The luminous crown!
«توج» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
«تاجَتِ الإصبعُ في الشّيءِ الرَّخْوِ: غاصَت فيه و سَاخَت.»
+ «مذکر و مونث»: اثر پذیر، اثرگذار؛ کلام موثر.
+ «کلمة الله»
+ «دبر»
+ «با نور، خدایی کن! انسانِ خداگونه! آتاه الله المُلک! نور پادشاهی!»
«تَوَّجَ التَّاجَ: تاجگذاری»
«تَوَّجَهُ اللَّهُ: ألبسه التَّاجَ. و تَوَّجَهُ اللَّهُ تَاجَ الْمُلْكِ»
«مُتَوَّجُونَ بِالدُّرِّ وَ الْيَاقُوتِ»
تاج نورانی!
+ «سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها»
+ «فرض»
این تاج، اون بالابالاها بود! + «سور»
آل محمد ع، آوردنش پایین و در دسترس ما قرارش دادند!
«وَ تَوَّجَهُ تَاجَ الْهِدَايَةِ، تاج هدايت را بر سر او گذاشت.»
و واجب شد که همه این تاج نورانی هدایت رو، در ملکوت قلبشون، بذارن روی سرشون!
+ «نور، مدرک قانع کننده! سلطان مبین! تاج نورانی!»
«وَ لَأُتَوِّجَنَّ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْكُمْ بِأَلْفِ تَاجٍ مِنْ نُورٍ … حَتَّى يَدْخُلَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسابٍ»
«و هر يك از شما را با هزار تاج از نور، تاجدار كرده،
و بدون محاسبه و حساب وارد بهشت می نماید.»
«اللَّهُمَّ … تَوِّجْنِي بِالْكِفَايَةِ»
«اللَّهُمَّ … تَوِّجْنِي بِنور الْوِلَايَةِ»
«اللَّهُمَّ … تَوِّجْنِي بِالْهِدَايَةِ»
«اللَّهُمَّ … تَوِّجْنِي بِتَاجِ الْكَرَامَةِ وَ الْعِزِّ وَ الْقَبُولِ»
امام سجاد علیه السلام:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ،
وَ تَوِّجْنِی بِالْکفَایةِ،
وَ سُمْنِی حُسْنَ الْوِلَایةِ،
وَ هَبْ لِی صِدْقَ الْهِدَایةِ،
وَ لَا تَفْتِنِّی بِالسَّعَةِ،
وَ امْنَحْنِی حُسْنَ الدَّعَةِ،
وَ لَا تَجْعَلْ عَیشِی کدّاً کدّاً،
وَ لَا تَرُدَّ دُعَائِی عَلَیَّ رَدّاً،
فَإِنِّی لَا أَجْعَلُ لَک ضِدّاً،
وَ لَا أَدْعُو مَعَک نِدّاً.
بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست،
و سرم را به تاج بىنیازى بپوشان
(تا در پیش جز تو سر فرود نیاورم)
و مرا به نیکى در کارهائى که به آن قیام مىنمایم وادار،
و راهنمائى حقیقى را به من ببخش
(مرا بر اسرار آگاه فرما)
و مرا به توانگرى گمراه مساز،
و زندگى آسوده که در آن رنج نباشد به من عطا فرما،
و زندگانیم را سخت و دشوار قرار مده،
و دعا و درخواستم را به سویم بازمگردان (روا کن)
زیرا من براى تو همتائى قرار نمى دهم،
و با تو مانندى را نمىخوانم
(جز تو خدائى باور ندارم که درخواستهاى خویش را از او بخواهم).
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
«وَ قَوْلُهُ ص لِسَلْمَانَ:
سَيُوضَعُ عَلَى رَأْسِكَ تَاجُ كِسْرَى
فَوُضِعَ التَّاجُ عَلَى رَأْسِهِ عِنْدَ الْفَتْحِ.»
+ تاج فاطمة س: «وَ عَلَى رَأْسِهَا تَاجٌ مِنْ نُورٍ»
«مُتَوَّجِينَ: هُمْ وَ اللَّهِ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ يَا عَلِيُّ»
+ «وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ»
«عرف: عُرف الدِّیک: تاج خروس»
کسی که با نور ولایت تربیت شده باشه، تاج داره!
حسودِ بیتربیت، تاج نداره!
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۴۶ الى ۴۷]
وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ
وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ (۴۶)
و ميان آن دو [گروه]، حايلى است،
و بر اعراف، مردانى هستند كه هر يك [از آن دو دسته] را از سيمايشان مىشناسند،
و بهشتيان را -كه هنوز وارد آن نشده و[لى] [بدان] اميد دارند- آواز مىدهند كه:
«سلام بر شما.»
وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ
قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (۴۷)
و چون چشمانشان به سوى دوزخيان گردانيده شود، مىگويند:
«پروردگارا، ما را در زمره گروه ستمكاران قرار مده.»
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۴۸ الى ۴۹]
وَ نادى أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسيماهُمْ قالُوا
ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ (۴۸)
و اهل اَعراف، مردانى را كه آنان را از سيمايشان مىشناسند، ندا مىدهند [و] مىگويند:
«جمعيّت شما و آن [همه] گردنكشى كه مىكرديد، به حال شما سودى نداشت.»
أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ
ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (۴۹)
«آيا اينان همان كسان نبودند كه سوگند ياد مىكرديد كه خدا آنان را به رحمتى نخواهد رسانيد؟»
« [اينك] به بهشت درآييد. نه بيمى بر شماست و نه اندوهگين مىشويد.»
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۵۰ الى ۵۱]
وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ
قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ (۵۰)
و دوزخيان، بهشتيان را آواز مىدهند كه:
«از آن آب يا از آنچه خدا روزىِ شما كرده، بر ما فرو ريزيد.»
مىگويند: «خدا آنها را بر كافران حرام كرده است.»
الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا
فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ (۵۱)
همانان كه دين خود را سرگرمى و بازى پنداشتند، و زندگى دنيا مغرورشان كرد.
پس همان گونه كه آنان ديدار امروز خود را از ياد بردند، و آيات ما را انكار مىكردند،
ما [هم] امروز آنان را از ياد مىبريم.
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۵۲ الى ۵۳]
وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (۵۲)
و در حقيقت، ما براى آنان كتابى آورديم كه آن را از روى دانش، روشن و شيوايش ساختهايم،
و براى گروهى كه ايمان مىآورند هدايت و رحمتى است.
هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُ
يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ
قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ
فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ
قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (۵۳)
آيا [آنان] جز در انتظار تأويل آنند؟
روزى كه تأويلش فرا رسد، كسانى كه آن را پيش از آن به فراموشى سپردهاند مىگويند:
«حقاً فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند.
پس آيا [امروز] ما را شفاعتگرانى هست كه براى ما شفاعت كنند
يا [ممكن است به دنيا] بازگردانيده شويم، تا غير از آنچه انجام مىداديم انجام دهيم؟»
به راستى كه [آنان] به خويشتن زيان زدند، و آنچه را به دروغ مىساختند از كف دادند.