The envious one fears the decline of the luminous trade!
«کسد» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«كسدت السوق، أصل الكساد الفساد»
«كلّ دون كسيد»
مفهوم: «توقف في الشيء من جهة عدم رغبة من الناس فيه، بأىّ جهة كانت»
حسود از کسادی تجارت نورانی بیمناک است! تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها!
معار با سرپیچی از دستورات و معالم ربانی مافوقش، موجب توقف نگاه آل محمد ع به خودش شد «کذب» و در واقع بازارش کساد شد و عقلش فاسد شد و از چشم آل محمد افتاد و نزد آل محمد ع بیارزش و بیمقدار شد!
«بئر معطلة و قصر مشید»
در صورتی که تجارت با آل محمد ع هیچوقت به فساد و کساد و تعطیلی نمیانجامد.
عبارت «تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها» مربوط به کسانی است که رابطه علمی خویش با آل محمد ع را، با بیارزش دانستن معالم ربانی صاحبان نور و پشت کردن به آنها، قطع نمودند «کذب»، چون میترسند با عمل به نور ولایت، چیزی از دست بدهند و بازارشان کساد شود.
به اشتباه خیال میکنن دارن وقتشونو تلف میکنن!
در صورتیکه اگه اقرار به فضل معالم ربانی صاحبان نور بنمایند و اندیشه آنها را در دل شرایط استعمال کنن نه تنها وقت تلف کردن نیست، بلکه مدام دارند تولید نور آرامش عمل صالح مینمایند.
به این دلیل دست به یک حماقت بزرگ زدند و نور خود را فروختند!
چون ترسیدند که تجارتشان با آل محمد ع به کسادی بیانجامد!
این دونصفتان، خودشان اصل کساد «رَجُلٌ كَسيدٌ: أَي دُونٌ»
و اصل حماقت «الحُمْق أصلُه الكسادُ. و يقال للأَحْمَق: الكاسِد العَقْل» هستند.
[كسد – حمق]:
«انْحَمَقَتِ السوقُ: بازار كساد شد، راكد شد.»
«انْحَمَقَ الثوبُ: جامه كهنه شد.»
«الحُمْق أصلُه الكسادُ. و يقال للأَحْمَق: الكاسِد العَقْل.»
حب الله و ترس از کسادی؟!
علوم ربانی و کسادی بازار؟! محاله!
«تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها»
مستقرین بر عکس معارین، وقتی چشمشون به چشم صاحب نورشون میافته، نه تنها فکر نمیکنن که با او بودن، دومی نور بودن، بازارشونو کساد نمیکنه، بلکه بیاختیار عاشق جمال و تمثال نورانیاش میشن و همه چیزشونو به پاش میریزن و در مقابل نورش، هیچ ارزشی برای تمناهای خودشون قائل نیستن!
جناب سید بن طاووس رضوان الله تعالی علیه، به نکته بسیار زیبا و ظریف و قشنگی در اینجا اشاره فرمودهاند که:
در قلب مستقرین، حب بیاستدلال صاحب نور، آنها را به کسب نور از ایشان سوق و شوق میدهد، قبل از اینکه بفهمند اصلا به تبعیت از دستورات این مافوق خویش مکلفند:
«قبل أن يعرف العبد هل هو مكلف بحب الله جل جلاله أم لا»
وقتی چشمت به چشم نورت میافته، یک دل نه صد دل عاشقش میشی بدون اینکه بفهمی چرا اینجوری هستی یا اینجوری شدی! اصلا دست خودت نیست! میدونی چرا اینجوریه؟ چون او نیمۀ گمشدۀ توست! + «عبد و رب»، و اهل نور، نور رو دوست داره و در مورد این دوستداشتنش فکر نمیکنه! ناخودآگاه جذب نیروی جاذبه قوی نور قلبی صاحبان نورش میشه!
سیب که از درخت میافته آیا تو مسیرش به زمین فکر میکنه که چرا داره بطرف زمین میره و جذبش میشه؟! نه، این دست خودش که نیست، قلوب مستقرین بیاختیار جذب علوم ربانی صاحبان نور خودشون میشن!
چقدر بیان جناب سید بن طاووس زیباست:
« لأن الكامل في ذاته محبوب لكماله و المحسن محبوب لإحسانه و إفضاله »
فهذا بيان أن حب العبد لله جل جلاله بالقلوب و هو مما يثمره قوة معرفة بالله جل جلاله و قوة المعرفة بإحسانه الذين يسوقان عقل العبد و قلبه إلى حب مولاه قبل أن يعرف العبد هل هو مكلف بحب الله جل جلاله أم لا !
فكيف إذا عرف أنه مأمور أيضا بحبه عقلا و نقلا لأن الكامل في ذاته محبوب لكماله و المحسن محبوب لإحسانه و إفضاله قبل معرفة التكليف بهذا الحب المذكور و الله جل جلاله أعظم شأنا و أعم إحسانا من أن يحيط بجلاله وصفنا لكماله و وصفنا لإحسانه و لإفضاله بل هو جل جلاله أعظم كمالا و أبلغ إحسانا و إفضالا فوجب أن يكون محبوبا بالقلوب إلى من عرفه على اليقين و عرف إحسانه في أمور الدنيا و الدين.
اين بود بيان اينكه محبّت بنده به خداوند- جلّ جلاله- امر قلبى است.
و دوستى از ثمرات شدّت معرفت خداوند- جلّ جلاله- است،
و شدّت معرفت نيز به احسان اوست،
همان معرفت و احسانى كه پيش از آگاهى بنده از مكلّف بودن به دوستى خداوند- جلّ جلاله- عقل و قلب بنده، خود بخود او را به سوى دوستى مولايش سوق مىدهند،
پس چگونه خواهد بود وقتى كه پى ببرد عقلا و نقلا نيز به دوست داشتن او مأمور است؟!
زيرا اگر كسى ذاتا كامل باشد، به خاطر كمالى كه دارد محبوب دلها خواهد بود،
و شخص نيكوكار به خاطر احسان و تفضّلش، پيش از شناخت و آگاهى از تكليف به اين محبّتى كه ذكر شد، مورد محبّت قرار مىگيرد،
و حال آنكه شأن و مقام خداوند- جلّ جلاله- بزرگتر، و احسانش فراگيرتر از آن است كه توصيف ما از كمال و احسان و تفضّلش، به مقام بزرگ او احاطه داشته باشد، پس لازم است كه خداوند محبوب قلوب تمام كسانى باشد كه او را به يقين شناخته و نسبت به احسانهاى او در امور دنيا و دين آگاهى دارند.
مشتقات ریشۀ «کسد» در آیات قرآن:
[سورة التوبة (۹): الآيات ۲۳ الى ۲۴]
قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ
وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها
وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ
فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِي اللَّهُ بِأَمْرِهِ
وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (۲۴)
بگو: «اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى كه گرد آوردهايد و تجارتى كه از كسادش بيمناكيد و سراهايى را كه خوش مىداريد، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه وى دوستداشتنىتر است، پس منتظر باشيد تا خدا فرمانش را [به اجرا در]آورد.» و خداوند گروه فاسقان را راهنمايى نمىكند.