دکتر محمد شعبانی راد

ملازمت با نور! و الزمهم کلمة التقوی!

CONCOMITANCE!
ACCOMPANYING!

«لزم» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«لزم المریض السریر»
«لزم الغریم: طلبکار به یقه بدهکار چسبید و آنی او را رها نکرد.»
«الِالْتِزَامُ: الاعتناق»
«أَلْزَمْناهُ‏ … في‏ عُنُقِهِ»
«وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ‏ طائِرَهُ في‏ عُنُقِهِ»
+ «عشق»
+ «شیع»: ملازمت و مشایعت کردن!
«ملازم نورت باش! دومی نورت باش!»
+ «حضور و غیاب آنلاین نور!»
+ «باب مستجار!»
«ملازمت با نور تا رسیدن به مقام پادشاهی! انسان خداگونه!»

ملازمت و پایبندی به نور!
ملازمت با نور!
ملازم نورت باش! وَ أَلْزَمَهُمْ‏ كَلِمَةَ التَّقْوى!
باید مثل گیاه پیچک عاشق، نورتو در آغوش بگیری!
«الِالْتِزَامُ: الاعتناق»
به این میگن بوسه بر تقدیرات!
[همسویی با تقدیرات – رضا به تقدیرات]: [وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ … و همسويى با کلکسیون نورانی]:
الصحيفة السجادية ؛ ص96
 (10) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِي بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ، وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِينَ، فِي بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ كَظْمِ الغَيْظِ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ، وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ، وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْنِ، وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ، وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ، وَ لِينِ الْعَرِيكَةِ، وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ، وَ حُسْنِ السِّيرَةِ، وَ سُكُونِ الرِّيحِ، وَ طِيبِ الْمُخَالَقَةِ، وَ السَّبْقِ إِلَى الْفَضِيلَةِ، وَ إِيثَارِ التَّفَضُّلِ، وَ تَرْكِ التَّعْيِيرِ، وَ الْإِفْضَالِ عَلَى غَيْرِ الْمُسْتَحِقِّ، وَ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَ إِنْ عَزَّ، وَ اسْتِقْلَالِ الْخَيْرِ وَ إِنْ كَثُرَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي، وَ اسْتِكْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي، وَ أَكْمِلْ ذَلِكَ لِي بِدَوَامِ الطَّاعَةِ، وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ، وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ، وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّأْيِ الْمُخْتَرَعِ.
اى خداوند، مرا سيماى صالحان ده و جامه پرهيزگاران: در گستردن عدل و فرو خوردن خشم و خاموش كردن آتش دشمنى و به هم پيوستن تفرقه جويان و آشتى دادن خصمان و فاش كردن نيكى و پوشيدن عيبها و نرمخويى و فروتنى و نيك سيرتى و بيرون راندن باد غرور از سر و خوشخويى و سبقت در فضيلت و ايثار در بخشش و دم فرو بستن از عيب ديگران و ترك افضال در حق كسى كه در خور افضال نباشد و گفتن سخن حق، هر چند دشوار بود و اندك شمردن نيكيهاى خود در كردار و گفتار هر چند بسيار بود و بسيار شمردن بديهاى خود در كردار و گفتار هر چند اندك بود.
اى خداوند، اين صفات را در من به كمال رسان به دوام طاعت خود و همسويى با جماعت مقبول و دورى از بدعت جويان و پيروان باورهاى مجعول.

+ «ثخن»
+ «جثم»
+ «لزم»
+ «گرایش – وابستگی – پیوند – خودکفایی – فناء – بقاء»
+ «حبّ»: «أحبّه إذا لزمه»
مفهوم مشترک گرایش در این واژه‌ها خیلی زیباست.
[قرین – ملاقات – رابطه]
مصاحبة الشي‏ء بالشي‏ء دائما
وَ أَلْزَمَهُمْ‏ كَلِمَةَ التَّقْوى
وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ‏ طائِرَهُ في‏ عُنُقِهِ.
«الملتزَم»‏ یعنی صاحب نور که اهل نور همیشه، قرینش بوده، و دائما در ملکوت قلب خود، نورشو و یادشو ملاقات میکند و ملازمش میباشد و رابطه اعتقادی خودشو با این نور حفظ می‌کند.

أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ؟!

یک نکته مهم:
صاحبان نور میگویند:
ما نمی‌تونیم مجبورتون کنیم «أَ نُلْزِمُكُمُوها؟!» که حادثه رو عیبتون بدونین، یعنی به زور، راضی به تقدیراتی بشین که برای درمان عیب حسد شما اندازه‌گیری و اجراء شده «لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ»!
ما فقط این بینش درست رو بهتون یاد میدیم «فَذَكِّرْ»، حالا «إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ» خودتون ببینین واقعا به دردتون میخوره، بهش عمل کنین [یعنی وقتی آیت و تقدیر عرضه میشه و کارتون گره میخوره، با این روش که ما یادتون دادیم، گرههای زندگیتونو باز کنین و عمل صالح انجام بدین].
ما هم خودمان، میبینید که عامل به همین بینشیم
و عملا داریم بهتون تئوری همین روش زندگی خودمون رو یاد می‌دهیم!
+ «و محمد یسال عن ولایة علی»
باید دانست که ملازمت با نور، امری اجباری نیست و هر کسی خودش باید اختیارا از نور خوشش بیاد و تن به این اوامر نورانی بده تا قلبش از عیب حسدش درناژ بشه!
«أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ»
أي أ تريدون مني أن أكرهكم على المعرفة و ألجئكم إليها على كره منكم هذا غير مقدور لي
آيا شما ميخواهيد تا من شما را بمعرفت خداى تعالى و دين اجبار كنم؟ اين كار مقدور من نيست.
و الهاء كناية عن الرحمة فيدخل فيها النبوة و الدين و سائر النعم
و قيل معناه
و ممكن است معناى آيه آن باشد كه:
أ نلزمكم قبولها فحذف المضاف و يجوز أن يكون الهاء كناية عن البينة
آيا ميخواهيد من شما را بقبول و پذيرش نبوت و دين يا «بينة» و برهان اجبار كنم.
و يكون المراد أن
و شايد منظور اين باشد كه
علي أن أدلكم بالبينة و ليس علي أن اضطركم إلى معرفتها.
وظيفه من تنها همانست كه شما را به «بينه» و برهان راهنمايى و دلالت كنم،
ولى اجبار بمعرفت آن در عهده من نيست.
«مگر ما كه حامى حقوق شمائيم مى‏‌توانيم شما را ملزم و مجبور سازيم كه به راه هدايت باز گرديد در حالى كه خود از آن بيزاريد: «أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ‏»؟!»
+ «فهدیناهم فاستحبوا العمی علی الهدی»

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها:
عبد اللَّه بن حسن (مشهور به عبد اللَّه محض) گويد:
مادرم فاطمه دخت گرامى امام حسين عليه السّلام فرمود:
چون بيمارى جدّه‌‏ام حضرت فاطمه سلام اللَّه عليها دختر بزرگوار پيغمبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به وخامت گرائيد، و گلشن جوانيش پژمرد، چند تن از زنان مهاجر و انصار به قصد عيادت به خانه آن حضرت آمدند، و گرد بستر وى حلقه زدند و عرضه داشتند:
اى دختر نازنين پيامبر شب را با مريضى جانكاهت چگونه به صبح رساندى، و اكنون حالت چطور است؟
زهراى مرضيّه كه خود را در آستانه انتقال به ابديّت مى‏‌ديد، در پاسخ آنان بجاى اين كه از درد و درمان خود سخن گويد، با لحنى غم آلود امّا جدّى و طوفانى، از درد كشنده اجتماع سخن گفت و زنگ خطر در گوش مسلمين نواخت، تا شايد بتواند در آخرين لحظات زندگى خود، با آگاهى دادن، آنان را از نابودى حتمى برهاند،
فرمود:
به خدا سوگند شبم را به صبح رساندم در حالتى كه از طعم ناگوار ميوه‏ دنياى شما سخت متنفّر و بيزارم، و از مردان كج‌انديش و كج رفتارتان كه ثمره اين دنيايند دلخون، و دشمن آنانم، و چون آنان را در دهان آزمودم، همچون ميوه تلخ و نارس از دهان به دور افكندم، و پس از آنكه با محك آزمايش سنجيدم و از نيّات بد و خويهاى ناهنجار آنان با خبر شدم ايشان را دشمن داشتم.
چه بسيار زشتند مردانى كه خصلت مردى ندارند، لبه تيز شمشير آنان كند و شكسته شده، و سر نيزه‏‌هايشان كارآئى ندارد.
مردانى كه عقيده و رأيشان ديگر رنگ ثبات ندارد، و هر لحظه به رنگى درآيند، و به جاى افتخار آفرينى و صعود به قلّه ترقّى، هر دم با سرعتى بيشتر گامى به كشاندن خود به تباهى و سقوط بر مى‏‌دارند.
آه كه به چه كار نكوهيده‏‌اى دست زدند، و چه بد توشه‌‏اى پيشاپيش براى خود فرستادند و (با كنار زدن حقّ از مقرّ خود و گذاشتن ناحقّ به جاى آن) خود را مستوجب خشم خداوند كرده و به عذاب هميشگى دوزخ گرفتار ساختند.
من وقتى چنين ديدم بناچار مهار آن (خلافت، و غصب فدك) را به گردن خودشان انداختم [يعنى لكه ننگ اين كار زيانبار را براى ابد بر دامنشان باقى گذاشتم، و آنها را با بار سنگين مسئوليّت كه بر دوششان مى‏‌باشد به حال خود رها نمودم، تا مانند شتر بى‌‏صاحب هر جا سبزه‏‌زارى ديد، برود، و به هر قرقگاهى قدم نهد، ولى (مسلّم است كه) عاقبت صاحب ملك پيدا خواهد شد، و با بريدن گوش و بينى و لب و ساير اعضا، آن را شكنجه خواهد داد و گاهى آن را پى‏ مى‌‏برد، و گاهى نيز به خاك و خونش مى‏‌كشد.
اين سزاى حيوان افسار گسيخته‌‏اى است كه صاحب خود را خسته نموده،
و با چموشى و لگد اندازى مهار خود را از دست او در آورده است
.
و چنين خواهد بود سرانجام ملّتى هم كه خودسرى پيشه سازد، و ستمگر شود، و به هر اقدامى دست زند و به هر قرقگاهى گام نهد، از رحمت واسعه الهى دور گردد، و تازيانه نقمت بر پيكرش فرود آيد.
واى به حالشان! چگونه خلافت را جابجا كردند، و آن را از بنيان استوار كوههاى ثابت خاندان رسالت، بر گردانيده و دور ساختند، و از پايه‌‏هاى استوار نبوّت و منزلگاه وحى و جبرئيل امين جدا كردند، و آن كس (علىّ عليه السّلام) را كه در امر دنيا و دين ماهر و متخصّص بود كنار زدند و از حقّش محروم نمودند؟!
آگاه باشيد اين كار زيانى است آشكار!
اين چه انتقامى بود كه از ابو الحسن كشيدند و با اين كيفر خونبهاى خونهاى مشركين را كه بدست او ريخته شده بود، پرداختند؟!
به خدا سوگند (علی را) دستخوش انتقام و كينه‏‌توزى نساختند، مگر از ترس شمشير برّانش كه صاعقه‏‌وار بر فرق دشمنان خدا كوبيده بود، و (نيز از ترس) گامهاى استوار و پولادينش كه با وجود مشاهده سختى‌‏ها در چند قدمى خود، ميدان نبرد را مى‏‌لرزانيد، و با حمله‌‏هاى صف‌شكن خويش طومار حيات دشمن را در هم مى‏‌پيچيد، و (از ترس) شدّت خشم و ستيزش كه براى اجراى قانون حقّ و عدالت، پلنگ‌آسا، از هيچ چيز نمى‏‌هراسيد و آنقدر پايدارى مى‏‌كرد تا رضاى خدا را بدست آورد.
بخدا سوگند اگر دست باز مى‌‏داشتند و زمام خلافت را كه پيغمبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به دست او نهاده بود از وى بازپس نمى‌‏گرفتند، و در اختيارش باقى‏ مى‌‏گذاشتند، كاروان (ره گم كرده) بشريّت را با كمال آرامش با سيرى ملايم به سوى سعادت و حقّ رهبرى مى‏‌نمود، بى‌‏آنكه بواسطه كشيدن افسار، مركوب زخمى گردد، و سوار بر آن نيز بواسطه جنبشهاى ناشى از حركت بى‏‌رويّه آن در شكنجه و ناراحتى بيفتد،
تا ايشان را به سرچشمه جوى زلال و گواراى آب حيات برساند، جويبارى كه آبى پاك دو سمت آن موج مى‌‏زد، و اطراف و جوانب آن پاكيزه بود، و آنان را سيراب مى‏‌نمود، سير و سيراب از آن جاى باز مى‏‌گرداند، در حالى كه خودش از آن بهره‏‌اى نمى‏‌برد، مگر با جامى كوچك كه تشنه‌‏اى تشنگى خود را رفع كند، و اندكى غذا كه گرسنه رفع گرسنگى خود بدان نمايد، و كوچكترين بهره‏‌اى به نفع خويش نمي‌برد،
و آن زمان بود كه درهاى بركات از زمين و آسمان به روى مردم گشوده مى‌‏شد، و اقتصاد آنان رونق مى‌‏گرفت، و مردم در ناز و نعم بسر مى‌‏بردند، در حالى كه رهبرشان سودى عايد خود نساخته و از اين همه بركات و زر و زيور چيزى براى خويش نيندوخته بود، و براى همگان پرهيزكار از رياست‌طلب شناخته مى‌‏شد.
آرى حقّ علىّ را غصب كردند، ولى ديرى نخواهد پاييد كه خداوند آنان را به كيفر دست‌آوردهاى ناپسندشان مبتلا خواهد ساخت.
[سخن زهراى أطهر تا اينجا دفاع از حقّ امامت و خلافت از دست رفته همسرش علی، و برنامه همه‌جانبه او بود، ولى از اينجا به بعد نتيجه شوم غصب خلافت، و آينده مرگ‌بار زندگى در زير سلطه قدرت حاكمان زر و زور، و انتقالات ننگين خلافت در سراشيب زمان را چنين ارزيابى مى‌‏كند.]
اكنون بيا و گوش فرا دار!
هر چه زنده بمانى روزگار مصائب‏ شگفت‏‌انگيزى در چشم‌اندازت قرار خواهد داد، كه بيشتر بُهت‌زده‌‏ات مى‏‌كند.
ولى كار اين مردم بسيار حيرت‌‏آور است.
اى كاش مى‌‏دانستم به چه چيز استناد كرده‏‌اند، و به چه دست‌‏آويزى چنگ زده‏‌اند؟
به خدا سوگند كه ايشان جهت پرواز، پرهاى نرم و ريز پنهان در زير بال و دم (شاهين مقصود) را كه با يك جنبش كنده مى‌‏شود و از حركت و پرواز بازمى‌‏ماند، گرفتند، و شاهپرهاى قوى و نيرومند جلوى بال را رها كردند.
و در سفرهاى زمينى، بن گردن مركوب را كه مركز قوا است و قدرت كشش كالسكه را دارد رها ساختند و دم و دنباله آن را كه تاب مقاومت ندارد، گرفتند.
 [و در نتيجه نصيب سرنشينان هر دو گونه وسيله هوائى و زمينى بازماندن از مقصد و يا نابودى حتمى است، و كلام را متوجّه وضع أسف بار آنان نمود كه به اين كار مجبور هم نبودند بلكه «استبدلوا» به ميل خود چنين كردند پس جاى تأسف نيست چرا كه يا خود انتخاب كردند، يا تسليم شدند و اين سزاى لجبازى است، لذا فرمود:]
اى تباه باد (چنين مردمى)!
و دماغ چنين مردمى به خاك ماليده باد كه اين گونه كوته‌‏بين هستند، و گمان دارند كار خوبى انجام داده‏‌اند، متوجّه باشيد اينان مفسد و تباه‌كارند، و به دقايق و عاقبت امر توجّه ندارند.
[واى بر ايشان!]
آيا از شخصيّتى كه ديگران را به راه حقّ راهنمائى مى‌‏نمايد، شايسته‌‏تر است كه پيروى شود، يا از فردى كه خود هنوز راه نيافته مگر آنكه ديگرى او را براه راست آورد؟
پس چيست و چه شده شما را، چگونه اين دو فرد قادر و عاجز را يكسان مى‌‏دانيد؟ (يونس 10: 35).
به جاودانگى خدا سوگند! اين عمل ناشايست شما عاقبتى ناستوده‌‏تر خواهد داشت، تخم آشوب در خاطره‏‌ها كاشته شد، و زمانه آبستن حوادث ناگوارى گشت.
(و چون ميكربى كه وارد بدن سالمى شود، ظرف مدّت كمى نوزادهاى خطرناكى شكل خواهد گرفت، هر چند در آغاز از فرط كوچكى خطرش بظاهر ناپيداست، ولى در ديد واقع‌‏بينان از همان ابتدا پيداست، و ديگران هم پس از گذشت دوران حمل و كمون و تخمير خطر آن را احساس خواهند كرد و در صدد دفاع بر خواهند آمد امّا افسوس زمانى كه ديگر چاره‌‏اى نيست).
آرى خطر سقوط در هرج و مرج و بدتر از آن افتادن به دام استبداد، از هم اكنون حتمى به نظر مى‏‌رسد.
امّا، آيا به اين زودى؟ نه! بلكه اندكى درنگ لازم است تا نتيجه دهد، و بزايد، آن وقت است كه از پستان روزگار پرفتنه كه از گياهان سمّى تغذيه شده بجاى شير، خون زهر آلود خواهيد دوشيد، آنهم نه اندك، بلكه ظرف‏هاى بزرگ را مالامال از خون تازه و زهر كشنده‌‏اى، خواهيد نمود كه از آشاميدن قطره‌قطره آن جز مرگ و اندوه بهره ديگرى نخواهيد برد، آن وقت است كه زيان و خسارت، دامن مردم هوسباز باطل‌‏گرا را خواهد گرفت، و نسلها و نژادهاى آينده نتيجه وحشتناك پايه‏‌گذارى پيشينيان را خواهند ديد، و بنيانگذار نخستين اين همه سيه‌‏روزى را خواهند شناخت.
هم اكنون با اين فرياد در گلو شكسته‏‌ام، به شما هشدار مى‌‏دهم به آينده‏‌اى دهشت‏بار دل خوش داريد، و با آرامش خاطر بخسبيد و به دلهاى خود مژده دهيد! خود را مهيّاى فتنه و آشوب و سه پى‏آمد سوء سازيد كه دير يا زود گرفتار آن خواهيد شد:
گردنهاى خميده به لبه شمشيرهاى برّان تسليم خواهد شد،
و سرهاى فرود آمده در برابر ناكثان، به خاك پست سپرده خواهد شد.
چنگال خونين استبداد با يك دست گريبان آنها را خواهد گرفت و با دست ديگر شلاق ديكتاتورى و قانون‏‌شكنى بر سرشان خواهد زد،
و (در نتيجه) آشوب و هرج و مرج عمومى زهرش را به كامتان خواهد ريخت.
اندك زمانى شما را به حال خود گذارند، امّا همين كه جاى پاى خود را محكم نمودند چوب حراج بر هستى و شرف شما خواهند زد و همه را به يك‌جا به يغما خواهند برد.
تا بجائى كه در أنبارها و خزانه فقط پشيزى بى‌‏ارزش بجاى خواهند گذاشت، و كشتزارهايى را كه شما به ثمر رسانده‏‌ايد درو خواهند كرد، حتى خود خدمتگزاران در جهنّم استبداد، هيزم خواهند گشت و براى گرمى تنور هوس آنان، سوخته خواهند شد.
دريغ و افسوس! هيچ نمى‏‌دانيد كه در چه مسير خطرناكى افتاده‏‌ايد، سررشته، گم شده، و از عواقب زيانبار آن بى‌‏اطّلاعيد، بى‏‌گمان كوركورانه خود را به ظلمت انداخته‏‌ايد و بالاخره كِشته خويش را درو خواهيد كرد،
مگر ما كه حامى حقوق شمائيم مى‌‏توانيم شما را ملزم و مجبور سازيم كه به راه هدايت باز گرديد در حالى كه خود از آن بيزاريد؟!
«أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ‏»؟!

[مورد بعدی « أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ »
در قصه صلح امام حسن ع آمده است!]
امام حسن علیه السلام:
أَلَا وَ إِنِّي قَدْ بَايَعْتُ هَذَا- وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى مُعَاوِيَةَ-
«وَ إِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِينٍ» .
… أَيُّهَا النَّاسُ، اسْمَعُوا وَ عُوا، وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ رَاجِعُوا،
وَ هَيْهَاتَ مِنْكُمُ الرَّجْعَةُ إِلَى الْحَقِّ، وَ قَدْ صَارَعَكُمُ النُّكُوصُ، وَ خَامَرَكُمُ الطُّغْيَانُ وَ الْجُحُودُ
«أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ»
وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏.

[عمل صالح – فرض – لازم] :
اونیکه واجب و لازمه، انجامش بده
و اون همون عمل صالحی است که با یاد معالم ربانی انجامش میدهی!

« خَيْرُ الْأَعْمَالِ مَا قَضَى اللَّوَازِمَ »
+ « خَيْرُ أَعْمَالِكَ مَا قَضَى فَرْضَكَ‏ »
+ «اقرضهم من عرضک».

کجا باید اقرار به گناه کرد؟ ملتزم!
ملتزم، نام زیبای «آیاتی و رسلی» است!
+ «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق»
وقتی آیتی عرضه میشه، اونجا وقتشه که با استعمال اندیشه و معالم ربانی، پا روی بخلت بذاری و بگی واقعا همانطوریکه صاحبان نور یادمون دادند: حوادث آثار عیب خود ماست «أَقِرَّ لِرَبِّكَ بِذُنُوبِكَ فِي هَذَا الْمَكَانِ»، الآن هم نا آرامی من در این شرایط، مربوط به اینه که من بخیلم و حسودم و گرچه نور ولایت رو از ماخذ نورانی آموخته‌ام اما حسدم نمیذاره به اون عمل کنم و اگه عمل کنم و حسد رو زیر پا بذارم، آرا مش قلبی حتمی است.
امام صادق علیه السلام:
إِنَّ آدَمَ لَمَّا طَافَ بِالْبَيْتِ فَانْتَهَى إِلَى الْمُلْتَزَمِ
فَقَالَ جَبْرَئِيلُ ع
أَقِرَّ لِرَبِّكَ بِذُنُوبِكَ فِي هَذَا الْمَكَانِ

فَوَقَفَ آدَمُ فَقَالَ يَا رَبِّ
إِنَّ لِكُلِ‏ عَامِلٍ أَجْراً وَ لَقَدْ عَمِلْتُ فَمَا أَجْرِي

فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ يَا آدَمُ
مَنْ جَاءَ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ إِلَى هَذَا الْمَكَانِ فَأَقَرَّ فِيهِ بِذُنُوبِهِ غَفَرْتُ لَهُ‏
.

[سورة هود (۱۱): الآيات ۲۵ الى ۲۸]
قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتاني‏ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ (28)

[سورة الإسراء (۱۷): الآيات ۱۳ الى ۱۵]
وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ‏ طائِرَهُ في‏ عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً (13)

[سورة طه (۲۰): الآيات ۱۲۶ الى ۱۳۰]
وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَكانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى (129)

[سورة الفرقان (۲۵): الآيات ۷۱ الى ۷۷]
قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزاماً (77)

[سورة الفتح (۴۸): الآيات ۲۶ الى ۲۹]
إِذْ جَعَلَ الَّذينَ كَفَرُوا في‏ قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ وَ أَلْزَمَهُمْ‏ كَلِمَةَ التَّقْوى‏ وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً (26)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی