Instead of the Tent, the Home!
Luminous Tent – Luminous Home
Our heart, our luminous home!
The Unfettered Heart!
الفبای نورانی، نسخه های نورانی
(خ ی م – بجای خیمه، خانهای)
برای مشاهده نسخه تصویری (ولاگ) کلیک کنید
برای شنیدن نسخه شنیداری (پادکست) کلیک کنید
«خیم» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«خيّمت الرائحة»
«تَخَيَّمَتِ الريحُ الطَّيِّبَةُ بِالثَّوبِ وَ فيهِ: نسيم خوشبوى، جامۀ او را خوشبوى كرد.»
«أَخَامَ الخيمةَ: چادر يا خيمه را نصب كرد.»
«أَخَامَ النّور!»
«خَيَّمَ بالمَكَانِ: در آن مكان اقامت كرد.»
«خَيَّمْتُ بالمكان إذا أقمت به»:
مفهوم «الاقامة» در این واژه وجود دارد.
انگاری فرایند نور ولایت ماموریتش اینه که قلب رو از دست سیئۀ بدبوی حسادت نجات بده و این بوی خوش نورانی در این قلب مستقر بشه تا این قلب، از محدودیت زمان و مکان، رها بشه و به حیات طیبه ابدی و جاویدان برسه، ان شاء الله تعالی!
این فرایند ابتدا با خیمه آغاز میشود و سپس بیت، جای خیمه را میگیرد!
«Unfettered Heart»: قلب بدون محدودیت!
قلبی که قبض و بسط نورشو بفهمه،
بدون محدودیت زمان و مکان میتونه تا ابد زندگی کنه!
این یعنی خلود در بهشت جاویدان!
+ «حلق رأس»
+ «دار السّلام»
خیمۀ نورانی، بیت نورانی خدا
بیت الله الحرام
[صلاة – اقامة صلاة]:
«صلاة» نماد معالم ربانی صاحبان نور است.
و «اقامه صلاة» یعنی استعمال اندیشه و این علم نورانی توسط اهل نور یقین.
با یاد معالم ربانی و عمل به آن «اقامة صلاة» بوی خوش نور علم آل محمد ع، توسط قلوب سلیم اهل یقین، این نور در این قلب مقیم میشود و ماندگار میشود
و این بوی خوش برای همیشه از این قلب عامل به علم آل محمد ع،
با یاد معالم ربانی استشمام میشود.
«خيّمت الرائحة الطيّبة بالمكان و الثوب: أقامت و عبقت به»
انگاری این بوی خوش در اصل وجود شخص «الخیم الاصل» و سجیه و طبیعت وجود شخص «الخیم: السجیة و الطبیعة» یعنی قلب او نشسته است.
«الخیم: فِرِند السیف – جوهر السیف، قبضۀ شمشير»
داستان تکراری هبوط!
ماجرای روزی که خدا آدم و حوا علیهما السلام را هبوط داد!
الْبَيْتِ وَ الْخَيْمَةِ!
داستان تکراری بپا شدن خیمه قبل از بنای بیت، زیباست!
+ «ترع – التُّرْعَةِ الْمُبَارَكَةِ: قلبِ پُر از نور علم!»
خیمه و بیت، نماد صاحبان نور، در ملک و ملکوت!
درون قلب اهل یقین، ابتدا خیمه بپا میشود، سپس بیت جایگزین آن میشود!
تاویل این خیمه و بیت با توجه به این حدیث زیبا چیست؟!
خیمه، نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل یقین در دل آیات با استعمال این معالم ربانی «اقامة صلاة»، قلبشان روشن و نورانی میشود و اینجوری از قلبشون بوی بهشت رو میشه استشمام کرد و این مفهوم رو واژۀ زیبای «خیمة» به ما یاد میدهد.
چادر! خیمه! پرستشگاه موقت!
+ «وقت»
+ «چهار ماه حرام!»
صاحبان نور در مُلک، موقتی هستند!
«وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ لِأَيِّ يَوْمٍ أُجِّلَتْ»
سعی کن تا درون چادر هستی، قلبت در ملکوت، به نورت پیوند بخورد که قطعا این چادر یه روزی، رفع الی السماء خواهد شد «وَ رَفَعَ الْخَيْمَةَ إِلَى السَّمَاءِ» و باید قلبت، کعبه دائمی نور معالم ربانی باشد تا طعم خلود را بچشی.
چادر، موقتی است، دائمی نیست!
مثال دندانهای شیری و دندانهای دائمی.
«… فَاهْبِطْ عَلَيْهِمَا بِخَيْمَةٍ مِنْ خِيَامِ الْجَنَّةِ …»:
انگاری هر صاحب نور، خیمهای از خیمههای بهشتی را برپا میکند تا در این خیمه، عدهای جمع شوند و با آموزش علوم نورانی، راه دسترسی به آرامش آموزش داده شود، یعنی فرایند نور ولایت برای آنها تفسیر شود تا عملا قبض و بسط نور قلب خود را بفهمند.
داستان تکراری هبوط آدم ع:
در واقع قلب بخاطر جدایی از نور ولایت، دچار خذلان شده و از بهشت خود دور میشود.
«وَ عَزِّهِمَا عَنِّي بِفِرَاقِ الْجَنَّةِ وَ اجْمَعْ بَيْنَهُمَا فِي الْخَيْمَةِ»
لذا ماموریت صاحبان نور این است که مطالب علمی آل محمد ع را به گوش مخاطبین خاصی برساند،
[یعنی اهل یقین و اهل شک].
کامل این حدیث، زیباست.
بجای خیمه، خانهای!
امام باقر علیه السلام:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ:
إِنَّمَا كَانَ لَبِثَ آدَمُ وَ حَوَّاءُ فِي الْجَنَّةِ حَتَّى خَرَجَ مِنْهَا سَبْعَ سَاعَاتٍ مِنْ أَيَّامِ الدُّنْيَا حَتَّى أَكَلَا مِنَ الشَّجَرَةِ فَأَهْبَطَهُمَا اللَّهُ إِلَى الْأَرْضِ مِنْ يَوْمِهِمَا ذَلِكَ
«آدم و حوا مدّتی در بهشت بودند تا اینکه از آن خارج شدند
که این مدّت معادل هفت ساعت از روزهای دنیا بود که از آن درخت خوردند
و خداوند آنها را در همان روز به زمین فرستاد.
قَالَ
فَحَاجَّ آدَمُ رَبَّهُ فَقَالَ
يَا رَبِّ أَ رَأَيْتَكَ قَبْلَ أَنْ تَخْلُقَنِي كُنْتَ قَدَّرْتَ عَلَىَّ هَذَا الذَّنْبَ وَ كُلَّ مَا صِرْتُ وَ أَنَا صَائِرٌ إِلَيْهِ
أَوْ هَذَا شَيْءٌ فَعَلْتُهُ أَنَا مِنْ قَبْلُ لَمْ تُقَدِّرْهُ عَلَيَّ غَلَبَتْ عَلَيَّ شِقْوَتِي
فَكَانَ ذَلِكَ مِنِّي وَ فِعْلِي لَا مِنْكَ وَ لَا مِنْ فِعْلِكَ؟
پس آدم از پروردگارش محاجّه کرد برهان و حجّت خواست و گفت:
ای پروردگار آیا تو قبل از اینکه مرا خلق کنی، در تقدیر خود این گناه مرا و هرچه من کردم و میکنم را میدانستی یا اینکه کار را من از قبل انجام دادم و در تقدیر تو بر من نبود و شقاوتم بر من غلبه کرد.
پس آن کار از من و عمل من بود نه از تو و عمل تو؟
قَالَ لَهُ
يَا آدَمُ
أَنَا خَلَقْتُكَ وَ عَلَّمْتُكَ أَنِّي أُسْكِنُكَ وَ زَوْجَتَكَ الْجَنَّةَ وَ بِنِعْمَتِي
وَ مَا جَعَلْتُ فِيكَ مِنْ قُوَّتِي قَوِيتَ بِجَوَارِحِكَ عَلَى مَعْصِيَتِي
وَ لَمْ تَغِبْ عَنْ عَيْنِي وَ لَمْ يَخْلُ عِلْمِي مِنْ فِعْلِكَ وَ لَا مِمَّا أَنْتَ فَاعِلُهُ
گفت:
«ای آدم من تو را آفریدم و تو را آموختم که تو و همسرت را در بهشت و نعمتم وارد میکنم
و آن نیرویی که در تو از نیروی خودم قرار دادم اعضا و جوارحت را برای معصیت من نیرومند ساخت و از چشم من پنهان نبودی و علم من از کار تو و نه آنچه که تو انجامدهندهی آن هستی خالی نبود».
قَالَ آدَمُ
يَا رَبِّ الْحُجَّةُ لَكَ عَلَيَّ
يَا رَبِّ فَحِينَ خَلَقْتَنِي وَ صَوَّرْتَنِي وَ نَفَخْتَ فِيَّ مِنْ رُوحِي
آدم گفت:
«پروردگارا حجّت تو بر من است، حق با توست.
پس هنگامیکه مرا آفریدی و شکل بخشیدی و از روح خودت در من دمیدی».
وَ [قَالَ اللَّهُ تَعَالَى يَا آدَمُ]
أَسْجَدْتُ لَكَ مَلَائِكَتِي
وَ نَوَّهْتُ بِاسْمِكَ فِي سَمَاوَاتِي
وَ ابْتَدَأْتُكَ بِكَرَامَتِي
وَ أَسْكَنْتُكَ جَنَّتِي
وَ لَمْ أَفْعَلْ ذَلِكَ إِلَّا بِرِضًى مِنِّي عَلَيْكَ
أَبْلُوكَ بِذَلِكَ مِنْ غَيْرِ أَنْ تَكُونَ عَمِلْتَ لِي عَمَلًا تَسْتَوْجِبُ بِهِ عِنْدِي مَا فَعَلْتُ بِكَ
خداوند متعال فرمود:
«فرشتگانم را به سجده به تو فرمان دادم
و اسم تو را در آسمانها ستودم
و تو را با کرامتم آغاز کردم
و در بهشتم تو را سکنی دادم
و آن را انجام ندادم، مگر برای رضایت من از تو.
با آن، تو را آزمودم، بدون آنکه تو عملی را برای من انجام دهی که برای من مستوجب آنچه من برای تو انجام دادم، باشد».
قَالَ آدَمُ
يَا رَبِّ الْخَيْرُ مِنْكَ وَ الشَّرُّ مِنِّي
آدم گفت: «پروردگارا، خیر از تو و شرّ از من است».
قَالَ اللَّهُ
يَا آدَمُ أَنَا اللَّهُ الْكَرِيمُ
خَلَقْتُ الْخَيْرَ قَبْلَ الشَّرِّ
وَ خَلَقْتُ رَحْمَتِي قَبْلَ غَضَبِي
وَ قَدَّمْتُ بِكَرَامَتِي قَبْلَ هَوَانِي
وَ قَدَّمْتُ بِاحْتِجَاجِي قَبْلَ عَذَابِي
خداوند گفت:
«ای آدم من خداوند بخشنده هستم
که خیر را قبل از شر آفریدم
و رحمتم را قبل از غضبم آفریدم
و کرامتم بر رسوا کردنم مقدّم است
و احتجاج من، دلیل آوردنم قبل از عذابم است.
يَا آدَمُ
أَ لَمْ أَنْهَكَ عَنِ الشَّجَرَةِ
وَ أُخْبِرْكَ أَنَّ الشَّيْطَانَ عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجَتِكَ
وَ أُحَذِّرْكُمَا قَبْلَ أَنْ تَصِيرَا إِلَى الْجَنَّةِ
وَ أُعَلِّمْكُمَا أَنَّكُمَا إِنْ أَكَلْتُمَا مِنَ الشَّجَرَةِ كُنْتُمَا ظَالِمَيْنِ لِأَنْفُسِكُمَا عَاصِيَيْنِ لِي
ای آدم
آیا تو را از آن درخت نهی نکردم
و تو را آگاه نساختم که شیطان دشمن تو و همسرت است.
به شما دو نفر هشدار ندادم پیش از آنکه به بهشت روید
و به شما نیاموختم و اعلام نکردم که اگر از آن درخت بخورید،
از ظلمکنندگان به خودتان هستید که بر من عصیان کردید؟
يَا آدَمُ
لَا يُجَاوِرُنِي فِي جَنَّتِي ظَالِمٌ عَاصٍ لِي
ای آدم
در بهشت من، انسان ظالم و عصیانگر با من همجوار نمیباشد.
قَالَ
فَقَالَ بَلَى يَا رَبِّ
الْحُجَّةُ لَكَ عَلَيْنَا
ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَ عَصَيْنَا
وَ إِلَّا تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا نَكُنْ مِنَ الْخَاسِرِينَ
گفت: «بلی ای پروردگار،
حجّت برای تو و علیه ماست،
ما به خودمان ظلم کردیم
و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی از زیاندیدگان هستیم».
قَالَ
فَلَمَّا أَقَرَّا لِرَبِّهِمَا بِذَنْبِهِمَا وَ أَنَّ الْحُجَّةَ مِنَ اللَّهِ لَهُمَا
تَدَارَكَهُمَا رَحْمَةُ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
فَتَابَ عَلَيْهِمَا رَبُّهُمَا إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
گفت:
«هنگامیکه به پروردگارشان برای گناهانشان اقرار کردند و اینکه حجّت از آنِ خداست،
رحمت خدای بخشنده و مهربان آن دو را تدارک کرد
و خداوند توبهی آنها را پذیرفت زیرا توبه پذیر و رحیم است».
قَالَ اللَّهُ
يَا آدَمُ اهْبِطْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ إِلَى الْأَرْضِ
فَإِذَا أَصْلَحْتُمَا أَصْلَحْتُكُمَا وَ إِنْ عَمِلْتُمَا لِي قَوَّيْتُكُمَا
وَ إِنْ تَعَرَّضْتُمَا لِرِضَايَ تَسَارَعْتُ إِلَى رِضَاكُمَا
وَ إِنْ خِفْتُمَا مِنِّي آمَنْتُكُمَا مِنْ سَخَطِي
هر دو از آن درخت خوردند.
پس خداوند از آن روز هر دو را به زمین فرودآورد …
خداوند فرمود:
«ای آدم (علیه السلام)! تو و همسرت به زمین فرودآیید
پس اگر کارتان را اصلاح کنید، من شما را اصلاح میکنم؛
اگر برای من کار کنید، به شما نیرو و توان میدهم
و چنانچه هدفتان کسب رضای من باشد به سرعت از شما راضی میشوم
و اگر از من بیم داشته باشید، شما را از عذابم، ایمن میگردانم».
قَالَ
فَبَكَيَا عِنْدَ ذَلِكَ وَ قَالا
رَبَّنَا فَأَعِنَّا عَلَى صَلَاحِ أَنْفُسِنَا وَ عَلَى الْعَمَلِ بِمَا يُرْضِيكَ عَنَّا
قَالَ اللَّهُ لَهُمَا
إِذَا عَمِلْتُمَا سُوءاً فَتُوبَا إِلَيَّ مِنْهُ أَتُبْ عَلَيْكُمَا
وَ أَنَا اللَّهُ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
پس آنگاه هر دو گریستند و گفتند:
پروردگارا! برای اصلاح نفسمان وبرای انجام آنچه مورد رضایت تو است، ما را یاری رسان.
خداوند به آنها فرمود:
اگر مرتکب عمل زشتی شدید، پس از آن عمل بهسوی من توبه کنید که من به شما روی میآورم
و منِ خداوند توبهپذیر ومهربان هستم.
قَالَ
فَأَهْبِطْنَا بِرَحْمَتِكَ إِلَى أَحَبِّ الْبِقَاعِ إِلَيْكَ
آدم (علیه السلام) گفت:
پس ما را به سرزمینی که نزد تو دوستداشتنیتر است، نازل کن.
قَالَ
فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ أَنْ أَهْبِطْهُمَا إِلَى الْبَلْدَةِ الْمُبَارَكَةِ مَكَّةَ
خداوند به جبرئیل (علیه السلام) وحی کرد، آن دو را در سرزمین با برکت مکّه پایین ببر.
قَالَ
فَهَبَطَ بِهِمَا جَبْرَئِيلُ
فَأَلْقَى آدَمَ عَلَى الصَّفَا وَ أَلْقَى حَوَّاءَ عَلَى الْمَرْوَةِ
جبرائیل (علیه السلام) آنها را پایین آورد
و آدم (علیه السلام) را بر صفا و حوا (سلام الله علیها) را بر مروه گذاشت.
قَالَ
فَلَمَّا أُلْقِيَا قَامَا عَلَى أَرْجُلِهِمَا وَ رَفَعَا رُءُوسَهُمَا إِلَى السَّمَاءِ
وَ ضَجَّا بِأَصْوَاتِهِمَا بِالْبُكَاءِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ خَضَعَا بِأَعْنَاقِهِمَا
فرمود:
پس از آنکه افتادند، هر دو بر روی پاهایشان برخاستند و سرهایشان را بهسوی آسمان بلند کردند
و با صدای بلند، خاضعانه به درگاه خداوند ضجّه وگریه کردند.
قَالَ
فَهَتَفَ اللَّهُ بِهِمَا
مَا يُبْكِيكُمَا بَعْدَ رِضَايَ عَنْكُمَا
خداوند به آنها فرمود:
چه چیزی باعث گریستن شما شد، پس از آنکه از شما راضی شدم؟
قَالَ
فَقَالا رَبَّنَا أَبْكَتْنَا خَطِيئَتُنَا
وَ هِيَ أَخْرَجَتْنَا عَنْ جِوَارِ رَبِّنَا
وَ قَدْ خَفِيَ عَنَّا تَقْدِيسُ مَلَائِكَتِكَ لَكَ رَبَّنَا
وَ بَدَتْ لَنَا عَوْرَاتُنَا
وَ اضْطَرَّنَا ذَنْبُنَا إِلَى حَرْثِ الدُّنْيَا وَ مَطْعَمِهَا وَ مَشْرَبِهَا
وَ دَخَلَتْنَا وَحْشَةٌ شَدِيدَةٌ لِتَفْرِيقِكَ بَيْنَنَا
آن دو پاسخ دادند:
آن خطاهایی که سبب بیرون راندن ما از جوار پروردگارمان شد، ما را به گریستن واداشت،
درحالیکه [همجواری با ملائکه و دیدن] تقدیس فرشتگانت، بر ما پوشیده و پنهان گشت
و عورات ما نمایان شد
و گناهمان، ما را به نعمتهای دنیا، طعامها و نوشیدنیهایش محتاج کرد،
و به جهت جدایی از تو، ترس شدیدی بر ما رسید.
قَالَ
فَرَحِمَهُمَا الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ عِنْدَ ذَلِكَ
وَ أَوْحَى إِلَى جَبْرَئِيلَ
أَنَا اللَّهُ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ
وَ أَنِّي قَدْ رَحِمْتُ آدَمَ وَ حَوَّاءَ لِمَا شَكَيَا إِلَيَّ
+ «مشکاة»
پس در آن وقت، خداوند رحمان و رحیم بر آن دو ترحّم کرده
و به جبرئیل (علیه السلام) وحی نمود:
من خداوند رحمان و رحیم هستم
و بر آدم (علیه السلام) وحوا (سلام الله علیها) به خاطر شکوهای که نزد من کردند، رحم میکنم،
فَاهْبِطْ عَلَيْهِمَا بِخَيْمَةٍ مِنْ خِيَامِ الْجَنَّةِ
وَ عَزِّهِمَا عَنِّي بِفِرَاقِ الْجَنَّةِ
وَ اجْمَعْ بَيْنَهُمَا فِي الْخَيْمَةِ
فَإِنِّي قَدْ رَحِمْتُهُمَا لِبُكَائِهِمَا وَ وَحْشَتِهِمَا وَ وَحْدَتِهِمَا
وَ انْصِبْ لَهُمَا الْخَيْمَةَ عَلَى التُّرْعَةِ الَّتِي بَيْنَ جِبَالِ مَكَّةَ
پس با یکی از خیمههای بهشت، به سوی ایشان پایین برو
و از جانب من آن دو را که جدایی از بهشت برایشان گران آمده، تسلّی خاطر بده
و هر دو را در خیمه جمع کن.
پس بهدرستیکه من به سبب گریه، ترس و تنهاییشان بر آنها رحم کردم
و خیمه را در درّهای که مابین کوههای مکّه قراردارد، برپا کن.
قَالَ
وَ التُّرْعَةُ مَكَانُ الْبَيْتِ وَ قَوَاعِدِهِ الَّتِي رَفَعَتْهَا الْمَلَائِكَةُ قَبْلَ ذَلِكَ
فَهَبَطَ جَبْرَئِيلُ عَلَى آدَمَ بِالْخَيْمَةِ عَلَى مِقْدَارِ أَرْكَانِ الْبَيْتِ وَ قَوَاعِدِهِ فَنَصَبَهَا
امام علی (علیه السلام) فرمود:
آن درّه، جای خانهی کعبه بود و قبل از هبوط، فرشتگان پایههایش را بالا بردهبودند.
پس جبرئیل (علیه السلام) با آن خیمه که به اندازهی رکن و ستونهای کعبه بود به نزد آدم (علیه السلام) فرودآمد و آن را برپا کرد.
قَالَ
وَ أَنْزَلَ جَبْرَئِيلُ آدَمَ مِنَ الصَّفَا وَ أَنْزَلَ حَوَّاءَ مِنَ الْمَرْوَةِ
وَ جَمَعَ بَيْنَهُمَا فِي الْخَيْمَةِ
جبرئیل (علیه السلام)، آدم (علیه السلام) را از صفا و حوا (سلام الله علیها) را از مروه پایین آورد
و هر دو را در خیمه جمع کرد.
قَالَ
وَ كَانَ عَمُودُ الْخَيْمَةِ قَضِيبَ يَاقُوتٍ أَحْمَرَ
فَأَضَاءَ نُورُهُ وَ ضَوْؤُهُ جِبَالَ مَكَّةَ وَ مَا حَوْلَهَا
در حالیکه ستون خیمه، شاخهای یاقوت سرخ بود
و نور و روشنایی آن، کوههای مکّه و اطرافش را روشن نمود.
قَالَ
وَ امْتَدَّ ضَوْءُ الْعَمُودِ فَجَعَلَهُ اللَّهُ حَرَماً
فَهُوَ مَوَاضِعُ الْحَرَمِ الْيَوْمَ كُلُّ نَاحِيَةٍ مِنْ حَيْثُ بَلَغَ ضَوْءُ الْعَمُودِ
فَجَعَلَهُ اللَّهُ حَرَماً لِحُرْمَةِ الْخَيْمَةِ وَ الْعَمُودِ
لِأَنَّهُمَا مِنَ الْجَنَّةِ
ستونهای نور گسترده شد و خداوند آن را [محدودهی] حرم قرارداد؛
به این صورت که تمام آن جاهایی که نور ستون بدان رسید، مکانهای حرم و حدود آن قرارگرفتند.
پس خداوند آن را به خاطر حرمت آن خیمه و ستونش، حرم قرارداد
زیرا که آن دو از بهشت بودند.
قَالَ
وَ لِذَلِكَ جَعَلَ اللَّهُ الْحَسَنَاتِ فِي الْحَرَمِ مُضَاعَفَةً وَ السَّيِّئَاتِ فِيهِ مُضَاعَفَةً
امام (علیه السلام) فرمود:
و از آن روی، خداوند کارهای نیک واعمال زشت را در حرم دو برابر [محاسبه] میکند
قَالَ
وَ مُدَّتْ أَطْنَابُ الْخَيْمَةِ حَوْلَهَا فَمُنْتَهَى أَوْتَادِهَا مَا حَوْلَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ
سرانجام طنابهای خیمه در اطراف آن گسترده شدند و میخهای آن به اطراف مسجدالحرام منتهی شد.
قَالَ
وَ كَانَتْ أَوْتَادُهَا مِنْ غُصُونِ الْجَنَّةِ
وَ أَطْنَابُهَا مِنْ ظَفَائِرِ الْأُرْجُوَانِ
در حالیکه میخهای آن از شاخههای درختان بهشت
و طنابهای آن از ناخنکهای (شاخههای باریک) درخت ارغوان بود.
قَالَ
فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ أَهْبِطْ عَلَى الْخَيْمَةِ سَبْعِينَ أَلْفَ مَلَكٍ يَحْرُسُونَهَا مِنْ مَرَدَةِ الْجِنِّ
وَ يُؤْنِسُونَ آدَمَ وَ حَوَّاءَ وَ يَطُوفُونَ حَوْلَ الْخَيْمَةِ تَعْظِيماً لِلْبَيْتِ وَ الْخَيْمَةِ
خداوند به جبرئیل (علیه السلام) وحی نمود هفتادهزار فرشته را برای حراست خیمه از گزند جنیان سرکش، مانوس شدن با آدم وحواء (علیها السلام) و طواف به دور خیمه برای تعظیم خانه کعبه و خیمه به پایین بفرستد.
قَالَ
فَهَبَطَتِ الْمَلَائِكَةُ فَكَانُوا بِحَضْرَةِ الْخَيْمَةِ يَحْرُسُونَهَا مِنْ مَرَدَةِ الشَّيَاطِينِ وَ الْعُتَاةِ
وَ يَطُوفُونَ حَوْلَ أَرْكَانِ الْبَيْتِ وَ الْخَيْمَةِ كُلَّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ
كَمَا كَانُوا يَطُوفُونَ فِي السَّمَاءِ حَوْلَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ
پس ملائکه کنار خیمه فرود آمدند و آن را از نفوذ شیاطین و سرکشان حفظ میکردند
و هر روز و هر شب بر گِرد کعبه و خیمه
همانند وقتی که در آسمان بر گرد بیتالمعمور طواف میکردند، میگشتند.
قَالَ
وَ أَرْكَانُ الْبَيْتِ الْحَرَامِ فِي الْأَرْضِ حِيَالَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ الَّذِي فِي السَّمَاءِ.
امام (علیه السلام) فرمود:
پایههای بیتاللهالحرام در زمین، روبهروی بیتالمعمور در آسمان است.
توضیح:
داستان در ادامه زیباتر هم میشه …
خیمه موقتی است، باید بجای آن بیتی ساخته شود!
انگاری مثل داستان بلوهر و یوذاسف، پس از اینکه با صاحب نور و صاحب خیمه آشنا میشوی، پس از مدتی باید در ملکوت قلبت با نور یاد معالم ربانی او از آل محمد ع نور بگیری لذا پس از دوران انقضاء مهلت، این خیمه را بر میدارند و به آسمان میبرند و تو میمانی و آیات، البته نور یاد معالم ربانی او همیشه با توست و تو تنها نیستی.
قَالَ
ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَى جَبْرَئِيلَ بَعْدَ ذَلِكَ أَنِ اهْبِطْ إِلَى آدَمَ وَ حَوَّاءَ
فَنَحِّهِمَا عَنْ مَوَاضِعِ قَوَاعِدِ بَيْتِي
فَإِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَهْبِطَ فِي ظِلَالٍ مِنْ مَلَائِكَتِي إِلَى أَرْضِي
فَأَرْفَعَ أَرْكَانَ بَيْتِي لِمَلَائِكَتِي وَ لِخَلْقِي مِنْ وُلْدِ آدَمَ
خداوند بعد از آن به جبرئیل (علیه السلام) وحی کرد:
به نزد آدم (علیه السلام) وحوا (سلام الله علیها) هبوط کن
و آن دو را از مکانی که پایههای خانهی من است دور گردان.
پس همانا من میخواهم در سایهای از فرشتگان، بهسوی زمین فرودآیم
و پایههای خانهام را برای فرشتگان و مخلوقاتم از فرزندان آدم (علیه السلام) بالا برم.
قَالَ
فَهَبَطَ جَبْرَئِيلُ عَلَى آدَمَ وَ حَوَّاءَ فَأَخْرَجَهُمَا مِنَ الْخَيْمَةِ
وَ نَحَّاهُمَا عَنْ تُرْعَةِ الْبَيْتِ الْحَرَامِ
وَ نَحَّى الْخَيْمَةَ عَنْ مَوْضِعِ التُّرْعَةِ
جبرئیل (علیه السلام) نزد آدم (علیه السلام) وحوا (س) فرودآمد
و آن دو را از خیمه خارج کرد
و آن دو و خیمه را از درّهی بیتاللهالحرام دور کرد.
قَالَ
وَ وَضَعَ آدَمَ عَلَى الصَّفَا وَ وَضَعَ حَوَّاءَ عَلَى الْمَرْوَةِ
وَ رَفَعَ الْخَيْمَةَ إِلَى السَّمَاءِ
جبرئیل (علیه السلام) آدم (علیه السلام) را به صفا، حوا (سلام الله علیها) را به مروه
و خیمه را به آسمان منتقل کرد.
+ «إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ»
فَقَالَ آدَمُ وَ حَوَّاءُ
يَا جَبْرَئِيلُ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ حَوَّلْتَنَا وَ فَرَّقْتَ بَيْنَنَا
أَمْ بِرِضًى تَقْدِيراً مِنَ اللَّهِ عَلَيْنَا
پس آدم (علیه السلام) وحوا (سلام الله علیها) گفتند:
ای جبرئیل (علیه السلام)، به سبب غضب خداوند، ما را جابهجا کردی و بین ما جدایی افکندی
یا آنکه خداوند با رضایت، آن را برایمان مقدّر کرد؟
فَقَالَ لَهُمَا
لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ سَخَطاً مِنَ اللَّهِ عَلَيْكُمَا
وَ لَكِنَّ اللَّهَ لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ
پس جبرئیل (علیه السلام) به آن دو گفت:
آن جدایی به علت خشم پروردگار بر شما نبود
و لیکن خداوند دربارهی آنچه که انجام میدهد، مورد سؤال قرار نمیگیرد.
يَا آدَمُ
إِنَّ السَّبْعِينَ أَلْفَ مَلَكٍ الَّذِينَ أَنْزَلَهُمُ اللَّهُ إِلَى الْأَرْضِ لِيُؤْنِسُوكَ وَ يَطُوفُونَ حَوْلَ أَرْكَانِ الْبَيْتِ وَ الْخَيْمَةِ سَأَلُوا اللَّهَ أَنْ يَبْنِيَ لَهُمْ مَكَانَ الْخَيْمَةِ بَيْتاً عَلَى مَوْضِعِ التُّرْعَةِ الْمُبَارَكَةِ حِيَالَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ فَيَطُوفُونَ حَوْلَهُ كَمَا كَانُوا يَطُوفُونَ فِي السَّمَاءِ حَوْلَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ
ای آدم (علیه السلام)!
هفتادهزار ملکی که خداوند به زمین برای انس با تو و طواف اطراف ارکان کعبه و خیمه فرستاد
از خداوند درخواستکردند که
برایشان بجای خیمه، خانهای در آن درّهی مبارک و روبهروی بیتالمعمور بنا کند
تا همانطور که در آسمان بر گرد بیتالمعمور طواف میکردند، بر گرد این خانه طواف کنند.
فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيَّ أَنْ أُنَحِّيَكَ وَ حَوَّاءَ وَ أَرْفَعَ الْخَيْمَةَ إِلَى السَّمَاءِ
پس خداوند به من وحی کرد که تو و حوا (سلام الله علیها) را خارج کنم و خیمه را به آسمان برم.
توضیح:
+ «من بعد موسی!»
حالا باید بدون صاحب نور [در ملک] و فقط با کمک قبض و بسط نور ولایت علمی او [در ملکوت] در دل شرایط مسیرتو پیدا کنی و سعی و تلاش کنی!
از اینجا به بعد معلوم میشه که قلبت شده قلب مفید یا نه!
+ «ترع – التُّرْعَةِ الْمُبَارَكَةِ»
… انگاری این خیمه موقتی رو میزنن تا بعدا برای اونایی که اهل عمل به نور ولایت هستند، خانه دائمی برپا شود. مثال: در مناطق زلزله زده گروه هلال احمر اول خیمه و کانکس های از قبل آماده رو فورا برپا میکنن تا اسکان موقتی داده شود بعدا سر فرصت خونه های ضد زلزله می سازن تا این خیمه ها جمع بشه و بعضی ها صاحب این خانه های دائمی شوند [مالک اسم – مالک معنا]. این مثال زیبایی است.
فَقَالَ آدَمُ
رَضِينَا بِتَقْدِيرِ اللَّهِ وَ نَافِذِ أَمْرِهِ فِينَا
پس آدم (علیه السلام) گفت:
ما به تقدیر الهی و اجرای فرمانش در بارهی خودمان راضی هستیم.
فَكَانَ آدَمُ عَلَى الصَّفَا وَ حَوَّاءُ عَلَى الْمَرْوَةِ
پس آدم (علیه السلام) در صفا و حوا (سلام الله علیها) در مروه بودند.
قَالَ
فَدَخَلَ آدَمَ لِفِرَاقِ حَوَّاءَ وَحْشَةٌ شَدِيدَةٌ وَ حُزْنٌ
با گذشت مدّتی آدم (علیه السلام) از دوری حوا (سلام الله علیها)، دچار ترس شدید و غصّه شد.
قَالَ
فَهَبَطَ مِنَ الصَّفَا يُرِيدُ الْمَرْوَةَ شَوْقاً إِلَى حَوَّاءَ وَ لِيُسَلِّمَ عَلَيْهَا
وَ كَانَ فِيمَا بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَادٍ
وَ كَانَ آدَمُ يَرَى الْمَرْوَةَ مِنْ فَوْقِ الصَّفَا
فَلَمَّا انْتَهَى إِلَى مَوْضِعِ الْوَادِي غَابَتْ عَنْهُ الْمَرْوَةُ
و از کوه صفا پایین آمد و برای دیدن حوا (سلام الله علیها) بهسوی مروه حرکت کرد
و با وجودی که بین صفا و مروه، درّهای بود
و آدم بر فراز صفا، مروه را میدید،
امّا وقتی به داخل درّه رسید، مروه از او پنهان شد.
فَسَعَى فِي الْوَادِي حَذَراً لِمَا لَمْ يَرَ الْمَرْوَةَ مَخَافَةَ أَنْ يَكُونَ قَدْ ضَلَّ عَنْ طَرِيقِهِ
پس ترسان از اینکه شاید راه را گم کرده است که نتوانسته مروه را پیدا کند در آن درّه به راه افتاد.
فَلَمَّا أَنْ جَازَ الْوَادِيَ وَ ارْتَفَعَ عَنْهُ نَظَرَ إِلَى الْمَرْوَةِ
فَمَشَى حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْمَرْوَةِ فَصَعِدَ عَلَيْهَا فَسَلَّمَ عَلَى حَوَّاءَ
وقتی از درّه عبور کرد و بر بالای آن رفت، به مروه نگاه کرد،
پس به راه افتاد تا به مروه رسید از کوه بالا رفت و به حوا (سلام الله علیها) سلام کرد.
ثُمَّ أَقْبَلَا بِوَجْهِهِمَا نَحْوَ مَوْضِعِ التُّرْعَةِ
يَنْظُرَانِ هَلْ رُفِعَ قَوَاعِدُ الْبَيْتِ
وَ يَسْأَلَانِ اللَّهَ أَنْ يَرُدَّهُمَا إِلَى مَكَانِهِمَا
حَتَّى هَبَطَ مِنَ الْمَرْوَةِ فَرَجَعَ إِلَى الصَّفَا
فَقَامَ عَلَيْهِ وَ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ نَحْوَ مَوْضِعِ التُّرْعَةِ فَدَعَا اللَّهَ
سپس هر دو بهسوی درّهای که بیتاللهالحرام در آن بود روکردند
و نگاه میکردند که آیا ستونهای کعبه بالا بردهمیشود
و از خداوند میخواستند که آن دو را به همانجای خودشان بازگرداند
تا آنکه آدم (علیه السلام) از مروه پایین آمد و به صفا بازگشت
و بر آن ایستاده و بهسوی آن تپّه (محلّ بیتاللهالحرام) رویکرد و خدا را خواند؛
ثُمَّ إِنَّهُ اشْتَاقَ إِلَى حَوَّاءَ
فَهَبَطَ مِنَ الصَّفَا يُرِيدُ الْمَرْوَةَ
فَفَعَلَ مِثْلَ مَا فَعَلَهُ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى
ثُمَّ رَجَعَ إِلَى الصَّفَا فَفَعَلَ عَلَيْهِ مِثْلَ مَا فَعَلَ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى
سپس به دیدار حوا (سلام الله علیها) مشتاق شد؛
پس از صفا به قصد مروه پایین آمد
و مثل مرتبهی اول عمل کرد
سپس به صفا بازگشت و همان کاری را که بار اول انجام داده بود؛ انجام داد
ثُمَّ إِنَّهُ هَبَطَ مِنَ الصَّفَا إِلَى الْمَرْوَةِ فَفَعَلَ مِثْلَ مَا فَعَلَ فِي الْمَرَّتَيْنِ الْأُولَيَيْنِ
سپس از صفا به قصد مروه پایین آمد و مثل دو مرتبهی قبل عمل کرد؛
ثُمَّ رَجَعَ إِلَى الصَّفَا فَقَامَ عَلَيْهِ
وَ دَعَا اللَّهَ أَنْ يَجْمَعَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ زَوْجَتِهِ حَوَّاءَ
سپس به صفا بازگشته، بر آن ایستاده
و از خداوند خواست تا او و همسرش حوا (سلام الله علیها) را در یکجا جمع کند.
قَالَ
فَكَانَ ذَهَابُ آدَمَ مِنَ الصَّفَا إِلَى الْمَرْوَةِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ رُجُوعُهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ
فَذَلِكَ سِتَّةُ أَشْوَاطٍ
امام (علیه السلام) فرمود:
آدم (علیه السلام) سه بار از صفا به مروه رفت و سه بار بازگشت.
پس این رفتوآمد، شش دور شد.
فَلَمَّا أَنْ دَعَيَا اللَّهَ وَ بَكَيَا إِلَيْهِ وَ سَأَلَاهُ أَنْ يَجْمَعَ بَيْنَهُمَا
اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُمَا مِنْ سَاعَتِهِمَا مِنْ يَوْمِهِمَا ذَلِكَ مَعَ زَوَالِ الشَّمْسِ
زمانی که آن دو خدا را خواندند و آن هنگام زوال خورشید در آن روز بود
نزد او گریستند و از او تقاضا نمودند که آن دو را کنار هم قراردهد.
خدا خواستهی ایشان را برآورده نمود.
فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ وَ هُوَ عَلَى الصَّفَا وَاقِفٌ يَدْعُو اللَّهَ مُقْبِلًا بِوَجْهِهِ نَحْوَ التُّرْعَةِ
فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ ع
انْزِلْ يَا آدَمُ مِنَ الصَّفَا فَالْحَقْ بِحَوَّاءَ
پس جبرئیل (علیه السلام) در حالیکه آدم (علیه السلام) بر فراز صفا ایستاده بود و رو بهسوی مکان کعبه، خدا را میخواند، به نزد او آمد وگفت:
ای آدم (علیه السلام) از صفا پایین برو و به حوا (سلام الله علیها) ملحق شو.
فَنَزَلَ آدَمُ مِنَ الصَّفَا إِلَى الْمَرْوَةِ
فَفَعَلَ مِثْلَ مَا فَعَلَ فِي الثَّلَاثِ الْمَرَّاتِ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْمَرْوَةِ
فَصَعِدَ عَلَيْهَا
وَ أَخْبَرَ حَوَّاءَ بِمَا أَخْبَرَهُ جَبْرَئِيلُ ع
فَفَرِحَا بِذَلِكَ فَرَحاً شَدِيداً
وَ حَمِدَا اللَّهَ وَ شَكَرَاهُ
پس آدم (علیه السلام) از صفا به قصد مروه پایین رفت
و مانند سه مرتبهی قبل رفتارکرد تا آنکه به مروه رسید،
از آن بالا رفت
و حوا (سلام الله علیها) را از آنچه که جبرائیل (علیه السلام) به او خبر داده بود، مطّلع کرد
پس از آن جهت بسیار خوشحال شده،
خدا را حمد کرده و تشکّر نمودند.
فَلِذَلِكَ جَرَتِ السُّنَّةُ بِالسَّعْيِ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ
پس از آن، سعی صفا و مروه سنّت شد
وَ لِذَلِكَ قَالَ اللَّهُ
و از آن روی خداوند فرمود:
إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ
فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما
«صفا» و «مروه» از شعائر [و نشانههای] خداست!
بنابراین، کسانیکه حج خانهی خدا و یا عمره انجام میدهند،
مانعی نیست که بر آن دو طواف کنند. (بقره/۱۵۸)
قَالَ
ثُمَّ إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَاهُمَا فَأَنْزَلَهُمَا مِنَ الْمَرْوَةِ وَ أَخْبَرَهُمَا أَنَّ الْجَبَّارَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ هَبَطَ إِلَى الْأَرْضِ فَرَفَعَ قَوَاعِدَ الْبَيْتِ الْحَرَامِ بِحَجَرٍ مِنَ الصَّفَا وَ حَجَرٍ مِنَ الْمَرْوَةِ وَ حَجَرٍ مِنْ طُورِ سَيْنَاءَ وَ حَجَرٍ مِنْ جَبَلِ السَّلَامِ وَ هُوَ ظَهْرُ الْكُوفَةِ
سپس جبرئیل (علیه السلام) نزد آدم (علیه السلام) وحوا (سلام الله علیها) رفت و هر دو را از مروه پایین آورد و به ایشان خبرداد که خداوند جبّار متعال به زمین فرودآمده و ستونهای بیتالحرام را با سنگی از صفا، سنگی از مروه، سنگی از طور سینا، و سنگی از جبلالسلام که پشت کوفه است بالا برد
فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ أَنِ ابْنِهِ وَ أَتِمَّهُ
و به جبرئیل (علیه السلام) وحی نمود که آن را بساز و تکمیل کن.
+ «وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا»
قَالَ
فَاقْتَلَعَ جَبْرَئِيلُ الْأَحْجَارَ الْأَرْبَعَةَ بِأَمْرِ اللَّهِ مِنْ مَوَاضِعِهِنَّ بِجَنَاحَيْهِ
فَوَضَعَهُمَا حَيْثُ أَمَرَهُ اللَّهُ فِي أَرْكَانِ الْبَيْتِ
عَلَى قَوَاعِدِهِ الَّتِي قَدَّرَهَا الْجَبَّارُ وَ نَصَبَ أَعْلَامَهَا
پس جبرئیل (علیه السلام) به امر خداوند با بالهایش این چهار سنگ را از جایشان کند
و همان جاهایی که خداوند فرموده بود بر ستونها، روی پایههای کعبه که خداوند جبّار مشخّص کرده بود، قرارداد و ستونهایش را نصب کرد؛
ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ أَنِ ابْنِهِ وَ أَتْمِمْهُ بِحِجَارَةٍ مِنْ أَبِي قُبَيْسٍ
سپس به جبرئیل (علیه السلام) وحی نمود که
«آن را با سنگی از ابوقبیس بساز و تکمیل کن
وَ اجْعَلْ لَهُ بَابَيْنِ بَابَ شَرْقيٍّ وَ بَابَ غَرْبِيٍّ
و دو در شرقی و غربی برای آن بنا کن»!
قَالَ
فَأَتَمَّهُ جَبْرَئِيلُ
فَلَمَّا انْفَرَغَ مِنْهُ طَافَتِ الْمَلَائِكَةُ حَوْلَهُ
پس زمانی که جبرئیل (علیه السلام) آن را کامل نمود، فرشتگان بر گردش طواف کردند.
فَلَمَّا نَظَرَ آدَمُ وَ حَوَّاءُ إِلَى الْمَلَائِكَةِ يَطُوفُونَ حَوْلَ الْبَيْتِ انْطَلَقَا فَطَافَا بِالْبَيْتِ سَبْعَةَ أَشْوَاطٍ
و آدم (علیه السلام) وحواء (سلام الله علیها) هم با دیدن فرشتگانی که گرد کعبه میگشتند، حرکت کرده و هفت بار بر گرد کعبه طواف نمودند؛
ثُمَّ خَرَجَا يَطْلُبَانِ مَا يَأْكُلَانِ
سپس در پی طعامی از آنجا خارج شدند.
وَ ذَلِكَ مِنْ يَوْمِهِمَا الَّذِي هَبَطَ بِهِمَا فِيهِ.
و این ماجرای روزی بود که خدا آن دو را هبوط داد.
کشتیهای نقرهای – خیمههای نقرهای!
سُفُنٌ مِنْ فِضَّةٍ – خِيَامٌ مِنْ فِضَّةٍ
+ «فضض: فَضَضْتُ الختم: كسرته، شكستن مُهر نامه»
+ «ذبح»
«أَفَضَ العطاءَ: بسیار بخشندگى كرد.»
صاحبان خیمههای نورانی، حاملان علوم بکر آل محمد ع که اهل نور در لحظۀ نیاز، به این علوم، پاکت این نامههای سربسته را میگشایند و به محتوای دستور العمل درون نامه جامۀ عمل میپوشانند!
+ «بکر»
+ «رحیق مختوم»
وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَّا يَمُوتُ إِلَّا وَ لَهُ خَيْمَةٌ يَسْكُنُ فِيهَا
امام صادق علیه السلام:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ:
كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع
فَرَكَضَ بِرِجْلِهِ الْأَرْضَ فَإِذَا بَحْرٌ فِيهِ سُفُنٌ مِنْ فِضَّةٍ فَرَكِبَ وَ رَكِبْتُ مَعَهُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى مَوْضِعٍ فِيهِ خِيَامٌ مِنْ فِضَّةٍ فَدَخَلَهَا ثُمَّ خَرَجَ فَقَالَ
رَأَيْتَ الْخَيْمَةَ الَّتِي دَخَلْتُهَا أَوَّلًا
فَقُلْتُ نَعَمْ
قَالَ تِلْكَ خَيْمَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ الْأُخْرَى خَيْمَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الثَّالِثَةُ خَيْمَةُ فَاطِمَةَ وَ الرَّابِعَةُ خَيْمَةُ خَدِيجَةَ وَ الْخَامِسَةُ خَيْمَةُ الْحَسَنِ وَ السَّادِسَةُ خَيْمَةُ الْحُسَيْنِ وَ السَّابِعَةُ خَيْمَةُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ الثَّامِنَةُ خَيْمَةُ أَبِي وَ التَّاسِعَةُ خَيْمَتِي
وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَّا يَمُوتُ إِلَّا وَ لَهُ خَيْمَةٌ يَسْكُنُ فِيهَا.
ابو بصير گفت خدمت حضرت صادق ع بودم.
با پاى خود بزمين زد دريائى نمودار شد كه در آن كشتيهائى از نقره بود.
من و ايشان سوار يك كشتى شديم تا رسيديم بمحلى كه خيمههائى از نقره برپا بود.
داخل آنها شد و خارج گرديد.
بمن فرمود ديدى خيمه اولى كه داخل شدم.
گفتم آرى.
فرمود آن خيمه پيامبر است.
ديگر خيمه امير المؤمنين، سومى خيمۀ فاطمه عليها السّلام، چهارم خيمۀ خديجه، پنجم خيمه امام حسن، ششم خيمۀ حضرت حسين، هفتم خيمۀ على بن الحسين، هشتم خيمۀ پدرم و نهم خيمۀ من.
هر يك از ما بميرد در يكى از اين خيمهها ساكن مىشود.