The Hostage Heart!
«رهن» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است!
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«تَرَاهَنَ الْقَوْمُ»
«تَرَاهَنَ الْقَوْمُ: أَخْرَجَ كُلُّ وَاحِدٍ رَهْناً لِيَفُوزَ السَّابِقُ بِالْجَمِيعِ إِذَا غَلَبَ،
آن قوم با يكديگر گرو بستند.»
«شرطبندی در مسابقات اسب دوانی: شرط، گرو، رهن»
«الرهان فی رکوب الخیل»
«خيلُ الرِّهَانِ: اسبهاى مسابقه كه بر آنها شرط بندند.»
انگاری شرطبندی در مسابقات اسبدوانی با واژهی «رهن»
مثالی زیبا و مهم برای فهم فرایند نور الولایة است!
«نِعْمَةٌ رَاهِنَةٌ» برای اهل نور، نام زیبای صاحبان نور و علوم ربانی آنهاست!
اینجوری بیان کنیم که:
گرچه حسد، قلب رو گروگان گرفته!
اما من حاضرم روی قلب نورانی که مدام حسدشو درناژ میکنه،
شرط ببندم «خيلُ الرِّهَانِ»، که مسابقه رو میبره و از شر حسدش راحت میشه!
+ «غیبگویی!»
+ «الراسخون فی العلم!»
«Betting in horse riding»: «الرهان فی رکوب الخیل»
«الرهن: الشیء الملزوم»: [1+1]: «رهن – لزم»
«ارْتَهَنَ بِالأَمر: به آن كار ملزم و متعهد شد.»
«أَرْهَنَهُ الشيءَ: آن چيز را نزد وى گرو داد.»
«أَرْهَنَ الميتَ القبرَ: مرده را در قبر گذارد.»
«أَرْهَنَ لِضَيْفِهِ الطعامَ و الشرابَ: پيوسته به ميهمان خود خوراك و نوشيدنى تقديم داشت.»
«هُما كَفَرَسَيْ رِهانٍ: اين تعبير ضرب المثلى است براى دو چيز مساوى و نزديك به يكديگر»
«رَهَنَ الشَّىءُ: ثَبَتَ وَ دَامَ فَهُوَ رَاهِنٌ: وقتی [1+1] شد به دوام و ثبات میرسد.»
«راهَنَهُ على كذا: با او بر سر فلان چيز گرو بست.»
«راهَنَهُ على الخَيلِ: با او در اسب دوانى مسابقه داد.»
«خيلُ الرِّهَانِ: اسبهاى مسابقه كه بر آنها شرط بندند.»
«رَهَنَ الشّيءَ فلاناً و عِنْدَ فُلان: آن چيز را نزد فلانى گرو گذاشت.»
«رَهَنَ بِالمَكَانِ: در آن مكان اقامت گزيد.»
«الرَّهْن: گروگان كه معمولًا در برابر تأمين بدهى مىگيرند،
آنچه كه رهن شده باشد، توقيف يا بازداشت مطلق هر چيزى.»
«رَهْنٌ بِكَذا: مقيد يا گرو به چيزى است، به انتظار چيزى.»
«أودِعَ السَّجنَ رَهْنَ التحقيقِ: بازداشت شد تا از او تحقيقات و بازپرسى شود.»
«رَهْنَ اشَارتِهِ: به فرمان او، تحت تصرف و اوامر او.»
«الرِّهْن: «هذا رِهْنُ مالٍ»: اين چيز در برابر مال يا پولى گروگان است.»
«الرَّهْنِيَّة: املاك و اموال غير منقول مورد رهن.»
«الرَّهِين بمعناى (المَرْهُون) است، آنچه كه به رهن گرفته شده باشد.»
«رَهِينٌ بِكَذا: در برابر چيزى يا مبلغى گروگان است.
بهشت در برابر حسادت نکردن!
«الرَّهِينَة– ج رَهَائِن: آنچه كه رهن گرفته شود.»
«الخَلْقُ رَهَائِنُ الموتَ»: مردم مقيد به مرگ مىباشند.
«المُرْتَهَن: آنچه كه در مقابل چيزى نگهداشته شود.»
«المُرْتَهَن بِالأمرِ: مقيد و متعهد به چيزى يا امرى.»
«المَرْهُون: «المَرْهون بِكَذا»: چيزى كه متوقف يا مقيّد به چيزى ديگر باشد.»
انگاری بهشت مرهون عدم استعمال حسد و عمل به ولایت و تولید نور آرامش عمل صالح و قرض نور به یتیم بداخلاق و برّ و گسترش نیکوکاری است.
«الأُمُور مَرْهُونَةٌ بأوقاتها: كارها در گرو زمان آنهاست يعنى وقت معين دارد.»
رهاییِ قلب، در گروِ نورِ خویش!
رهاییِ قلب از اسارت حسادت خویش، در گروِ اخذِ نورِ علم از ماخذِ نورانی خویش!
قلب، به شرط نور، از شر حسد خویش رها میشود!
قلب، در گرو سوگند و تعهد نورانیِ خویش است!
قلب، آرامش خودشو مرهون نور است!
«وَ أنَا مِن شُروطِها» یعنی، به شرط نور، مرهون نور! در گروِ نور!
«کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُروطِها»
«العباد مرهونين عند الله بازاء ما اعطاهم من النعم
التی اوجب صرفها فيما امرهم من اطاعته و اطاعة الرسول و الائمه (ع)»
كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ إِلَّا أَصْحابَ الْيَمِينِ
كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهينٌ
حیات و بقاء و هدایت و اصلاح و تربیت و رشد و نمو همه چیز، مشروط به نور ولایت است!
«عالم ذر: ا لست بربکم؟ قالوا بلی!»
یعنی در عالم ذر از همه راجع به این مطلب مهم اخذ رهن شده!
از همه نسبت به نور ولایت اخذ پیمان شده!
کسی نمیتونه بزنه زیرش!
«رهن: أخذ شيء و ضبطه في قبال حقّ أو تعهّد»
+ «مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ»
مستاجر مبلغی به موجر بصورت رهن میده و زمانی که خونه رو تخلیه کرد و سالم تحویل داد، این رهن عینا بهش بر میگرده اما اگه مستاجر خونه رو خراب کرده باشه از مبلغ رهنش بابت درست کردن خرابی هایی که ببار آورده کم میکنن!
ما چه خبر داشته باشیم، چه نداشته باشیم، الآن باید بدانیم و با خبر شویم که مرهون «آیاتی و رسلی» هستیم، یعنی باید در دل آیات، طبق نظر «رسلی» عمل کنیم و حسادتو زیر پا بذاریم و به نور ولایت عمل کنیم، اینجوری میتونیم خودمونو از زیر بار دِینی که به گردن داریم خارج کنیم و اینجوری میتونیم رهنمونو آزاد کنیم و این فک رهن مشروط به عمل به نور ولایت و عدم استعمال سیئه حسادت است یعنی مشروط به رضایت به تقدیرات ذات اقدس الهی است، ان شاء الله تعالی.
و حالا توی این دنیا در دل شرایط و تقدیرات، باید مثل اصحاب یمین خودتو آزاد کنی یعنی حسادت رو کنار گذاشته و با عمل به نور ولایت، موجبات درناژ حسادتتو فراهم نمایی و این شرط رو ببری و عاقبت به خیر بشوی،
اما اگه وقت عمل به نور ولایت رسید، بزنی زیر قولت و بزنی زیر شرطی که قبول کردی و بخاطرش بله گفتی، اونوقت باید بدونی که ریشت گیره و نمیتونی فرار کنی!
پس دو راه بیشتر وجود ندارد:
دو راهی حسادت و ولایت همینه!
و هر کدوم از این دو راه، نتیجهای داره برای عاملین به اون اندیشه.
یکی نار جهنم و دیگری نور بهشت!
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
«أَلَا إِنَّ أَنْفُسَكُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِكُمْ فَفُكُّوهَا بِاسْتِغْفَارِكُمْ»
«جان شما در گرو اعمال شما است، پس آن را با استغفار آزاد كنيد.»
در دعا میخوانیم:
«إِلَهِي … وَ أَنَا أَسِيرُ جُرْمِي مُرْتَهَنٌ بِعَمَلِي»
«من در گرو اعمال خود هستم.»
دلنوشتۀ واژۀ «رهن»!
سَرِ چی شرط ببندیم که اگه آیت عرضه شد،
حسادت نکنم و راضی به تقدیر باشم و به نور ولایت عمل کنم؟!
خُب معلومه، سَرِ بهشت!
حالا کیا مَردِشَن که این شرطبندی رو ببرن؟!
+ «مرء – مروّت»: اگه مردی، به علمت عمل کن!
به فرمان آتشبس احترام بگذار!
اوناییکه قلبا و زبانا بله گفتن!
«مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ
فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً»
انگاری واژه رهن همون وفای به عهد و میثاق فراموش شده عالم ذر، یعنی آتشبس رو داره با یک بیان و مثال دیگهای به ما تفهیم و یاد آوری میکنه.
اگه بردم بهشت مال من!
اگه باختم، انگاری بهشت رو باختم و جهنم نصیبم میشه، اعوذ بالله من ذلک.
واژه رهن زیباست و از خیل الرهان گرفته شده، یعنی شرط بندی در مسابقات اسب دوانی!
بعضیها اینقدر به اسب مورد نظرشون که توی مسابقه شرکت میکنه مطمئن هستند که سر همهی دارونادارشون شرط میبندن!
گاهی برنده میشن و گاهی هم بازنده!
انگاری ما چه بخواهیم، چه نخواهیم، شرطبندی رو کردیم!
و باید حالا سر قولمون باشیم و راضی به تقدیراتمون باشیم و اینجوری شرط رو ببریم و گرو و رهن رو آزاد کنیم و وقتی عملا حسادت نکردیم، نور ولایت توی قلبمون آشکار میشه و نوید اینو میده که در این شرطبندی برنده شدیم و این نور هم جایزه اون!
مثل شادی پس از گل فوتبالیستها!
مثل خوشحالی کسی که شرط رو میبره!
پس آزادی ما از دام حسادت و دریافت پاداش بهشت، همه و همه در گرو عمل به نور ولایت و تولید اعمال صالحی است که باید پا روی حسد خودمون بذاریم و راضی به نور تقدیر باشیم و با این کار، یک رویداد مهم درون قلب رقم میخوره و آنهم رفتن تاریکی و آمدن نور و روشنایی است
«الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور»
«جاء الحق و زهق الباطل»
كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ
[سورة الطور (۵۲): الآيات ۱۷ الى ۲۸]
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَعِيمٍ (۱۷)
پرهيزگاران در باغهايى و [در] ناز و نعمتند.
فاكِهِينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ (۱۸)
به آنچه پروردگارشان به آنان داده دلشادند، و پروردگارشان آنها را از عذاب دوزخ مصون داشته است.
كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۹)
[به آنان گويند:] «به [پاداشِ] آنچه به جاى مىآورديد بخوريد و بنوشيد؛ گواراتان باد!»
مُتَّكِئِينَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ (۲۰)
بر تختهايى رديف هم تكيه زدهاند و حوران درشتچشم را همسر آنان گرداندهايم.
وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ
كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ (۲۱)
و كسانى كه گرويده و فرزندانشان آنها را در ايمان پيروى كردهاند، فرزندانشان را به آنان ملحق خواهيم كرد و چيزى از كار[ها]شان را نمىكاهيم. هر كسى در گرو دستاورد خويش است.
وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ (۲۲)
با [هر نوع] ميوه و گوشتى كه دلخواه آنهاست آنان را مدد [و تقويت] مىكنيم.
يَتَنازَعُونَ فِيها كَأْساً لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ (۲۳)
در آنجا جامى از دست هم مىرُبايند [و بر سرش همچشمى مىكنند] كه در آن نه ياوهگويى است و نه گناه.
وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ (۲۴)
و براى [خدمت] آنان پسرانى است كه بر گردشان همىگردند؛ انگارى آنها مرواريدىاند كه [در صدف] نهفته است.
وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ (۲۵)
و برخىشان رو به برخى كنند [و] از هم پرسند،
قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ (۲۶)
گويند: «ما پيشتر در ميان خانواده خود بيمناك بوديم.
فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ (۲۷)
پس خدا بر ما منّت نهاد و ما را از عذاب گرم [مرگبار] حفظ كرد.
إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ (۲۸)
ما از ديرباز او را مىخوانديم، كه او همان نيكوكار مهربان است.»
كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ إِلاَّ أَصْحابَ الْيَمِينِ
[سورة المدثر (۷۴): الآيات ۳۲ الى ۵۶]
كَلاَّ وَ الْقَمَرِ (۳۲)
نه چنين است [كه مىپندارند!] سوگند به ماه،
وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ (۳۳)
و سوگند به شامگاه چون پشت كند،
وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ (۳۴)
و سوگند به بامداد چون آشكار شود،
إِنَّها لَإِحْدَى الْكُبَرِ (۳۵)
كه آيات [قرآن] از پديدههاى بزرگ است.
نَذِيراً لِلْبَشَرِ (۳۶)
بشر را هشداردهنده است.
لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ (۳۷)
هر كه از شما را كه بخواهد پيشى جويد يا بازايستد.
كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ (۳۸)
هر كسى در گروِ دستاورد خويش است،
إِلاَّ أَصْحابَ الْيَمِينِ (۳۹)
بجز ياران دست راست:
فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ (۴۰)
در ميان باغها. از يكديگر مىپرسند،
عَنِ الْمُجْرِمِينَ (۴۱)
درباره مجرمان:
ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ (۴۲)
«چه چيز شما را در آتش [سَقَر] درآورد؟»
قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ (۴۳)
گويند: «از نمازگزاران نبوديم،
وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ (۴۴)
و بينوايان را غذا نمىداديم،
وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ (۴۵)
با هرزهدرايان هرزهدرايى مىكرديم،
وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ (۴۶)
و روز جزا را دروغ مىشمرديم،
حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ (۴۷)
تا مرگ ما در رسيد.»
فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ (۴۸)
و شفاعت شفاعتگران آنها را سود نبخشد!
فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ (۴۹)
پس چرا از اين تذكار رو گردانند؟
كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ (۵۰)
به خرانِ رمندهاى مانند:
فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ (۵۱)
كه از پيش شيرى گريزان شده است.
بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً (۵۲)
بلكه هر مردى از ايشان خواهد كه نامههايى سرگشاده دريافت كند.
كَلاَّ بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ (۵۳)
امّا نه چنان است!كه از آخرت نمىترسند.
كَلاَّ إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ (۵۴)
نه چنان است!در حقيقت اين(سخن)اندرزى است،
فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ (۵۵)
تا هر كه خواهد،از آن پند گيرد.
وَ ما يَذْكُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ (۵۶)
و[لى]تا خدا نخواهد[از آن]پند نگيرند.اوست سزاوار ترس و سزاوار آمرزش.
فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ!
[سورة البقرة (۲): آية ۲۸۳]
وَ إِنْ كُنْتُمْ عَلى سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا كاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ
فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ
وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ
وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ
وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ
وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (۲۸۳)
و اگر در سفر بوديد و نويسندهاى نيافتيد وثيقهاى بگيريد؛
و اگر برخى از شما برخى ديگر را امين دانست،
پس آن كس كه امين شمرده شده، بايد سپرده وى را بازپس دهد؛
و بايد از خداوند كه پروردگار اوست، پروا كند.
و شهادت را كتمان مكنيد، و هر كه آن را كتمان كند قلبش گناهكار است،
و خداوند به آنچه انجام مىدهيد داناست.