Whom Should My Heart Trust? True Reliance Is Hearing the Voice of Light, Not Desire! bi-l-ʿurwat al-wuthqā, mawthiqan min Allāh
The Qur’anic word “wuthq” (وثق) goes beyond its literal sense of bond, tie, or reliance. It symbolizes the heart’s attachment to divine light, to a trustworthy guide appointed by God. Real trust is not about following one’s fleeting desires or the illusions of fame and reputation; it is about discerning the voice of light within and committing to it, even when it opposes personal whims.
Imam al-Ṣādiq (a) warns us not to consult those whom our hearts cannot trust, even if they are known for intelligence and piety. True reliance (thiqa) is recognizing the divine teacher—the maʿlam rabbānī—in both the visible world and the unseen. By acting upon the knowledge taken from such a guide, the primordial covenant of the soul is reawakened.
Thus, wuthq is not merely about external ties; it is the inner bond that secures the heart to divine guidance, the “firm handle” (al-ʿurwat al-wuthqā) that never breaks. To trust the light is to bind oneself to God’s covenant, both in this world and in the eternal unseen.
Put your trust in the Light
with all your heart!
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يَا يَدَ الْوَاثِقِينَ!
🕊 من پرندهای کوچک و گرسنه بودم…
در این دنیای پر از دستهای فریبنده، کجا میتوانستم بیهراس بنشینم؟
اما این دست، فرق داشت… آرام بود، گرم بود، بیهیچ طمعی. دستِ معلمی بود که فقط میخواست ببخشد.
اینجا بود که دلم آرام گرفت؛ با اعتماد نشستم، دانه برداشتم و فهمیدم: وثوق یعنی دل را به دستی بسپاری که نورش تو را سیراب میکند، نه تمنّاهایت را.
همانگونه که قلب شاگرد در برابر معلم ربانی مینشیند؛ نه به اجبار، نه به ترس، بلکه با اعتماد. علمی میگیرد که بلافاصله به عمل تبدیل میشود. علمی آنلاین، زنده، جاری…
عمل صالحی که از دست نور برمیخیزد.
و زیر لب تکرار میکنم:
✨ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يَا يَدَ الْوَاثِقِينَ! ✨
ای خدای من! مرا همواره بر چنین دستی بنشان… دستی که به وثاقتِ نور گره خورده، نه به تمنّای من.
که اگر قلبم پرندهای کوچک است، جز بر شاخههای نور تو مأمن و قرار نخواهد یافت.
وَ مَنْ وَثِقَ بِهِ أَنْجَاهُ!
✨ خدایا! تو را به نامت میخوانم، ای دستِ مطمئنان! ✨
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يَا يَدَ الْوَاثِقِينَ!
من همان پرندهٔ کوچک دلخستهام که بر دستانت نشستهام. به دستت اعتماد کردم و دانههای رزقت را برچیدم. قلبم آرام شد، چون دانستم دست تو هرگز نمیلرزد و هرگز نمیگذارد سقوط کنم.
🌿 و هر که بر تو اعتماد کند، نجات مییابد!
وَ مَنْ وَثِقَ بِهِ أَنْجَاهُ!
مثل شاگردی که به دست معلم ربانیاش دل سپرده و علم نورانیاش را مینوشد؛ مثل پرندهای که نه از دانه میترسد و نه از دستی که او را پذیرفته… تنها به نور اعتماد دارد، نه به تمنّا.
قلبم میگوید: وثوق یعنی شنیدن صدای نور، نه وسوسهی تمنّا.
و من خوشبختم که بر دست تو وثوق یافتم… 🕊️✨
«وثق» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الوِثَاق: القيد و الحبل، بند و قيد كه چيزى با آن بسته شود.»
«أَوْثَقَهُ: او را با ريسمان بست.»
مفهوم «عَقْدٍ و إحكام».
[ریسمان نور الولایة]
+ «لقط»
+ «صور»
+ «صلی – دومی نورت باش!»
مفهوم نور ولایت [∞=1+1] از هزار واژه مترادف آن استنباط میشود.
نور الولایة، فرآیندی است قابل اعتماد!
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي مَنْ وَثِقَ بِهِ لَمْ يَكِلْهُ إِلَى غَيْرِهِ»
«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هُوَ ثِقَتُنَا حِينَ يَنْقَطِعُ الْحِيَلُ مِنَّا»
الوثاق النّور الولایة!
خدایا! 🌹
ای ید الواثقین! ای پناه دلهای لرزان!
به تو اعتماد کردم، چون شنیدم صدای نور را، نه تمنای نفسم را…
وَ مَنْ وَثِقَ بِهِ أَنْجَاهُ! ✨
اینجاست که آرام میگیرم؛
چون کسی که به ریسمان محکم تو چنگ زند، هرگز در تاریکی نمیافتد.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي مَنْ وَثِقَ بِهِ لَمْ يَكِلْهُ إِلَى غَيْرِهِ»
ستایش خدایی را که وقتی بر او اعتماد کردی، تو را به غیر خودش نسپرد!
و چه نعمتی بالاتر از این که دستت در دست او بماند و دلت آرام در سایهاش نفس بکشد…
«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هُوَ ثِقَتُنَا حِينَ يَنْقَطِعُ الْحِيَلُ مِنَّا»
ستایش خدایی را که همان لحظهای که همه درها بسته میشود،
همه تدبیرها از کار میافتد،
و همه رشتهها پاره میشود،
او خودش اعتماد ماست! ❤️
آه خدای من! چه خوشبخت است دلی که وثوقش را به تو بسته و در صدای نور تو آرام گرفته… ✨
با تمام وجود، به نور تقدیراتت اعتماد کن! بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى!
وثوق قلبی؛ اعتماد به نور در برابر تمنّاها
وثق؛ فرق میان نور و تمنّا
👈وثوق به نور؛ ملاک اعتماد در ملک و ملکوت👉
وثق؛ اعتماد به معلم ربانی، نه شهرت به عقل و ورع!
قلبم به چه کسی اعتماد کند؟ وثوق یعنی شنیدن صدای نور، نه تمنّا!
+ «به نور اعتماد کنید! به نور خیانت نکنید! به نور خدعه نکنید!»
«الوثاق»
+ «وتر»
با تمام وجود، به این گره (کوهنوردی) اعتماد کن!
با تمام وجود، به نور پیمان دلت اعتماد کن! ✨
«بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى» – «مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ»
ریشه لغوی
در لغت، «وثق» به معنای محکم بستن، گرهزدن، و قیدکردن است.
«الوِثَاق»: بند و ریسمانی که چیزی با آن بسته شود.
«أوثقه»: او را محکم بست.
معنای «عقد و إحکام» هم در آن نهفته است؛ یعنی گرهای استوار، پیمانی ناگسستنی.
پس «وثق» ریشه در اطمینان، استواری، و عهدی محکم دارد.
مفهوم قرآنی «وثق»
قرآن از این واژه در دو محور مهم استفاده کرده:
عروة الوثقى – دستاویزی محکم، ریسمانی گسستناپذیر:
«فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى» (بقره/۲۵۶)
دست آویختن به ریسمان نورانی ایمان، یعنی اتصال به معلم ربانی و نور ولایت.
موثقاً من الله – پیمانی استوار از جانب خدا:
«وَ ما لَكُمْ أَلا تُقاتِلُوا فِي سَبيلِ اللَّهِ … فَقَدْ أَخَذْنا مِنْكُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً» (نساء/۷۵ و ۱۵۴)
میثاقی محکم که خدا در عالم ذر از دلها گرفت، و با عمل به علم اهلبیت زنده میشود.
وثق = نور پیمان و میثاق
«وثق» یعنی ریسمان نورانی میثاق؛
یعنی همان عهدی که خدا در عالم ذر از انسان گرفت: «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟»
و امروز در زندگی ما، همان میشود که دل به معلم ربانی بسپاریم و به علم او عمل کنیم.
«عروة الوثقى» = دست در دست معلم نورانی.
«موثق من الله» = پیمانی استوار در ملکوت که با عمل صالح در ملک آشکار میشود.
نقش معلم ربانی
معلم ربانی، هم در ملک و هم در ملکوت، «وثق» است.
او همان ریسمان محکمی است که قلب ما را به آسمان گره میزند.
وقتی به علم او عمل میکنیم، در واقع پیمان عالم ذر را زنده میکنیم و عهدی که با خدا بستهایم محکمتر میشود.
پس «وثق» تنها یک واژه لغوی نیست؛ بلکه یک نقشه راه قلب است:
بیریسمان نور، دل آویزان میماند.
با وثق، دل به معلم میبندد و سقوط نمیکند.
«وثق» یعنی تکیهگاه امن.
یعنی همان عهدی که خدا بسته و در قرآن با «عروة الوثقى» معرفی کرده.
یعنی همان ریسمان نور ولایت که دلِ شاگرد را با معلم ربانی پیوند میدهد.
و اینجاست که میفهمیم:
اعتماد به نور تقدیرات، یعنی اعتماد به پیمان خدا در دل،
و عمل به علم معلم ربانی، یعنی استوار ماندن بر همان ریسمان محکم.
+ «شفا البئر»
+ «رجا البئر»
عکسهای مفهومی، به زیبایی مفهوم مشترک وثق و شفا و رجا و هزار واژه مترادف نور ولایت را میرساند.
«يَا يَدَ الْوَاثِقِينَ»: ید واثق، نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
+ «وکل»
+ «رکن – جبل رکین»
این عبارت رو شنیدی: «میشه رویش حساب کرد!»
وقتی همه امیدها از همه کس قطع شود، این معالم ربانی آل محمد ع است که هیچوقت تمومی نداره و میشه روی اون حساب کرد و این درخت علم آل محمد ع انتها و انقطاعی برای ما ندارد.
+ «اله – الله»
و لذا «المُوثِقُ من الشجر: الذي يُعَوّل الناس عليه إذا انقطع الكلأَ و الشجر» عبارت زیباست.
«أرض وثيقة: كثيرة العشب موثوق بها»
«ارْضٌ مِعْشابٌ: زمين پر از گياه و علف»
وقتی با یاد معالم ربانی میتونی از صخره آیات بالا بری! «Rock climbing»
هنر صاحبان نور، آموزش صخرهنوردی است!
«تسلق الصخور»: «سنگ نوردی»
این جای پاهای علمی روی این صخره ها همون ردپا و سرنخهای علمی صاحبان نور است:
+ «انْظُرْ إِلَى الْآثَارِ».
+ «اثر»:
[اصول و اسرار – معتقد به گناه و مبتلا به گناه – طینت و ولایت – تغافل]
همه باید به این آثار علمی، کارشونو گره بزنن و برن بالا و بدون این فنون علمی تغافل و احسان، نمیشه از صخره آیات بالا بری و عبور کنی و جای پای تو و لبه چاه تو و زوج تو و دهندۀ نطفههای علمی تو در دل شرایط، همین معالم ربانی ماخوذ از صاحبان نور است.
تعبید الطریق راهش همین جاپاهای مطمئنی است که قبلا صاحبان نور توی این مسیر برای من و تو از خودشون بجا گذاشتهاند که باید بوسیله این سرنخهای علمی، مسیر رو طی کنیم و بریم بالا، ان شاء الله تعالی [عبد – وثق]
+ «امن»: «النّاقة الأَمُون: الموَثَّقّة الخَلْق التى أُمِن منها الفتور»
ثقۀ «فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا»:
الوثاق : القيد و الحبل
أرض وثيقة : كثيرة العشب موثوق بها.
(الوَثِيقَة: محكم كارى)
ارْضٌ مِعْشابٌ: زمين پر از گياه و علف
وَثِقْتُ به أَثِقُ ثِقَةً: سكنت إليه و اعتمدت عليه
وثق: ائتمان في إحكام
+ «میثاق بالولایة»
و من مصاديقه:
تثبّت شيء مع إحكام.
و كون أمر في ائتمان تامّ.
و العهد المحكم.
و القيد إذا أوجب أمنا شديدا.
وقتی به لغت نگاه میکنیم، میبینیم «وثق» فقط یک واژه نیست، بلکه دریچهای است به جهان معنا:
«شفا البئر» و «رجا البئر»: یعنی لبه چاه. همان جایی که انسان باید محکم بایستد تا سقوط نکند. عکسهای مفهومی این دو واژه بهزیبایی نشان میدهد که چگونه «وثق»، «شفا» و «رجا» یک حقیقت را میگویند: دستاویزی محکم در مرز خطر.
«يا يَدَ الْواثِقِينَ»: این همان نام معلم ربانی است. دست استوار، تکیهگاه اهل نور، صاحب آیات محکم، و نشانههایی که شاگرد را از سقوط حفظ میکند.
«وکل» و «رکن – جبل رکین»: اینها مترادف همان وثقاند. همان عبارت آشنا: «میشود رویش حساب کرد!» یعنی وقتی همه امیدها از همه کس قطع میشود، تنها معالم ربانی آلمحمد علیهمالسلام هستند که ریسمانشان هیچوقت پاره نمیشود. شجرۀ علم ایشان انتها ندارد.
«اله – الله»: واژه «الموثق من الشجر» در لغت آمده: درختی که وقتی همه چراگاهها تمام شود، مردم روی آن حساب میکنند. همین است معلم ربانی؛ همان درخت وثیق که همیشه میتوان بر سایهاش تکیه کرد.
«أرض وثیقة» یعنی زمینی پرعلف، سرسبز، زنده و قابل اعتماد. معلم ربانی همان زمینی است که قلب شاگرد را سبز میکند.
وثق و هنر صخرهنوردی نور
با یاد معالم ربانی میتوانی از «صخره آیات» بالا بروی.
این همان «Rock climbing» حقیقی است:
هنر صاحبان نور، آموزش صخرهنوردی قلب است!
جای پای علمی آنان روی صخرهها همان «آثار» است:
«انْظُرْ إِلَى الْآثَارِ»
یعنی به ردپاها و سرنخهای علمی آنان نگاه کن:
اصول و اسرار،
تغافل،
احسان،
طینت و ولایت.
اینها همان «فن صخرهنوردی» در قرآناند.
بدون این جایپاهای مطمئن، عبور از شکافهای آیات ممکن نیست.
«تعبید الطریق» یعنی صافکردن راه: و این راه فقط با جاپاهای مطمئن صاحبان نور هموار میشود. آنان پیشتر مسیر را رفتهاند و برای من و تو ردپا گذاشتهاند تا ما هم با اطمینان بالا برویم.
🌿 وثق = امنیت و میثاق
در لغت آمده:
«النّاقة الأَمُون»: شتری که مطمئن و استوار است و از او فتور دیده نمیشود.
«وثقت به»: یعنی به او آرام گرفتم، بر او اعتماد کردم.
«وثیقة»: محکمکاری، ضمانت، چیزی که دل را ایمن میکند.
پس وثق یعنی:
اعتماد کامل،
قید و عهد محکم،
امنیت قلب،
ریسمانی که مانع سقوط میشود.
✨ وثق و میثاق ولایت
همۀ اینها برمیگردد به یک حقیقت:
میثاق بالولایة.
وثق یعنی همان عهدی که خدا از دلها گرفت و در عالم ذر محکم شد.
نمونههایش:
تثبیت همراه با استواری،
اطمینان در کاملترین شکلش،
عهد محکم الهی،
قیدی که امنیتی شدید به همراه دارد.
وثق، یعنی دل به ریسمان ولایت گره زدن و با معلم ربانی بالا رفتن.
مدیریت اندیشه و احساسات و خشم و حزن و همه حالات قلبی بجز فهم معنای نور ولایت، یعنی درک قبض و بسط قلبی و اعتبار بالنور و الظلام، هیچ راه دیگری ندارد.
+ «بحران حسادت و مدیریت بحران با نور الولایة»
وجود صاحبان نور مثل زمین پر از گیاه و علوفه است «أرض وثيقة» که هر چه گوسفندانت را در آن به چَرا ببری، تمامی ندارد! این حسد قلب است که نمی گذارد به نور اعتماد کنی در حالیکه او «امیننا فی الدین و الدنیا» لقب دارد!
پس با صاحبان نور روراست باش و هر چه داری و نداری، رو بریز روی دایره!
و بدان که او کارش و ماموریتش، پاکسازی دین و دنیای توست!
این ما هستیم که در هر شرایطی، در معرض امتحان میزان اعتماد خودمان به نور قرار گرفتهایم!
چقدر به نورت اعتماد داری و چقدر این نور در نزد تو ثقۀ است؟!
و به هر مقدار و میزانی که بیمار، چیک و پوک خودشو از طبیبش مخفی میکنه، در واقع از دادن شرح حال کامل و درست به طبیب جان و تن خود دریغ نموده، و ضرر این کار متوجه خود بیمار است نه طبیب. این مثال برای ماست که نیاز به درمان طبیب قلبها داریم!
این جان بیمار حسود ماست که نیاز به درمان طبیب دارد!
این دنیای ماست که نیاز به درمان طبیب دارد!
این آخرت ماست که نیاز به درمان طبیب دارد!
این جمیع امور دنیا و آخرت ماست که نیاز به درمان طبیب دارد!
پس کدام بیمار عاقلی از گفتن شرح حال دقیق و کامل خود به طبیبش برای نجات از دام بیماری حسد قلبش کوتاهی میکند؟!
این طبیب هیچ چشمداشتی به مال و دنیای بیمار ندارد!
چگونه این طبیبی که در دین و دنیا، مافوق من است، با دانستن همه چیز راجع به من، به من خیانت خواهد کرد؟! هرگز! بلکه این زرنگی بیمار است که به نوعی شرح حال تمام ابعاد زندگی مادی و معنوی خود را به اطلاع نورش میرساند تا نواقصش با نصایح او، در ملک و در ملکوت، اصلاح گردد و اما اینجاست که تکلمات شیطان نمیگذارد بیمار با خیالی راحت، با طبیبش همه چیز را درمیان بگذارد.
باید بدانیم که دعای این طبیب در حق این بیمار قطعا مستجاب خواهد شد، ان شاء الله تعالی.
این نقص قلبی حسادت، پس از شناخت طبیب موثق، و باور به نسخههای شفابخش او و عمل به این دستورات، بمرور درمان و درناژ خواهد شد ان شاء الله تعالی!
پس علاج ریشۀ همۀ بحرانها، چه بحران حسادت، چه بحران خشم و اندوه و چه تلاطم اندیشه و احساسات، تنها و تنها در یک چیز است: فهم نور ولایت و اعتماد به آن.
این همان «قبض و بسط قلبی» است که با نور و ظلمت سنجیده میشود؛ نه با هیچ معیار دیگری.
🌱 صاحبان نور مثل «أرض وثیقة» هستند؛ زمینی سرسبز و پر از گیاه که هرچه گوسفندانت را به چرا ببری، باز تمام نمیشود. این زمین، همان قلب معلم ربانی است.
اما حسادتِ قلب، نمیگذارد انسان به این زمین اعتماد کند، در حالی که او «امیننا فی الدنیا و الدین» لقب دارد؛ امانتدار ما در همۀ شئون زندگی است.
اینجاست که باید بیپرده شد!
با صاحبان نور باید روراست بود. هر چه داری و نداری، روی دایره بریز.
او مأموریتش، پاکسازی دین و دنیای توست. امتحان تو در زندگی، همین است:
چقدر به این نور اعتماد داری؟ چقدر او را «ثقۀ» قلبت میدانی؟
🍃 بیمارِ عاقل، شرح حال کامل خود را از طبیب پنهان نمیکند.
اگر بیمار، چیک و پوک دردهایش را کتمان کند، زیانش متوجه خود اوست، نه طبیب.
ما هم بیماریم، و آن هم بیماری حسد قلب.
این طبیب، طبیبِ جان و تن است؛ هم دنیای ما را شفا میدهد، هم آخرتمان را، هم همۀ امورمان را.
پس کدام عقل سلیم اجازه میدهد بیمارش از گفتن حقیقت بازبماند؟
این طبیب، هیچ چشمداشتی به مال و دنیا ندارد؛ او امین است.
چگونه ممکن است کسی که در دین و دنیا از من بالاتر است و همه چیز مرا میداند، خیانتی به من بکند؟
هرگز!
🌸 زرنگی بیمار در این است که همه ابعاد زندگیاش، مادی و معنوی، را به طبیب نورانی عرضه کند.
با این کار، نواقصش در ملک و ملکوت اصلاح میشود.
شیطان اما کارش همین است:
نجوا کند، ترس بیندازد، مانع شود که بیمار راحت با طبیب دلش سخن بگوید.
اما باید باور کرد:
دعای این طبیب در حق بیمار، حتماً مستجاب خواهد شد.
این وعدۀ الهی است، انشاءالله تعالی.
🌿 و آنگاه، این نقص قلبی — حسادت — با شناخت طبیب موثق، و باور به نسخههای شفابخش او، و عمل به دستوراتش، کمکم درناژ میشود، ریشهاش کنده میشود، و قلب به تدریج به سلامت میرسد.
✨ این همان وثق است: بستن دل به ریسمان محکم نور، اعتماد به طبیب ربانی، و رهایی از بند حسد.
[حلی (تمنّا) – عجل – همجنس بازی تاویلی: اعتماد به غیر آل محمد ع!]:
ای اهل شک حسود!
آیا نمی بینید که همجنس بازی به تولید بچه و ثمر تربیتی ختم نمی شود:
«أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ وَ لا يَهْديهِمْ سَبيلاً»
آیا نمی بینید کلام لیدر سوء به روشنایی و نور و آرامش قلب ختم نمی شود!
پس چرا همجنس خودتان را بجای گزینه نور مافوق- که مافوق علمی شماست و با او بودن، ثمر میدهد- اخذ می کنید و به او اعتماد میکنید و رای میدهید که مافوق علمی شما به زعم خودتان باشد؟! این کار ظلم بزرگی در حق خودتان و آل محمد ع است.
«وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ
أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ وَ لا يَهْديهِمْ سَبيلاً اتَّخَذُوهُ وَ كانُوا ظالِمينَ (148) »
لیدر سوء، همانند جسدی بدون روح ایمان است: «عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ»
لیدر سوء، همانند گوسالهای است که کلام نامفهوم و غیر تاثیرگذار در جهت ایجاد آرامش از او میشنوی «خُوارٌ»، چون قلبش به نور علم آل محمد ع وصل نیست که کلامش موزون و تاثیرگذار باشد. و این صدای خُوار او هم حاصل شنیدن مطالبی علمی از ماخذ نورانی است که این «سمعنا»ی او برای ایجاد شبهه در کارش میباشد و از آن استفاده نابجا میکند، این قاعده همیشه بعد از صاحبان نور تکرار میشود «وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى مِنْ بَعْدِهِ» انگاری سایۀ نور بر سر آنها سنگینی میکرده و رویشان نمیشد که گناه کنند، اما بعد از موسی ع، دست به دست هم دادند و سامری هم از این اتحاد شوم و آب گلالود خوب ماهی (گوساله) گرفت و همه را ذلیل و اسیر سیئات و تمناهای خودشان و خودش نمود و از این اسارت، به برکت مهلت آشنایی با نور، خارج نشدند!
فقط نور، در ملک و در ملکوت، مورد اعتماد و ثقه است که باید از این اوامر نورانی اطاعت و تبعیت نمود چون از جانب آل محمد ع است «الطاعة لواحد منا» و این تبعیت از نور، چون ثمر میدهد، لذا همجنسبازی نیست! اما اگر به غیر آل محمد ع اعتماد کنی «وثوق»، معنایش یعنی همجنسبازی!
کسی که به فضل معالم ربانی صاحبان نور اقرار نمیکند، تاویلا همجنسباز است!
اهل شک حسود، با ارتباط با لیدر سوء «وَثَّقْتُ الشيءَ: إذا ربطته و شددته» او را ثقه خود دانسته و چون او در فهم علم آل محمد ع با خودشان هیچ فرقی ندارد و هر دو از یک جنس هستند، این رابطه آنها همجنس بازی است.
✨ پس باید دانست که «وثق» یعنی گره زدن قلب به ریسمان نور آلمحمد علیهمالسلام، نه به ریسمان پوسیده و بیجان رهبران سوء.
لیدر سوء، همان است که قرآن از او با تعبیر «عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ» یاد کرد؛
ظاهرش شبیه موجودی زنده، ولی در باطن، بیروح و بیثمر. صدایی از او بلند میشود، اما نه هدایت است و نه آرامش؛ تنها پژواکی از چیزی شنیدهشده، بیجان و بیروح.
قرآن پرسید: «أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ وَ لا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا؟»
آیا نمیبینند که او سخنی حقیقی نمیگوید و راهی روشن نمینماید؟
این همان «لیدر سوء» است: پر از خُوار، پر از ادعا، اما بیثمر.
ای اهل شک حسود!
چرا اعتماد قلب خود را به همجنس خودتان میدهید؟
چرا کسی را که هیچ مافوق علمی بر شما ندارد، بهعنوان مافوق میپذیرید؟
این یعنی ظلم به خود، یعنی همجنسبازی تاویلی!
زیرا «وثوق» به غیر آلمحمد ع، چیزی جز بستن ریسمان قلب به همجنسی دیگر نیست؛ رابطهای که هیچ ثمرهای ندارد، نه ولادت نور در جان، نه آرامش و نه نجات.
اما در برابر، وثوق به نور، یعنی اعتماد به معلم ربانی، یعنی دست آویختن به «العروة الوثقى»، یعنی بستن دل به پیمانی که ثمر دارد: علم تازه، تولد تازه، حیات تازه.
پس:
اعتماد به غیر آلمحمد = همجنسبازی تاویلی، چون ثمر ندارد.
اعتماد به نور آلمحمد = میثاق ربانی، چون تولد جدید و ثمر دارد.
این همان راز است که قرآن دربارۀ سامری و گوسالهاش نشان داد: وقتی موسی ع بود، جرئت نداشتند. اما وقتی موسی ع رفت، حقیقتشان را آشکار کردند. همانگونه امروز نیز، هر جا سایۀ نور سنگین باشد، حسادت مجال جولان ندارد؛ اما وقتی شاگرد بیمعرفت از نور جدا شود، به لیدرهای سوء میچسبد، و این یعنی سقوط در رابطهای بیثمر.
🌸 پس بدان!
فقط نور آلمحمد ثقه است.
فقط اطاعت از «الطاعة لواحد منا» ریسمان محکم است.
و فقط آن رابطه ثمر دارد که به تولد نور در جان ختم شود.
هر رابطهای غیر از این، هر اعتمادی غیر از این، چیزی جز همجنسبازی تاویلی نیست؛ تکرار همان اشتباه قوم موسی و همان سقوط اهل حسد.
[آمِنِينَ … فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا]:
آمِنِينَ مِنَ الزَّيْغِ أَيْ فِيمَا يَقْتَبِسُونَ مِنْهُمُ الْعِلْمَ فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا
راه دسترسی به نور امنیت، عالمانه پشت کردن به تمناهاست:
«آمِنِينَ مِنَ الزَّيْغِ أَيْ فِيمَا يَقْتَبِسُونَ مِنْهُمُ الْعِلْمَ (شِيعَتُنَا يَعْنِي الْعُلَمَاءَ مِنْهُمْ)فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا»
معالم ربانی، هم در دنیا و هم در آخرت، امنیتساز است!
این اعتماد، در ملک و در ملکوت، اعتماد «ثقۀ»، به نور علم است!
امام صادق علیه السلام:
«اسْتَشِرِ الْعَاقِلَ مِنَ الرِّجَالِ الْوَرِعَ فَإِنَّهُ لَا يَأْمُرُ إِلَّا بِخَيْرٍ
وَ إِيَّاكَ وَ الْخِلَافَ فَإِنَّ خِلَافَ الْوَرِعِ الْعَاقِلِ مَفْسَدَةٌ فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا.
با مرد خردمند با تقوا مشورت كن زيرا او جز به نيكى راهنمايى نمىكند،
و بپرهيز از مخالفت با او زيرا مخالفت با شخص پرهيزگار خردمند باعث تباهى دين و دنياست.»
+ آیات [اخذ میثاق]
✨ «آمِنِينَ … فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا» ✨
یعنی چه؟
یعنی اینکه اهل نور، شاگردان وفادار و با معرفت، در سایه اعتماد به معالم ربانی، هم در دین و هم در دنیا، در امنیت کاملاند.
در روایت آمده: «آمِنِينَ مِنَ الزَّيْغِ أَيْ فِيمَا يَقْتَبِسُونَ مِنْهُمُ الْعِلْمَ (شِيعَتُنَا يَعْنِي الْعُلَمَاءَ مِنْهُمْ) فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا»
یعنی شیعیان راستین، همان عالمان ربانی، وقتی از سرچشمۀ نور علم آلمحمد ع اقتباس میکنند، در برابر هر انحرافی، در دنیا و آخرت، ایمناند.
این همان وثق است:
اعتماد «ثقۀ» به نور علم.
ریسمانی که دل را در ملک و در ملکوت میبندد و به آن امنیت میبخشد.
امام صادق علیهالسلام این اصل را چنین بیان میکند:
«اسْتَشِرِ الْعَاقِلَ مِنَ الرِّجَالِ الْوَرِعَ فَإِنَّهُ لَا يَأْمُرُ إِلَّا بِخَيْرٍ، وَ إِيَّاكَ وَ الْخِلَافَ فَإِنَّ خِلَافَ الْوَرِعِ الْعَاقِلِ مَفْسَدَةٌ فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا»
با مرد خردمندِ با تقوا مشورت کن، زیرا او جز به خیر نمیخواند.
و بپرهیز از مخالفت با او، که مخالفت با عالم ربانی، تباهی در دین و دنیا به بار میآورد.
پس اگر وثق، ریسمان نور است، عالمان ربانی، همان نگهدارندگان این ریسماناند.
امنیت در زندگی و آخرت، فقط وقتی معنا دارد که قلب، به نور ولایت بسته باشد؛ وگرنه هر وثوقی جز این، مایه اضطراب و تباهی است.
آیات میثاق و وثق
ریشه این امنیت به همان عهدی برمیگردد که خدا در عالم ذر از دلها گرفت:
«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا» (اعراف/172)
«وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ» (آلعمران/81)
«وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ ميثاقاً غَليظاً» (نساء/154)
این میثاق همان «وثق» است: عهد محکم، پیمان ناگسستنی، تکیهگاه قلبی که امنیت میآورد.
🌸 پس نتیجه این است:
راه رسیدن به امنیت در دین و دنیا، پشت کردن به تمنّاها و حسادتهاست، و روی آوردن به اعتماد کامل بر معلم ربانی، که همان «عروة الوثقى» است.
🌸 دلنوشته وثق؛ ریسمان محکم دل 🌸
خدایا…
زندگی پر از طوفان است؛ طوفان حسادت، طوفان تمنّاها، طوفان لیدرهای سوء که با صدای خُوارِ گوسالهوارشان دلها را میفریبند.
در این آشوب، دل من دنبال جایی است که بتواند محکم بایستد، جایی که سقوط نکند.
اینجا است که میفهمم معنای «وثق» چیست.
وثق یعنی بستن دل به ریسمان محکم نور، همان «العروة الوثقى».
وثق یعنی عهدی که خدا در عالم ذر از من گرفت: «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى».
وثق یعنی امنیتی که نه لیدر سوء میدهد، نه تمنّای دل، نه حسادت کور؛ فقط نور آلمحمد علیهمالسلام است که چنین اطمینانی میبخشد.
ای صاحب نور!
تو همان «امیننا فی الدنیا و الدین» هستی.
قلب من زمین خشکی است که تا به وثاقت تو بسته نشود، بارور نمیشود.
تو همان «أرض وثیقة»ای؛ زمینی پرعلف و سرسبز که گوسفندان اندیشه و احساساتم را در آن به چرا میبرم و هرگز تمام نمیشود.
اما وای بر من…
که گاهی حسادت، نمیگذارد به تو اعتماد کنم.
گاهی تمنّاهایم مرا از ریسمان نور جدا میکند.
گاهی میخواهم دردهایم را پنهان کنم، شرح حال ناقص بدهم، مثل بیماری که به طبیب راست نمیگوید.
اما تو طبیب جان و دل منی؛ بیهیچ چشمداشتی، جز برای پاک کردن دین و دنیایم.
اگر پنهان کنم، ضررش برای خودم است، نه برای تو.
میدانم که دعای تو در حق من، مستجاب است.
میدانم که نسخههای تو، شفابخش است.
و میدانم که حسادت، این بیماری قلبی، تنها با اعتماد «ثقۀ» به نور تو درمان میشود؛ کمکم، آرامآرام، درناژ میشود و از بین میرود.
ای طبیب قلبها…
به من بیاموز که هرگز وثوقم را به غیر تو ندهم.
به من بیاموز که ریسمانم را به گوسالههای بیروح و لیدرهای سوء گره نزنم.
به من بیاموز که هرگز در همجنسبازی تاویلیِ اعتماد به غیر نور نیفتم.
من میخواهم ثقهام، پیمانم، ریسمانم، همهچیزم فقط به نور تو بسته باشد.
خدایا…
به فضل خودت مرا در زمرۀ کسانی قرار بده که «آمِنِينَ فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا» هستند؛
آنان که در مشورت با عاقلِ ربانی راه میجویند،
آنان که در تبعیت از معلم نورانی به امنیت میرسند،
و آنان که بر «عروة الوثقى» چنگ میزنند، تا در هیچ طوفانی نیفتند.
✨ یا مجیر، أجرنی من النار ✨
إِخْوَانُ اَلثِّقَةِ وَ إِخْوَانُ اَلْمُكَاشَرَةِ
امام علی علیه السلام:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:
قَامَ رَجُلٌ بِالْبَصْرَةِ إِلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ
فَقَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنَا عَنِ اَلْإِخْوَانِ
فَقَالَ
اَلْإِخْوَانُ صِنْفَانِ
إِخْوَانُ اَلثِّقَةِ وَ إِخْوَانُ اَلْمُكَاشَرَةِ
فَأَمَّا إِخْوَانُ اَلثِّقَةِ
فَهُمُ اَلْكَفُّ وَ اَلْجَنَاحُ وَ اَلْأَهْلُ وَ اَلْمَالُ
فَإِذَا كُنْتَ مِنْ أَخِيكَ عَلَى حَدِّ اَلثِّقَةِ
فَابْذُلْ لَهُ مَالَكَ وَ بَدَنَكَ
وَ صَافِ مَنْ صَافَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ
وَ اُكْتُمْ سِرَّهُ وَ عَيْبَهُ وَ أَظْهِرْ مِنْهُ اَلْحَسَنَ
وَ اِعْلَمْ أَيُّهَا اَلسَّائِلُ أَنَّهُمْ أَقَلُّ مِنَ اَلْكِبْرِيتِ اَلْأَحْمَرِ
وَ أَمَّا إِخْوَانُ اَلْمُكَاشَرَةِ
فَإِنَّكَ تُصِيبُ لَذَّتَكَ مِنْهُمْ
فَلاَ تَقْطَعَنَّ ذَلِكَ مِنْهُمْ وَ لاَ تَطْلُبَنَّ مَا وَرَاءَ ذَلِكَ مِنْ ضَمِيرِهِمْ
وَ اُبْذُلْ لَهُمْ مَا بَذَلُوا لَكَ مِنْ طَلاَقَةِ اَلْوَجْهِ وَ حَلاَوَةِ اَللِّسَانِ.
امام باقر عليه السّلام فرمود:
مردى در بصره برابر امير المؤمنين عليه السّلام برخاست و گفت:
يا امير المؤمنين! حال برادران دينى را بما خبر ده،
حضرت فرمود:
برادران دو دستهاند:
برادران مورد اعتماد و برادران خنده رو.
اما برادران مورد اعتماد،
دست و بال و اهل و مالند (كه انسان را يارى كنند و زيان و آزار را از او بگردانند)
پس هر گاه به برادرت اعتماد پيدا كردى، مال و بدنت را به او ببخش،
و با دوستان با صفايش صاف باش و با دشمنانش دشمنى كن،
و راز و عيبش را بپوشان و نيكيش را آشكار كن
و بدان اى پرسنده كه اينها از كبريت احمر كمترند.
و اما برادران خنده رو،
تو از جانب آنها به لذت خود ميرسى، (و آن لذت معاشرت و مصاحبت با آنهاست)
پس اين را از آنها مبر،
و بيش از اين هم از دل آنها مخواه (توقع صفا و يك دلى از آنها نداشته باش)
و از خوشروئى و شيرين زبانى خود آنها را برخوردار كن تا آنجا كه آنها تو را برخوردار كنند.
✨ امام علی علیهالسلام در این حدیث زیبا فرق گذاشتند میان دو نوع برادری:
1️⃣ إخوان الثقة:
اینها همان برادرانیاند که جان و مال و آبروی تو در اختیارشان است. مثل بال برای پرواز، مثل تکیهگاه محکم، مثل خانواده. اگر به چنین برادری دست یافتی، باید همهچیزت را برایش بگذاری: مال، بدن، وقت، راز، حتی دشمنیها و دوستیهایت را با او هماهنگ کنی.
اما… حضرت هشدار دادند: اینها نادرند! کمیابتر از «کبریت احمر» یعنی همان سنگی که هرگز به دست نمیآید.
اینجاست که مفهوم «وثق» روشن میشود: وثوق، همان اعتماد نادر و ناب است که فقط به صاحبان نور و اهل ولایت داده میشود.
2️⃣ إخوان المكاشرة:
اینها برادرانیاند برای خوشیها، برای لبخند و گپ و گفت و شیرینی زبان. لذتی در معاشرت با آنها هست، اما نه بیش از آن. نباید از درونشان چیزی بجویی. نباید بر راز دلشان حساب باز کنی. اینها اهل «مصاحبت»اند، نه اهل «وثوق».
🌿 پس چه زیباست که امام، راه را روشن کردند:
اگر برادر ثقه یافتی، به او بچسب، همهچیزت را روی دایره بگذار، زیرا او همان ریسمان محکم است.
و اگر تنها برادر مکاشره داشتی، لذت لبخند و کلامش را بگیر، اما دلت را به او گره نزن.
💔 آه…
امروز دلم میلرزد وقتی میبینم بسیاری، دل خود را به برادران مکاشره بستهاند و خیال میکنند ثقهاند! و وقتی بحران میرسد، تازه میفهمند که این وثوق خیالی، چیزی جز سراب نبوده است.
✨ ای امیرالمؤمنین!
چقدر مشتاقم به اخوان ثقهای برسم که مرا در دین و دنیا، امن نگه دارند.
کاش این برادر ثقه، همان معلم ربانی باشد که به او وثوق قلبم را بدهم، تا همهچیزم در پناه نور او به سلامت بماند.
🌿 دلنوشته:
ای مولایم علی!
وقتی کلامت را میخوانم که فرمودی:
«الإخوان صنفان؛ إخوان الثقة و إخوان المكاشرة»
انگار پردهای از پیش چشم دلم کنار میرود.
چه بسیار کسانی که لبخندشان شیرین است، زبانشان نرم است، مصاحبتشان لذت دارد… اما وقتی وقت امتحان میرسد، میبینم هیچ تکیهگاهی نیستند؛ نه راز را نگاه میدارند، نه در سختیها بالی برای پروازند. آنها همان برادران مکاشرهاند… برای خوشی خوبند، اما برای اعتماد هرگز.
اما ثقه… آه، ثقه!
تو گفتی ثقه همان بال و جان و مال و خانواده است. همان کسی است که اگر همهی دنیا علیه تو شدند، او هنوز پشت توست. همان کسی است که میتوانی تمام وجودت را بیهیچ ترسی در دستانش بگذاری.
امروز میفهمم، ای مولا، که ثقهی حقیقی، همان معلم ربانی است.
اوست که در «ملک» دست مرا میگیرد، در «ملکوت» برای قلبم پناه میشود.
اوست که هرگز خیانت نمیکند، چون به نور خدا بسته است.
اوست که «امین» است در دین و دنیا؛ همان که قرآن فرمود: «مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ».
ای معلم ربانی!
تو ثقهی منی…
من بیتو، اسیر وهم و حسادت خویشم. بیتو، همهچیز دروغین است.
اما با تو، حتی اگر دنیا بر من سخت بگیرد، آرامشی در قلبم مینشیند که هیچ طوفانی آن را نمیلرزاند.
ای علی جان!
امروز دلم میخواهد از همه برادران مکاشره دل بکنم، و فقط به یک برادر ثقه دل ببندم؛ همان معلمی که خدا برایم فرستاده، تا دستم را از تاریکیها بیرون بکشد و به نور وصل کند.
آری…
ثقه یعنی تکیه بر نور، نه بر سایهها.
ثقه یعنی معلم ربانی، در ملک و در ملکوت.
کسی که به نورش اعتماد میکنه و تسلیم این اوامر نورانی میشه!
امام باقر عَلَيْهِ السَّلاَم:
أَلاَ وَ مَنْ سَلَّمَ لَنَا مَا لاَ يَدْرِيهِ ثِقَةً بِأَنَّا مُحِقُّونَ عَالِمُونَ لاَ نَقِفُ بِهِ إِلاَّ عَلَى أَوْضَحِ اَلْمَحَجَّاتِ سَلَّمَ اَللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ مِنْ قُصُورِ اَلْجَنَّةِ أَيْضاً مَا لاَ يَعْلَمُ قَدْرَهَا هُوَ وَ لاَ يُقَادِرُ قَدْرَهَا إِلاَّ خَالِقُهَا وَ وَاهِبُهَا
أَلاَ وَ مَنْ تَرَكَ اَلْمِرَاءَ وَ اَلْجِدَالَ وَ اِقْتَصَرَ عَلَى اَلتَّسْلِيمِ لَنَا وَ تَرَكَ اَلْأَذَى فَإِذَا حَبَسَهُ اَللَّهُ تَعَالَى عَلَى اَلصِّرَاطِ فَجَاءَتْهُ اَلْمَلاَئِكَةُ تُجَادِلُهُ عَلَى أَعْمَالِهِ وَ تُوَافِقُهُ عَلَى ذُنُوبِهِ فَإِذَا اَلنِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَا مَلاَئِكَتِي عَبْدِي هَذَا لَمْ يُجَادِلْ وَ سَلَّمَ اَلْأَمْرَ لِأَئِمَّتِهِ فَلاَ تُجَادِلُوهُ وَ سَلِّمُوهُ فِي جِنَانِي إِلَى أَئِمَّتِهِ يَكُونُ مُنِيخاً فِيهَا بِقُرْبِهِمْ كَمَا كَانَ مُسَلِّماً فِي اَلدُّنْيَا لَهُمْ
وَ أَمَّا مَنْ عَارَضَ بِلِمَ وَ كَيْفَ وَ نَقَضَ اَلْجُمْلَةَ بِالتَّفْصِيلِ قَالَتْ لَهُ اَلْمَلاَئِكَةُ عَلَى اَلصِّرَاطِ وَاقِفْنَا يَا عَبْدَ اَللَّهِ وَ جَادِلْنَا عَلَى أَعْمَالِكَ كَمَا جَادَلْتَ فِي اَلدُّنْيَا اَلْحَاكِمِينَ لَكَ عَنْ أَئِمَّتِكَ فَسَيَأْتِيهِمُ اَلنِّدَاءُ صَدَقْتُمْ بِمَا عَامَلَ فَعَامِلُوهُ أَلاَ فَوَاقِفُوهُ فَيُوَاقَفُ وَ يَطُولُ حِسَابُهُ وَ يَشْتَدُّ فِي ذَلِكَ اَلْحِسَابِ عَذَابُهُ
فَمَا أَعْظَمَ هُنَاكَ نَدَامَتَهُ وَ أَشَدَّ حَسَرَاتِهِ لاَ تُنْجِيهِ هُنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةُ اَللَّهِ إِنْ لَمْ يَكُنْ فَارَقَ فِي اَلدُّنْيَا جُمْلَةَ دِينِهِ وَ إِلاَّ فَهُوَ فِي اَلنَّارِ أَبَدَ اَلْآبِدِينَ.
بدانيد هر كس در مورد چيزهائى كه وارد نيست و از ما به او ميرسد تسليم مىشود به همين اعتماد كه ما بر حق هستيم و هرگز او را جز به راه حق و حقيقت نمىبريم خداوند در مقابل باو از قصرهاى بهشتى آنقدر عنايت ميكند كه نميتواند اندازه و ارزش آن را بفهمد و جز خدا كه بخشنده آن قصرها است كسى مقدارش را نمىداند.
و در ضمن كسانى كه رها كنند بحث و مجادله را و تسليم ما شوند و دست از آزار بردارند موقعى كه بر صراط مىآيند ملائكه با آنها در باره اعمال و رفتارشان به بحث و مجادله مىپردازند در اين موقع ندائى ميرسد از جانب خدا كه اى ملائكه من، اين بندهى من مجادله نكرد و تسليم ائمه خود شد شما نيز با او مجادله نكنيد و او را به بهشت برين خدمت ائمه و پيشوايانش ببريد تا از همنشينى آنها بهرهمند گردد چنانچه در دنيا تسليم ايشان بود.
اما كسانى كه اعتراض كنند كه چرا و چگونه و پيوسته پرسوجو نمايند ملائكه در صراط به آنها ميگويند بايد تو را نگه داريم و با تو در مورد اعمالت مجادله كنيم چنانچه مجادله ميكردى در دنيا با پيشوايان خود. ندائى بملائكه مىشود: راست ميگوئيد با او همان معاملهاى بكنيد كه ميكرده او را نگه ميدارند ميايستد و بسيار طولانى مىشود حسابش و راجع به اين محاسبه عذابى شديد ميبيند چقدر آنجا پشيمان مىشود و حسرت ميخورد هيچ چيز نمىتواند او را نجات بخشد مگر رحمت خدا در صورتى كه دين خود را از دست نداده باشد و گر نه براى هميشه در جهنم خواهد بود.
اینجا امام باقر علیهالسلام پرده از حقیقتی تکاندهنده برداشتند 🌿✨
دلنوشته:
آه مولا جان!
کلامت لرزه بر جانم میاندازد.
تو فرمودی: کسی که به شما تسلیم باشد، حتی آنچه را درکش نمیکند، از روی وثوق و اعتماد به علم شما بپذیرد، خدا در بهشت، قصرهایی به او میدهد که نه خودش میداند و نه هیچ فرشتهای جز آفریدگارش.
و من اینجا میفهمم «ثقه» یعنی چه… یعنی دلم را به نور معلم ربانی بسپارم، حتی اگر عقل قاصر من همه چیز را نفهمد.
🌸 چه زیباست!
وقتی در دنیا به امامانم میگویم: شما دانایید، من نمیدانم؛ شما محقید، من خطاکارم، خدا هم در آخرت به فرشتگانش میفرماید: «با او مجادله نکنید! او در دنیا تسلیم بود، او به امامانش اعتماد داشت. پس او را نیز در بهشتم، تسلیم و آرام، نزد امامانش ببرید.»
💔 اما… وای بر کسی که اهل مراء و جدال باشد.
وای بر آنکه همیشه بگوید «چرا؟ چگونه؟» و رأی خود را برتر از کلام امام بداند.
او در قیامت، گرفتار همان سلاحی میشود که با آن در دنیا بازی کرد. فرشتگان او را نگه میدارند و میگویند: «همانطور که در دنیا با ولیّ خدا جدال میکردی، حالا با ما هم مجادله کن!»
و چه حسرتی بالاتر از این که در آن روز ببیند راهی جز آتش برایش باقی نمانده، جز اگر رحمت خدا شامل حالش شود.
✨ ای مولا!
امروز دلم میلرزد، که نکند من هم به جای تسلیم و وثوق، دچار جدال و تردید باشم.
میخواهم همه چیزم را به پای شما بریزم؛ حتی نفهمیدنهایم را.
چون شما همان «وثق» هستید، همان طناب محکم، همان مأمن ابدی.
یا رب… مرا از جدال با نور نجات ده،
و در دنیا و آخرت، تسلیم صاحبان نور بدار.
به آنچه قابل اعتماد نيست، اعتماد نکن!
مَنْ وَثِقَ وَ رَكِنَ إِلَى مَنْ لاَ يَثِقُ بِهِ كَانَ مَغْرُوراً
امام صادق علیه السلام:
مَنْ وَثِقَ بِثَلاَثَةٍ كَانَ مَغْرُوراً
مَنْ صَدَّقَ بِمَا لاَ يَكُونُ
وَ رَكِنَ إِلَى مَنْ لاَ يَثِقُ بِهِ
وَ طَمِعَ فِي مَا لاَ يَمْلِكُ.
هر كه به سه چيز اعتماد نمايد فريب خورده است:
آنچه ناشدنى است باور كند،
به آنچه قابل اعتماد نيست اعتماد نمايد
و در آنچه از آن او نيست چشم طمع داشته باشد.
اینجا امام صادق علیهالسلام حقیقتی آتشین را به دل ما میریزد، و معنای «وثق» را به زیبایی از «اعتماد نابجا» جدا میکند.
دلنوشته 🌿✨
آه مولا جان!
چه بسیار لحظههایی که فریب خوردم،
به چیزی دل بستم که هرگز نمیتوانست حقیقت داشته باشد.
به انسانی تکیه کردم که خودش به خودش مطمئن نبود،
و در چیزی طمع ورزیدم که اصلاً مالک آن نبودند…
این یعنی مغرور بودن! یعنی اسیر وهم شدن!
چه رسوایی بزرگتر از این که ریسمان پوسیدهای را به طناب نجات بگیرم؟
امامم!
من حالا میفهمم که «وثوق» یعنی اعتماد فقط به نور،
فقط به آن معلم ربانی که «امین در دین و دنیا»ست.
هر وثوق دیگری، فریب است و غرور.
هر امید دیگری، سایهای است که با نسیم حسد و تمنّا فرو میریزد.
پروردگارا!
مرا از این سه غرور نجات ده:
از باور به محال،
از تکیه بر بیثقه،
و از طمع در دست خالی بندگان.
✨ دلم را به «العروة الوثقى» گره میزنم،
به همان ریسمان محکم نورانی که نه میگسلد، نه پوسیده میشود، نه مرا به بیراهه میبرد.
امام صادق علیه السلام:
عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي قَوْلِ اَللَّهِ تَعَالَى
وَ لاٰ تُؤْتُوا اَلسُّفَهٰاءَ أَمْوٰالَكُمُ
قَالَ مَنْ لاَ تَثِقُ بِهِ.
اینجا امام صادق علیهالسلام آیهای را گشودند که ما بارها خواندهایم اما عمق آن را درک نکردهایم.
دلنوشته 🌿✨
ای وای بر دلم…
سالها این آیه را میخواندم:
«وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُم…»
اما نمیفهمیدم که مراد تنها پول و دارایی ظاهری نیست!
امروز با کلام امام، جانم میفهمد: «سفیه» همان کسی است که نمیتوانی به او وثوق داشته باشی.
نه ثقه در علم است، نه ثقه در دین، نه ثقه در دنیا.
پس چرا بارها و بارها سرمایههای عمرم،
فکرها و دلها و آرزوهایم را به دست کسانی سپردم
که نه چراغی داشتند و نه راهی میشناختند؟
🌸 مولا جان!
تو فرمودی ثقه همان معلم ربانی است، همان چراغ امن دلها.
آری، همه سرمایههای من، دینم و دنیایم، باید فقط به او سپرده شود،
نه به دست سفیهانی که جز هوای نفس چیزی ندارند.
پروردگارا…
به من بفهمان که هر بار دل به غیر ثقه بستم،
در حقیقت سرمایههایم را به دست سفیه سپردم!
و چه ظلمی بالاتر از این؟
✨ از این پس، همه اندوخته دلم را فقط به نور میسپارم،
به همان دست امین،
به همان «وثق» حقیقی،
که امانتدار دین و دنیای من است.
فقط دومی نورت باش و به نورت اعتماد کن!
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
وَ لاَ تُصَلِّي خَلْفَ أَحَدٍ إِلاَّ خَلْفَ رَجُلَيْنِ
أَحَدُهُمَا مَنْ تَثِقُ بِهِ وَ تَدِينُهُ بِدِينِهِ وَ وَرَعِهِ
وَ آخَرُ مَنْ تَتَّقِي سَيْفَهُ وَ سَوْطَهُ وَ شَرَّهُ وَ بَوَائِقَهُ وَ شُنْعَتَهُ
فَصَلِّ خَلْفَهُ عَلَى سَبِيلِ اَلتَّقِيَّةِ وَ اَلْمُدَارَاةِ
وَ أَذِّنْ لِنَفْسِكَ وَ أَقِمْ وَ اِقْرَأْ فِيهَا لِأَنَّهُ غَيْرُ مُؤْتَمَنٍ بِهِ
فَإِنْ فَرَغْتَ قَبْلَهُ مِنَ اَلْقِرَاءَةِ أَبْقِ آيَةً حَتَّى تَقْرَأَ وَقْتَ رُكُوعِهِ وَ إِلاَّ فَسَبِّحْ إِلَى أَنْ تَرْكَعَ.
اینجا رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نکتهای ژرف و پرمعنا به ما آموختهاند؛
و باز همان حقیقت «وثق» را به زبان دیگری برایمان روشن کردهاند.
دلنوشته 🌿✨
یا رسولالله…
چه زیباست که حتی در نماز، این ستون دین، به ما آموختی که باید پشت سر چه کسی بایستیم!
نه هر کسی شایسته است امام ما باشد.
امام نماز، نماد امام زندگی است…
تو فرمودی:
پشت سر دو گونه آدم میشود نماز خواند:
یکی آنکه به او وثوق داری؛ دینش، ورعش، صداقتش.
کسی که وقتی اقتدا میکنی، قلبت آرام است، چون او ریسمان محکم نور است.
و دیگری آنکه از ترس شمشیر و شرّش به او اقتدا میکنی،
نه از سر اعتماد، که از روی تقیه و مدارای اضطراری.
✨ و اینجا دلم میلرزد…
چند بار در زندگیام پشت سر بیثقهها ایستادم؟
چند بار به جای نور، به سایه اقتدا کردم؟
چند بار به جای وثوق به صاحبان نور، به اهل دنیا دل بستم؟
پروردگارا…
مرا از صف اهل تقیه نجات بده،
و در صف اهل وثوق بدار؛
جایی که امامم در ملک و در ملکوت، همان معلم ربانی آل محمد علیهمالسلام است.
آه مولا جان…
دیگر فهمیدم:
نماز واقعی، تنها پشت سر «وثق» است؛
وگرنه همه رکوع و سجودم، جز حرکتی بیروح، چیزی نخواهد بود.
سلسله نورانی مورد اعتماد خودتو بشناس!
+ «ودیعة الله»
امام صادق عليه السّلام:
عَنْ يَزِيدَ بْنِ سَلِيطٍ اَلزَّيْدِيِّ قَالَ :
لَقِينَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي طَرِيقِ مَكَّةَ وَ نَحْنُ جَمَاعَةٌ فَقُلْتُ لَهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي أَنْتُمُ اَلْأَئِمَّةُ اَلْمُطَهَّرُونَ وَ اَلْمَوْتُ لاَ يَعْرَى مِنْهُ أَحَدٌ فَأَحْدِثْ إِلَيَّ شَيْئاً أُلْقِيهِ إِلَى مَنْ يَخْلُفُنِي
فَقَالَ لِي نَعَمْ هَؤُلاَءِ وُلْدِي وَ هَذَا سَيِّدُهُمْ وَ أَشَارَ إِلَى اِبْنِهِ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ فِيهِ عِلْمُ اَلْحُكْمِ وَ اَلْفَهْمُ وَ اَلسَّخَاءُ وَ اَلْمَعْرِفَةُ بِمَا يَحْتَاجُ اَلنَّاسُ إِلَيْهِ فِيمَا اِخْتَلَفُوا فِيهِ مِنْ أَمْرِ دِينِهِمْ وَ فِيهِ حُسْنُ اَلْخُلُقِ وَ حُسْنُ اَلْجِوَارِ وَ هُوَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فِيهِ أُخْرَى هِيَ خَيْرٌ مِنْ هَذَا كُلِّهِ فَقَالَ لَهُ أَبِي وَ مَا هِيَ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي قَالَ يُخْرِجُ اَللَّهُ تَعَالَى مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ وَ غِيَاثَهَا وَ عَلَمَهَا وَ نُورَهَا وَ فَهْمَهَا وَ حُكْمَهَا خَيْرَ مَوْلُودٍ وَ خَيْرَ نَاشِئٍ يَحْقُنُ اَللَّهُ بِهِ اَلدِّمَاءَ وَ يُصْلِحُ بِهِ ذَاتَ اَلْبَيْنِ وَ يَلُمُّ بِهِ اَلشَّعَثَ وَ يَشْعَبُ بِهِ اَلصَّدْعَ وَ يَكْسُو بِهِ اَلْعَارِيَ وَ يُشْبِعُ بِهِ اَلْجَائِعَ وَ يُؤْمِنُ بِهِ اَلْخَائِفَ وَ يُنْزِلُ بِهِ اَلْقَطْرَ وَ يَأْتَمِرُ لَهُ اَلْعِبَادُ خَيْرَ كَهْلٍ وَ خَيْرَ نَاشِئٍ يُبَشَّرُ بِهِ عَشِيرَتُهُ قَبْلَ أَوَانِ حُلُمِهِ قَوْلُهُ حُكْمٌ وَ صَمْتُهُ عِلْمٌ يُبَيِّنُ لِلنَّاسِ مَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ
قَالَ فَقَالَ أَبِي
بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي فَيَكُونُ لَهُ وَلَدٌ بَعْدَهُ
قَالَ نَعَمْ ثُمَّ قَطَعَ اَلْكَلاَمَ
قَالَ يَزِيدُ
ثُمَّ لَقِيتُ أَبَا اَلْحَسَنِ يَعْنِي مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ بَعْدُ فَقُلْتُ لَهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تُخْبِرَنِي بِمِثْلِ مَا أَخْبَرَ بِهِ أَبُوكَ
قَالَ فَقَالَ كَانَ أَبِي عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي زَمَنٍ لَيْسَ هَذَا مِثْلَهُ
قَالَ يَزِيدُ فَقُلْتُ مَنْ يَرْضَى مِنْكَ بِهَذَا فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ
قَالَ فَضَحِكَ ثُمَّ قَالَ أُخْبِرُكَ يَا أَبَا عُمَارَةَ أَنِّي خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِي فَأَوْصَيْتُ فِي اَلظَّاهِرِ إِلَى بَنِيَّ وَ أَشْرَكْتُهُمْ مَعَ عَلِيٍّ اِبْنِي وَ أَفْرَدْتُهُ بِوَصِيَّتِي فِي اَلْبَاطِنِ
وَ لَقَدْ رَأَيْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي اَلْمَنَامِ وَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ مَعَهُ وَ مَعَهُ خَاتَمٌ وَ سَيْفٌ وَ عَصاً وَ كِتَابٌ وَ عِمَامَةٌ فَقُلْتُ لَهُ مَا هَذَا فَقَالَ أَمَّا اَلْعِمَامَةُ فَسُلْطَانُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا اَلسَّيْفُ فَعِزَّةُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا اَلْكِتَابُ فَنُورُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا اَلْعَصَا فَقُوَّةُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا اَلْخَاتَمُ فَجَامِعُ هَذِهِ اَلْأُمُورِ
ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
وَ اَلْأَمْرُ يَخْرُجُ إِلَى عَلِيٍّ اِبْنِكَ
قَالَ ثُمَّ قَالَ يَا يَزِيدُ
إِنَّهَا وَدِيعَةٌ عِنْدَكَ
فَلاَ تُخْبِرْ بِهَا إِلاَّ عَاقِلاً أَوْ عَبْداً اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ أَوْ صَادِقاً
وَ لاَ تَكْفُرْ نِعَمَ اَللَّهِ تَعَالَى
وَ إِنْ سُئِلْتَ عَنِ اَلشَّهَادَةِ فَأَدِّهَا
فَإِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ
إِنَّ اَللّٰهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَمٰانٰاتِ إِلىٰ أَهْلِهٰا
وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ:
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهٰادَةً عِنْدَهُ مِنَ اَللّٰهِ
فَقُلْتُ وَ اَللَّهِ مَا كُنْتُ لِأَفْعَلَ هَذَا أَبَداً
قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ وَصَفَهُ لِي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ
عَلِيٌّ اِبْنُكَ اَلَّذِي يَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ وَ يَسْمَعُ بِتَفْهِيمِهِ وَ يَنْطِقُ بِحِكْمَتِهِ يُصِيبُ وَ لاَ يُخْطِئُ وَ يَعْلَمُ وَ لاَ يَجْهَلُ قَدْ مُلِئَ حُكْماً وَ عِلْماً وَ مَا أَقَلَّ مُقَامَكَ مَعَهُ إِنَّمَا هُوَ شَيْءٌ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ
فَإِذَا رَجَعْتَ مِنْ سَفَرِكَ فَأَصْلِحْ أَمْرَكَ وَ اُفْرُغْ مِمَّا أَرَدْتَ فَإِنَّكَ مُنْتَقِلٌ عَنْهُ وَ مُجَاوِرٌ غَيْرَهُ
فَاجْمَعْ وُلْدَكَ وَ أَشْهِدِ اَللَّهَ عَلَيْهِمْ جَمِيعاً وَ كَفىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً
ثُمَّ قَالَ يَا يَزِيدُ إِنِّي أُوخَذُ فِي هَذِهِ اَلسَّنَةِ وَ عَلِيٌّ اِبْنِي سَمِيُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ سَمِيُّ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ أُعْطِيَ فَهْمَ اَلْأَوَّلِ وَ عِلْمَهُ وَ نَصْرَهُ وَ رِدَاءَهُ
وَ لَيْسَ لَهُ أَنْ يَتَكَلَّمَ إِلاَّ
فَإِذَا مَضَتْ أَرْبَعُ سِنِينَ فَسَلْهُ عَمَّا شِئْتَ يُجِبْكَ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ تَعَالَى.
يزيد بن سليط زيدى گفت:
در راه مكه با گروهى خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيديم،
عرض كردم پدر و مادرم فدايت،شما پيشوايان پاك نهاد هستيد هيچ كس را از مرگ گريزى نيست مرا مفتخر به شناختن امام بعد از خود بنما تا به بازماندگان خود سفارش كنم.
فرمود:بسيار خوب اينها فرزندان منند.
اين (اشاره بموسى بن جعفر نمود) سرور آنها است او گنجينه علم و درك و معرفت است در مورد آنچه مردم نياز داشته باشند و در اختلافات دينى او داراى امتياز حسن خلق و خوش معاشرتى است و يكى از درهاى بين مردم و خداست،
در او يك امتياز ديگرى است كه از همه اينها بهتر است.
پدرم گفت:آقا بفرمائيد آن امتياز چيست؟
فرمود از او بوجود مىآيد فريادرس و پناه اين امت و گنجينه علم و نور و درك و حكمت،بهترين فرزندى است كه سبب جلوگيرى از خونريزى مىشود و اختلاف بوسيله او رفع ميگردد باعث اتحاد و اجتماع مىشود.خدا بوسيله او برهنگان را ميپوشاند و گرسنگان را سير ميكند و وحشتزدهها ايمن ميشوند سبب نزول باران ميگردد بهترين موجودى است كه خداوند فاميل او را قبل از بالغ شدن او بشارت ميدهد.رهنماى مردم است سخنش حكمت و خاموشى او علم است،جوابگوى تمام مسائل اختلافى مردم است.
پدرم گفت:آقا مگر بعد از خود فرزندى خواهد داشت
فرمود بلى ديگر دنباله سخن خود را قطع نمود.
يزيد گفت بعدها خدمت موسى بن جعفر عليه السّلام رسيده گفتم:پدر و مادرم فدايت مايلم همان طور كه پدرت از جانشين خود مرا مطلع نمود شما نيز مرا مفتخر بشناسائى جانشين بگردانى
فرمود: زمان پدرم مثل حالا نبود.
گفتم: لعنت خدا بر كسى باد كه بهمين مقدار از فرمايش شما قانع شود
امام خنديد سپس فرمود:
ابو عماره وقتى از منزل خود خارج شدم در ظاهر وصيت بتمام فرزندانم نمودم و آنها را با فرزندم علي شريك كردم ولى وصيت امامت را پنهانى باو كردم.
پيغمبر اكرم و امير المؤمنين عليهما السّلام را در خواب ديدم كه در دست خود انگشترى با شمشير و عصا و كتاب و عمامهاى داشتند عرضكردم اينها چيست.
فرمود:عمامه سلطنت خداست و شمشير عزت او،اما كتاب نور خداى بزرگ است،عصا نيروى خداست،انگشتر مجموع اين امور است.
سپس پيامبر اكرم فرمود:
امامت متعلق به فرزندت على است.
بعد بمن فرمود
يزيد اين جريان را بعنوان امانت در اختيار تو ميگذارم مبادا به هر كس كه رسيدى بگوئى مگر كسى كه آراسته بزيور عقل يا مؤمنى آزموده يا شخصى پاكنهاد باشد كفران نعمت خدا را نكنى اگر تو را بعنوان گواه بر اين مطلب خواستند گواهى بده خداوند در قرآن كريم ميفرمايد:
« إِنَّ اَللّٰهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَمٰانٰاتِ إِلىٰ أَهْلِهٰا».
باز ميفرمايد:
«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهٰادَةً عِنْدَهُ مِنَ اَللّٰهِ».
عرضكردم بخدا هرگز چنين كارى نميكنم.
فرمود:
پيغمبر اكرم شروع كرد به تعريف كردن از فرزندم و فرمود:
فرزندت على به نور خدا مىبيند و به راهنمائى او درك ميكند و به علم خدا سخن ميگويد.
اشتباهى از او سر نميزند. عالم است. از نادانى فاصله دارد. گنجينهاى از دانش و داورى است.
تو بزودى از او جدا خواهى شد چارهاى نيست، وقتى از اين سفر برگشتى خود را آماده كن و هر چه مايلى انجام ده كه از دنيا خواهى رفت و بسراى ديگر ميروى، فرزندانت را جمع كن و خدا را گواه بر آنها بگير خدا كافى است.
فرمود:
يزيد مرا امسال ميگيرند پسرم على كه هم نام با على بن ابى طالب و على بن الحسين است داراى درك و دانش على و نصرت و رداى او است و نبايد تا چهار سال پس از هارون الرشيد سخن بگويد.
بعد از چهار سال هر چه ميخواهى از او بپرس جوابت را انشا اللّٰه خواهد داد.
دلنوشته 🌿✨
آه مولا جان! چه دریای نوری است این روایت…
قلبم میلرزد وقتی میخوانم که امام صادق علیهالسلام به یزید بن سلیط فرمود:
«هؤلاء ولدي… هذا سَيّدهم… هو باب من أبواب الله… هو ودیعة الله عندكم…»
اینجاست که میفهمم:
زندگی یعنی شناختن سلسله نورانی مورد اعتمادم، همان که خدا به دست امامان سپرده است؛ همان ودیعة الله.
ودیعهای که اگر بشناسم و به او اعتماد کنم، دین و دنیایم، ملک و ملکوت قلبم، همه در امان است.
✨ مولا جان!
من در خود مینگرم: به چند چیز بیارزش وثوق کردم؟
به چند لیدر بینور تکیه دادم؟
و در چند راه تاریک، سرمایههای عمرم را به دست سفیهان سپردم؟
حال میفهمم:
اعتماد، باید فقط به «ودیعة الله» باشد؛
به همان معلم ربانی که با نور خدا میبیند، با تفهیم او میشنود، با حکمت او سخن میگوید،
همان که خطا در کارش راه ندارد و جهل در وجودش نیست.
ای امامان نور!
شما همان العروة الوثقى هستید، همان ریسمان محکم خدا.
شما همان زمینی هستید که اگر گوسفندان جانم را در آن بچَرانم، هرگز علف آن تمام نمیشود.
شما همان امانتهای الهی هستید که خدا دستور داد:
«إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا».
💔 پروردگارا…
مبادا من هم از کتمانکنندگان این شهادت باشم!
مبادا من هم نور «ودیعة الله» را نادیده بگیرم و به بیثقهها دل ببندم.
امروز عهد میبندم:
اعتماد من فقط به ودایع نورانی توست،
و دل من فقط با شناختن سلسله مطهر آلمحمد صلیاللهعلیهوآله آرام میگیرد.
اخذ نور علم از ثقة!
امام صادق علیه السلام:
عَنْ شُعَيْبٍ اَلْعَقَرْقُوفِيِّ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ
رُبَّمَا اِحْتَجْنَا أَنْ نَسْأَلَ عَنِ اَلشَّيْءِ
فَمَنْ نَسْأَلُ؟
قَالَ
عَلَيْكَ بِالْأَسَدِيِّ يَعْنِي أَبَا بَصِيرٍ.
دلنوشته:
آه مولا جان!
چه ساده و روشن فرمودی:
وقتی نیاز به پرسش داشتی، برو سراغ ثقه! برو سراغ کسی که ودیعة نور در سینهاش است.
این یعنی وثوق فقط در کلمات نیست، در آدمهاست؛
در همان دلهای امین که علم شما را حمل میکنند و چراغ راه ما هستند.
اینجا میفهمم که هر سؤالی را نمیشود پیش هر کسی برد.
چون اگر از غیر ثقه بپرسی، همان پاسخ، سرآغاز لغزش و تاریکی میشود.
✨ ای معلم ربانی!
چه نعمتی است داشتن کسی مثل «أبا بصیر» که امام به او اشاره کرده است.
او همان حلقه وثوق است، همان پل اعتماد، همان نشانهای که مرا به نور شما وصل میکند.
پروردگارا…
به من بیاموز که هر پرسشی را پیش چه کسی ببرم.
مرا از اعتماد به بیثقهها نجات بده.
و در قلبم عطش پرسش از اهل نور را زنده نگه دار،
تا هر بار که گم شدم، ردّ قدم صاحبان وثوق را بجویم،
و از آن مسیر به سرچشمۀ نور برسم.
داستان تکراری قاسم بن علاء و احمد بن هلال!
داستان تکراری مستقرین و معارین!
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف:
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ اَلْمَرَاغِيِّ قَالَ:
وَرَدَ عَلَى اَلْقَاسِمِ بْنِ اَلْعَلاَءِ نُسْخَةُ مَا كَانَ خَرَجَ مِنْ لَعْنِ اِبْنِ هِلاَلٍ
وَ كَانَ اِبْتِدَاءُ ذَلِكَ أَنْ كَتَبَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلَى قُوَّامِهِ بِالْعِرَاقِ
اِحْذَرُوا اَلصُّوفِيَّ اَلْمُتَصَنِّعَ
قَالَ وَ كَانَ مِنْ شَأْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِلاَلٍ أَنَّهُ قَدْ كَانَ حَجَّ أَرْبَعاً وَ خَمْسِينَ حَجَّةً عِشْرُونَ مِنْهَا عَلَى قَدَمَيْهِ
قَالَ وَ كَانَ رُوَاةُ أَصْحَابِنَا بِالْعِرَاقِ لَقُوهُ وَ كَتَبُوا مِنْهُ فَأَنْكَرُوا مَا وَرَدَ فِي مَذَمَّتِهِ
فَحَمَلُوا اَلْقَاسِمَ بْنَ اَلْعَلاَءِ عَلَى أَنْ يُرَاجِعَ فِي أَمْرِهِ
فَخَرَجَ إِلَيْهِ قَدْ كَانَ أَمْرُنَا نَفَذَ إِلَيْكَ فِي اَلْمُتَصَنِّعِ اِبْنِ هِلاَلٍ لاَ رَحِمَهُ اَللَّهُ بِمَا قَدْ عَلِمْتَ لَمْ يَزَلْ لاَ غَفَرَ اَللَّهُ لَهُ ذَنْبَهُ وَ لاَ أَقَالَهُ عَثْرَتَهُ
دَخَلَ فِي أَمْرِنَا بِلاَ إِذْنٍ مِنَّا وَ لاَ رِضًى
يَسْتَبِدُّ بِرَأْيِهِ فَيَتَحَامَى مِنْ دُيُونِنَا
لاَ يَمْضِي مِنْ أَمْرِنَا إِيَّاهُ إِلاَّ بِمَا يَهْوَاهُ
وَ يُرِيدُ أَرْدَاهُ اَللَّهُ فِي نَارِ جَهَنَّمَ
فَصَبَرْنَا عَلَيْهِ حَتَّى بَتَرَ اَللَّهُ عُمُرَهُ بِدَعْوَتِنَا
وَ كُنَّا قَدْ عَرَّفْنَا خَبَرَهُ قَوْماً مِنْ مَوَالِينَا فِي أَيَّامِهِ لاَ رَحِمَهُ اَللَّهُ
وَ أَمَرْنَاهُمْ بِإِلْقَاءِ ذَلِكَ إِلَى اَلْخُلَّصِ مِنْ مَوَالِينَا
وَ نَحْنُ نَبْرَأُ إِلَى اَللَّهِ مِنِ اِبْنِ هِلاَلٍ لاَ رَحِمَهُ اَللَّهُ وَ مِمَّنْ لاَ يَبْرَأُ مِنْهُ
وَ أَعْلِمِ اَلْإِسْحَاقِيَّ سَلَّمَهُ اَللَّهُ وَ أَهْلَ بَيْتِهِ مِمَّا أَعْلَمْنَاكَ مِنْ حَالِ أَمْرِ هَذَا اَلْفَاجِرِ وَ جَمِيعَ مَنْ كَانَ سَأَلَكَ وَ يَسْأَلُكَ عَنْهُ مِنْ أَهْلِ بَلَدِهِ وَ اَلْخَارِجِينَ وَ مَنْ كَانَ يَسْتَحِقُّ أَنْ يَطَّلِعَ عَلَى ذَلِكَ
فَإِنَّهُ لاَ عُذْرَ لِأَحَدٍ مِنْ مَوَالِينَا فِي اَلتَّشْكِيكِ فِيمَا يُؤَدِّيهِ عَنَّا ثِقَاتُنَا
قَدْ عَرَفُوا بِأَنَّنَا نُفَاوِضُهُمْ سِرَّنَا وَ نَحْمِلُهُ إِيَّاهُ إِلَيْهِمْ
وَ عَرَفْنَا مَا يَكُونُ مِنْ ذَلِكَ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ
قَالَ وَ قَالَ أَبُو حَامِدٍ فَثَبَتَ قَوْمٌ عَلَى إِنْكَارِ مَا خَرَجَ فِيهِ فَعَاوَدُوهُ فِيهِ
فَخَرَجَ لاَ شَكَرَ اَللَّهُ قَدْرَهُ لَمْ يَدَعِ اَلْمَرْزِئَةَ بِأَنْ لاَ يُزِيغَ قَلْبَهُ بَعْدَ أَنْ هَدَاهُ وَ أَنْ يَجْعَلَ مَا مَنَّ بِهِ عَلَيْهِ مُسْتَقَرّاً وَ لاَ يَجْعَلَهُ مُسْتَوْدَعاً وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَا كَانَ مِنْ أَمْرِ اَلدِّهْقَانِ عَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ خِدْمَتِهِ وَ طُولِ صُحْبَتِهِ
فَأَبْدَلَهُ اَللَّهُ بِالْإِيمَانِ كُفْراً حِينَ فَعَلَ مَا فَعَلَ
فَعَاجَلَهُ اَللَّهُ بِالنَّقِمَةِ وَ لَمْ يُمْهِلْهُ.
احمد بن ابراهيم مراغى گفت:
نسخهاى از لعن ابن هلال رسيد بقاسم بن علا در اول امر امام عليه السّلام
به كارداران عراقى خود نوشت:
از اين صوفى متظاهر بپرهيزيد!
احمد بن هلال پنجاه و چهار مرتبه حج گزارده بود و بيست مرتبه آن را پياده انجام داده بود.
راويان اصحاب با او ملاقات مىكردند و از او حديث ميگرفتند بهمين جهت دستورى كه راجع به لعن و سرزنش او رسيده بود قبول نمىكردند.
قاسم بن علا را وادار كردند در مورد او دو مرتبه با امام مكاتبه كند.
در جواب نامه او چنين نوشت.
دستور ما در مورد متظاهر فريبكار ابن هلال صادر شد براى تو خدا او را نيامرزد و هرگز از گناه او نگذرد. و خطايش را چشم پوشى نكند.
بدون اينكه ما بپذيريم، خود را به ما بست.
با خودرأيى از تعهدات ما سرباز مىزند
هر دستور ما را به آن طور كه خودش مىخواهد انجام مىدهد
خدا او را برو در جهنم اندازد
خيلى صبر كرديم تا بالاخره خداوند عمرش را بدعاى ما قطع كرد.
حال و وضع او را در زمانى كه زنده بود براى دوستان خود توضيح دادم و دستور دادم كه به ارادتمندان ما گوشزد كنند ما از او بيزاريم و هم از كسى كه از او بيزارى نجويد.
به اسحاقى سلمه اللّٰه و خانوادهاش اطلاع بده از آنچه به تو نوشتيم راجع به كار اين تبهكار و هر كس از تو سؤال كرده و خواهد كرد از همشهريهاى او و ديگران و كسانى كه بايد اطلاع داشته باشند از اين جريان هرگز بهانهاى باقى نمىماند براى دوستان ما كه شك كنند در مورد اطلاعاتى كه اشخاص مورد اعتماد از جانب ما به آنها مىدهند مىدانند كه ما اسرار خود را در اختيار آنها مىگذاريم و بديشان مىسپاريم توجه داريم كه در اين مورد چه مىشود انشا اللّٰه.
ابو حامد گفت باز گروهى قبول نكردند و منكر لعن او شدند.
براى مرتبه سوم در اين باره مراجعه كردند.
نامه ديگر رسيد باين مضمون:
خدا او را بىارزش كند بدبختى او را فرا گرفت و بعد از هدايت گمراه گرديد و نتوانست نعمت خدا را نگه دارد بزودى از دست داد شما فهميديد جريان دهقان را با خدمت طولانى و ملازمت زيادى كه با او داشت خداوند ايمان او را تبديل بكفر كرد وقتى آن كارها را انجام داد با تمام فوريت خداوند كيفرش كرد و به او مهلت نداد.
***
اینجا دل آدم میسوزد وقتی میبیند که این قصه بارها و بارها تکرار شده است؛
از قاسم بن علاء تا احمد بن هلال، از «مستقرّین» تا «معارین».
دلنوشته 🌿✨
آه مولا جان…
چه تلخ است که کسی سالها در ظاهر در مسیر نور قدم بزند،
حج کند، روایت بشنود، حتی میان اصحاب شناخته شود…
اما چون وثوق به نور در دلش مستقر نشد، همه چیزش به باد رفت.
نه عبادتهای بسیارش، نه سابقه طولانیاش، هیچکدام او را نجات نداد.
امام زمان علیهالسلام چه صریح نوشتند:
«إحذروا الصوفي المتصنّع… لا رحمَهُ الله… دخل في أمرنا بغير إذن منّا… يستبدّ برأيه…»
اینجا میفهمم که مشکل اصلی همان است:
اعتماد نکردن به ثقههای نورانی و استبداد به رأی!
🌸 مولا جان…
این همان خط باریک است میان «مستقر» و «معار»؛
یکی دلش خانه امن نور میشود و میماند،
دیگری امانت نور را مثل مهمانی موقت میگیرد و سرانجام پس میزند.
پروردگارا…
از این قصههای تکراری، عبرت به من بده.
مبادا مثل ابنهلال باشم که با همه ظاهر عبادیاش، در باطن اسیر تمنّا و خودبینی ماند.
مبادا نور ولایت در دل من هم فقط «عاریتی» باشد و نه «مستقر».
✨ به ثقهها اعتماد میکنم،
به همانها که امام فرمود: «إنه لا عذر لأحدٍ من موالينا في التشكيك فيما يؤدّيه عنّا ثقاتنا.»
و دل آرام میگیرد وقتی میفهمم راه نجات همین است:
وثوق به ثقات، تسلیم در برابر نور، و دوری از رأی و هوای نفس.
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ اَلْهَمَدَانِيِّ قَالَ:
كَتَبْتُ إِلَى صَاحِبِ اَلزَّمَانِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّ أَهْلَ بَيْتِي يُؤْذُونِّي وَ يُقَرِّعُونِّي بِالْحَدِيثِ اَلَّذِي رُوِيَ عَنْ آبَائِكَ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ أَنَّهُمْ قَالُوا
خُدَّامُنَا وَ قُوَّامُنَا شِرَارُ خَلْقِ اَللَّهِ
فَكَتَبَ
وَيْحَكُمْ مَا تَقْرَءُونَ مَا قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى:
وَ جَعَلْنٰا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ اَلْقُرَى اَلَّتِي بٰارَكْنٰا فِيهٰا قُرىً ظٰاهِرَةً
فَنَحْنُ وَ اَللَّهِ اَلْقُرَى اَلَّتِي بَارَكَ [اَللَّهُ] فِيهَا وَ أَنْتُمُ اَلْقُرَى اَلظَّاهِرَةُ.
محمد بن صالح روايت كرده كه گفت:
به محضر مبارك صاحب الزمان عليه السّلام نوشتم كه اهل خانه و خانوادهام به واسطه حديثى كه از ناحيه پدران شما روايت شده كه ايشان فرمودهاند:
«خدامنا و قوامنا شرار خلق اللّه» مرا آزار داده و سرزنش مىكنند.
حضرت در جواب نوشتند:
خير باد بر شما عجب! مگر اين آيه را قرائت نكردهايد كه خداوند متعال مىفرمايد:
«و در ميان ايشان و قريههايى كه در آنها بركت داديم، قريههاى ظاهرى قرار داديم»؛
پس به خدا قسم ما قريههايى هستيم كه خداوند در آنها بركت قرار داده
و شما قريههاى ظاهر هستيد.
+ «أَنَّهُمْ قَالُوا
خُدَّامُنَا وَ قُوَّامُنَا شِرَارُ خَلْقِ اَللَّهِ
وَ هَذَا لَيْسَ عَلَى عُمُومِهِ
وَ إِنَّمَا قَالُوا لِأَنَّ فِيهِمْ مَنْ غَيَّرَ وَ بَدَلَ وَ خَانَ عَلَى مَا سَنَذْكُرُهُ.»
آه… چه لطیف و چه عمیق است این پاسخ نورانی از حضرت صاحب الزمان علیهالسلام 🌿✨
دلنوشته از زبان محمد بن صالح همدانی:
آه مولای من…
من محمد بن صالح همدانی، همان بنده درماندهای هستم که دلش از آزار نزدیکانش خون است.
آنها مرا سرزنش میکنند، و با این حدیث بر من میتازند که:
«خدّام و قوام شما شرار خلق خدایند.»
ای آقای من! این سخن چون خنجری در قلبم مینشیند،
و به امید پناهی، به امید نوری، به شما نامه نوشتم.
و چه آرامشی در دل من افتاد وقتی پاسخ شما رسید…
شما فرمودید:
«نحن والله القرى التي بارك الله فيها، وأنتم القرى الظاهرة.»
✨ آری مولای من!
شما همان قریه مبارکید؛ سرچشمه هر خیر، هر نور، هر برکت.
و ما ـ اگر وفادار و صادق بمانیم ـ قریههای ظاهریم؛
دهکدههایی کوچک، که افتخارشان این است که راهی باشند به سوی شما.
مولای من…
دیگر دلم آرام گرفت.
دانستم که خدمت به شما ننگ نیست، بلکه عزت است.
سرزنش دیگران خاک شد بر باد،
وقتی فهمیدم که من اگر قریه ظاهری شما باشم،
خودم را به سرچشمه برکت متصل کردهام.
پروردگارا…
مگذار که این افتخار از من گرفته شود.
مگذار که این وثوق را از دست بدهم.
بگذار همواره دهکدهای کوچک، اما راهگشا،
برای رساندن نور مولایم به دلهای تشنه باشم.
ای حجّت خدا!
پاسختان مرهمی شد بر قلب مجروح من.
اکنون میدانم: خدمت به شما، یعنی وصل شدن به قریه مبارک خدا،
و این یعنی همه افتخار زندگیام.
قلبت باید نورشو بشناسه و بهش اعتماد کنه، گرچه بر خلاف تمناهاش باشه!
امام صادق علیه السلام:
وَ لاَ تُشَاوِرْ مَنْ لاَ يُصَدِّقُهُ عَقْلُكَ وَ إِنْ كَانَ مَشْهُوراً بِالْعَقْلِ وَ اَلْوَرَعِ
وَ إِذَا شَاوَرْتَ مَنْ يُصَدِّقُهُ قَلْبُكَ فَلاَ تُخَالِفْهُ فِيمَا يُشِيرُ بِهِ عَلَيْكَ وَ إِنْ كَانَ بِخِلاَفِ مُرَادِكَ
فَإِنَّ اَلنَّفْسَ تَجْمَحُ عَنْ قَبُولِ اَلْحَقِّ وَ خِلاَفُهَا عِنْدَ اَلْخَائِرِينَ.
و مشورت مكن با كسى كه عقلت او را باور ندارد و گرچه به عقل و ورع شهرت دارد،
و چون با كسى كه او را عاقل دانى مشورت كردى با نظر او مخالفت مكن و گرچه دلخواه تو نباشد،
زيرا نفس از قبول حق چموشى كند و خيرخواهان به خلاف آن باشند.
آه… چه کلامی تکاندهنده از امام صادق علیهالسلام 🌿✨
دلنوشته:
مولا جان…
چقدر بارها دلم پیش کسی رفت که مردم او را «عاقل» یا «زاهد» مینامیدند،
اما قلبم آرام نمیگرفت.
اینجا میفهمم که شهرت به عقل و ورع، دلیل وثوق نیست!
وثوق را باید در تصدیق قلب جست، نه در زبان مردم.
✨ امامم فرمود:
وقتی با کسی مشورت کردی و قلبت او را تصدیق کرد، دیگر خلاف رأیش حرکت نکن—حتی اگر خلاف تمنّاهایت باشد.
آری… تمنّا همیشه در گوش میگوید: «نه! این سخت است، این برخلاف خواسته توست.»
اما نور قلب چیز دیگری میگوید.
مولا جان!
حالا میفهمم چرا وثوق، همان ریسمان نجات است.
چون گاهی حق، تلختر از هر دارویی است،
و نفس از پذیرفتنش میگریزد.
اما اگر دلم تصدیق کرد که این همان نور است،
باید خود را به آن بسپارم—حتی اگر تمنّاهایم بسوزند.
پروردگارا…
به من شجاعت بده که به نور اعتماد کنم،
به آن معلم ربانی که قلبم او را تصدیق میکند.
و مرا از پیروی تمنّاها نجات بده،
که تمنّاها دشمن وثوقاند و راهزن نور.
✨ آری، وثوق یعنی:
به نور اعتماد کردن،
حتی اگر تمنّاهایم فریاد بزنند: «نه!»
و این، راز رهایی از تاریکیهاست.
اهل نور، صاحب نورش را بعنوان ثقة میشناسد و باور دارد!
اهل نور، صاحب نورش را با جان و مال خود یاری میکند!
امام صادق علیه السلام:
اَلْإِخْوَانُ ثَلاَثَةٌ
مُوَاسٍ بِنَفْسِهِ
وَ آخَرُ مُوَاسٍ بِمَالِهِ
وَ هُمَا اَلصَّادِقَانِ فِي اَلْإِخَاءِ
وَ آخَرُ يَأْخُذُ مِنْكَ اَلْبُلْغَةَ وَ يُرِيدُكَ لِبَعْضِ اَللَّذَّةِ
فَلاَ تَعُدَّهُ مِنْ أَهْلِ اَلثِّقَةِ.
برادران سه گونهاند:
آن كه با جان هميارى كند،
ديگرى آن كه با مال هميارى نمايد.
كه اين هر دو برادر و دوستىشان صادقانه است.
و ديگرى آن كه از تو هزينه زندگى خود را تأمين كند و تو را براى بعضى از لذّتها خواهد،
چنين كسى را مورد اعتماد مشمار.
امام جواد علیه السلام:
اَلثِّقَةُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِكُلِّ غَالٍ وَ سُلَّمٌ إِلَى كُلِّ عَالٍ.
اعتماد به خدا بهاى هر چيز باارزش و نردبان ترقى به هر مقام عالى است.
مَنْ أَطَاعَ هَوَاهُ أَعْطَى عَدُوَّهُ مُنَاهُ.
هر كه پيرو هواى نفس خود باشد، به دشمن خويش آنچه مايل بوده داده است.
«وثق – عرف»:
امام صادق علیه السلام:
يَا سُفْيَانُ
ثِقْ بِاللَّهِ تَكُنْ عَارِفاً
وَ اِرْضَ بِمَا قَسَمَهُ لَكَ تَكُنْ غَنِيّاً.
ای سفيان،
به خدا اطمينان داشته باش، عارف خواهى بود.
و راضى باش به آنچه روزيت كرده، ثروتمند خواهى بود.
وَ اللَّهِ مَا أُعْطِيَ مُؤْمِنٌ قَطُّ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ إِلَّا بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
[ثقه – حسن ظن]
فَبِاللَّهِ فَثِقُوا وَ إِيَّاهُ فَارْجُوا
[ثقه – رجا]
فَتَوَكَّلْتَ عَلَى اللَّهِ بِتَفْوِيضِ ذَلِكَ إِلَيْهِ
وَ وَثِقْتَ بِهِ فِيهَا وَ فِي غَيْرِهَا
يَا جَابِرُ :
مَنْ هَذَا الَّذِي سَأَلَ اللَّهَ فَلَمْ يُعْطِهِ أَوْ تَوَكَّلَ عَلَيْهِ فَلَمْ يَكْفِهِ أَوْ وَثِقَ بِهِ فَلَمْ يُنْجِهِ
فَمَا النَّجَاةُ مِنَ الْمَهْلَكَةِ ؟ … الثِّقَةُ بِاللَّهِ
بِرَحْمَتِي فَلْيَثِقُوا وَ فَضْلِي فَلْيَرْجُوا وَ إِلَى حُسْنِ الظَّنِّ بِي فَلْيَطْمَئِنُّوا
يَا شَقِيقُ [الْبَلْخِيُّ]:
لَمْ تَزَلْ نِعْمَةُ اللَّهِ عَلَيْنَا ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً، فَأَحْسِنْ ظَنَّكَ بِرَبِّكَ
مَنْ ضُيِّقَ عَلَيْهِ فِي ذَاتِ يَدِهِ
فَلَمْ يَظُنَّ أَنَّ ذَلِكَ حُسْنُ نَظَرٍ مِنَ اللَّهِ لَهُ، فَقَدْ ضَيَّعَ مَأْمُولًا.
يَا مُحَمَّدُ ؛ أَنْتَ عَبْدِي وَ أَنَا رَبُّكَ … وَ عَلَيَّ فَتَوَكَّلْ وَ بِي فَثِقْ
مَنْ وَثِقَ بِاللَّهِ أَرَاهُ السُّرُورَ
وَ مَنْ تَوَكَّلَ عَلَيْهِ كَفَاهُ الْأُمُورَ
وَ الثِّقَةُ بِاللَّهِ حِصْنٌ لَا يَتَحَصَّنُ فِيهِ إِلَّا مُؤْمِنٌ أَمِينٌ
وَ التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ نَجَاةٌ مِنْ كُلِّ سُوءٍ وَ حِرْزٌ مِنْ كُلِّ عَدُوٍّ.
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ … يَا يَدَ الْوَاثِقِينَ»
یعنی یادآوری معالم ربانی در تاریکی قلب، دستتو میگیره و قلبتو نورانی میکنه.
[وَ مَنْ وَثِقَ بِهِ أَنْجَاهُ]:
تحویل رایگان و مطمئن و قابل اعتماد مطالب علمی نورانی به قلب اهل یقین در هر شرایطی!
چی دیگه میخوای؟!
تا خوب زوم نکنی، نمیتونی بفهمی برندش چیه!
+ من وراء الغربال.
امام صادق علیه السلام:
مَنْ دَخَلَ فِي هَذَا الدِّينِ بِالرِّجَالِ أَخْرَجَهُ مِنْهُ الرِّجَالُ كَمَا أَدْخَلُوهُ فِيهِ
وَ مَنْ دَخَلَ فِيهِ بِالْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ يَزُولَ.
قلبم به چه کسی اعتماد کند؟ وثوق یعنی شنیدن صدای نور، نه تمنّا! بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى! مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ!
واژۀ قرآنی «وَثْق» فراتر از معنای لغوی «بند، پیوند یا اعتماد» است. این واژه نماد وابستگی دل به نور الهی و به معلمی ربانی است که از سوی خدا برگزیده شده است. اعتماد واقعی یعنی گوش سپردن به صدای نور درون، نه پیروی از تمنّاهای زودگذر یا فریب شهرت و ظاهر.
امام صادق علیهالسلام هشدار میدهند که با کسی مشورت مکن که عقل تو او را تصدیق نمیکند، هرچند به عقل و ورع شهرت داشته باشد. وثوق حقیقی یعنی شناختن معلم ربانی ــ چه در عالم مُلک و چه در ملکوت ــ و عمل کردن به نوری که از او گرفته میشود. این همان عهد ازلی است که در جان انسان دوباره بیدار میگردد.
پس وثق تنها یک پیوند بیرونی نیست، بلکه ریسمانی درونی است که قلب را به هدایت الهی میبندد؛ همان «عُروَةُ الوُثقی» که هرگز گسستنی نیست. اعتماد به نور، یعنی بستن دل به پیمان الهی، هم در این جهان و هم در جهان ابدی.
دلنوشته:
قلبم بارها لرزیده… بارها به کسانی تکیه کردهام که عقل و جانم آنان را تأیید نمیکرد، فقط چون ظاهرشان عقل و ورع داشت. اما بعد فهمیدم اعتماد حقیقی یعنی گوش سپردن به صدای نور، نه تمنّاهای بیقرارم.
وثوق، یعنی ریسمانی که خدا در جانم گذاشته، همان عُروَةُ الوُثقی که هرگز پاره نمیشود. وقتی معلم ربانیام را بشناسم و صدای نورش را بشنوم، دلم آرام میگیرد؛ حتی اگر سخنش خلاف خواستههای نفس من باشد.
به خودم میگویم: اعتماد نکن به کسی که دلت او را تصدیق نمیکند، هرچند همه دنیا او را عاقل بخوانند. اعتماد کن به کسی که نورش با قلبت سخن میگوید.
آری… وثوق یعنی این پیوند نورانی؛ پیمانی ازلی با خدا. پیمانی که مرا از زمین تا ملکوت، به دستهای امن اولیای الهی میسپارد.
مشتقات ریشۀ «وثق» در آیات قرآن:
الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (27)
وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (63)
وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (83)
وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (84)
وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ أُشْرِبُوا في قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إيمانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (93)
لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ (256)
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْري قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدينَ (81)
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ (187)
وَ كَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضى بَعْضُكُمْ إِلى بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنْكُمْ ميثاقاً غَليظاً (21)
إِلاَّ الَّذينَ يَصِلُونَ إِلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقاتِلُوكُمْ أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبيلاً (90)
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْريرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ إِلاَّ أَنْ يَصَّدَّقُوا فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْريرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ وَ تَحْريرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ عَليماً حَكيماً (92)
وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِميثاقِهِمْ وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ ميثاقاً غَليظاً (154)
فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَليلاً (155)
وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ميثاقَهُ الَّذي واثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (7)
وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقيباً وَ قالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلي وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ (12)
فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ (13)
وَ مِنَ الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصارى أَخَذْنا ميثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ سَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ (14)
لَقَدْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ رُسُلاً كُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُهُمْ فَريقاً كَذَّبُوا وَ فَريقاً يَقْتُلُونَ (70)
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنا وَ إِنْ يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ أَ لَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ ميثاقُ الْكِتابِ أَنْ لا يَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فيهِ وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (169)
إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (72)
قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلاَّ أَنْ يُحاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكيلٌ (66)
فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا قالَ كَبيرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ في يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لي أَبي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لي وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ (80)
الَّذينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ الْميثاقَ (20)
وَ الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (25)
وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (22)
وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ ميثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهيمَ وَ مُوسى وَ عيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ ميثاقاً غَليظاً (7)
فَإِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِكَ وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ (4)
وَ ما لَكُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّكُمْ وَ قَدْ أَخَذَ ميثاقَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (8)
وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ (26)