Redemption: desire, the victim of fate!
Tragedy: fate, the victim of desire!
«فدی» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«فَدَتِ الْمَرْأَةُ نَفْسَهَا من زَوْجِهَا: أَعْطَتْهُ مَالًا حَتَّى تَخَلَّصَتْ مِنْهُ بالطَّلَاقِ،
آن زن به شوهر خود مالى داد تا از او رها شود و طلاق بگيرد.»
+ «بهل»
انگاری حسد، شوهری است که باید از شرش خلاص بشیم!
لذا جا داره هر چی پول (= تمنّاها) داریم بدیم تا از دست شوهری بنام حسد خلاص بشیم.
شوهری بنام حسد بر قلب اهل حسادت، ولایت داره (شوهر = ولایت).
واژه فدا در کتاب لغت میگه:
اون زن مالی به شوهرش داد تا اون شوهر، راضی بشه و طلاقشو بده.
ما باید تمناهامونو بدیم تا از شر حسد خلاص بشیم.
«الفِدَاءُ: فكأنّ ذلك الوعاء لتمر أو حنطة أو شعير، كان كيلا في بعض الموارد، فدية عن امور،
انبار يا مخازنى كه در آن گندم و جو يا خُرما ذخيره كنند،
جائيكه در آن بازرگان متاع و غلات خود را قرار مىدهد.
«انگاری اینارو ذخیره میکنه یه جایی فدا کنه و بده و سخاوت نماید.»
«مُفَادَاة: مبادله اسرا با دشمن، و گرفتن اسيرانى كه در دست آنهاست.»
«وَ إِنْ يَأْتُوكُمْ أُسارى تُفادُوهُمْ»
عکس سمت راست:
دنیای قلب اهل کوفه که حسین علیه السلام را فدای تمناهای خودشون نمودند!
عکس سمت چپ:
دنیای قلب یاران باوفای امام حسین علیه السلام که خود را (تمناهای خود را) فدای حسین علیه السلام نمودند!
زندگی، یعنی امتحان کربلا!
+ «ضعف»
ای خدای مهربان!
این عمل صالح رو بعنوان پیشکش از من بپذیر و مرا از اسارت نفس (بخل و حسدم) آزاد کن!
«بازخرید»: رستگاری، بازخرید، خلاصی، فدا، خرید و آزادسازی»: «redemption»
امام علی علیه السلام:
وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ الْأَمَانَ یَوْمَ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیه.
[خداوندا]! از تو ایمنی و آرامش قلب میخواهم
در آن روزی که گنهکار دوست میدارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند.
+ «اصر»
تمنّا فدای تقدیر، یا تقدیر فدای تمنّا؟!
اهل حسادت، نور رو فدای تاریکی حسادت و تمناهاشون میکنن! تراژدی کربلا!
اهل حسادت، وقتی تقدیر رو فدای تمنای خودشون میکنن و در انتخاب بین تمنا و تقدیر، پشت به نور تقدیر نموده و رو به سوی تمناهای خود میکنند، خداوند هم با این سوء استفادهای که اهل حسادت از اختیار خویش مینمایند، قلبشان را از درک نور حقیقت منصرف مینماید:
[سورة التوبة (۹): الآيات ۱۲۶ الى ۱۲۹]
ثُمَّ اِنْصَرَفُوا أَيْ تَفَرَّقُوا
صَرَفَ اَللّٰهُ قُلُوبَهُمْ عَنِ اَلْحَقِّ إِلَى اَلْبَاطِلِ بِاخْتِيَارِهِمُ اَلْبَاطِلَ عَلَى اَلْحَقِّ.
اهل نور، اهل سخاوت هستند! بخیل نیستند!
برای همینه که اهل نور، تمناهاشونو فدای تقدیراتشون میکنن:
«وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ»!
اهل نور، رستگارانِ تراژدیِ کربلا هستند!
«The Redemption of Tragedy»
اهل ولایت، فدائیان نور هستند و اهل حسادت فدائیان تمناها و دلخواههای خودشون!
اهل نور ولایت، هرگز جای تقدیرات را با تمناها عوض نمیکنن «وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً»!
حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند:
خدایا این قلیل قربان را از ما قبول بفرما!
+ داستان مادر وهب در کربلا!
اهل نور میگن: تمنّاهام فدای تقدیراتت ای خدا!
«رهبانیت!»
تمنا فدای تقدیر: رهبانیت ممدوح
تقدیر فدای تمنا: رهبانیت مذموم، زهد شیطانی اهل حسادت.
اهل حسادتی که با فداکردن نور، برای رسیدن به تمناهای خودشون،
خون حسین علیه السلام را ریختند!
«ثار الله»: خونی که خدا طالب آن میباشد!
«أَشْهَدُ … أَنَّكَ ثَارُ اَللَّهِ فِي اَلْأَرْضِ مِنَ اَلدَّمِ اَلَّذِي لاَ يُدْرَكُ ثَارُهُ مِنَ اَلْأَرْضِ إِلاَّ بِأَوْلِيَائِكَ»
«شهادت مىدهم كه تو خون خدا در زمين هستى (يعنى طالب خون تو خدا مىباشد)
خونى كه خونخواهى و طلب نمىشود مگر بوسيله اولياء و دوستانت.»
اگه تمنا رو فدای تقدیر بکنی، از سبع مثانی بهرهمند خواهی شد!
بیارزشها رو فدای با ارزشها کن!
تمنّا رو فدای تقدیر کن!
فَافْدِ أَحَدَهُمَا بِصَاحِبِهِ
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، ابراهیم، فرزند خود را، فدای حسین علیه السلام نمود!
+ «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ»: «وَ مُحَمَّدٌ يُسْأَلُ عَنْ وَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع»
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۶ الى ۹]
فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ (۶)
پس، قطعاً از كسانى كه [پيامبران] به سوى آنان فرستاده شدهاند خواهيم پرسيد،
و قطعاً از [خود] فرستادگان [نيز] خواهيم پرسيد.
کربلا، یعنی همه چیز فدای حسین علیه السلام!
منِ رسول خدا ص، ابراهيم را فداى حسينم مينمايم!
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ:
كُنْتُ عِنْدَ النَّبِيِّ ص وَ عَلَى فَخِذِهِ الْأَيْسَرِ ابْنُهُ إِبْرَاهِيمُ وَ عَلَى فَخِذِهِ الْأَيْمَنِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ
وَ هُوَ تَارَةً يُقَبِّلُ هَذَا وَ تَارَةً يُقَبِّلُ هَذَا إِذْ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ بِوَحْيٍ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ
فَلَمَّا سُرِّيَ عَنْهُ قَالَ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ مِنْ رَبِّي فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَسْتُ أَجْمَعُهُمَا
فَافْدِ أَحَدَهُمَا بِصَاحِبِهِ
فَنَظَرَ النَّبِيُّ ص إِلَى إِبْرَاهِيمَ فَبَكَى وَ نَظَرَ إِلَى الْحُسَيْنِ فَبَكَى
وَ قَالَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ أُمُّهُ أَمَةٌ وَ مَتَى مَاتَ لَمْ يَحْزَنْ عَلَيْهِ غَيْرِي
وَ أُمُّ الْحُسَيْنِ فَاطِمَةُ وَ أَبُوهُ عَلِيٌّ ابْنُ عَمِّي لَحْمِي وَ دَمِي وَ مَتَى مَاتَ حَزِنَتِ ابْنَتِي وَ حَزِنَ ابْنُ عَمِّي وَ حَزِنْتُ أَنَا عَلَيْهِ
وَ أَنَا أُوثِرُ حُزْنِي عَلَى حُزْنِهِمَا
يَا جَبْرَئِيلُ يُقْبَضُ إِبْرَاهِيمُ
فَدَيْتُهُ لِلْحُسَيْنِ
قَالَ فَقُبِضَ بَعْدَ ثَلَاثٍ
فَكَانَ النَّبِيُّ ص إِذَا رَأَى الْحُسَيْنَ مُقْبِلًا قَبَّلَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ رَشَفَ ثَنَايَاهُ وَ قَالَ
فُدِيتُ مَنْ فَدَيْتُهُ بِابْنِي إِبْرَاهِيمَ.
ابن عباس نقل میكند:
من در حضور پيغمبر عاليقدر اسلام بودم،
ابراهيم فرزند آن حضرت روى ران چپ و امام حسين روى ران راست آن بزرگوار بودند.
پيامبر خدا گاهى حسين و گاهى ابراهيم را ميبوسيد.
در همين اثناء جبرئيل نازل شد و براى آن حضرت وحى آورد.
هنگامى كه جبرئيل مراجعت نمود پيامبر اعظم صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود:
جبرئيل نزد من آمد و گفت: خدا ميفرمايد:
من اين دو فرزند را براى تو باقى نميگذارم،
يكى از ايشان را فداى ديگرى بكن.
پيغمبر عاليقدر اسلام يك نظر به ابراهيم كرد و گريه نمود و يك نگاه به امام حسين كرد و گريه كرد.
آنگاه فرمود: مادر ابراهيم كنيز (زر خريد) است. چنانچه ابراهيم بميرد غير از من كسى محزون نميشود.
ولى مادر حسين فاطمه و پدرش على است كه پسر عموى من و گوشت وى گوشت من و خون او خون من است
اگر حسين بميرد فاطمه دخترم و پسر عمويم و من، عموما محزون خواهيم شد.
لذا من محزون بودن خود را بايشان مقدم ميدارم.
اى جبرئيل!
من ابراهيم را فداى حسينم مينمايم.
راوى ميگويد:
بعد از سه روز بود كه ابراهيم عليه السّلام از دنيا رفت.
هر وقت پيغمبر خدا امام حسين را ميديد كه نزد آن حضرت مىآمد
او را به سينه خود مىچسبانيد و ميبوسيد و دندانهاى ثناياى آن حضرت را ميمكيد.
و مىفرمود:
«فديت من فديته بابنى ابراهيم»
فداى كسى بشوم كه پسرم ابراهيم فداى او شد.
کسی که تمناهاشو فدای تقدیر میکنه، یعنی راضی به تقدیراتش میشه،
خدای مهربان هم در عوض، او را راضی میکند
و او را از معنای زیبای نهر کوثر که همانا علوم آل محمد ع است،
در دنیا و در آخرت بهرهمند میکند!
+ «راضیة مرضیة»
تفسير القمي:
إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ
قَالَ
الْكَوْثَرُ نَهَرٌ فِي الْجَنَّةِ
أَعْطَى اللَّهُ مُحَمَّداً عِوَضاً مِنِ ابْنِهِ إِبْرَاهِيمَ ع.
مثال زیبای علی علیه السلام:
ابراهیم فدای حسین ع!
دنیا فدای آخرت!
امام علی علیه السلام:
إِنَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ كَرَجُلٍ لَهُ امْرَأَتَانِ إِذَا أَرْضَى إِحْدَاهُمَا أَسْخَطَ الْأُخْرَى.
بهراستیکه مَثَل دنیا و آخرت، حکایت مردی است که دو زن دارد
که هرگاه یکی را راضی کند، دیگری را خشمگین کرده است.
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَا الْفَضْلِ الْعَبّاسَ بْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ.
عباسبنعلی علیهالسلام نیز خود را فدای برادرش حسین علیهالسلام نمود!
رَحِمَ اللَّهُ عمي الْعَبَّاسَ
فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَدَاهُ
امام سجاد علیه السلام:
قال الامام السجاد علي بن الحسين – عليه السلام – في حق عمه العباس:
رحم الله عمي العباس بن علي، فلقد آثر و أبلى، و فدى أخاه بنفسه، حتى قطعت يداه
فأبدله الله بجناحين ليطير بهما مع الملائكة في الجنة كما جعل لجعفر بن ابي طالب،
و ان للعباس عند الله تبارك و تعالى منزلة يغبطه عليها جميع الشهداء يوم القيامة.
و سلام بر مادری که چهار پسرش
«عباس (ع)، عبدالله، جعفر و عثمان»
را در روز عاشورا فدای حسین علیه السلام نمود.
سلام بر شهدای کربلا که جانشان را در راه امام حسین علیه السلام فدا کردند.
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ
وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ»
«و کسانی که به آستانت فرود آمدند.»
السَّلامُ عَلَیْکَ یَاحُرَّ بْنَ یَزیدَ الْرِّیَاحِی وَ رَحْمَةُ الله وَ بَرَکَاتُهُ.
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَنْ فَدَی بِنَفْسِهِ لاِبْنِ اْلرَّسُولِ.
… حُرّ در حالی که سپر خود را وارونه کرده بود به اردوگاه امام (ع) وارد شد.
او خدمت امام حسین (ع) آمد و عرض کرد:
فدایت شوم یابن رسول الله(ص) من آن کسی هستم که از بازگشت تو (به وطن خود) جلوگیری کردم و تو را همراهی کردم تا به ناچار در این سرزمین فرود آیی؛ من هرگز گمان نمیکردم که آنان پیشنهاد تو را نپذیرند، و به این سرنوشت دچارتان کنند، به خدا قسم اگر میدانستم کار به این جا میکشد، هرگز به چنین کاری دست نمیزدم، و من اکنون از آن چه انجام دادهام به سوی خدا توبه میکنم،
آیا توبه من پذیرفته است؟
امام حسین(ع) فرمود: آری خداوند توبه تو را میپذیرد.
جناب حُرّ گفت:
من خودم را در شرایط دشوار انتخاب بین بهشت یا جهنم میبینم.
آنگاه سوگند یاد کرد که
حسین علیه السلام را فدای تمناهایش نمیکند.
إِنِّي خُيِّرَتْ نَفْسِي بَيْنَ اَلْجَنَّةِ وَ اَلنَّارِ
وَ إِنِّي لاَ أَخْتَارُ عَلَى اَلْجَنَّةِ شَيْئاً.
از کتاب: در سوگ امیر آزادی
… فَتَنَحَّى حَتَّى وَقَفَ مِنَ اَلنَّاسِ مَوْقِفاً
وَ مَعَهُ قُرَّةُ بْنُ قَيْسٍ
فَقَالَ لَهُ اَلْمُهَاجِرُ بْنُ أَوْسٍ
يَا اِبْنَ يَزِيدَ
لَوْ قِيلَ لِي مَنْ أَشْجَعُ أَهْلِ اَلْكُوفَةِ مَا عَدَوْتُكَ
وَ إِنِّي لَمُرْتَابٌ بِكَ
فَقَالَ
إِنِّي خُيِّرَتْ نَفْسِي بَيْنَ اَلْجَنَّةِ وَ اَلنَّارِ
وَ إِنِّي لاَ أَخْتَارُ عَلَى اَلْجَنَّةِ شَيْئاً.
ثُمَّ قَالَ اَلْحُرُّ لِقُرَّةَ بْنِ قَيْسٍ اَلتَّمِيمِيِّ يَا قُرَّةُ سَقَيْتَ فَرَسَكَ قَالَ لاَ قَالَ فَمَا تُرِيدُ أَنْ تَسْقِيَهُ قَالَ فَظَنَنْتُ أَنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتَنَحَّى وَ لاَ يَشْهَدَ اَلْقِتَالَ وَ كَرِهَ أَنْ أَرَاهُ يَصْنَعُ ذَلِكَ فَأَرْفَعُهُ عَلَيْهِ وَ أَنَا مُنْطَلِقٌ سَأُسْقِيهِ وَ اِعْتَزَلَ اَلْحُرُّ اَلْمَكَانَ اَلَّذِي كَانَ فِيهِ وَ لَوْ أَطْلَعَنِي عَلَى سِرِّهِ لَخَرَجْتُ مَعَهُ إِلَى اَلْحُسَيْنِ.
«حرّ» اندوه زده و نگران بازگشت و در كنار سپاه در نقطهاى ميان ياران خود ايستاد،
امّا از اين پس مىكوشيد تا راه خويش را از گمراهان و دنياپرستان جدا كند
و بدان مىانديشيد كه سرنوشت ديگرى براى خويش رقم زند.
از اين رو بتدريج خود را از آنان دور مىساخت و به سوى اردوگاه نور نزديكتر مىشد.
«مهاجر بن اوس» كه پسر عموى حرّ بود، او را اندوهزده و نگران ديد.
به همين جهت به او نزديكتر شد و از او پرسيد:
در انديشۀ چه كارى هستى؟
آيا مىخواهى به حسين عليه السّلام يورش برى؟
«حرّ» پاسخ او را نداد و بجاى پاسخ، بند بند وجودش به لرزه درآمد.
«مهاجر» گفت: راستى كه از كار تو در شگفتم؛
به خداى سوگند هرگز تاكنون تو را در شرايطى كه اينك مىنگرم نديدهام!
اگر از من پرسيده مىشد كه شجاعترين مرد كوفه كيست؟ شما را نشان مىدادم؛
اينك اين چه وضعيّتى است كه از شما مىنگرم؟
«حرّ» گفت:
«انّى و اللّٰه خيّرت نفسى بين الجنّة و النار؛ فو اللّٰه لا أختار على الجنّة شيئا و لو قطّعت و حرّقت.»
واقعيّت اين است كه خويشتن را ميان بهشت و دوزخ مىنگرم و خود را در حال انتخابى دشوار.
و آن گاه گفت:
به خداى سوگند كه چيزى را بجاى بهشت برنخواهم گزيد؛
گرچه قطعه قطعه شده و به شعلههاى آتش سپرده گردم و خاكسترم را بر باد دهند.
و بدينسان به بهترين انتخاب در سراسر زندگى خويش دست زد.
آن گاه «حرّ» به «قرّۀ تميمى»-كه در كنارش بود-گفت:
هان اى «قرّه»! اسب خويش را آب دادهاى؟
او گفت: نه. پرسيد: آيا نمىخواهى آبش دهى؟
«قرّه» مىگويد: گفتم نه، چرا كه مىپنداشتم او بر آن است كه از آنجا دور گردد و در كارزار شركت نجويد و شاهد آن نباشد و خوش ندارد كه من از انديشه و كارش آگاه گردم و به رازش پىبرم؛
از اين رو من هم به او گفتم:
من خودم مىروم و اسبم را آب مىدهم.
او از آنجا دور شد و اگر مرا از راز خويش آگاه مىساخت، و تصميم خود را با من در ميان مىنهاد، من نيز به همراه او ركاب مىكشيدم و به سوى حسين عليه السّلام مىرفتم؛
امّا دريغ و درد كه چنين نشد و من در حرمانى بزرگ و اندوهى پايان ناپذير گرفتار آمدم!
زکریا علیه السلام، پسرش یحیی علیه السلام را فدای حسین علیه السلام کرد.
[سورة مريم (۱۹): الآيات ۱ الى ۶]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
كهيعص (۱)
كاف،ها، يا، عين، صاد.
ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا (۲)
[اين] يادى از رحمت پروردگار تو [در باره] بندهاش زكرياست.
امام مهدی علیه السلام:
سَأَلَ سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْقَائِمَ ع عَنْ تَأْوِيلِ كهيعص
قَالَ ع هَذِهِ الْحُرُوفُ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ أَطْلَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا عَبْدَهُ زَكَرِيَّا
ثُمَّ قَصَّهَا عَلَى مُحَمَّدٍ ص
وَ ذَلِكَ أَنَّ زَكَرِيَّا سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ يُعَلِّمَهُ أَسْمَاءَ الْخَمْسَةِ
فَأَهْبَطَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلَ ع فَعَلَّمَهُ إِيَّاهَا
فَكَانَ زَكَرِيَّا ع إِذَا ذَكَرَ مُحَمَّداً ص وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ ع سُرِّيَ عَنْهُ هَمُّهُ وَ انْجَلَى كَرْبُهُ
وَ إِذَا ذَكَرَ اسْمَ الْحُسَيْنِ ع خَنَقَتْهُ الْعَبْرَةُ وَ وَقَعَتْ عَلَيْهِ الْبُهْرَةُ
فَقَالَ ع ذَاتَ يَوْمٍ إِلَهِي مَا بَالِي إِذْ ذَكَرْتُ أَرْبَعَةً مِنْهُمْ تَسَلَّيْتُ بِأَسْمَائِهِمْ مِنْ هُمُومِي
وَ إِذَا ذَكَرْتُ الْحُسَيْنَ تَدْمَعُ عَيْنِي وَ تَثُورُ زَفْرَتِي
فَأَنْبَأَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَنْ قِصَّتِهِ
فَقَالَ كهيعص
فَالْكَافُ اسْمُ كَرْبَلَاءَ
وَ الْهَاءُ هَلَاكُ الْعِتْرَةِ
وَ الْيَاءُ يَزِيدُ وَ هُوَ ظَالِمُ الْحُسَيْنِ ع
وَ الْعَيْنُ عَطَشُهُ
وَ الصَّادُ صَبْرُهُ
فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِكَ زَكَرِيَّا ع لَمْ يُفَارِقْ مَسْجِدَهُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ
وَ مَنَعَ فِيهِنَّ النَّاسَ مِنْ الدُّخُولِ عَلَيْهِ
وَ أَقْبَلَ عَلَى الْبُكَاءِ وَ النَّحِيبِ
وَ كَانَ يُرْثِيهِ إِلَهِي أَ تُفْجِعُ خَيْرَ جَمِيعِ خَلْقِكَ بِوَلَدِهِ
إِلَهِي أَ تُنْزِلُ بَلْوَى هَذِهِ الرَّزِيَّةِ بِفِنَائِهِ
إِلَهِي أَ تُلْبِسُ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ ثِيَابَ هَذِهِ الْمُصِيبَةِ
إِلَهِي أَ تَحُلُّ كُرْبَةَ هَذِهِ الْمُصِيبَةِ بِسَاحَتِهَا
ثُمَّ كَانَ يَقُولُ
إِلَهِي ارْزُقْنِي وَلَداً تَقَرُّ بِهِ عَيْنِي عَلَى الْكِبَرِ
فَإِذَا رَزَقْتَنِيهِ فَافْتِنِّي بِحُبِّهِ
ثُمَّ افْجَعْنِي بِهِ كَمَا تَفْجَعُ مُحَمَّداً حَبِيبَكَ بِوَلَدِهِ
فَرَزَقَهُ اللَّهُ يَحْيَى وَ فَجَعَهُ بِهِ
وَ كَانَ حَمْلُ يَحْيَى ع سِتَّةَ أَشْهُرٍ وَ حَمْلُ الْحُسَيْنِ ع كَذَلِكَ الْخَبَرَ.
سعدبنعبداللَّه روایت میکند:
«به حضرت قائم آل محمّد علیه السلام گفتم:
تأویل کهیعص چیست»؟
فرمود:
«این حروف از اخبار غیبی میباشند
که خدای علیم بندهی خود حضرت زکریّا را از آنها آگاه نمود
و سپس داستان آن را برای حضرت محمّد ص شرح داد.
جریان این قضیه بدین شرح است که
حضرت زکریّا ع از خدا خواست که نامهای مبارک پنج تن آلعبا را به او یاد دهد.
جبرئیل به زمین هبوط کرد و آنها را به حضرت زکریّا ع تعلیم داد.
هر وقت حضرت زکریّا نامهای مبارک: محمّد، علی، زهرا، و حسن ع را میبرد
غم و اندوه وی برطرف میشد،
ولی هرگاه نام مبارک حسین ع را میبرد
گریه راه گلوی او را میگرفت و نفس وی بشماره میافتاد!
تا اینکه یک روز حضرت زکریّا ع گفت:
«بار خدایا! برای چیست که هر وقت من نام آن چهار نفر را میبرم
غم و اندوه من برطرف میشود،
ولی موقعی که نام حسین ع را میبرم
چشمانم اشکبار و نفسم به شماره میافتد»!؟
خدای علیم داستان شهادت امام حسین ع را برای زکریّا شرح داد
و فرمود: «کهیعص؛
“ک” اشاره به کربلای امام حسین ع است.
“ه” اشاره به شهادت عترت پاک میباشد.
“ی” اشاره به نام یزید است که در حقّ حسین ع ظلم کرد،
“ع” اشاره به عطش حسین ع
و “ص” اشاره به صبر آن بزرگوار است.
هنگامیکه حضرت زکریّا ع این جریان را شنید مدّت سه روز از مسجد خویش خارج نشد و در آن مدّت اجازهی ورود به احدی نداد.
آنگاه مشغول گریهوزاری شد،
وی برای امام حسین ع مرثیه میخواند و میگفت:
«پروردگارا! آیا بهترین خلق خود یعنی حضرت محمّد ص را دچار مصیبت فرزندش میکنی؟
بار خدایا! آیا چنین بلایی را بر در خانهی آن حضرت پیاده خواهی کرد؟
پروردگارا! آیا لباس چنین مصیبتی را به علی و زهرا میپوشانی!
بار خدایا! آیا چنین مصیبتی را نصیب آنان خواهی کرد»؟
سپس حضرت زکریّا دعاء کرد و گفت:
«پروردگارا! پسری به من عطا کن که در این زمان پیری، چشم من به وی روشن شود،
موقعیکه این پسر را به من عطا کردی مرا شیفتهی محبّت وی بگردان،
سپس مرا دچار مصیبت او بکن
همچنانکه حضرت محمّد ص حبیب خود را دچار مصیبت فرزند خواهی کرد!
آنگاه خدا حضرت یحیی ع را به زکریّا عطا کرد و او را دچار مصیبت وی نمود».
مدّت حمل حضرت یحیی ع شش ماه بود و مدّت حمل امام حسین ع نیز شش ماه بود.
يَا فَادِيَ!
«الْفَادِي: هو من يُعطى فدية»
يَا فَادِيَ إِسْمَاعِيلَ مِنَ الذَّبْحِ
ابراهیم علیه السلام نیز فرزند خودش، اسماعیل علیه السلام را فدای حسین علیه السلام نمود!
وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ
[سورة الصافات (۳۷): الآيات ۱۰۱ الى ۱۱۳]
إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ (۱۰۶)
راستى كه اين همان آزمايش آشكار بود.
وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ (۱۰۷)
و او را در ازاى قربانىِ بزرگى باز رهانيديم.
ذبح عظیم، یعنی بسم الله بگو و سر تمنا را ببر و اینجوری تمنا رو فدای تقدیر کن!
به این میگن ذبح عظیم!
امام رضا علیه السلام:
عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ:
سَمِعْتُ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ:
لَمَّا أَمَرَ اَللَّهُ إِبْرَاهِيمَ أَنْ يَذْبَحَ مَكَانَ اِبْنِهِ إِسْمَاعِيلَ اَلْكَبْشَ
تَمَنَّى أَنْ يَكُونَ ذَبَحَ اِبْنَهُ إِسْمَاعِيلَ بِيَدِهِ وَ لَمْ يُؤْمَرْ بِذَبْحِ اَلْكَبْشِ
لِيَرْجِعَ إِلَى قَلْبِهِ مَا يَرْجِعُ إِلَى قَلْبِ اَلْوَالِدِ اَلَّذِي يَذْبَحُ أَعَزَّ وُلْدِهِ بِيَدِهِ
فَيَسْتَحِقُّ بِذَلِكَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ اَلثَّوَابِ عَلَى اَلْمَصَائِبِ،
فَأَوْحَى اَللَّهُ إِلَيْهِ:
فَهُوَ أَحَبُّ إِلَيْكَ أَمْ نَفْسُكَ؟
قَالَ: بَلْ هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ نَفْسِي،
قَالَ: فَوُلْدُهُ أَحَبُّ إِلَيْكَ أَمْ وُلْدُكَ؟
قَالَ: بَلْ وُلْدُهُ،
قَالَ: فَذَبْحُهُ عَلَى يَدِكَ أَوْجَعُ لِقَلْبِكَ أَمْ ذَبْحُ وَلَدِهِ عَلَى يَدِ أَعْدَائِهِ؟
قَالَ: بَلْ ذَبْحُ وَلَدِهِ عَلَى أَيْدِي أَعْدَائِهِ ظُلْماً أَوْجَعُ لِقَلْبِي.
قَالَ: يَا إِبْرَاهِيمُ،
فَإِنَّ طَائِفَةً تَزْعُمُ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ سَتَقْتُلُ اَلْحُسَيْنَ اِبْنَهُ مِنْ بَعْدِهِ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً كَمَا يُذْبَحُ اَلْكَبْشُ،
وَ يَسْتَوْجِبُونَ بِذَلِكَ سَخَطِي،
فَجَزِعَ إِبْرَاهِيمُ لِذَلِكَ وَ تَوَجَّعَ قَلْبُهُ وَ أَقْبَلَ يَبْكِي،
فَأَوْحَى اَللَّهُ إِلَيْهِ:
يَا إِبْرَاهِيمُ، قَدْ فَدَيْتُ جَزَعَكَ عَلَى اِبْنِكَ إِسْمَاعِيلَ لَوْ ذَبَحْتَهُ بِيَدِكَ بِجَزَعِكَ عَلَى اَلْحُسَيْنِ وَ قَتْلِهِ،
وَ أَوْجَبْتُ لَكَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ اَلثَّوَابِ عَلَى اَلْمَصَائِبِ.
از فضل بن شاذان از امام رضا عليه السلام نقل كرده كه حضرت فرمود:
وقتى كه خداوند به ابراهيم عليه السلام دستور داد به جاى فرزندش اسماعيل، قوچى را قربانى كند ولى ابراهيم عليه السلام تقاضا كرد كه خداوند اجازه بدهد كه او با دست خود فرزندش را ذبح كند تا به قلب او همان الم وارد شود كه به قلب پدرى وارد مىشود كه عزيزترين فرزندش را ذبح مىكند. تا در نتيجه درجه اهل ثواب نسبت به مصيبتها بالاتر برود.
خداوند به ابراهيم عليه السلام وحى كرد:
آن پدر در نزد تو عزيزتر است يا خودت را بيشتر دوست مىدارى؟
ابراهيم عليه السلام عرض كرد:
او را من بيشتر از خودم دوست مىدارم.
سپس خداوند فرمود:
فرزند او را بيشتر دوست مىدارى يا فرزند خودت را.
ابراهيم عليه السلام فرمود: فرزند او را.
خداوند فرمود: ذبح اسماعيل با دست خودت بيشتر غم و رنج دارد يا كشته شدن فرزند آن پدر به دست دشمنان.
ابراهيم عليه السلام فرمود:
كشته شدن فرزند آن پدر به دست دشمنان مرا بيشتر اندوهناك مىكند.
لذا خداوند به ابراهيم عليه السلام وحى كرد كه:
اى ابراهيم، عدهاى گمان مىكنند از امت محمد هستند و در آينده حسين فرزند محمد را خواهند كشت مانند كشتن گوسفند قربانى و به او و اهل بيتش ظلم و ستم خواهد كرد.
آن طايفه با انجام اين كار مستوجب خشم من خواهند شد.
ابراهيم عليه السلام از شنيدن اين واقعه گريه كرد.
پس خداوند به ابراهيم وحى فرمود:
اى ابراهيم، تو اين جزع خود را كه اگر فرزندت را ذبح مىنمودى تبديل به جزع براى قتل حسين مىنمودى، لذا من براى تو بالاترين درجه ثواب را در برابر صبر در مصيبتها لازم كردم.
لیلة المبیت
اهل نور قسم میخورن جونشونو فدای رسول خدا ص کنند
«رَضِيتُ أَنْ يَكُونَ رُوحِي لِرُوحِكَ وِقَاءً وَ نَفْسِي لِنَفْسِكَ فِدَاءً»،
و با تعصّب، به عهد خودشون وفا میکنن!
اما اهل حسادت، که قسم میخورن جونشونو فدای رسول خدا ص کنند
«وَ هَلْ أَنَا وَ مَالِي وَ وُلْدِي إِلاَّ فِدَاؤُكَ»،
توزرد از آب در میان و بیوفایی و خدعه و حسادت میکنند،
و این داستان تکراری هزار باره تاریخ است.
اهل نور در همین دنیا تمناهاشونو فدای تقدیرات میکنن!
اما در این آیات قرآن میخوانیم که اهل حسادت زمانی میخواهند تمناهایشان را فدای حسین علیه السلام بنمایند که دیگه دیر شده!
[سورة آلعمران (۳): آية ۹۱]
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ
فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً
وَ لَوِ افْتَدى بِهِ
أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ
وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ (91)
در حقيقت، كسانى كه كافر شده و در حال كفر مردهاند،
اگر چه [فراخناى] زمين را پر از طلا كنند و آن را [براى خود] فديه دهند،
هرگز از هيچ يك از آنان پذيرفته نگردد؛
آنان را عذابى دردناك خواهد بود، و ياورانى نخواهند داشت.
[سورة المائدة (۵): الآيات ۳۶ الى ۳۷]
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ يَوْمِ الْقِيامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (36)
در حقيقت، كسانى كه كفر ورزيدند، اگر تمام آنچه در زمين است براى آنان باشد، و مثلِ آن را [نيز] با آن [داشته باشند] تا به وسيله آن، خود را از عذاب روز قيامت بازخرند، از ايشان پذيرفته نمىشود و عذابى پر درد خواهند داشت.
يُرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنْها وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ (37)
مىخواهند كه از آتش بيرون آيند، در حالى كه از آن بيرون آمدنى نيستند، و براى آنان عذابى پايدار خواهد بود.
[سورة يونس (۱۰): الآيات ۵۳ الى ۵۶]
وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ (۵۳)
و از تو خبر مىگيرند:
«آيا آن راست است؟»
بگو: «آرى! سوگند به پروردگارم كه آن قطعاً راست است، و شما نمىتوانيد [خدا را] درمانده كنيد.»
وَ لَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِي الْأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ
وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ
وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (۵۴)
و اگر، براى هر كسى كه ستم كرده است، آنچه در زمين است مىبود،
قطعاً آن را براى [خلاصى و] بازخريد خود مىداد.
و چون عذاب را ببينند پشيمانى خود را پنهان دارند،
و ميان آنان به عدالت داورى شود و بر ايشان ستم نرود.
أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (۵۵)
بدانيد، كه در حقيقت آنچه در آسمانها و زمين است از آنِ خداست.
بدانيد، كه در حقيقت وعده خدا حقّ است ولى بيشتر آنان نمىدانند.
هُوَ يُحيِي وَ يُمِيتُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (۵۶)
او زنده مىكند و مىميراند و به سوى او بازگردانيده مىشويد.
علیبنابراهیم (رحمة الله علیه):
یُسِرُّونَ النَّدَامَهًَْ فِی النَّارِ إِذَا رَأَوْا وَلِیَّ اللَّهِ.
ستمکاران، در روز قیامت هنگامیکه ولیّ خدا را مشاهده کنند،
پشیمانی خود را در آتش جهنّم کتمان میکنند.
علیبنابراهیم (رحمة الله علیه):
فَقِیلَ یَا رسولالله (صلی الله علیه و آله) وَ مَا یُغْنِیهِمْ إِسْرَارُ النَّدَامَهًِْ وَ هُمْ فِی الْعَذَابِ
قَالَ یَکْرَهُونَ شَمَاتَهًَْ الْأَعْدَاءِ.
وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ
گفته شد: «ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)
کتمانکردن پشیمانی درحالیکه آنان در عذاب هستند، چه سودی به حالشان دارد»؟
فرمود: «از اینکه مورد سرزنش دشمنان خود قرارگیرند، کراهت دارند».
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
شَرُّ النَّدَامَهًِْ نَدَامَهًُْ یَوْمِ الْقِیَامَهًْ.
بدترین پشیمانی، پشیمانی در روز قیامت است.
[سورة الرعد (۱۳): الآيات ۱۷ الى ۱۸]
أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ (۱۷)
[همو كه] از آسمان، آبى فرو فرستاد. پس رودخانههايى به اندازه گنجايش خودشان روان شدند، و سيل، كفى بلند روى خود برداشت، و از آنچه براى به دست آوردن زينتى يا كالايى، در آتش مىگدازند هم نظير آن كفى برمىآيد. خداوند، حق و باطل را چنين مَثَل مىزند. اما كف، بيرون افتاده از ميان مىرود، ولى آنچه به مردم سود مىرساند در زمين [باقى] مىماند. خداوند مَثَلها را چنين مىزند.
لِلَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى
وَ الَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ
أُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (۱۸)
براى كسانى كه پروردگارشان را اجابت كردهاند پاداش بس نيكوست.
و كسانى كه وى را اجابت نكردهاند،
اگر سراسر آنچه در زمين است و مانند آن را با آن داشته باشند،
قطعاً آن را براى بازخريد خود خواهند داد.
آنان به سختى بازخواست شوند و جايشان در دوزخ است و چه بد جايگاهى است.
[سورة الزمر (۳۹): الآيات ۴۶ الى ۵۰]
وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ
وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ (۴۷)
و اگر آنچه در زمين است، يكسره براى كسانى كه ظلم كردهاند باشد و نظيرش [نيز] با آن باشد، قطعاً [همه] آن را براى رهايى خودشان از سختى عذابِ روز قيامت خواهند داد،
و آنچه تصوّر[ش را] نمىكردند، از جانب خدا برايشان آشكار مىگردد.
وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (۴۸)
و [نتيجه] گناهانى كه مرتكب شدهاند، برايشان ظاهر مىشود،
و آنچه را كه بدان ريشخند مىكردند، آنها را فرامىگيرد.
روزی که از اهل حسادت، هیچ عوضی پذیرفته نمیشود!
[سورة الحديد (۵۷): الآيات ۱۱ الى ۱۵]
مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ (۱۱)
كيست آن كس كه به خدا وامى نيكو دهد
تا [نتيجهاش را] براى وى دوچندان گرداند و او را پاداشى خوش باشد؟
يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ
بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ
خالِدِينَ فِيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (۱۲)
آن روز كه مردان و زنان مؤمن را مىبينى كه نورشان پيشاپيششان و به جانب راستشان دوان است.
[به آنان گويند:]
«امروز شما را مژده باد به باغهايى كه از زير [درختان] آن نهرها روان است؛
در آنها جاودانيد. اين است همان كاميابى بزرگ.
يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا
انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ
قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً
فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ (۱۳)
آن روز، مردان و زنان منافق به كسانى كه ايمان آوردهاند مىگويند:
«ما را مهلت دهيد تا از نورتان [اندكى] برگيريم.»
گفته مىشود:
«بازپس برگرديد و نورى درخواست كنيد.»
آنگاه ميان آنها ديوارى زده مىشود كه آن را دروازهاى است :
باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد.
يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ
قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ
وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ
وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (۱۴)
[دو رويان،] آنان را ندا درمىدهند:
«آيا ما با شما نبوديم؟»
مىگويند:
«چرا، ولى شما خودتان را در بلا افكنديد و امروز و فردا كرديد و ترديد آورديد
و آرزوها شما را غرّه كرد تا فرمان خدا آمد
و [شيطانِ] مغروركننده، شما را درباره خدا بفريفت.
فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا
مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (۱۵)
پس امروز نه از شما و نه از كسانى كه كافر شدهاند عوضى پذيرفته نمىشود:
جايگاهتان آتش است؛
آن سزاوار شماست و چه بد سرانجامى است.»
علیبنإبراهیم (رحمة الله علیه):
وَ قَوْلُهُ فَالْیَوْمَ لَا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ قَالَ:
وَ اللَّهِ مَا عَنَی بِذَلِکَ الْیَهُودَ وَ لَا النَّصَارَی وَ إِنَّمَا عَنَی بِذَلِکَ أَهْلَ الْقِبْلَهًِْ،
ثُمَّ قَالَ: مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلَاکُمْ
قَالَ: هِیَ أَوْلَی بِکُمْ.
به خدا سوگند! مقصود آیه «فَالیَومَ لا یُؤْخَذُ مِنکُمْ فِدْیَةٌ»، یهود و نصاری نیست
بلکه فقط اهل قبله مقصود هستند.
روزی که اهل حسادت حاضر میشن همه چیزو برای نجات خودشون از آتش ابدی فدا کنن، اما دیگه دیر شده!
[سورة المعارج (۷۰): الآيات ۱۱ الى ۳۵]
يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ (۱۱)
آنان را به ايشان نشان مىدهند.
گناهكار آرزو مىكند كه كاش براى رهايى از عذاب آن روز، مى توانست پسران خود را عوض دهد،
وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ (۱۲)
و [نيز] همسرش و برادرش را،
وَ فَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ (۱۳)
و قبيلهاش را كه به او پناه مىدهد،
وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ يُنْجِيهِ (۱۴)
و هر كه را كه در روى زمين است همه را [عوض مىداد] و آنگاه خود را رها مىكرد.
كَلاَّ إِنَّها لَظى (۱۵)
نه چنين است. [آتش] زبانه مىكشد،
امام علی علیه السلام:
وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ الْأَمَانَ یَوْمَ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیه.
[خداوندا]! از تو ایمنی و آرامش قلب میخواهم
در آن روزی که گنهکار دوست میدارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند.
امام على عليه السّلام:
مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَعْلَمَ كَيْفَ مَنْزِلَتُهُ عِنْدَ اللَّهِ
فَلْيَنْظُرْ كَيْفَ مَنْزِلَتُهُ عِنْدَهُ
فَإِنَّ كُلَّ مَنْ خُيِّرَ لَهُ أَمْرَانِ
أَمْرُ الدُّنْيَا وَ أَمْرُ الْآخِرَةِ
فَاخْتَارَ أَمْرَ الْآخِرَةِ عَلَى الدُّنْيَا فَذَلِكَ الَّذِي يُحِبُّ اللَّهَ
وَ مَنِ اخْتَارَ أَمْرَ الدُّنْيَا فَذَلِكَ الَّذِي لَا مَنْزِلَةَ لِلَّهِ عِنْدَهُ.
هر كه دوست دارد بداند منزلتش نزد خداوند چگونه است،
بنگرد كه منزلت خدا نزد او چگونه است.
هر كس بر سر دو راهى دنيا و آخرت قرار گيرد و كار آخرت را بر دنيا برگزيند،
چنين شخصى خداوند را دوست دارد،
اما كسى كه دنيا را برگزيد براى خدا منزلتى قائل نيست.
حضرت سلیمان ع و زبان گربهها
مردی به پیامبر خدا، حضرت سلیمان، مراجعه کرد و گفت:
ای پیامبر میخواهم به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی.
سلیمان گفت: تحمل آن را نداری.
اما مرد اصرار کرد.
سلیمان پرسید: کدام زبان؟
جواب داد: زبان گربه ها!
سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه ها را آموخت…
روزی دید دو گربه با هم سخن میگفتند.
یکی گفت: غذایی نداری که دارم از گرسنگی میمیرم!
دومی گفت: نه، اما در این خانه خروسی هست که فردا میمیرد،آنگاه آن را میخوریم.
مرد شنید و گفت: به خدا نمیگذارم خروسم را بخورید، آنرا فروخت!
گربه آمد و از دیگری پرسید: آیا خروس مرد؟
گفت نه، صاحبش فروختش، اما گوسفند نر آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد.
صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت.
گربه گرسنه آمد و پرسید آیا گوسفند مرد؟
گفت : نه! صاحبش آن را فروخت.
اما صاحبخانه خواهد مُرد و غذایی برای تسلی دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن میخوریم!
مرد شنید و به شدت برآشفت.
نزد پیامبر رفت و گفت گربهها میگویند امروز خواهم مرد! خواهش میکنم کاری بکن!
پیامبر پاسخ داد:
خداوند خروس را فدای تو کرد اما آنرا فروختی،
سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی،
پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن!
لَا يُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَايَ عَلَى هَوَاهُ … لَا يُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَاهُ عَلَى هَوَايَ
امام کاظم عليه السّلام:
يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ ارْتِفَاعِي فِي عُلُوِّي
لَا يُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَايَ عَلَى هَوَاهُ
إِلَّا جَعَلْتُ غِنَاهُ فِي قَلْبِهِ وَ هَمَّهُ فِي آخِرَتِهِ وَ كَفَفْتُ عَلَيْهِ ضَيْعَتَهُ وَ ضَمَّنْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ رِزْقَهُ وَ كُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِ وَ أَتَتْهُ الدُّنْيَا وَ هِيَ رَاغِمَةٌ
وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ ارْتِفَاعِي فِي عُلُوِّ مَكَانِي
لَا يُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَاهُ عَلَى هَوَايَ
إِلَّا قَطَعْتُ رَجَاهُ وَ لَمْ أَرْزُقْهُ مِنْهَا إِلَّا مَا قَدَّرْتُ لَهُ.
خداوند متعال مىفرمايد:
سوگند به عزّت و جلال خودم و سوگند به مقام بلندم، هر بندهاى كه خواسته مرا به خواستههاى خود ترجيح دهد و دست از هواى نفس خود بردارد، دل او را بىنياز خواهم كرد و آخرت را همت او قرار خواهم داد، و وسيله زندگى او را فراهم كرده و او را خودكفا خواهم كرد.
من آسمان و زمين را ضامن روزى او مىكنم، و حوائج او را بر مىآورم، و دنيا ناچار بطرف او خواهد آمد، سوگند به عزّت و جلالم و بلندى مقام و جايم، هر بندهاى كه خواستههاى خود را بر خواستههاى من ترجيح دهد اميدش را قطع مىكنم، و به اندازهاى كه براى او مقدر كردهام او را روزى مىدهم.