Deep Penetrating Light!
«سمم» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
ممدوح: «سمّ النّور فی القلب!»
مذموم: «سمّ الحسد فی القلب!»
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«سَمَّهُ: دخل فيه، السَّامَّةُ: الدُّخلُل»
«سَمَّهُ، أي: دخل فيه، يعنى در آن داخل شد.
«و منه: السَّامَّةُ للخاصّة الذين يقال لهم: الدّخلل، الذين يتداخلون في بواطن الأمر،
و از اين معنى واژه السَّامَّة است و در باره كسانى به كار مىرود كه آنها را دُخْلُلْ مىگويند كه در اعماق كارها و رازها داخل مىشوند و نفوذ مىكنند.»
+ «دخل – الدخال فی الابل»
«السَّمُ و السُّمُ: كلّ ثقب ضيّق كخرق الإبرة، و ثقب الأنف، و الأذن، و جمعه سُمُومٌ،
روزنه و هر سوراخ ريز و تنگى، مثل سوراخ سوزن و سوراخ بينى و گوش. جمعش سُمُوم است.»
«السَّمُ القاتل، فإنه بلطف تأثيره يدخل بواطن البدن،
ناميدن آن مادّه كشنده به سمّ براى اين است كه
تأثير ظريف و نرمش در ريشهها و اعماق بدن انسان داخل مىشود.»
«السَّمُومُ: الرّيح الحارّة التي تؤثّر تأثير السّمّ،
باد داغ و گرم استوائى كه چون سم تأثير كشنده دارد.»
مفهوم «النفوذ الشديد بحيث ينتهي الى خرق و ثقب» از این واژه استنباط میشود.
قلبی که نور بهش نفوذ کرده، قبض و بسطشو میفهمه!
انگاری نور کاملا در تار و پود قلب رسوخ کرده + «یاقوت سرخ».
+ «فرج»
قلبِ قسیِ حسود که مسموم به سم حسادت است، قبض و بسط رو نمیفهمه!
«سَمَهُ: به او زهر نوشانيد.»
«سَمَ الشيءَ: آن چيز را درست كرد.»
«سَمَ الأَمْرَ: آن كار را آزمود و در آن نگريست.»
«سَمَ الشيْءُ: آن چيز همه فراگير شد و به خواص نيز رسيد.»
«سَمَ النِّعْمَةَ اليهِ: آن نعمت را به وى اختصاص داد.»
«مَسَامُ البدن: ثقبه التي يبرز عرقه و بخار باطنه منها.»
«المَسَامّ من الجلد: سوراخهاى ريز و منافذ پوست بدن و جاى روئيدن موى.»
ممدوح: «سمّ النّور فی القلب!»
مذموم: «سمّ الحسد فی القلب!»
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم:
إيَّاكُمْ وَ فُضُولَ المَطْعَمِ؛ فإنَّهُ يَسِمُ القَلْبَ بِالقَسوةِ،
وَ يُبْطِئُ بِالجَوارِحِ عَنِ الطّاعَةِ،
وَ يُصِمُّ الهِمَمَ عَنْ سَمَاعِ المَوْعِظَةِ.
از خوردن بيش از حد بپرهيزيد كه آن دل را سخت مى گرداند
و اعضاى بدن را در اطاعت خدا تنبل مى سازد
و گوش همّتها را از شنيدن پند و اندرز كر مى كند.
داستان تکراری اهل حسادتی که نورشونو ازدست دادند!
داستان تکراری اهل حسادتی که نورشونو ازدست دادند!
«نزلت في طلحة و الزبير»!
بیماری شکّ قلبی آنها نسبت به صاحبان نورشان و اینکه هیچوقت آنها را،
حتی برای یک لحظه، در هیچ زمان و در هیچ عالَمی،
قلبا باور ننمودند، این بلا رو به سرشون آورد!
+ «شَاكٌّ فِي الدُّنْيَا وَ شَاكٌّ الْيَوْمَ لَا دَرَيْتَ وَ لَا هُدِيتَ»
امام صادق عليه السلام:
في قول الله:
إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ
وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ،
قال: نزلت في طلحة و الزبير، و الجمل جملهم.
اهل شک حسود همه جا تو شکه!
اونجا هم مردد مونده به ملک الموت چی جواب بده!
چرا قبض روح کافر گفته شده؟
چون این خودباختگان، صاحب نور خودشونو در دنیا دیدند «لقط» و روشو پوشوندند لذا بهشون کافر گفته میشه. + «کربلا، تکلیفی برای همه!»
حالا ببین ملک الموت باهاش چجوری رفتار میکنه ! نعوذ بالله از این سوء عاقبت.
اینکه خدا میگه من با آیاتی و رسلی باهاش اتمام حجت کردم خیلی زیباست :
«فَإِنِّي قَدِ ابْتَلَيْتُهُ فَأَحْسَنْتُ الْبَلَاءَ وَ دَعَوْتُهُ إِلَى دَارِ السَّلَامِ
فَأَبَى إِلَّا أَنْ يَشْتِمَنِي وَ كَفَرَ بِي وَ بِنِعْمَتِي وَ شَتَمَنِي عَلَى عَرْشِي»
ببین خدا الکی هیچکس رو به جهنم نمیبره.
عبارت «دَعَوْتُهُ إِلَى دَارِ السَّلَامِ» یعنی مشمول فراخوان دعا و ندای ابراهیم ع در زمان خودش به سبب صاحب نور زمان خودش گردید ولی شک کرد و باور نکرد و حسادت ورزید و پشت نمود «فَأَبَى».
این اباء و استنکاف و استکبار از اهل شک حسود نسبت به خدا معنیش اینه «إِلَّا أَنْ يَشْتِمَنِي وَ كَفَرَ بِي وَ بِنِعْمَتِي وَ شَتَمَنِي عَلَى عَرْشِي»
حسود، محبت خدایی رو که سر راهشون، علوم ربانی زیبا رو در این دنیا قرار داده «لقط»، با کفران نعمت جواب میده و مدام فحش و بد و بیراه میگه و نسبت به اصل نعمت آل محمد ع که برای حسود وجود نورانی صاحبان نور در ملک و ملکوت است کافر و رویگردان است و اصلا دلش نمیخواد به تاسّی از صاحبان نور زندگی کنه!
حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ
مگر آنكه شتر در سوراخ سوزن داخل شود!
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۴۰ الى ۴۱]
إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ
وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ
وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ (۴۰)
در حقيقت، كسانى كه آيات ما را دروغ شمردند و از [پذيرفتن] آنها تكبّر ورزيدند،
درهاى آسمان را برايشان نمىگشايند و در بهشت درنمىآيند
مگر آنكه شتر در سوراخ سوزن داخل شود.
و بدينسان بزهكاران را كيفر مىدهيم.
لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (۴۱)
براى آنان از جهنّم بسترى و از بالايشان پوششهاست،
و اين گونه بيدادگران را سزا مىدهيم.
[سورة الحجر (۱۵): الآيات ۲۶ الى ۳۵]
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (۲۶)
و در حقيقت، انسان را از گِلى خشك، از گلى سياه و بدبو، آفريديم.
وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ (۲۷)
و پيش از آن، جن را از آتشى سوزان و بىدود خلق كرديم.
وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (۲۸)
و [ياد كن] هنگامى را كه پروردگار تو به فرشتگان گفت:
«من بشرى را از گلى خشك، از گلى سياه و بدبو، خواهم آفريد.
فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ (۲۹)
پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم، پيش او به سجده درافتيد.
فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (۳۰)
پس فرشتگان همگى يكسره سجده كردند،
إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (۳۱)
جز ابليس كه خوددارى كرد از اينكه با سجدهكنندگان باشد.
قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (۳۲)
فرمود: «اى ابليس، تو را چه شده است كه با سجدهكنندگان نيستى؟»
قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (۳۳)
گفت:
«من آن نيستم كه براى بشرى كه او را از گلى خشك، از گلى سياه و بدبو، آفريدهاى، سجده كنم.»
قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (۳۴)
فرمود: «از اين [مقام] بيرون شو كه تو راندهشدهاى.
وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى يَوْمِ الدِّينِ (۳۵)
و تا روز جزا بر تو لعنت باشد.
[سورة الطور (۵۲): الآيات ۱۷ الى ۲۸]
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَعِيمٍ (۱۷)
پرهيزگاران در باغهايى و [در] ناز و نعمتند.
فاكِهِينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ
وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ (۱۸)
به آنچه پروردگارشان به آنان داده دلشادند،
و پروردگارشان آنها را از عذاب دوزخ مصون داشته است.
كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۹)
[به آنان گويند:]
«به [پاداشِ] آنچه به جاى مىآورديد بخوريد و بنوشيد؛ گواراتان باد!»
مُتَّكِئِينَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ (۲۰)
بر تختهايى رديف هم تكيه زدهاند و حوران درشتچشم را همسر آنان گرداندهايم.
وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ
وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ
كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ (۲۱)
و كسانى كه گرويده و فرزندانشان آنها را در ايمان پيروى كردهاند،
فرزندانشان را به آنان ملحق خواهيم كرد و چيزى از كار[ها]شان را نمىكاهيم.
هر كسى در گرو دستاورد خويش است.
وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ (۲۲)
با [هر نوع] ميوه و گوشتى كه دلخواه آنهاست آنان را مدد [و تقويت] مىكنيم.
يَتَنازَعُونَ فِيها كَأْساً لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ (۲۳)
در آنجا جامى از دست هم مىرُبايند [و بر سرش همچشمى مىكنند]
كه در آن نه ياوهگويى است و نه گناه.
وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ (۲۴)
و براى [خدمت] آنان پسرانى است كه بر گردشان همىگردند؛
انگارى آنها مرواريدىاند كه [در صدف] نهفته است.
وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ (۲۵)
و برخىشان رو به برخى كنند [و] از هم پرسند،
قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ (۲۶)
گويند: «ما پيشتر در ميان خانواده خود بيمناك بوديم.
فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ (۲۷)
پس خدا بر ما منّت نهاد و ما را از عذاب گرم [مرگبار] حفظ كرد.
إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ (۲۸)
ما از ديرباز او را مىخوانديم،
كه او همان نيكوكار مهربان است.»
حسود لوس و ننری
«إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفِينَ»
که بر حسادتش نسبت به صاحبان نور پافشاری میکنه،
«وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ»
قطعا جاش توی جهنمه!
«فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ»
[سورة الواقعة (۵۶): الآيات ۴۱ الى ۵۶]
وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ (۴۱)
و ياران چپ؛ كدامند ياران چپ؟
فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ (۴۲)
در [ميان] باد گرم و آب داغ.
وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ (۴۳)
و سايهاى از دود تار.
لا بارِدٍ وَ لا كَرِيمٍ (۴۴)
نه خنك و نه خوش.
إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفِينَ (۴۵)
اينان بودند كه پيش از اين ناز پروردگان بودند.
وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ (۴۶)
و بر گناه بزرگ پافشارى مىكردند.
وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (۴۷)
و مىگفتند: «آيا چون مُرديم و خاك و استخوان شديم، واقعاً [باز] زنده مىگرديم؟
أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (۴۸)
يا پدران گذشته ما [نيز]؟»
قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ (۴۹)
بگو: «در حقيقت، اوّلين و آخرين،
لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ (۵۰)
قطعاً همه در موعد روزى معلوم گردآورده شوند.»
ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ (۵۱)
آنگاه شما اى گمراهان دروغپرداز،
لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ (۵۲)
قطعاً از درختى كه از زقّوم است خواهيد خورد.
فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ (۵۳)
و از آن شكمهايتان را خواهيد آكند.
فَشارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ (۵۴)
و روى آن از آب جوش مىنوشيد؛
فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ (۵۵)
[مانند] نوشيدن اشتران تشنه.
هذا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ (۵۶)
اين است پذيرايى آنان در روز جزا.