” Do You see whom You have Honoured above me?
If You respite me To live to the Day of Resurrection,
I will surely mislead the Children of `Adam Under my enchanting power, except a Few of them.”
[آنگاه] گفت:
به من خبر ده، اين موجودى را كه بر من برترى دادى [براى چه برترى دادى؟]
اگر تا روز قيامت مهلتم دهى، قطعا فرزندانش را- جز اندكى از آنان- افسار خواهم كرد.
«حنک» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«حَنَكْتُ الدّابّة: يعنى دهان و گردنش را با لگام و طناب بستم.»
«حنّكت الصبيّ»
مفهوم «destroy»
حَنَكْتُ الدّابّة – يعنى دهان و گردنش را با لگام و طناب بستم،
و اين معنى همان است كه مىگويى – لألجمنّ فلانا و لأرسننّه – كه بطور استعاره يعنى فلانى را لگام زدم و دهانش را بستم، باشد و يا اينكه در معنى اِحْتَنَكَ الجراد الأرض – يعنى ملخ گياه زمين را خورد، چون ملخها با دهانشان بر زمين مستولى مىشوند و گياهانش را مىخورند و قطع مىكنند پس آيۀ فوق هم به اين معنى است كه شيطان مىگويد بر انسانها مستولى و چيره مىشوم مانند استيلاى ملخها بر گياهان و بستن دهانه و گردن حيوانات.
ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن، جلد 1، صفحه 553
مجمع البحرين، جلد 5، صفحه 263
و قال محمد بنُ سَلاَّم: سألتُ يونُسَ عن هذه الآية فقال: يقال:
كأن في الأرض كَلأً فاحتنَكه الجَرادُ أي أتى عليه.
و يقول أحَدُهُم: لم أجد لِجاماً فاحْتَنَكتُ دَابَّتِي أي ألقيتُ في حَنَكها حَبْلا و قدته به.
و قال الأخفش في قوله تعالى: لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ.
قال: لأستأصِلَنَّهُم و لأستَمِيلَنَّهُمْ.
تهذیب اللغة، جلد 4، صفحه 65
و ممكن است مراد استيلا و غلبه باشد
گويند: «اِحْتَنَكَ اَلْجَرَادُ اَلْأَرْضَ» ملخ با چانۀ خود بر زمين مستولى شد و آنرا خورد (مفردات)
در اقرب الموارد هست:
«اِحْتَنَكَهُ يعنى اِسْتَوْلَى عَلَيْهِ»
در اينصورت مقصود آنست كه فرزندان او را جز اندكى اغوا ميكنم.
بهر حال منظور اغواء و اضلال است.
مثل آيۀ قٰالَ رَبِّ بِمٰا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي اَلْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ. إِلاّٰ عِبٰادَكَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِينَ
قاموس قرآن، جلد 2، صفحه 188
حَنَكْتُ الدّابّة: أصبت حنكها باللّجام و الرّسن، فيكون نحو قولك: لألجمنّ فلانا و لأرسننّه،
و يجوز أن يكون من قولهم اِحْتَنَكَ الجراد الأرض، أي: استولى بحنكه عليها، فأكلها و استأصلها،
فيكون معناه: لأستولينّ عليهم استيلاءه على ذلك،
و فلان حَنَّكَهُ الدّهر و اِحْتَنَكَهُ، كقولهم: نجّذه، و قرع سنّه، و افترّه،
و نحو ذلك من الاستعارات في التّجربة.
مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 261
احتنَك فلانٌ ما عند فلانٍ أي أخذه كله.
تهذیب اللغة، جلد 4، صفحه 65
و يقال: احتنك الجراد الأرض: إِذا أكل ما عليها من النبات.
شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، جلد 3، صفحه 1605
المحکم و المحیط الأعظم، جلد 3، صفحه 45
المحکم و المحیط الأعظم، جلد 3، صفحه 45
قاموس قرآن، جلد 2، صفحه 188
و الحَنَكُ: ما تحت الذقن من الإنسان و غيره.
أو الأعلى داخل الفم و الأسفل في طرف مقدم اللحيين من أسفلهما. و الجمع أَحْنَاكٌ.
مجمع البحرين، جلد 5، صفحه 263
و الحَنَك: الجماعة من الناس يَنْتَجِعون بلداً يرعونه.
و يقول أَحدهم: لم أَجد لجاماً فاحْتَنَكْتُ دابتي أَي أَلقيت في حَنَكها حبلاً و قُدتها.
و قال الأَخفش. و احْتَنَك فلان ما عند فلان أَي أَخذه كله.
قال ابن سيده و احْتَنَكَ الرجل أَخذ ماله كأَنه أَكله بالحَنَك.
لسان العرب، جلد 10، صفحه 416
حنك:
حَنَكْتُ الدّابّة
احتنك الجراد الزرع
الاحتناك الاقتطاع من الأصل
حَنَّكَهُ الدّهر … من الاستعارات في التّجربة!
و فلان حَنَّكَهُ الدّهر و احْتَنَكَهُ، كقولهم: نجّذه،
و فرع سنّه، و افترّه ، و نحو ذلك من الاستعارات في التّجربة .
فلان حَنَّكَهُ الدّهر يعنى روزگار او را با تجربه كرد و آزمود مثل: نجره آن را ساخت تراشيد.
فرع سنّه و افترّه- يعنى دندان حيوان را براى آزمايش شماره كرد و بوئيد.
اينها از عباراتى است كه به صورت استعاره در آزمودن و تجربه بكار مىروند.
شیطان قسم خورده که حتما لذت گناه رو به بنیآدم بچشونه! لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا!
+ «مزه ولایت»
حَنَّكَ الصبيَّ : آن كودك را تربيت كرد،
« حنّكت الصبيّ » : مادر یه چیز ترشی میخوره بعد انگشتشو اول تو دهن خودش میکنه که ترشمزه بشه، حالا این انگشت رو تو دهن نوزاد میکنه تا او هم ترشی رو تجربه کنه و وقتی نوزاد ترشی رو تجربه می کنه و صورتشو و سرشو یه جور خاصی میکنه و تکون میده ، مادر می خنده و می فهمه نوزداش ترشی رو تجربه کرد!
به این میگن واژه زیبای حنک که چقدر قشنگ کار شیطان رو برای ما در واژه «لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا» معنا میکنه، انگاری شیطان میگه من خودم معصیت رو تجربه کردم حالا همه رو علاقهمند میکنم که مثل من معصیت رو تجربه کنن و اینجوری اونا رو به درد خودم مبتلا میکنم، لذا شیطان یه نمه تشویقت میکنه «تسویل شیطان» که: گناه رو تجربه کن، چیزی نمیشه! اهل شک هم که منتظر یه تلنگر! تجربه اول همان و تا آخر همان! رفت که رفت و دیگه مثل شیطان بر نخواهد گشت.
کتاب لغت اینو میگه:
«حَنَّكَ الصبيَّ: آن كودك را تربيت كرد.»
انگاری شیطان میگه من خودم ذریه آدم رو تربیت میکنم (ادعای ربوبیت) اما همیشه و در هر زمان عده بسیار قلیلی پیدا میشن که شیرینی نور ولایت را بر تلخی گناه ترجیح میدهند و سبیل تاریک باطل را ترک نموده و در نور، سیر مینمایند ان شاء الله تعالی.
حَنَّكَ الدهرُ الرجُلَ : روزگار آن مرد را آزموده كرد.
حَنَّكَتِ القَابِلةُ الطفلَ: ماما قبل از شير دادن به كودك دهان او را با روغن بادام و آب انار و جز آنها ساييد.
حَنَّكَ الميّتَ عند العَامَّة: پارچه را زير زنخ مرده گردانيد. اين تعبير در زبان متداول رايج است.
[یک اصطلاح عامیانه هست که میگن:
سقّ(صقّ) سیاه !!! یا سقّشو با … برداشتن … حرف میزنه شر بپا میکنه!]
[ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَليلاً ] :
شیطان قسم خورده کاری کنه همه بجای اینکه حرفگوشکن صاحبان نور باشن «سمع و طوع»، برن دنبال کسب تجربیات خودشون …
فهم مفهوم «تجربه» از واژه «حنک» در کلمه « لَأَحْتَنِكَنَّ » خیلی قشنگ و زیباست و دست شیطان را در نحوه عملکرد او در به شبهه انداختن همه برای جدا شدن از معالم ربانی صاحبان نور را رو می کند انگاری به صراحت نمی گوید دستت را از دست نورت خارج کن ! بلکه می گوید چرا خودت تجربه نکنی! این شبهه خیلی خطرناک و قوی است که اگر بطور علمی جواب نداشته باشی بیم آن می رود که با همین یک شبهه هلاک شوی و صاحب نورت را ول کنی و بروی دنبال کارت که همانا ارتکاب معصیت خواهد بود. خود شیطان گفته بجز یک عده قلیل که با وجود اینکه استطاعت تجربه کردن را شخصا دارند اما این امتیاز را به آل محمد ع واگذار می نمایند و سمعا و طاعتا عاقلانه گوش به حرف صاحب نور داده و عقیده او که عقیده آل محمد ع را سرلوحه کار خود برای دسترسی به آرامش قرار می دهند و آنقدر یقین آنها به صاحب نور بالاست که پیجوی اسرار نمی شوند (اصول و اسرار) و خود را به مهلکه تجربه کردن هوای نفس نمی اندازند و با یقین به معالم ربانی صاحبان نور امکانات تجربه کردن را به عقل می دهند که با هر بار تجربه آیات و عمل به نور ولایت، نسبت به معالم ربانی ازدیاد یقین پیدا کند.
انگاری شیطان زرنگی می کنه و با این حربه و شبهه و دلیل که هر کسی خودش باید تجربه کنه، دهان همه رو میبنده «حَنَكْتُ الدّابّة» که هیچکس جوابی نداشته باشه بده که، بابا تجربه خوبه، اما نه برای هوای نفس که میخواد با جدا شدن از نور، خودش تجربه کنه، بلکه تجربه برای عقل و عاقل خوبه که دستش تو دست نورش باشه و در تایید اعتقاد صاحبان نور، آیات رو تجربه کنه و این تجربه با ارزش و مهم است و لذا مفهوم مهمی در واژه «حنک» مستتر است و آن این است که شیطان با یک شبهه ظاهرا علمی همه را گمراه می کند و این شبهه یک جواب علمی دندان شکن می خواهد که نزد آل محمد ع است.
جناب طبرسی عزیز واژه حنک را اینجوری معنا می کنه :
« الاحتناك الاقتطاع من الأصل »
یعنی شیطان با این شبهه تجربه کردن اینجوری موجبات هلاکت همه رو فراهم میاره که دست اونا رو از اصل خودشون که معالم ربانی صاحبان نور است کوتاه کنه.
در زبان فارسی هم این ضرب المثل رو داریم که وقتی یه چیزی نایاب میشه میگن: ملخ زده!
« احتنك الجراد الزرع »
یعنی مثل وقتی که ملخهای زیادی به محصولات کشاورزی حمله میکنن و همه چیز رو خاکبر میکنند. مفهوم قطع در واژه «حنک» خیلی مهم و زیباست و نیت اصلی شیطان هم همین امر است یعنی قطع رابطه ما با معالم ربانی که این در آیه « لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ » مد نظر است و این هدف را با القاء عقیده و شبهه باطل «تجربه کردن» دنبال می کند.
شیطان با این شبهه، دست همه رو از دامان آل محمد ع کوتاه می کند، الا عده بسیار قلیلی که چنان به نور خود یقین دارند که شیطان نمی تواند حریف آنها بشود « إِلاَّ قَليلاً » …
[شنیدی میگن: یه چیزی بهش گفتم، دهنش بسته شد، دیگه جواب نداشت بده! شیطان هم با گفتن خودت تجربه کن، دهن خیلی ها رو می بنده و اونا رو مجاب میکنه و اینجوری از نورشون جداشون میکنه!]
اللغة:
الاحتناك الاقتطاع من الأصل،
يقال احتنك فلان ما عند فلان من مال أو علم إذا استقصاه فأخذه كله.
و احتنك الجراد الزرع إذا أكله كله
و قيل إنه من قولهم: حنك الدابة يحنكها إذا جعل في حنكها الأسفل حبلا يقودها به
احتناك: از بيخ و بن كندن و همه را فرا گرفتن.
«احتنك الجراد الزرع» يعنى: ملخ، همه مزرعه را خورد.
مشتقات ریشۀ «حنک» در آیات قرآن:
[سورة الإسراء (۱۷): الآيات ۶۱ الى ۶۵]
قالَ أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ
لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَلِيلاً (۶۲)
[سپس] گفت:
«به من بگو: اين كسى را كه بر من برترى دادى [براى چه بود]؟
اگر تا روز قيامت مهلتم دهى قطعاً فرزندانش را -جز اندكى [از آنها]- ريشهكن خواهم كرد.»