Light of alertness!
«یقظ» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«يقّظ التراب: إذا فرّقه»
«أَيْقَظَ الغُبَارَ: گرد و خاك برانگيخت.»
یه ماشین توی جاده خاکی از کنارت رد میشه و گرد و خاکی بپا میکنه، بقول مشهدیها «دولَّخ» میکنه! واژه «یقظ» یعنی قبل از عبور این ماشین از این جاده خاکی، خاک روی زمین خوابیده بود! اما با عبور ماشین، خاک بیدار شد و این گرد و خاکی که بپا شده، مفهومش اینه خاک خفته، بیدار شده!
«رجل يَقِظٌ: أي مُتَيَقِّظٌ حذر»
«وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ»
و مىپندارى كه ايشان بيدارند، در حالى كه خفتهاند.»
امام علی علیه السلام:
«اليقظة نور»: «نورِ بیداری!»
قلب سلیم، از نور و ظلمت و قبض و بسطی که درونش رخ میده، عبرت میگیره!
«تَيَقَّظَ إِبْرَاهِيمُ بِالاِعْتِبَارِ عَلَى مَعْرِفَةِ اَللَّهِ وَ أَحَاطَتْ دَلاَئِلُهُ بِعِلْمِ اَلْإِيمَانِ بِهِ»
«وَ اعْلَمْ أَنَّ أَوَّلَ عِبَادَةِ اللَّهِ الْمَعْرِفَةُ بِهِ فَهُوَ الْأَوَّلُ قَبْلَ كُلِّ شَيْءٍ فَلَا شَيْءَ قَبْلَهُ»
امام کاظم علیه السلام:
«فِي خَبَرِ اَلْيَهُودِيِّ اَلَّذِي سَأَلَ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ مُعْجِزَاتِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ تَيَقَّظَ إِبْرَاهِيمُ بِالاِعْتِبَارِ عَلَى مَعْرِفَةِ اَللَّهِ وَ أَحَاطَتْ دَلاَئِلُهُ بِعِلْمِ اَلْإِيمَانِ بِهِ وَ هُوَ اِبْنُ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً.»
امام صادق علیه السلام:
« اَلْمُؤْمِنُ يَقْظَانُ مُتَرَقِّبٌ خَائِفٌ يَنْتَظِرُ إِحْدَى اَلْحُسْنَيَيْنِ
وَ يَخَافُ اَلْبَلاَءَ حَذَراً مِنْ ذُنُوبِهِ
رَاجِي رَحْمَةِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
لاَ يَعْرَى اَلْمُؤْمِنُ مِنْ خَوْفِهِ وَ رَجَائِهِ
يَخَافُ مِمَّا قَدَّمَ
وَ لاَ يَسْهُو عَنْ طَلَبِ مَا وَعَدَهُ اَللَّهُ
وَ لاَ يَأْمَنُ مِمَّا خَوَّفَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»
«مؤمن بيدار و مترقب و ترسان است انتظار يكى از دو مژده پيروزى را دارد
و از بلا ترسان است.
از گناه خود مىترسد
اميد به رحمت خدا دارد.
مؤمن خالى از خوف و رجاء نيست
مىترسد از كارهاى قبل خود
و غفلت از جستن وعده خدا ندارد
و اطمينان از چيزهائى كه خدا او را ترسانيده نخواهد داشت.»
اَلْمُؤْمِنُ يَقْظَانُ مُتَرَقِّبٌ خَائِفٌ!
خائِفاً يَتَرَقَّبُ!
[سورة القصص (۲۸): الآيات ۱۶ الى ۲۰]
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ
فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ
قالَ لَهُ مُوسى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ (۱۸)
صبحگاهان در شهر، بيمناك و در انتظار [حادثهاى] بود.
ناگاه همان كسى كه ديروز از وى يارى خواسته بود [باز] با فرياد از او يارى خواست.
موسى به او گفت: «به راستى كه تو آشكارا گمراهى.»
[سورة القصص (۲۸): الآيات ۲۱ الى ۲۵]
فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ
قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (۲۱)
موسى ترسان و نگران از آنجا بيرون رفت
[در حالى كه مى]گفت: «پروردگارا، مرا از گروه ستمكاران نجات بخش.»
نورِ بیداری!
قلبِ بیدار!
قلبِ هوشیار!
قلبِ وظیفه شناس!
قلبِ آماده!
قلب باید بیدار باشه! هوشیار باشه!
مثل موبایلی که روشنه و آنلاینه!
بمحض اینکه پیامکی براش بیاد، متوجه بشه و ماموریتشو بفهمه!
اما چجوری؟!
فقط با درک نور و ظلمت و قبض و بسطش میتونه این قابلیت رو داشته باشه!
+ «اذان»
+ «ناقوس»
+ «غفل – شیطان میخواهد تمرکزت را بهم بزند!»
بهخود آمدن!
«The Reawakening»، «الاستیقاظ».
شنیدی میگن: زود به خودت بیا!
دلنوشته!
در مسابقات بکس وقتی یه ضربه از حریف میخوری، چنان گیج میشی که نمیدونی چکار باید بکنی! … اما فوری باید به خودت بیای و خودتو جمع و جور کنی و حواستو جمع کنی …
وقتی یه آیت جدید عرضه میشه (حوادث ناخوشایند زندگی) چنان میری تو خودت که اصلا یادت میره همه چیزایی رو که از صاحبان نور یاد گرفتی! یادت میره هر اتفاقی برات میافته، به خودت ربط داره و مال خودته! یادت میره این بهم ریختن، معنیش اینه که از این تقدیر خوشت نیومده! معنیش اینه تو حسودی!
زود باید به خودت بیای و یاد مطالب صاحبان نور بیفتی.
این دورانی که گیج میزنی تا به خودت بیای، اسمش چیه؟!
این مدتی که با خودت کلنجار میری و هنگ کردی و نمیدونی چکار باید بکنی!
میگن فلانی بمحض اینکه این خبرو که شنید، شوکه شد! یهو از حال رفت! انگاری خون به مغزش نرسید!
اون وضعیت دیسکانکشن قلب از نور، همون لحظهای است که بشدت، بِهِت برخورده! به کبرت برخورده! حسادتت گل کرده! این لحظه تاریکی قلب، لحظهای است که اصلا انتظارشو نداشتی بهت بگن …! جاخوردی!
اهل نور، جا نمیخورن! یا اگه جا خوردن، زود بخودشون میان!
اما اهل حسادت اصلا تو کَتِشون نمیره که قبول کنن این اتفاق و حادثه مال اوناست و از عیب قلبی اونا خبر میده!
اهل نور اولش یه تکونی میخوره! بهم میریزه! جا میخوره! اما بعدا زود خودشو جمع و جور میکنه! یادش میاد که صاحبان نور چی یادش دادند!
متوجه میشه که اینم یه فرصت اصلاح و تربیت برای عیب حسادتشه! چجوری؟ نمیدونیم! اما لازم هم نیست که بدونیم، فقط باید قبول کنی هر چی تقدیر میشه درسته! کارای خدا حرف نداره! نقص نداره! ذمّ نداره! جای مذمت نداره! جای حمد داره …
پس وقتی گیجی و منگی و از شنیدن این خبر بشدت بهم ریختی فورا بگو الحمد لله ربّ العالمین کانه همین فرصت رو فرصتی برای تربیت، به دست همین رب العالمینی میدونی که این تقدیر رو برای اصلاح عیب تو جفت و جور کرده …
از خدا بخواه توفیقت بده زود از این تاریکی در بیایی وگرنه هر چی بیشتر طول بکشه، شیطان بیشتر فرصت داره با تکلماتش، استدلالهای خودشو به گوشِ قلبت بخونه و متقاعدت کنه تا بر اساس اطلاعاتی که از سیئه حسد و حالت ناآرامی (تمنّا) پیش اومده – که توام با تکلمات شیطان هم هست – اقدام کنی و یه شرّی بپا بشه، یه جرمی، یه بی احترامی، یه توهینی، یه تهمتی، یه … قتلی! همه این وقایع ناخوشایند، سرمنشأش حسادتی است که شعله ور شده و صاحب این قلب حسود، برای اطفاء نار حسد خویش اقدام به توسل و تضرع درِ خانه آل محمد ع نمینماید و کانّه خود را بی نیاز از این منبع آرامش نشان میدهد و این جرم بزرگی است (اشتباه مرگبار) چون خدا نور رو برای همین روزهای ما قرار داده! اینکه مدام محتاج نور هستیم، باید خوب برای ما جا بیفته و خیال نکنیم آنی و کمتر از آنی بدون نور میشه زنده بود و زندگی نمود …
شیطان دستپاچهات میکنه زود یه کاری بکنی نا امنی ایجاد بشه! تو صبر کن، نگران نباش، با این تانّی چیزی رو از دست نمیدی ان شاء الله تعالی.
شیطان گولت میزنه اگه دیر بهم بگردی از جیبت میره و چیزی گیرت نمیاد و لذا زود اقدام کن. از همین تلاش شیطان برای اینکه با عجله کاری بکنی که بعدا پشیمانی ببار بیاره باید بفهمی که شیطان تلاش میکنه متقاعدت کنه با او و روش او کاری انجام بدهی، لذا از سنخ تکلماتت و رنگ تاریکش میتونی بفهمی شیطان قصد و غرض سوء نسبت به تو داره و میخواد همون بلایی که سر اون اومده، سر تو هم بیاد …
چقدر چشمامونو به دور و برمون میچرخونیم ببینیم دنیا چه خبره [آفاق]؟ از این بیشتر باید تو قلبمون باشیم [انفس] و ببینیم اون تو چه خبره! مدام قلبتو چک کن! مدام حالات قلبیتو زیر نظر بگیر و حواست به خودت باشه! حواست به حالاتت باشه! حواست به تاریکی و روشنایی قلبت باشه! کجاها حسادت بکار گرفته شده و میشه، و کجاها شیطان میاد سر وقتت تا با حرفهای دروغینش تو رو از استعمال اوامر نورانی منصرف کنه …
خودتو ول نکن! باری به هر جهت، زندگی نکن! هر کی هر چی گفت زود گوش نکن! شیطان بیکار ننشسته و مدام داره نقشه میکشه چجوری میتونه اون عده قلیلی که بر سبیل نورانی باقی ماندهاند رو، از این اعتقاد منصرف کنه و برای این هدفش هم برنامههایی داره! تکلمات شیطان دقیقا دست میذاره روی نقاط ضعفت (تمناهات)! ممکنه نقطه ضعفت بچهات باشه! فرایند نور، فرایند اصلاح و تربیت است و این فرایند خوشایند هیچ کسی نیست! لذا هیچکس از نور خوشش نمیاد [تقریبا همه از نور بدشون میاد] بخاطر همین ویژگی که هیچکس دوست نداره خودشو بسپاره به دست تقدیرات! کیه که وقتی یه اتفاق ظاهرا بد براش پیش میاد، فوری برچسب بد بهش نچسبونه و باور کنه که در این تقدیر یه حکمتی برای او داره که آخرش خیر است اگر تن به نور بدهد!
همه میخوان زود قضاوت کنن [ سخنرانی تد: خوب یا بد ، گفتنش سخته] و زود رای صادر میکنن و زود متهم رو مشخص میکنن که همیشه هم اونیه که ظاهرا داره اذیتش میکنه و خودشونو هم همیشه تبرئه میکنن و با کلماتی عوامفریبانه همه رو میخوان متقاعد کنن که حق با اوست و او درست میگه و اوست که زیاندیده و همه باید با او همدردی کنند! اینا ویژگی شخص حسودی است که اصلا نور رو دوست نداره و اصلا از نور خوشش نمیاد و اصلا دلش نمیخواد اصلاح و تربیت بشه و اصلا قبول نداره که نیاز به اصلاح و تربیت داره و خودشو بی عیب و سالم و بی نیاز از اصلاح و تربیت و نور و تقدیرات و خدا میدونه …
برای همینه که «نور» همیشه تنهاست!
چون هیچکس دوست نداره کسی بهش بگه بالای چشمت ابرو!
همه دنبال اونایی میگردن که ازشون تمجید و تعریف کنن! کسی دلش نمیخواد با اونی رفت و آمد کنه که مدام بهش میگه این اشتباه رو کردی، اون اشتباه رو کردی! همه دلشون میخواد بهشون ایرادی گرفته نشه! معنی این حدیث رو شاید حالا بهتر درک کنیم که : «ان امرنا صعب مستصعب لا یحتمله الا ملک مقرب او نبی مرسل او عبد امتحن الله قلبه للایمان» واقعا فرایند نور دشواری خاص خودشو داره و هیچکس نیست به این سختیِ اصلاح نمودن عیبش تن بده و زیر بار اوامر نورانی بره …
باید قلبمون در شرایطی که خدای حکیم مقدر میکنه، امتحانشو پس بده و خوب هم باید پس بده وگرنه اینکه من اهل نور هستم فقط در حد لقلقه زبان باشه، این دردی دوا نمیکنه.
چقدر «نور» مظلومه! مدام داریم ازش بد میگیم! تحویلش نمیگیریم! ازش خوشمون نمیاد! دوستش نداریم! بماند که بهش نارو هم میزنیم یعنی خودمونو دوستش جا میزنیم اما پای عمل که میاد وسط، از پشت بهش خنجر میزنیم! چقدر «نور» با صداقت و سادگی، برای ما آغوش گرمشو باز میکنه و چقدر ما با نیرنگ و فریب باهاش رفتار میکنیم.
چقدر حسادت سیئه کثیفی است.
و چقدر ما در درمان این کثافت باطنی خودمون، دستدست میکنیم!
حاضر نیستیم به هیچ قیمتی دست از بدجنسیهای حسادتآلودمون برداریم …
انگاری این وجود هیچ تمایلی برای تغییر نداشته و ندارد …
خدا که ما رو خلق کرده میدونه که ما چه حسودی هستیم! برای درمان حسادت ما، هم رسول میفرسته هم آیت قرار میده! هم یاد میده نور چیه و کارش چی هست و هم شرایط عملی این مطلب رو فراهم میکنه …
اینکه چه کسی و کی و کجا به این نور برسه و قلبش این نور رو درک کنه و باهاش بتونه زندگی روزمره شو مدیریت کنه، این دیگه فقط خدا میدونه و بس: «یقظ»: تَيَقَّظَ إِبْرَاهِيمُ بِالاعْتِبَارِ عَلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ أَحَاطَتْ دَلَائِلُهُ بِعِلْمِ الْإِيمَانِ بِهِ وَ هُوَ ابْنُ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً.
بالاخره کی میخوایم باور کنیم که همین نوری که ازش خوشمون نمیاد، دوای درد بیماری بدخیم پنهان حسادت دنیای قلب ماست؟! داروی تلخ اما شیرین! تلخ برای کسی که حوادث را «نار» می بیند و شیرین برای کسی که نور جوف نار آیت را میبیند و آن را درک مینماید و این قلب، رو به نور است و پشت به تاریکی حسادت، لذا انرژی و انگیزه لازم برای تحمل آیات سخت را دارد و دم بر نمیآورد (+ مقاله: «نور داخلی + نور خارجی»).
نور زیباست و ما باید دوستش داشته باشیم اما متاسفانه قلب حسود نه زیبا میبینه و نه دوستش داره! چیزی که نمیذاره آیات رو دوست داشته باشیم حسد خودمونه! انگاری این حسد نمیخواد قبول کنه که نیاز به درمان و اصلاح داره و نمیخواد نور رو دوست داشته باشه، از آیات بدش میاد! زیر بار تحمل آیات نمیره! میخواد «لَش» زندگی کنه!
[لش – تنهلش – تنبل – کند – سنگین – «لومپنیسم»] :
لش، در عین اینکه معیوبه و تنبله و … حال خوب شدن هم نداره، لذا «لَش» یکی از هزار واژه مترادف حسادت است و مفهوم حسادت رو هم خوب یاد میده.
اینکه دلت بخواد هر جوری هستی باشی و تن به نور ندهی و کسی هم کاری به کارت نداشته باشه و خودتو ول کنی و لش زندگی کنی! این ریشه در عیب حسادت داره … ولی اینو بدون خدا با همه، کار داره حتی با لشها! لشها نور رو دوست ندارند … میخوان بدون دخالت نور، لش زندگی کنند … نمیخوان چیزهای نادرستی که دوست دارن رو کنار بذارن! لش، از اتفاقی که باب میلش نیست و پیش میاد خوشش نمیاد! راضی به این تقدیرات اصلاح کننده خود نیست! اصلا دلش به حال خودش نمیسوزه …
به هر کار کثیفی تن میده! حتی اگه آزار خودشو به همراه داشته باشه! …
اگه نور رو دوست داری باید لایکش کنی! باید فالوش کنی! باید آیات رو فالو آپ کنی! باید ببینی آخر داستان چی میشه!
مبحث «اعراض از آیات» همینه … کسانی که از «آیاتی و رسلی» روبرمیگردانند …
بجای اینکه اعراض از حسادت بنمایند و از خودشون و استعمال حسدشون بدشون بیاد، برعکس از فرایند نور و اصلاح و تربیت خودشون بدشون میاد و دلشون نمیخواد زیر بار تحمل آیات بروند …
حسود، به فرایند اصلاح و تربیت خودش اعتراض داره!
اعتراض کردن به همه چیز، ویژگی اهل حسادت است! به همه چیز گیر میده! زود قضاوت میکنه! زود میگه: اَه؛ چه پیشامد بدی!
اما اهل نور میگه زود قضاوت نمیکنن و اصلا قضاوت کار خداست و قاضی خودش این پیشامد رو برای ما بوجود آورده تا اصلاحمون کنه …
حسود میگه: ای نور، به من کاری نداشته باش! منو آزاد بذار میخوام هر کاری دلم میخواد انجام بدم! مفهوم آزادی از نظر شخص حسود اینه که اصلاح و تربیت نشه و کاری به کارش نداشته باشی و بذاری هر جور میخواد لشبازی در بیاره … برای همینه به آیات اعتراض دارد …
هر کسی پشتشو به نور بکنه، قلبش تاریک میشه و هلاک میشه.
امام علی علیه السلام:
«مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ»
«هر كس در برابر حق جبههگيرى كند نابود مىشود.»
هر کسی به آیاتی که خدا برای اصلاح و تربیت او تقدیر کرده اعتراض کنه و زیر بار این داستان نرود هلاک خواهد شد یعنی نور قلبش که عامل حیات است را بدست نخواهد آورد و نرسیدن به حیات طیبه، میشه هلاکت ابدی و جاویدان در نار جهنم نعوذ بالله من ذلک.