دکتر محمد شعبانی راد

سخط الله! یعنی پسند خدا نیست! ناپسند است! ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ!

DISLIKE!

سخط الله! یعنی پسند خدا نیست! ناپسند است!

+ «رضا»

ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ

مترادف ناپسند:
بد، رکیک، زشت، سخیف، سوء، قبیح، کریه، مذموم، مستهجن، مکروه، ناخوشایند، نادلپذیر، ناشایسته، ناگوار، نامحمود، نامستحسن، نامطبوع، نامطلوب، نامعقول، نامقبول، ناموزون، نکوهیده.
«dislike»:
دوست نداشتن، بیزار بودن، مورد تنفر واقع شدن، بدآمدن (از)،
خوش نیامدن، دوست نداشتن، بیزاری، نادوستاری.

«سخط» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
انگاری سخط الله میشه اخم خدا نسبت به بندۀ خاطی،
و سخط اهل حسادت میشه نارضایتی به تقدیرات خدا!

[رضا و سخط]:
«سخط: ناپسند»
«رضا: پسندیده»

«السُّخْطُ: الغضب [أَوَّلُ مراتبها: السخط]»
«السَّخَطُ و السُّخْطُ: خلاف الرضى، نارضایتی»
غضب مافوق نسبت به مادون، میشه سخط:
«السخط لا يكون إلّا من الكبير على الصغير»

+ «ایو الله»
+ «حول – دگرگونی بزرگ».

فقه اللغة؛ فصل في ترتيب أوصاف الغضب و تفصيلها:
أَوَّلُ مراتبها: السخط، و هو خلاف الرضا.
انگاری همون اول از قبض قلبی، باید متوجه اولین علائم غضب خدا نسبت به اشتباهاتت بشی که همون واژه سخط است.
یعنی اولین مرتبه غضب با واژه سخط عنوان میشه، بعدا چیزهای دیگه اضافه میشه.

[آیات رضا و سخط]:
داستان دنیای قلب اهل شک حسود اینه:
«اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ»
قلب نسبت به «آیاتی و رسلی» نباید کراهت نشون بده!
قلب سلیم با قبض و بسط، رضا و سخط مافوقشو درک میکنه و از اون تبعیت میکنه و اطاعت میکنه،
اما قلب اهل شک حسود در ملک و ملکوت با پشت کردن به نور ولایت رو به تاریکی تمنا و گناه نموده و با ارزش رو با بی‌ارزشها معاوضه می‌نماید.
«وَ عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ‏»

[سورة التوبة (9): الآيات 58 الى 59]‌
«وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ
فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ‏ يَسْخَطُونَ‏ وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا …»

[حدیث مهم رضا و سخط – خالق و مخلوق]:

امام صادق علیه السلام:
عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ‏ فِي حَدِيثِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع
فَكَانَ مِنْ سُؤَالِهِ أَنْ قَالَ لَهُ
فَلَهُ رِضًا وَ سَخَطٌ؟
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
نَعَمْ وَ لَكِنْ لَيْسَ ذَلِكَ عَلَى مَا يُوجَدُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ
وَ ذَلِكَ أَنَّ الرِّضَا حَالٌ تَدْخُلُ عَلَيْهِ فَتَنْقُلُهُ‏ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ
لِأَنَّ الْمَخْلُوقَ أَجْوَفُ مُعْتَمِلٌ‏ مُرَكَّبٌ لِلْأَشْيَاءِ فِيهِ مَدْخَلٌ
وَ خَالِقُنَا لَا مَدْخَلَ لِلْأَشْيَاءِ فِيهِ
لِأَنَّهُ وَاحِدٌ وَاحِدِيُّ الذَّاتِ وَاحِدِيُّ الْمَعْنَى

فَرِضَاهُ ثَوَابُهُ وَ سَخَطُهُ عِقَابُهُ
مِنْ غَيْرِ شَيْ‏ءٍ يَتَدَاخَلُهُ فَيُهَيِّجُهُ وَ يَنْقُلُهُ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ

لِأَنَّ ذَلِكَ مِنْ صِفَةِ الْمَخْلُوقِينَ الْعَاجِزِينَ الْمُحْتَاجِينَ.
هشام بن حكم گويد:
از جمله پرسش زنديق از امام صادق (ع) اين بود كه:
خدا خشنودى و خشم دارد؟
حضرت فرمود آرى ولى خشم و خشنودى او طبق آنچه در مخلوقين پيدا مى‌‏شود نيست،
زيرا كه خشنودى حالتى است كه به انسان وارد مى‌‏شود و او را از حالى بحالى بر ميگرداند
چون كه مخلوق توخالى ساخته شده و بهم آميخته است.
هر چيز در او راه دخولى دارد
و خالق ما را راه دخولى براى اشياء نيست
زيرا او يكتاست، ذاتش يگانه و صفتش يگانه است،
پس خرسندى او پاداش او و خشمش كيفرش مى‏‌باشد
بدون اينكه چيزى در او تأثير كند و او را برانگيزاند و از حالى بحالى گرداند،
زيرا اين تغييرات از صفات مخلوقين ناتوان نيازمند است.

[قبض و بسط – رضا و سخط]:
اهل نور یقین وقتیکه قبض میشه، میفهمه که خدا از او راضی نیست!
«تَسَخَّطَهُ: از او راضى نشد و بر او خشم گرفت»
بر او خشم گرفته! نور ولایت که عطای آل محمد ع بر قلب اوست، کم شده!
و خلاصه این قلب، بدون اون نور خوشنود نیست!
«تَسَخَّطَ العطاءَ: عطا را كم كرد و او را خشنود نكرد.»
انگاری اهل یقین کاری کرده [واکنش قلب] یا فکری کرده، که خدا خوشش نیومده!
«سَخِطَ الشي‏ءَ: آن چيز را نخواست و مكروه دانست.»
خدا در وجود ما چیزی قرار داده که وقتی بخواد به ما بفهمونه که از ما و کارمون و افکارمون خوشش نیومده، با اون چیز می‌فهمونه! اون چیز که وسیله فهم ماست چیه؟ اون چیزی که با اون رضا و سخط مافوق رو بفهمیم اون چیه؟ اون قلب ماست به شرط صحت و سلامت! یعنی سَلِمَ من حبّ الدنیا!
یعنی قلب بکر و دست نخورده!
قلبی که بخاطر تمناهاش، بدنبال تایید شیطان نباشه!
یعنی قلبی که عین شکرای نورش باشد!
یعنی قلبی که چشم از نور علم آل محمد ع بر ندارد.
این قلب وقتی مثل پیجر به صدا در میاد و آلارم میزنه، اهل یقین می‌فهمه داستان چیه!
انگاری اوامر عالم بالا باطلاع او می‌رسه، و زود خودشو جمع و جور میکنه!
این قلب، شاهکار خلقت است که می‌تواند از درون ما، به ما، کلام الله را بفهماند.
این همون حجت درونی است که حجت بیرونی را می‌شناسد!

[عقل – شرع]:
امام علی علیه السلام:
«اَلْعَقْلُ شَرْعٌ مِنْ داخلٍ، وَ الشّرع عَقْلٌ مِن خارجٍ»
«عقل برای بشر، دین داخلی است، چنان‌که دین برای او، عقل خارجی است.»
+ «نور داخلی – نور خارجی»

امام صادق علیه السلام:
يَا هِشَامُ
إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ

حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً
فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع
وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ.
اى هشام به راستى خدا بر مردم دو حجت دارد:
حجت عيان و حجت نهان،
حجت عيان رسولان و پيغمبران و امامانند (ع)
و حجت درونى و نهان عقل است.
+ «قرای ظاهره در سوره سبا آیه سیر»
+ «معرفة الامام بالنورانیة»

بحث رضا و سخط در حدیث منصور حازم!

معرفة ثابتة – معرفة مقصّرة

فقط قلبی که قبض و بسط نورشو میفهمه،
شاهد و گواه این نور علم خواهد بود!
به این میگن معرفت باطنی!
تنها یک معرفت ظاهری نیست!

وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ
إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ

[سورة الزخرف (۴۳): الآيات ۸۶ الى ۸۹]
وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (۸۶)
و كسانى كه به جاى او مى‏‌خوانند [و مى‏‌پرستند] اختيار شفاعت ندارند،
مگر آن كسانى كه آگاهانه به حقّ گواهى داده باشند.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ (۸۷)
و اگر از آنان بپرسى:
«چه كسى آنان را خلق كرده؟»
مسلّماً خواهند گفت: «خدا.»
پس چگونه [از حقيقت‏] بازگردانيده مى‏‌شوند؟
وَ قِيلِهِ يا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا يُؤْمِنُونَ (۸۸)
و گويد:
«اى پروردگار من، اينها جماعتى‌‏اند كه ايمان نخواهند آورد.»
فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (۸۹)
[و خدا فرمود:]
از ايشان روى برتاب و بگو: «به سلامت.» پس زودا كه بدانند.

امام صادق علیه السلام:
وَ الْمَعْرِفَهًُْ عَلَی وَجْهَیْنِ
مَعْرِفَهًٌْ ثَابِتَهًٌْ عَلَی بَصِیرَهًٍْ یُعْرَفُ بِهَا دِینُ اللَّهِ وَ یُوصَلُ بِهَا إِلَی مَعْرِفَهًِْ اللَّهِ
فَهَذِهِ الْمَعْرِفَهًُْ الْبَاطِنَهًُْ الثَّابِتَهًُْ بِعَیْنِهَا الْمُوجِبَهًُْ حَقَّهَا الْمُسْتَوْجِبُ أَهْلَهَا عَلَیْهَا الشُّکْرَ لِلَّهِ
الَّتِی مَنَّ عَلَیْهِمْ بِهَا مَنٌّ مِنَ اللَّهِ یَمُنُّ بِهِ عَلَی مَنْ یَشَاءُ مَعَ الْمَعْرِفَهًِْ الظَّاهِرَهًِْ
وَ مَعْرِفَهًٌْ فِی الظَّاهِرِ
فَأَهْلُ الْمَعْرِفَهًِْ فِی الظَّاهِرِ الَّذِینَ عَلِمُوا أَمْرَنَا بِالْحَقِّ عَلَی غَیْرِ عِلْمٍ
لَا تَلْحَقُ بِأَهْلِ الْمَعْرِفَهًِْ فِی الْبَاطِنِ عَلَی بَصِیرَتِهِمْ
وَ لَا یَصِلُونَ بِتِلْکَ الْمَعْرِفَهًِْ الْمُقَصِّرَهًُْ إِلَی حَقِّ مَعْرِفَهًِْ اللَّهِ
کَمَا قَالَ فِی کِتَابِهِ
وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ
فَمَنْ شَهِدَ شَهَادَهًَْ الْحَقِّ لَا یَعْقِدُ عَلَیْهِ قَلْبَهُ وَ لَا یُبْصِرُ مَا یَتَکَلَّمُ بِهِ
لَا یُثَابُ عَلَیْهِ مِثْلَ ثَوَابِ مَنْ عَقَدَ عَلَیْهِ قَلْبَهُ عَلَی بَصِیرَهًٍْ فِیهِ
.
شناختن دو نوع است:
نوع اوّل شناخت واقعی با بصیرت
که به‌وسیله‌ی این معرفت راه خدا را تشخیص دهد و به معرفت خدا برسد.
این معرفت ثابت است و عارف با این اوصاف موجب ستایش است.
و باید خدا را بر این عرفان که یک موهبت الهی است که با معرفت ظاهری به هرکس بخواهد می‌دهد، سپاس گوید.
نوع دوّم، معرفت ظاهری است.
این‌ها کسانی هستند که ما را بر حق می‌دانند امّا دارای بصیرت اهل معرفت باطن نیستند
و هرگز با آن معرفت ظاهری به شناخت واقعی خدا نمی‌رسند،
چنانچه در این آیه می‌فرماید:
وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ
پس کسی که به ظاهر گواه بر حق باشد ولی قلب او چنین گواهی را ندهد و بصیرت در مورد گفته‌ی خود نداشته باشد هرگز به او پاداشی مانند کسی که دارای ایمان قلبی و بصیرت است، نمی‌دهند.

+ «رضا و سخط» و حدیث زیبای منصور حازم!

خداوند عزّ و جلّ فرمود:
یابن ادم
اذا وجدت قساوة فی قلبک
و سقماً فی جسمک
و نقیصة فی مالک
و حریمة فی رزقک
فاعلم انک قد تکلمت فیما لا یعنیک.
ای فرزند آدم!
هنگامی که در دلت سختی
و در جسمت بیماری
و در مالت کمبود
و در روزیت محرومیت یافتی،
پس بدان (علت آن) سخن گفتن تو در اموری است که فائده‌ای برای تو ندارد.

[قبض و بسط – وَ أَنَّهُ لَا يُعْرَفُ رِضَاهُ وَ سَخَطُهُ إِلَّا بِوَحْيٍ أَوْ رَسُولٍ]:
از کجا باید بفهمیم خدا ما رو دوست داره و از ما خشنود است؟!
رضا و سخط خدا رو از کجا باید بفهمیم؟!

امام صادق علیه السلام:
عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُعْرَفَ بِخَلْقِهِ بَلِ الْخَلْقُ يُعْرَفُونَ بِاللَّهِ
قَالَ صَدَقْتَ
قُلْتُ إِنَّ مَنْ عَرَفَ أَنَّ لَهُ رَبّاً فَيَنْبَغِي لَهُ‏ أَنْ يَعْرِفَ أَنَّ لِذَلِكَ الرَّبِّ رِضًا وَ سَخَطاً
وَ أَنَّهُ لَا يُعْرَفُ رِضَاهُ وَ سَخَطُهُ إِلَّا بِوَحْيٍ أَوْ رَسُولٍ
فَمَنْ لَمْ يَأْتِهِ الْوَحْيُ فَقَدْ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَطْلُبَ الرُّسُلَ
فَإِذَا لَقِيَهُمْ عَرَفَ أَنَّهُمُ الْحُجَّةُ وَ أَنَّ لَهُمُ الطَّاعَةَ الْمُفْتَرَضَةَ
وَ قُلْتُ لِلنَّاسِ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ هُوَ الْحُجَّةَ مِنَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ
قَالُوا بَلَى
قُلْتُ فَحِينَ مَضَى رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ كَانَ الْحُجَّةَ عَلَى خَلْقِهِ
فَقَالُوا الْقُرْآنُ
فَنَظَرْتُ فِي الْقُرْآنِ فَإِذَا هُوَ يُخَاصِمُ بِهِ الْمُرْجِئُ‏ وَ الْقَدَرِيُّ وَ الزِّنْدِيقُ الَّذِي لَا يُؤْمِنُ بِهِ حَتَّى يَغْلِبَ الرِّجَالَ بِخُصُومَتِهِ
فَعَرَفْتُ أَنَّ الْقُرْآنَ لَا يَكُونُ حُجَّةً إِلَّا بِقَيِّمٍ
فَمَا قَالَ فِيهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ كَانَ حَقّاً
فَقُلْتُ لَهُمْ مَنْ قَيِّمُ الْقُرْآنِ؟
فَقَالُوا ابْنُ مَسْعُودٍ قَدْ كَانَ يَعْلَمُ وَ عُمَرُ يَعْلَمُ وَ حُذَيْفَةُ يَعْلَمُ
قُلْتُ كُلَّهُ
قَالُوا لَا
فَلَمْ أَجِدْ أَحَداً يُقَالُ إِنَّهُ يَعْرِفُ ذَلِكَ كُلَّهُ إِلَّا عَلِيّاً ع
وَ إِذَا كَانَ الشَّيْ‏ءُ بَيْنَ الْقَوْمِ فَقَالَ هَذَا لَا أَدْرِي وَ قَالَ هَذَا لَا أَدْرِي وَ قَالَ هَذَا لَا أَدْرِي وَ قَالَ هَذَا أَنَا أَدْرِي
فَأَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ قَيِّمَ الْقُرْآنِ وَ كَانَتْ طَاعَتُهُ مُفْتَرَضَةً وَ كَانَ الْحُجَّةَ عَلَى النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَنَّ مَا قَالَ فِي الْقُرْآنِ فَهُوَ حَقٌّ
فَقَالَ رَحِمَكَ اللَّهُ.
منصور بن حازم گويد:
بامام صادق (ع) عرضكردم،
همانا خدا برتر و بزرگوارتر از اينست كه بخلقش شناخته شود (زيرا صفات مخلوق در او نيست و معرفت او موهبتى است از خودش و پيغمبران فقط راهنمائى ميكنند) بلكه مخلوق بخدا شناخته شوند، (بوسيله نور وجودى كه از خدا بمخلوق افاضه شود و آنها پديد آمده‏اند [بلكه مخلوق خدا را بسبب خود او بشناسند] يعنى بوسيله صفاتى كه خود او براى خودش بيان كرده است)
فرمود: راست گفتى.
عرضكردم:
كسى كه بداند براى او پروردگاريست سزاوار است كه بداند براى آن پروردگار خرسندى و خشم است و خرسندى و خشم او جز بوسيله وحى يا فرستاده او معلوم نشود.
و كسى كه بر او وحى نازل نشود بايد كه در جستجوى پيغمبران باشد و چون ايشان را بيابد بايد بداند كه ايشان حجت خدايند و اطاعتشان لازمست،
من بمردم (اهل سنت) گفتم:
آيا شما ميدانيد كه پيغمبر حجت خدا بود در ميان خلقش؟
گفتند: آرى.
گفتم: چون پيغمبر درگذشت، حجت خدا بر خلقش كيست؟
گفتند: قرآن،
من در قرآن نظر كردم و ديدم سنى و تفويضى مذهب و زنديقى كه بآن ايمان ندارد، براى مباحثه و غلبه بر مردان در مجادله بآن استدلال ميكنند، (و آيات قرآن را برأى و سليقه خويش بر معتقد خود تطبيق ميكنند) پس دانستم كه قرآن بدون قيم (سرپرستى كه آن را طبق واقع و حقيقت تفسير كند) حجت نباشد و آن قيم هر چه نسبت بقرآن گويد حق است،
پس بايشان گفتم: قيم‏ قرآن كيست؟
گفتند: ابن مسعود قرآن را ميدانست، عمر هم ميدانست، حذيفة هم ميدانست،
گفتم تمام قرآن را؟
گفتند: نه،
من كسي را نديدم كه بگويد كسى جز على (ع) تمام قرآن را ميدانست و چون مطلبى ميان مردمى باشد كه اين گويد: نميدانم و اين گويد نميدانم و اين گويد نميدانم و اين (على بن ابى طالب) گويد ميدانم، پس گواهى دهم كه على (ع) قيم قرآن باشد و اطاعتش لازم است و اوست حجت خدا بعد از پيغمبر بر مردم و اوست كه هر چه نسبت بقرآن گويد حق است،
حضرت فرمود: خدايت رحمت كند.

«تحرّی – رضا و سخط»

تَحَرَّ رِضَى اللَّهِ وَ تَجَنَّبْ سَخَطَهُ

امام على عليه السلام:
تَحَرَّ رِضَى اللَّهِ وَ تَجَنَّبْ سَخَطَهُ
فَإِنَّهُ لَا يَدَ لَكَ بِنَقِمَتِهِ
وَ لَا غِنَى بِكَ عَنْ مَغْفِرَتِهِ
وَ لَا مَلْجَأَ لَكَ‏ مِنْهُ إِلَّا إِلَيْهِ
.
خشنودى خدا را بجوى و از خشمش دورى كن؛
زيرا در برابر كيفر او، از تو هيچ كارى ساخته نيست
و از آمرزش او، بى‌‏نياز نيستى
و تو را گريزى از او، جز به خود او نباشد.

+ «ضحک»

هر لحظه باید بدونیم، خدا از ما راضیه یا نه!

وَ عَجِبْتُ مِنْ عَبْدٍ لَا يَدْرِي أَنِّي رَاضٍ عَنْهُ أَمْ سَاخِطٌ عَلَيْهِ وَ هُوَ يَضْحَكُ!

امام علی علیه السلام:
رُوِيَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع‏ أَنَّ النَّبِيَّ ص سَأَلَ رَبَّهُ سُبْحَانَهُ لَيْلَةَ الْمِعْرَاجِ
در حديث معراج آمده است:

يَا أَحْمَدُ

عَجِبْتُ مِنْ ثَلَاثَةِ عَبِيدٍ
اى احمد!
از سه بنده در شگفتم:

عَبْدٌ دَخَلَ فِي الصَّلَاةِ وَ هُوَ يَعْلَمُ إِلَى مَنْ يَرْفَعُ يَدَيْهِ وَ قُدَّامَ مَنْ هُوَ وَ هُوَ يَنْعُسُ‏
بنده‌‏اى كه به نماز ايستاده و مى‌‏داند كه دستهاى خود را به جانب چه كسى دراز كرده و در پيشگاه چه كسى ايستاده و در عين حال خواب آلود است.

وَ عَجِبْتُ مِنْ عَبْدٍ لَهُ قُوتُ يَوْمٍ مِنَ الْحَشِيشِ أَوْ غَيْرِهِ وَ هُوَ يَهْتَمُّ لِغَدٍ
و از بنده‌اى كه به اندازه خوراك يك روز خود سبزيجات يا جز آن دارد و با اين حال غم فردا را مى خورد.

وَ عَجِبْتُ مِنْ عَبْدٍ لَا يَدْرِي أَنِّي رَاضٍ عَنْهُ أَمْ سَاخِطٌ عَلَيْهِ وَ هُوَ يَضْحَكُ.
در شگفتم از بنده‌اى كه نمى‌داند من از او خشنودم يا ناخشنود و با اين حال مى‌خندد.

امام علی علیه السلام:
إِنَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ كَرَجُلٍ لَهُ امْرَأَتَانِ إِذَا أَرْضَى إِحْدَاهُمَا أَسْخَطَ الْأُخْرَى.
به‌راستی‌که مَثَل دنیا و آخرت، حکایت مردی است که دو زن دارد
که هرگاه یکی را راضی کند، دیگری را خشمگین کرده است.

إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ قَرِيبُ اَلرِّضَا بَعِيدُ اَلسَّخَطِ
وَ اَلْمُنَافِقُ قَرِيبُ اَلسَّخَطِ بَعِيدُ اَلرِّضَا

امام علی علیه السلام:
إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ إِذَا نَظَرَ اِعْتَبَرَ
وَ إِذَا سَكَتَ تَفَكَّرَ
وَ إِذَا تَكَلَّمَ ذَكَرَ
وَ إِذَا اِسْتَغْنَى شَكَرَ
وَ إِذَا أَصَابَتْهُ شِدَّةٌ صَبَرَ
فَهُوَ قَرِيبُ اَلرِّضَا بَعِيدُ اَلسَّخَطِ
يُرْضِيهِ عَنِ اَللَّهِ اَلْيَسِيرُ وَ لاَ يُسْخِطُهُ اَلْكَثِيرُ
وَ لاَ يَبْلُغُ بِنِيَّتِهِ إِرَادَتُهُ فِي اَلْخَيْرِ يَنْوِي كَثِيراً مِنَ اَلْخَيْرِ وَ يَعْمَلُ بِطَائِفَةٍ مِنْهُ
وَ يَتَلَهَّفُ عَلَى مَا فَاتَهُ مِنَ اَلْخَيْرِ كَيْفَ لَمْ يَعْمَلْ بِهِ
وَ اَلْمُنَافِقُ إِذَا نَظَرَ لَهَا
وَ إِذَا سَكَتَ سَهَا
وَ إِذَا تَكَلَّمَ لَغَا
وَ إِذَا اِسْتَغْنَى طَغَا
وَ إِذَا أَصَابَتْهُ شِدَّةٌ ضَغَا
فَهُوَ قَرِيبُ اَلسَّخَطِ بَعِيدُ اَلرِّضَا
يُسْخِطُهُ عَلَى اَللَّهِ اَلْيَسِيرُ وَ لاَ يُرْضِيهِ اَلْكَثِيرُ
يَنْوِي كَثِيراً مِنَ اَلشَّرِّ وَ يَعْمَلُ بِطَائِفَةٍ مِنْهُ
وَ يَتَلَهَّفُ عَلَى مَا فَاتَهُ مِنَ اَلشَّرِّ كَيْفَ لَمْ يَعْمَلْ بِهِ
.
همانا، مؤمن چون بنگرد عبرت گيرد
و چون لب فرو بندد به انديشه فرورود
و چون سخن گويد ذكر نمايد
و چون توانگر شود سپاس گويد
و چون در سختى افتد شكيبايى پيشه سازد،
او زودخشنود و ديرخشم است،
اندك نعمت الهى او را خشنود نمايد و بسيار آن او را به طغيان و خشم نيارد،
با ارادۀ خير به تمام نيّت‌هاى خيرخواهانه خود دست نيابد،
قصد خير بسيار دارد ولى فقط‍‌ به پاره‌اى از آنها جامۀ عمل پوشاند
و بر آن امور خيرى كه عملى نشده افسوس مى‌خورد كه چرا آنها را عملى نساخته است.
و منافق چون بنگرد براى سرگرمى است
و چون لب فرو بندد در غفلت فرو رود
و چون سخن گويد ياوه‌سرايى كند
و چون توانگر شود سر به طغيان گذارد
و چون به سختى افتد ذلّت و خوارى پيشه نمايد،
زودخشم و ديرخشنود است،
اندك نعمت الهى او را به خشم آورد و بسيار آن او را خشنود ننمايد،
قصد شرّ بسيار دارد ولى مقدارى از آنها را اجرا مى‌كند
و افسوس مى‌خورد كه چرا فلان كار شرّ را نتوانسته انجام دهد.

مشتقات ریشۀ «سخط» در آیات قرآن:

[سورة آل‏‌عمران (۳): الآيات ۱۶۲ الى ۱۶۳]
أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ (162)

[سورة المائدة (۵): الآيات ۷۸ الى ۸۰]
تَرى‏ كَثيراً مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ (80)

[سورة التوبة (۹): الآيات ۵۸ الى ۵۹]
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ‏ (58)

[سورة محمد (۴۷): الآيات ۲۶ الى ۳۰]
ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (28)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی