دکتر محمد شعبانی راد

توصیف دروغین اهل حسادت از نور! وَ تَصِفُ‏ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ‏ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى!

Jealous people’s wrong impression!

«وصف» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«اسْتَوْصَفْتُ‏ الطبيب لدائي: إذا سألته أن يصف لك ما تتعالج به»
«اسْتَوْصَفَ‏ الطبيبَ‏: طلب منه وصف الدواء بعد تشخيص الداء،
از پزشك خواست تا براى درمان خود نسخه تجويز كند.»
«وَصَفَ‏ الطّبيبُ للمريض: پزشك براى بيمار نسخه نوشت.»
«المُسْتَوْصَف: درمانگاه و كلينيك»
«وصف الثوب الجسم، إذا أظهر حاله و بيّن هيئته»
«وَصُفَ الغُلامُ: آن جوان به سن خدمت رسيد.»
«الْوَصِيفُ‏: الخادم، الْوَصِيفَةُ: الخادمة»
«وَصَفَ‏ البعيرُ: إذا أجاد السّير، درست حركت كرد.»
کسی میتونه نور رو درست وصف کنه که برداشت درستی از نور داشته باشه!
حسود که برداشت غلطی از نور داره، نمیتونه نور رو درست وصف کنه!
نسخه حسود از نور، بدرد نمیخوره! بیشتر گمراهت میکنه!
نسخه اهل نور، نسخه شفابخش امراض قلبی است!

+ «اسم نور را معنا کنیم!»

حسود، با وصف دروغ و تهمت، همه رو سحر میکنه!
اهل نور، با عمل به نور، تمثال نورانی صاحب نورشو وصف میکنه!
+ «احراز هویت نور در ملکوت قلب!»

اهل نور چجوری حق رو وصف میکنن و اهل حسد چجوری حق رو وصف میکنن؟! 
ببینیم برادران حسود، چگونه یوسف زیبای خود را «وصف» می‌کنند:
«وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ»
«وصف کذب»، یعنی «دروغ‌پردازی» یعنی وصفِ ناحق، ظالمانه و با اغراض نفسانی اهل حسادت که از روی حسد و منافع دنیوی صورت میگیرد.
در قرآن با تعبیر «تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ» همراه شده و نکوهش می‌شود.
نمونه‌های قرآنی: 
برادران یوسف علیه‌السلام و وصف دروغین:
وَ جاؤُ عَلى‏ قَميصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ
و با پیراهن یوسف آمدند که به خون دروغین آلوده بود
وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ
(سوره یوسف، آیه ۱۸)
این آیه نشان می‌دهد که برادران حسود با صحنه‌سازی ظاهری، سعی داشتند پدر را فریب دهند.
حضرت یعقوب علیه‌السلام هم در پاسخ، با جمله‌ی «عَلى‏ ما تَصِفُونَ» اشاره کرد که این‌ها تنها وصفی از کذب است؛ یعنی آنچه می‌گویید و نشان می‌دهید، صرفاً یک دروغِ ساختگی‌ است.
دروغ‌گویی اهل حسادت:
وَ تَصِفُ‏ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ
أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى‏
(سوره نحل، آیه 62)
آن‌ها با زبان‌شان دروغ می‌بافند و به خود وعده‌های بهشت و نیکی می‌دهند؛ گویی خدا را فریب می‌دهند! این هم نمونه‌ای از «وصف کاذب» است.
تحریم و تحلیل دروغین از طرف هوای نفس:
وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ‏ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ‏ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ
(سوره نحل، آیه 116)
این آیه بسیار صریح است:
افرادی که از روی هوا و هوس، چیزی را حلال و چیزی را حرام معرفی می‌کنند، در واقع در حال وصفِ کذب هستند.

در فرهنگ نورانی قرآن، «وصف» اگر با حسد، دنیاطلبی، هوای نفس و انگیزه‌های باطل همراه شود، به ابزاری برای فریب، تحریف، و دروغ‌پردازی تبدیل می‌شود.
در مقابل، اهل نور، تنها وصفی را بر زبان می‌آورند که مطابق با واقع، برآمده از قلب سالم و هدایت‌شده توسط نور الهی باشد.

اهل نور چگونه وصف می‌کنند؟
در مقابل وصف کذب و دروغ‌پردازی‌های اهل حسادت، اهل نور، یعنی کسانی که به نور ولایت الهی متصل‌اند و در مسیر تقوا گام برمی‌دارند، «وصف» را نه بر اساس هوا و هوس، بلکه بر اساس نور الهی، عقل، انصاف و شهود قلبی انجام می‌دهند.
وصف اهل علم نسبت به حقیقت قرآن:
وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ
(سوره سبأ، آیه 6)
اهل علم واقعی، که نور خدا در دل‌هایشان تابیده، وقتی وحی را می‌شنوند، آن را به درستی توصیف می‌کنند: “هو الحق.
یعنی در مقام وصف، به خطا نمی‌روند، زیرا نور هدایت، راه را برایشان روشن کرده است.
وصف صحیح و هدایت‌شده، یعنی بازتاب حقیقت در کلام؛
و این حقیقت، تنها زمانی درست منعکس می‌شود که قلب انسان به نور ولایت، تسلیم و توکل آراسته باشد.
پس همان‌گونه که وصف‌های کاذب نشانه‌ی دوری از نور است،
وصف‌های حق و نورانی، نشانه‌ی نزدیکی قلب به نور الله و هم‌کاری با این نور است.

روایت امام علی علیه‌السلام در مذمت توصیف دروغین
«وَ كَمْ مِنْ صِفَةٍ فِي غَيْرِ مَوْصُوفٍ وَ كَلَامٍ فِي غَيْرِ حَقٍّ.»
(نهج البلاغه، خطبه 87)
چه بسیار وصف‌هایی که درباره کسانی گفته می‌شود، در حالی که آن فرد هیچ بهره‌ای از آن وصف ندارد!
این هشدار دقیقی است از حضرت، نسبت به خطر رایج تعریف‌های دروغین، مدح‌های بی‌جا، یا حتی نقدهای ناعادلانه.
روایت امام صادق علیه‌السلام درباره توصیف مخلصین
«إِنَّ أَوْصَافَ الْمُخْلِصِينَ تَرْفَعُ الْقُلُوبَ إِلَى السَّمَاءِ، وَ تُنَزِّلُ الرَّحْمَةَ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ.»
اوصاف بندگان مخلص، باعث تعالی دل‌ها می‌شود و رحمت خدا را نازل می‌کند.
این نوع توصیف‌ها، نه تنها برای تمجید، بلکه برای هدایت شنونده و تزکیه قلبی اوست.
روایت امام حسین علیه‌السلام درباره وصف‌های فریبکارانه:
«إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا، وَ الدِّينُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ، يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ، فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ.»
مردم اغلب به دنبال دین ظاهری هستند؛ و آن‌قدر که از دین تعریف و وصف می‌کنند، در مقام عمل یا حقیقت، به آن پایبند نیستند.
این توصیف، نقدی بر وصف‌های ظاهرگرایانه و سطحی است که در بسیاری از جوامع رواج دارد.

اهل‌بیت علیهم‌السلام به ما آموخته‌اند که وصف، آینه‌ای از درون انسان است؛
اگر دل با نور باشد، وصف‌ها نیز نورانی، سازنده و هدایتی خواهد بود.
و اگر دل در تاریکی هوا و حسد و دروغ باشد، وصف، به ابزاری برای گمراه‌سازی، فریب و ظلم بدل می‌شود.

تفاوت وصفِ اهل نور و اهل حسد، دربارۀ حقیقت
وصف در واقع یک ابزار، به‌عنوان «آشکارکنندۀ باطن افراد» معرفی شده است.
زیرا نوعِ وصفی که انسان از یک واقعیت می‌کند، نشان‌دهندۀ میزان نوری است که در قلب او وجود دارد.
اهل نور، وصفشان با حقیقت یکی است.
اهل نور، چون با نور الهی زنده‌اند و با چشم دل حقیقت را می‌بینند، وصفشان هماهنگ با واقعیت است.
آنان حقیقت را بزرگ می‌بینند (الله اکبر)، زیبایی‌های پنهان را می‌یابند، و خوبی‌ها را برجسته می‌کنند؛ نه برای فریب، بلکه برای هدایت.
چون وصف اهل نور، محصول «دیدن با قلب پاک» است، با نور الهی هماهنگ است.
«فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الْأَبْصَارُ، وَ لَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ» (سوره حج، ۴۶)
اما اهل حسد، وصفشان دقیقاً معکوس حقیقت است.
اهل حسد، چون دلشان از نور خالی است و گرفتار ظلمت درون هستند، حقیقت را وارونه می‌بینند و وارونه هم توصیف می‌کنند.
نه تنها زیبایی‌ها را نمی‌بینند، بلکه آن را دروغ، ریا یا خودنمایی می‌نامند!
خیر را شر می‌دانند و اهل ایمان را متهم می‌کنند به آنها تهمت می‌زنند.
وصف آنان، ابزاری است برای تخریب نور، نه توصیف آن.
نمونه قرآنی:
برادران حسود یوسف علیه‌السلام:
«وَ جاؤُ عَلى‏ قَميصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ… وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ» (یوسف: ۱۸)
در اینجا «وصف» آن‌ها چیزی جز دروغ‌پردازی برای پنهان‌کردن حقیقت نیست.
آنان از روی حسد، یک واقعیت را چنان تحریف کردند که حتی به پدر نبی خود نیز دروغ گفتند.

اختلاف وصف اهل نور و اهل حسد: اختلافِ زمین تا آسمان!
اهل نور وقتی یک واقعیت را می‌بینند، به دنبال نورِ باطنی آن هستند؛
نورِ جوفِ نار!
یعنی منتظر شنیدن کلام نورانی فرشتۀ مهربان در آن خصوص می‌باشند.
و راضی به تقدیرات هستند.
اما اهل حسد همان حرکت را می‌بینند ولی چون قلب بدنبال تمناهای خودش می‌باشد، لذا با تکلمات شیطانِ همسو با این تمناها، به متشابهات افتاده و مسیر غلط را در پیش میگیرند لذا توصیف آنها از ماجرا نیز غلط و دروغین خواهد بود.
یعنی دربارۀ یک واقعیتِ عینی، دو وصف کاملاً متضاد ارائه می‌شود.
یکی هدایت، یکی گمراهی!
و اینجاست که وصف، از یک کلمه معمولی، به آزمونی از ایمان و بصیرت قلبی بدل می‌شود.

وصفِ مؤمنِ نورانی، همسو با حقیقت است و ابزار هدایت؛
ولی وصفِ اهل حسد، دروغی ظاهرباور است و ابزار فریب.
حقیقت یک چیز است، اما توصیف آن، بستگی دارد به قلب بیننده!

اهل حسد، بینا نیستند؛ وصف‌شان هم کور است!
قرآن کریم در آیات متعدد، هشدار می‌دهد که بسیاری از توصیف‌های مردم، بر پایه دروغ، توهّم یا جهل است:
وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ
زبان‌هایشان دروغ می‌سازد، و خیال می‌کنند حقیقت را می‌گویند!
اما چرا چنین اتفاقی می‌افتد؟
چون اهل حسد، درک درستی از نور ندارند.
آنان، هر چه هست را با میزانِ تاریک خود می‌سنجند؛ نه با نور ولایت.
و به همین دلیل، وقتی با معلمان نورانی و علم آنلاین الهی روبرو می‌شوند، نمی‌توانند آن را بشناسند، درک کنند و توصیفش کنند!
وصفِ حق، فقط از دلِ اتصال به نور می‌آید!
حقیقت، فقط برای آن‌ قلبی روشن می‌شود که:
«نور» را دیده باشد،
«ولایت» را فهمیده باشد،
و «امر و نهیِ ولی خدا» را درک کرده باشد.
چنین قلبی، به تعبیر زیبا و دقیق:
قلبی است که “نور” را به “حروف” ترجمه می‌کند.
و این، همان «زبان توصیف» در مکتب معلمان نورانی است.
وقتی نور در دل معلمی نازل می‌شود، او حقیقت را با کلمات و تعبیرهای آسمانی توصیف می‌کند.
اما وقتی دل پر از حسد باشد، وصف او یا خاموش است، یا منحرف، یا آلوده به دروغ.
زبانِ وصف، بدون نور، ابزار شیطان است!
👈 اهل حسد، نمی‌توانند توصیف درستی از نور و حقیقت داشته باشند، چون چشم دل‌شان کور است.
در دلِ آنان، زبان وصف به ابزارِ ظلمت تبدیل می‌شود، نه ابزار هدایت.
بر خلاف قلب اهل نور، که نور را از ولیّ خدا دریافت می‌کند،
و با آن نور، می‌تواند حق را از باطل، و زیبا را از زشت، تمیز دهد و توصیف کند.

نور، درست وصفت میکنه!
تو هم نورتو درست وصف کن!
اما متاسفانه اهل حسادت، نور رو غلط وصف میکنن!

وصف کذب! دروغ‌پردازی!

توصیف غلط و دروغ‌پردازی اهل حسادت از نور!
برداشت غلط اهل حسادت از نور!
برداشت غلط و رفتار غلط‌تر اهل حسادت!
حسود با برداشت غلط خود، حقیقت را وارونه جلوه میدهد!
به این میگن «سحر»!
سامری، در نبود موسی ع، با «وصف کذب»،
همه رو سحر کرد و اونا رو از در خونه آل محمد ع دور نمود!

وَ جاؤُ عَلى‏ قَميصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ‏ … وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ‏
وَ تَصِفُ‏ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ‏ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى‏
وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ‏ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ‏ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ

امام باقر علیه السلام:
… فَقَالَ طَائِفَةٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ
يَا رَبَّنَا مَا تَغْضَبُ‏ مِمَّا يَعْمَلُ خَلْقُكَ فِي أَرْضِكَ
وَ مِمَّا يَصِفُونَ‏ فِيكَ الْكَذِبَ‏
وَ يَقُولُونَ الزُّورَ
وَ يَرْتَكِبُونَ الْمَعَاصِيَ
وَ قَدْ نَهَيْتَهُمْ عَنْهَا
ثُمَّ أَنْتَ تَحْلُمُ عَنْهُمْ
وَ هُمْ فِي قَبْضَتِكَ وَ قُدْرَتِكَ وَ خِلَالِ عَافِيَتِكَ؟!
… در داستان هاروت و ماروت:

فرشتگان گفتند:
خدایا، تو از اینکه اهل حسادت، به ناروا در مورد تو و نورت، وصف دروغ می‌کنند
«يَصِفُونَ‏ فِيكَ الْكَذِبَ»
و حقیقت را وارونه جلوه میدهند، خشمگین نمی‌شوی؟!

وصفِ دروغ، عامل خشم فرشتگان!
در این روایت زیبا از امام باقر علیه‌السلام درباره داستان هاروت و ماروت، به یک نکته بسیار عمیق اشاره شده است. امام نقل می‌فرماید:
فَقَالَ طَائِفَةٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ:
يَا رَبَّنَا مَا تَغْضَبُ‏ مِمَّا يَعْمَلُ خَلْقُكَ فِي أَرْضِكَ، وَ مِمَّا يَصِفُونَ‏ فِيكَ الْكَذِبَ؟!
وَ يَقُولُونَ الزُّورَ، وَ يَرْتَكِبُونَ الْمَعَاصِيَ، وَ قَدْ نَهَيْتَهُمْ عَنْهَا،
ثُمَّ أَنْتَ تَحْلُمُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِي قَبْضَتِكَ؟!
فرشتگان با شگفتی و غیرت عرض می‌کنند:
پروردگارا! مگر نه اینکه بندگان تو در زمین،
دروغ می‌سازند، تو را ناروا توصیف می‌کنند،
و نور تو را با دروغ و تحریف می‌پوشانند؟!
پس چرا تو بر آنان خشم نمی‌گیری؟!
و دقیقاً اینجاست که کلمۀ «يَصِفُونَ فِيكَ الْكَذِبَ» برجسته می‌شود:
اهل حسادت، دربارۀ خدا و نور خدا و معلمان نورانی، دروغ می‌سازند.
آن‌ها، نور را ظلمت می‌نامند و اهل هدایت را متهم می‌کنند.
آن‌ها، نور ولایت را انکار می‌کنند و طغیان را مشروع جلوه می‌دهند.

وصف‌های وارونه؛ داستان تکراری اهل حسادت!
فرشتگان با تعجب می‌پرسند که چرا خدا بر این توصیف‌های دروغ‌آلود خشم نمی‌گیرد؟!
چرا خدا بر این توصیف‌های «دم کذب» خشم نمی‌گیرد؟!
اما در پاسخِ الهی (که در ادامه روایت آمده) روشن می‌شود که:
خداوند، بندگان را در مورد اختیارشان آزمایش می‌کند
و تا فرصت تربیت و اصلاح باقی‌ست، حتی با وصف‌های دروغ نیز «حلم» و صبر نشان می‌دهد.
اما این صبرِ الهی، هرگز به معنای رضایت از دروغ‌پردازی نیست.
بلکه نشان می‌دهد که وصف‌های دروغ‌آمیز اهل حسد، یکی از بزرگ‌ترین گناهان پنهان است
که حتی فرشتگان نیز از شدت آن به خدا اعتراض کردند.
نتیجه‌گیری:…
در این روایت، مشخص شد که «وصف کاذب»
یعنی تحریف حقیقت با زبان و جلوه‌سازی دروغین،
که موجب فریب مردم می‌شود، و فرشتگان را هم به تعجب و اعتراض وامی‌دارد!
اما خداوند با حلمش مهلت می‌دهد،
تا آنان که می‌خواهند از دروغ‌های زبان و قلب توبه کنند،
با نور، همکاری کنند، نه با شیطان.
و اینجاست که تفاوت وصف اهل نور و اهل حسد، مثل تفاوت شب و روز آشکار می‌شود.

[سورة البقرة (۲): آية ۱۰۲]
وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ عَلى‏ مُلْكِ سُلَيْمانَ
وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا
يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ
وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ
وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ
فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ
وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ
وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ
وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ
وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (۱۰۲)
و آنچه را كه شيطان‏[صفت‏]ها در سلطنت سليمان خوانده [و درس گرفته‏] بودند، پيروى كردند.
و سليمان كفر نورزيد، ليكن آن شيطان‏[صفت‏]ها به كفر گراييدند كه به مردم سحر مى‌‏آموختند.
و [نيز از] آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت، در بابِل فرو فرستاده شده بود [پيروى كردند]،
با اينكه آن دو [فرشته‏] هيچ كس را تعليم [سحر] نمى‏‌كردند مگر آنكه [قبلاً به او] مى‏‌گفتند:
«ما [وسيله‏] آزمايشى [براى شما] هستيم، پس زنهار كافر نشوى.»
و[لى‏] آنها از آن دو [فرشته‏] چيزهايى مى‏‌آموختند
كه به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند.
هر چند بدون فرمان خدا نمى‌‏توانستند به وسيله آن به احدى زيان برسانند.
و [خلاصه‏] چيزى مى‌‏آموختند كه برايشان زيان داشت، و سودى بديشان نمى‏‌رسانيد.
و قطعاً [يهوديان‏] دريافته بودند كه هر كس خريدار اين [متاع‏] باشد، در آخرت بهره‌‏اى ندارد.
وه كه چه بد بود آنچه به جان خريدند – اگر مى‌‏دانستند.

از داستان هاروت و ماروت چی باید یاد بگیریم؟!
مواظب کلام مسموم و سحرآمیز دانه‌درشت‌های قبیله شیطان باشیم!
+ «تاریکی تهمت!»
شیاطین جن و انس (سامری)، با فالوئرهاشون صحبت میکنن و دروغی بهشون میگن که همه به اشتباه می‌افتن. شیطان کارش اینه که حقیقت رو وارونه جلوه بده تا همه رو به اشتباه بندازه و اونا رو در مسیر آتش جهنم با خودش همراه کنه! اهل حسادت که قلبشون مشروب از حب گوساله است، با شنیدن این دروغ، انگاری گمشده خودشونو پیدا میکنن! لذا با کمال میل این دروغ بزرگ رو می‌پذیرن «وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ: تبعیت از تلاوت و القای شیطان» و این درحالی است که با علومی که از نور سلیمان ع آموخته‌اند «عَلى‏ مُلْكِ سُلَيْمانَ»، اگر دست از حسد و پستانک تمناهاشون بر میداشتند، اینجور اسیر سحر کلام دروغین شیاطین جن و انس نمی‌شدند.
محتوای علوم نورانی سلیمان ع اینه که باید اختیارا تمنا رو فدای تقدیر نمود و این میشه نور ایمان که نتیجه عدم سوء استفاده از اختیاری است که خداوند به انسان عنایت فرموده: «وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ» یعنی سلیمان ع و اهل نورش از اختیار انتخاب بین تمنا و تقدیر، سوء استفاده نمیکنند،
اما تلاش شیطان و قبیله او برای این است که تقدیر، فدای تمناها شود (کربلا)، و این سوء استفاده از اختیار، نتیجه‌اش میشه تاریکی کفر «وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا» که محصول کلام سحر آمیز شیاطین جن و انسی است، که علیم اللسان فاسق هستند «يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ»!
داستان هاروت و ماروت، تظاهر داستان ماموریت کسانی است که در هر زمان با کلام سحرآمیز خود، نقش بی‌بدیلی در گمراه نمودن اهل حسادتی دارند، که قصد ندارند با نور هدایت، دست از تمناهای بی‌ارزش خود بردارند. لذا خداوند این اجازه و مهلت را به این شیطان‌صفت‌ها داده تا با کلام مسموم سحرآمیز خود، عده‌ای که قلبا پشت به نور هدایت خویش نموده‌اند را با خود در مسیر آتش جهنم همراه بنمایند. واقعا این عده که پس از آشنایی با علوم نورانی سلیمان ع، می‌توانستند دست از حسد و تمناهای بی‌ارزش خود بردارند و خلود در بهشت را بدست بیاورند، چقدر مفت و ناچیز، این سرنوشت رؤیایی را با آتش ابدی جهنم عوض کردند: «وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ».

داستان هاروت و ماروت!

امام باقر علیه السلام:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: 
سَأَلَهُ عَطَا وَ نَحْنُ بِ‍مَكَّةَ عَنْ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ 
فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ 
إِنَّ اَلْمَلاَئِكَةَ كَانُوا يَنْزِلُونَ مِنَ اَلسَّمَاءِ إِلَى اَلْأَرْضِ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ يَحْفَظُونَ أَعْمَالَ أَوْسَاطِ أَهْلِ اَلْأَرْضِ مِنْ وُلْدِ آدَمَ وَ اَلْجِنِّ فَيَكْتُبُونَ أَعْمَالَهُمْ وَ يَعْرُجُونَ بِهَا إِلَى اَلسَّمَاءِ
قَالَ فَضَجَّ أَهْلُ اَلسَّمَاءِ مِنْ مَعَاصِي أَهْلِ أَوْسَاطِ اَلْأَرْضِ فَتَوَامَزُوا فِيمَا بَيْنَهُمْ مِمَّا يَسْمَعُونَ وَ يَرَوْنَ مِنِ اِفْتِرَائِهِمُ اَلْكَذِبَ عَلَى اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ جُرْأَتِهِمْ عَلَيْهِ وَ نَزَّهُوا اَللَّهَ مِمَّا يَقُولُ فِيهِ خَلْقُهُ وَ يَصِفُونَ
فَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ
يَا رَبَّنَا مَا تَغْضَبُ مِمَّا يَعْمَلُ خَلْقُكَ فِي أَرْضِكَ وَ مَا يَصِفُونَ فِيكَ اَلْكَذِبَ وَ يَقُولُونَ اَلزُّورَ وَ يَرْتَكِبُونَ اَلْمَعَاصِيَ وَ قَدْ نَهَيْتَهُمْ عَنْهَا ثُمَّ أَنْتَ تَحْلُمُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِي قَبْضَتِكَ وَ قُدْرَتِكَ وَ خِلاَلِ عَافِيَتِكَ
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ 
فَأَحَبَّ اَللَّهُ أَنْ يُرِيَ اَلْمَلاَئِكَةَ اَلْقُدْرَةَ وَ نَافِذَ أَمْرِهِ فِي جَمِيعِ خَلْقِهِ وَ يُعَرِّفَ اَلْمَلاَئِكَةَ مَا مَنَّ بِهِ عَلَيْهِمْ مِمَّا عَدَلَهُ عَنْهُمْ مِنْ صُنْعِ خَلْقِهِ وَ مَا طَبَعَهُمْ عَلَيْهِ مِنَ اَلطَّاعَةِ وَ عَصَمَهُمْ بِهِ مِنَ اَلذُّنُوبِ
قَالَ فَأَوْحَى اَللَّهُ إِلَى اَلْمَلاَئِكَةِ أَنِ اِنْتَدِبُوا مِنْكُمْ مَلَكَيْنِ حَتَّى أُهْبِطَهُمَا إِلَى اَلْأَرْضِ
ثُمَّ أَجْعَلَ فِيهِمَا مِنْ طَبَائِعِ اَلمَطْعَمِ وَ اَلْمَشْرَبِ وَ اَلشَّهْوَةِ وَ اَلْحِرْصِ وَ اَلْأَمَلِ مِثْلَ مَا جَعَلْتُهُ فِي وُلْدِ آدَمَ
ثُمَّ أَخْتَبِرَهُمَا فِي اَلطَّاعَةِ لِي
قَالَ فَنَدَبُوا لِذَلِكَ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ 
وَ كَانَا أَشَدَّ اَلْمَلاَئِكَةِ قَوْلاً فِي اَلْعَيْبِ لِوُلْدِ آدَمَ وَ اِسْتِئْثَارِ غَضَبِ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ
قَالَ فَأَوْحَى اَللَّهُ إِلَيْهِمَا أَنِ اِهْبِطَا إِلَى اَلْأَرْضِ فَقَدْ جَعَلْتُ فِيكُمَا مِنْ طَبَائِعِ اَلمَطْعَمِ وَ اَلْمَشْرَبِ وَ اَلشَّهْوَةِ وَ اَلْحِرْصِ وَ اَلْأَمَلِ مِثْلَ مَا جَعَلْتُ فِي وُلْدِ آدَمَ
قَالَ ثُمَّ أَوْحَى اَللَّهُ إِلَيْهِمَا
اُنْظُرَا أَنْ لاَ تُشْرِكَا بِي شَيْئاً وَ لاَ تَقْتُلاَ اَلنَّفْسَ اَلَّتِي حَرَّمَ اَللَّهُ وَ لاَ تَزْنِيَا وَ لاَ تَشْرَبَا اَلْخَمْرَ
قَالَ ثُمَّ كَشَطَ عَنِ اَلسَّمَاوَاتِ اَلسَّبْعِ لِيُرِيَهُمَا قُدْرَتَهُ
ثُمَّ أَهْبَطَهُمَا إِلَى اَلْأَرْضِ فِي صُورَةِ اَلْبَشَرِ وَ لِبَاسِهِمْ
فَهَبَطَا نَاحِيَةَ بَابِلَ فَرُفِعَ لَهُمَا بِنَاءٌ مُشْرِفٌ فَأَقْبَلاَ نَحْوَهُ فَإِذَا بِحَضْرَتِهِ اِمْرَأَةٌ جَمِيلَةٌ حَسْنَاءُ مُزَيَّنَةٌ مُعَطَّرَةٌ مُسْفِرَةٌ مُقْبِلَةٌ نَحْوَهُمَا
قَالَ فَلَمَّا نَظَرَا إِلَيْهَا وَ نَاطَقَاهَا وَ تَأَمَّلاَهَا
وَقَعَتْ فِي قُلُوبِهِمَا مَوْقِعاً شَدِيداً لِمَوْضِعِ اَلشَّهْوَةِ اَلَّتِي جُعِلَتْ فِيهِمَا
فَرَجَعَا إِلَيْهَا رُجُوعَ فِتْنَةٍ وَ خِذْلاَنٍ وَ رَاوَدَاهَا عَنْ نَفْسِهَا
فَقَالَتْ لَهُمَا إِنَّ لِي دِيناً أَدِينُ بِهِ وَ لَيْسَ أَقْدِرُ فِي دِينِي عَلَى أَنْ أُجِيبَكُمَا إِلَى مَا تُرِيدَانِ إِلاَّ أَنْ تَدْخُلاَ فِي دِينِيَ اَلَّذِي أَدِينُ بِهِ
فَقَالاَ لَهَا وَ مَا دِينُكِ
قَالَتْ لِي إِلَهٌ مَنْ عَبَدَهُ وَ سَجَدَ لَهُ كَانَ لِيَ اَلسَّبِيلُ إِلَى أَنْ أُجِيبَهُ إِلَى كُلِّ مَا سَأَلَنِي
فَقَالاَ لَهَا وَ مَا إِلَهُكِ
قَالَتْ إِلَهِي هَذَا اَلصَّنَمُ
قَالَ فَنَظَرَ أَحَدُهُمَا إِلَى صَاحِبِهِ فَقَالَ هَاتَانِ خَصْلَتَانِ مِمَّا نُهِينَا عَنْهُمَا اَلشِّرْكُ وَ اَلزِّنَا
لِأَنَّا إِنْ سَجَدْنَا لِهَذَا اَلصَّنَمِ وَ عَبَدْنَاهُ أَشْرَكْنَا بِاللَّهِ
وَ إِنَّمَا نُشْرِكُ بِاللَّهِ لِنَصِلَ إِلَى اَلزِّنَا وَ هُوَ ذَا نَحْنُ نَطْلُبُ اَلزِّنَا فَلَيْسَ تُعْطَى إِلاَّ بِالشِّرْكِ
قَالَ فَائْتَمَرَا بَيْنَهُمَا فَغَلَبَتْهُمَا اَلشَّهْوَةُ اَلَّتِي جُعِلَتْ فِيهِمَا
فَقَالاَ لَهَا نُجِيبُكِ إِلَى مَا سَأَلْتِ
فَقَالَتْ فَدُونَكُمَا فَاشْرَبَا هَذِهِ اَلْخَمْرَ فَإِنَّهُ قُرْبَانٌ لَكُمَا وَ بِهِ تَصِلاَنِ إِلَى مَا تُرِيدَانِ
فَائْتَمَرَا بَيْنَهُمَا
فَقَالاَ هَذِهِ ثَلاَثُ خِصَالٍ مِمَّا نَهَانَا رَبُّنَا عَنْهَا اَلشِّرْكُ وَ اَلزِّنَا وَ شُرْبُ اَلْخَمْرِ
وَ إِنَّمَا نَدْخُلُ فِي شُرْبِ اَلْخَمْرِ وَ اَلشِّرْكِ حَتَّى نَصِلَ إِلَى اَلزِّنَا
فَائْتَمَرَا بَيْنَهُمَا فَقَالاَ مَا عظم [أَعْظَمَ] اَلْبَلِيَّةَ بِكِ قَدْ أَجَبْنَاكِ إِلَى مَا سَأَلْتِ
قَالَتْ فَدُونَكُمَا فَاشْرَبَا مِنْ هَذِهِ اَلْخَمْرِ وَ اُعْبُدَا هَذَا اَلصَّنَمَ وَ اُسْجُدَا لَهُ فَشَرِبَا اَلْخَمْرَ وَ عَبَدَا اَلصَّنَمَ
ثُمَّ رَاوَدَاهُمَا عَنْ نَفْسِهَا
فَلَمَّا تَهَيَّأَتْ لَهُمَا وَ تَهَيَّئَا لَهَا دَخَلَ عَلَيْهِمَا سَائِلٌ يَسْأَلُ [هذه]
فَلَمَّا أَنْ رَآهُمَا وَ رَأَيَاهُ ذُعِرَا مِنْهُ

فَقَالَ لَهُمَا إِنَّكُمَا نَابَانِ ذَعِرَانِ قَدْ خَلَوْتُمَا بِهَذِهِ اَلْمَرْأَةِ اَلْمُعَطَّرَةِ اَلْحَسْنَاءِ
إِنَّكُمَا لَرَجُلاَ سَوْءٍ وَ خَرَجَ عَنْهُمَا

فَقَالَتْ لَهُمَا لاَ وَ إِلَهِي مَا تَصِلاَنِ اَلْآنَ إِلَيَّ وَ قَدِ اِطَّلَعَ هَذَا اَلرَّجُلُ عَلَى حَالِكُمَا وَ عَرَفَ مَكَانَكُمَا
وَ يَخْرُجُ اَلْآنَ وَ يُخْبِرُ بِخَبَرِكُمَا
وَ لَكِنْ بَادِرَا إِلَى هَذَا اَلرَّجُلِ فَاقْتُلاَهُ قَبْلَ أَنْ يَفْضَحَكُمَا وَ يَفْضَحَنِي

ثُمَّ دُونَكُمَا فَاقْضِيَا حَاجَتَكُمَا وَ أَنْتُمَا مُطْمَئِنَّانِ آمِنَانِ
قَالَ فَقَامَا إِلَى اَلرَّجُلِ فَأَدْرَكَاهُ فَقَتَلاَهُ ثُمَّ رَجَعَا إِلَيْهَا فَلَمْ يَرَيَاهَا
وَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا
وَ نُزِعَ عَنْهُمَا رِيَاشُهُمَا
وَ أُسْقِطَا فِي أَيْدِيهِمَا

قَالَ فَأَوْحَى اَللَّهُ إِلَيْهِمَا أَنْ أَهْبَطْتُكُمَا إِلَى اَلْأَرْضِ مَعَ خَلْقِي سَاعَةً مِنَ اَلنَّهَارِ فَعَصَيْتُمَانِي بِأَرْبَعٍ مِنْ مَعَاصِيَ كُلُّهَا قَدْ نَهَيْتُكُمَا عَنْهَا وَ تَقَدَّمْتُ إِلَيْكُمَا فِيهَا فَلَمْ تُرَاقِبَانِي وَ لَمْ تَسْتَحْيِيَا مِنِّي
وَ قَدْ كُنْتُمَا أَشَدَّ مَنْ نَقَمَ عَلَى أَهْلِ اَلْأَرْضِ اَلْمَعَاصِيَ
وَ اِسْتَجَرَّ أَسَفِي وَ غَضَبِي عَلَيْهِمْ لِمَا جَعَلْتُ فِيكُمَا مِنْ طَبْعِ خَلْقِي وَ عِصْمَتِي

إِيَّاكُمَا مِنَ اَلْمَعَاصِي
فَكَيْفَ رَأَيْتُمَا مَوْضِعَ خِذْلاَنِي فِيكُمَا
اِخْتَارَا عَذَابَ اَلدُّنْيَا أَوْ عَذَابَ اَلْآخِرَةِ

فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ
نَتَمَتَّعُ مِنْ شَهَوَاتِنَا فِي اَلدُّنْيَا إِذْ صِرْنَا إِلَيْهَا إِلَى أَنْ نَصِيرَ إِلَى عَذَابِ اَلْآخِرَةِ

فَقَالَ اَلْآخَرُ
إِنَّ عَذَابَ اَلدُّنْيَا لَهُ مُدَّةٌ وَ اِنْقِطَاعٌ وَ عَذَابُ اَلْآخِرَةِ دَائِمٌ لاَ اِنْقِطَاعَ لَهُ

فَلَسْنَا نَخْتَارُ عَذَابَ اَلْآخِرَةِ اَلدَّائِمَ اَلشَّدِيدَ عَلَى عَذَابِ اَلدُّنْيَا اَلْمُنْقَطِعِ اَلْفَانِي
قَالَ
فَاخْتَارَا عَذَابَ اَلدُّنْيَا
فَكَانَا يُعَلِّمَانِ اَلنَّاسَ اَلسِّحْرَ فِي أَرْضِ بَابِلَ 

ثُمَّ لَمَّا عَلَّمَا اَلنَّاسَ اَلسِّحْرَ رُفِعَا مِنَ اَلْأَرْضِ إِلَى اَلْهَوَاءِ
فَهُمَا مُعَذَّبَانِ مُنَكَّسَانِ مُعَلَّقَانِ فِي اَلْهَوَاءِ إِلَى .

از محمّد بن قيس كه:
در مكه بوديم و عطا از امام باقر علیه السلام از هاروت و ماروت پرسيد و او فرمود:
فرشته‌ها در هر روز و شب از آسمان بزمين فرو شوند،
و كردار ساكنان زمين را از آدمى و پرى نگهبانى كنند و بنويسند و بآسمان برند،
فرمود:اهل آسمان از گناهان اهل زمين شيون كردند و با هم در اين باره گفتگو كردند و سخن‌چينى نمودند از آنچه ميشنيدند و ميديدند از دروغ و از جرأت آنها بر خدا و خدا را منزه ميدانستند از آنچه خلقش بدو بستند و او را بدان وصف كنند.
گروهى از فرشته‌ها گفتند:
پروردگارا خشم نكنى از آنچه خلقت در زمين كنند و از دروغ وصف كردن آنها تو را و آنچه بناروا گويند،و گناه ورزند،با اينكه آنها را نهى كردى،بردبارى كنى با آنكه آنها در قبضه قدرت تواند و آسايش از تو دارند.
امام فرمود:
خدا خواست بفرشته‌ها قدرت و نفوذ فرمان خود را در همه خلقش بنمايد،و بفرشته‌ها بفهماند كه چه منتى بر آنها دارد از اينكه آنچه با خلقش كرده از آنها برگردانده و چه آمادگى بآنها ارزانى داشته از طبع اطاعت و عصمت آنها از گناهان،
فرمود:
خدا بفرشته‌ها وحى كرد كه از ميان خود دو فرشته انتخاب كنيد،تا بزمين فرستم و بآنها منش خوردن و نوشيدن و شهوت و حرص و آرزو كه خوى آدميانست بدهم و آنها را در فرمانبرى خود بيازمايم.
فرمود:
دو فرشته بنام هاروت و ماروت كه بيش از ديگران از آدميان نكوهش ميكردند و براى خدا خشم داشتند بر انسان انتخاب كردند،و خدا بآنها سفارش كرد كه بشما خوى خوردن و نوشيدن و شهوت و حرص و آرزو دادم
و خود را بپائيد كه بت نپرستيد و آدم بى‌تقصير مكشيد و زنا نكنيد و مى ننوشيد.
فرمود:
سپس آسمانها را برگرفت و گشود تا قدرت خود را بآنها نمايد،و آنها را بصورت آدمى و جامه آن بزمين فرو فرستاد در گوشه بابل فرو شدند و يك ساختمان مجلل كنگره‌دارى بنظر آنها جلوه كرد و بسوى آن رفتند و ناگاه در آن زنى نيكو،زيبا خوشبو،آرايش كرده آنها را پيشواز كرد،
و چون او را ديدند و با او سخن گفتند و باو خيره شدند سخت دل آنها را بغريزه شهوتى كه داشتند ربود و عاشق او شدند و از او كام خواستند.
گفت من كيشى دارم و جز با هم كيش خود هم بستر نشوم مگر اينكه شما هم بكيش من در آئيد،
گفتند:دين تو چيست‌؟
گفت من يك بت دارم هر كه آن را پرستد و باو سجده كند از من كام تواند برد
گفتند معبود تو كدام است‌؟
گفت:اين بت،
فرمود:
بهم نگاه كردند و گفتند:اين دو كار است كه خدا ما را از آن نهى كرده،بت‌پرستى و زنا،
چون سجده و پرستش اين بت شرك بخدا است،و بت پرستيم تا بزنا برسيم.
فرمود:
با خود مشورت كردند،و شهوت بر آنها غلبه كرد و از آن پذيرفتند و او گفت:
اين مى است بنوشيد كه شما را آماده كار كند،
باز هم با هم شور كردند كه اين سه كار كه خدا ما را از آن نهى كرده،شرك،زنا و ميخوارى، بت‌پرستى و ميخوارى براى زنا است،
با هم شور كردند و گفتند اى زن تو چه بلائى خواهشت را پذيرفتيم،
گفت بسيار خوب از اين مى بنوشيد،و اين بت را بپرستيد و بر او سجده كنيد و اين كارها را نمودند.
و چون از او كام خواستند و او هم آماده شد و آنها آماده شدند يك گدا بر آنها درآمد و درخواست چيزى كرد، و از ديدن او ترسيدند و وى بآنها گفت شما دو مرد ترسوئيد و با اين زن عطر زده و زيبا خلوت كرديد،شما دو مرد بد هستيد و از بر آنها بيرون رفت.
آن زن گفت بمعبودم قسم دست شما بمن نرسد با اطلاع اين مرد بحال شما و سخنان شما و جاى شما،او الان ميرود و بديگران ميگويد،زود برويد او را بكشيد تا شما و مرا رسوا نكرده و آنگه كار خود را انجام دهيد با دل آرام و آسوده.
فرمود:
برخاستند و آن مرد را گرفتند و كشتند و نزد او برگشتند و او را نديدند،
و پشيمان شدند و پرهاشان ريخت و سربزير شدند.
فرمود:
خدا بآنها وحى كرد،من شما را يك ساعت بزمين فرستادم و از چهار گناه نهى كردم بخصوص و شما مرا منظور نداشتيد و از من شرم نكرديد و شما از همه بيشتر بر اهل زمين عيب ميكرديد و از افسوس و خشم من بر آنها دم ميزديد چون شما را معصوم ساخته و از گناه بدور داشتم،
چگونه خواهيد من شما را كيفر دهم،يا عذاب دنيا را بخواهيد يا آخرت.
يكى بديگرى گفت
اكنون كه باين دنيا آمديم از دلخواههاى آن بهره بريم تا روزى كه بعذاب آخرت رسيم،
ديگرى گفت:
عذاب دنيا اندازه دارد و تمام‌شدنيست و عذاب آخرت پيوسته و بى‌نهايت است و نبايد عذاب آخرت را بر عذاب دنيا برگزينيم كه تمام‌شدنيست،
فرمود:
عذاب دنيا را اختيار كردند،
در زمين بابل بمردم جادو ياد ميدادند، و چون ياد دادند از زمين بهوا برآمدند و آنها وارو در هوا آويزانند تا روز قيامت.

برداشت درست – برداشت غلط

برداشت درست، خبر از باور درست می‌دهد و برداشت غلط، خبر از باور غلط می‌دهد.

[سورة الأنعام (۶): الآيات ۱۰۰ الى ۱۰۱]
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ
وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ
سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يَصِفُونَ (۱۰۰)
و براى خدا شريكانى از جن قرار دادند، با اينكه خدا آنها را خلق كرده است.
و براى او، بى هيچ دانشى، پسران و دخترانى تراشيدند.
او پاك و برتر است از آنچه وصف مى‏‌كنند.
بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ
وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ
وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ (۱۰۱)
پديدآورنده آسمانها و زمين است.
چگونه او را فرزندى باشد، در صورتى كه براى او همسرى نبوده،
و هر چيزى را آفريده،
و اوست كه به هر چيزى داناست.

[سورة الأنعام (۶): آية ۱۳۹]
وَ قالُوا ما فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى‏ أَزْواجِنا وَ إِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكاءُ سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ (۱۳۹)
و گفتند: «آنچه در شكم اين دامهاست اختصاص به مردان ما دارد و بر همسران ما حرام شده است،
و اگر [آن جنين‏] مرده باشد، همه آنان [از زن و مرد ] در آن شريكند.
به زودى [خدا] توصيف آنان را سزا خواهد داد،
زيرا او حكيم داناست.

[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۱۳ الى ۱۸]
قالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ (۱۳)
گفت: «اينكه او را ببريد سخت مرا اندوهگين مى‏‌كند، و مى‌‏ترسم از او غافل شويد و گرگ او را بخورد.»
قالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ (۱۴)
گفتند: «اگر گرگ او را بخورد با اينكه ما گروهى نيرومند هستيم، در آن صورت ما قطعاً [مردمى‏] بى‌‏مقدار خواهيم بود.»
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (۱۵)
پس وقتى او را بردند و همداستان شدند تا او را در نهانخانه چاه بگذارند [چنين كردند]. و به او وحى كرديم كه قطعاً آنان را از اين كارشان -در حالى كه نمى‌‏دانند- با خبر خواهى كرد.
وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ (۱۶)
و شامگاهان، گريان نزد پدر خود [باز] آمدند.
قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقِينَ (۱۷)
گفتند: «اى پدر، ما رفتيم مسابقه دهيم، و يوسف را پيش كالاى خود نهاديم. آنگاه گرگ او را خورد، ولى تو ما را هر چند راستگو باشيم باور نمى‌‏دارى.»
وَ جاؤُ عَلى‏ قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ
قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ
وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ (۱۸)
و پيراهنش را [آغشته‏] به خونى دروغين آوردند. [يعقوب‏] گفت: «[نه‏] بلكه نَفْس شما كارى [بد] را براى شما آراسته است. اينك صبرى نيكو [براى من بهتر است‏].
و بر آنچه توصيف مى‏‌كنيد، خدا يارى‌‏ده است

[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۷۷ الى ۸۰]
قالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً
وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ (۷۷)
گفتند: «اگر او دزدى كرده، پيش از اين [نيز] برادرش دزدى كرده است. «يوسف اين [سخن‏] را در دل خود پنهان داشت و آن را برايشان آشكار نكرد [ولى‏] گفت: «موقعيت شما بدتر [از او]ست،
و خدا به آنچه وصف مى‌‏كنيد داناتر است
قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبِيراً فَخُذْ أَحَدَنا مَكانَهُ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (۷۸)
گفتند: «اى عزيز، او پدرى پير سالخورده دارد؛ بنابراين يكى از ما را به جاى او بگير، كه ما تو را از نيكوكاران مى‏‌بينيم.»
قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاَّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ (۷۹)
گفت: «پناه به خدا، كه جز آن كس را كه كالاى خود را نزد وى يافته‌‏ايم بازداشت كنيم، زيرا در آن صورت قطعاً ستمكار خواهيم بود.»
فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا قالَ كَبِيرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ (۸۰)
پس چون از او نوميد شدند، رازگويان كنار كشيدند. بزرگشان گفت: «مگر نمى‏‌دانيد كه پدرتان با نام خدا پيمانى استوار از شما گرفته است و قبلا [هم‏] در باره يوسف تقصير كرديد؟ هرگز از اين سرزمين نمى‏‌روم تا پدرم به من اجازه دهد يا خدا در حق من داورى كند، و او بهترين داوران است.

اهل حسادت، دروغ‌پردازی می‌کنند!

[سورة النحل (۱۶): الآيات ۶۱ الى ۶۵]
وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ
وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى
فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ (۶۱)
و اگر خداوند مردم را به [سزاى‏] ستمشان مؤاخذه مى‏‌كرد، جنبنده‏‌اى بر روى زمين باقى نمى‏‌گذاشت،
ليكن [كيفر] آنان را تا وقتى معيّن بازپس مى‌‏اندازد،
و چون اجلشان فرا رسد، ساعتى آن را پس و پيش نمى‏‌توانند افكنند.
وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما يَكْرَهُونَ
وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى‏
لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ
وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (۶۲)
و چيزى را كه خوش نمى‏‌دارند، براى خدا قرار مى‌‏دهند، 
و زبانشان دروغ‏‌پردازى مى‏‌كند كه [سرانجام‏] نيكو از آنِ ايشان است.
حقاً كه آتش براى آنان است
و به سوى آن پيش فرستاده خواهند شد.
تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ
فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ
فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ
وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (۶۳)
سوگند به خدا كه به سوى امتهاى پيش از تو [رسولانى‏] فرستاديم
[اما] شيطان اعمالشان را برايشان آراست
و امروز [هم‏] سرپرستشان هموست
و برايشان عذابى دردناك است.
وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ
وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (۶۴)
و ما [اين‏] كتاب را بر تو نازل نكرديم،
مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف كرده‌‏اند، براى آنان توضيح دهى،
و [آن‏] براى مردمى كه ايمان مى‏‌آورند، رهنمود و رحمتى است.
وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (۶۵)
و خدا از آسمان آبى فرود آورد و با آن زمين را پس از پژمردنش زنده گردانيد،
قطعاً در اين [امر] براى مردمى كه شنوايى دارند نشانه‌‏اى است.

[سورة النحل (۱۶): الآيات ۱۱۶ الى ۱۱۹]
وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ
إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ (۱۱۶)
و براى آنچه زبان شما به دروغ مى‌‏پردازد، مگوييد:
«اين حلال است و آن حرام » تا بر خدا دروغ بنديد،
زيرا كسانى كه بر خدا دروغ مى‏‌بندند رستگار نمى‌‏شوند.
مَتاعٌ قَلِيلٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (۱۱۷)
[ايشان راست‏] اندك بهره‌‏اى، و[لى‏] عذابشان پر درد است.
وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (۱۱۸)
و بر كسانى كه يهودى شدند، آنچه را قبلاً بر تو حكايت كرديم، حرام گردانيديم،
و ما بر آنان ستم نكرديم، بلكه آنها به خود ستم مى‏‌كردند.
ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا
إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (۱۱۹)
[با اين همه‏] پروردگار تو نسبت به كسانى كه به نادانى مرتكب گناه شده، سپس توبه كرده و به صلاح آمده‌‏اند، البته پروردگارت پس از آن آمرزنده مهربان است.

واى بر اهل حسادت از آنچه وصف مى‏‌كنند!

[سورة الأنبياء (۲۱): الآيات ۱۱ الى ۲۰]
وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرينَ (۱۱)
و چه بسيار شهرها را كه [مردمش‏] ستمكار بودند درهم شكستيم، و پس از آنها قومى ديگر پديد آورديم.
فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ (۱۲)
پس چون عذاب ما را احساس كردند، بناگاه از آن مى‌‏گريختند.
لا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى‏ ما أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ (۱۳)
[هان‏] مگريزيد، و به سوى آنچه در آن متنعّم بوديد و [به سوى‏] سراهايتان بازگرديد، باشد كه شما مورد پرسش قرار گيريد.
قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ (۱۴)
گفتند: «اى واى بر ما، كه ما واقعاً ستمگر بوديم.»
فَما زالَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِيداً خامِدِينَ (۱۵)
سخنشان پيوسته همين بود، تا آنان را دروشده بى‏‌جان گردانيديم.
وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ (۱۶)
و آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است به بازيچه نيافريديم.
لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ (۱۷)
اگر مى‌‏خواستيم بازيچه‌‏اى بگيريم، قطعاً آن را از پيش خود اختيار مى‌‏كرديم.
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ
وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ (۱۸)
بلكه حق را بر باطل فرو مى‌‏افكنيم، پس آن را در هم مى‌‏شكند، و بناگاه آن نابود مى‌‏گردد.
واى بر شما از آنچه وصف مى‏‌كنيد.
وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ (۱۹)
و هر كه در آسمانها و زمين است براى اوست،
و كسانى كه نزد اويند از پرستش وى تكبّر نمى‏‌ورزند و درمانده نمى‌‏شوند.
يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ (۲۰)
شبانه روز، بى‌‏آنكه سستى ورزند، نيايش مى‌‏كنند.

[سورة الأنبياء (۲۱): الآيات ۲۱ الى ۳۰]
أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ (۲۱)
آيا براى خود خدايانى از زمين اختيار كرده‏‌اند كه آنها [مردگان را] زنده مى‌‏كنند؟
لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا
فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ (۲۲)
اگر در آنها [=زمين و آسمان‏] جز خدا، خدايانى [ديگر] وجود داشت، قطعاً [زمين و آسمان‏] تباه مى‌‏شد.
پس منزّه است خدا، پروردگار عرش، از آنچه وصف مى‏‌كنند.
لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ (۲۳)
در آنچه [خدا] انجام مى‌‏دهد چون و چرا راه ندارد، و[لى‏] آنان [=انسانها] سؤال خواهند شد.
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ (۲۴)
آيا به جاى او خدايانى براى خود گرفته‌‏اند؟
بگو: «برهانتان را بياوريد.»
اين است يادنامه هر كه با من است و يادنامه هر كه پيش از من بوده.
[نه!] بلكه بيشترشان حق را نمى‏‌شناسند و در نتيجه از آن رويگردانند.
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ (۲۵)
و پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر اينكه به او وحى كرديم كه:
«خدايى جز من نيست، پس مرا بپرستيد.»
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ (۲۶)
و گفتند: «[خداى‏] رحمان فرزندى اختيار كرده.»
منزّه است او. بلكه [فرشتگان‏] بندگانى ارجمندند،
لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ (۲۷)
كه در سخن بر او پيشى نمى‏‌گيرند، و خود به دستور او كار مى‌‏كنند.
يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏ وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ (۲۸)
آنچه فراروى آنان و آنچه پشت سرشان است مى‏‌داند،
و جز براى كسى كه [خدا] رضايت دهد، شفاعت نمى‌‏كنند و خود از بيم او هراسانند.
وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (۲۹)
و هر كس از آنان بگويد:
«من [نيز] جز او خدايى هستم»، او را به دوزخ كيفر مى‌‏دهيم.
[آرى‏] سزاى ستمكاران را اين گونه مى‌‏دهيم.
أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ (۳۰)
آيا كسانى كه كفر ورزيدند ندانستند كه آسمانها و زمين هر دو به هم پيوسته بودند،
و ما آن دو را از هم جدا ساختيم، و هر چيز زنده‌‏اى را از آب پديد آورديم؟
آيا [باز هم‏] ايمان نمى‌‏آورند؟

[سورة الأنبياء (۲۱): الآيات ۱۰۴ الى ۱۱۲]
يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ (۱۰۴)
روزى كه آسمان را همچون در پيچيدن صفحه نامه‌‏ها در مى‌‏پيچيم. همان گونه كه بار نخست آفرينش را آغاز كرديم، دوباره آن را بازمى‏‌گردانيم. وعده‌‏اى است بر عهده ما، كه ما انجام‏‌دهنده آنيم.
وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ (۱۰۵)
و در حقيقت، در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد.
إِنَّ فِي هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِينَ (۱۰۶)
به راستى در اين [امور] براى مردم عبادت‏‌پيشه ابلاغى [حقيقى‏] است.
وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ (۱۰۷)
و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم.
قُلْ إِنَّما يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (۱۰۸)
بگو: «جز اين نيست كه به من وحى مى‌‏شود كه خداى شما خدايى يگانه است. پس آيا مسلمان مى‌‏شويد؟»
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلى‏ سَواءٍ وَ إِنْ أَدْرِي أَ قَرِيبٌ أَمْ بَعِيدٌ ما تُوعَدُونَ (۱۰۹)
پس اگر روى برتافتند بگو: «به [همه‏] شما به طور يكسان اعلام كردم، و نمى‌‏دانم آنچه وعده داده شده‏‌ايد آيا نزديك است يا دور.»
إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ ما تَكْتُمُونَ (۱۱۰)
[آرى،] او سخن آشكار را مى‌‏داند و آنچه را پوشيده مى‌‏داريد مى‏‌داند.
وَ إِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِينٍ (۱۱۱)
و نمى‌‏دانم، شايد آن براى شما آزمايشى و تا چندگاهى [وسيله‏] برخوردارى باشد.
قالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ (۱۱۲)
گفت: «پروردگارا، [خودت‏] به حق داورى كن،
و به رغم آنچه وصف مى‏‌كنيد، پروردگار ما همان بخشايشگر دستگير است.»

[سورة المؤمنون (۲۳): الآيات ۹۱ الى ۱۰۰]
مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ (۹۱)
خدا فرزندى اختيار نكرده و با او معبودى [ديگر] نيست، و اگر جز اين بود،قطعاً هر خدايى آنچه را آفريده [بود] باخود مى‌‏برد، و حتماً بعضى از آنان بر بعضى ديگر تفوّق مى‌‏جستند. منزه است خدا از آنچه وصف مى‏‌كنند.
عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَتَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ (۹۲)
داناى نهان و آشكار، و برتر است از آنچه [با او] شريك مى‌‏گردانند.
قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي ما يُوعَدُونَ (۹۳)
بگو: «پروردگارا، اگر آنچه را كه [از عذاب‏] به آنان وعده داده شده است به من نشان دهى،
رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (۹۴)
پروردگارا، پس مرا در ميان قوم ستمكار قرار مده.»
وَ إِنَّا عَلى‏ أَنْ نُرِيَكَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ (۹۵)
و به راستى كه ما تواناييم كه آنچه را به آنان وعده داده‏‌ايم بر تو بنمايانيم.
ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ (۹۶)
بدى را به شيوه‌‏اى نيكو دفع كن. ما به آنچه وصف مى‏‌كنند داناتريم.
وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ (۹۷)
و بگو: «پروردگارا، از وسوسه‌‏هاى شيطانها به تو پناه مى‌‏برم.
وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ (۹۸)
و پروردگارا، از اينكه [آنها] به پيش من حاضر شوند به تو پناه مى‌‏برم.»
حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (۹۹)
تا آنگاه كه مرگ يكى از ايشان فرا رسد، مى‏‌گويد: «پروردگارا، مرا بازگردانيد،
لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ (۱۰۰)
شايد من در آنچه وانهاده‌‏ام كار نيكى انجام دهم. نه چنين است، اين سخنى است كه او گوينده آن است و پشاپيش آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته خواهند شد.

[سورة الصافات (۳۷): الآيات ۱۴۹ الى ۱۶۰]
فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّكَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ (۱۴۹)
پس، از مشركان جويا شو: آيا پروردگارت را دختران و آنان را پسران است؟!
أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِكَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ (۱۵۰)
يا فرشتگان را مادينه آفريديم و آنان شاهد بودند؟
أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ (۱۵۱)
هش‏دار كه اينان از دروغ پردازى خود قطعاً خواهند گفت:
وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (۱۵۲)
«خدا فرزند آورده.» در حالى كه آنها قطعاً دروغگويانند.
أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنِينَ (۱۵۳)
آيا [خدا] دختران را بر پسران برگزيده است؟
ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (۱۵۴)
شما را چه شده؟ چگونه داورى مى‌‏كنيد؟
أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (۱۵۵)
آيا سَرِ پندگرفتن نداريد؟!
أَمْ لَكُمْ سُلْطانٌ مُبِينٌ (۱۵۶)
يا دليلى آشكار [در دست‏] داريد؟
فَأْتُوا بِكِتابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (۱۵۷)
پس اگر راست مى‏‌گوييد كتابتان را بياوريد.
وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (۱۵۸)
و ميان خدا و جنّ‌‏ها پيوندى انگاشتند و حال آنكه جنّيان نيك دانسته‌‏اند كه [براى حساب پس‌‏دادن،] خودشان احضار خواهند شد.
سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ (۱۵۹)
خدا منزّه است از آنچه در وصف مى‌‏آورند.
إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (۱۶۰)
به استثناى بندگان پاكدل خدا.

[سورة الصافات (۳۷): الآيات ۱۷۱ الى ۱۸۲]
وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ (۱۷۱)
و قطعاً فرمان ما درباره بندگان فرستاده ما از پيش [چنين‏] رفته است:
إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ (۱۷۲)
كه آنان [بر دشمنان خودشان‏] حتماً پيروز خواهند شد.
وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ (۱۷۳)
و سپاه ما هرآينه غالب‌‏آيندگانند.
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِينٍ (۱۷۴)
پس تا مدّتى [معيّن‏] از آنان روى برتاب.
وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ (۱۷۵)
و آنان را بنگر كه خواهند ديد.
أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ (۱۷۶)
آيا عذاب ما را شتابزده خواستارند؟
فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِينَ (۱۷۷)
پس هشدارداده‌‏شدگان را آنگاه كه عذاب به خانه آنان فرود آيد چه بد صبحگاهى است.
وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِينٍ (۱۷۸)
و از ايشان تا مدّتى [معيّن‏] روى برتاب.
وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ (۱۷۹)
و بنگر كه خواهند ديد.
سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ (۱۸۰)
منزّه است پروردگار تو، پروردگار شكوهمند، از آنچه وصف مى‌‏كنند.
وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ (۱۸۱)
و درود بر فرستادگان.
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (۱۸۲)
و ستايش، ويژه خدا، پروردگار جهانيانست.

[سورة الزخرف (۴۳): الآيات ۷۶ الى ۸۵]
وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ (۷۶)
و ما بر ايشان ستم نكرديم، بلكه خود ستمكار بودند.
وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ (۷۷)
و فرياد كشند: «اى مالك، [بگو:] پروردگارت جان ما را بستاند.»
پاسخ دهد:« شما ماندگاريد.»
لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (۷۸)
قطعاً حقيقت را برايتان آورديم، ليكن بيشتر شما حقيقت را خوش نداشتيد.
أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (۷۹)
يا در كارى ابرام ورزيده‏‌اند؟ ما [نيز] ابرام مى‌‏ورزيم.
أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى‏ وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ (۸۰)
آيا مى‌‏پندارند كه ما راز آنها و نجوايشان را نمى‌‏شنويم؟
چرا، و فرشتگان ما پيش آنان [حاضرند و] ثبت مى‏‌كنند.
قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ (۸۱)
بگو: «اگر براى [خداىِ‏] رحمان فرزندى بود، خود من نخستين پرستندگان بودم.»
سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ (۸۲)
پروردگار آسمانها و زمين [و] پروردگار عرش، از آنچه وصف مى‏‌كنند منزّه است.
فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ (۸۳)
پس آنان را رها كن تا در ياوه‏‌گويى خود فروروند و بازى كنند تا آن روزى را كه بدان وعده داده مى‌‏شوند ديدار كنند.
وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (۸۴)
و اوست كه در آسمان خداست و در زمين خداست، و هموست سنجيده‏‌كار دانا.
وَ تَبارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (۸۵)
و خجسته است كسى كه فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است از آنِ اوست، و علم قيامت پيش اوست و به سوى او برگردانيده مى‌‏شويد.

النساء يصفن‏ الرجال

[النساء يصفن‏ الرجال]:
فقط یک اهل نور یقین خوب میتونه صاحب نورش رو وصف کنه چون مدام به یاد معالم ربانی اوست لذا اوصاف اونو از هر کس دیگری بهتر میدونه !
اینو از این حدیث زیبا فهمیدم که از علی ع سوال شد چرا هیچکس نتونسته بخوبی ام معبد، رسول خدا ص رو وصف کنه ؟

حضرت در جواب اینجوری بیان فرموده اند که:
«لأن النساء يصفن‏ الرجال بأهوائهن‏ «بعواطفهن و انفعالاتهن النفسية» فيجدن في صفاتهن»
سمعت محمد بن حبيب مولى ابن هاشم يذكر عن أبي عبد الله محمد بن زياد الأعرابي قال‏:
قيل لأمير المؤمنين علي بن أبي طالب ع كيف لم يصف أحد النبي ص كما وصفته أم معبد؟
فقال:
«لأن النساء يصفن‏ الرجال بأهوائهن‏ فيجدن في صفاتهن».
المراد بعواطفهن و انفعالاتهن النفسية فيكون ذلك أدعى للإجادة و قوة التأثير.
از «محمد بن حبيب» ــ که از موالیان خاندان بنی‌هاشم بود ــ شنیدم که از «ابوعبدالله محمد بن زیاد اعرابی» نقل می‌کرد که:
به امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام گفته شد:
چرا هیچ‌کس، پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را مانند ام‌معبد توصیف نکرده است؟
حضرت فرمودند:
«زیرا زنان، مردان را با دل‌باختگی‌ها و احساسات‌شان توصیف می‌کنند؛
و همین باعث می‌شود که توصیف‌شان دقیق‌تر و تأثیرگذارتر باشد.»
و مقصود، همان عواطف و حالات درونی زنان است که موجب می‌شود توصیف آن‌ها از افراد، آمیخته با احساس و عمق قلبی باشد؛
و این، عامل برتری در زیبایی توصیف و تأثیرگذاری بیشتر آن است.

مشتقات ریشۀ «وصف» در آیات قرآن:

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يَصِفُونَ‏ (100)
وَ قالُوا ما في‏ بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى‏ أَزْواجِنا وَ إِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فيهِ شُرَكاءُ سَيَجْزيهِمْ وَصْفَهُمْ‏ إِنَّهُ حَكيمٌ عَليمٌ (139)
وَ جاؤُ عَلى‏ قَميصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَميلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ‏ (18)
قالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها يُوسُفُ في‏ نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ‏ (77)
وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما يَكْرَهُونَ وَ تَصِفُ‏ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى‏ لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (62)
وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ‏ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ (116)
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ‏ (18)
لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ‏ (22)
قالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ‏ (112)
مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ‏ (91)
ادْفَعْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ‏ (96)
سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ‏ (159)
سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ‏ (180)
سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ‏ (82)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی