دکتر محمد شعبانی راد

با نور، یهویی آگاه میشی! اعثرنا علیهم لیعلموا!

How does light affect my heart?
Without me realizing it,
the light suddenly gives data to my heart.
Like agricultural lands
that are Irrigated with rainwater.

«عثر» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«العَثَرِيُ: الزَّرْعُ لَا يَسْقِيهِ إِلَّا مَاءُ الْمَطَرِ»

این پیامک، رایگان، یهویی به دستت میرسه!

عثر:
«حَجَرُ عَثْرَةٍ»
«عثر الرجل: إذا وقعت إصبعه بشي‏ء صدمته»
«العاثور: حفرة تحفر ليصطاد به الأسد»
«تعثّر لسانه: تلعثم، زبان او بهنگام سخن گرفت.»
«تَعَثَّرَ العِرْقُ: رگ جهيد.»
«تَعَثَّرَ الفَرَسُ: اسب لغزيد و زمين خورد.»
«تَعَثَّرَ على السِّرِّ: بر راز آگاه شد.»
«العثير و العثيرة: الغبار الساطع»

با نور، یهویی آگاه میشی! اعثرنا علیهم لیعلموا!
«وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ»
در این واژه مفهوم کلی «علم» وجود دارد.
انگاری از یه چیزی، متوجه یه چیزی دیگه میشی، بدون اینکه خودت بخوای و بفهمی که چجوری اینجوری شد!
«عَثَرْتُ‏ على كذا: بر آن‏ آگاه شدم.»
«وَ كَذلِكَ‏ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ»
يعنى بدون اينكه طلب كنيم و بخواهيم، بر آنها آگاه شديم.
واژه عثر میگه، نور ولایت فرایندی است که یه همچین ویژگی رو داره!
کافیه قلبت نسبت به نورش سهل‌انگار نباشه!
قلب ساه» یعنی قلبی که نسبت به اوامر نورانی، سهل‌انگار است. «ساه» اسم فاعل از ریشۀ «سهو» است و «سهو» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است. در آیات قرآن دارم: «الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ»]
پس کافیه قلبت نسبت به نورش سهل‌انگار و ساه نباشه و از بدجنسی و خباثت حسادت، پاک و طیب و طاهر شده باشه، اونوقت یهو ممکنه بدون اینکه انتظارشو داشته باشی، یه چیزایی دستگیرت بشه که اصلا فکرشو هم نمیکردی!
عرب به سنگی که داری راه میری و حواست بهش نیست و یهو پات میخوره بهش میگه:
«حَجَرُ عَثْرَةٍ: سنگى كه مانع و عايق باشد.»
این همون مفهوم «لقط» و کیف پولی است که یهو سر راهت قرار میگیره که باید قدر این فرصت طلایی رو بدونی.
«الْتَقَطَه‏: عَثَرَ عليهِ من غَيْرِ طَلَب، بى‌‏جستجو به آن دست يافت.»
و بی‌اختیار میگی: «یا بشری هذا غلام»
+ « عرض- اکسپوز»

نور ولایت یه چیزیه که باید توی ملکوت قلبت پیداش کنی!
وقتی بدجنسی حسادتو میذاری کنار، سر و کلۀ این نور پیدا میشه و حالا میتونی ببینیش و پیداش کنی و ازش لذت ببری!
+ «داریم دیده میشیم، داریم شنیده میشیم!»
واژه زیبای «عثر» یکی از هزار واژه مترادف نور ولایت است که میخواد به ما یاد بده نور ولایت فرایندی است پیدا کردنی! در واقع: پیدا شدنی! تو پیداش نمیکنی! برات پیدا میشه! چجوری؟ کسی نمیدونه!
باید گمشده‌ای را بین هزاران مورد مشابهش پیدا کنی و این کار سختی است و اگه توفیق نداشته باشی، غیر ممکن است، مگر اینکه خودش بهت چشمک بزنه و برق نورانی اون، چشمتو خیره کنه و خودش بهت بگه: اونیکه دنبالشی منم، بیا منو درک کن!
ناخودآگاه یه چیزی پیش میاد که تو اونو پیدا میکنی و اینو مفهوم واژه عثر به ما یاد میده.
«الْعَثَرِيُ: ما سُقِيَ مِنَ النَّخْلِ سَحّاً وَ يُقَالُ هُوَ العَذْىُ»
«العَثَرِيُ: الزَّرْعُ لَا يَسْقِيهِ إِلَّا مَاءُ الْمَطَرِ»
انگاری این درخت، این آب باران رو پیداش میکنه! یه چیزی مفت گیرش میاد! باران آمد، آمد، نیامد هم نیامد!
نور ولایت به قلبت تابید، تابید، نتابید هم نتابیده، دیگه کاریش نمیشه کرد!
مثال کاشت گندم دیم!
«قلب دیمه»
+ «سحح»
+ «عذی»
محصولات دیم و آبی تفاوت دارند.
دیمه کاری گندم!
«زراعة جافة»
«dry farming»
«Dryland farming»
+ «وادی غیر ذی زرع»

باید به دلت بیفته! زوری نیست!
راهش اینه بدجنسی حسادت به معالم ربانی رو بذاری کنار،
اینجوری خودش هر وقت، وقتش بود، به دلت می‌افته!
+ «ملک موکل»
«العثور على صديق»: «finding friend» مفهوم پیدا کردن!
نور ولایت، فرایند دوست‌یابی است!
«مسیر یابی»: «العثور علی المسار – ابحث عن المسار»:
+ «گام به گام: جی پی اس: مسیر یاب»
باید به دلت بیفته و راهو پیدا کنی!
این یه کار خدائیه! دست کسی هم نیست! الله یقبض و یبصط!

[مفهوم زیبای واژه عثر]:
ناخواسته یک رگ میزنه «تَعَثَّرَ العِرْقُ: رگ جهيد.»
می‌فهمی نبض برقرار است و زنده است! چون این نبض داره میزنه!
ناخواسته پای اسب می‌لغزه «تَعَثَّرَ الفَرَسُ: اسب لغزيد و زمين خورد.»
حالا که پای اسب سر میخوره، می‌فهمی یه چاله سر راه اسب بوده!
ناخواسته زبان میگیره و لکنت پیدا میکنه «تعثّر لسانه: تلعثم، زبان او بهنگام سخن گرفت.»
وقتی شروع به صحبت میکنه و تپق میزنه، می‌فهمی لکنت زبان داره!
اتفاقی ناخواسته پیش میاد تا یه موضوعی سری، لو بره.
«تَعَثَّرَ على السِّرِّ: بر راز آگاه شد.»
ناخودآگاه متوجه یک راز میشی!
گرد و غباری بپا میشه، میفهمی اونجا یه خبری شده «العثير و العثيرة: الغبار الساطع»
ناخودآگاه به یه چیزی پی بردن، میشه عثر، میشه «پیدا کردن»
+ «لقط»
هزار واژگان مترادف نور!
در سوره کهف: انگاری خدا میخواد همه از قصه اصحاب کهف مطلع بشن و خودش یه جوری رقم میزنه که داستان اونا لو بره!

خدا میگه به شجره منهیه نزدیک نشو، اما یه جوری مقدر میشه که میخورن، تا بعدی‌ها هم که از دستشون در میره و معصیت میکنن، بدونن که اشتباه حتمیه، اما راه نجات هست! اولین دوربرگردون دور بزن!
وقتی خدا میخواد یه چیزی به ما یاد بده، یه کارایی رو لو میده!
دیدی پلک چشم گاهی خودبخود میزنه یا عضلات دست یا پا خودبخود می‌پرن؟ این میشه عثر.
ناخودآگاه رازی لو می‌رود!
+ «لقط»
مفهومی که در کتاب التحقیق برای این واژه آورده شده است:
«ورود على مورد من دون تفكّر و اختيار دفعة و بغتة على طريق السقوط»
+ «مخمصه کربلا» + « قصه کربلا»:
حالا از این واژه می فهمیم که صاحبان نور برای دادن علم به قلوب مخاطبین خود، ریسک میکنن و میان لبۀ پرتگاه تا دست مخاطبین رو بگیرند.

«العثير و العثيرة و هو الغبار الساطع»:
شنیدی میگن فلانی چه گرد و خاکی بپا کرده!
یک آشپز غذایی فوق العاده درست کرده و کسی که از این غذا میخوره میگه، به‌به! چه کردی؟! چه گرد و خاکی بپا کردی!
انگاری کسی که غذا رو تست میکنه، با خوردن این غذا، از چیزی مطلع شده! آگاه شده این آشپز، دست‌پختش فوق العاده است!
خدا خواست تا همه از دست‌پخت أصحاب کهف با خبر بشن!
هر چی اونا فرار کردن و توی غار مخفی شدن و روشو پوشوندن، خدا اونا رو لو داد!
برای همینه که از واژه زیبای «عثر» استفاده شده! انگاری اهل یقین با یاد معالم ربانی در دل شرایط تولید نور آرامش عمل صالح می کنن و صداشو هم در نمیارن! ولی خدا دلش میخواد این گرد و خاک بپا شده را بعضی‌ها ببینن، شاید متمایل به نور آل محمد ع بشن.
+ «قعد»
+ «تهوی الیهم»
و اینکه واژه عثر مفهوم ناخودآگاه و بی‌اختیار و یهویی داره، یعنی اهل یقین چه بخوان، چه نخوان، خدا اینجوری میخواد که گاهی بعضی خبرهاشونو لو بده تا بقیه بو ببرن و بفهمن که چی شده!
و هر چی بخوای کتمان کنی که بقیه نفهمن، نمیشه که نمیشه!
اینجا اگه حواست به قبض و بسط قلبت باشه، می‌فهمی وقتی نمیخوای خدا لو بده، تاریک میشی! پس می‌فهمی باید دیگه لو بری «ظهر»!
قلبی که قبض و بسط رو نفهمه، یک پول سیاه ارزش نداره!
… و خدا خودش به دل تملیخا انداخت که بیاد شهر و برای دوستاش خرید کنه، اونم با پول سیصد سال قبل! «گنج علم آل محمد ع»! و اینجوری لو بره! و همه متوجه این حقیقت به فراموشی سپرده‌شده، بشوند!
اما خدا وقتی مقصودش حاصل شد و به همه، کاردستی آل محمد ع رو نشون داد، دوباره این صاحبان و حاملان نور و اهل یقین نسبت به اونها رو در همون کهف حصین آل محمد ع، جوری از شر بقیه در امان قرار میده و حفظ میکنه، که هیچکسی راه ورود به غار رو ندونه و نتونه! فقط جهت اطلاع اون مردم، خدا اینا رو از خواب بیدار کرد و گرسنه‌شون کرد و دنبال غذا رفتند و لو رفتند و …
تکرار قصه أصحاب کهف در هر زمان شنیدنی و خواندنی است!
چه واژه زیبایی است عثر!
پس «عثر» نام زیبای صاحبان نور و آیات و تقدیرات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل یقین با این نام و معنای آن آشنا هستند و خودشان را برای هر شرایطی آماده نگاه می‌دارند، + «استندبای»، که اگر قرار شد لو بروند، خیلی هم از دست خدا عصبانی نشوند، که چرا ما را از این خواب آرامش، در غار علم آل محمد ع بیدار نمودی!!!
چون خدا میگه قراره حاجت من نیز از خلقت معالم ربانی و اهل یقین برآورده شود!
آخه باید یه عده‌ای باشن که «و شهد شاهد من أهلها» منِ خدا به وجود اونا افتخار کنم و پُز بدم و در ضمن با وجود اونها برای دین خودم تبلیغات هم بکنم و با عده زیادی هم اتمام حجت بنمایم!
+ «مانکن با عرضه!»
حالا کیا دوست دارن مسافر و زائر کربلای حسین ع باشن؟! دستاشون بالا!
در فضای ملکوتی قلب، این حال خوش آماده در رکاب حسین ع برای رفتن به کربلا، قابل وصف نیست!

+ «سرالله و فاش شدن اسم الله نورانی»:
«إنّه كان لرسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله سرّ،
فلمّا عثر عليه كان يقول و أنا أقول:
لعن اللَّه و أنبياؤه و رسله و خلقه من يفشي سرّ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله إلى غير ثقة،
فاكتموا سرّ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله، فإنّي سمعت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله يقول:
يا عليّ، إنّي ما أحدثك إلّا ما سمعت اذناي و وعى قلبي و نظر بصري، إن لم يكن من اللَّه فمن رسوله- يعني جبرئيل-  
فإيّاك يا عليّ أن تضيع سرّي هذا، فإنّي دعوت اللَّه أن يذيق من أضاع سرّي هذا جراثيم جهنّم.»

انگاری خود خدا هم از روی لطف و رحمتش، دلش میخواد یواشکی در این عطردان رو برداره «عثر» و همه با شنیدن و دیدن و استشمام بوی خوش اون، از وجودش «مطّلع» بشن و دنبال معالم ربانی بگردند و اونو پیدا کنند و با یقین و اقرار به فضل نور، خودشونو عاقبت به خیر کنند!
اما مگه حسادت حسودان میذاره؟!
ولی با این وجود، خدا کار خودشو خوب بلده!
انگاری لو رفتن نام نورانی، یه جور فاش شدن و عثر است.
«ورود على مورد من دون تفكّر و اختيار دفعة و بغتة»
ما با فکر و اختیار و انتخاب خودمان هرگز عقلمان به اینجا و به این موهبت الهی قد نمیداد که معالم ربانی و نورانی را بشناسیم و از فیض این کلام نورانی تاثیرگذار، بهره‌مند شویم، و اینجاست که یوسف ع، خودش، خودش را به ما معرفی می‌نماید:
«انا یوسف»
آل محمد ع با برداشتن درب عطردان، شامه قوی اهل یقین را خوب تحریک کردند تا دنبال سرمنشا این بوی خوش بگردند و آن را پیدا کنند، تا سرنخ سِرّ الهی را بیابند و ول نکنند، ان شاء الله تعالی.
شامه حسودان نیز با دیدن صاحبان نور تحریک شده و می‌جنبد، اما اونا منظور دیگه‌ای دارند!
به دروغ میگن ما امانت‌دار خوبی برای یوسف هستیم! و همینکه اونو به صحرای کربلا می‌برند، قصد جانش نموده و کتک میزنند و به چاه می‌اندازند!
«نورشونو در موضع ضعف قرار میدن!»

… پس صاحبان نور را اینگونه ردیابی می‌کنند.
+ «آثار علمی صاحبان نور»
و پی به وجودشان در ملک و در ملکوت می‌برند،
نه اینکه با آراء هوای نفس اهل حسادت، اجتماع کنند و …
ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آبائکم!

اللغة:
عثر الرجل على الشي‏ء يعثر عثورا: إذا اطلع على أمر لم يطلع عليه غيره
و أعثرت فلانا على أمر: أطلعته عليه
و منه قوله‏ وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ‏
و أصله الوقوع بالشي‏ء
من قولهم: عثر الرجل عثارا: إذا وقعت إصبعه بشي‏ء صدمته
و عثر الفرس عثارا
و العثير الغبار لأنه يقع على الوجه و غيره
و العاثور حفرة تحفر ليعثر بها الأسد فيصطاد
لغت‏:
عثر: از «عثور» اطلاع يافتن بر چيزى
مثل‏ «وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ»
(و اينطور بر آنها اطلاع يافتيم)
اصل اين كلمه، به معناى افتادن و خوردن به چيزى است.

[زلل – عثر]:
«يُقَالُ لِلزَّلَّةِ عَثْرَةٌ لِأَنَّهَا سُقُوطٌ فِي الْإِثْمِ»:
به اشتباه و زلّت عرب میگه عثرة چون یهو میخوری زمینو نمی‌فهمی از کجا خوردی.
[عثر – اشتباه – زلل – الغلط]
وَ إِنِّي أُحَذِّرُكُمْ هَذِهِ الْمَزَلَّةَ وَ آمُرُكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِي لَا يَنْفَعُ غَيْرَهُ
زَلَّةُ الْمُتَوَقِّي أَشَدُّ زَلَّةٍ

+ «قلب سلیم اشتباهشو متوجه میشه!»
«عثر» + «اقرضهم من عرضک»:
فضیلت و مزیت و مروت و فتوت و 1000 واژه مترادف دیگه برای نور ولایت اینه که:
به خطای خطاکار کاری نداشته باشی و عملا بهش نور ولایت رو یاد بدی تا بتونه با الگو گرفتن عملی از تو، متوجه بشه که نور ولایت چه فرایند شیرین و مهم و با ارزشی است.
أَفْضَلُ الْفَضَائِلِ صِلَةُ الْهَاجِرِ وَ إِينَاسُ النَّافِرِ وَ الْأَخْذُ بِيَدِ الْعَاثِرِ.
نِظَامُ الْفُتُوَّةِ احْتِمَالُ عَثَرَاتِ الْإِخْوَانِ وَ حُسْنُ تَعَهُّدَاتِ الْجِيرَانِ.
مُرُوَّةُ الرَّجُلِ فِي احْتِمَالِ عَثَرَاتِ إِخْوَانِهِ. منتها این کار یه قلبی میخواد که حسادتو گذاشته کنار و راضی به تمام تقدیرات ذات اقدس الهی شده:
«أَيْنَ الْقُلُوبُ الَّتِي وُهِبَتْ لِلَّهِ وَ عُوقِدَتْ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ»
پس تا میتونی باید حواست به حالت حسادت قلبیت باشه:
«حَارِبُوا هَذِهِ الْقُلُوبَ فَإِنَّهَا سَرِيعَةُ الْعِثَارِ»
اگه حواست به بدجنسی‌ها و حسادت‌هات نباشه، این سیئه زود کار دستت میده! عبارت «سَرِيعَةُ الْعِثَارِ» ویژگی مهم حسادت رو داره گوشزد میکنه که اگه چشم از محاسبۀ قلبت برداری، حسد فوری زمینت میزنه «صرع».
اگه نور وظلمت قلبتو بفهمی و حواست بهش باشه، بخوبی و با کمک این نور ولایت، راهتو پیدا میکنی:
«نَاظِرُ قَلْبِ اللَّبِيبِ بِهِ يُبْصِرُ رُشْدَهُ وَ يَعْرِفُ غَوْرَهُ وَ نَجْدَهُ»
خیلی دقیق نگاه کنی، حسادت پنهان در زوایا و گوشه‌های مخفی قلبتو در دل شرایط تقدیرات و عرضه آیات، میتونی بخوبی ببینی و بفهمی که چقدر بدجنسی:
«تَكَادُ ضَمَائِرُ الْقُلُوبِ تَطَّلِعُ عَلَى سَرَائِرِ الْعُيُوبِ»
این بدجنسی‌کردنها «خَوَاطِرَ سُوءٍ» همون حسادت وامونده است:
«إِنَّ لِلْقُلُوبِ خَوَاطِرَ سُوءٍ وَ الْعُقُولُ تَزْجُرُ مِنْهَا»
که باید با یاد نور معالم ربانی، یعنی عقل نور علی نور شده، جلوی این حسادتو بگیری و غیرفعالش کنی، ان شاء الله تعالی.
عقل، اسمش روشه: «تعقیل النبات» یعنی چیزی است که باید به نور ولایت پیوند بخوره تا خوب کار کنه! و وقتی پیوند خورد، کارش اینه که پای حسادتو میبنده!
طنابی که پای شتر رو میبنده و از حرکت باز میداره، اسمش، عقال است.
دنیای ناپیدای درون ما چیز عجیبی است که هزار اسم براش گذاشتن: قلب، نفس، باطن، عقل، فکر، هوی و …
ویژگی مهم این قلب اینه که هر چی ببینه، هوس میکنه و میخواد! به همین دلیل یکی از اسامی‌اش هوی است:
«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تُمَلُّ كَمَا تُمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكَمِ»
شنیدی میگن: دلم هواتو کرده؟! دلم تو رو میخواد!
سعی کن از روی قبض و بسط قلبت بفهمی چیزایی رو که هوس میکنی خوب اند یا بد!
«فرق تمنّا و تقدیر»
از نور و ظلمت قلبت باید خوب و بد رو تشخیص بدهی.
قلبت وقتی به نور حکمت شارژ میشه، سبک میشی و آرامش، وجودتو میگیره!
و وقتی حسادت، فرمانو بدست میگیره، تاریک و ظلمانی، غضب آلود و ترش و بیخود میشی!
از همین علائم قلبت، مثل روز روشن یا شب تاریک، میتونی بفهمی، الآن چه کسی داره توی قلبت حکومت میکنه! خدا یا شیطان! آل محمد ع یا غیر آل محمد ع! لیدر نورانی یا لیدر سوء! نور ولایت یا حسادت.
پس میل قلبی‌ات به هر سوئی باشه، قلبت همون رنگ و بو رو به خودش میگیره، و این کارو خدا برای تو جهت اطلاعت انجام میده، که این فکری که توی ذهنته یا حرفی که زدی و یا کاری که کردی، بوی بهشت میده یا بوی جهنم.
کارهای از روی حسادت، بوی جهنم میده، و کارهای از روی نور ولایت، بوی بهشت میده «دومی نورت باش!»!
کافیه یه ذره نسبت به تقدیرات خدا ناراضی بشی، فورا قلبت تاریک میشه و این علامت خداست به صاحب قلب سلیم که چرا نسبت به این تقدیری که به صلاح توست و من مقدر کردم، کراهت نشون میدی:
«فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِيَ»
مگه کوری نمیبینی این به صلاح توست، نه اونیکه خودت خیال میکنی:
«إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ كَرَاهَةً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَأْتُوهَا مِنْ إِقْبَالِهَا وَ شَهْوَتِهَا فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِيَ»
کور بشه چشمی که فرق روز و شب رو نتونه تشخیص بده!
قلبی که نوسان نورانیتشو نفهمه، قلب مفید نیست.
قلب سلیم، همیشه بهت راستشو میگه:
«لَا يَصْدُرُ عَنِ الْقَلْبِ السَّلِيمِ إِلَّا الْمَعْنَى الْمُسْتَقِيمُ»
پس قدر این قلب رو بدون.
خدا باید خیلی دوستت داشته باشه که یه همچین قلبی بهت عنایت کرده:
«إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ سُبْحَانَهُ عَبْداً رَزَقَهُ قَلْباً سَلِيماً وَ خُلُقاً قَوِيماً»
ارزش و اهمیت هر کسی به قلبشه:
«الرَّجُلُ بِجَنَانِهِ» که چقدر متوجه هشدارهای ولیّ خدا در ملکوت قلبش میشه یا نمیشه!
چقدر مواظب و مراقب حالاتش هست!
اهل محاسبه نفس هست یا بیخیالشه!
این قلب توست که مواظب بدن توست:
«الصَّدْرُ رَقِيبُ الْبَدَنِ»
پس خیلی مراقبش باش!
کافیه همیشه گوشه چشمت گنبد امام رضا ع رو داشته باشی
«لَحْظُ الْإِنْسَانِ رَائِدُ قَلْبِهِ»
+ «لحظ»
این وایت‌بورد قلب توست که اشارات لیزر نورانی عالم بالا رو، قراره نشونت بده:
«الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْفِكْرِ»
+ «قرأ – قرائت»
پس خیلی مراقبش باش، که پاک و طیب و طاهر از عیب حسادت باشه، و گرنه سهو قلب، کاراتو خراب میکنه.
قلب ناپاک حسود، جایگاه مناسبی برای اخذ نطفه‌های علمی معالم ربانی نیست.
خوشا به حال کسی که حسادتشو بذاره کنار:
«طُوبَى لِمَنْ خَلَا مِنَ الْغِلِّ صَدْرُهُ وَ سَلِمَ مِنَ الْغِشِّ قَلْبُهُ«
«طَهِّرُوا قُلُوبَكُمْ مِنْ دَرَنِ السَّيِّئَاتِ تُضَاعَفْ لَكُمُ الْحَسَنَاتُ»
«قُلُوبُ الْعِبَادِ الطَّاهِرَةُ مَوَاضِعُ نَظَرِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فَمَنْ طَهَّرَ قَلْبَهُ نَظَرَ إِلَيْهِ»
«مَنْ عَرَّى مِنَ الشَّرِّ قَلْبَهُ سَلِمَ لَهُ دِينُهُ وَ صَدَقَ يَقِينُهُ»
اگه قلبتو از ناپاکی حسادت سالم نگه داری، یهو از آب چشمه زمزم، توی قلبت میریزه!
«عثر – لقط»
«الْقَلْبُ يَنْبُوعُ الْحِكْمَةِ وَ الْأُذُنُ مَغِيضُهَا»
و خودت نمی‌فهمی چرا و چجوری و کی اینجوری شدی، اما یهو می‌فهمی چشم قلبت به نور حکمت بینا شده! و این پیدا کردن سر نخ نورانی علم، دست خودت نیست و بهت عنایت میشه و این همون قلب دیمه است که آبیاریش، دست ابرهای آسمان صاحبان نورانی قلب توست و واژه‌های زیبای عذی و سحح و عثر و لقط و صور و … اینو به ما یاد دادند که داستان فرایند نور ولایت، چجور داستانی است!
چه چیز عجیبیه این قلب ما!
و چه دنیای ناشناخته‌ای درون خود داریم که یکی‌یکی در دل شرایط و حوادث و تقدیرات، دستمون برای خودمون رو میشه که چقدر بدجنس و حسودیم و اگه دستمون توی دست صاحبان نور در ملک و ملکوت قرار نمیگرفت، ببین چه بلایی سرمون میاد.

شگفت‌انگیزترین چیزی که درون انسان است!

امام علی علیه السلام:
لَقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَةٌ هِيَ أَعْجَبُ مَا فِيهِ وَ ذَلِكَ الْقَلْبُ
لَهُ مَوَادٌّ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ أَضْدَادٌ مِنْ خِلَافِهَا
فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَزَلَّهُ الطَّمَعُ
وَ إِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَكَهُ الْحِرْصُ
وَ إِنْ مَلَكَهُ الْيَأْسُ قَتَلَهُ الْأَسَفُ
وَ إِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَيْظُ
وَ إِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضَا نَسِيَ التَّحَفُّظَ
وَ إِنْ عَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ‏ الْحَذَرُ
وَ إِنِ اتَّسَعَ لَهُ الْأَمْنُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّةُ
وَ إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِيبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ
وَ إِنْ أَفَادَ مَالًا أَطْغَاهُ الْغِنَى
وَ إِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَةُ شَغَلَهُ الْبَلَاءُ
وَ إِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ
وَ إِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ كَظَّتْهُ الْبِطْنَةُ
فَكُلُّ تَقْصِيرٍ بِهِ مُضِرٌّ
وَ كُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِدٌ
.
قطعۀ گوشتى به رگهاى بدن انسان آويخته
كه آن شگفت انگيزترين چيزى است كه در انسان هست و آن قلب است
كه براى آن استعداد فراگيرى حكمت و كمال هست و استعداد گرفتن خلاف آنها را هم دارد.
اگر حالت اميد پيدا كند طمع خوارش ميكند.
اگر موجبات رضايت و خرسندى برايش فراهم شود خويشتن دارى را فراموش مينمايد.
اگر ترس او را فرا گيرد احتياط‍‌ و مراقبت مشغولش ميسازد.
اگر ايمنى و آسايش او توسعه يابد غفلت او را ميربايد.
اگر نعمت تازه‌اى(ثروت -مقام)را بدست آورد تكبر و خود بينى او را فرا گيرد.
اگر دچار مصيبتى شود بى‌تابى او را رسوا ميكند.
اگر مالى بدست آورد طغيان و سركشى ميكند.
اگر تهيدستى او را بيازارد بلاء و سختى گرفتارش كند.
اگر گرسنگى زياد ببيند ضعف و ناتوانى زمين‌گيرش كند.
اگر پرخورى نمايد شكم بارگى ناراحتش كند.
پس هر كوتاهى از حد براى او زيان بار است
و هر رقم زياده‌روى موجب فساد و تباهى است.

قلب سلیم به همه خوبی میکنه، حتی به اونایی که بهش بدی کردن:
«أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِجَمِيعِ النَّاسِ وَ الْإِحْسَانَ إِلَيْهِمْ وَ لَا تُنِلْهُمْ حَيْفاً وَ لَا تَكُنْ عَلَيْهِمْ سَيْفاً [سَفِيهاً]»
چون میدونه قراره پُلی باشه برای انتقال نور ولایت از صاحبان نور به این یتیم بداخلاق، در ملک و در ملکوت. 
یعنی قراره اسمش جزء نیکوکاران و اهل برّ ثبت و ضبط بشه، لذا مثل اون فیلم زیبای تغافل، هر چی کتک بخوره و فحش بشنوه، اصلا به روی خودش نمیاره، انگاری ندیده و نشنیده، و این هنر اهل نور ولایت است که با فن تغافل اینجوری برای خودشون و دیگران امنیت ایجاد میکنن و دست به کارهایی که اهل حسادت در این قبیل موارد میزنن، نمیزنن، یعنی نه دست به قتل میزنن، نه تهمت میزنن، نه فحش میدن، نه چشم‌غره میرن «رشق»، نه غیبت میکنن و نه هزار کار دیگه که حسود برای رسیدن به آرامش خیالی انجامش میده اینا انجام نمیدن و فقط به یاد اون کلامی از صاحب نور هستند که با اون حدیث، خودشونو آروم میکنن که مبادا کاری کنی که از ذلت کوچک دربیای اما به ذلت بزرگ گرفتار بشی.
و این اعمال صالح همه تقدیم صاحبان نور باد که این روش زندگی پسندیدۀ آل محمد ع رو به مخاطبین خود، رایگان می‌آموزند! ان شاء الله خدای مهربان، رابطه قلبی ما را با این علوم نورانی مستحکم بنماید، ان شاء الله تعالی.
این مواعظ و پندهای گرانبهای نورانی است که ما را در دل شرایط تقدیراتمان، از فجایعی که حاصل حسادت قلبهاست، محفوظ و مصون نگه میدارد:
«أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْيَقِينِ وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ وَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْيَا»
پس با یاد نور قلب ما به حیات جاویدان دست پیدا کرد و دیگر موتی برای این قلب نیست، الا الموتة الاولی، که این موت دنیائی، سنت خداست برای همه.
اگه میبینی قلبت این علوم نورانی رو میفهمه، بدان که با نورت در ملکوت قلبت رابطه‌ای و سَر و سرّی داری:
«أَفْضَلُ الْقُلُوبِ قَلْبٌ حُشِيَ بِالْفَهْمِ»
و این قلب، از بقیه قلبها یه سر و گردن بالاتره و دارای مزیت و فضیلتی است که به سبب نور ولایت برایش حاصل شده.
+ «حشو – حشی – حشا»
اما داستان قلبی که این چیزا رو نمی‌فهمه اینجوری:
انْتِبَاهُ الْعُيُونِ لَا يَنْفَعُ مَعَ غَفْلَةِ الْقُلُوبِ.
خُلُوُّ الْقَلْبِ مِنَ التَّقْوَى يَمْلَؤُهُ مِنْ فِتَنِ الدُّنْيَا.
سَمْعُ الْأُذُنِ لَا يَنْفَعُ مَعَ غَفْلَةِ الْقَلْبِ.
شَرُّ الْقُلُوبِ الشَّاكُّ فِي إِيمَانِهِ.
عِظَمُ الْجَسَدِ وَ طُولُهُ لَا يَنْفَعُ إِذَا كَانَ الْقَلْبُ خَاوِياً.
+ «خوی – قلب پوک»
مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ.
وَقِرَ قَلْبٌ لَمْ يَكُنْ لَهُ أُذُنٌ وَاعِيَةٌ.

[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۲۱ الى ۲۴]
وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى‏ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً (۲۱)
و بدين گونه [مردم آن ديار را] بر حالشان آگاه ساختيم تا بدانند كه وعده خدا راست است و [در فرا رسيدن‏] قيامت هيچ شكى نيست، هنگامى كه ميان خود در كارشان با يكديگر نزاع مى‌‏كردند، پس [عده‏‌اى‏] گفتند: «بر روى آنها ساختمانى بنا كنيد، پروردگارشان به [حال‏] آنان داناتر است.» [سرانجام‏] كسانى كه بر كارشان غلبه يافتند گفتند: «حتماً بر ايشان معبدى بنا خواهيم كرد.»
سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلِيلٌ فَلا تُمارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً (۲۲)
به زودى خواهند گفت: «سه تن بودند [و] چهارمين آنها سگشان بود.» و مى‏‌گويند: «پنج تن بودند [و] ششمين آنها سگشان بود.» تير در تاريكى مى‌‏اندازند. و [عده‏‌اى‏] مى‌‏گويند: «هفت تن بودند و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگارم به شماره آنها آگاه‏تر است، جز اندكى [كسى شماره‏] آنها را نمى‏‌داند.» پس درباره ايشان جز به صورت ظاهر جدال مكن و در مورد آنها از هيچ كس جويا مشو.
وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‏ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً (۲۳)
و زنهار در مورد چيزى مگوى كه من آن را فردا انجام خواهم داد.
إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسى‏ أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً (۲۴)
مگر آنكه خدا بخواهد، و چون فراموش كردى پروردگارت را ياد كن و بگو: «اميد كه پروردگارم مرا به راهى كه نزديكتر از اين به صواب است، هدايت كند.»

[سورة المائدة (۵): الآيات ۱۰۷ الى ۱۰۸]
فَإِنْ عُثِرَ عَلى‏ أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً فَآخَرانِ يَقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيانِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما وَ مَا اعْتَدَيْنا إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ (۱۰۷)
و اگر معلوم شد كه آن دو دستخوش گناه شده‌‏اند، دو تن ديگر از كسانى كه بر آنان ستم رفته است، و هر دو [به ميّت‏] نزديكترند، به جاى آن دو [شاهد قبلى‏] قيام كنند؛ پس به خدا سوگند ياد مى‌‏كنند كه: گواهى ما قطعاً از گواهى آن دو درست‏‌تر است، و [از حقّ‏] تجاوز نكرده‏‌ايم، چرا كه [اگر چنين كنيم‏] از ستمكاران خواهيم بود.
ذلِكَ أَدْنى أَنْ يَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلى‏ وَجْهِها أَوْ يَخافُوا أَنْ تُرَدَّ أَيْمانٌ بَعْدَ أَيْمانِهِمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْمَعُوا وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (۱۰۸)
اين [روش‏] براى اينكه شهادت را به صورت درست ادا كنند، يا بترسند كه بعد از سوگندخوردنشان، سوگندهايى [به وارثان ميّت‏] برگردانده شود، [به صواب‏] نزديكتر است. و از خدا پروا داريد، و [اين پندها را] بشنويد، و خدا گروه فاسقان را هدايت نمى‏‌كند.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی