Neglecting what one knows!
Disregarding one’s knowledge!
Turning a blind eye to what one knows!
Being heedless of known truths!
Failing to act upon one’s knowledge!
Disregarding what you know is not ignorance, it’s negligence!
True knowledge demands responsibility!
Ignoring it is a form of betrayal, not of others, but of oneself!
The devil is trying to distract you.
Who are the most steadfast people?
Those who maintain a luminous connection with their guardian angel, a connection that keeps their thoughts grounded and their hearts humble.
When you’re focused, no outside force can lead you to arrogance.
But if you get distracted by the devil’s whispers, you become unaware of the mission your guardian angel has been sent to deliver.
ATTENTION DEFICIT !!!
ببین چشمش بدنبال تمناهاشه، حواسش به کاری که باید بکنه نیست!
پای میز مذاکره با شیطان نشسته و داره به حرفها و وسوسههای او گوش میکنه!
توی یک عالم دیگه داره سیر میکنه!
میدونه باید کارشو انجام بدهها، اما نسبت به این دانسته، بیاعتناست!
به این حالت میگن غفلت!
در نظر بگیر که اگه بجای این کار، مشغول رانندگی باشه و بیتوجه باشه، چی میشه!
«Attention deficit hyperactivity disorder»
«Inattentive» یعنی بیتوجهی نسبت به نور الله، امر الله، اذن الله، آیات الله!
+ «تکذیب آیات»:
«ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلينَ»
«اوتیسم» میشه توجه به خود و تمناهای خود و بیتوجهی و بیاعتنایی به امر الله!
حسادت موجب «Attention deficit» میشود.
«Attention» به نور، میشه «عین شکری»
«Attention» به تمنا، میشه «غفلت»:
«أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»
حسود به تقدیرش راضی نیست و چشمش بدنبال تمناهای خودشه،
لذا مدام توی قلبش پای میز مذاکره با شیطان نشسته و داره به حرفهای او گوش میکنه،
و اصلا پیشرفتی در انجام وظایفش نمیبینی!
لذا قطعا از درناژ حسادت خبری نیست! از اصلاح و تربیت خبری نیست!
نتیجۀ شوم این بیتوجهی و بیاعتنایی به دانستهها میشه خلود در آتش جهنم!
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»
داستان تکراری تاسف برانگیز بیاعتنایی به دانستهها!
داستان تکراری تاسف برانگیز بیاعتنایی به علم آنلاین معلم ربانی!
شیطان میخواهد تمرکزت را بهم بزند!
شیطان میخواهد توجه تو را به علم آنلاین بهم بزند!
شیطان میخواهد به علوم آفلاینی که خودش به یادت میآورد توجه نمایی!
أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ!
تلاش شیطان همینه که برای تو ایجاد غفلت کنه!
به این علائم دقت کنیم و ببینیم آیا در ما از این نشانهها چیزی هست!
علائم ADHD از نوع بیتوجهی (یا اختلال کمتوجهی – بیشفعالی نوع بیتوجه):
دشواری در توجه به جزئیات
فراموشکاری + «نسی – نسیان»
گم کردن اشیای مهم
مشکل در تمرکز
بینظمی
حواسپرتی زیاد
فراموشکاری مکرر
مدیریت ضعیف زمان
حافظه کاری ناکارآمد
نداشتن تمرکز
Symptoms of inattentive ADHD include:
Difficulty paying attention to details
Forgetfulness
Losing important items
Trouble with concentration
Disorganization
Distracted easily
Frequent forgetfulness
Poor time management
Faulty working memory
Lack of focus
«غفل» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«أَغْفَلَ الكتابَ: كتاب را بدون نقطه و اعراب نوشت.»
«إِغْفَالُ الكتاب: تركه غير معجم، كتاب و نوشتهاى را بدون نقطهگذارى ترك كردن.»
«نَعَمٌ أَغْفَال: شترانِ بىنشان.»
«شركة مُغْفَلَةٌ: شركتى كه داراى سهام بىنام است.»
«أرضٌ غُفْلٌ: لا عَلَم بها، سرزمینی بینشانه؛ که در آن هیچ علامت و نشانی نیست.»
در زبان عربی، واژهی «غُفْل» به چیزی گفته میشود که خالی از نشانه، علامت، یا ابزار تمایز باشد.
در اینجا، أرضٌ غُفْلٌ یعنی زمینی که نه نشانهای دارد، نه علامت راهی، نه اثری از آبادانی یا شناخت. چنین زمینی برای مسافر یا رهگذر قطعا گمراهکننده و خطرناک است.
غفلت، تاویلا یعنی استخفاف نسبت به نور معلم، در ملک و در ملکوت!
غفلت از علم آنلاین! فقط توجه به علم آفلاین خود و بالیدن به آن!
حسود، حواسش پرته و متوجه آلارم تاریکی قبض نور نمیشه!
حسود، حواسش پرته و متوجه آلارم بازدارندۀ معلّم در ملک و ملکوت نمیشه!
حسادت برادران حسود یوسف چنان قلبشونو تاریک کرده و جلوی چشماشونو گرفته که به هیچ چیزی فکر نمیکنن الا اینکه یوسف رو از سر راهشون بردارن!
شیطان هم حواسشونو پرت کرده که اصلا متوجه آلارم تاریکی قلبشون نشن!
حسود هیچوقت نمیتونه به نور آرامش برسه مگر اینکه چشم از تمناهاش برداره:
«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»
معلم ربانی وقتی داره با حسود در ملک صحبت میکنه، چشمهای حسود به یک گوشهای خیره شده و اصلا توجهی به صحبتهای این معلم دلسوز نداره (اصلا این معلم رو دوست نداره)، و داره به تکلمات شیطانش گوش میکنه (عاشق تمناهاشه و اونا رو در معرض خطر میبینه)، درست مثل همین عکس کودکی که به یک گوشه خیره شده و حواسش به بازی خودش نیست! بقول معروف انگار کشتیهاش غرق شده!
معنی ضرب المثل ”کشتیهایش غرق شده“
کشتیهایش غرق شده، کنایه از چیست؟
۱- کنایه از اوج ناراحتی و افسردگی کسی است.
۲- وقتی یک ضرر مالی یا جانی متحمل کسی می شود، تمام فکر و ذهنش درگیر آن مسئله می گردد. وقتی دیگران با چهره غمگین او مواجه می شوند می گویند:
کشتیهات غرق شده؟
درواقع معادل همان ”چرا حالت خرابه؟” است.
۳- شاید ریشه این ضرب المثل و اصطلاح به این موضوع باز گردد که اگر تاجری یک کشتی پر از کالای ارزشمند برای تجارت داشته باشد و ناگهان درگیر طوفان یا جنگی شود که کشتیهایش زیر آب غرق شوند، درواقع سرمایه او از دستش رفته است.
غرق شدن کشتی یعنی ورشکستگی و اوج خسارتهای مالی و روحی به تاجر!
از این رو وقتی به کسی خسارتی وارد میشود که بابت آن غصه میخورد، حال او را به تاجری تشبیه میکنند که کشتیهایش زیر آب غرق شده و ضرر کرده است. شاید به همین دلیل باشد که چنین ضرب المثلی بین مردم رایج شده و معمولا آن را برای افراد ناراحت به کار میبرند.
داستان تکراری و دردناک بیاعتنایی به نور معلم ربانی:
وقتی حسادت، چشمانت را کور و قلبت را تار میکند!
أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ!
در فرهنگ قرآن، واژۀ «غفلت» صرفاً به معنای “فراموشی” یا “بیتوجهی لحظهای” نیست؛
بلکه گاهی به یک وضعیت عمیق و مزمن اشاره دارد:
نشنیدن نوری که باید دیده شود، و ندیدن معلمی که باید شنیده شود!
ریشهشناسی واژه «غَفَل»:
در لغت عربی، «غَفَل» به معنای چیزی است که نشانه و علامتی ندارد؛
خالی از هشیاری، و بدون ابزار تشخیص یا تمایز.
برخی کاربردهای این واژه:
أرضٌ غُفْلٌ: زمینی که هیچ نشانی در آن نیست؛ بیعلامت و گمراهکننده.
نَعَمٌ أَغْفَال: شتران بینشان؛ گمشدنی، بیصاحب، بیمسیر.
شركة مُغْفَلَة: شرکت با سهام بینام؛ هویتش پنهان است.
إغفال الكتاب: کتابی که بدون نقطه و اعراب رها شده؛ ناقصنویسی، ابهام، ترک هدایت.
نتیجه:
غفلت یعنی نداشتن نشانه هدایت؛
یعنی نه نقشهای داری، نه راهی، نه تابلویی… نه حتی چراغی!
غفلت در قرآن، یعنی استخفاف نسبت به نور معلم ربانی
هر جا در قرآن میگوید «غافل»، پای یک ندا بوده که پاسخ داده نشده.
غفلت یعنی ندای معلم ربانی را نشنیدن، یا عمداً نادیده گرفتن.
غافل از ولایت، یعنی گوشِ دلش را روی صدای آسمانی بسته است.
…
غفلت و حسد، دو واژۀ مترادف هستند:
حسود حواسش پرت است
حسود آلارم خاموشی نور قلب را نمیشنود
حسود عاشق تمناهای خودش است، نه عاشق حقیقت
حسود معلم دلسوز را پس میزند، چون ته دلش نمیخواهد کسی به او «یاد بدهد»
برادران یوسف، نمونهای کامل از این وضعیت بودند:
دلشان تار شد،
ذهنشان بسته شد،
و همهی تلاششان شد حذف یوسف از صحنه.
«قالُوا اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً»…
چرا؟ چون قلبشان پر شده بود از تمنای “من باشم و او نباشد”!
…
وقتی چشم حسود خیره میماند…
در کلاس ولایت، وقتی معلم ربانی دارد با زبان نور صحبت میکند،
غافل چشم به نقطهای نامعلوم دوخته…
به صدای شیطان درون گوش میدهد…
لبخند نمیزند…
و بیحال و بیرمق، فقط منتظر تمام شدن جلسه است!
عکسالعملش را ببین!
مثل کودکی که وسط بازی از همه چیز دلکنده، به گوشهای زل زده،
گویی همهی کشتیهایش غرق شدهاند!
…
راه نجات از غفلت:
«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»
یعنی:
تا از آنچه که دوست داری نگذری،
به نور آرامش نمیرسی.
و تا گوش نسپاری به معلم ربانی،
ندای آسمانی را به جای صدای شیطان نخواهی شنید…
…
غفلت، آن زمان آغاز میشود که تو برای دانستههایت حرمت قائل نشوی.
وقتی نوری به قلبت رسیده و آن را رها کردهای…
وقتی به کلاس ولایت آمدهای ولی دلت در بازار دنیاست…
و وقتی معلمی ربانی مقابلت ایستاده ولی گوشی برای شنیدن نداری!
أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ…!
از واژه «غفل» که یکی از هزار واژه مترادف تاریکی حسادت است،
مفهوم «بینشان» و «بیعلامت» استنباط می شود.
«تاریکی غفلت» «قلب تاریک» «قلب بینشان و بیعلامت نورانی»
قلبِ بینور، امنیت روانی ندارد!
هزار واژه، تاریکی حسادت را تفسیر میکنند.
کما اینکه هزار واژه، حسّ خوب نور هدایت را وصف مینمایند.
«غفل» و «جهل» حس وحشتناک تاریکی حسادت را وصف میکنند.
قلبی که از منبع نور آرامش خود جدا افتاده، ترس و وحشتی تجربه میکند همچون بچه آهویی که از مادر و گله خویش جدا افتاده و در چنگال شیری گرسنه اسیر شده است!
«خذلان» یعنی همین اوضاع اسفبار حسودی که پشت به نور هدایت خویش نموده است.
این مستند راز بقاء مفهوم «خذلان» را آموزش میدهد.
در واقع مفهوم غفلت و کبر و هزار واژه مترادف حسادت از این فیلم قابل استنباط است.
متکبر خود را نیازمند حمایت نور فرشته نگهبان نمیبیند.
داستان تکراری تاسفبرانگیز بیاعتنایی به دانستهها!
شیطان میخواهد تمرکزت را بهم بزند!
+ «سُقُلمهی شیطان!»
غفلت از آنچه میدانید!
بیاعتنایی به دانش!
چشم بستن بر آنچه میدانید!
غافل بودن از حقایق شناخته شده!
عمل نکردن به دانش خود!
نادیده گرفتن آنچه می دانید جهل نیست، غفلت است!
دانش واقعی مسئولیت میطلبد!
نادیده گرفتن آن نوعی خیانت است نه به دیگران، بلکه به خود!
شیطان سعی می کند حواس شما را پرت کند.
استوارترین مردم چه کسانی هستند؟
کسانی که ارتباط نورانی با فرشته نگهبان خود برقرار می کنند، ارتباطی که افکار آنها را ثابت نگه می دارد و قلب آنها را فروتن می کند.
وقتی تمرکز دارید، هیچ نیرویی نمی تواند شما را به سمت تکبر سوق دهد.
اما اگر حواستان به زمزمههای شیطان پرت شود، از مأموریتی که فرشته نگهبان شما برای انجام آن فرستاده شده است، بیخبر میشوید.
👈داستان تکراری تاسف برانگیز بیاعتنایی به دانستهها!!!👉
👈داستان تکراری تاسف برانگیز غفلت معارین حسود!!!👉
👈داستان تکراری تاسف برانگیز گرگهای سرگردان حسود!!!👉
👈داستان تکراری تاسف برانگیز پشههای سرگردان حسود!!!👉
امام باقر علیهالسلام:
احْتَبَسَ الْوَحْيُ عَلَى النَّبِيِّ ص
فَقِيلَ احْتَبَسَ عَنْكَ الْوَحْيُ يَا رَسُولَ اللَّهِ
قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
وَ كَيْفَ لَا يَحْتَبِسُ عَنِّي الْوَحْيُ وَ أَنْتُمْ لَا تُقَلِّمُونَ أَظْفَارَكُمْ وَ لَا تُنَقُّونَ رَوَائِحَكُم !
وحی بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله مدتی قطع شد.
پس به او گفته شد: ای رسول خدا! چرا وحی از تو بازداشته شده است؟
پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود:
چگونه وحی از من بازداشته نشود، در حالی که شما ناخنهایتان را کوتاه نمیکنید و بوی بدتان را نمیزدایید؟!
👈اگر مخاطبین نسبت به علم بیاعتنایی کنند، یا به آن عمل نکنند، از استمرار و برکت آن علم محروم میشوند. درست مثل شاگردی که درس میگیره ولی بهش بیاحترامی میکنه یا بهش عمل نمیکنه، دیگه معلم چیزی بهش یاد نمیده، چون میدونه اثر نداره.
و خداوند حکیمتر از هر معلمه؛ وقتی بندهای نعمت علم رو سبک بشماره یا اون رو بیعمل رها کنه، خدا هم در رحمتش رو در اون زمینه میبنده.👉
علم، آینهی دل پاک است!
در فرهنگ اهلبیت علیهمالسلام، علم یک عطیهی الهیست؛ نوریست که تنها در دلهایی میتابد که پذیرای آن باشند. و پذیرش، تنها با طهارت ظاهر و باطن، و با عمل به دانستهها حاصل میشود.
پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
«چگونه وحی از من بازداشته نشود، در حالی که شما ناخنهایتان را نمیگیرید و بوی بدتان را نمیزدایید؟!»
این گلایهی ظاهراً ساده، دربردارندهی نکتهای بلند است:
وقتی شاگرد، حتی به آداب اولیهی حضور در محضر معلم پایبند نیست، شایستگی دریافت علم را از دست میدهد. چگونه ممکن است که آدم از خدا انتظار فیض داشته باشد، ولی بعد از شنیدن علم، آن را جدی نگیرد و به آن عمل نکند؟»
از امیرالمؤمنین علیهالسلام رسیده:
«علم، عمل را صدا میزند. اگر پاسخ دهد، میماند؛ و اگر پاسخ ندهد، کوچ میکند.»
و امام صادق علیهالسلام فرمودند:
«هرکه به دانستهاش عمل کند، خداوند دانشی را به او میآموزد که نمیدانسته.»
در مقابل، کسی که علم دارد اما به آن بیاعتناست، نهتنها از علم تازه محروم میشود، بلکه همان علم پیشین نیز برایش حجت سنگین خواهد بود.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود:
«سختترین مردم در عذاب قیامت، دانشمندی است که از علم خود بهره نبرد.»
پاکی ظاهر، آمادگی برای دریافت باطن است.
علم بدون عمل، نه تنها بیثمر، بلکه مایهی سنگینی در قیامت است.
عمل، کلیدِ درهای تازهی علم است.
پس اگر میخواهیم نور معرفت در دلمان بتابد، باید آن را آینهوار پاک نگه داریم؛ هم از آلودگیهای جسم، هم از تیرگیهای گناه، 👈و هم از بیاعتنایی به دانستهها.👉
👈قلب، با بیاعتنایی به نور علم، تیره و تار و قسیّ میشود!👉
گاهی ما چیزی را میدانیم، اما انگار نمیخواهیم بدانیم. اینجاست که «بیاعتنایی به دانستهها» اتفاق میافتد. یعنی علم شنیده شده، اما در عمل نیست؛ ظاهرا دریافت شده، اما در زندگی وارد نشده.
این بیاعتنایی، همان حالتیست که نه تنها درِ علم تازه را میبندد، بلکه علم پیشین را هم از دل بیرون میبرد.
علم، وقتی که نادیده گرفته شود، تبدیل به ضدّ خود میشود: حجت و وبال.
و چرا حسود از علم بهره نبرده؟ چون دانست ولی بیاعتنا بود… عمل نکرد، جدی نگرفت، پشت گوش انداخت، و علم را مثل حرف بیاثر شنید.
این نوع رفتار با علم، نهتنها خلاف ادب بندگیست، بلکه جفا به خود علم است؛ جفا به نوری که از خزانهی الهی آمده تا جان را روشن کند.
هر لحظهای که دانستهای را سبک میشماریم، یک لحظه از رشد واقعی دور میشویم.
و هر گامی که بهسوی عمل برمیداریم، دروازهای از علم تازه بهرویمان گشوده میشود.
علم، در قلبی میماند که اهل عمل است؛ نه در ذهنی که اهل توجیه است.
این بیاعتنایی به دانستهها نادانی نیست، غفلت است.
علم بیعمل، حجتِ سنگینتر!
از پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله:
أَشَدُّ النَّاسِ عَذَاباً يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَالِمٌ لَمْ يَنْتَفِعْ بِعِلْمِهِ.
سختترین مردم در عذاب روز قیامت، دانشمندیست که از علم خود بهرهای نبرد.
امام صادق علیهالسلام:
إِنَّ الْعِلْمَ لَا يَهْبِطُ فِي قَلْبٍ فِيهِ سُوءٌ.
علم در دل ناپاک و آلوده فرود نمیآید.
امیرالمؤمنین علیهالسلام:
الْعِلْمُ يُهْتَفُ بِالْعَمَلِ، فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ.
علم، عمل را صدا میزند. اگر عمل پاسخ دهد، علم میماند؛ و اگر پاسخ ندهد، کوچ میکند.
تاریکی دل بر اثر علمِ بیعمل!
امام صادق علیهالسلام:
مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ، عَلَّمَهُ اللَّهُ مَا لَمْ يَعْلَمْ.
هر که به دانستهاش عمل کند، خداوند چیزهایی را به او میآموزد که نمیدانسته.
توضیح واژۀ «غفل»:
اگه برای یه پوشه که میخوای ذخیره کنی اسم نذاری موقع پیدا کردنش بیچاره میشی!
یه ماشین تو خیابان میبینی دنبال علامت و برندش میگردی ببینی چیه اما هر چی میگردی علامت نداره «unmarked» !!! + «برند»
جدیدا تو فیلمها برای اینکه تبلیغ برند ماشین نشه، علامتشو محو میکنن! بدون مارک!
«غفل» + «اسم و معنا»
قلب باید از اسم پی به معنا ببرد. از ملک پی به ملکوت ببرد.
«أَغْفَلَ الكتابَ: كتاب را بدون نقطه و اعراب نوشت.» لذا نمیشه سر از معنا و مفهومش در آورد.
+ «پازل»
برای اهل شک حسود، مکتوبات نورانی قلب، نامفهومه، لذا از این مکتوب نورانی علمی که در قلب معلم براحتی خوانده شده و ترجمه می شود، سر در نمیآورند.
قلبی که هنوز معرفة الامام بالنورانیة پیدا نکرده، در غفلت به سر می برد و نه در ملک و نه در ملکوت دستش به نور ولایت نمی رسد و تلاش او برای فهم علم، مثل تلاش برای خواندن کتابی است که حروفش بدون نقطه و اعراب نوشته شده باشد.
+ «غرور»
اینکه چی برات مهم و با ارزش باشه باعث میشه به بقیه چیزها بی توجهی کنی و فقط به خواستۀ خودت توجه داشته باشی! اینکه بی ارزش برات مهم باشه و بهش توجه کنی، لازمهاش اینه که با ارزش رو بهش توجه نکنی و این بی توجهی به با ارزشها تبعات بدی رو برای شخص در پی خواهد داشت. مثلا توی اون عکس یه خانم که در حین رانندگی بخواد آرایش کنه! توجه به آرایش خودش رو، مهمتر از رانندگی میدونه، اینجاست که میشه پیشبینی کرد چه عاقبتی در انتظار این غافل خواهد بود.
غفلت میشه بیتوجهی به چیز با ارزش و مهم «inattention».
در حالیکه باید قلب مدام با یاد علوم معلم انجام وظیفه کنه «ذکر»،
همینکه علم و معلم براش بی ارزش بشه، در واقع دچار غفلت میشه!
مهم اینه که قلبا چی رو براش ارزش قائل بشی و به چی اهمیت ندی.
اگه بجای اینکه حواستو جمع کنی ببینی معلم در دل شرایط چی بهت یاد داده تا بهش عمل کنی، مدام حواست پرت باشه و اینو اونو نگاه کنی، این میشه حالت غفلت قلب.
بجای «پِی اتنشن»، «اتنشن دفیسیت» داره!
+ «سنریهم آیاتنا …»
وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ!
وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ!
سندرم غفلت دستجمعی!
(Pluralistic Ignorance Syndrome)
بیاعتنایی به دانستهها، باعث غفلت از دانستن حقیقت چیزهای مهمی است که برای اهل حسادت اتفاق میافتد.
آمار مایوس کننده است و اکثریت مشکل دارند.
و همیشه آمار اهل نور حق در اقلیت بوده و هست!
إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ
وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ
وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ
وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ
قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ
وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ
وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ
وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ
وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنينَ
فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً
وَ كَثيرٌ مِنَ النَّاسِ وَ كَثيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ
وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً
وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ
وقتی که «یاد معلم» به باد فراموشی سپرده شود، این میشه «غفلت»!
خوب حالا معلومه چه بازتاب بدی خواهد داشت.
جفت نشدن! فرد باقی ماندن! یه لنگه کفش بدردنخور!
وَ مَنْ غَفَلَ جَنَى عَلَى نَفْسِهِ وَ انْقَلَبَ عَلَى ظَهْرِهِ وَ حَسِبَ غَيَّهُ رُشْداً
وَ غَرَّتْهُ الْأَمَانِيُ وَ أَخَذَتْهُ الْحَسْرَةُ وَ النَّدَامَةُ إِذَا قُضِيَ الْأَمْرُ
وَ انْكَشَفَ عَنْهُ الْغِطَاءُ وَ بَدَا لَهُ مَا لَمْ يَكُنْ يَحْتَسِبُ.
و کسی که غفلت ورزد، به خود ستم کرده است؛
واژگون خواهد شد و گمراهی خود را راه راست خواهد پنداشت.
آرزوهای (دروغین) او را فریب خواهند داد،
و آنگاه که کار پایان یابد و پرده کنار رود، حسرت و پشیمانی او را فرا خواهد گرفت،
و چیزهایی را خواهد دید که هرگز گمان نمیبرد.
هوای نفس حسود با این کارش [ترک تبعیت از عقل و بی ارزش دانستن آن] به خودش خیانت میکند چرا که اگر تسلیم عقل میشد امید آن میرفت که روز موعود فرا برسد و هوای نفس اماره بالسوء او، تغییر نام و معنی دهد و به او بگویند «نفس مطمئنه»، اما افسوس که او با قطع رابطه با معلم در ملک و در ملکوت، در حق خودش خیانت بزرگی نمود «ظالم لنفسه»!
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۴۶ الى ۱۴۷]
سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِي الَّذينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ
وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها
وَ إِنْ يَرَوْا سَبيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً
وَ إِنْ يَرَوْا سَبيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلينَ (۱۴۶)
به زودى كسانى را كه در زمين، بناحق تكبّر مىورزند، از آياتم رويگردان سازم [به طورى كه] اگر هر نشانهاى را [از قدرت من] بنگرند، بدان ايمان نياورند، و اگر راه صواب را ببينند آن را برنگزينند، و اگر راه گمراهى را ببينند آن را راه خود قرار دهند.
اين بدان سبب است كه آنان آيات ما را دروغ انگاشتند و غفلت ورزيدند.
وَ الَّذينَ كَذَبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ
هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۱۴۷)
و كسانى كه آيات ما و ديدار آخرت را دروغ پنداشتند، اعمالشان تباه شده است.
آيا جز در برابر آنچه مىكردند كيفر مىبينند؟
[آيَة – غفلت]:
غفلت از آیت، یعنی بیاعتنایی به حرفهای معلم!
فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلينَ (136)
سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ الَّذينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ يَرَوْا سَبيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً وَ إِنْ يَرَوْا سَبيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلينَ (146)
إِنَّ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ (7)
فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ (92)
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُريكُمْ آياتِهِ فَتَعْرِفُونَها وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (93)
دلنوشته: غفلت از آیات، یعنی نشنیدن صدای معلمِ خدا درون دل
آه خدای من…
چه هولناک است وقتی انسان، صدای تو را میشنود اما وانمود میکند که نشنیده است.
وقتی آیههایت را میبیند،
اما دلش رو برمیگرداند و میگوید: «اتفاقی بود… تصادفی بود… شاید تصوّرم بود…»
و تو در کتابت فرمودی:
«فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلينَ»
غفلت از آیه، آغازِ غرق شدن است؛
نه فقط در آب، بلکه در تمنّا، در تکبّر، در عادتهای بینور.
خدایا…
آیه، فقط کلمه نیست؛
آیه یعنی نشانه، یعنی یادآوری، یعنی حرفی از سوی تو که از دهانِ معلم ربانی جاری میشود.
و بیاعتنایی به آیه،
یعنی بیاعتنایی به معلم.
یعنی بیاعتنایی به خودِ خدا که با زبانِ انسانِ مهربانی سخن میگوید.
ای وای بر کسانی که از کنارِ آیاتت عبور میکنند
مثل مسافری که از کنارِ چشمهای زلال میگذرد
اما لبش را بر زمین نمیگذارد.
«وَ كانُوا عَنْها غافِلينَ»
بیتفاوت، بیدغدغه، بیاشتیاق.
خدایا…
چقدر این جملهها آشناست:
«سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ الَّذينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ…»
یعنی آنهایی که خود را دانا میپندارند،
دیگر آیاتت را نمیفهمند.
نور از چشمانشان میرود،
و هرچه هم ببینند، نمیبینند.
این همان کیفر غفلت است:
نه اینکه آیهای نباشد،
بلکه چشم، دیگر قدرتِ دیدن ندارد.
ای خدای مهربان…
ما نمیخواهیم مثل آنان شویم که «رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا»
و آرام گرفتند در لهو و غفلت،
در خوشیِ موقّتِ تمنّاها،
در امنیتِ دروغینِ بیمراقبهگی.
ما نمیخواهیم دلمان به دنیا قانع شود،
و از دیدن آیههای تو خسته گردد.
اما اعتراف میکنم…
بیش از یکبار، دلِ من هم در صفِ غافلان ایستاده.
بارها، تو نشانه فرستادی—
نگاهِ معلمی، نوری، حادثهای، آیهای، تلنگری—
و من نگفتم: «این صدای توست!»
نگفتم: «این پیامِ توست برای من!»
و رد شدم…
درحالیکه آیهای از جانب تو از کنارم گذشت
و من، بیتفاوت، در خندههای روزمرّهام غرق بودم.
آه خدای من…
مبادا روزی بیاید که تو به من بگویی:
«سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ…»
که دیگر نشانههایت را نبینم،
که دیگر فهمم از درکِ نورِ ولایت کوتاه شود.
مبادا در شمارِ کسانی قرار گیرم
که تو دربارهشان گفتی:
«فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً… وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ.»
حتی بدنِ فرعون را نجات دادی تا نشانهای باشد،
اما بیشتر مردم، باز هم ندیدند!
ای خدای آیات…
تو در پایان گفتی:
«سَيُريكُمْ آياتِهِ فَتَعْرِفُونَها، وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ.»
یعنی: من نشانههایم را به شما نشان خواهم داد،
و شما خواهید شناخت…
اما فقط اگر غافل نباشید.
خدایا، نگذار من در شمارِ کسانی باشم
که از معلمشان غافل میشوند،
که از نوری که برای هدایتشان فرستادی رو برمیگردانند.
دل مرا بیدار نگه دار—
تا وقتی صدای آیهای از ملکوت میآید،
بلرزد، بشنود، بفهمد، و پاسخ دهد.
🌕
اللَّهُمَّ، بیدارم نگه دار در میانِ خوابرفتگان.
یاد بده هر حادثه را آیه ببینم،
و هر تلنگر را صدایی از جانب تو بشنوم.
نگذار دلم سنگ شود از تکرارِ غفلتها.
و اگر روزی در آستانهی فراموشی ایستادم،
یادآورم شو…
با آیهای تازه،
با نوری از نگاهِ معلمِ ربانیات،
پیش از آنکه من هم در دریای بیتفاوتی غرق شوم. 💔
غفلت اکثریت مردم، از سخن پیامبر ص در مورد علی ع!
امام صادق علیه السلام:
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع
أَغْفَلَ النَّاسُ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع يَوْمَ مَشْرَبَةِ أُمِّ إِبْرَاهِيمَ
كَمَا أَغْفَلُوا قَوْلَهُ فِيهِ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ
إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ فِي مَشْرَبَةِ أُمِّ إِبْرَاهِيمَ وَ عِنْدَهُ أَصْحَابُهُ إِذْ جَاءَ عَلِيٌّ ع فَلَمْ يُفْرِجُوا لَهُ فَلَمَّا رَآهُمْ لَا يُفْرِجُونَ لَهُ قَالَ يَا مَعْشَرَ النَّاسِ هَذَا أَهْلُ بَيْتِي تَسْتَخِفُّونَ بِهِمْ وَ أَنَا حَيٌّ بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ أَمَا وَ اللَّهِ لَئِنْ غِبْتُ عَنْكُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَغِيبُ عَنْكُمْ
إِنَّ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ وَ الْبِشْرَ وَ الْبِشَارَةُ لِمَنِ ائْتَمَّ بِعَلِيٍّ وَ تَوَلَّاهُ وَ سَلَّمَ لَهُ وَ لِلْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِهِ
حَقّاً عَلَيَّ أَنْ أُدْخِلَهُمْ فِي شَفَاعَتِي
لِأَنَّهُمْ أَتْبَاعِي فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي
سُنَّةٌ جَرَتْ فِيَّ مِنْ إِبْرَاهِيمَ لِأَنِّي مِنْ إِبْرَاهِيمَ وَ إِبْرَاهِيمُ مِنِّي
وَ فَضْلِي لَهُ فَضْلٌ وَ فَضْلُهُ فَضْلِي وَ أَنَا أَفْضَلُ مِنْهُ تَصْدِيقُ قَوْلِ رَبِّي
ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَثِئَتْ رِجْلُهُ فِي مَشْرَبَةِ أُمِّ إِبْرَاهِيمَ حَتَّى عَادَهُ النَّاسُ.
مردم، سخن پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله را درباره علی بن ابیطالب علیهالسلام در روز مشربه امّابراهیم همانگونه فراموش کردند که سخنش را درباره او در روز غدیر خم از یاد بردند.
پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله در مشربه امّ ابراهیم بود و یارانش نزد او بودند.
در این هنگام علی علیهالسلام وارد شد، اما آنان برای او جا باز نکردند.
وقتی پیامبر دید که جایی برای علی باز نمیکنند، فرمود:
«ای مردم! این، اهل بیت من است که در حضور من، و در حالیکه هنوز در میان شما زندهام، با او چنین رفتار میکنید؟! آگاه باشید، به خدا سوگند اگر من از میان شما بروم، بیگمان خدا از شما غایب نخواهد بود!
آگاه باشید که آرامش، آسایش، بشارت و شادی، از آنِ کسی است که به علی اقتدا کند، او را دوست بدارد، تسلیم فرمان او باشد و نسبت به اوصیای او از نسلش نیز چنین باشد.
بر من حقّی است که چنین کسانی را در شفاعتم وارد کنم،
چراکه آنان پیروان مناند، و هر کس از من پیروی کند، از من است.
این سنتی است که از ابراهیم جاری شده، زیرا من از ابراهیمام و ابراهیم از من است.
فضیلتی که به من رسیده، از اوست، و فضیلتی که به او رسیده، از من است.
و من برتر از او هستم؛
تصدیقِ سخن پروردگارم که فرمود:
«ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»
نسل در نسل، برخی از برخیاند، و خدا شنوا و داناست.
در همان مشربه بود که پای پیامبر ص مجروح شد و مردم برای عیادت از او نزدش آمدند.
اللَّهُمَّ انّی أَسْأَلُكَ أَنْ تَعْصِمَنِي … بِالذِّكْرِ عَنِ النِّسْيانِ
دلنوشته: پناهِ یاد، از فراموشیِ تاریکی
(ادامهی دلنوشتهی «یادم بیاور پیش از آنکه فراموش شوم…»)
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ
أَنْ تَعْصِمَنِي بِالذِّكْرِ عَنِ النِّسْيانِ 🌙
خدایا…
چقدر نسیان آرام میآید…
نه با فریاد، بلکه با لبخند.
آهسته مینشیند بر شانهی دلم،
میگوید: «یک لحظه فقط، به کارهایت برس…»
و همان لحظه، همان ثانیه،
نور میلغزد و خاموش میشود.
چقدر از تو دور شدهام، بیآنکه حتی بفهمم!
نسیان، بیصدا مرا دزدیده است.
اما امروز آمدهام با این دعا،
تا تو خودت نگاهم داری…
نه با قدرتِ من، که با یادت.
اللَّهُمَّ أَنْ تَعْصِمَنِي بِالذِّكْرِ عَنِ النِّسْيانِ…
خدایا! پناهم بده در یادِ خودت،
تا هیچ غفلتی مرا از خودم ندزدد.
نگذار شیطان در هیاهوی تمنّاها
از دلم نوری که به من سپردهای را بگیرد.
یادِ تو، تنها سپر من است.
اگر لحظهای از یاد تو جدا شوم،
فراموشی، مرا خواهد بلعید.
چنان بیصدا که حتی نفهمم چه شد،
اما دیگر من، من نخواهم بود.
ای خدای من…
میخواهم به یاد تو زنده بمانم،
به یاد تو بخوابم،
به یاد تو برخیزم،
به یاد تو کار کنم،
به یاد تو ببخشم،
و به یاد تو بیاموزم که چطور دوست بدارم.
زیرا هرچه جز یاد توست،
در آخر، فراموشی است.
و هرکس از یاد تو بریده است،
گرچه زنده مینماید،
در حقیقت، در خاکِ نسیان خوابیده است.
اللَّهُمَّ اعْصِمْنِي بِنُورِ ذِكْرِكَ عَنْ غَيْرِكَ،
وَ احْفَظْ عَلَيَّ نُورَ الْعِلْمِ الَّذِي أَهْدَيْتَنِي،
وَ لَا تَجْعَلْنِي مِمَّنْ يَذْكُرُ الدُّنْيَا وَ يَنْسَى نُورَكَ.
ای یادآور مهربان…
به حقّ یادِ خودت،
دلم را از نسیان نگاه دار.
تا هیچ روزی، هیچ ساعتی، هیچ نفسی،
بیذکر تو نگذرد.
🌸
زیرا تنها دلِ ذاکر است که زنده است،
و تنها دلی که زنده است،
میتواند عشق بورزد…
به تو، به نور، به معلمِ ربانی،
به هرچه از تو میتابد. ✨
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ
يَا مُذَكِّرَ الْخَيْرِ وَ فَاعِلَهُ وَ الْآمِرَ بِهِ
أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَ تُذَكِّرَنِي مَا أَنْسَانِيهِ الشَّيْطَانُ»
«خدایا! از تو درخواست میکنم،
ای یادآورِ نیکی، و انجامدهندهی آن، و فرماندهنده به آن،
که درود فرستی بر محمد و آل محمد،
و آنچه را که شیطان از یادم برده، به یادم آوری.»
دلنوشته: یادم بیاور… پیش از آنکه فراموش شوم
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ،
يَا مُذَكِّرَ الْخَيْرِ وَ فَاعِلَهُ وَ الْآمِرَ بِهِ،
أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ،
وَ تُذَكِّرَنِي مَا أَنْسَانِيهِ الشَّيْطَانُ. 🌿
خدایا…
چه بسیار لحظاتی که میخواستم یادت کنم
اما صدای دنیا بلندتر بود،
صدای تمنّاهایم، صدای مشغلهها، صدای “بعداً”.
و من یادم رفت…
یادم رفت تویی که نفس میدهی،
تویی که نور میتابانی،
تویی که با هر نفس، منتظری صدایم را بشنوی.
یادم رفت آن مهربانی را که همیشه پشتِ سکوتم ایستاده بود،
یادم رفت آن نوری را که هر بار خاموشش کردم،
باز آرام و بیکینه در دلم روشن شد.
یادم رفت که حتی در فراموشیام، تو یادم بودی…
و حالا در میانِ این غبارِ غفلت،
به درگاهت زانو میزنم و میگویم:
اللهمّ یا مذکّر الخیر…
یادآورم شو، ای یادآفرینِ مهربان!
آنچه شیطان از من ربوده را به دلم بازگردان.
یاد معلمم را، یاد نورت را، یاد عهدی را که با تو بسته بودم و فراموشش کردم.
یادم بیاور که چه بودم،
و قرار بود به کجا برسم.
یادم بیاور اولین باری که نورت را حس کردم،
اولین باری که دلم لرزید از محبتت.
یادم بیاور که از کجا افتادم،
و چرا هنوز دستم را میگیری،
درحالیکه هزار بار رهایت کردهام.
ای خدای مهربان…
اگر فراموشی، لباسِ گناه است،
تو لباسِ یاد را بر دلم بپوشان.
بگذار در میانِ هیاهوی دنیا،
ناگهان صدای لطیفِ یادِ تو،
مثل بادی خنک، غبارِ غفلت را از روحم بتکاند.
ای یادآفرینِ خیر…
اگر شیطان مرا به فراموشی میکشاند،
تو مرا به خودت یادآور شو!
بگذار هرچه فراموش کردهام،
دوباره در من زنده شود—
همان اشتیاق، همان اشک، همان صدای بیریا که نامت را میخواند.
خدایا…
یاد تو همان نوریست که دلم را زنده میکند،
و هر بار که صدایم را گم میکنم،
دعایم همین است:
🌸
اللَّهُمَّ تُذَكِّرْنِي مَا أَنْسَانِيهِ الشَّيْطَانُ…
پیش از آنکه فراموش شوم،
یادم بیاور… 💔✨
«يَا مُوسَى … اذْكُرْنِي فِي خَلَوَاتِكَ وَ عِنْدَ سُرُورِ لَذَّاتِكَ أَذْكُرْكَ عِنْدَ غَفَلَاتِكَ»
«ای موسی … در خلوتهای خود و هنگام شادی از لذتها، مرا یاد کن؛
تا من نیز در هنگام غفلتت، تو را یاد کنم.»
«وَ الْحِفْظُ وَ ضِدَّهُ النِّسْيَانَ»
«و حافظه (یادسپاری)، و ضدّ آن فراموشی است.»
***
غفلت من از مافوقم (معلم) و عملا غفلت از انجام وظیفه در آیات عرضه شده!
غافل بودن به این معنا که ندانی یا خود را به ندانستن بزنی که عرضه آیت کار کیست و برای چیست و چه هدفی را دنبال می کند.
این غفلت نسبت به معلم و در عمل نسبت به انجام وظیفه در دل شرایط برای رسیدن به آرامش است لذا غافل همیشه ناآرام است چون در آیات عرضه شده نام و نشانی از مافوقش در آن نمی بیند «به یاد (ذکر) معلم باش» تا اطاعت کند و او کور است که نمی بیند، آیت علامت است و نام و نشان دارد و با تو حرف میزند به شرط آنکه قلبت شنوا و بینا باشد و کلام ولی خدا را از آیت، بشنوی وگرنه نمیفهمی چی دارن بهت میگن و لذا غافل میشی! و گنج پنهان در آیت (نور نار) از دید تو مخفی می ماند!
غفلت، بیتوجهی به حقیقت آیت عرضه شده است و بی توجهی به مافوق که قطعا عوارضی بدی در پی خواهد داشت .
قلب باید از آیت، کلام ولی خدا را بفهمد، اگر سالم باشد.
«تفقه قلب»
اگه از من بپرسی از اینکه هر روز داری با این آیت مشابه روبرو میشی و ناآرام میشی از این آیت چی دستگیرت شد و چی میفهمی؟ باید بگم نمیدونم چرا این همه از قبل این نمودار ناآرام میشم و نمیدونم مربوط به چیه و این ندونستن، غفلته و البته همینکه اقرار کنی آثار عیب حسدته کافیه ولی علمیاش خیلی قشنگه و اساسی میفهمی و عمل میکنی و لذت میبری از این همه دقتی که در آیات عرضه شده متناسب با عیوبت طراحی شده که «ما تَرى في خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ؟!» واقعا میبینی که فطور و ناهماهنگی وجود ندارد و اصلا در حقت ظلمی نشده و نمیتوانی بگویی من حقمو میخوام، لذا داد و فریاد راه بیاندازی،
غافل سرو صدا میکنه تا حقشو به خیال خودش بگیره!
+ «گنج قارون، تمنّای اهل حسادت! قالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ!»
دل نکندن از تمناها، یعنی رو به تمناها،
یعنی پشت به نور، یعنی غفلت از نور!
یعنی بیاعتنایی به دانستهها!
یعنی اشتباه مرگبار سامری و بلعم و امثالهم!
الْغَفْلَةِ عَنِ اللَّهِ: بينش قارون
امام صادق عليه السّلام:
فَسَادُ الظَّاهِرِ مِنْ فَسَادِ الْبَاطِنِ
اگر كسى ظاهرش فاسد است بايد باطن او هم فاسد باشد،
وَ مَنْ أَصْلَحَ سَرِيرَتَهُ أَصْلَحَ اللَّهُ عَلَانِيَتَهُ
و هر كس باطن خود را پاك نگهدارد خداوند ظاهر او را اصلاح ميكند،
وَ مَنْ خَافَ اللَّهَ فِي السِّرِّ لَمْ يَهْتِكْ سِتْرَهُ فِي الْعَلَانِيَةِ
و هر كس در نهان از خداوند بترسد خداوند ظاهر او را حفظ ميسازد
وَ أَعْظَمُ الْفَسَادِ أَنْ يَرْضَى الْعَبْدُ بِالْغَفْلَةِ عَنِ اللَّهِ
بزرگترين فساد آن است كه آدمى از وضع خود راضى باشد و از خداوند غافل شود
وَ هَذَا الْفَسَادُ يَتَوَلَّدُ مِنْ طُولِ الْأَمَلِ وَ الْحِرْصِ وَ الْكِبْرِ
اين حالت از حرص و تكبر و خودخواهى و فرو رفتن در آرزوها و هوسها پديد مىآيد
كَمَا أَخْبَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي قِصَّةِ قَارُونَ فِي قَوْلِهِ :
همان گونه پروردگار در داستان قارون بيان داشته است :
وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (قصص-77)
اى قارون در روى زمين فساد نكن كه خداوند اهل فساد را دوست نميدارد
وَ كَانَتْ هَذِهِ الْخِصَالُ مِنْ صُنْعِ قَارُونَ وَ اعْتِقَادِهِ
و اين خصلتهاى پليد در قارون وجود داشت
وَ أَصْلُهَا مِنْ حُبِّ الدُّنْيَا وَ جَمْعِهَا
ريشه همه اين صفات از محبت دنيا و جمع كردن مال بدست مىآيد،
وَ مُتَابَعَةِ النَّفْسِ وَ هَوَاهَا
هواپرستى و پيروى از نفس موجب ميگردد كه اين خوىهاى پليد و زشت در انسان پديد آيند و آدمى از هواهاى نفس پيروى كند و دنبال هوسها برود، مالپرستى و دنبال آمال و آرزوها رفتن،
وَ إِقَامَةِشَهَوَاتِهَا
و شهوتپرستى نمودن،
وَ حُبِّ الْمَحْمَدَةِ
و اظهار خوشوقتى از ستايش و تعريف ديگران از خود،
وَ مُوَافَقَةِ الشَّيْطَانِ وَ اتِّبَاعِ خُطُوَاتِهِ
موجب ميگردد كه آدمى در دام شيطان گرفتار گردد و در راه او گام بردارد،
وَ كُلُّ ذَلِكَ يَجْتَمِعُ بِحَسَبِ الْغَفْلَةِ عَنِ اللَّهِ وَ نِسْيَانِ مِنَنِهِ
و همه اينها از غفلت و فراموش كردن خدا حاصل ميگردد
وَ عِلَاجُ ذَلِكَ الْفِرَارُ مِنَ النَّاسِ وَ رَفْضُ الدُّنْيَا
علاج همه اين دردها آن است كه انسان جامعه فاسد را ترك كند
وَ طَلَاقُ الرَّاحَةِ
و از گرايش به دنيا دست باز دارد،
وَ الِانْقِطَاعُ عَنِ الْعَادَاتِ
و از عادات ناپسند خود را خلاص سازد،
وَ قَلْعُ عُرُوقِ مَنَابِتِ الشَّهَوَاتِ
و شهوتها و هوسها را از خود دور كند
بِدَوَامِ الذِّكْرِ لِلَّهِ
و به ذكر خدا مشغول گردد
وَ لُزُومُ الطَّاعَةِ لَهُ
و طاعت خدا را گردن نهد
وَ احْتِمَالُ جَفَاءِ الْخَلْقِ
بايد مشقتها و ناراحتيهائى كه از طرف مردم مىآيد، و از آزار و اذيت آنها ناراحت نگردد،
وَ مُلَازَمَةِ الْقُرْبَى
و خود را به خداوند نزديك نمايد
وَ شَمَاتَةِ الْعَدُوِّ مِنَ الْأَهْلِ وَ الْقَرَابَةِ
و از شماتت دشمنان و دوستان و خويشاوندان نهراسد و در راه خدا ثابت بماند
فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ فَقَدْ فَتَحْتَ عَلَيْكَ بَابَ عَطْفِ اللَّهِ وَ حُسْنِ نَظَرِهِ إِلَيْكَ بِالْمَغْفِرَةِ وَ الرَّحْمَةِ
هر گاه اين كارها را بكنى درهاى محبت خداوند روى شما گشوده خواهد شد و خداوند نظر لطف به شما خواهد داشت و شما را مورد رحمت و آمرزش خود قرار خواهد داد،
وَ خَرَجْتَ مِنْ جُمْلَةِ الْغَافِلِينَ
و در اينجا از زمره غافلان بيرون ميگردى
وَ فَكَكْتَ قَلْبَكَ مِنْ أَسْرِ الشَّيْطَانِ
و از اسارت شيطان خارج ميشوى
وَ قَدِمْتَ بَابَ اللَّهِ فِي مَعْشَرِ الْوَارِدِينَ إِلَيْهِ
اگر خود را پاك سازى در رحمت خداوند راه پيدا ميكنى و با گروه پاكان به مقام قرب خدائى ميرسى
وَ سَلَكْتَ مَسْلَكاً رَجَوْتَ الْإِذْنَ بِالدُّخُولِ عَلَى الْكَرِيمِ الْجَوَادِ الْمَلِكِ الرَّحِيمِ
و راه ورود به مقام كبريايى را بدست مياورى، خدائى كه بخشنده و آمرزنده ميباشد،
وَ اسْتِيطَاءِ بِسَاطِهِ عَلَى شَرْطِ الْأَدَبِ
در اين هنگام در بساط خداوندى قرار خواهى گرفت
وَ لَا تَحْرُمُ سَلَامَتُهُ وَ كَرَامَتُهُ لِأَنَّهُ الْمَلِكُ الْكَرِيمُ الْجَوَادُ الرَّحِيمُ.
و از كرامتها و نعمتهاى او برخوردار خواهى شد و به فيض كامل خواهى رسيد.
وَ أَغْفَلُ النَّاسِ مَنْ لَمْ يَتَّعِظْ بِتَغَيُّرِ الدُّنْيَا مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ.
غافلترین مردم کسی است که از دگرگونی دنیا از حالی به حالی دیگر پند نگیرد.
امام باقر علیه السلام:
قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ كَانَ فِي خُطْبَةِ أَبِي ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ:
يَا مُبْتَغِيَ الْعِلْمِ
لَا يَشْغَلُكَ أَهْلٌ وَ مَالٌ عَنْ نَفْسِكَ أَنْتَ يَوْمَ تُفَارِقُهُمْ كَضَيْفٍ بِتَّ فِيهِمْ ثُمَّ غَدَوْتَ عَنْهُمْ إِلَى غَيْرِهِمْ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ كَمَنْزِلٍ تَحَوَّلْتَ مِنْهُ إِلَى غَيْرِهِ وَ مَا بَيْنَ الْمَوْتِ وَ الْبَعْثِ إِلَّا كَنَوْمَةٍ نِمْتَهَا ثُمَّ اسْتَيْقَظْتَ مِنْهَا
يَا مُبْتَغِيَ الْعِلْمِ
إِنَّ قَلْباً لَيْسَ فِيهِ شَيْءٌ مِنَ الْعِلْمِ كَالْبَيْتِ الْخَرِبِ لَا عَامِرَ لَهُ.
امام باقر علیهالسلام فرمود:
شنیدم که ابوذر (رحمت خدا بر او باد) در خطبهای میگفت:
ای جوینده دانش!
مبادا خانواده و مال، تو را از پرداختن به خودت بازدارند!
روزی از آنان جدا خواهی شد، همانگونه که مهمانی، شب را در کنار آنان بهسر میبرد، ولی صبح بهسوی کسان دیگری روانه میشود.
دنیا و آخرت همچون دو منزلاند که از یکی به دیگری کوچ میکنی.
فاصله مرگ تا رستاخیز، جز بهسان خوابی نیست که میخوابی، و سپس از آن بیدار میشوی.
ای جوینده دانش!
قلبی که در آن بهرهای از علم نباشد، مانند خانهای ویران است که هیچ آبادکنندهای ندارد.»
+ «بحار 69 باب 112 الاستخفاف بالدين و التهاون بأمر الله»
امام صادق علیه السلام:
إِيَّاكُمْ وَ الْغَفْلَةَ
فَإِنَّهُ مَنْ غَفَلَ فَإِنَّمَا يَغْفُلُ عَنْ نَفْسِهِ
وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّهَاوُنَ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
فَإِنَّهُ مَنْ تَهَاوَنَ بِأَمْرِ اللَّهِ أَهَانَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.
از غفلت بپرهیزید!
چرا که هر کس دچار غفلت شود، در حقیقت از خودش غافل شده است.
و از سبک شمردن فرمان خدا برحذر باشید!
زیرا کسی که فرمان خدا را بیاهمیت بگیرد، خداوند در روز قیامت او را خوار خواهد کرد.
***
«وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ
أَنَّ الْأَمَلَ يُذْهِبُ الْعَقْلَ وَ يُكَذِّبُ الْوَعْدَ وَ يَحُثُّ عَلَى الْغَفْلَةِ وَ يُورِثُ الْحَسْرَةَ
فَاكْذِبُوا الْأَمَلَ فَإِنَّهُ غَرُورٌ وَ إِنَّ صَاحِبَهُ مَأْزُور»
ای بندگان خدا، آگاه باشید:
امید (بیجا و طولانی) عقل را از انسان میبرد،
وعدههای الهی را در نظر آدم بیاعتبار میسازد،
آدمی را به غفلت از یاد خدا و هدف واقعی زندگی میکشاند،
و در نهایت، حسرت و پشیمانی برایش بهجا میگذارد.
پس فریب این آرزوهای بیاساس را نخورید،
زیرا این امیدها، فقط فریب هستند.
و کسی که دنبال آنها برود، گناهکار و خسراندیده خواهد بود.
دلنوشته: بیدار بمان، پیش از آنکه نور دلت خاموش شود…
(ادامه دلنوشتهی «غفلت؛ لحظهای که نور میمیرد»)
آه خدای من…
امام صادق علیهالسلام چه هشدار عجیبی داده است:
«إِيَّاكُمْ وَ الْغَفْلَةَ، فَإِنَّهُ مَنْ غَفَلَ فَإِنَّمَا يَغْفُلُ عَنْ نَفْسِهِ…»
بپرهیزید از غفلت!
زیرا هر کس غافل شود،
در واقع از خودِ حقیقی خویش غافل شده است.
غفلت یعنی فراموشکردنِ آن که در درونت یوسفِ نوری نهفته است،
و سرگرم شدن به بازارِ دنیا تا جایی که صدای او را دیگر نشنوی.
غفلت یعنی اشتباه گرفتنِ لهو با لذت،
و فراموشیِ آن لحظهی نابِ حضور که خدا تو را مینگرد.
وقتی امام میفرماید:
«وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّهَاوُنَ بِأَمْرِ اللَّهِ، فَإِنَّهُ مَنْ تَهَاوَنَ بِأَمْرِ اللَّهِ أَهَانَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»
در حقیقت دارد میگوید:
هرکس فرمان نور را سبک شمارد،
خود را بیارزش میکند.
بیتفاوتی در برابر امر خدا،
بیتفاوتی در برابر خودِ نور است.
و آنکه به نور بیاعتنا شود،
دیگر برای خدا محترم نیست؛
چون خودش حرمتِ دلِ خودش را شکسته است.
آه که چه ساکت و آرام،
غفلت در دلِ ما ریشه میدواند…
اول با خنده، با بهانهای ساده:
«خستهام… وقتش نیست… بعداً مراقبه میکنم…»
و ناگهان میبینی نورت کمکم خاموش شده،
صدای فرشتهی مهربانت دیگر شنیده نمیشود،
و قلبت، سرد و بیجان، در گوشهای افتاده است.
ای دل…
بترس از لحظهای که خدا از تو دست بکشد!
نه از خشم،
بلکه از بیتوجهیِ تو…
همان لحظه که تو به جای گوشدادن به ندا،
به تمنّاهایت گوش دادی.
همان لحظه که گفتی: «الان نه… بعداً…»
و همان «بعداً» شد آغازِ دوریِ ابدی.
ای اهلِ نور!
غفلت، دشمنِ خاموشِ ولایت است.
فرشتهی مهربانت هر روز میآید،
دستش را بر شانهی دلت میگذارد،
میگوید: “یادِ خدا کن…”
و اگر نشنوی، آرام میرود.
نه با خشم، بلکه با اندوه.
و تو میمانی و دلی بینور،
و سکوتی که هیچ صدایی دیگر در آن شنیده نمیشود.
خدایا…
ما را از اهلِ غفلت قرار مده.
به ما بفهمان که هر لحظهی بیذکر،
خودکشیِ آرامِ نور است.
یادمان بینداز که مراقبت از دل،
عبادتِ بزرگِ روزگار ماست.
و اگر مراقب نباشیم،
همان یوسفِ درونمان را،
به گرگِ بیرحمِ تمنّا میسپاریم.
🌿 خدایا…
به حقّ امامانِ بیدار،
دلِ ما را از خوابِ غفلت بیدار کن،
پیش از آنکه دیگر نتوانیم بیدار شویم… 💔
مشتقات ریشۀ «غفل» 35 بار در آیات قرآن تکرار شده است.
[سورة البقرة (۲): آية ۷۴]
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (74)
ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَريقاً مِنْكُمْ مِنْ دِيارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ يَأْتُوكُمْ أُسارى تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (85)
أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (140)
قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ (144)
وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (149)
قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (99)
وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَميلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذىً مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضى أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً (102)
ذلِكَ أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ (131)
وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ (132)
أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْكِتابُ عَلى طائِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ كُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلينَ (156)
فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلينَ (136)
سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ الَّذينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ يَرَوْا سَبيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً وَ إِنْ يَرَوْا سَبيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلينَ (146)
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ (172)
[]:
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (179)
وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلينَ (205)
إِنَّ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ (7)
فَكَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ إِنْ كُنَّا عَنْ عِبادَتِكُمْ لَغافِلينَ (29)
فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ (92)
وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (123)
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلينَ (3)
قالَ إِنِّي لَيَحْزُنُني أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ (13)
وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فيهِ الْأَبْصارُ (42)
أُولئِكَ الَّذينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (108)
وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً (28)
وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ هُمْ في غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ (39)
اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ في غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ (1)
وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذينَ كَفَرُوا يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا في غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنَّا ظالِمينَ (97)
وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرائِقَ وَ ما كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلينَ (17)
إِنَّ الَّذينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ (23)
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُريكُمْ آياتِهِ فَتَعْرِفُونَها وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (93)
وَ دَخَلَ الْمَدينَةَ عَلى حينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذي مِنْ شيعَتِهِ عَلَى الَّذي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبينٌ (15)
يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ (7)
لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ (6)
وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ (5)
لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ (22)
دلنوشته: غفلت؛ لحظهای که نور میمیرد و دل خاموش میشود…
گاهی سقوط، با گناهِ بزرگ آغاز نمیشود…
با غفلت آغاز میشود.
با همان لحظهای که دلت را از مراقبت بازمیداری،
و نورِ درونت را بیمحافظ رها میکنی میانِ صداها، میانِ تمنّاها، میانِ لهو و خندههای بیدرد.
یعقوب علیهالسلام گفت:
«إِنِّي أَخافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ»
و چه آیهایست این…
انگار به همهی ما میگوید:
بترس از لحظهای که غافل شوی از یوسفِ دلت،
از نوری که خدا برایت فرستاده تا راهت را گم نکنی.
همهی فاجعه از همین «وأنتم عنه غافلون» شروع میشود.
یوسف را گرگ نخورد؛
غفلتِ برادران او را بلعید!
غفلتی که لباسِ سرگرمی پوشیده بود:
«رفتیم بازی کنیم، خوش بگذرانیم، نفس تازه کنیم…»
اما در همان لهو، یوسف گم شد،
و خداوند میفرماید:
«أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»
آری…
غفلت یعنی مُهر خوردنِ قلب.
یعنی خاموش شدنِ چراغِ تشخیص.
یعنی نشنیدنِ ندا،
و ندیدنِ نور.
اهلِ حسادت همیشه با همین بیماری میمیرند—
نه با شمشیر، بلکه با غفلت.
آنها مواظبِ قلبشان نیستند،
دورِ نور نمیگردند،
اهلِ مراقبه نیستند.
میخواهند زندگی کنند،
اما بدون حضورِ خدا در زندگی!
میخواهند خوشبخت شوند،
اما بدون عشق به معلمِ ربانی.
میخواهند رشد کنند،
اما بدون نورِ ولایت!
و همین میشود که در تاریکی،
گرگِ تمنّا آرام آرام نزدیک میشود،
و دلِ بیمراقب را میدَرَد.
و وقتی بیدار میشوند، دیگر دیر است—
نور رفته است،
و قلبشان زیرِ خاکسترِ غفلت خاموش شده است.
اما آنسوی این صحنه،
چقدر زیباست دلهای رجال النور:
«رِجالٌ لا تُلهيهِم تجارةٌ وَ لا بيعٌ عن ذكرِ الله»
آنها هم کار دارند، هم تجارت، هم زندگی،
اما هیچ چیز نمیتواند میانِ آنها و نور فاصله بیندازد.
حواسشان همیشه جمع است.
دلشان همیشه بیدار.
با هر نسیمی، چراغِ قلبشان نمیلرزد،
چون درونشان همیشه یادِ خدا جاریست.
ای انسانِ در مسیرِ نور،
اگر نمیخواهی به سرنوشتِ برادرانِ یوسف دچار شوی،
اگر نمیخواهی دلِ خودت را با دستِ خود به گرگ بسپاری،
پس بیدار بمان!
مواظبِ یوسفِ دلت باش!
مواظبِ نوری باش که خدا در سینهات کاشته.
این تنها ثروتِ واقعی توست،
و اگر از دستش بدهی، همهچیزت را باختهای—حتی خودت را.
🌙 خدایا…
ما را از اهلِ «ذِكر» قرار ده، نه از اهلِ «غفلت».
ما را در صفِ «رجال لا تلهیهم تجارةٌ و لا بیع» بنویس،
نه در صفِ آنان که در لهو و تمنّا، نورِ قلبشان را فروختند.
🌧
زیرا هر بار که غافل میشویم،
گرگی از تاریکی نزدیکتر میشود،
و اگر بیدار نشویم،
یوسفِ درونمان دیگر برنخواهد گشت…