SHOCKER!
«خبط» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«خَبَطَ الشجَرةَ: درخت را بست و تكان داد و برگهاى آن را ريخت.»
«المِخْبَاط – المِخْبَط: چوبى كه با آن برگهاى درختان را ريزند.»
مثال زیبای شوکر! برای فهم معنای واژۀ خبط.
«خَبَطَ البعيرُ الأرضَ: ضربها بيده»
الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا
لا يَقُومُونَ إِلاَّ كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ
[سورة البقرة (۲): آية ۲۷۵]
الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاَّ كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا
وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا
فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ
وَ مَنْ عادَ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (۲۷۵)
كسانى كه ربا مىخورند، [از گور] برنمىخيزند مگر مانند برخاستنِ كسى كه شيطان بر اثر تماس، آشفتهسَرَش كرده است.
اين بدان سبب است كه آنان گفتند:
«داد و ستد صرفاً مانند رباست.»
و حال آنكه خدا داد و ستد را حلال، و ربا را حرام گردانيده است.
پس، هر كس، اندرزى از جانب پروردگارش بدو رسيد، و [از رباخوارى] باز ايستاد، آنچه گذشته، از آنِ اوست، و كارش به خدا واگذار مىشود،
و كسانى كه [به رباخوارى] باز گردند، آنان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود.
«خَبَطْتُ الورَقَ من الشجر : أسقطته، فإذا اسقط فهو خَبَطٌ»
«الاسقاط: آشفته شدن»
«المِخْبَاط – المِخْبَط: چوبى كه با آن برگهاى درختان را ريزند.»
+ «هشش – هشّ الشجرة»: «اهشّ بها غنمی»
«خَبَطَ البعيرُ الأرضَ : ضربها بيده»
«خبط البعير الأرض بيده : ضربها»
خَبْطِ الشعراء من المس: أي من مس الشيطان
انگاری شیطان، یک چوب یا عصا یا شوکر برداشته و با اون داره میزنه تو سر اهل شک حسود!
اندیشه لیدرهای سوء برای مخاطبین «خبطوا الناس»، «كَلَامٍ مُخْتَبَطٍ»:
«فَقَالَ النَّبِيُّ ع مَا لَهُمْ أَذْهَبَ اللَّهُ عُقُولَهُمْ فَقَالَ فَهُمْ أَهْلُ وَعْدَةٍ وَ عَجَلَةٍ وَ كَلَامٍ مُخْتَبَطٍ وَ سَفَهٍ»
+ «كتاب سليم بن قيس الهلالي: فجائع السقيفة:
إن أبا بكر و عمر خبطوا الناس و وضعوا يد من لقوه في يد أبي بكر شاء أم أبى»
این کار برای اینه که عقلشون از کار بیفته و اختلال حواسّ پیدا کنند و پریشانخاطر و آشفته و ناآرام شوند. اینجوری میگن: شیطان عقلشو دزدید!
امام علی علیه السلام:
مَنْ لَمْ يَعْرِفْ نَفْسَهُ بَعُدَ عَنْ سَبِيلِ النَّجَاةِ وَ خَبَطَ فِي الضَّلَالِ وَ الْجَهَالاتِ.
هركه خود را نشناخت، از راه نجات دور افتاد و در وادى گمراهى و نادانيها قدم نهاد.
ناآرامی «خبط»، نام لیدرهای سوء و آیات متشابه است که اهل شک در دل شرایط با استعمال اندیشه این لیدرهای سوء و مشورت با این «شرکای متشاکس» و عدم اقرار به فضل صاحبان نور و نداشتن ویژگی «سلما لرجل» تولید حالت آشفتگی برای خود و دیگران می نمایند:
«پریشان ، شوریده ، نابسامان ، بیسامان ، بی نظم ، پراکنده ، خشمگین ، به هیجان آمده ، رنجیده، نامرتب ، سرگردان ، حیران ، نگران ، ناراحت ، عاشق ، ژولیده ، متفرق ، متلاطم ، مختل ، مغشوش ، ناجور ، آتشی ، پریشانحال ، پریشانخاطر ، خشمگین ، رنجیده ، سراسیمه ، مشوش ، مضطرب »
« در بعضی روستاها با یک چوب بلند به گردوهای درخت گردو می زنند و اصطلاحا گردوها را پایین می کنند! «خبط الشجر إذا ضربها بالعصا ليسقط ورقها»
«خبط شجر»: برگها رو می زنند که بریزه روی زمین تا گوسفندان از اونها بخورند.
حالا این حدیث جالب و زیباست که:
«نهى فرمود از اينكه درخت مكّه و مدينه با عصا تكان داده شود.»
+ «قاب برگ»: همه اهل یقین مثل برگهای سبزی هستند که به شجره طیبه سلسله مراتب نورانی از اهل البیت ع وصلند و شیطان سعی دارد مثل کسی که چوبی به دست گرفته و داره به این درخت و برگها می زنه «تَخَبَّطَهُ الشيطانُ: أفسده، و حقيقة الخَبْطِ: الضرب» تا شاید موفق بشه برگی از این درخت جدا کنه مدام مشغوله تا خبط ورق از شجر آل محمد ع نماید که خدا لعنتش کند و این واژه خبط در این آیه زیبا اشاره به همین تلاش لیدرهای سوء و اهل شک حسود نسبت به اهل نور و صاحبان نور دارد. اهل حسادت مدام اجتماع می کنند و عقلهای نداشته خودشونو روی هم می ریزند تا ببینند چجوری میشه برگی از این درخت جدا نمایند و او را بر زمین بزنند و اینجوری دلشونو خوشحال کنند که یکی دیگه هم به زمین خورد! این غربالگری، خواسته خود خداست که با آیات و فتنه های عرضه شده، قرار است که برگهایی که به دروغ خود را به درخت علم آل محمد ع چسباندهاند با اشاره چوب شیطان بیفتند و این پاکسازی، سنت خداست که همیشه جاری و ساری است.
+ «سلما لرجل»
در دل شرایط مدام حوادثی پیش میاد تا معلوم بشه چه کسی سلما لرجل است و این برگ محکم به درخت چسبیده بطوریکه هرگز با تلاش شوکر لیدرهای سوء، از نورش جدا نمیشه و دستبردار نیست و همچنین معلوم بشه که چه کسانی، هنوز شیطان و لیدرهای سوء، چوب برنداشته اند، دست خودشان را از دامان آل محمد ع رها نموده و مشتاقانه در آغوش شیطان می افکنند و این همان فتنهایست که باید اهل شک از اهل یقین جدا و پاکسازی بشوند، ان شاء الله تعالی.
لذا اهل شک با مشورت با شرکاء متشاکسون در واقع از درخت علم آل محمد ع جدا میشوند «اسقاطیها!».
هر موردی که سلما لرجل نباشد، به درجاتی چشم دوخته به مشورت با این و آنی، که شقاوت «آشفتهشدن» در انتها و نتیجه کار برای عاملینش حتمی است.
«خبط» + «قبض و بسط»:
اگه در دل شرایط یاد معالم ربانی فراموش بشه، اونوقت نور قلب اسقاط میشود «آشفتهشدن»! شیطان هم تلاششو میکنه تا همین واقعۀ آشفتگی حال قلب بوقوع بپیوندد.
شنیدی میگن: فلان تاجر ورشکست کرد؟! با خاک یکسان شد! به زمین خورد «خبط – اسقاط».
در واقع این توضیح صرف و نحوی که در کتاب لغت التحقیق داده شده، قشنگه:
این زمینخوردن حاصل همان مشورت با شرکاء متشاکسون است:
«كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِ، صيغة تفعّل تدلّ على المطاوعة و المتابعة ، يقال خَبَّطَ الشيطان اى جعله خَابِطاً فتخبّطه الشيطان اى فطاوع الشيطان و تابع و خبطه.»
[مجمع البیان طبرسی]:
اللغة:
و أصل التخبط الخبط و هو الضرب على غير استواء
خبطته أخبطه خبطا و الخبط ضرب البعير الأرض بيده
و التخبط أيضا بمعناه يقال تخبط البعير الأرض إذا ضربها بقوائمه
و يقال للذي يتصرف في أمر و لا يهتدي فيه هو يخبط خبط عشواء
و التخبط المس بالجنون و التخبل لأنه كالضرب على غير استواء في الإدهاش
و الخباط داء كالجنون لأنه اضطراب في العقل يقال به خبطة من جنون
يتخبطه: از خبط بمعناى آشفته شدن
و «خباط» نوعى بيمارى است مانند جنون كه آشفتگى عقلى است.