شتابان به سويش آمدند، و پيش از آن كارهاى زشت مىكردند.
[لوط] گفت:
«اى قوم من، اينان دختران منند. آنان براى شما پاكيزهترند.
پس از خدا بترسيد و مرا در كار مهمانانم رسوا مكنيد.
آيا در ميان شما آدمى عقلرس پيدا نمىشود؟»
قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ (۷۹)
گفتند: «تو خوب مىدانى كه ما را به دخترانت حاجتى نيست
و تو خوب مىدانى كه ما چه مىخواهيم.»
قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ (۸۰)
[لوط] گفت:
«كاش براى مقابله با شما قدرتى داشتم يا به تكيهگاهى استوار پناه مىجستم.»
قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ
لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ
فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ
إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ (۸۱)
گفتند:
«اى لوط، ما فرستادگان پروردگار توييم.
آنان هرگز به تو دست نخواهند يافت.
پس، پاسى از شب گذشته خانوادهات را حركت ده -و هيچ كس از شما نبايد واپس بنگرد- مگر زنت، كه آنچه به ايشان رسد به او [نيز] خواهد رسيد.
بىگمان، وعدهگاه آنان صبح است. مگر صبح نزديك نيست؟»
فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها
وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ (۸۲)
پس چون فرمان ما آمد، آن [شهر] را زير و زبر كرديم
و سنگپارههايى از [نوع] سنگ گِلهاى لايه لايه، بر آن فرو ريختيم.
مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ
وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ (۸۳)
[سنگهايى] كه نزد پروردگارت نشانزده بود.
و [خرابههاى] آن از ستمگران چندان دور نيست.
[سورة هود (۱۱): الآيات ۱۱۳ الى ۱۱۷]
وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ
وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (۱۱۳)
و به كسانى كه ستم كردهاند متمايل مشويد كه آتش [دوزخ] به شما مىرسد،
و در برابر خدا براى شما دوستانى نخواهد بود، و سرانجام يارى نخواهيد شد.
وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ
إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ
ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرِينَ (۱۱۴)
و در دو طرف روز [=اول و آخر آن] و نخستين ساعات شب نماز را برپا دار،
زيرا خوبيها بديها را از ميان مىبرد.
اين براى پندگيرندگان، پندى است.
وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (۱۱۵)
و شكيبا باش كه خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمىگرداند.
فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ
إِلاَّ قَلِيلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ
وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِيهِ وَ كانُوا مُجْرِمِينَ (۱۱۶)
پس چرا از نسلهاى پيش از شما خردمندانى نبودند كه [مردم را] از فساد در زمين باز دارند؟
جز اندكى از كسانى كه از ميان آنان نجاتشان داديم.
و كسانى كه ستم كردند به دنبال ناز و نعمتى كه در آن بودند رفتند، و آنان بزهكار بودند.
وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ (۱۱۷)
و پروردگار تو [هرگز] بر آن نبوده است كه شهرهايى را كه مردمش اصلاحگرند، به ستم هلاك كند.
[سورة الإسراء (۱۷): الآيات ۷۳ الى ۷۵]
وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ وَ إِذاً لاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً (۷۳)
و چيزى نمانده بود كه تو را از آنچه به سوى تو وحى كردهايم گمراه كنند تا غير از آن را بر ما ببندى و در آن صورت تو را به دوستى خود بگيرند.
وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً (۷۴)
و اگر تو را استوار نمىداشتيم، قطعاً نزديك بود كمى به سوى آنان متمايل شوى.
إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنا نَصِيراً (۷۵)
در آن صورت، حتماً تو را دو برابر [در] زندگى و دو برابر [پس از] مرگ [عذاب] مىچشانيديم،
آنگاه در برابر ما براى خود ياورى نمىيافتى.
[سورة الذاريات (۵۱): الآيات ۳۸ الى ۴۶]
وَ فِي مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (۳۸)
و [نيز] در [ماجراى] موسى، چون او را با حجّتى آشكار به سوى فرعون گسيل داشتيم.
فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (۳۹)
پس [فرعون] از ركن خود روى برتافت و گفت:
«[اين شخص،] ساحر يا ديوانهاى است.»
فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ وَ هُوَ مُلِيمٌ (۴۰)
[تا] او و سپاهيانش را گرفتيم و آنان را در دريا افكنديم در حالى كه او [در آخرين لحظه] نكوهشگر [خود] بود.
وَ فِي عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ (۴۱)
و در [ماجراى] عاد [نيز]، چون بر [سر] آنها آن بادِ مُهلك را فرستاديم.
ما تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلاَّ جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ (۴۲)
به هر چه مىوزيد آن را چون خاكسترِ استخوان مرده مىگردانيد.
وَ فِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ (۴۳)
و در [ماجراى] ثمود [نيز عبرتى بود]، آنگاه كه به ايشان گفته شد: «تا چندى برخوردار شويد.»
فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ (۴۴)
تا [آنكه] از فرمان پروردگار خود سر برتافتند و در حالى كه آنها مىنگريستند، آذرخش آنان را فروگرفت.
فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِيامٍ وَ ما كانُوا مُنْتَصِرِينَ (۴۵)
در نتيجه نه توانستند به پاى خيزند و نه طلب يارى كنند.
وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ (۴۶)
و قوم نوح [نيز] پيش از آن [اقوامِ نامبرده همين گونه هلاك شدند]، زيرا آنها مردمى نافرمان بودند.