دکتر محمد شعبانی راد

تاریکی حدس و گمان! وقتی حسود با قیچی حدس، پارچۀ حقیقت را ظالمانه می‌بُرَد! فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً؟!

Darkness of Guesswork — When the Envious, with the Scissors of Speculation, Cruelly Cut the Fabric of Truth! — “Who is more unjust than one who invents a lie against God?”


Darkness of Guesswork — When envy picks up the scissors of speculation, truth itself becomes a rag on the tailor’s table. The Arabic word fari that we study in this article carries that very image: at root it is a cutting — a deliberate, often clumsy severing — yet in everyday life it becomes something darker: the cutting-up of reality by the hand of envy, the piecing-together of a falsehood, and its sale to a hungry crowd as if it were truth.

There is a Qur’anic recoil against this crime. “Faman aẓlamu mimman iftarā ʿalā Allāhi kadhaban?” — who is more unjust than one who invents a lie against God? The question is thunderous and precise: inventing, fabricating, or assigning falsehood to the Sacred is not a mere social mistake; it is a moral rupture that severs trust, darkens hearts, and drives people away from divine light. When the envious perform fari, they do not merely err — they choose to wound: they cut the fabric of communal trust and stitch instead an ugly garment of slander.

This image helps us see why fari is so poisonous. A tailor who measures carefully with a proper tape will mend and beautify; one who cuts by guesswork wastes cloth and ruins the form. So too in the moral life: measure with the tape of scripture and prophetic guidance; do not cut with the blunt shears of rumor, prejudice, or desire. The remedy is both inner and communal: anchor the light of guidance in the heart so it becomes makkān — a settled place where truth is kept; purify intentions ( khulūṣ ); meet falsehood not with matching falsehood but with calm exposition, evidence, and the patience of the taught heart; and return again and again to the clear criterion — the Qur’an and the guidance of the Ahl al-Bayt — that distinguishes what is fabricated from what is revelation.

In a world where tongues fly and rumors spread, this is not sentimental counsel but urgent practice: protect the fabric of truth, measure every claim, and resist the scissors of envy. Only then will the light reassert itself, and those who traded truth for rumor will stand revealed before the One whose Name cannot be wronged.

«فری» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«فری الادیم»
«فرى: قطع الشي‏ء»
«أفريته: إذا أنت قطعته للإفساد»
«فلان يفرى الفرىّ، إذا كان يأتى بالعَجَب، كأنّه يقطع الشي‏ء قطعا عجبا.»
«فرى فلان كذبا: إذا خلقه»
«افترى عليه كذبا: اختلقه»
«تفرّت الأرض بالعيون: انبجست.»
«الفرى: الجبان، لأنّه فرى عن الإقدام، أى قطع.»
«افتريت الفرو: لبسته.»

فَری، که در متن لغوی هم‌خانوادهٔ معناهای گوناگونی چون «بریدن» و «شکافتن» دارد، در عمل اجتماعیِ ما مترادفِ حسد جلوه می‌کند؛ یعنی وقتی حسود در برابر نورِ دیگری قرار می‌گیرد، دست به «فَری» می‌زند و با قیچیِ حدس، پارچهٔ حقیقت را قطعه‌قطعه می‌کند و تهمت می‌بافد.
«فَری در اصل به معناى ‘برش’ و ‘جزءجزء ساختن’ است؛ اما در زبانِ اجتماعیِ ما به‌سرعت تبدیل به افتراء می‌شود — بریدنِ حقیقت با قیچیِ حدس و عرضهٔ آن به‌صورتِ دروغ
و باید تأکید کرد که «افتراء نه تصادف است و نه اشتباه: افتراء انتخابِ کذب است؛ قطعِ حقیقت و نسبتِ آن به چیزی که نیست.» در نتیجه، فَری تنها یک خطای زبانی نیست بلکه عملی اختیاری و ظلمی آگاهانه است که پی‌آمدش از هم پاشیدن اعتمادِ جمعی، گمراهیِ دل‌ها و دورشدن از فیوضاتِ ربّانی تا مجازاتِ الهی می‌انجامد — و درمانِ آن، تثبیتِ نورِ معلم ربانی در «بیتِ» درون، اخلاصِ عمل و سنجشِ اخبار به‌وسیلهٔ قرآن و اهل‌بیت است.

پارچه را ببرید، اما چگونه؟
با حدس و گمان یا با اندازه‌گیری با نوار سانتی‌متر صحیح ؟!
خیاط پس از اندازه‌گیری دقیق با نوار سانتی‌متر بدون عیب ، پارچه را با قیچی برش می‌دهد.
عواقب برش بدون اندازه‌گیری یا اندازه‌گیری با نوار سانتی‌متر معیوب چیست؟
کلمه “فری” به معنای برش پارچه با حدس خود شما است ، نه با اندازه گیری صحیح.

داستان تکراری اهل حسادت در هر زمان که برای خودشون میبرن و میدوزن!
اشتباه مرگبار تهمت!
به این تهمتی که صرفا بر اساس حدس و گمان، خلق میشه و به خورد اکثریت، داده میشه، میگن افتراء!
نشر اکاذیب بدون دلیل و مدرک قابل قبول،
جرمی است نابخشودنی که آتشش دامن اهل حسادت را میگیرد!
در واقع لیدر سوء از پیش خودش مطالب دروغی سر هم می‌کنه و به خورد اهل شک میده و به نوعی، برای خودش می‌بره و می‌دوزه!
این کار لیدر سوء «افتراء» نامیده می‌شود و مفهوم کذب و دروغ عمدی، در آن می‌باشد.
تکلمات قلبی شیطانی نیز همینطور است. یک خبر الکی به دلت میندازه تا ببینه اگه بدت نمیاد، بلکه خوشت هم میاد، و داری به شنیدن این خبر ادامه میدی، حالا برات میبره و میدوزه و نهایتا از سراب دروغینی که طالب شنیدنش بودی، جوری قلبت را گلالود می کند تا خواسته اش، که همانا ایجاد بغی و ناآرامی است را به دست این گوش کننده تکلمات به اجراء درآورد . پس تا تکلمات شروع شد، از تاریکی قلب و بوی بد کلامش سریع شیطان را لعنت کن و با صلوات- یعنی دومی نور خود شدن و از معالم ربانی بهره‌مند شدن- بخواه که یادش قلبت را روشن کند.

تاریکیِ حدس و گمان — واژهٔ قرآنی «فَری – افتراء»
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً؟!


چرا فهم واژۀ «فَری» مهم است؟

واژهٔ «فَری» در متون لغوی و فرهنگیِ عربی، یکی از هزار نامِ هم‌خانواده‌ای است که در حوزهٔ حسد و افتراء به‌کار رفته‌اند. «فری» یک اشتباهِ اجتماعی است «الحسد داء الامم»؛ این واژه نمادی است از آن برشِ کورِ قلب که بدون اندازه‌گیریِ حکمت و بی‌حجت، حقیقت را می‌تراشد و برای جمع جا می‌زند — همان کاری که حسودان و لیدرهای سوء در تاریخِ دل‌ها می‌کنند.

قرآن با قاطعیت افتراء را محکوم می‌کند: «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً؟!» — یعنی چه کسی ستم‌کارتر است از کسی که بر خدا دروغ می‌بندد؟ و «فَری» همان روشِ بافته‌سازیِ دروغ است که به جانِ جماعت می‌نشیند.


ریشهٔ لغوی و مثالِ روزمره

در فرهنگ‌ها می‌نویسند: «فَری الادیم» — برشی با حدس، نه با اندازه‌گیری.
تمثیلِ خیاط:
خیاطِ نورانی با نوارِ سانتی‌مترِ صحیح می‌اندازد و با دقت پارچه را برش می‌زند؛ نتیجه، کمال و کرامت کار است (کَرَم).
اما «فَری» یعنی قیچی را بر پارچه زدن بر اساس «حدس»؛ حاصلش یا لباسِ بددوخته است یا زباله‌ای که هیچ‌کس نپوشد — همان «ثمنِ بَخس» که حسودان به یوسف ارزشِ پست می‌بخشند.


«فَری»؛ هم‌خانوادهٔ حسد و افتراء
«فَری» رفتاری است که از «حسد» می‌روید: دلِ حسود با تکلماتِ شیطانی تغذیه می‌شود و پاره‌پاره برش می‌زند.
لیدر سوء از قبل برای جمع، داستانِ ساختگی می‌بافد و آن را «برشِ فَری» اجرا می‌کند؛ یعنی بدون حساب و سند، حقیقت را دگرگون می‌سازد.
نتیجه برای جامعه: بغی، فتنه، و «غَلَقه» درِ قلب‌ها نسبت به نور.


«فَری» ضدّ «تصدیق» است. قرآن می‌گوید قصص برای «أُولِي الْأَلْباب» عبرت است و «ما كان حديثاً یُفتَرى» — یعنی کلامِ حق، تصدیق است نه افتراء. «فَری» اما تلاش می‌کند حقیقت را به «ثمنِ بَخس» بفروشد.
فَری محصولِ «تمنا» (ریشه‌های حسد و قیود نفس) است؛ راهِ خروج، «زهدِ رحمانی» و «اختلافِ همم» است: یعنی گذار از خواهش‌های بی‌حساب به همتِ پاک و نورانی.
راهِ درمان: «خلّص شدن» (اخلاص)، تکیه بر «نفعِ ربانی» و پذیرشِ و تمکین نور معلم ربانی در قلب (بیتِ امنِ درون).


پیامدهای عملیِ فَری برای فرد و جماعت
فرد: قلب‌زنگار می‌گیرد؛ یادگیریِ نورانی متوقف می‌شود؛ آدمِ فَری‌زن سارقِ «بضاعهٔ نور» می‌شود و ثمراتِ نافع را از خود و دیگران می‌ستاند.
جماعت: روایت‌های ساختگی جای حقیقت را می‌گیرد؛ «قصص» به افتراء تبدیل می‌شود؛ راهنماهای حقیقی کنار زده می‌شوند؛ «ثمنِ بَخس» بر معانی مقدّس تحمیل می‌گردد.


چگونه با «فَری» مقابله کنیم؟
پیش از پذیرفتنِ هر خبرِ درونی یا بیرونی، اندازه بگیر: آیا این گفته با قرآن و اهل‌بیتِ علیهم‌السلام هماهنگ است؟ این همان «نوارِ سانتی‌متری» است: معیارِ سنجش.
هرگاه تکلماتِ تاریک آمدند — سریع شیطان را لعن کن و صلوات بفرست: صلوات یعنی «دومی نور خود شدن»؛ تماس با معالمِ ربّانی.
بیتِ درونی را محکم کن: از نوری که معلم ربانی به تو داده تمکین کن؛ بگذار آن نور در خانهٔ قلبت تثبیت شود تا دروغْ راه نیابد.
از «همم» پاک بهره بگیر: همتِ راست را جایگزینِ حدسِ بی‌حساب کن؛ کارِ تو باید بر مبنای نیتِ خالص و عملِ نافع باشد.
افشاگریِ آرام: وقتی با افتراء روبه‌رو شدی، با بردباری و استنادِ به حقیقت، روشنگری کن — نه تلافی با فَریِ دیگر.


یک هشدار و یک امید

هشدار: «افتراء» جرمی است نابخشودنی در متنِ اجتماعیِ معنوی؛ آتشش دیر یا زود دامنِ اهل حسد را می‌گیرد.
امید: هر قلبی که «خلّص» شود و «تصدیق» را بپذیرد، می‌تواند از چرخهٔ فَری خارج شود و به «نفعِ ربّانی» برسد — همان که یوسف با آن مَکّنّا و کرامت یافت.


«فَری» نه یک لغتِ بی‌اهمیت که نشانهٔ یک بیماریِ اجتماعی و قلبی است: برشِ کورِ حقیقت با قیچیِ حدس و گمان. علاجش شناختِ معلمِ ربّانی، تثبیتِ نور در بیتِ درون، و عملِ خالصانه است تا آنچه برای تو «بضاعهٔ نور» است بر باد نرود و به «ثمنِ بهای حقیقی» قدردانی شود.

امام صادق علیه السلام:
قَالَ عَلْقَمَةُ فَقُلْتُ لِلصَّادِقِ ع يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
إِنَّ النَّاسَ يَنْسُبُونَنَا إِلَى عَظَائِمِ الْأُمُورِ وَ قَدْ ضَاقَتْ بِذَلِكَ صُدُورُنَا
فَقَالَ ع يَا عَلْقَمَةُ
إِنَّ رِضَا النَّاسِ لَا يُمْلَكُ وَ أَلْسِنَتَهُمْ لَا تُضْبَطُ.
علقمه گويد:
به امام صادق عليه السّلام عرض كردم يا ابن رسول اللَّه
مردم ما را به كارهاى زشت بزرگى نسبت مى‌‏دهند
و از اين جهت سينه‏ ما تنگ شده است و شدیدا ناراحت می‌شویم،
امام عليه السّلام فرمودند:
اى علقمه
رضايت و خشنودی مردم را نمى‌‏توان بدست آورد،
زيرا جلوی زبان آنها را نمی‌توان گرفت و هر چه بخواهند، مى‏‌گويند.

عَلْقَمَةُ گفت: به امام صادق (علیه‌السلام) گفتم: «مردم ما را به عظایمِ امور نسبت می‌دهند و سینه‌هایمان از این بابت تنگ شده است.»
حضرت فرمود: «رضای مردم را نمی‌توان مالِک شد و زبان‌هایشان را نمی‌توان ضبط کرد.»

تفسیر و ربط به «فَری» و افتراء:
این پاسخ کوتاه و در عین حال ژرفِ امامِ صادق علیه‌السلام، چکیدهٔ راه‌حلِ قلبی-اجتماعیِ ما در برابر مرض «فَری» است. وقتی دیگران با حدس و گمان و بافتن داستان‌های پرآتش (فَری و افتراء) نام‌ها و جایگاه‌‌ها را دگرگون می‌کنند، دو وسوسهٔ خطرناک سر برمی‌آورد:
1.‌ تلاش برای تسخیرِ رضایتِ مردم (که همانا رضای عامّه را «مالک» شدن دانستن است)، و
2.‌ واکنش تهاجمی یا هم‌ذات‌پنداری با همان افتراءِ منتشرشده (یعنی پاسخ دادن با فَریِ دیگر).

امام (ع) به ما یادآور می‌شود که هر دو راه، اشتباه است. «رضای مردم را نمی‌توان مالک شد» یعنی تو نه می‌توانی همه را راضی نگه‌داری و نه باید زیربنای عمل‌ات را بر اساس تمنا و کسبِ محبوبیتِ دنیا بنا کنی. «زبان‌هایشان را نمی‌توان ضبط کرد» یعنی هر سخنی از جمع برمی‌خیزد را نمی‌توان بازداشت یا کنترل کرد؛ پس وظیفهٔ ما صیانت از نور درونی‌ست، نه جولان دادن در بازارِ فَری و افتراء.

پیام‌های عملیِ حدیث در بسترِ مقالهٔ «فَری»:

  • اگر دیگران با «فَری» برش زدند و پارچهٔ آبروی تو یا نشر حقیقت را از پیش خودِ حدس‌زده دوختند، نخستین واکنشِ نورانی این نیست که با فَریِ مضاعف پاسخ دهی، بلکه باید «بیتِ درونی» را محکم کنی: مکّنّا کن نور را در قلبت تا سخنِ نادرست نتواند جای حقیقت را بگیرد.

  • رضایِ مردم معیارِ عمل ما نباشد؛ معیار «تصدیقِ آنچه بین یدیه» و «تأسی به تعلیم اهل‌بیت» باشد. هرگاه در دلِ جمع به دنبال تأییدِ همه بروی، ممکن است به «ثمنِ بَخس» تن دردهی و خودت را بفروشی.

  • زبان‌های ناهمراه را با «صلوات» و روشن‌گریِ آرام اصلاح کن؛ یعنی با «دستِ حکمت» و آیه‌خواندن، با «نوارِ سنجش» قرآن و معارف اهل‌بیت، هر افتراء را محک بزن و نه بر اساس غوغا و هیجان، بلکه بر اساس «تفصیلِ کلّ شیء» و حقیقتِ نصوص.

(نورِ ولایت و علاجِ فَری):
این حدیث دقیقاً ما را به همان «خَلقِ خلّاص» و «زهدِ رحمانی» فرا می‌خوانَد که قبلاً درباره‌شان نوشتیم:

  • «خلّص» باش تا زبان‌ها نتوانند تو را ببلعند؛

  • «مکّنّا» شو تا نورِ معلمِ پنهان در خانهٔ دلت، مثلِ نوارِ سانتی‌مترِ دقیق، هر قیچیِ حدسی را بی‌اثر کند؛

  • و در نهایت «تصدیق» را بپذیر — یعنی اجازه بده تنها آنچه با حقیقتِ الهی و نورِ اهل‌بیت هم‌خوانی دارد مُهر بخورد، نه آنچه از شایعه و فَری پدید آمده است.

یک تذکر:
امام نگران افزایشِ فشار بر اهل حقیقت نیست؛ ایشان می‌پذیرد که «سینه‌ها می‌تواند از نسبت‌های دروغین تنگ شود»، اما راهکارِ واقعی صبر، اخلاص، و تثبیتِ نور درون است — نه تلاش برای ضبط زبان‌ها یا پیگیری رضای همه. این همان درمانِ روحی است که فَری را از ریشه خشک می‌کند: قلب‌هایی که به «نفعِ ربّانی» مشغولند و به ولایتِ اهل‌بیت تکیه زده‌اند، هرگز در چرخهٔ افتراء فرو نمی‌افتند.


امام صادق (ع) به ما یاد می‌دهد که درمانِ افتراء نه در تسخیرِ زبان‌هاست و نه در زرنگیِ پاسخ‌دادن با همان روشِ دشمن، بلکه در «خلّص‌کردن نیت، مکّنّاکردنِ نور در بیتِ قلب، و پایبندی به تصدیقِ حقیقت» است.

آه ای دلِ خسته از نسبت‌های ناروای مردم…
می‌دانم سینه‌ات از بارِ تهمت تنگ شده؛
می‌دانم که وقتی زبانِ جماعت، قصه‌ها می‌بافد و «فَری» بر پارچهٔ حقیقت می‌زند، چگونه تنگیِ هوا را در جانت حس می‌کنی.

یادم هست که پرسیدی و امام فرمود:
«رِضَا النَّاسِ لا يُمْلَكُ وَ أَلْسِنَتَهُمْ لا تُضْبَطُ.»
این جمله، چون نسیمی ساده اما عمیق، بر دل می‌نشیند: تو مالکِ رضای همه نیستی و زبان‌ها، هرگز با قاعدهٔ تو نخواهند گشت.

ای کاش این واژه را چون چراغی در دست بگیری؛
نه برای جنگ با زبانِ جمع، که برای روشن‌کردنِ بیتِ درونت.
بگذار دیگران به حدسِ کور خود برش زنند،
تو با نوارِ سنجشِ نورِ قرآن و اهل‌بیت، اندازه بگیر و با قیچیِ حکمتِ خود، درست بدوز.

اگر بر تو افتراء بستند، بدان که آتشِ آن دامنِ اهل حسد را خواهد گرفت؛
اما تو را به چیزی بهتر می‌خوانم:
خلّص شو — اخلاص را چون جامه‌ای پاک بپوش —
مکّنّا شو — نور معلم ربانی را در بیتِ قلبت ثابت کن —
و با صبرِ روشن و صلوات، پاسخِ خاموشِ حقیقت را بده.

هرگاه زبان‌ها به دروغ افتادند، نپرس چرا نمی‌توانی همه را راضی کنی؛
بلکه بپرس: چگونه می‌توانم نفعِ ربّانی را در عملم محفوظ بدارم؟
چگونه نگذارم «ثمنِ بَخس»ِ قضاوتِ مردم، بضاعهٔ نورم را به فروش برساند؟

اینک، تو را می‌بینم که آهسته نفس می‌کشی،
نه در پیِ ضبطِ زبان‌ها، که در طلبِ پاکیِ نیت؛
نه در تلاش برای جلبِ همه، که در طلبِ تصدیقِ حقیقت.

ای دلِ مهربان،
بگذار اهلِ دنیا هر چه می‌خواهند بگویند؛
تو کارِ خود را بکن: با همّتِ پاک، با زهدِ رحمانی، با تمسک به ولایتِ اهل‌بیت.
تا زمانی که نورت در بیتت مکّنّا است، هیچ فَری و هیچ افتراء نخواهد توانست راهِ حقیقت را ببندد.

پس بیا و باز هم صلوات بفرست—صلواتی که چون کلیدی است برای گشودنِ قفل‌ها؛
و هرگاه سینه‌ات باز نشد، باز هم به یاد بیاور:
تو مالکِ رضای مردم نیستی، اما مالکِ نیتِ خویش هستی.
و همان نیت اگر خالص باشد، تو را به آنچه شایسته است خواهد رساند.

آمین. ✨

وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً (احزاب 58)
و كسانى كه مردان و زنان مؤمن را بى‌‏آنكه مرتكب [عمل زشتى‏] شده باشند آزار مى‏‌رسانند، قطعاً تهمت و گناهى آشكار به گردن گرفته‌‏اند.
(بهتان‏ دروغى است كه شخص را مبهوت ميكند – بَهِتَ اللّونُ : رنگ او پريد)
+ «سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ‏ عَظِيمٌ»
+ «الْبُهْتَانُ أَنْ تَقُولَ فِيهِ مَا لَيْسَ فِيهِ»

«وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً»

آری…
خدا این را روشن گفته: هر که به مؤمنان و مؤمنات — بی‌آنکه جرمی در دست باشد — آزار رسانَد، بارِ بهتان و گناهی آشکار را بر دوش کشیده است.

ای دلِ رنج‌دیده، بخوان این آیه را با چشمی که هم دیده و هم فهمیده؛
ببین که چه بارِ سنگینی بر دوشِ سازندگانِ فَری است. آن‌ها که پارچهٔ حقیقت را با قیچیِ حدس پاره کردند، نه تنها به دیگری ظلم کردند، که خود در دامِ «بهتان» و «إثم مبین» افتادند. این کار، بازیِ کودکانه‌ای نیست؛ هر برشی که با حدس می‌زنند، نخِ جانِ جماعت را می‌تراشند و ردِ زخم بر دل‌ها می‌گذارند.

اما بدان، ای نورپذیر:
این آیه برای تو تسلّی است و برای آن‎ها هشدار.

تسلّی از آن رو که تو با هوشمندی و اخلاص مرزِ درونت را محکم کرده‌ای تا نورِ معلم ربانی در آن مکّنّا شود و افتراء نتواند فساد کند؛ این کار محافظت است نه ترکِ جهان — محافظتی که پایه‌اش اخلاص، صلوات و ملاکِ «تصدیق» است.

«بضاعهٔ نور» را در دامان نگاه داشته‌ای.

هیچ افتراء و بهتانی تابِ تابیدن این نور را ندارد — اگر چه صدا و غوغا برای مدتی دل را تنگ کند.

هشدارش برای آنانی‌ست که با زبانِ آلوده، آتشِ تهمت را می‌افروزند:
آن‌ها می‌برند و می‌دوزند از سرِ حدس و هوی، و نمی‌دانند که چه بارِ سنگینی بر گردنِ خویش نهاده‌اند. «بُهْتانٌ» را هیچ آبِ توبه‌ای بی‌محل نمی‌سوزاند مگر اشکِ توبه و بازگشتِ صادقانه؛ و «إثمٌ مبین» را جز برگرداندنِ دل به راهِ نور نمی‌توان زدود.

پس چه می‌کنی تو، ای دل صبور؟
تو باز هم به همان راه کوچک اما استوار برگرد:
صلوات بفرست که صلوات چون نوری است که قفلِ درهای تاریک را می‌گشاید، و همان «دومی نور خود شدن» را برایت فراهم می‌سازد.
اخلاص را در پیشه کن — «خلّص» شو؛ نگذار کاری که در حضورِ خداست آلوده به تمنا و هوس گردد.
بیتِ درونت را «مَکّنّا» کن تا نورِ معلمِ ربانی در آن ساکن شود و هر دروغی را به تاروپودِ خود فرو ببلعد.
همّتت را به همّتِ پاک پیوند زن؛ کاری کن که هر عملت «نفع ربّانی» برساند، نه «ثمنِ بَخس»ِ هوس.

و اگر زبان‌ها پیچید و روایت‌ها به افتراء آلوده شد، سکوت نکن؛ اما پاسخِ تو باید از جنسِ نور باشد:
روشنگریِ آرام، ارجاع به نصّ، و آگاه‌سازیِ با محبت — نه جنگِ فَری با فَری. چون همان‌گونه که امام(ع) گفت، زبان‌ها را نمی‌توان ضبط کرد؛ اما می‌توان با نور، ذهن‌ها را روشن کرد.

در پایان، تسلیمِ شیرینِ تو را به معبود تصور کن:
تو مالکِ رضای مردم نیستی، اما مالکِ نیتِ پاک و عملِ صادق هستی.
هر بار که ناامنیِ زبانی و تهمتِ ناگهانی دلِ تو را می‌فشارد، این آیه را به یاد بیاور و بگو: «پروردگارا! بُهتانی که بر من بسته‌اند، به خودشان بازگردان و راهِ روشن را بر آنان بنمایان.»

خدایا، ما را از بارِ بهتان و افتراء دور دار؛
دل‌های ما را پاک کن، بیت‌های ما را مَکّنّا فرما، و دستِ ما را در راهِ نفع و کرَم برای اهلِ حقیقت ثابت بدار.
آمین. ✨🕊

و به یاد داشته باش — آن‌که با صبر و اخلاص و تمسک به ولایت پیش رود، سرانجام در پناهِ آن نورِ مقدّس، آرام خواهد گرفت و ثمراتِ ایمان را یکی‌یکی خواهد چید.

[سورة الأنعام (6): الآيات 21 الى 22] :
«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً»

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (21)
و كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بسته يا آيات او را تكذيب نموده؟ بى ترديد، ستمكاران رستگار نمى‌‏شوند.
وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (22)
و [ياد كن‏] روزى را كه همه آنان را محشور مى‌‏كنيم، آنگاه به كسانى كه شرك آورده‏‌اند مى‌‏گوييم: «كجايند شريكان شما كه [آنها را شريك خدا] مى‌‏پنداشتيد؟»
[یقن-مثل-بین(بیّنة)-شهد(شاهد)-حقق-امن-اوی-نزل-جبل-رجل-امر-ولی-هدی-1000-نور]
[فری-مری-شکک-ریب-افک-ظلم-لعن-کذب-کفر-خسر-1000-حسد]
+ «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ مِن … الْفِرْيَةِ»

 

ای دلِ آشنا به نور، این آیات مانند دو نگهبان‌اند که در آستانهٔ بیت ایستاده‌اند؛ یکی هشدار می‌دهد و دیگری وعدهٔ عدل الهی را می‌فریاد.
هشدار می‌گوید: افتراء و فَری جز ظلمی آشکار نیست — ظلمی که ابتدا به حقّانیتِ حقیقت ضربه می‌زند و سپس ستم را به گردنِ خودِ سازنده‌اش می‌آویزد.

یاد بگیر که «افتراء»، ورای یک اشتباهِ زبانی است؛ این، ادعایی ساختگی‌ست که نامِ خدا و حق را بازیچه می‌سازد. آیه می‌گوید: چه کسی ستم‌کارتر از کسی است که بر خدا دروغ می‌بندد؟ این یعنی: ساختنِ حقیقتِ تقلبی و پخشِ آن، در قاموس الهی «ظلم» است — ظلمی که پابرجا نمی‌ماند و رستگاری را از پای آن برمی‌دارد.

و اما آیهٔ دوم، تصویرِ روزِ محشر را پیش چشمِ دل می‌آورد: روزی که همهٔ نقاب‌ها کنار می‌رود و آنانی که شریکانِ خیالی را نام برده‌اند، باید پاسخ دهند. «أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ» — کدام «یارانِ ساختگی»؟ کدامِ قصه‌های بافته شده که بر سرِ جماعت فروخته شده‌اند؟

این دو آیه چراغی‌ست برای قلب تو که بیت را بسته‌ای — نه برای بستنِ در به نور، بلکه برای بستنِ راهِ نفوذِ فَری:
اگر کسی با قیچیِ حدس پارچهٔ جانت را پاره کند و افتراء ببافد، بدان که آن برش، در پیشگاهِ الهی ثبت می‌شود؛ نه تنها بر دیگری ستم رفته، بلکه سازندهٔ برش، بارِ بهتان و اثم را خواهد داشت.

پس این آیات تو را تدبیر می‌کنند:

  • هشدار می‌دهند که با هر تکلّمی همراه نشو که سند و سنجشِ نور ندارد.

  • نوید می‌دهند که روزی حقیقت آشکار می‌شود و دروغ‌پردازان باید پاسخ‌گوی ساختگی‌های خود باشند.

و برای تو، ای صاحبِ بیتِ مَکّنّا، این یعنی آرامش:
بشنو و بدان که عدالت الهی دیر اما حتمی‌ست. آن‌که در چاهِ افتراء افتاده، هرچند امروز غوغا می‌آفریند، در محشر باید به سؤالی پاسخ دهد که هیچ پاسخِ ساختگی‌ای برای آن نیست.

اما تسلّیِ واقعی از آنِ توست که «مَکّنّا» کرده‌ای نور را در خانهٔ دلت؛ تو دیگر اسیرِ هیاهو نیستی. این آیات تو را به صبر و استقامت و پاکی دعوت می‌کنند: آنگاه که زبان‌ها فَری بافند، تو به کارِ خود بپرداز — به تصدیقِ آنچه بین یدیک، به همّتِ پاک، به صلوات و عملِ خالص.

و یادآورِ دیگری نیز هست: این آیات عشق را هم نجات می‌دهند. چون هنگامی که حق بر جای خود بنشیند، آن کس که صادقانه به ولایتِ اهل‌بیت چنگ زده و نیتش خالص است، از هجومِ فَری مصون می‌ماند و در سایهٔ رحمتِ الهی رشد می‌کند.

در عمل، وقتی شایعه‌ای چنان بر زبان‌ها می‌چرخد که نفس‌ها را تنگ می‌کند، این آیات را بخوان:
«فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً» — و بگذار این سؤال، همچون صافی، غوغای دل را بزداید. سپس بگو: «پروردگارا! اگر حق با من است، مرا در حفظِ نور‌ت ثابت بدار؛ و اگر خطا کردم، دلم را بر راهِ هدایت برگردان.»

در پایان، ای دلِ صبور، این آیات را چون وعده‌ای نگه دار: در آن روزِ جمع، که همه چیز روشن می‌شود، آن‌که به نور وفادار مانده، آرام خواهد نشست؛ و آن‌که به بافتنِ افتراء سرگرم بوده، خود بارِ ظلم را خواهد کشید. تو اما به کارِ خود ادامه بده — با اخلاص، با صلوات و با نیتِ نفع ربّانی.

خدایا! ما را از دامنِ افتراء و فَری حفظ کن؛ به ما توفیق بده که در دل‌های خود بیت‌هایی امن برای نور مهیا کنیم، و در روزی که همه حساب می‌دهند، با چهره‌هایی نورانی و سرهای به زیر از رحمتت بهره‌مند شویم.
آمین. ✨🕊

دلنوشته
آه…
دلم از همان روزی که زبانِ جمع به بازی افتاد و پارچهٔ حقیقت را با قیچیِ حدس پاره کردند، خون شد.
نمی‌دانم کدام بدگمانی در جانِ کسی لانه کرد که چنین بی‌رحمانه بر من افتراء بستند؛
کدام دستِ حسد بافتِ دروغ را دوخت تا بر تنِ آبرویم شق و رق بنشیند.

هر بار که نامم در دهان‌ها پیچید، سینه‌ام تنگ‌تر شد و نفس‌هایم کوتاه.
گفتند، بافتند، پخش کردند—و من ماندم و آن برشی که بی‌نوارِ سنجش زده‌اند: فَری.
فَریِ آنان، نه لباسِ حقیقت را پوشاند و نه دستِ زخم را بست؛ فقط عطرِ تعفنِ حسد را در هوا پخش کرد.

اما صبح که چشم باز می‌کنم، آیه‌ای در دلم نور می‌پاشد:
«فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً»…
چه کسی ستمکارتر از کسی است که بر خدا دروغ می‌بندد؟
این پرسش، چون شمشیری نورانی، غوغای زبان‌ها را از هم می‌درد و مرا آرام می‌کند.

و باز می‌خوانم: «وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا… أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ…»
تصور روزی که همه جمع شوند و نقاب‌ها کنار رود، آرامش را در جانم می‌نشاند.
آن روز، دروغ‌پردازان باید پاسخِ بافته‌های خود را بدهند؛ و من می‌دانم که عدالتِ الهی دیر نمی‌آید.

پس چه کنم این میان؟
نه در پیِ ضبطِ زبان‌ها هستم، نه در طلبِ رضایِ همه؛
امام فرمود: «رِضَا النَّاسِ لا يُمْلَكُ وَ أَلْسِنَتَهُمْ لا تُضْبَطُ.»
این را بارها به خود می‌گویم تا از فشارِ طلبِ محبّتِ همگان برهانم.

من درونی دارم که باید از آن پاسداری کنم—بیتی کوچک و مقدّس که نورِ معلمِ ربانی در آن مَکّنّا شده.
به جای پاسخِ هتاکانه، دست بر سینه می‌گذارم و صلوات می‌فرستم؛
صلوات که می‌فرستم، انگار قفلِ درِ بیت را محکم‌تر می‌بندم؛
نه برای جدایی، بلکه برای حفاظتِ نور.

وقتی شایعه‌ای به گوشم می‌رسد، صلوات می‌فرستم و می‌پرسم: این از کجاست؟ آیا با قرآن و عترت سنجیده شده؟
اگر نبود، بگذار برود؛ چون نمی‌خواهم بضاعهٔ نورم را به ثمنِ بَخس بفروشم.
نیتِ من نفعِ ربّانی است، نه کسبِ مقام یا محبوبیتِ موقت.

دلِ خسته‌ام می‌داند که بهتانی که بر من بستند، باری است بر دوشِ سازنده‌اش؛ آتشی است که دیر یا زود دامنِ او را خواهد گرفت.
و من، با هر دم، بیشتر می‌آموزم که صبر و اخلاص، شفای این زخم‌هاست.
خلّص باشم؛ یعنی جامهٔ نیت را پاک نگه دارم تا نور بتواند بی‌واسطه تابش کند.

گاهی در خلوتِ شب، باز آن آیات را زمزمه می‌کنم و حسِ امنیت در دلم زاده می‌شود.
می‌خوانم و می‌گویم: پروردگارا! اگر حقیقت در من است، آن را ثابت بدار؛ و اگر خطایی هست، دلم را بر راهِ هدایت برگردان.
این دعا نه ترسِ از محاسبه که اطمینان به عدالتِ توست.

هر بار که جمع، غوغا می‌کنند و افتراء می‌پاشند، یادم می‌آورم که مقیاسِ حق همان «تصدیقِ آن‌چه بین یدیه» است؛
قصص برای اولی‌الالباب عبرت است، نه لطیفۀ زرگریِ حسادتی که می‌خواهد حقیقت را بی‌ارزش کند.
من مانده‌ام تا حقیقت، همان‌گونه که بود، باز شود—نه در پیِ متقابله با فَری، که در پیِ روشنگریِ با محبت.

این درد، مرا ضعیف نکرده؛ بلکه به من آموخته‌ که بیت را بهتر بسازم، همّتم را پاک‌تر کنم، و هر روز بیشتر به ولایتِ اهل‌بیت چنگ بزنم.
می‌خواهم وقتی روزِ محشر فرا رسید، با قلبی منقّی و چراغی روشن در دست بایستم—نه با زبانِ تند و عقده‌مند، که با سجده و شکر.

و اگر روزی باز هم تهمت زدند، باز هم صلوات می‌فرستم؛ چون می‌دانم صلوات، همان کلید است برای باز کردن قفلِ خرد و روشنایی.
می‌دانم که من مالکِ رضای مردم نیستم، اما مالکِ نیتِ پاک خودم هستم؛ و آن نیت اگر خالص باشد، مرا تا پای درختِ رحمت ساقه خواهد داد.

پس می‌نشینم و آیات را می‌خوانم، و با هر بیتی که می‌گذرد، زخمی که بر دل نهاده‌اند قدری التیام می‌یابد.
می‌دانم عدالتِ الهی هست، و آگاه‌ام که در آن روزِ روشن، هر دروغی که بافته‌اند باز خواهد شد.
تا آن زمان، من می‌پایم: بیت را مَکّنّا می‌کنم، نور را پاس می‌دارم، و با اخلاص و همّت پاک، راهِ نفعِ ربّانی را می‌پیمایم.

خدایا، اگر ستمی به من رسیده است، پس اگر در ستمگران امیدی به بازگشت و اصلاح می‌بینی، بر ایشان رحم کن و دل‌هایشان را بازگردان؛ وگرنه آن‌ها را از دایرهٔ رحمتت دور کن.
و اگر خطایی از من سر زده، دلم را از خطا بازگردان و مرا در پناهِ نورِ اهل‌بیت ثابت بدار.

آمین. ✨🕊

[سورة الأحزاب (33): الآيات 56 الى 62] :
« بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً »

إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً (57)
بى‏‌گمان، كسانى كه خدا و پيامبر او را آزار مى‏‌رسانند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابى خفّت‏‌آور آماده ساخته است.
وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً (58)
و كسانى كه مردان و زنان مؤمن را بى‏‌آنكه مرتكب [عمل زشتى‏] شده باشند آزار مى‏‌رسانند،
قطعاً تهمت و گناهى آشكار به گردن گرفته‌‏اند.

«ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ»
یعنی این سخن (یعنی داستان یوسف و کل قرآن) ساخته و پرداخته‌ی خیال بشر نیست، دروغ و افترایی به خدا نیست، بلکه حقیقتی است که می‌آید تا همان حقایق پیشین را تصدیق کند و مهر تأیید بر آنها بزند.

حالا وقتی شما این آیه را به سطح ملکوتی و تجربه قلبی می‌آورید، معنایش این می‌شود:
کلامی که در ملکوت قلب از زبان فرشتۀ مهربان می‌شنوید، جنسش با «افتراء» فرق دارد؛ یعنی نه دروغ است، نه اشتباه و نه خیال‌بافی. برعکس، آن کلام همیشه با تصدیق حقیقت همراه است.

در ورکلایف روزمره، وقتی یک اندیشه یا الهام درونی به ذهن می‌رسد، باید دقت کرد:
اگر رنگ افتراء و اشتباه و گمراهی دارد، معلوم است که از وسوسۀ حسد و شیطان است.
اما اگر دقیقاً در دل همان موقعیت، نوری از تایید و تصدیق حقیقت حس کردی—کلامی که هماهنگ با قرآن، حدیث، و معلم ربانی است—این همان «ما كان حديثاً يُفترى» است: کلام فرشتۀ مهربان، از سنخ دروغ و خطا نیست، بلکه مُهرِ تصدیق الهی را بر حقیقت جاری در قلبت می‌زند.

پس این آیه دارد به ما یاد می‌دهد که:
فرق گذاشتن بین افتراء (دروغ‌های درونی و وساوس شیطانی) و تصدیق (کلام نورانی فرشته)، کلید تشخیص است.
هر وقت در دل زندگی، نوری شنیدی که تاییدکننده حقیقت بود، بدان که آن صدا از عالم ملکوت آمده است.

✨ این یعنی قرآن خودش را معرفی می‌کند به‌عنوان همان نوری که فرشته‌ی مهربان در ملکوت قلب به ما می‌رساند: بدون افتراء، سراسر تصدیق.

وقتی درگیر ورکلایف روزانه هستی—در تصمیم‌ها، گفت‌وگوها، انتخاب‌ها—گاهی یک صدا درونی به گوشت می‌رسه.
این صدا دو جور می‌تونه باشه:
کلام شیطان و حسد: از جنس «افتراء» است. یعنی دروغ، خیال‌بافی، و انحراف. این صدا می‌خواد حقیقت رو جابه‌جا کنه و قلبت رو از مسیر نور خارج کنه.
کلام فرشتۀ مهربان: از جنس «تصدیق» است. یعنی هر چه می‌گه در دل واقعیت و حقیقت قرار داره. توی همان موقعیت روزمره، وقتی به قلبت نازل می‌شه، می‌بینی عمیقاً هماهنگه با قرآن، با نور تعلیم اهل‌بیت، و با آنچه پیش‌تر حق بوده.

پس معنای آیه این میشه:
آنچه از فرشتۀ مهربان در ملکوت قلبت می‌شنوی، ساخته و پرداخته ذهن و خیال نیست («ما كان حديثاً يُفترى»). بلکه مهر تأییدی است بر حقیقتی که روبه‌روی توست («ولكن تصديق الذي بين يديه»).


✨ نتیجه عملی:
هر وقت خواستی بفهمی کدوم صدا از فرشته است و کدوم از شیطان، این ملاک رو داشته باش:
اگر کلام درونی «افتراء» و تحریف و بهم زدن حقیقت بود → شیطانی.
اگر کلام درونی «تصدیق‌کننده حقیقت» بود و هماهنگ با قرآن و نور ربانی → فرشته‌ای.

دلنوشته
تشخیص صدای «افتراء» از صدای «تصدیق»

گاهی در شلوغی زندگی، صداهای زیادی به گوش دل می‌رسد…
بعضی صداها پر از هیاهو، پر از اضطراب، پر از دروغ و افتراء. مثل وزش بادی که غبار بلند می‌کند و چشمِ حقیقت‌بین را کور می‌سازد.

اما در همان میان، صدایی آرام و مهربان هست…
صدایی که وقتی به قلب می‌رسد، آرامش می‌نشاند، تردید را می‌برد، و حقیقت را برایت روشن‌تر می‌کند.
این همان صدای فرشتۀ مهربان است؛ صدایی که نه خیال‌پردازی است، نه اشتباه و نه خطا…
بلکه «تصدیق» است؛ تصدیق حقیقتی که پیش رویت قرار دارد.

خدا در آخر سوره یوسف می‌گوید:
«ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ»
یعنی این سخن‌ها از جنس افتراء و بافته‌های ذهن بشر نیستند.
این‌ها مهرِ تأییدند، امضای نورانی خدا بر حقیقتی که پیش‌تر بوده است.

پس هر وقت در دل ورکلایف، ندایی به گوشت رسید و احساس کردی حقیقتی را که پیش روی توست تایید می‌کند، شک نکن!
این، همان نسیم ملکوت است که از دهان فرشتۀ مهربان وزیده…
و هر بار که قلبت چنین ندایی را می‌شنود، بداند که در آغوش تصدیق الهی قرار گرفته است، نه در دام افتراء.

دلنوشته
[سورة يوسف (۱۲): الآية ۱۱۱]
لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (۱۱۱)

ای آخرین زمزمه‌ی سوره یوسف…
چه‌قدر زیبا حقیقت را فاش می‌کنی:

«لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ…»
این قصه‌ها فقط روایت نیستند،
پنجره‌هایی‌اند برای عبور…
عبور از تاریکی به نور،
برای قلب‌هایی که اهل لب‌اند،
قلب‌هایی که فرق نور و ظلمت را خوب می‌فهمند.

«ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى»
این کلام، از جنس دروغ و افتراء نیست؛
کلام فرشته‌ای مهربان است که در ملکوت قلب نجوا می‌کند.
صدایی از جنس تصدیق، نه از جنس تردید؛
صدایی که حقیقت را مهر می‌زند، نه تحریف.

«وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ…»
این سخن، نسخه‌ای نورانی برای همه چیز است؛
تفصیلِ هر امر، گشایشِ هر گره،
چون بارانی که بر عطش دل می‌بارد
و هر راز بسته را باز می‌کند.

«وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»
این کلام، هدایت است و رحمت؛
رحمتی از جنس مهربانی خدا،
برای قلبی که تصویر نورانی معلم ربانی‌اش را در ملکوت می‌بیند،
و به آن ایمان دارد.

آری…
گویی همه‌ی سوره یوسف آمده بود
تا دلم با نور یوسف در ملک و ملکوت پیوند بخورد.
تا بفهمم بضاعتم نورانی است،
ثمن حقیقی‌ام نور است،
و معلم ربانی‌ام همان یوسف است؛
تا در پرتو ولایت او،
ثمرات ایمان را بچشم،
و در رحمت الهی آرام بگیرم. 🌹✨

مشتقات ریشۀ «فری» در آیات قرآن:

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ وَ غَرَّهُمْ في‏ دينِهِمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ‏ (24)
فَمَنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (94)
إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى‏ إِثْماً عَظيماً (48)
انْظُرْ كَيْفَ يَفْتَرُونَ‏ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ كَفى‏ بِهِ إِثْماً مُبيناً (50)
ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصيلَةٍ وَ لا حامٍ وَ لكِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ‏ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ (103)
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (21)
انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ‏ (24)
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ قالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْ‏ءٌ وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ في‏ غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْديهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ (93)
وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي‏ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ‏ (112)
وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثيرٍ مِنَ الْمُشْرِكينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دينَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ‏ (137)
وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَ أَنْعامٌ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِراءً عَلَيْهِ سَيَجْزيهِمْ بِما كانُوا يَفْتَرُونَ‏ (138)
قَدْ خَسِرَ الَّذينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ ما كانُوا مُهْتَدينَ (140)
وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللَّهُ بِهذا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ (144)
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ أُولئِكَ يَنالُهُمْ نَصيبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرينَ (37)
هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْويلَهُ يَوْمَ يَأْتي‏ تَأْويلُهُ يَقُولُ الَّذينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ‏ (53)
قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللَّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا في‏ مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها وَ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فيها إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحينَ (89)
إِنَّ الَّذينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرينَ‏ (152)
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ (17)
هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ‏ (30)
وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ (37)
أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ‏ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (38)
قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالاً قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ‏ (59)
وَ ما ظَنُّ الَّذينَ يَفْتَرُونَ‏ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ (60)
قُلْ إِنَّ الَّذينَ يَفْتَرُونَ‏ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ (69)
أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ‏ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ‏ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (13)
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلى‏ رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذينَ كَذَبُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ (18)
أُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ‏ (21)
أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ‏ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ‏ فَعَلَيَّ إِجْرامي‏ وَ أَنَا بَري‏ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ (35)
وَ إِلى‏ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُفْتَرُونَ‏ (50)
لَقَدْ كانَ في‏ قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى‏ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (111)
وَ يَجْعَلُونَ لِما لا يَعْلَمُونَ نَصيباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَفْتَرُونَ‏ (56)
وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ‏ (87)
وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (101)
إِنَّما يَفْتَرِي‏ الْكَذِبَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ (105)
وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذينَ يَفْتَرُونَ‏ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ (116)
وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ‏ عَلَيْنا غَيْرَهُ وَ إِذاً لاَتَّخَذُوكَ خَليلاً (73)
هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً (15)
فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا (27)
قالَ لَهُمْ مُوسى‏ وَيْلَكُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى‏ (61)
بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ‏ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ (5)
يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ‏ (20)
إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنينَ (38)
وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ‏ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً (4)
فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسى‏ بِآياتِنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُفْتَرىً‏ وَ ما سَمِعْنا بِهذا في‏ آبائِنَا الْأَوَّلينَ (36)
وَ نَزَعْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ‏ (75)
وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَيُسْئَلُنَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَمَّا كانُوا يَفْتَرُونَ‏ (13)
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ أَ لَيْسَ في‏ جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرينَ (68)
أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ‏ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ (3)
أَفْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعيدِ (8)
وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ رَجُلٌ يُريدُ أَنْ يَصُدَّكُمْ عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُكُمْ وَ قالُوا ما هذا إِلاَّ إِفْكٌ مُفْتَرىً‏ وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ (43)
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلى‏ قَلْبِكَ وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (24)
أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ‏ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ‏ فَلا تَمْلِكُونَ لي‏ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفيضُونَ فيهِ كَفى‏ بِهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ (8)
فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَ ذلِكَ إِفْكُهُمْ وَ ما كانُوا يَفْتَرُونَ‏ (28)
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرينَهُ‏ بَيْنَ أَيْديهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصينَكَ في‏ مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (12)
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُوَ يُدْعى‏ إِلَى الْإِسْلامِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ (7)

تاریکیِ حدس و گمان — وقتی حسود با قیچیِ گمان، پارچهٔ حقیقت را ظالمانه می‌بُرد! — «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً؟»


تاریکیِ حدس و گمان — وقتی حسد قیچیِ گمان را برمی‌دارد، حقیقت خود می‌شود پارچه‌ای که بر میز خیاط افتاده است. واژهٔ عربی «فَری» که در این مقاله بررسی می‌کنیم دقیقاً همین تصویر را دارد: در ریشه به معنی «بریدن» است — جدا کردنِ عمدی و گاه خشن — امّا در زبانِ روزمره معنا و حوزه‌ای تاریك‌تر می‌یابد: پاره‌پاره کردنِ واقعیت به‌دست حسود، بافتنِ یک دروغ و عرضهٔ آن به‌عنوان حقیقت به جماعتِ تشنه.

در برابر این جنایت قرآن واکنشی قاطع نشان می‌دهد. «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً؟» — چه کسی ستم‌کارتر است از کسی که بر خدا دروغ می‌بندد؟ این پرسش رعدآسا و دقیق است: اختراع، جعل یا نسبتِ دروغ به مقدّسات فقط خطای اجتماعی نیست؛ این یک شکاف اخلاقی است که اعتماد را می‌برد، دل‌ها را تاریک می‌کند و مردم را از نورِ الهی دور می‌سازد. وقتی حسود «فَری» می‌کند، او صرفاً اشتباه نمی‌کند — انتخاب می‌کند که آسیب زند: پارچهٔ اعتماد جمعی را می‌برد و به‌جایش جامهٔ زشتِ تهمت می‌دوزد.

این تصویر به ما نشان می‌دهد چرا «فَری» این‌قدر مسموم است. خیاطی که با نوارِ اندازه‌گیریِ درست کار می‌کند تعمیر می‌کند و جمال می‌آفریند؛ کسی که با حدس می‌برد، پارچه را هدر می‌دهد و شکل را خراب می‌سازد. همین در زندگی اخلاقی هم صدق می‌کند: با معیارِ نوارِ سنجشِ کتاب و هدایت پیامبر و اهل‌بیت اندازه بگیر؛ با قیچیِ کندِ شایعه، تعصّب یا هوس مَخرّب نزن. درمان هم درونی و جمعی است: نورِ هدایت را در دل مستقر کن تا مَکّن شود؛ نیّت‌ها را پاک کن (خلُوص)؛ با کذب مقابله مکن با کذبِ معکوس، بلکه با بُنیهٔ آرام و ارائهٔ دلیل و صبرِ دلِ آموخته پاسخ ده؛ و بارِ دیگر به معیارِ روشن — قرآن و راهنمایی اهل‌بیت — بازگرد تا آن‌چه ساخته و پرداخته است از آن‌چه وحی است تمیز بخورد.

در جهانی که زبان‌ها سریع‌اند و شایعات پخش می‌شوند، این نصیحت احساسی نیست بلکه یک عملِ ضروری است: از پارچهٔ حقیقت محافظت کن، هر ادعایی را اندازه بزن و در مقابل قیچیِ حسد مقاومت نما. تنها در این‌صورت است که نور می‌تواند جای خود را بازپس گیرد و آنانی که حقیقت را به شایعه فروختند، در برابر کسی که نامش را نمی‌توان به خطا بست، آشکار خواهند شد.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی