Issuance of Luminous Cheques!
«صکک» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
از ریشهی «صکک – صکّ» در قرآن، فقط یک بار و آنهم همین مشتقّ «فصکّت»آمده است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«صكّ الباب»
درو محکم بهم کوبید! «تق!»:
ضرب سکّه! مسکوکات: مصکوکات!
«الصَّكّ: ج أَصُكّ و صُكُوك و صِكَاك [صَكّ]:
چك، سند دارائى و قولنامه به مال و جز آن.»
«فَصَكَّتْ وَجْهَها»
+ «ورق»
+ «حِجارَةً مُسَوَّمَةً»
+ «چک اهل حسادت برگشت میخوره!»
الفبای نورانی، نسخه های نورانی
(ص ک ک – لیلة الصّکاک، لیلة القدر –
صدور چک در وجه حاملان نور!)
برای مشاهده نسخه تصویری (ولاگ) کلیک کنید
برای شنیدن نسخه شنیداری (پادکست) کلیک کنید
صدور چک در وجه حاملان نور!
فَصَكَّتْ وَجْهَها
صاحبان نور، در وجه اهل نور، چک میکشند!
+ «استرشاء العلم!»
[سورة الذاريات (۵۱): الآيات ۲۴ الى ۳۷]
هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ (۲۴)
آيا خبر مهمانان ارجمند ابراهيم به تو رسيد؟
إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ (۲۵)
چون بر او درآمدند؛ پس سلام گفتند. گفت: «سلام، مردمى ناشناسيد.»
فَراغَ إِلى أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ (۲۶)
پس آهسته به سوى زنش رفت و گوسالهاى فربه [و بريان] آورد.
فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قالَ أَ لا تَأْكُلُونَ (۲۷)
آن را به نزديكشان برد [و] گفت: «مگر نمىخوريد؟»
فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ (۲۸)
و [در دلش] از آنان احساس ترسى كرد. گفتند: «مترس.» و او را به پسرى دانا مژده دادند.
فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ
فَصَكَّتْ وَجْهَها
وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ (۲۹)
و زنش با فريادى [از شگفتى] سر رسيد و بر چهره خود زد و گفت:
«زنى پير نازا [چگونه بزايد]؟»
قالُوا كَذلِكَ قالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (۳۰)
گفتند: «پروردگارت چنين فرموده است. او خود حكيم داناست.»
قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ (۳۱)
[ابراهيم] گفت: «اى فرستادگان! مأموريّت شما چيست ؟»
قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ (۳۲)
گفتند: «ما به سوى مردمى پليدكار فرستاده شدهايم،
لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ (۳۳)
تا سنگهايى از گِل رُس بر [سر] آنان فرو فرستيم.
مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ (۳۴)
[كه] نزد پروردگارت براى مُسرفان نشانگذارى شده است.»
فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (۳۵)
پس هر كه از مؤمنان در آن [شهرها] بود بيرون برديم.
فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ (۳۶)
و[لى] در آنجا جز يك خانه از فرمانبران [خدا بيشتر] نيافتيم.
وَ تَرَكْنا فِيها آيَةً لِلَّذِينَ يَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِيمَ (۳۷)
و در آنجا براى آنها كه از عذاب پر درد مىترسند، عبرتى به جاى گذاشتيم.
چک بشارت – چک هلاکت
[الْقَرْيَةِ: سَدُوم]:
[سورة العنكبوت (۲۹): الآيات ۳۱ الى ۳۵]
وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا
إِنَّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَها كانُوا ظالِمِينَ (۳۱)
و چون فرستادگان ما براى ابراهيم مژده آوردند، گفتند:
«ما اهل اين شهر را هلاك خواهيم كرد، زيرا مردمش ستمكار بودهاند.»
قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً
قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها
لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ (۳۲)
گفت: «لوط [نيز] در آنجاست.» گفتند: «ما بهتر مىدانيم چه كسانى در آنجا هستند؛ او و كسانش را -جز زنش كه از باقى ماندگان [در خاكستر آتش] است- حتماً نجات خواهيم داد.»
وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ امْرَأَتَكَ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ (۳۳)
و هنگامى كه فرستادگان ما به سوى لوط آمدند، به علّت [حضور] ايشان ناراحت شد و دستش از [حمايت] آنها كوتاه گرديد.
گفتند: «مترس و غم مدار كه ما تو و خانوادهات را -جز زنت كه از باقىماندگان [در خاكستر آتش] است- حتماً مىرهانيم.
إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (۳۴)
ما بر مردم اين شهر به [سزاى] فسقى كه مىكردند، عذابى از آسمان فرو خواهيم فرستاد.
وَ لَقَدْ تَرَكْنا مِنْها آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (۳۵)
و از آن [شهر سوخته] براى مردمى كه مىانديشند نشانهاى روشن باقى گذاشتيم.
و قوله عليه السلام:
«إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ» القرية: سَدُوم، وأهلها قوم لوط. و الرجز: العذاب.
و قوله تعالى «بِما كانُوا يَفْسُقُونَ» أي بسبب استمرارهم على الفسق.
صاحبان نور، در وجه چه کسانی، چک میکشند؟!
در وجه اهل نور و اهل حسادت!
مبلغ چک برای اهل نور، پسری نورانی بنام اسحاق ع است.
و مبلغ چک در وجه حسودانِ مجرم «قَوْمٍ مُجْرِمِينَ»، سنگسار شدن است!
«لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ»
هر دو چک صادر شده و فقط منتظریم که تاریخ سررسید چکها فرا برسد!
+ «مهلتی تا آتش!»
نام دریافت کنندهی چکها دقیقا روی چک نوشته شده «مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ»!
+ «الحَرَزُ: الجَوْزُ المحكوك»
قبل از عقوبت اهل حسادت، اهل نور را از جمع آنها خارج میکنند
«فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ».
صاحبان نور یعنی آل محمد علیهم السلام، در وجه خانم ساره، چک «الصِّكَ» کشیدند!
«فَصَكَّتْ وَجْهَها» : در وجه او چک کشید.
مبلغ چک: پسری بنام اسحاق نبی علیه السلام!
ای ساره، برو این چک رو نقدش کن که ما آل محمد ع مقدر کردیم «لَيْلَةُ الصِّكَاكِ – لَيْلَةُ الْقَدْرِ» که تو صاحب پسر شوی گرچه ظاهرا زمان باردارشدن برایت گذشته،
اما ناگهان او – [که به دلش برات شده بود!] – آثار و علائم قبل از سن یائسگی را دوباره در خود احساس کرد و این علامتی بود که فهمید صاحب نور او راست گفته و قبل از اینکه این نطفه تشکیل بشود، باید اول چک آن صادر شده و به امضاء و مهر صاحبان نورش برسد.
پس معنی «فَصَكَّتْ وَجْهَها» شاید از نظر مترجمین این باشد که ساره از شنیدن این خبر به صورت خود زد، اما در واقع معنایش این است که فاعلِ فعلِ «فَصَكَّتْ»، آل محمد ع هستند که برای ساره – که از مستقرین و دوستان آل محمد ع است – چک صادر کردند، لذا آل محمد ع که وجه الله ساره هستند، چک (برات) خرید کلیهی هزینههای مادر شدن را، تا حتی هزینهی وسایل سیسمونی نوزاد را هم، پیشاپیش پرداخت نمودند!
لذا باید در هر نیازی که به آل محمد ع داریم و برای برآوردن حاجات ما و ایجاد فرج، اول باید چک هزینههای لازم برای ایجاد فرج را، آل محمد ع امضاء نمایند که امضای اول و امضای دوم (امضای من پشت چک است! endorsement) مربوط به آل محمد ع و صاحبان نور است «فَصَكَّتْ وَجْهَها»، وقتی که چک امضاء شد خودت میفهمی که خبراییه! و بزودی فرج میرسه! علیرغم اینکه با حساب و کتابهای معمولیِ خودت، این کار اصلا غیر ممکنه، مثالش همین قسمت از آیه است که خانم ساره فرمود «عَجُوزٌ عَقِيمٌ؟!» یعنی میشه منِ پیرزن نازایی – 93 ساله و ابراهیم ع 120 ساله! – که دیگه نمیتونیم بچهدار بشیم، حالا قول پسردار شدن، اونم از نوع «بِغُلامٍ عَلِيمٍ» به من میدین؟! یعنی باور کنم؟! منو هدیهی مقدس آل محمد ع؟! منو نور؟! منو گذشت از دلخواه و درناژ حسادت قلبم؟! منِ خرابه نشینو گلستان آل محمد ع؟! زلیخا و یوسف ع؟!!!
یعنی میشه واقعا؟! یا دارم خواب میبینم؟!
اینجا ساره به دلش برات شد، و فهمید که شوخی نیست و داره به نور آل محمد ع «بِغُلامٍ عَلِيمٍ» باردار میشه! «قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ».
داستان مهمانان ارجمند «ضَيْفِ … الْمُكْرَمِينَ» حضرت ابراهیم ع در قرآن بسیار زیبا و شنیدی و بیانگر این فرمول کلی است که واژه «چک کشیدن» در آن برای هر سوژه و موضوعی، باید اعداد و ارقام مخصوص خود آن شرایط، در این فرمول کلی جایگزین شود و نتیجه مطلوب علمی برای اهل فن حاصل گردد.
لَيْلَةُ الصِّكَاكِ – لَيْلَةُ الْقَدْرِ
شب برات، شب قدر است در ماه مبارک رمضان!
داستان مراسم چراغبرات مشهدیها؟!
راوی از امام رضا ع سوال کرد:
شب نیمه شعبان شب برات است؟
فرمودند: «شب برات، شب قدر است در ماه رمضان المبارك»
امام رضا علیه السلام:
قَالَ: سَأَلْتُ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع عَنْ لَيْلَةِ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ
قَالَ هِيَ لَيْلَةٌ يُعْتِقُ اللَّهُ فِيهَا الرِّقَابَ مِنَ النَّارِ وَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ فِيهَا
قُلْتُ هَلْ جُعِلَ فِيهَا صَلَاةٌ زِيَادَةً عَلَى سَائِرِ اللَّيَالِي
فَقَالَ لَيْسَ فِيهَا شَيْءٌ مُوَظَّفٌ
وَ لَكِنْ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَطَوَّعَ فِيهَا بِشَيْءٍ فَعَلَيْكَ بِصَلَاةِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ
وَ أَكْثِرْ فِيهَا مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنَ الِاسْتِغْفَارِ وَ الدُّعَاءِ
فَإِنَّ أَبِي ع كَانَ يَقُولُ الدُّعَاءُ فِيهَا مُسْتَجَابٌ
قُلْتُ لَهُ
إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّهَا لَيْلَةُ الصِّكَاكِ
فَقَالَ ع
تِلْكَ لَيْلَةُ الْقَدْرِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ.»
حسن بن فضال می گوید:
از حضرت رضا علیه السلام در باره فضیلت شب نیمه شعبان سوال نمودم،
فرمود:
«شب نیمه شعبان شبی است که خداوند در آن شب عدهای را از آتش دوزخ آزاد مینماید و گناهانی را در آن شب میبخشد.
گفتم: آیا افزون بر شبهای دیگر نمازی برای آن شب وارد شده است؟
فرمود: دستور خاصی در آن وارد نشده،
لکن اگر دوست میداری عبادت مستحبی در آن انجام دهی
بر تو باد به نماز جعفر بن ابی طالب علیه السلام
و در آن شب زیاد به ذکر خدا و استغفار و دعا مشغول باش.
همانا پدرم موسی بن جعفر علیه السلام میفرمود:
در آن شب دعا مستجاب است.
گفتم: مردم میگویند: آن شب، شب برات گرفتن است؟
فرمود:
شب برات گرفتن از آتش جهنم شب قدر است (که) در ماه مبارک رمضان (قرار دارد).
انگاری در دل شرایط عرضهی آیت،
از همین نار، باید برات نور آزادی از آتش جهنم رو بگیری!
پشت به نار تمنا کن و رو به چک نورانی (بلیط نورانی!).
اگه از این امتحان کربلا، نمره قبولی رو گرفتی، این چک نورانی در وجه تو صادر میشه تا در زمان سررسید این چک، فرج نورانی خودتو که با قلبت حسّش کرده بودی رو بعینه شاهد باشی و ببینی که تعزّی به عزای حسین علیه السلام (کربلا)، پیش نیاز درک فرج نورانی مهدی آل محمد علیه السلام در ملکوت قلب رستگاران تاریخ است.
(داستان تکراری، اما بسیار نادر از کربلائیان به فرج رسیده!)
“برات” (draft):
یک سند تجاری است که بر اساس آن فردی از فرد دیگر میخواهد که مبلغی را در وجه یا حوالهکرد یک فرد معین یا شخص ثالث در زمان مشخص (آینده) بپردازد.
(برات – چک – اوراق بهادار «ورق»)
شب قدر شبی که چکها کشیده شده و امضاء میشود و پرداختها قطعی میگردد، حالا تاریخ سررسید چک کی باشد اون با خداست.
کتاب لغت:
و الصك الضرب باعتماد شديد و هو أن تصتك ركبتا الرجل.
صكّ، بمعنى زدن با كوبيدن شديد است،
و عبارتست از اينكه در حال راه رفتن پاهاى انسان بهم بخورد.
الصَّكّ- ج أَصُكّ و صُكُوك و صِكَاك [صَكّ]: چك، سند دارائى و قولنامه به مال و جز آن؛
«صَكُ الاسْتِسْلَام»: برگه رسيد، قبض دريافت. [ژتون!]
المَصْكُوكات- [صكّ]: آنچه از پول زر و سيم كه ضرب شود و بهتر است گفته شود (مَسْكوكات).
بعضی وقتها حسابداری درمانگاه مبالغی رو نقدی میشماره میده و گاهی کارت هدیه پارسیان و گاهی قبضی ممهور به مبلغ خاصی و یا چک در وجه خودت و بنام خودت و به مبلغی معین بهت میده، در هر صورت چک رو که گرفتی به خانه زنگ میزنی و خبر خوش رو میدی، انگاری این مبلغ نقد شده، حال آنکه هنوز نه به بانک رفتی و نه این مبلغ رو از حساب سازمان به حساب خودت منتقل کردی ولی عملا برای تو، کار تمومشده حساب میشه، و یقین داری و مطمئنی که به آرزوت رسیدی …
و فرج، عنقریب نزدیکِ نزدیک است! «ا لیس الصبح بقریب؟!»
[«كَتَبَ … صَكّاً»]:
خدا چکشو مینویسه، حالا کی سررسیدش برسه؟!
هر کسی به صاحبان نور خیانت کنه، بدونه که آل محمد ع چک عقوبتشو نوشتن و امضا هم کردن ولی تاریخ سررسیدشو کسی خبر نداره!
«ژتون جهنم – کوپن جهنم»
«ژتون جهنم حسود «صَكّا إلَى النارِ»، بعد از اشتباه مرگبارش، دستشه «كَتَبَ اللّهُ»!»
«مهلتی تا آتش!»
ما مِن رَجُلٍ يَشهَدُ شهادَةَ زُورٍ على مالِ رَجُلٍ مُسلِمٍ لِيَقطَعَهُ
إلاّ كَتَبَ اللّهُ عَزَّ و جلَّ لَهُ مَكانَهُ صَكّا إلَى النارِ.
مگر اين كه خداوند عزّ و جلّ به جاى آن سندِ دوزخى بودن او را صادر كند.
تقدیرات، چکهای صادر شدهی شب قدر!
این چک (تقدیر)، در وجه خودت صادر و کشیده شده و دیگری حق نقد کردن اونو نداره و نمیشه پشتنویسی کنی که یکی دیگه بره بانک بگیره و نمیتونی برای نقد کردنش «شرخر» اجیر کنی، این شر (آیت، تقدیر) متناسب اندام تو برش خورده و دوخته شده، فقط باید خودت از دلخواه بگذری و پشت به تمنا کنی و پستانک تمنا رو از قلبت خارج کنی و این وظایف رو به دیگری پاسش ندی! فرار از آیات ممکن نیست!
کتب الله ، یعنی خدا چکشو نوشت!
خداوند مقرر فرمود!
«الصَّكُ الكِتابُ – الصَّكّ الذي يُكتَب»
+ «کتب»
[«الصَّكّ: أصلُه جَكْ»]:
در کتاب لغت، به صراحت قید شده که صکّ معرّب واژه فارسی «جک» یا همون «چک» خودمونه!
«هو بالفارِسيَّة جَكَّ»
و الصَّكُ الكِتابُ مُعَرَّب و هو بالفارِسيَّة جَكَّ، و هو الذي يُكْتبُ للعُهْدةِ
و كانَتِ الأَرْزاقُ تُسَمَّى صِكاكاً لأَنَّها كانت تُخْرَجُ مَكْتُوبَةً
این واژه معرّب واژه فارسی چک است!
« و الصَّكُ: الكتاب، فارسيّ معرَّب، و جمعه أَصُكُ و صُكُوكٌ و صِكَاك؛
و الصك الذي يُكتبُ للعُهدة، معرَّب أَصله چَكّ، و يُجمَعُ صِكَاكاً و صُكوكاً،
و كانت الأَرزاق تسمى صِكاكاً لأَنها كانت تُخْرَجُ مكتوبة؛
و منه الحديث في النهي عن شراء الصِّكاك و القُطُوط »
[مثال مهر زدن پزشکان!]:
مثال خوبی است، برای اینکه بفهمیم در واژه «صکّ»، مفهوم صدا وجود داره «ضرب شيء بشدّة بحيث يوجد صوتا»!
پزشک نسخه رو که مینویسه، امضاء میکنه و مُهرش رو هم پای نسخه «تَق» میکوبه!
به این میگن صکّ!
یعنی دیگه کسی حق نداره به این نسخه، دارویی اضافه یا از اون چیزی کم کنه،
مقدر این بیمار همین آیت هستش که باید بر اون بوسه بزنه!
شب قدر رو میگن لیلة الصکاک چون نسخهی همه توی این شب به دست آل محمد ع، مُهر میخوره و صداشو قلوب سلیم و عاقل میشنون و احدی متوجه نمیشه و دیگه این نسخه پیچیده شده لازم الاجراست و کسی حق نداره نسخهی خودشو بده به یکی دیگه یا در نوع و اقلام داروی نسخهی خودش دخل و تصرف کنه! دیگه کار تمومه! ساره میدونه که قطعا باردار خواهد شد! «فَصَكَّتْ وَجْهَها» طبیب این نسخه را در وجه بیمارش نوشت و امضاء نمود و تق، مهرشو هم زدو دیگه تمام.
این نسخه، روزیِ علمی این بیمار است و بس «استرشاء العلم»!
در زبان عربی و فارسی یک مشتق از ریشه «صکّ» داریم
که معناش حالا خیلی قشنگ میشه: «اصطکاک»
چرا عرب میگه اصطکاک؟
چون از برخورد این دو شیء با هم صدایی در میاد!
در زبان محاوره هم میگن این زن و شوهر با هم «اصطکاک» پیدا کردن
یعنی دائم صداشون در میاد!
در کتاب توحید مفضل داریم «فَإِنَّ الصَّوْتَ أَثَرٌ يُؤَثِّرُهُ اصْطِكَاكُ الْأَجْسَامِ فِي الْهَوَاءِ».
«اصطكاك الأسنان ضرب بعضها على بعض عند الارتعاد».
جناب شیخ طبرسی عزیز در کتاب الاحتجاج حدیثی آورده
و این عبارت زیبا در این حدیث وجود دارد که:
«وَ لَيْسَ فِي الصِّكَاكِ اسْتِثْنَاءٌ إِنَّمَا هِيَ صِكَاكٌ عَلَى وَجْهِهَا؟»
از معصوم ع سوال میشود و ایشان پاسخ میفرمایند و متن عربی حدیث راجع به چک کشیدن در وجه شخص خاصی است و لذا از این قسمت از آیه قرآن «فَصَكَّتْ وَجْهَها»، اینجوری که در این مقاله بیان شد، این معنی استنباط گردید.
انگاری این مفهوم، از قلم جا افتاده که:
ساره وقتی که ابتدا، قلبا متوجه شد که آل محمد ع در وجه او چک صادر کردند [(۱) تاویلا «فَصَكَّتْ وَجْهَها»]، حالا از خوشحالی به صورتش زد [(۲) تنزیلا «فَصَكَّتْ وَجْهَها»] و …
اینجاست که تنزیل با تاویل برابری میکنه «ثبت با سند برابر است!» و نتیجه میده!
الکی خوشحالی کنی، حال آنکه بشارت به آرامش قلب را از آل محمد ع نگرفته باشی،
این خوشحالی الکی است، و مسخره بازی است!
باید بشارت رو با یاد صاحبان نور، در قلبت احساس کنی و حالا خوشحالی کنی!
همینجوری الکی که نمیشه خوشحالی کرد! ساره وقتی فهمید که چه خبره، اونجوری ابراز احساسات کرد، کارش الکی نبود!
اگه متوجه نگاه نورانیِ صاحبانِ نور بشی «ذکر»، خودت میفهمی که دلت روشنه و نور توی مشتته و داره یه خبرایی میشه! پس عجله نکن! فرج نزدیک است، ان شاء الله تعالی.
[«وَ خُرُوجِ الصِّكَاكِ بِالْجَنَّةِ وَ النَّارِ»]:
چه دعای زیبایی داره جناب سید بن طاووس عزیز [معروف به «دعاء الشيخ»] در کتاب (المجتنى من الدعاء المجتبى) که در قسمتی از این دعا از واژه «صکّ» اینجوری استفاده کرده که … وقتی قبض و کوپن و ژتونهای بهشت و جهنم افراد رو میدن به دست صاحبان نور که مقسّمین بهشت و جهنماند «وَ خُرُوجِ الصِّكَاكِ بِالْجَنَّةِ وَ النَّارِ» و …
[قطّ – صکّ]:
[سورة ص (۳۸): الآيات ۱۶ الى ۲۰]
وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسابِ (۱۶)
و گفتند: «پروردگارا، پيش از [رسيدنِ] روز حساب، بهره ما را [از عذاب] به شتاب به ما بده.»
اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ (۱۷)
بر آنچه مىگويند صبر كن، و داوود، بنده ما را كه داراى امكانات [متعدّد] بود به ياد آور؛ آرى، او بسيار بازگشتكننده [به سوى خدا] بود.
إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ (۱۸)
ما كوهها را با او مسخّر ساختيم [كه] شامگاهان و بامدادان خداوند را نيايش مىكردند.
وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ (۱۹)
و پرندگان را از هر سو [بر او] گرد [آورديم]
همگى [به نواى دلنوازش] به سوى او بازگشتكننده [و خدا را ستايشگر] بودند.
وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ (۲۰)
و پادشاهيش را استوار كرديم و او را حكمت و كلامِ فيصلهدهنده عطا كرديم.
+ «قطّ»
میگن: قاضی برای فلانی شش ماه زندان بریده!
این همون واژه «قطّ» است!
معادل چک و برات و قبض صادر شده است.
شنیدی میگن: توی قرعهکشی چی به اسمت در اومده؟! «الصكّ بالجائزة» این همون قطّ است.
+ «قرع – قرعهی نورانی!»
واژه «برات» در فرهنگ معین :
برات، نوشته ایست که به موجب آن دریافت یا پرداخت پول را به دیگری واگذار کنند. (ژتون)
شب برات: شب پانزدهم شعبان. [اکثرا اینجوری اشتباه برداشت میکنن که شب برات شب نیمه شعبان است، این حدیث مهم به ما یاد میده که شب برات، شب قدر است!]
برات شدن: به دل خطور کردن. + «قبض و بسط».
[«حِجارَةً … مُسَوَّمَةً » + صکّ + تاویل احادیث] :
دلنوشته!
روی ژتونها اسم صاحبشو نوشتن!
معلومه چک در وجه کی صادر شده!
روی آیات نوشته شده و حک شده که مال کیه! نمیشه از گیرش در رفت!
کما اینکه روی سنگهایی که برای عذاب نازل میشد همه اسم گذاری شده «حِجارَةً … مُسَوَّمَةً»
سنگ الکی نمیاد از بین این همه آدم بخوره به تو!
تو فکر میکنی بد شانسیه؟! نه! باید اینجوری میشد!
پس آیات به نام تو صادر شده. نگو مال من نیست و اشتباه شده و تقصیر این و اون ننداز! سواد داری؟ روی سنگو بخون! نوشته من باید به سر دکتر شعبانی بخورم، تمام! + «قرع»، دیگه کجا میخوای فرار کنی! خودت به زبون خوش سرتو بیار جلو! فرار فایدهای نداره!
اگر هم که بی سوادی – گرچه خودتو دکتر میدونی – باز هم در مقدرات خدا فرقی نمیکنه!
اون سنگ به طالوت میگه: ای طالوت منو بردار که من قاتل جالوتم!
پس ما باید تازه بریم سواد یاد بگیریم و اینقدر خودمونو اذیت نکنیم! وقتی سواد داشتی (قبض و بسطتو فهمیدی) و روی ژتون رو خوندی، دیدی این بسته ارسالی از اداره پست مرکزی متعلق به توست، دیگه پای رسید نامه رو امضاء کن «شعر – اشعار بالوصول» و قبول کن که حوادث آثار عیب حسد توست، خودتو این طرف و اونطرف نزن، بیشتر اذیت میشی!
اعتراف به تقصیر، اولین گام برای رسیدن به آرامش است.
«قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»
اصْطَكَّتْ فَرَائِصُ الْمَلَائِكَةِ
لرزه بر تن ملائكه افتاد!
وقتی میخوای به اوامر نورانی ولایت (قبض و بسط) تن بدهی،
لرزه به جونت میافته!
پستانک تمنا، به جونمون وصله!!!
وقتی میخوان این پستانک رو ازمون بگیرن، دادمون در میاد!
«كَيْفَ كَانَ حُبُّكُمْ لِلدُّنْيَا؟
قَالَ كَحُبِّ اَلصَّبِيِّ لِأُمِّهِ!
إِذَا أَقْبَلَتْ عَلَيْنَا فَرِحْنَا وَ سُرِرْنَا وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنَّا بَكَيْنَا وَ حَزِنَّا!»
امام صادق علیه السلام:
… وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْدَعَهُ الْعَهْدَ وَ الْمِيثَاقَ
وَ أَلْقَمَهُ إِيَّاهُ دُونَ غَيْرِهِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ
لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَخَذَ الْمِيثَاقَ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ ص بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِيٍّ ع بِالْوَصِيَّةِ
اصْطَكَّتْ فَرَائِصُ الْمَلَائِكَةِ
وَ أَوَّلُ مَنْ أَسْرَعَ إِلَى الْإِقْرَارِ بِذَلِكَ ذَلِكَ الْمَلَكُ
وَ لَمْ يَكُنْ فِيهِمْ أَشَدُّ حُبّاً لِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ مِنْهُ
فَلِذَلِكَ اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَيْنِهِمْ وَ أَلْقَمَهُ الْمِيثَاقَ
فَهُوَ يَجِيءُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَهُ لِسَانٌ نَاطِقٌ وَ عَيْنٌ نَاظِرَةٌ
لِيَشْهَدَ لِكُلِّ مَنْ وَافَاهُ إِلَى ذَلِكَ الْمَكَانِ وَ حَفِظَ الْمِيثَاقَ.
خداوند عهد و پيمان را باو امانت سپرد و در او قرار داد نه ساير ملائكه
چون موقعى كه پيمان ربوبيت را براى خود
و نبوّت را براى محمّد صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم
و وصايت را براى على ع گرفت
لرزه بر تن ملائكه افتاد
اولين فرشتهاى كه اقرار باين پيمان آورد همين فرشته بود
و كسى از او بيشتر محمّد و آلش را دوست نميداشت
به همين جهت خدا او را انتخاب كرد از بين ملائكه و در او قرار داد ميثاق را
روز قيامت مىآيد با زبان گويا و چشم بينا
تا گواهى بدهد براى هر كس كه نزد او آمده و حفظ پيمان كرده.