Starry Sky!
«سمو» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است!
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«سَمَتْ هِمَّتُهُ إِلَى مَعَالِى الْأُمُورِ: إِذَا طَلَبَ العِزَّ و الشَّرَفَ»
«السَّمَاءُ: المُظِلَّةُ لِلْأَرْضِ، السَّقْفِ»
«سَمَا الفحلُ: سطا على شَوله سَماوَةً»
مفهوم «ما كان مرتفعا فوق شيء آخر محيطا به.»
+ «رفع»
+ مفهوم «مافوق»
+ «جعل – کلب مجعل»
«كُلُّ عالٍ سَمَاءٌ»
«سَمَاءُ كلّ شيء: أعلاه، فوق و بالاى هر چيز»
«السماوة: الشخص العالي»
«سَمَا: عَلَا»
+ «علو»
+ «نجد»
+ «زمین به آسمان احترام میگذارد!»
«سمو: سَمَا الفحلُ»
«سَمَا: عَلَا»
[سماء: مافوق – ارض: مادون]:
هر بالايى، به نسبت پائينش، «سماء» است و به نسبت مافوق و بالاترش، «ارض».
«سَمَا الفحلُ: آن فحل بر مادينه جهيد.»
علو و برتری، مفهوم مشترک تمام واژههای نور ولایت.
آسمان نورانی قلب من! إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ!
کتاب فقه اللغة: فصل فيما نطق به القرآن من ذلك:
«كُلُّ ما عَلَاكَ فأظَلَّك: فهو سَمَاءٌ.»
+ «دلو – سلسله مراتب نورانی»:
در تصویر واژه دلو میبینیم که، یکی برای زیردستی خودش، میشه مافوق، میشه آسمان!
[سما – فیء]:
«السَّمَاءُ: المُظِلَّةُ لِلْأَرْضِ» + «یتفیوا ظلاله»
+ مثال ساعت آفتابی: سایۀ شاخص صاحب نور بر صفحه قلب اهل یقین، بار علمی دارد!
+ «وسم»: «أَجَلٍ مُسَمًّى»، «حجارة مسومة»
يَا سَامِيَ الْقَدْرِ!
«يَا سَامِيَ الْقَدْرِ»:
«السَّامِي- ج سامُون و سُمَاة [سمو]: اسم فاعل، بلندمقام»:
نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشۀ آنها برای اهل یقین است.
یعنی اهل یقین با استعمال این اندیشۀ نورانی در دل شرایط، بلندمقام میشوند.
انگاری وقتی اهل یقین میگه یا سامی القدر، توی دلش، با نورش، داره اینجوری درددل میکنه که ای نور عزیز، که با یادآوری و عمل به علوم آل محمد ع، بلندمرتبه و بلندمقام شدهای، با نگاه نورانیات، به قلب ما عنایتی بفرما و ما را نیز از این نام و اسم زیبا بهرهمند کن، تا ما از معنای اسم تو به آرامش برسیم و با تولید و خلق محصول مشترک نور عمل صالح، نزد آل محمد ع دارای درجه و مقام و آبرو بشویم، ان شاء الله تعالی. یعنی از این مراتب بلندت، به ما نیز عنایت کن و از ما دستگیری نما تا ما هم قلبا به آرامش برسیم و نور آل محمد ع را به برکت یادت در قلبمان حس نماییم، ای سامی القدر!
و علم آدم الاسماء کلها: تعلیم نور، ماموریت صاحبان نور!
واژه اسم و اسماء و مشتقات آن را با این دیدگاه که مفهوم مافوق از آنها استنباط میشود، مطالعه کنیم!
اسم دلالت بر معنای خود میکند!
«وسم» و «سمو» هر دو مترادف «نور الولایة» هستند!
«و يقال إنّ أصل- اسم- سمو، و هو من العلوّ، لأنّه تنويه و دلالة على المعنى.»
«سمو – اسم» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور است که ما را به معنای آرامش دلالت می کند.
«هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا»
آیا یوزرنیم و پسورد خود را میشناسی؟!
+ «دلو – سلسله مراتب نورانی»
+ «قرای ظاهره» در آیه سیر:
«و جعلنا بینهم و بین القری التی بارکنا فیها قری ظاهرة سیرو فیها لیالی و ایانا آمنین»
داستان تکراری ماموریت سجدۀ ملائکه بر آدم ع:
سجده بر مخلوق نورانی، به دستور خالق این نور!
«وَ لَوْ أَمَرْتُ أَحَداً أَنْ يَسْجُدَ هَكَذَا لِغَيْرِ اَللَّهِ لَأَمَرْتُ ضُعَفَاءَ شِيعَتِنَا وَ سَائِرَ اَلْمُكَلَّفِينَ مِنْ شِيعَتِنَا أَنْ يَسْجُدُوا لِمَنْ تَوَسَّطَ فِي عُلُومِ عَلِيٍّ وَصِيِّ رَسُولِ اَللَّهِ.
و اگر قرار بود كسى را اين گونه امر به سجدۀ غير خدا كنم، حتما شيعيان ناتوان و مكلّفين را مىگفتم كه افراد واسطه در علم على-وصىّ رسول خدا-را سجده كنند.»
«يا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا (مریم 7)
رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا (مریم 65)»
«وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا»
+ «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى»:
در اینجا «وَ اذْكُرِ اسْمَ»، ذکر اسم، همان یادآوری معالم ربانی صاحبان نور است، لذا امر به ذکر اسم، یعنی امر به یادآوری معالم ربانی میشود، چون این اسم، یعنی این یوزرنیم و پسورد، قلب ما را به معنای آرامش دلالت میکند، که همان معنای واژۀ «ربّ» یعنی نور ولایت آل محمد ع است و این همان ابزار ربوبیت ذات اقدس الهی است.
«اسْمَ رَبِّكَ» عبارت زیبایی است:
اسم ربّ یعنی نام نوری که یادش، قلبتو به حقیقت آرامش بهنگام حوادث ناگوار میرساند.
[سمو قلب – قلب آسمانی]:
امام صادق علیه السلام:
قَالَ وَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ
إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْيَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّهِ
وَ كَانَ عِنْدَ أَهْلِ الدُّنْيَا كَأَنَّهُ قَدْ خُولِطَ
وَ إِنَّمَا خَالَطَ الْقَوْمَ حَلَاوَةُ حُبِّ اللَّهِ فَلَمْ يَشْتَغِلُوا بِغَيْرِهِ.
قَالَ وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ
إِنَّ الْقَلْبَ إِذَا صَفَا ضَاقَتْ بِهِ الْأَرْضُ حَتَّى يَسْمُوَ.
و شنيدم امام صادق عليه السلام ميفرمود:
چون مؤمن از دنيا كنار كشد، رفعت پيدا كند و شيرينى محبت خدا را دريابد،
و نزد اهل دنيا ديوانه نمايد،
در صورتى كه شيرينى محبت خدا به آنها آميخته شده كه به چيز ديگر مشغول نشوند.
و شنيدم ميفرمود:
زمانى كه دل صفا پيدا كند، زمين برايش تنگ شود. تا آنجا كه پرواز كند.
[سماء نام زیبای نور است!]:
در واژه «سمو» مفهوم مافوق وجود دارد.
«السماء: السقف»
+ «صمد»
و در واقع اشاره به سایه علمی صاحبان نور بر سر اهل نور دارد!
«كلّ عال مظلّ»
«اسم» و «سمو» اسامی زیبای نور هستند که ما را به معنی، دلالت میکنند و بدون اسم، بهرهمندی از معنا امکانپذیر نیست و اصلا بی اسم، نمیدانی معنا کجاست!
البته منظور از اسم، اسم نورانی است، چون اسم لیدرهای سوء، به معنی آرامش دلالت نخواهد کرد و مانند آب گلالود است، پس اسمی که یادش معنی آرامش را در قلبت تداعی کند و نور آرامش، با یاد او وجودت را منور و گرم نماید، آن اسم همان اسم الله نور است که این نور مافوق، خود مادون آل محمد ع است و انشعاب و شعبه و منبع آرامشی از علوم آل محمد ع است که بدون دلالت این اسم، به آن معنا، دسترسی ناممکن است.
+ «آیه سیر» چه زیباست!
«وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً
وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ»
[سورة سبإ (۳۴): الآيات ۱۵ الى ۱۹]
لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمالٍ
كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ (۱۵)
قطعاً براى [مردم] سبا در محلّ سكونتشان نشانه [رحمتى] بود:
دو باغستان از راست و چپ
[به آنان گفتيم:]
از روزىِ پروردگارتان بخوريد و او را شكر كنيد.
شهرى است خوش و خدايى آمرزنده.
فَأَعْرَضُوا
فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ
وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ (۱۶)
پس روى گردانيدند،
و بر آن سيل [سدّ] عَرِم را روانه كرديم،
و دو باغستان آنها را به دو باغ كه ميوههاى تلخ و شورهگز و نوعى از كُنارِ تُنُك داشت تبديل كرديم.
ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا
وَ هَلْ نُجازِي إِلاَّ الْكَفُورَ (۱۷)
اين [عقوبت] را به [سزاى] آنكه كفران كردند به آنان جزا داديم؛
و آيا جز ناسپاس را به مجازات مىرسانيم؟
وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً
وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ (۱۸)
و ميان آنان و ميان آبادانيهايى كه در آنها بركت نهاده بوديم شهرهاى متّصل به هم قرار داده بوديم،
و در ميان آنها مسافت را، به اندازه، مقرر داشته بوديم.
در اين [راه]ها، شبان و روزان آسودهخاطر بگرديد.
فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا
وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ
فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ
وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (۱۹)
تا گفتند: «پروردگارا، ميان [منزلهاى] سفرهايمان فاصله انداز.»
و بر خويشتن ستم كردند.
پس آنها را [براى آيندگان، موضوعِ] حكايتها گردانيديم،
و سخت تارومارشان كرديم؛
قطعاً در اين [ماجرا] براى هر شكيباى سپاسگزارى عبرتهاست.
در ملکوت قلب صاحبان نور چه خبره؟!!!
در آسمان نورانی قلب صاحبان نور چه خبره؟!!!
امام علی علیه السلام:
وَ سُئِلَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنِ اَلْعَالَمِ اَلْعِلْوِيِّ،
فَقَالَ:
صُوَرٌ عَارِيَةٌ عَنِ اَلْمَوَادِّ عَالِيَةٌ عَنِ اَلْقُوَّةِ وَ اَلاِسْتِعْدَادِ
تَجَلَّى لَهَا فَأَشْرَقَتْ وَ طَالَعَهَا فَتَلَأْلَأَتْ
وَ أَلْقَى فِي هُوِيَّتِهَا مِثَالَهُ فَأَظْهَرَ عَنْهَا أَفْعَالَهُ
وَ خَلَقَ اَلْإِنْسَانَ ذَا نَفْسٍ نَاطِقَةٍ إِنْ زَكَّاهَا بِالْعِلْمِ وَ اَلْعَمَلِ
فَقَدْ شَابَهَتْ جَوَاهِرَ أَوَائِلِ عِلَلِهَا
وَ إِذَا اِعْتَدَلَ مِزَاجُهَا وَ فَارَقَتِ اَلْأَضْدَادَ فَقَدْ شَارَكَ بِهَا اَلسَّبْعَ اَلشِّدَادَ.
از آن حضرت عليه السّلام از عالم بالا (و آسمانها) پرسيدند،
فرمود:
آنها صورتهائى هستند كه از موادّ و جسميّت بيروناند،
و بالاتر از آنند كه قوّه و استعداد آنها را ادراك تواند كرد،
نور حق در آنها تابيد، پس تابان شدند
و در آنها درخشيد و درخشان گرديدند.
+ «احراز هویت نور در ملکوت قلب!»
+ «رویت تمثال نورانی!»
خدا مثال و صورت انوار خويش را در آن عوالم علوى در افكند،
آنگاه افعال خدائى از آن صورتها هويدا گرديد
+ «با نور خدایی کن!»
و انسانيكه داراى نفس ناطقه است بيافريد.
حال اين بشر اگر بوسيلۀ علم و عمل خود را پاكيزه ساخت
(و خويش را از آلايش خاك، پاك خواست)
+ «درناژ حسادت!»
البتّه گوهرش پاك گردد و معلول علل اوّليّه خود شود،
پس همينكه مزاجش معتدل شد و از اضداد خويش (شرك و كبر و هوا پرستى: حسد) دورى گزيد،
البتّه (بحقّ واصل شود و روح محض گردد)
و آسمانهاى هفتگانه با آن نفس ناطقه شريك و انباز گردند.