O, my people!
Enter the Holy Land!
«قدس» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«قدس: سطل آب»
«سطل مقدس!»
فرایند آب دادن به شتران تشنه، میشه واژه مقدس قدس!
«السطل الذي يتطهر به القدس:
سطلى كه بوسيله آن خانه قدس را تطهير مىكردند، تقديس مىگفتند.»
+ «شرب – آبشخور نورانی!»
«روح مقدّس! نور مقدّس! ارض مقدّس! سطل مقدّس!»
«القَدَّاسُ: الحجَرُ ينصبُ على مصبِّ الماء في الحوضِ.»
«القَدّاسُ: حجَرٌ يكون في وسطِ الحوضِ إذا غمرَهُ الماءُ رَويَتِ الإبلُ.»
«القُدَاسُ: الحَجَرُ يُنْصَبُ على مَصَبِّ الماءِ في الحَوْض و غيرِه.»
«القُدَاسُ: حجَرٌ يُطْرَحُ في حَوْض الإِبلِ يُقَدَّرُ عليه الماءُ يَقْتَسِمُونَه بَيْنَهُم.»
«القُدَاس: سنگى كه در بركه آب شتران مىافكنند تا براى استفاده از آب تقسيمبندى كنند.»
«پاره سنگى كه براى آب دادن به شتران در آب نهند تا سهم هر يك از آب معين گردد.»
«سطل كه با آن از جوى آب برمىدارند.»
«القادِس– حرم كعبه،- ج قَوَادِس: كشتى بزرگ، پاره سنگى كه براى آب دادن به شتران در آب نهند تا سهم هر يك از آب معين گردد.»
«القادُوس– ج قَوَادِيس [قدس]: ظرفى كه دانهها را هنگام آرد كردن در آن ريزند، قيف آسياب كه در زبان متداول به آن (الكُور) گويند، سطل كه با آن از جوى آب برمىدارند.»
«القُدَاس: سنگى كه در بركه آب شتران مىافكنند تا براى استفاده از آب تقسيمبندى كنند، چيزى بسان مُرواريد كه از نُقره ساخته مىشود، شرف و بزرگى و بزرگوارى.»
«قدس: کنایه از نام زیبای صاحبان نور است.
«الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ»: وادی مقدس!
+ «واد»
«مریم مقدس» برای اهل نور یقین، نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که از تقدیرات تنظیم شده برای خود راضی بوده و تسلیم امر الهی هستند و صبر بر مصایب این حادثه میکنند و اینگونه از معنای اسم مقدس صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنها بهرهمند میشوند! درست مثل همین شتران تشنهای که کنار بئر معطله آل محمد ع گرد آمدهاند تا صاحبان نور از این چاه زمزم آب بکشند و برای آنها بریزند، تا از این علوم شفابخش بنوشند و در دل شرایط به یاد این مطالب ارزنده و نورانی افتاده و آرامش را بدست آورند، ان شاء الله تعالی.
چقدر این واژه قدس و این فیلم آب نوشیدن شتران زیباست و مفهوم این واژه که یکی از هزاران واژه مترادف نور الولایة است را بخوبی برای ما روشن مینماید، الحمد لله رب العالمین.
+ «مجد – أَمْجَدَ الراعي الإبِلَ»
تمجید و تقدیس مترادف فرایند نور ولایت هستند.
+ «رصص»
نور ولایت فرایند عیبیابی و مقدس نمودن قلب است.
+ «عیب یابی»
+ «صخر»
رساندن تشنه به چشمه کار کیه؟!
این فیلم زیبا همان فرایند (∞=1+1) را نشان میدهد!
+ «عنی – عنت القربة»
کیه که داره اسم چاه رو ، اسم سطل رو، اسم آب رو ، اسم حیات رو، …
و اسم نور رو برای این شترهای تشنه معنا میکنه؟!
+ «دخل – الدّخال فی الابل»
«مَا مِنْ أَرْضٍ فِيهَا اسْمُ مُحَمَّدٍ إِلَّا تَقَدَّسَتْ»
«التَّقْدِيسُ: التطهير»
«الْقُدْسُ: الطهر»
+ «طهر»
«القُدْسُ: البَيْتُ المُقَدَّسَ، لأَنَّه يُتَطَهَّر فيه من الذُّنُوب، أَو للبَرَكَةِ الَّتي فيه»
+ «رقب»
+ «زمزم»
سنگ موسی ع – حجر – قدس
تفسیر قمی:
«وَ كَانَ مَعَ مُوسَى حَجَرٌ يَضَعُهُ فِي وَسَطِ الْعَسْكَرِ ثُمَّ يَضْرِبُهُ بِعَصَاهُ
فَتَنْفَجِرُ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً كَمَا حَكَى اللَّهُ
فَيَذْهَبُ الْمَاءُ إِلَى كُلِّ سِبْطٍ فِي رَحْلِهِ وَ كَانُوا اثْنَيْ عَشَرَ سِبْطاً»
و موسی (علیه السلام) سنگی داشت که آن را در وسط لشکریان خود قرار میداد،
سپس با عصایش به آن ضربه میزد و دوازده چشمه از آن سنگ میجوشید،
و هر قبیلهای از آبشخور جداگانه خود استفاده میکردند.
کار صاحبان نور همینه و کار مقدسی است!
سنگ، اشاره به قلوب اهل نوری داره که با اشاره عصای موسی ع، آب رو معنا میکنه!
بدون اشاره نورانی صاحبان نور، این قلب، نمیتونه از آب علم آل محمد ع سیراب و بهرهمند بشه.
+ «دلو – سلسله مراتب نورانی!»
در واقع بدون طهارت قلب از نجاست حسد، تبعیت از نور و بهرهمندی از علم ممکن نخواهد بود.
«الْوادِ الْمُقَدَّسِ» و «الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ»
اسامی زیبای صاحبان نورند که اهل نور، با عمل به علوم این انوار مقدس، قلبشان را از حسد تخلیه نموده و امنیت و آرامش را معنا میکنند.
اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً
قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ
هر قبیلهای آبشخور خود را بشناخت!
قدس – مافوق:
طهارت قلب از حسد موجب غلبه عقل بر هوای نفس حسود و غلبه ولایت بر معصیت
و اتصال نور عقل به نور ولایت و تبعیت از مافوق می شود.
قلب پاک از مافوق تبعیت می کند و قلب حسود به مافوق خیانت می کند.
«المُقَدِّس– [قدس]: حَبر، راهب»
در واقع این علم ماخوذ از صاحبان نور است که موجب پاکی قلب از بیماری حسد شده و عقل را غالب بر حسد نموده و نفس تابع عقل شده و از ذلت ارتکاب معصیت به عزت نفس مطمئنه آرام و فارغ از حسد، عامل به نور ولایت شده و این قلب طاهر و مقدَّس، مقدِّسش صاحب نورش است که اسم «یا قدّوس» را برای ما معنا میکند و این همان اثر پاککنندگی علوم ربانی بر قلوب حسود میباشد.
+ «حور»
«أصل التقديس التطهير
و منه قيل للسطل الذي يتطهر به القدس
و منه تسبيح الله و تقديسه و هو تنزيهه عما لا يجوز عليه من الصاحبة و الولد و فعل الظلم و الكذب.
تقديس: تطهير، پاك كردن.
تسبيح و تقديس خدا، منزه كردن او از عيب و هر چه كه شايسته مقامش نيست، مىباشد. مثل داشتن همدم، فرزند، ستم و دروغ.
سطلى كه بوسيله آن خانه قدس را تطهير مىكردند، تقديس مىگفتند: ارض مقدس، سرزمين پاك.
«قدس»: سطل آب!
مَثَل صاحبان نور، مَثَل سطل آبی است که آل محمد ع با این سطل بر قلب حسود ما آب طهارت میریزند تا با این علوم نورانی، مسیر اشتباه زندگی خود را تغییر دهیم و گناهانمان پاک شده و قلبمان به نور الهی منور گردد.
«و القدوس المعظم بتطهير صفاته من أن تدخلها صفة نقص،
القدوس: تعظيم شده به پاكى صفاتش از اينكه صفت نقصى داخل او شود.»
«الْقُدُّوسُ» أي الطاهر من كل عيب و نقص و آفة المنزه عن القبائح
و قيل هو المطهر عن الشريك و الولد لا يوصف بصفات الأجسام و لا بالتجزئة و الانقسام
و قيل هو المبارك الذي تنزل البركات من عنده.
«الْقُدُّوسُ» يعنى پاك از هر عيب و نقصى و آفتى و منزّه از زشتيهاست.
بعضى گويند: او پاك از داشتن شريك و فرزند است موصوف به صفات اجسام و تجزيه و انقسام نيست.
قدوس يعنى اوست مباركى كه بركات از نزد او نازل ميشود.
[قدس – «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» – شکر – اخلاص]:
«فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ»: یعنی شاکر باش و چشم و دلت با نور علم یاد عالم ربانی پر و سیر باشد و مبادا ذرهای چشم به آنچه غیر آل محمد ع به دروغ بعنوان ابزار آرامش معرفی میکنند- که لذتهای زودگذر گناه در دنیاست- دوخته باشی که این چشمداشت به غیر آل محمد ع همان حسد است.
«فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ»: «قدس – الوادی المقدس»:
چشمداشت به غیر صاحبان نور مانع قداست و پاکی دنیای قلب میشود لذا اهل شک حسود، هرگز قلبشان قطعهای از وادی مقدس نور آل محمد ع نگردید!
«فَقَالَ يَا رَبِّ إِنِّي أَخْلَصْتُ لَكَ الْمَحَبَّةَ مِنِّي وَ غَسَلْتُ قَلْبِي عَمَّنْ سِوَاكَ وَ كَانَ شَدِيدَ الْحُبِّ لِأَهْلِهِ»
+ قصه ذبح اسماعیل
واژه شکر چقدر زیباست.
«مودّت – امتحان سختی بنام حبّ اقرباء»
«سَأَلَ سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْقَائِمَ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى لِنَبِيِّهِ مُوسَى
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً
فَإِنَّ فُقَهَاءَ الْفَرِيقَيْنِ يَزْعُمُونَ أَنَّهَا كَانَتْ مِنْ إِهَابِ الْمَيْتَةِ
فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ
مَنْ قَالَ ذَلِكَ فَقَدِ افْتَرَى عَلَى مُوسَى وَ اسْتَجْهَلَهُ فِي نُبُوَّتِهِ إِنَّهُ مَا خَلَا الْأَمْرُ فِيهَا مِنْ خَصْلَتَيْنِ إِمَّا أَنْ كَانَتْ صَلَاةُ مُوسَى فِيهَا جَائِزَةً أَوْ غَيْرَ جَائِزَةٍ فَإِنْ كَانَتْ جَائِزَةً فِيهَا فَجَازَ لِمُوسَى أَنْ يَكُونَ يَلْبَسُهَا فِي تِلْكَ الْبُقْعَةِ وَ إِنْ كَانَتْ مُقَدَّسَةً مُطَهَّرَةً وَ إِنْ كَانَتْ صَلَاتُهُ غَيْرَ جَائِزَةٍ فِيهَا فَقَدْ أَوْجَبَ أَنَّ مُوسَى لَمْ يَعْرِفِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ لَمْ يَعْلَمْ مَا جَازَتِ الصَّلَاةُ فِيهِ مِمَّا لَمْ تَجُزْ وَ هَذَا كُفْرٌ
قُلْتُ فَأَخْبِرْنِي يَا مَوْلَايَ عَنِ التَّأْوِيلِ فِيهِمَا
قَالَ إِنَّ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ كَانَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ
فَقَالَ يَا رَبِّ إِنِّي أَخْلَصْتُ لَكَ الْمَحَبَّةَ مِنِّي وَ غَسَلْتُ قَلْبِي عَمَّنْ سِوَاكَ وَ كَانَ شَدِيدَ الْحُبِّ لِأَهْلِهِ
فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ أَيِ انْزِعْ حُبَّ أَهْلِكَ مِنْ قَلْبِكَ إِنْ كَانَتْ مَحَبَّتُكَ لِي خَالِصَةً وَ قَلْبُكَ مِنَ الْمَيْلِ إِلَى مَنْ سِوَايَ مَشْغُولًا الْخَبَرَ.»
سعدبنعبداللَّه گوید:
از حضرت مهدی ع در مورد آیه: فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ المُقَدَّسِ طُویً پرسیدم،
چون همهی فقها معتقدند که جنس آنها از پوست مردار بوده است».
امام مهدی ع فرمود:
«هرکس چنین حرفی را زده باشد به تحقیق بر موسی ع افترا زده است و او را در نبوّتش زیر سؤال برده است.
اینجا دو صورت امکان دارد:
یا اینکه نماز موسی ع در آن جایز بوده است یا نه، اگر جایز بوده پس برای موسی ع جایز بوده که آنها را در آن مکان بپوشد، هرچند که مکان مقدّس و مطهّری بوده است؛
و اگر نماز در آن جایز نبوده است پس لازم میآید که بگوییم موسی ع حلال و حرام را تشخیص نمیداده و نمیدانسته است که نماز در چه چیزی جایز است و در چه چیزی جایز نیست و این کفر است.
سپس گفتم:
«ای مولای من تأویل این دو را برایم بگو»؟
پس فرمود: «موسی ع در یک مکان مقدس قرار داشت، و فرمود:
«خداوندا من محبّت به عشقم را مختص به تو کردم
و قلبم را از هر آنچه که غیر از تو باشد پاک کردم».
و موسی ع آن موقع خانوادهاش را زیاد دوست داشت.
خداوند به او فرمود:
«فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ یعنی عشق به خانوادهات را از قلبت بیرون کن
اگر واقعا عشق تو به من خالص است و قلبت به غیر از من اشتیاقی ندارد».
+ «أَنَّهُ سَأَلَ النَّبِيَّ ص عَنِ الْوَادِ الْمُقَدَّسِ لِمَ سُمِّيَ الْمُقَدَّسَ؟
قَالَ لِأَنَّهُ قُدِّسَتْ فِيهِ الْأَرْوَاحُ وَ اصْطُفِيَتْ فِيهِ الْمَلَائِكَةُ وَ كَلَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ مُوسى تَكْلِيماً.»
از پیامبر دربارهی علّت نامگذاری الْوادِ المُقَدَّسِ پرسش شده،
آن حضرت میفرماید:
«مقدّس بودن آن وادی بهجهت تزکیه و تقدیس روحها در آن مکان
و ارسال ملائکه در آنجا و وقوع تکلّم خداوند با موسی است».
انگاری وقتی با یاد صاحبان نور در دل شرایط حوادث یهو قلبت منور به نور علم میشه، در واقع روحت با آبی که صاحب نورت داره روی سرت میریزه [توی قلبت میریزه] پاک میشه و ملائکه برای رساندن کلام مافوق به این قلب اهل نور یقین برگزیده شده و با این قلوب پاک و مقدس حالا شروع به گپ و گفت میکنند. این قلب مقدس همان وادی مقدس است.
+ «کلم – کلمة الله»
ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ
[سورة المائدة (۵): الآيات ۲۰ الى ۲۱]
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ
يا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ
إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً
وَ آتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ (۲۰)
و [ياد كن] زمانى را كه موسى به قوم خود گفت:
«اى قوم من، نعمت خدا را بر خود ياد كنيد،
آنگاه كه در ميان شما پيامبرانى قرار داد، و شما را پادشاهانى ساخت،
و آنچه را كه به هيچ كس از جهانيان نداده بود، به شما داد.»
يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ
وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ (۲۱)
«اى قوم من، به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما مقرر داشته است درآييد،
و به عقب بازنگرديد كه زيانكار خواهيد شد.»
داستان موسی ع در «الْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
[سورة طه (۲۰): الآيات ۹ الى ۱۶]
وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى (۹)
و آيا خبر موسى به تو رسيد؟
إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً (۱۰)
هنگامى كه آتشى ديد، پس به خانواده خود گفت: «درنگ كنيد، زيرا من آتشى ديدم، اميد كه پارهاى از آن براى شما بياورم يا در پرتو آتش راه [خود را باز] يابم.
فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى (۱۱)
پس چون بدان رسيد، ندا داده شد كه: «اى موسى،
إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً (۱۲)
اين منم پروردگار تو، پاىپوش خويش بيرون آور كه تو در وادى مقدس «طُوى» هستى.
وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى (۱۳)
و من تو را برگزيدهام، پس بدانچه وحى مىشود گوش فرا ده.
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي (۱۴)
منم، من، خدايى كه جز من خدايى نيست، پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار.
إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى (۱۵)
در حقيقت، قيامت فرارسنده است. مىخواهم آن را پوشيده دارم، تا هر كسى به [موجب] آنچه مىكوشد جزا يابد.
فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى (۱۶)
پس هرگز نبايد كسى كه به آن ايمان ندارد و از هوس خويش پيروى كرده است، تو را از [ايمان به] آن باز دارد، كه هلاك خواهى شد.
[سورة النازعات (۷۹): الآيات ۱۵ الى ۲۶]
هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى (۱۵)
آيا سرگذشت موسى بر تو آمد؟
إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً (۱۶)
آنگاه كه پروردگارش او را در وادى مقدّس «طُوى» ندا درداد:
اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (۱۷)
«به سوى فرعون برو كه وى سر برداشته است؛
فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلى أَنْ تَزَكَّى (۱۸)
و بگو: آيا سَرِ آن دارى كه به پاكيزگى گرايى،
وَ أَهْدِيَكَ إِلى رَبِّكَ فَتَخْشى (۱۹)
و تو را به سوى پروردگارت راه نمايم تا پروا بدارى؟»
فَأَراهُ الْآيَةَ الْكُبْرى (۲۰)
پس معجزه بزرگ [خود] را بدو نمود.
فَكَذَّبَ وَ عَصى (۲۱)
و[لى فرعون] تكذيب نمود و عصيان كرد.
ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعى (۲۲)
سپس پشت كرد [و] به كوشش برخاست،
فَحَشَرَ فَنادى (۲۳)
و گروهى را فراهم آورد [و] ندا درداد،
فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى (۲۴)
و گفت: «پروردگار بزرگتر شما مَنَم!»
فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى (۲۵)
و خدا [هم] او را به كيفر دنيا و آخرت گرفتار كرد.
إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى (۲۶)
در حقيقت، براى هر كس كه [از خدا] بترسد، در اين [ماجرا] عبرتى است.
رُوحُ الْقُدُسِ
+ «روح»
وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَريقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَريقاً تَقْتُلُونَ (87)
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُريدُ (253)
إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْني وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني إِسْرائيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ (110)
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمينَ (102)
الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ
هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ (23)
يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ (1)
وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (30)