دکتر محمد شعبانی راد

لیدر سوء مدعی است که قائم‌مقام صاحب نور است! عِفْريتٌ مِنَ الْجِن‏ِّ!

The envious pretender (Ifrit) claims to be more powerful than the people of light.

«عفرعفریت» در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«أَسَدٌ عِفْريتٌ‌: شير قوى»
«
رَجُلٌ‌ عِفْريتٌ‌: مرد قوى»
«أَصْل عفريت از عفر بمعنى تراب است كه او حريف خويش را به خاك می‌اندازد.»
«العفريت: النافذ في الأمر المبالغ فيه مع خُبْث و دهاء»
«اَلْعِفْريتُ‌: اَلنَّافِذُ فِى اَلْأَمْرِ اَلْمُبَالِغُ‌ فِيهِ‌ مِنْ‌ دَهٰاءٍ»
«
اَلْعِفْريتُ‌: اَلْخَبِيثُ‌ الْمُنْكَرُ»
«العفريتالخبيث من الجن و الإنسان.»
+ «خبث»
«
قوى و زيرك، زيرك پر زورى از جنيّان»
«اَلْعِفْرِيتُ‌ من الجنّ‌: هو العارم الخبيث، همان موجود پليد و خبيث است.»
«العِفْرِيت من كل شيء: المبالغ
«العِفْر و العِفْريةُ‌ و العِفْرِيت و العُفارِيةُ‌القوي المُتَشيْطِن الذي يَعْفِر قِرْنَه»
ترجمۀ عبارت «عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ» در  کتابهای ترجمه‌ قرآن:
[عفريتى از جنّ]
[قهرمانى از جنيّان]
[ديوى از جن‏]
[ديوى از پريان‏]
[يكى از عفريتان پر قوت جن‏]
[تهمتنى از جن‏]
[ستنبه‌ای (ستمبۀ) از جمله پريان‏]
[نيرومندى از جن‏]
[يكى از جنّيان كاردان و تيزهوش‏]
[بزرگوارى از جنيان‏]
[ديو سركش متمرّدى از جنّ (كه قبلا نسبت بسليمان متمرد بوده و بعد تسليم شده بود)]
[زيركى از جنّيان‏]
[ديوى زورمند از جنيان‏]
[پليد سركشى از جن‏]
[ستنبه و بنيروى از پريان‏]
[پليدى مطرود كه از جنّيان بود]
[يكى از جنيان درشت اندام‏]
[عفريتى از اجنّه و ديوى زبردست‏]
[زورمندى از پريان‏]
[قهرمانى از جنيّان‏]
[يكى از جنّيان سركش و تيزهوش‏]
[يكى از عفريتان پر قوت جن‏]

«اليَعْفُور: الخشف، لكثرة لزوقه بالأرض»
«الخِشْفُ: ولد الظبي‏» : مفهوم زمین‌گیر شدن!
«رجل‏ عِفْر و عِفْرِيَة. و عِفَارِيَة و عِفْرِيت‏: بيّن‏ العَفَارة، يوصف بالشيطنة. و شيطان‏ عِفْرِيَة و عِفْرِيت‏ و هم‏ العَفَارِيَة و العَفَارِيت‏، و هو الظريف الكيس، و يقال للخبيث: عِفِرِّيّ‏، أي: عِفِرّ»
«عِفْرِيَة الرأس: الشعر الذي عليه.»
«عِفْرِيَة الديك»
«عَفَرْتُهُ‏ في التراب‏ أَعْفِرُهُ‏ عَفْراً، و هو مُتَعَفِّرُ الوجه في التراب. و العَفْر: التراب.»

عفریت قدرتمند و آتشین: از اسطوره‌های عربی
«عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ فِي يَدِهِ شُعْلَةٌ مِنْ نَارٍ»
همان لیدر سوئی است که شمعک آتش حسادت او، همۀ فالوئرهایش را نابود میکند.
«الکذاب یهلک بالبینات و یهلک اتباعه بالشبهات»

Ifrit (Afrit): Demon – Fiend – Trickster spirit – Strong/clever demon

اهل حسادت خیال میکنند و مدعی هستند و میگویند که از اهل نور قوی تر هستند، در حالیکه در این داستان سلیمان ع، معلوم میشه، اهل حسادت فقط حرفشو میزنن، اما این اهل نور هستند که عمل میکنند و دل از تمنا میکنند در حالیکه اهل حسادت، عفر فی التراب هستند، متعفّر الوجه فی التراب هستند، یعنی دل از تمنا نمیکنند، رو به زمین هستند نه رو به آسمان. مثل بچه آهوی تازه متولد شده که عرب بهش میگه یعفور، میگه خشف، چون مدام به زمین چسبیده.
مفهوم مذموم این واژه در مورد اهل حسادت مد نظر است.

العِفْرِيتُ [عفر] 
توصیف مدخل
العفريت: النافذ في الأمر المبالغ فيه مع خُبْث و دهاء
يقال: رجل عِفْر و عفريت و عِفْرية و عُفَارية بمعنى واحد.
و قال الفرّاء: من قال: عِفْرية فجمعه عفارٍ، و من قال: عفريت جمعه عفاريت .
و جاز أن يقول: عفارٍ؛ كقولهم في جمع الطاغوت: طواغيت و طواغٍ.
و قال شمر: امرأة عِفِرَّة و رجل عِفِرّ بتشديد الراء.

تهذیب اللغة، جلد 2، صفحه 212

العفريت: الخبيث من الجن و الإنسان.
و أصل التاء فيه هاء.

شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، جلد 7، صفحه 4631

در قاموس و اقرب الموارد گفته:
«اَلْعِفْريتُ‌: اَلنَّافِذُ فِى اَلْأَمْرِ اَلْمُبَالِغُ‌ فِيهِ‌ مِنْ‌ دَهٰاءٍ – وَ اَلْخَبِيثُ‌ الْمُنْكَرُ»
در اقرب گفته: گويند «رَجُلٌ‌ عِفْريتٌ‌ وَ أَسَدٌ عِفْريتٌ‌» يعنى مرد قوى و شير قوى.
در مجمع فرموده:
أَصْل عفريت از عفر بمعنى تراب است كه او حريف خويش را بخاك مي‌اندازد.

قاموس قرآن، جلد 5، صفحه 18

بهتر است عفريت را در آيه قوى و زيرك معنى كنيم يعنى زيرك پر زورى از جنيّان.

قاموس قرآن، جلد 5، صفحه 18

اَلْعِفْرِيتُ‌ من الجنّ‌: هو العارم الخبيث.

مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 573

العِفْرِيتُ‌: الناقد القوي من خبث و دهاء.

مجمع البحرين، جلد 3، صفحه 408

قال الزجاج: العِفْرِيت من الرجال النافذُ في الأَمر المبالغ فيه مع خُبْثٍ‌ و دَهاءٍ، و قد تَعَفْرَت، و هذا مما تحملوا فيه تَبْقِيةَ‌ الزائدَ مع الأَصل في حال الاشتقاق تَوْفِيةً‌ للمعنى و دلالةً‌ عليه.
و حكى اللحياني: امرأَة عِفْرِيتةٌ‌ و رجلٌ‌ عِفرِينٌ‌ و عِفِرّينٌ‌ كَعِفْرِيت .
قال الفراء: من قال عِفْرِية فجمعه عَفارِي كقولهم في جمع الطاغوت طَواغِيت و طَواغِي، و من قال عِفْرِيتٌ‌ فجمعه عَفارِيت .
قال الليث: و العِفْرِيت من كل شيء: المبالغ.
يقال: فلان عِفْرِيتٌ‌ نِفْرِيتٌ‌ و عِفرِيةٌ‌ نِفْرِية.
و قال الزمخشري: العِفْر و العِفْريةُ‌ و العِفْرِيت و العُفارِيةُ‌ القوي المُتَشيْطِن الذي يَعْفِر قِرْنَه، و الياء في عِفْرِيةٍ‌ و عُفارِيةٍ‌ للإِِلحاق بشرذمة و عُذافِرة، و الهاء فيهما للمبالغة، و التاء في عِفْرِيتٍ‌ للإِِلحاق بِقِنْدِيل. الأَزهري: التاء زائدة و أَصلها هاء، و الكلمة ثُلاثِيّة أَصلها عِفْرٌ و عِفْرِية، و قد ذكرها الأَزهري في الرباعي أَيضاً، و مما وضع به ابنُ‌ سيدة من أَبي عبيد القاسم بن سلام قوله في المصنف: العِفْرِية مثال فِعْلِلة، فجعل الياء أَصلاً، و الياء لا تكون أَصلاً في بنات الأَربعة.

لسان العرب، جلد 4، صفحه 586

العِفْرِيت من الجنّ‌: همان موجود پليد و خبيث است.

ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن، جلد 2، صفحه 618

تقابل دو «قول»:
قول عفریت و قول معلّم:
تقابل بین دو بینش:

تقابل عفریت (لیدر سوء) و معلّم نورانی!!!
توانایی قلبی که به نور فرشتۀ مهربان اتصال دارد، اصلا قابل مقایسه با توانایی قلوب اهل شک حسودی نیست که دلشونو به شیطان و تکلماتش در ملک (لیدر سوء) و در ملکوت، خوش کرده اند:
«قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ»
«قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ»: یعنی یکی از معلمین این کتاب آسمانی!
تقابل عفریت و معلّم نورانی!
تقابل دو دانه‌درشت: «الْمَلَؤُا»
رویارویی حق و باطل

عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ!

[سورة النمل (۲۷): الآيات ۳۸ الى ۴۴]
قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (۳۸)
[سپس‏] گفت:
«اى سران [كشور] كدام يك از شما تخت او را -پيش از آنكه مطيعانه نزد من آيند- براى من مى‌‏آورد؟»
قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (۳۹)
عفريتى از جنّ گفت:
«من آن را پيش از آنكه از مجلس خود برخيزى براى تو مى‏‌آورم
و بر اين [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم.»
قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ 
فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ 
وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (۴۰)
كسى كه نزد او دانشى از كتاب [الهى‏] بود، گفت:
«من آن را پيش از آنكه چشم خود را بر هم زنى برايت مى‌‏آورم.»
پس چون [سليمان‏] آن [تخت‏] را نزد خود مستقر ديد، گفت:
«اين از فضل پروردگار من است، تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مى‏‌كنم.
و هر كس سپاس گزارد، تنها به سود خويش سپاس مى‏‌گزارد،
و هر كس ناسپاسى كند، بى‌‏گمان پروردگارم بى‏‌نياز و كريم است.»
قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لا يَهْتَدُونَ (۴۱)
گفت:
«تخت [ملكه‏] را برايش ناشناس گردانيد تا ببينيم آيا پى مى‌‏برد يا از كسانى است كه پى نمى‏‌برند.»
فَلَمَّا جاءَتْ قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِينا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ (۴۲)
پس وقتى [ملكه‏] آمد، [بدو] گفته شد:
«آيا تخت تو همين گونه است؟»
گفت: «گويا اين همان است و پيش از اين، ما آگاه شده و از دَرِ اطاعت درآمده بوديم.»
وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ (۴۳)
و [در حقيقت قبلاً] آنچه غير از خدا مى‌‏پرستيد مانع [ايمان‏] او شده بود و او از جمله گروه كافران بود.
قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ 
فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها 
قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ 
قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (۴۴)
به او گفته شد:
«وارد ساحتِ كاخ [پادشاهى‏] شو.»
و چون آن را ديد، بركه‌‏اى پنداشت و ساقهايش را نمايان كرد.
[سليمان‏] گفت:
«اين كاخى مفروش از آبگينه است.»
[ملكه‏] گفت:
«پروردگارا، من به خود ستم كردم و [اينك‏] با سليمان در برابر خدا، پروردگار جهانيان، تسليم شدم .»

فرق این دو تا قول چیه؟
«أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ»
«أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ»

اصلا عفریت در حضور سلیمان ع، با وجود و حضور جناب آصف، حق حرف زدن نداره، اما این تقدیر شده و خواست خدا اینه که همه حضّار در جلسه، امتحان قلوب بدهند نسبت به شنیدن کلام شیطان و کلام فرشته در ملک و در ملکوت قلب. عفریت مثل نقش شیطان، تلاش میکنه با قولش، قلوب حسود رو به سمت خودش متمایل کنه یعنی قلوب حسود رو به تمنا و پشت به نور. در داستان موسی ع و سحرۀ فرعون هم تلاش بر این بود که با انداختن طنابها، همه را از دیدن معجزه موسی ع که انداختن عصا بود منصرف نماید. اما خدا خیلی زرنگه و اجازه میده همه اول شاهد انداختن طنابها توسط سحره باشند، اول قول عفریت رو بشنوند و بعدا قول آصف را، انگاری در ملکوت قلب، اول قول شیطان و تکلمات شیطان شنیده میشه و ما نباید عجله کنیم و برای رسیدن به تمنا، دستپاچه عمل کنیم بلکه باید متذکر علوم معلم در ملکوت قلب بشیم، اینجاست که تمثال نورانی فرشتۀ مهربان به چهرۀ مهربان معلم برای قلب آشکار میشه و مطلب مهمی رو به اطلاع ما میرسونه، ان شاء الله تعالی.

آصَفُ بْنُ بَرْخِيَا … يَعْرِفُ الِاسْمَ الْأَعْظَمَ

چیزی که باید بلد باشی تا بتونی کاری بکنی که هیچ کسی نتونه انجامش بده، دانستن اسم اعظم است!
باید به معلم در ملک و در ملکوت معرفت داشته باشی!
باید نورتو باور داشته باشی! باور و یقین بالای قلب نسبت به علوم نورانی معلم میشه دانستن اسم تعظم. میشه رسیدن به اسم اعظم. مثل آصف بن برخیا که معلم خودشو یعنی جناب سلیمان رو قلبا باور داره مثل بلقیس و …
دعای کسی مستجاب میشه که باب مستجار برای او باز شده باشه! یعنی معلم از درب غربی کعبۀ دل او وارد قلبش شده باشه. این قلب حالا 1+1 شده! حالا نور علی نور شده! صاحب این قلب یوزرنیم و پسورد خودشو خوب بلده.
حسود مدعی است که قبل از قائم مقام سلیمان ع «قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ»، یعنی جناب آصف بن برخیا، میتونه کار رو انجام بده، اما میبینیم که نه، حسود هرگز نمیتونه بر نور علم آل محمد ع پیشی بگیره.
انگاری با گفتن این عبارت 
«قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ»، ادعای قائم مقامی سلیمان رو میکنه!
یعنی میگه من میخوام نشون بدم که قائم مقام تو هستم، اما اینطوری نمیشه و جناب آصف نشون میده که قائم مقام سلیمان ع است.

رُوِيَ‏ أَنَّ سُلَيْمَانَ ع لَمَّا عَلِمَ بِقُدُومِ بِلْقِيسَ وَ قَدْ بَقِيَ بَيْنَهُمَا فَرْسَخٌ قَالَ
أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ.
قالَ عِفْرِيتٌ‏ مِنَ‏ الْجِنِ‏ أَيْ مَارِدٌ قَوِيٌّ دَاهِيَةٌ «و في الخبر: كان رجلا دهيا أي فطنا جيد الرأي.»
أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ‏ أَيْ مِنْ مَجْلِسِكَ الَّذِي تَقْضِي فِيهِ وَ كَانَ يَجْلِسُ غُدْوَةً إِلَى نِصْفِ النَّهَارِ- وَ إِنِّي‏ عَلَى حَمْلِهِ‏ لَقَوِيٌ‏ وَ عَلَى مَا فِيهِ مِنَ الذَّهَبِ‏ أَمِينٌ‏
فَقَالَ سُلَيْمَانُ أُرِيدُ أَسْرَعَ مِنْ هَذَا
قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ‏ وَ هُوَ آصَفُ بْنُ بَرْخِيَا وَ كَانَ وَزِيرَ سُلَيْمَانَ وَ ابْنَ أُخْتِهِ وَ كَانَ صِدِّيقاً يَعْرِفُ الِاسْمَ الْأَعْظَمَ الَّذِي إِذَا دُعِيَ بِهِ أَجَابَ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ‏
قيل معناه أن يصل إليك من كان منك على قدر مد البصر
و قيل ارتداد إدامة النظر حتى يرتد طرفه خاسئا «خاسئا أي مبعدا» فعلى هذا يكون معناه أن سليمان مد بصره إلى أقصاه و يديم النظر فقبل أن ينقلب إليه بصره حسيرا «الحسير: الذي حسره السفر أي ذهب بلحمه و قوته فلا انبعاث فيه (المجمع)» يكون قد أتى بالعرش‏.
قال الكلبي‏ فخر آصف ساجدا و دعا باسم الله الأعظم فغار عرشها تحت الأرض حتى نبع عند كرسي سليمان و قيل انخرق مكانه حيث هو و نبع بين يدي سليمان ع
و قيل إن الأرض طويت له‏ و هو مروي عن أبي عبد الله ع‏
فقيل إن ذلك الاسم هو الله و الذي يليه الرحمن و قيل هو يا حي يا قيوم بالعبرانية آهيا شراهيا
و قيل هو يا ذا الجلال و الإكرام
و قيل يا إلهنا و إله كل شي‏ء إلها واحدا لا إله إلا أنت‏.

سليمان و آصف برخيا
و روايت شده است كه سليمان عليه السلام وقتى آمدن بلقيس را فهميد و بين آنها تنها يك فرسخ مانده بود فرمود:
أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ‏ 
كى تخت بلقيس را مى‌‏تواند بياورد قبل از آنكه بلقيس و اطرافيان به تسليم بيايند؟
قالَ عِفْرِيتٌ‏ مِنَ‏ الْجِنِ‏ 
عفريتى از جن (يعنى يكى از سركشان اجنّه كه بسيار زيرك بود) گفت:
أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ‏ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ‏:
من تخت او را مى‌‏آورم قبل از آنكه از تخت خود يعنى مجلسى كه در آن قضاوت مى‌‏كنى برخيزى (يعنى مجلسش تمام شود) و مجلس حضرت سليمان از صبح تا ظهر طول مى‌‏كشيد.
«و انّى عليه لقوىّ امين»:
و من قوت بر آوردن تخت او دارم و بر طلاها (و زينت‏هاى آن) امين هستم.
«فقال سليمان»، سليمان فرمود:
من سريعتر از آن مى‌‏خواهم.‏
 قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ‏ آن كسى كه مقدارى از كتاب در نزد او بود يعنى آصف بن برخيا كه وزير حضرت سليمان و پسر خواهر او و مردى صديق بود كه اسم اعظم را مى‌‏دانست، يعنى اسمى را كه وقتى خوانده شود خداى جوابش را مى‌‏دهد عرضه داشت:
«انا آتيك به قبل ان يرتدّ طرفك»:
من به يك چشم بهم زدن تخت بلقيس را مى‌‏آورم.
گفتند: معناى اين عبارت اين است كه يعنى قبل از آنكه كسى كه به اندازه چشم انداز تو از تو دور است به تو برسد و گفته شده معنايش اين است كه قبل از بازگشت پلك تو به خاطر خستگى مى‏‌آورم.
پس معناى اين عبارت اين است كه:
سليمان چشمش را باز كرد و تا نهايت نگاه كرد و ادامه داد و قبل از آنكه چشمش خيره گردد و بهم بيافتد تخت بلقيس آمده بود.
كلبى گويد آصف به سجده افتاد و به اسم اعظم الهى از خدا درخواست كرد و تخت به زمين فرو رفت و در جلوى سليمان سبز شد.
گفتند: در آنجا كه تخت بود زمين شكافته شد و جلوى سليمان از زمين بيرون آمد
و گفته شده كه زمين براى تخت در هم نورديده شد.
و اين از امام صادق عليه السلام هم روايت شده و گفته شد:
آن اسم همان اللَّه و اسم بعدى كه بعد از اللَّه مى‌‏آيد رحمان است
و گفته شده آن اسم «يا حىّ يا قيّوم است كه در زبان عبرى آهيا شراهيا (هستم كه هستم) است.
گفته شده آن اسم يا ذا الجلال و الاكرام است. 
و گفته شده: «يا الهنا و اله كل شى‏ء إلها واحدا و لا اله الا انت» است.

فلما علم سليمان بإقبالها نحوه، قال للجن و الشياطين:
أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ* قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ‏،
قال سليمان: «أريد أسرع من ذلك».
فقال آصف بن برخيا:
أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ، فدعا الله باسمه الأعظم، فخرج السرير من تحت كرسي سليمان،

عفریت قدرتمند و آتشین: از اسطوره‌های عربی

«أَعُوذُ بِكَلِمَاتِ اَللَّهِ اَلتَّامَّاتِ … مِنْ شَرِّ طَوَارِقِ اَللَّيْلِ»
«
پناه ميبرم به كلمات تامۀ خدا از شر هر كس كه خبرى را در شب آورد.»
وقتیکه قلبت تاریک میشه، شیطان در دل این تاریکی با کلامی آتشین میاد سراغت که شرّ بپا کنه! باید حواست باشه و از تاریکی دلت بفهمی که این شیطان مکاره که اومده و داره باهات حرف میزنه و میخواد متقاعدت کنه که برای رسیدن به تمنا، پشت به نورت کنی، اینجاست که باید کلمة الله رو بلد باشی و باهاش آشنا شده باشی، و کلمة الله همون معلم نورانی است با علومی که یادت داده و اینجا، یادآوری علوم این معلم هست که قلبت را یخرجهم من الظلمات الی النور میکند.
این حدیث زیبا برای ما همین میخواد آموزش بده و این دعای زیبا رو باید خوب یاد بگیریم و هر وقت قلبمون تاریک میشه، این دعا رو بخونیم، در واقع معلم نورانی در ملکوت قلب رو فرا بخوانیم تا به ما تقلب علمی رو برسونه و ما متوجه بشیم که الآن چه کاری باید بکنیم تا از شرّ شیطان و تکلمات آتشینش راحت بشیم و چجوری میشه دل از تمنا کند. اینها رو معلم، در ملک و در ملکوت، به ما یاد میده و فرشتۀ مهربان به چهره و تمثال نورانی معلم برای قلب ما آشکار میشه ان شاء الله تعالی.

وَ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ:
لَمَّا كَانَ لَيْلَةُ الْجِنِّ أَقْبَلَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ فِي يَدِهِ شُعْلَةٌ مِنْ نَارٍ
فَجَعَلَ النَّبِيُّ ص يَقْرَأُ الْقُرْآنَ
فَلَا يَزْدَادُ إِلَّا قُرْباً
فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ
أَ لَا أُعَلِّمُكَ كَلِمَاتٍ تَقُولُهُنَّ يَنْكَبُّ مِنْهَا لِفِيهِ وَ تُطْفِئُ شُعْلَتَهُ

در شب جن يك عفريتى از جن آمد و به دستش شعله آتشى بود
و پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله شروع كرد به خواندن قرآن و جز به نزديك شدن نيفزود،
جبرئيلش گفت: آيا نياموزم به تو كلماتى كه آنها را بگوئى تا او بسر درآيد و شعله‏‌اش خاموش گردد؟
قُلْ
بگو:

«أَعُوذُ بِوَجْهِ اللَّهِ الْكَرِيمِ
وَ كَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ
الَّتِي لَا يُجَاوِزُهُنَّ بَرٌّ وَ لَا فَاجِرٌ
مِنْ شَرِّ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ
وَ مِنْ شَرِّ ما يَعْرُجُ فِيها
وَ مِنْ شَرِّ مَا ذَرَأَ فِي الْأَرْضِ
وَ مِنْ شَرِّ ما يَخْرُجُ مِنْها
وَ مِنْ شَرِّ فِتَنِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ
وَ مِنْ شَرِّ طَوَارِقِ اللَّيْلِ
وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ طَارِقٍ
إِلَّا طَارِقاً يَطْرُقُ بِخَيْرٍ يَا رَحْمَانُ
»

فَقَالَهَا فَانْكَبَّ لِفِيهِ وَ طُفِيَتْ شُعْلَتُهُ.
آن را گفت و او به سر در آمد روى دهانش و شعله‌‏اش خاموش گرديد.

أَعُوذُ بِكَلِمَاتِ اَللَّهِ اَلتَّامَّاتِ
اَلَّتِي لاَ يُجَاوِزُهُنَّ بَرٌّ وَ لاَ فَاجِرٌ
مِنْ شَرِّ مَا ذَرَأَ فِي اَلْأَرْضِ
وَ مٰا يَخْرُجُ مِنْهٰا
وَ مٰا يَنْزِلُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ
وَ مٰا يَعْرُجُ فِيهٰا
وَ مِنْ شَرِّ طَوَارِقِ اَللَّيْلِ وَ اَلنَّهَارِ
وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ طَارِقٍ إِلاَّ طَارِقاً يَطْرُقُ بِخَيْرٍ
.
پناه ميبرم به كلمات تامۀ خدا
كه هيچ نيكوكار و بدكارى از آن نگذرد،
آنها از شر هر چه آفريده در زمين
و آنچه از زمين بيرون آيد
و آنچه از آسمان فرود آيد
و آنچه در آن بالا رود
و از شر حوادث كوبندۀ شب و روز،
و از شر هر كس كه خبرى را در شب آورد
جز آن كس كه خبر خوشى آورد.

قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَقُومَ‏ مِنْ‏ مَقامِكَ‏
أَيْ مِنْ مَجْلِسِكَ الَّذِي تَقْضِي فِيهِ
وَ كَانَ يَجْلِسُ غُدْوَةً إِلَى نِصْفِ النَّهَارِ

عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَوْلُ الْعَالِمِ‏ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ‏ أَنْ‏ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ‏ طَرْفُكَ‏
قَالَ فَقَالَ يَا جَابِرُ
إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ اسْمَهُ الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً
فَكَانَ عِنْدَ الْعَالِمِ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَانْخَسَفَتِ الْأَرْضُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ السَّرِيرِ حَتَّى الْتَقَتِ الْقِطْعَتَانِ وَ حَوَّلَ مِنْ هَذِهِ عَلَى هَذِهِ
وَ عِنْدَنَا مِنِ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً
وَ حَرْفٌ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ الْمَكْنُونِ عِنْدَهُ.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی