Safety in the Light of the Angelic Teacher:
A Heart Secured in the Sanctuary of Trust!
Conceptual Abstract
In the luminous language of the Qur’an, the word “amān” (safety/security) is more than a physical condition—it is a divine gift, a spiritual state of inner sanctuary attained when the heart aligns with the light of truth. It is the light of the angelic teacher-a—bearer of divine knowledge—that reveals such safety and shields the heart from the perils of hidden betrayal.
Luminous language creates security.
This sacred and emotional language—the language of the heart—has the power to detect our blind spots. Jealousy, dissatisfaction, and concealed discontent with one’s destiny are among the primary sources of insecurity. These emotions darken the inner world, distort perception, and render the heart vulnerable to deception and spiritual downfall.
But this language of light, when guided by divine insight, acts like an inner detection and warning system, alerting us to unseen hazards before jealousy takes form or dissatisfaction grows into denial. Understanding this inner language gives us access to a powerful tool—a luminous radar—that reveals the hidden flaw of envy and gently redirects the heart toward trust and surrender.
The Qur’an unveils those who betrayed Joseph (Yusuf) while claiming to be trustworthy and well-meaning:
“Why do you not trust us with Joseph, while indeed we are his well-wishers?” (Qur’an 12:11)
In Karbala, too, many spoke the language of loyalty, yet their hearts nurtured seeds of betrayal. They were given access to the Imam, not because they were trustworthy, but because they were being tested. For hearts infected with jealousy cannot carry the divine trust—they only mimic its appearance. Thus, the angelic teacher is presented to them, not as a reward, but to complete the argument against them, to expose their hidden falsehoods through the subtle language of emotion.
True safety is the fruit of this inner awareness—a heart awakened, which has fastened the belt of trust and now lives within the sanctuary of divine protection.
“ḥaraman āminan” — a sanctuary of peace.
A luminous space where the heart no longer fears, because it no longer walks blind.
ایمنی با نورِ معلم آنلاین فرشتهی تأمین؛ قلبی که کمربند امان بسته است!
(اشاره به «حزام الأمان»)
[این عنوان مقاله، تصویری روشن از امنیت ملکوتی، نور ولایت، معلم نورانی و ارتباط زنده قلب با فرشتهی مهربان ترسیم میکند؛ ترکیبی از تأمین اجتماعی ملکوتی، تقوی، علمِ متصل به فرشته، و دلِ بیمهشده با نور.]
نورِ اَمان؛ با معلمِ آنلاینِ آسمانی، همهچیز امن و امان است!
امن؛ یکی از هزار نامِ معلم نورانی! کمربند نور بستهای؟
با نور، خاطرِ جمع باش! این همان نورِ تأمین و امان است!
نورِ اَمان: معلمِ نورانی، بیمۀ الهی قلبها در ملکوت است!
(اشاره به «الأمان» و مفهوم «ضمان اجتماعیِ» آسمانی)
امن؛ نورِ ولایت در کمربندِ جان! دلِ سلیم، بیمهشده است!
نورِ امن؛ نوری که چون داروی اَمون، بیعارضه میدرخشد!
نورِ ولایت، فرشتهی تأمین است؛ با او، دل در امنِ امان است!
ایمن در ملکوت؛ دلِ مومن، با نورِ ولایت، بیمه است!
امن؛ زبانی از زبانهای نور! معلم نورانی، کمربند جان است!
قلبی که کمربند امان بسته است!
«امن» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«حِزَامُ الأَمَانِ:
حِزَامُ الْمَقْعَدِ يَشُدُّ بِهِ رَاكِبُ السَّيَّارَةِ أَوِ الطَّائِرَةِ وَسَطَ صَدْرِهِ لِيقِيَهُ مِنَ الصَّدَمَاتِ عِنْدَ وُقُوعِ حَادِثٍ،
کمربند ایمنی، کمربندی است که سرنشین خودرو یا هواپیما آن را به دور سینهاش میبندد تا در هنگام وقوع حادثه، از برخورد و آسیب محافظت شود.»
«لِيقِيَهُ»: پس به این نوری که ایجاد امنیت میکنه میگن تقوی!
مشتقات ریشه «امن» 879 بار در قرآن تکرار شدن است.
نورِ امن و امان!
شنیدی میگن: «همه چیز امن و امان است!»
با درک نور هدایت، یعنی با فهم علم آنلاین از معلم نورانی آنلاین در ملکوت قلب، یعنی فرشتۀ مهربان، واقعا همه چیز امن و امان است.
«seat belt – safety belt»
«کمربند ایمنی»: «حزام الأمان»
…
«دواء أَمُونٌ: أَمِنْتُ مضارّه، و زادت قُوَّة تحليله للأدواء،
«داروی اَمون (ایمن): از زیانهای آن در امانم،
و قدرت تحلیل و از بین بردن بیماریها در آن بیشتر شده است.»
«دارویی که اصلا عارضه جانبی نداره و کاملا موثره!» عجب دارویی!!!
…
«النّاقة الأَمُون: الموَثَّقّة الخَلْق التى أُمِن منها الفتور،
ناقهی اَمون: شتر مادهای است خوشساخت و نیرومند که از سستی و ناتوانی در آن ایمنی هست.» عجب وسیله نقلیه امن قوی و محکم و قابل اعتمادی!
…
«الأَمَان: بیمه مسوولیت پزشکان»
«الأَمَان: جُعْلٌ يُفرض على الطّبيب لتلافى ضَرر المعلول بسبب العلاج؛
اَمان: مبلغی است که به عنوان ضمان یا جبران، بر عهدهی پزشک گذاشته میشود
تا از زیان وارد شده به بیمار بر اثر درمان، پیشگیری یا جبران شود.»
«التَّأْمِين: بيمه … «تامین اجتماعی – امنیت اجتماعی»
«Social security»: «ضمان اجتماعی»
مفهوم سکوریتی واژه امن در مقابل اینسکوریتی و ناامنی واژه خوف.
نور ولایت، فرایند تامین است! تامین اجتماعی! تامین امنیت!
«خاطر جمع: Assured»
+ «کمم»
+ «امنیت روانی – قلب سلیم»
ایمنی با نورِ معلم آنلاین فرشتهی تأمین؛ قلبی که کمربند امان بسته است!
در جهانی که حادثههای روحی و روانی پیدرپیاند، دلْ مسافریست بیکمربند، و هر لحظه ممکن است با ضربهای از راه بماند.
اما دلهایی هستند که آراماند؛ دلهایی که کمربند نور بستهاند،
متصلاند به معلمی ملکوتی، فرشتهای تأمینکننده که در قلبشان به صورت «علم آنلاین» حضور دارد؛ نوری که چون «حِزامُ الأمان» (کمربند ایمنی)، ایشان را از ضربات روزگار محفوظ میدارد.
آری، ریشهی «أَمَنَ» یکی از پرتکرارترین و ژرفترین ریشههای قرآنیست؛
واژهای که نهتنها در امنیت و آسودگی ظاهری، بلکه در ایمنی قلب، آرامش روان، و اعتماد به هدایت نوری فراتر از عقل عادی معنا مییابد.
واژهای که در مشتقاتش، از «مؤمن»، «أمان»، «تأمین»، «دواء أَمون»، «النّاقة الأَمون»، و …
همه از یک چیز خبر میدهند:
دلْ وقتی ایمن است که با نور هدایت هماهنگ شده باشد.
این مقاله سفری است در نورِ «امن»؛
واژهای که یکی از هزار مترادف «نور الولایة» است.
نوری که اگر بر قلب بتابد، نهتنها مسیر روشن میشود، بلکه نفسِ راهرفتن در آن مسیر نیز با آرامش، سکینه و اطمینان همراه خواهد شد.
این نور همان «امنیت روانیِ نازلشده از ملکوت» است؛
نه از طریق دادههای سرد آفلاین، بلکه از راه معلمی نورانی که همیشه «آنلاین» است و دائم در حال تأمین، آرامسازی و راهبری قلب.
ایمنی با نورِ معلم آنلاین فرشتهی تأمین؛ قلبی که کمربند امان بسته است!
در مسیر ناپیدای زندگی، که گاه تندباد شک، گاه طوفان حادثه، و گاه وسوسههای پیدرپی روان را به لرزه درمیآورد، دلِ آدمی چون سرنشین یک هواپیماست؛ بلندپرواز، اما آسیبپذیر.
آیا چیزی هست که او را ایمن دارد؟ نوری هست؟ کمربندی هست؟ آری، هست…
«حِزَامُ الأمان»، آنگونه که اهل لغت گفتهاند، کمربندی است که سرنشین را در قلب حادثه نگاه میدارد، بیآنکه فروبپاشد.
اما در باطنِ آفرینش، این حِزام، کمربندِ نورانیست که دلها میبندند، وقتی که با معلم آنلاین ملکوتیشان هماهنگ میشوند.
همان فرشتهی تأمین، همان نورِ ولایت، همان علم حضوری و آنلاین که نه بیرون از دل، بلکه در متنِ دل جریان دارد.
«مُؤمِن»، کسیست که با این نور، امنیت یافته است؛ چون از شرّ ظلمات در امان است.
واژهی «أَمِنَ» در قرآن، ۸۷۹ بار تکرار شده، تا یادمان بماند:
دلْ، اگر با نور همراه نشود، مأمنی و مأوایی ندارد؛
و اگر با نور همراه شد، دیگر از چیزی نمیهراسد. + «خوف»
همانگونه که در لغت گفتهاند:
دواء أَمُونٌ: دارویی که نه تنها هیچ ضرری ندارد، بلکه قدرتش در درمان بیشتر شده؛
آری، دلِ مأنوس با معلم نورانی، چنین دارویی میشود برای همه دردها. «مِن کلّ امر»
النّاقة الأَمُون: شتر نیرومند و مطمئن؛
دلِ مستقر در نور ولایت هم چنین است: مطمئن، نیرومند، و دور از فتور و ناتوانی.
الأمان: آن ضمانت و تأمینِ همیشگی که پزشکِ حاذق در قبال درمان دارد؛
و اینجا، طبیب دلها معلمیست نورانی که امنیت جان را عهدهدار است.
التأمين: بیمهای الهی برای قلبی که خود را به خدا، به نور هدایت، به فرشتهی تأمین سپرده است.
پس اگر نور را دریافتی، «خاطر جمع باش!»
اگر معلمِ نورانی را شناختی، «همه چیز امن و امان است!»
اگر کمربند ولایت را بستی، حتی در دل سقوط، سقوط نخواهی کرد!
زیرا این ولایت، نه تنها نوری برای راه، بلکه حصنی است خدایی؛
دژی است که اگر دل در آن مأوا گرفت،
نه از طوفان حادثه میهراسد، نه از شعلهی عذاب…
و این همان است که امام رضا علیهالسلام از سلسلهی نور،
از پدران پاک خود، از پیامبر، از جبرئیل، از میکائیل، از اسرافیل، از لوح، و از قلم روایت میکند که:
يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى:
«وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي».
و امام رضا علیهالسلام فرمود:
«بِشُرُوطِهَا، وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا.»
ولایت، قلعهی نورانی خداست؛
و ورود به آن، یعنی آغوشِ تأمین الهی؛
یعنی «امن» شدن با همهی هستی،
و نه فقط نجات از عذاب، بلکه رسیدن به آرامش دل…
اگر کمربند ولایت را بستی،
نهتنها در خطرگاهها سقوط نمیکنی، بلکه به بلندای آرامش قلب و امنیت ملکوت صعود خواهی کرد؛
چرا که:
وَلَايَةُ عَلِيٍّ حِصْنِي، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي…
این «امن» بودن، فقط رهایی از عذاب نیست؛
بلکه رسیدن به مأوایی است که خداوند آن را چنین توصیف میکند:
وَ مَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا
(آلعمران، ۹۷)
هر که وارد حرم الهی شود، امن است؛
و ولایت، حرمِ نورانیِ دل است که از درون، تو را پناه میدهد.
حَرَماً آمِناً … ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِينَ
(حجر، ۴۶)
که این حرم امن الهی است، به این بهشت امن وارد شوید، با سلام و آرامش…
آیا نه این است که بهشتِ حقیقی، در دلِ آرامیافته به ولایت است؟
دلِ مچشده با نور آنلاین معلم ملکوتیاش؟
دلِ گرهخورده با علم و ذکرِ آن فرشتهی مهربان؟
وَ آمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ
(قریش، ۴)
اوست که آنان را از خوف ایمن ساخت،
و این ایمنی، با رزق معنوی همراه بود؛
رزقی از جنس نور زنده، از جنس «ولایت»،
که طعام دل است و نَفَس روح.
پس ای سالکِ نور،
وقتی که کمربند ولایت را بستی،
بدان که دیگر در دل حادثه هم، تو را بیمی نیست.
چرا که در پناه ولایت،
دل، نه گرفتار خوف است، نه دچار ضلال…
و چه شباهتی دارد این نور با همان داروی اَمون،
که از ضررها پاک است و تنها شفا میبخشد؛
و با آن ناقهی اَمون، که بیسستی و استوار،
تو را به سرمنزل مقصود میرساند، ان شاء الله تعالی.
أَمْن: نوری که دل را تأمین میکند!
أمن، تنها نبودِ خطر نیست؛
بلکه یک حالت درونیِ آسودگیِ پیوسته است.
وقتی دل با نور آنلاین معلم ملکوتیاش، یعنی همان فرشتهی مهربان، مچ میشود،
دریچهی آسمانی تأمین باز میشود:
وَ هُوَ يُطْعِمُهُمْ مِّن جُوعٍ وَ يَأْمَنُهُم مِّنْ خَوْفٍ
(قریش، ۴)
غذا میدهدشان، و از خوف، ایمنشان میسازد؛
غذای روحشان را معلم نورانیِ ولایت میدهد…
و «أمن» میشود همان تأمین ملکوتی،
همان ضمان الهی که:
وَلَايَةُ عَلِيٍّ حِصْنِي، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي…
…
🛡️ تقوی = کمربند ایمنیِ ولایت
«حِزامُ الأمان» یعنی کمربند ایمنی؛
در معنای قرآنیاش، این همان تقوی است:
نوری بستهشده به دل،
که تو را در لحظهی سقوط، نگه میدارد.
وَ إِن تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لَا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا
(آلعمران، ۱۲۰)
اگر صبر و تقوا داشته باشید،
هیچ نقشهای از شیاطین جنّ و انس به شما آسیبی نمیزند.
و این تقوا، در پرتو نور الولایة شکل میگیرد،
ولایتی که چون داروی «أَمُون» است:
بیضرر، پُراثر، سراسر شفا…
…
💡 نور الولایة: تأمین روان، امنیت قلب، امان از عذاب
ولایت، نوری است که چون فرود آید،
قلب را از درون ضمانت میکند؛
همانطور که بیمهی الهی (الأمان)
بر دوش طبیب نهاده میشود تا زیان را جبران کند،
ولایت بر دوش سالک نهاده میشود،
تا از هر آسیبی در امان باشد.
آیا نه این است که نور ولایت،
تمامقد در دل حاضر میشود،
تا تو را از خوف، فقر، ضلال، دلهره و گمگشتگی
به فضای سلام، سکینه، نور، و قرار برساند؟
قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا
(شمس، ۹)
دلِ پاکشده،
دلِ مؤمَّنشده با نور آنلاین فرشته،
دلِ مچشده با آسمان،
به فلاح میرسد؛
و این یعنی امنِ ابدی!
خوف؛ مراقبت عاشقانه! امن؛ جای پای نور ولایت
در دنیای واژههای قرآنی،
«خوف» و «أمن» نه دشمن هماند، نه بیربط به هم؛ (مترادف هماند)
بلکه مثل لباس زنبورداری و آرامش دل بعد از پوشیدنش!
تو از گزش زنبورها میترسی؟ خب، لباس مخصوص میپوشی!
این خوف، تو را به تأمین میکشاند.
و این تأمین، «امن» است.
پس خوف از حسد خودت،
یعنی هنوز دل بیدار است؛
دل نگران است که مبادا جرقهی تاریک حسد،
شعلهای شود و قلب را بسوزاند.
و همین خوف نورانی،
یعنی راه دادن به امن ولایت:
وَ لَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا
(نور، ۵۵)
یعنی اگر اهل ولایت شدی،
و حسد را کنار گذاشتی،
و مواظب تاریکی درون بودی،
آنگاه ولایت، آرامآرام،
لباس نورش را تنت میکند.
آنجا که شیطان با حسد میسوزاند،
نور ولایت میتابد و تأمین میکند.
پس، اگر مراقب بودی، بعد از درناژ حسد، نور میآید…
وقتی دل،
با ترسی عارفانه، مواظب حسد خودش باشد،
یعنی کمربند نور را بسته؛
یعنی «دلِ در آمادهباش»،
که خودش را رها نکرده به تماشای آتش حسد.
در این دل،
امنیت میروید، آرامش مینشیند؛
همان امنیتی که ولایت علی علیهالسلام وعدهاش را داده:
وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي
(حدیث سلسلة الذهب)
ولایت، حصن است، دژ است،
و هرکه وارد این دژ شود،
از همهی عذابها ـ از درون و بیرون ـ در امان است.
این یعنی:
ولایت، بیمهی قلب در برابر زنبورهای حسد، وسوسه، ترس و تردید است!
…
دلِ مؤمَّن، دلِ مأمون
«مؤمن» نه فقط کسی است که ایمان دارد؛
بلکه کسی است که دیگران در کنار او، احساس امنیّت میکنند؛
چون خودش از درون، مأمون شده…
چون لباس ولایت را پوشیده،
و از حسد، خشم، شیطان، و خودش،
امنیت گرفته.
🕷️ تمنّای شیطان، تار تنیدهی ناامنی است!
شیطان بلد است تمنّاها را قشنگ رنگ بزند…
میگوید: تو هم میتوانی!
میگوید: چرا نه؟ تو لیاقت داری!
و زیر گوش دل، زمزمه میکند:
“وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ…”
(نساء، ۱۱۹)
این تمنّا، ظاهرش شکلاتی است،
اما در دلش زهر حسد، خشم، خودخواهی و شک است.
هر تمنّایی، تمنّای نور نیست!
هر صدایی، صدای معلم آسمانی نیست…
بعضی تمنّاها،
مثل پنجرههای باز به درهاند!
اگر کمربند نور را نبسته باشی،
فقط کافیست که نسیمی از شیطان بوزد،
و سقوط کنی…
…
🛡️ أمْن: ایستادن با نورِ امین
اما خدا،
برای این دل که همیشه در محاصرهی تمنّاهاست،
معلمی فرستاده که “امین” است.
نه تمنّای تو را برای خودش میبرد،
نه دل را به دره میکشاند…
او فقط راه را روشن میکند.
“إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ”
(شعراء، ۱۰۷)
امین بودن یعنی تأمینآور بودن…
یعنی در کنار تو،
دل نلرزد،
نور کم نشود،
و راه گم نشود.
…
🏠 مؤمَّن: دلِی که خانهی امن است
وقتی از تمنّاهای شیطانی پرهیز کنی،
وقتی به معلم امین دل بدهی،
قلبت تبدیل میشود به «مؤمَّن»:
قلبی که امن شده است.
نه از درون گاز میگیرد،
نه از بیرون زخمی میکند…
وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ
(مائده، ۶۷)
چون خدا خودش شده عصمتِ این دل…
دل مأمون است؛
یعنی خدا خودش شده محافظتکنندهاش؛
یعنی در این قلب، گمراهی راه ندارد.
…
ائتمان و امانت: وقتی نور به تو سپرده میشود…
خدا اگر نوری به تو داد،
اگر معلمی امین سر راهت گذاشت،
اگر کلماتی در جانت کاشت،
بدان که به تو امانت داده!
“إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ…”
(احزاب، ۷۲)
و تو را مؤتَمَن کرده…
تو «آدمی» شدهای
که میتواند با دلِ مؤمَّن،
جهان را مأمون کند…
“وَ مَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا”
(آلعمران، 97)
🕋 «بیت»، فقط خانهای در مکه نیست…
در نگاه ظاهر، این آیه درباره کعبه است:
«هر که وارد آن شود، ایمن است…»
اما در نگاه دل،
در نگاه عرفانی معانی اسماء،
این “بیت”، فقط دیوار و سنگ نیست…
بیت،
یعنی خانهای که خدا در آن میزبان است!
یعنی مقام حضور؛
جایی که واردش شوی،
دیگر تمنّای شیطان در تو راه ندارد.
دل، اگر بیت خدا شد…
اگر نور ولایت را به عنوان میزبان پذیرفت،
همان وعده خدا محقق میشود:
“وَ مَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا”
…
دل بیصاحب، ناامنترین جای جهان است…
دل اگر بدون معلم باشد،
دل اگر بیصاحب باشد،
یعنی “بیت”ی که درش باز است به هر تمنّایی…
و شیطان،
خوب بلد است وارد خانههای بیصاحب شود!
اما اگر دلتو رو با ولایت گره زدی،
اگر با محبت علی (ع) و اهلبیت، دلت رو پُر و روشن کردی،
دیگر ترس و ناامنی در آن جایی ندارد.
…
🕊️ نورِ معلم، حکم دربان بیت را دارد!
نور ولایت، مثل چراغ در این خانه است.
معلم امین، مثل دربانی است که اجازه نمیدهد
هر تمنّای موذیای وارد شود.
در چنین خانهای، حسد گم میشود، درناژ میشود…
خشم میشکند…
و تمنّا، از تمنّای خودخواهانه به اشتیاقِ بندگی تغییر شکل میدهد.
📜 دوباره حدیث امام رضا علیهالسلام را بخوان:
وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي
فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي
(و قال الرضا عليهالسلام: بشروطها و أنا من شروطها)
این «حصن»،
همان «بیت» است…
خانهای که اگر دل وارد آن شد،
خوف میرود، و امن میآید.
#دلنوشته:
اگر دلت خانه است،
بگذار میزبانش نور باشد…
بگذار معلمی امین بر آستانش بنشیند…
آنگاه، نه تمنّا،
نه شیطان،
نه حسد،
هیچکدام دیگر در تو خانه نخواهند کرد.
وَ مَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا…
(یعنی: قلبی که نور ولایت را پذیرفت، آرام خواهد شد.)
کسانیکه با علم آفلاین رفتارهای به ظاهر خوب از خودشون نشون میدن گولت نزنن،
کسی که با علم آنلاین زندگی میکنه و مشکلاتشو مدیریت میکنه،
این شخص قابل اعتماده و ایجاد کننده امنیت هست.
خیلیها با یهسری اطلاعات و ظاهر خوب، سعی میکنن قابلاعتماد به نظر بیان…
ولی حواست باشه، فرق هست بین کسی که فقط یهچیزایی میدونه،
با کسی که با نورِ علمِ زنده، یعنی همون علمِ آنلاینِ الهی، زندگی میکنه، تصمیم میگیره، و دلها رو آروم میکنه.
اونکه وصل به این نوره، قابل اعتماده…
چون خودش تو دلِ سختیها، طعم امن بودن رو چشیده و میتونه واسه دیگران هم مأمن باشه.
نه اینکه فقط ظاهرش خوب باشه، بلکه حضورش امن میآره.
حَرَماً آمِناً
أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً!
آيا آنان را در حرمى امن جاى نداديم.
أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً!
آيا نديدهاند كه ما [براى آنان] حرمى امن قرار داديم.
[سورة القصص (۲۸): الآيات ۵۶ الى ۶۰]
وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا
أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً
يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا
وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (۵۷)
و گفتند: «اگر با تو از [نورِ] هدايت پيروى كنيم، از سرزمين خود ربوده خواهيم شد.»
آيا آنان را در حرمى امن جاى نداديم
كه محصولات هر چيزى -كه رزقى از جانب ماست- به سوى آن سرازير مىشود؟
ولى بيشترشان نمىدانند.
[سورة العنكبوت (۲۹): الآيات ۶۱ الى ۶۹]
أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً
وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ (۶۷)
آيا نديدهاند كه ما [براى آنان] حرمى امن قرار داديم
و حال آنكه مردم از حوالىِ آنان ربوده مىشوند؟
آيا به باطل ايمان مىآورند و به نعمت خدا كفر مىورزند؟
عبارت زیبا و پرمفهوم «حَرَماً آمِناً» در قرآن، تنها یک تعبیر جغرافیایی نیست،
بلکه یک نماد ژرف عرفانی، اجتماعی و الهی است.
در این دو آیه، این واژه «امن» در دلِ گفتوگویی مهم و ظریف آمده است که به تبیین نقش ایمان و نور ولایت در تأمین امنیت حقیقی میپردازد.
سوره قصص، آیه 57
وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا
أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً
ترجمه:
و گفتند: «اگر از هدایت تو پیروی کنیم، از سرزمینمان ربوده میشویم!»
آیا آنان را در حرمى امن جاى ندادیم؟
…
مردم مکه در برابر دعوت پیامبر صلیاللهعلیهوآله، با زبانِ ترس سخن گفتند:
“اگه راه تو رو بریم، ناامن میشیم!”
اما خداوند پاسخ میدهد:
من بودم که در دل ناامنیها، برایتان «حَرَماً آمِناً» ساختم.
نه فقط امنیت فیزیکی، بلکه امنیتی از جانب من، با حضور من، و با نور من.
امنیت حقیقی، در همراهی با هدایت من است،
نه در ترس از دستدادن خاک و سود و موقعیت!
…
سوره عنکبوت، آیه 67
أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً
وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ
ترجمه:
آیا ندیدهاند که ما برایشان حرمى امن قرار دادیم،
در حالی که مردم اطرافشان ربوده میشوند؟
…
در دل ناآرامیها، در سرزمینی خشک و بیبرکت، خداوند نقطهای نورانی آفرید:
حرم، خانه امن ایمان.
جایی که دیگران درگیر خوف و هجوم بودند، آنجا امن بود؛ به چه دلیل؟
به خاطر نسبت داشتن با نورِ الهی، با دعوت ابراهیمی، با عهد ولایی.
ولی اهل حسادت با کفر به نعمت خدا، نعمت ولایت و هدایت را پس میزنند.
…
«حَرَماً آمِناً» یعنی دلِ مؤمن، وقتی که با نور ولایت، فرش شده باشد.
یعنی جایی که امنیتش از ملکوت تأمین میشود، نه از معادلات خاکی.
خدای مهربان میفرماید:
«امنیت را من میدهم، وقتی زیر پرچم هدایت من باشید.
نه وقتی دنبال مصلحتسنجیهای ظاهری هستید.»
…
«حَرَماً آمِناً»:
در ظاهر به مکان امن و مقدسی اشاره دارد، اما در باطن، معنایی بسیار عمیقتر و عرفانی دارد.
امنیت حقیقی در همراهی با هدایت الهی و ولایت نورانی است، نه در ترس و محافظهکاری دنیوی.
حرم امن یعنی جایگاهی که از گزند ناامنیهای دنیا محفوظ است، اما فقط کسانی میتوانند در آن بمانند که به نور هدایت الهی و ولایت اهل بیت (ع) متصل باشند.
عبارت «حَرَماً آمِناً» فراتر از یک مکان جغرافیایی است،
نمادی است از قلبی که با نور ولایت و ایمان روشن شده است.
قلبی که در آن، تاریکی ترس، اضطراب و ناامنی جای ندارد، چون زیر سایه و حفاظت نور الهی است.
در واقع، «حَرَم امن» یعنی پناهگاه درونی مطمئن، محصور به عشق و محبت الهی و نور ولایت، جایی که انسان میتواند در دل سختیهای زندگی، آرامش و اطمینان را تجربه کند.
«أربط حزام الامان.»
«Fasten your seatbelt»
امام رضا علیه السلام:
«اِتَّقُوا فِرَاسَةَ اَلْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ …
مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلاَّ وَ لَهُ فِرَاسَةٌ يَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ عَلَى قَدْرِ إِيمَانِهِ وَ مَبْلَغِ اِسْتِبْصَارِهِ وَ عِلْمِهِ»
«از فراست و زيركى مؤمن بر حذر باشيد كه او در شعاع نور خدا حقايق و واقعيتها را مىنگرد و مىبيند. مؤمنى نيست مگر اينكه فراستى است مر او را كه با نور خدائى باطنش بمقدار ايمان و مبلغ بينش و هوشيارى و دانش خود به جهان مىنگرد.»
وَ مِنْ أَسْمَائِهِ ص الْأَمِينُ!
+ مقاله «سرایِ امین!»
«مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ»
«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ»
…
«وَ مِنْ أَسْمَائِهِ ص الْأَمِينُ»:
«و از نامهای پیامبر صلیالله علیه و آله، امین است.»
لقب «امین»، نه فقط نشانه صداقت پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله در امور ظاهری و اجتماعی است، بلکه نشاندهنده امانتداری او در حمل نور وحی و علم الهی است.
امین یعنی کسی که امنیت میآفریند، چون:
در امانت، خیانت نمیکند.
چیزی را اضافه یا کم نمیکند.
واسطهای کاملاً پاک و مطمئن است بین آسمان و زمین.
در فضای این مقاله واژۀ «امن» که به مفاهیم «نور»، «امنیت»، «معلم نورانی» و «قلب» اشاره شده، اشاره به این اسم شریف پیامبر ص، یعنی «امین» چقدر بجا و زیباست:
«امین» بودن پیامبر ص، یعنی:
دلهایی که به او و کلامش تکیه کنند، در اماناند.
و هر کس نور او را وارد قلبش کند،
از تلاطمهای درونی، هوای نفس، و اغوای معلم سوء نجات مییابد.
…
او امین بود؛
نه فقط امین مال و امانتهای مردم،
بلکه امین وحی،
امینِ نورِ علم خدا،
امینِ امنیتی که دل را از ترسِ گمشدن نجات میدهد.
وقتی دل به کلام امین تکیه میکند،
به امان میرسد.
دیگر بین او و نور، واسطهای خیانتکار نیست.
امین بودنِ او، یعنی اینکه خدا نورش را، بیکموکاست، در دلِ او ریخت،
و او، با صداقتِ تام، آن را به دلهای ما رساند.
پس اگر امروز دلمان بیقرار و ناآرام است،
شاید چون به کسی گوش دادهایم
که «امین» نبوده…
…
وای اگر علم را از «غیر امین» بگیری…
از آنکه از هوا و حسد پر است،
از آنکه دلش، حرمِ امنِ خدا نیست،
بلکه لانهی عنکبوت تمنّاست.
معلم سوء، با زبانش علمی را که نچشیده، نقل میکند. (علم آفلاین)
او واسطهی تاریکی است، نه روشنی.
دل را سردرگم میکند،
دل را سرگرم تمنا میکند،
و به جای نشاندادن مقصد، در گردنهی وسوسهها، رهایت میسازد.
اما معلم نورانی، امین است.
همانگونه که پیامبر ص امین بود.
او چراغی در دست دارد
که از کلام نورانی خدا روشن شده.
نه میافزاید، نه میکاهد.
نه تحمیل میکند، نه تحریف.
فقط منتقل میکند؛ با وفاداریِ تام.
دل وقتی به چنین امینی وصل شد،
حرم میشود.
آرام میگیرد.
دیگر از تاریکیِ «تمنّا» نمیترسد.
چون در پناه «امین» است،
یعنی بودن، زیر چتر امین خدا.
…
«مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ»:
«از امین بودن تا مطاع شدن: سلوکِ قلب به سوی مقام امن»
آری، اگر امین شدی، مطاع میشوی!
چنانکه جبرئیل، در ملکوت،
هم مُطاع است، هم امین:
«مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ»
فرمانش میبرند، چون خیانت نمیکند.
نور را همانگونه که هست، میآورد.
نه با تردید، نه با تبدیل.
همین صداقتِ نورانیست
که دلها را آرام میکند.
که پیام را به سلامت میرساند
تا دلهای زمین، از آسمان، سهمی ببرند.
و خداوند،
برای متقین – یعنی آنانی که از هوای نفس گذشتهاند –
جایی آماده کرده به نام:
«مَقامٍ أَمِينٍ»
جایی که نور،
بیخیانت و تحریف، جاریست.
جایی که قلب،
از سایهی وسوسه در امان است.
دلِ مطمئن، در کنار امین آرام میگیرد.
آنجا که معلم، از جنس نور است؛
و تو، چون کودک مطیع،
فقط نگاه میکنی و یاد میگیری…
یاد میگیری که اگر دلت،
از تمنّا خالی شد
و پر شد از «آه از اعماق»،
خودت هم
میشوی فرستادهی نورانی برای دیگری.
امین میشوی،
و در دلت مقام امنی شکل میگیرد…
«التَّسْلِيمُ عَلَامَةُ الْأَمْنِ»
«مَنْ يُطِعِ اللَّهَ يَأْمَنْ وَ يَرْشُدْ»
«مَنْ يُطِعِ اللَّهَ يَأْمَنْ وَ يَسْتَبْشِرْ»
«مُفَارَقَةُ الدِّينِ مُفَارَقَةُ الْأَمْنِ»
«الْأَمَانَةَ … هِيَ أَنْ تُكَافِئُوا عَلَى الْإِحْسَانِ، وَ تَعْدِلُوا عَنِ الْإِسَاءَةِ»
+ مقاله «نورِ کرامت!»
…
امنیت، از تسلیم آغاز میشود…
آنجا که دل،
در برابر نورِ امر الهی،
«تسلیم» میشود،
نورِ امنیت درونش طلوع میکند:
«التَّسْلِيمُ عَلَامَةُ الْأَمْنِ»
تسلیم، نشانهی آن است که قلب،
از آشوب هوای نفس عبور کرده
و به ساحل اطمینان رسیده…
…
اطاعت، کلید ورود به اقلیم امنیت است:
«مَنْ يُطِعِ اللَّهَ يَأْمَنْ وَ يَرْشُدْ»
«مَنْ يُطِعِ اللَّهَ يَأْمَنْ وَ يَسْتَبْشِرْ»
هر کس خدا را اطاعت کند،
در امان میماند،
و راه رشد را پیدا میکند،
و بشارت حقیقی را میچشد.
او دیگر دنبال نشانهها نمیگردد،
خودش نشانه شده است.
خودش روشنی راه دیگران شده…
…
و گمشدگان، از امنیت جدا افتادهاند…
«مُفَارَقَةُ الدِّينِ مُفَارَقَةُ الْأَمْنِ»
هر که دین را ترک کند،
امنیت را نیز ترک کرده است.
زیرا دین، نوری است
که در دل میتابد و راه را نشان میدهد.
و دلِ بینور، همیشه در وحشت و تردید میلرزد.
…
و اما ادای امانت، شکل عملی امنیت است…
«الْأَمَانَةَ … هِيَ أَنْ تُكَافِئُوا عَلَى الْإِحْسَانِ، وَ تَعْدِلُوا عَنِ الْإِسَاءَةِ»
امین، آن کسیست
که به احسان، پاسخ احسان میدهد،
و در برابر بدی، خود را از انتقام دور میدارد.
نه کینهجوست، نه بیانصاف.
او شبیه فرشتگان است:
نور میبیند، و نور میتاباند.
اینگونه، آرامآرام میآموزیم:
در مسیر حق،
امنیت از درون میروید.
نه از بیرون…
از تسلیم آغاز میشود،
در اطاعت رشد میکند،
در وفاداری به نور تثبیت میشود،
و در امانتداری، به شکوفایی میرسد…
«اقلیم امن؛ در پرتوی تسلیم و اطاعت»
«سفری از تسلیم تا مقام امین»
امنیت قلبی؛ هدیهای از نور
وقتی دل، نور را به عنوان مرجع و راهنمای خود برمیگزیند، در حقیقت وارد اقلیم امنیت میشود.
این امنیت، نه حاصل دیوارهای بلند دنیاییست، نه ثمره کنترل بیرونی؛ بلکه ارمغانیست از تسلیم، اطاعت، و وفاداری به نور.
…
تسلیم، آغاز امنیت است.
تسلیم، لحظهایست که انسان دست از جدال با حکمت آسمانی برمیدارد و اجازه میدهد نورِ هدایت، دلش را هدایت کند:
«التَّسْلِيمُ عَلَامَةُ الْأَمْنِ»
تسلیم، نشانه روشن امنیت است.
آنکه تسلیم شد، دیگر ترس ندارد؛
چون خود را در آغوش نور نهاده است.
…
اطاعت، دروازهی رشد و بشارت.
وقتی دل، از فرمان نور سرپیچی نمیکند،
امنیت و رشد را توأمان تجربه میکند:
«مَنْ يُطِعِ اللَّهَ يَأْمَنْ وَ يَرْشُدْ»
اطاعت، امنیت میآورد؛ و راه رشد را میگشاید.
«مَنْ يُطِعِ اللَّهَ يَأْمَنْ وَ يَسْتَبْشِرْ»
اطاعت، مژدهبخش است.
دلِ مطیع، هرگز بینشانه نمیماند.
…
مفارقت دین؛ مفارقت امنیت
دلهایی که از نورِ دین جدا شدهاند،
در تاریکی سرگرداناند؛
نه نوری دارند، نه امنیتی، نه راهی:
«مُفَارَقَةُ الدِّينِ مُفَارَقَةُ الْأَمْنِ»
دین، مایهی امنیت است؛
ترک آن، ترک آرامش است…
…
ادای امانت، تجلّی اجتماعیِ امنیت
امنیت قلبی، در روابط نیز تبلور مییابد.
آنکه دلش امن است، در رفتار نیز امن است:
«الْأَمَانَةَ … هِيَ أَنْ تُكَافِئُوا عَلَى الْإِحْسَانِ، وَ تَعْدِلُوا عَنِ الْإِسَاءَةِ»
امانتداری، یعنی مقابله به احسان،
و گذر از اسائه…
یعنی تبدیل امنیت درون به عدالت بیرون.
…
درخشش نورِ امنیت در آسمان و زمین
خداوند، خود “امین” است؛ و نورِ امنیت را به فرستادهی خود نیز عطا کرده:
«وَ مِنْ أَسْمَائِهِ ص الْأَمِينُ»
پیامبر، امین است؛ چون دلش تسلیم نور بود، نه اسیر هوا.
و آن فرشتهی پیامرسان نیز، «امین» بود:
«مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ»
اطاعتشوندهای در آن مقامِ والا،
که امین است…
…
فرجام تقوا: مقام امن
خداوند برای دلهایی که به نور اعتماد کردند،
جایگاهی آماده کرده که دیگر ترس و تشویش در آن نیست:
«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ»
اهل تقوا، در جایگاهی امناند…
جایی آرامتر از هر آرامش دنیایی…
📌 و این همان وعدهایست که خداوند داده بود:
اگر دل از هوا بگذرد،
و تسلیم نور شود،
خودِ آسمان و زمین،
نگهبانِ امنیتِ او میشوند…
«وَ عِزَّتِي … لَا يُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَايَ عَلَى هَوَاهُ …
إِلَّا اسْتَحْفَظْتُهُ مَلَائِكَتِي، وَ كَفَّلْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ رِزْقَهُ…»
«امن» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
«دواء أَمُونٌ: أَمِنْتُ مضارّه، و زادت قُوَّة تحليله للأدواء، دارویی که اصلا عارضه جانبی نداره!»
با نور، «آسودهخاطر» باش! نورِ امن و امان!
«امنیّت روانی – قلب سلیم!»
+ «روح»
زبان نور، پدیدآورنده امنیت است.
حسادت، سرچشمه ناامنی در دل است.
زبان نور، همچون سامانهای هوشمند برای شناسایی و هشدار درباره نقاط کور دل عمل میکند.
با آموختن زبان نور، میتوانی نقاط تاریک و نادیده قلب خود را کشف کنی؛
ابزاری گرانبها که نقصهای ناشی از حسادت را میپوشاند و درمان میکند.
نقطهضعف ما، نارضایتی از تقدیر الهی است؛
نارضایتی که همچون غبار تاریکی، فضای درون قلب را فرا میگیرد.
اما زبان نور، روشناییبخش درون دل است،
که با تاباندن نور خود، جهان درونی را روشن میکند و امنیت و آرامش را به ارمغان میآورد.
راه دستیابی به آرامش حقیقی، داشتن این سیستم هوشمند نورانی در قلب است،
سامانهای که با تشخیص و هشدار به نقاط کور، راه را به سوی امنیت درونی و بیرونی میگشاید.
امام علی علیه السلام:
وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ الْأَمَانَ یَوْمَ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیه.
[خداوندا]!
از تو ایمنی و آرامش قلب میخواهم
در آن روزی که گنهکار دوست میدارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند.
+ «تمنا فدای تقدیر، یا تقدیر فدای تمنا؟!»
امام علی علیهالسلام، با تکرار واژهی «الأمان الأمان» از اعماق دل، امنیت میطلبد.
این تکرار، نشان از شدت اضطرار و عمق نیاز قلبی به پناه بردن به دژ امن الهی دارد.
اشاره «یَوْمَ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ…» برگرفته از آیۀ ۱۱ در سوره معارج است:
“یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ…”
«گناهکار آرزو میکند ای کاش میتوانست با فدای فرزندانش خود را از عذاب آن روز رهایی دهد.»
در این تصویر تکاندهنده، حتی پیوندهای عمیق و عزیز دنیوی مثل فرزند، دیگر ارزش نجاتبخشی ندارند. تنها چیزی که میتواند امانبخش باشد، نوری درونی است که پیشتر در دل جای گرفته؛ نوری که از ولایت سرچشمه میگیرد، نه از پیوندهای دنیایی.
بنابراین، امام علی علیهالسلام در این مناجات، ما را به مهمترین پناه حقیقی اشاره میدهد:
امنیت با نور ولایت، نه با وابستگیهای دنیایی.
وقتی دلات را به فرشتۀ مهربانِ درون میسپاری،
و نظر و هوای خود را کنار میگذاری،
همینجا، در همین دنیا، معجزهای رخ میدهد:
خدای مهربان، خودْ ضامن امنیتت میشود!
از زمین و آسمان، برایت روزی و آرامش میفرستد،
و فرشتگانش را نگهبان قلبت میگرداند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
از ابوحمزه از امام باقر علیهالسلام نقل شده که فرمود:
رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود:
«خدای عزّ و جلّ میفرماید:
وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ كِبْرِيَائِي وَ نُورِي وَ عُلُوِّي وَ ارْتِفَاعِ مَكَانِي
لَا يُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَاهُ عَلَى هَوَايَ
إِلَّا شَتَّتُّ عَلَيْهِ أَمْرَهُ
وَ لَبَّسْتُ عَلَيْهِ دُنْيَاهُ
وَ شَغَلْتُ قَلْبَهُ بِهَا
وَ لَمْ أُوتِهِ مِنْهَا إِلَّا مَا قَدَّرْتُ
به عزّت و جلال و بزرگی و نور و بلندی و رفعت جایگاهم سوگند،
هیچ بندهای هوای نفس خود را بر خواست من مقدّم نمیدارد،👉
مگر آنکه کارش را پراکنده و آشفته میکنم،
و دنیایش را بر او مشتبه میسازم،
و دلش را به آن مشغول مینمایم،
و از دنیا چیزی به او نمیدهم، مگر آنچه برایش مقدّر کردهام.
وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ عَظَمَتِي وَ نُورِي وَ عُلُوِّي وَ ارْتِفَاعِ مَكَانِي
لَا يُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَايَ عَلَى هَوَاهُ
إِلَّا اسْتَحْفَظْتُهُ مَلَائِكَتِي
وَ كَفَّلْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ رِزْقَهُ
وَ كُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ كُلِّ تَاجِرٍ
وَ أَتَتْهُ الدُّنْيَا وَ هِيَ رَاغِمَةٌ.
و به عزّت و جلال و عظمت و نور و بلندی و رفعت جایگاهم سوگند،
هیچ بندهای خواست مرا بر هوای خود مقدّم نمیدارد،👉
مگر آنکه فرشتگانم را نگهبان او میگردانم،
و آسمانها و زمینها را کفیل روزی او میکنم،
و من از پشت تجارت هر تاجری، خود عهدهدار کار او خواهم بود،
و دنیا در حالی که خوار و رام است، به سوی او خواهد آمد.»
مشتقات ریشۀ «امن» 879 بار در آیات قرآن تکرار شده است.
مشتقات ریشۀ «امن» 11 بار در سورۀ یوسف ع تکرار شده است.
قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ (11)
قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقينَ (17)
قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَني رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ (37)
وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُوني بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكينٌ أَمينٌ (54)
وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ (57)
قالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاَّ كَما أَمِنْتُكُمْ عَلى أَخيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ (64)
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسُفَ آوى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ (99)
وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنينَ (103)
وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ (106)
أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (107)
لَقَدْ كانَ في قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (111)
بررسی آیات 11 و 17 و 64
ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى يُوسُفَ
وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا
قالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاَّ كَما أَمِنْتُكُمْ عَلى أَخيهِ مِنْ قَبْلُ
تو را چه شده است كه ما را بر يوسف امين نمىدانى؟!
ولى تو ما را هر چند راستگو باشيم باور نمىدارى!
آيا همان گونه كه شما را پيش از اين بر برادرش امين گردانيدم، بر او امين سازم؟
قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ (11)
قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ
وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقينَ (17)
قالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاَّ كَما أَمِنْتُكُمْ عَلى أَخيهِ مِنْ قَبْلُ
فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ (64)
حسود مدعی است که بدون نور معلم میتونه ایجاد کننده امنیت باشه!
حسود داره عامل امنیت رو از بین میبره اما مدعی است که ایجاد کننده امنیت هست و انتظار داره دیگران بهش اعتماد کنن و یوسف رو بسپارن دستش!
[سورة يوسف (12): الآيات 11 الى 12]
قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ (11)
گفتند: «اى پدر، تو را چه شده است كه ما را بر يوسف امين نمىدانى
در حالى كه ما خيرخواه او هستيم؟
أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (12)
فردا او را با ما بفرست تا [در چمن] بگردد و بازى كند، و ما به خوبى نگهبان او خواهيم بود.»
[السلام علیک یا حسین بن موسی بن جعفر ع … أُولَئِكَ وَدَائِعُ اللَّهِ فِي بِلَادِهِ]
«اللَّهُمَّ انّی أَسْأَلُكَ أَنْ تَعْصِمَنِي بِالْأَمانَةِ عَنِ الْخِيانَةِ»
داستان تکراری امنیتفروشانِ بینور!
«ادعای امنیت، دروغی بینور!»
«امینانِ دروغین؛ خیانت در لباس اعتماد»
در این آیه شریفه، واژهی «تَأْمَنَّا» از ریشه «أ-م-ن» بهکار رفته، که در ظاهر به معنای اعتماد و اطمینان داشتن است. اما در بستر آیات سوره یوسف، معنای عمیقتری از آن آشکار میشود:
در این صحنه، برادران یوسف—که در دلشان حسادت شعله میکشد—با لحن مظلومنمایانهای به پدر (یعقوب نبی ع) اعتراض میکنند:
«يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى يُوسُفَ…»
یعنی:
«چرا ما را امین یوسف نمیدانی؟!»
اما واقعیت چیست؟
این افراد دقیقاً در حال تدارک نقشهای برای نابودی امنیت یوسفاند!
با این حال، همزمان خود را امین مینامند و حتی قول میدهند:
«وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»
ما خودمان نگهبان او هستیم!
…
پارادوکس شیطانی: تخریب امنیت در لباس امین بودن!
این لحظه و این قسمت از داستان، نماد مهمیست برای فهم یکی از بزرگترین انحرافات روانی و معنوی:
کسانی که از نور معلم الهی محروماند،
اما مدعیاند که میتوانند امنیت ایجاد کنند!
کسانی که خود، اسیر تاریکی حسد و کینهاند،
اما لباس «امین بودن» بر تن میکنند
و سادهدلان را فریب میدهند.
…
دروغ بزرگ شیطان: «وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ»
این رفتار دقیقاً ادامهی همان وعدهایست که شیطان داد:
«وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ»
گمراهشان میکنم، و تمناهای دلشان را تحریک میکنم،
و وعدههای امنیت کاذب به آنها میدهم!
اما پدر، فریب نمیخورد!
حضرت یعقوب، که دلش با نور نبوّت میتپد،
حس میکند که پشت این ادعای «امین بودن»، بویی از خیانت هست.
او، با اینکه دلش میخواهد به فرزندانش اعتماد کند،
اما نور دلش، آلارم خطر میدهد…
و اینجاست که میفهمیم:
امنیت واقعی، تنها با نور قابل تشخیص است.
هر کس که گفت: «ما امن هستیم»، واقعاً امن نیست.
…
معیار امنیت: نور درون
در نهایت، ما از این آیه میآموزیم:
امنیت، فقط با نور ممکن است؛
نه با ادعا، نه با شعار، و نه با بازیهای روانی.
دلِ بدون نور، حتی اگر لبریز از قول و قسم باشد،
نه حافظ است، نه امین… بلکه مخرّب است.
در داستان برادران یوسف، صحنهای طراحی شده تا پرده از یکی از عمیقترین بحرانهای انسانی برداشته شود:
داستان تکراری کربلا!
خیانتِ آمیخته با ادعای خیرخواهی.
این جملهی برادران یوسف، تنها یک دیالوگ ساده خانوادگی نیست،
بلکه سندی است برای همه تاریخ:
«يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ»
و در دل همین جمله، دروغی سنگین نهفته است که در طول تاریخ، بارها و بارها تکرار شده است؛
با همان لحن، همان نقاب، همان «مدعای خیرخواهی» و «ادعای امانتداری»!
…
امنیتنمایانِ خائن، در لباس نصیحتگر!
همین صحنه در کوفه تکرار شد، زمانیکه نامهپراکنی کردند، دلسوزی نشان دادند، و گفتند:
«حسین جان! ما اهل کوفه، مشتاق دیدار و اطاعتت هستیم!
چرا ما را امین خود نمیدانی؟!
چرا اعتماد نمیکنی و نمیآیی؟!»
اما وقتی امام ع آمد، همانان که خود را حافظ، ناصح و یاور معرفی میکردند، پرچم خیانت و کینه را به دوش کشیدند و آن ودیعه الهی را تنها گذاشتند، محاصرهاش کردند، تشنهاش داشتند و در نهایت، قربانی کردند!
…
+ «السلام علیک یا حسین بن موسی بن جعفر»؛ کربلایی تکراری در خراسان!
و این صحنه باز هم تکرار شد…
در خراسان، با امامی دیگر، امام رضا علیهالسلام، که وقتی عالم ربانیای چون حضرت حسین بن موسی بن جعفر علیهماالسلام را برای هدایت مردم فرستاد، همان قصهی کوفه زنده شد!
جماعتی آمدند و گفتند:
«ای امام رضا! ما را امین نمیدانی؟
چرا مشخصات برادراتان حضرت حسین بن موسی بن جعفر علیهماالسلام را به ما نمیگویی؟»
و امام ع، با علم به باطن این مردم حسود، میدانست که دلهای بسیاری در این سرزمین، از نور خالی است، از امانت تهی است، و از صدق، بیبهره.
اما کارِ امام، کارِ انبیاء است؛ حجت باید تمام شود…
و باز هم «یوسفِ زیبا» را به دست جماعتی سپرد که چاهِ بیوفایی را برایش کنده بودند…
و این چنین، امامزاده حسین بن موسی (ع) در خاک طبس، مظلومانه به شهادت رسید…
…
ودیعهای در میان اهل شک!
حالا بار دیگر به آن آیه بازگردیم:
«فَلَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»
ای کاش فرصتی بود برای جبران!
کاش میتوانستیم معلم ربانی را باز برگردانیم،
این بار خیانت نکنیم،
این بار حسادت نکنیم،
این بار نگوییم «ما ناصحیم»،
بلکه واقعاً ناصح و امین باشیم!
…
ودیعهای الهی، با مسئولیتی سنگین
از ما خواستهاند این ودیعه را سالم پس بدهیم.
چه ودیعهای؟
علم، ولایت، امام، و هر معلم ربانیای که خدا در مسیرمان قرار داده است!
و ما از خدای مهربان میخواهیم که:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَعْصِمَنِي… بِالْأَمَانَةِ عَنِ الْخِيَانَةِ»
…
کربلا؛ آزمونی تکراری برای اهل زمانه!
دستهایی امروز نیز دراز شده، برای گرفتن دست معلم ربانی…
اما آیا این دستها، قلباً و زبانی امیناند؟
آیا آنها که در لباس ادب و اخلاص، از امام رضا علیهالسلام طلب «معلم ربانی» میکنند،
آیا به راستی اهل حفظ اویند؟ یا ناخواسته، قاتلانِ دوبارهی یوسفاند؟…
و اینگونه، ما در تکرارِ کربلا زندگی میکنیم؛
امتحانی با همان سؤالات، اما با نامهایی جدید…
[سورة البقرة (2): آية 285]
آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ (285)
پيامبر [خدا] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ايمان آورده است، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آوردهاند [و گفتند:] «ميان هيچ يك از فرستادگانش فرق نمىگذاريم» و گفتند: «شنيديم و گردن نهاديم، پروردگارا، آمرزش تو را [خواستاريم] و فرجام به سوى تو است.»
[سورة الأنعام (6): آية 82]
الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (82)
كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را به شرك نيالودهاند، آنان راست ايمنى و ايشان راهيافتگانند.
[سورة سبإ (34): الآيات 15 الى 19]
وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ (18)
و ميان آنان و ميان آبادانيهايى كه در آنها بركت نهاده بوديم شهرهاى متّصل به هم قرار داده بوديم، و در ميان آنها مسافت را، به اندازه، مقرر داشته بوديم. در اين [راه]ها، شبان و روزان آسودهخاطر بگرديد.
[سورة النحل (16): الآيات 111 الى 115] : «قصه قوم ثرثار»
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ (112)
[سورة البقرة (2): الآيات 125 الی 126]
وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ (125)
و چون خانه [كعبه] را براى مردم محل اجتماع و [جاى] امنى قرار داديم، [و فرموديم:] «در مقام ابراهيم، نمازگاهى براى خود اختيار كنيد»، و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه: «خانه مرا براى طوافكنندگان و معتكفان و ركوع و سجودكنندگان پاكيزه كنيد.»
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (126)
و چون ابراهيم گفت: «پروردگارا، اين [سرزمين] را شهرى امن گردان، و مردمش را -هر كس از آنان كه به خدا و روز بازپسين ايمان بياورد- از فرآوردهها روزى بخش»، فرمود: «و[لى] هر كس كفر بورزد، اندكى برخوردارش مىكنم، سپس او را با خوارى به سوى عذاب آتش [دوزخ] مىكشانم، و چه بد سرانجامى است.»
[سورة النساء (4): الآيات 58 الى 59]
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ سَمِيعاً بَصِيراً (58)
خدا به شما فرمان مىدهد كه سپردهها را به صاحبان آنها ردّ كنيد؛ و چون ميان مردم داورى مىكنيد، به عدالت داورى كنيد. در حقيقت، نيكو چيزى است كه خدا شما را به آن پند مىدهد. خدا شنواى بيناست.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً (59)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد؛ پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد، اين بهتر و نيكفرجامتر است.
[سورة الأحزاب (33): الآيات 70 الى 73] : «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ»
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِيداً (70)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا پروا داريد و سخنى استوار گوييد.
يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً (71)
تا اعمال شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما ببخشايد، و هر كس خدا و پيامبرش را فرمان بَرَد قطعاً به رستگارى بزرگى نايل آمده است.
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً (72)
ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم، پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند، و[لى] انسان آن را برداشت؛ راستى او ستمگرى نادان بود.
لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ وَ يَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (73)
[آرى، چنين است] تا خدا مردان و زنان منافق، و مردان و زنان مشرك را عذاب كند و توبه مردان و زنان با ايمان را بپذيرد، و خدا همواره آمرزنده مهربان است.