دکتر محمد شعبانی راد

قبض و بسط نور، برهانِ رسا! حجة بالغة!

Conclusive Argument!

«حجة بالغة» یعنی نور ولایت!
یعنی قبض و بسط نور قلب! یعنی امر الله!
+ «بلغ – صدای رسا»
+ «حجج»
+ «برهان»

قبض و بسط نور، برهانِ رسا! حجة بالغة!
«Conclusive Argument»

فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ + الله یقبض و یبصط
قبض و بسط نور قلب، همان برهانِ رساست که ويژۀ خداست!

فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ!

[سورة الأنعام (۶): الآيات ۱۴۸ الى ۱۵۰]
سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا
لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا
وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْ‏ءٍ 
كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا 
قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا
إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُونَ (۱۴۸)
كسانى كه شرك آوردند به زودى خواهند گفت:
«اگر خدا مى‏‌خواست، نه ما و نه پدرانمان شرك نمى‏‌آورديم،
و چيزى را [خودسرانه‏] تحريم نمى‏‌كرديم.»
كسانى هم كه پيش از آنان بودند، همين گونه [پيامبران خود را] تكذيب كردند،
تا عقوبت ما را چشيدند.
بگو:
«آيا نزد شما دانشى هست كه آن را براى ما آشكار كنيد؟
شما جز از گمان پيروى نمى‌‏كنيد، و جز دروغ نمى‏‌گوييد.»
قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ
فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ (۱۴۹)
بگو: « برهانِ رسا ويژه خداست،
و اگر [خدا] مى‌‏خواست قطعاً همه شما را هدايت مى‏‌كرد.»
قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا
فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ
وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ (۱۵۰)
بگو:
«گواهان خود را كه گواهى مى‌‏دهند به اينكه خدا اينها را حرام كرده، بياوريد.»
پس اگر هم شهادت دادند تو با آنان شهادت مده،
و هوسهاى كسانى را كه آيات ما را تكذيب كردند و كسانى كه به آخرت ايمان نمى‏‌آورند
و [معبودان دروغين را] با پروردگارشان همتا قرار مى‌‏دهند، پيروى مكن.

وقتی که بین تمنّا و تقدیر قرار میگیری،
«دیلماانتخاب خود خواسته!»

خدای مهربان با قبض و بسط نور قلبت،
برهان رسا رو به اطلاعت میرسونه،

و حجت رو برای تو تموم میکنه!
به این میگن حجت بالغه!
به این میگن: «امر الله»
به این میگن: نور ولایت!
به این میگن: نور علم و هدایت!
هزار واژۀ مترادف نور میخواهند همینو به ما یاد بدهند!
و درمقابل، هزار واژۀ مترادف حسد، میخواهند مفهوم متضاد نور ولایت را که در عیب حسد و تمناها وجود دارد به ما آموزش بدهند!
پس تمامی واژه‌های قرآن و در واقع همۀ کتب آسمانی، در مفهوم و معنا، به دو آیتم کلی یعنی نور ولایت و حسادت برمی‌گردند.
ریشه‌های سه حرفی عربی و تمامی مشتقات آنها به یکی از این دو مفهوم، یعنی نور ولایت یا تاریکی حسادت برمی‌گردند، لذا قرآن و کتب آسمانی در اصل واژه های نور و ظلمت اند! مثل زبان کامپیوتر که صفر و یک هستند!
قلبی که خواهان زبان اصلی علم است باید این نور و ظلمت را در لحظه لحظۀ زندگی خود ببیند کانه در حال دیدن «قرأ»، یعنی قرائت قرآن است!
پس تلاوت آیات و قرائت قرآن، عملا یعنی دیدن همین برهان رسا و قاطع قبض و بسط نور در ملکوت قلب است.
و اینجوری نقش خدا رو و کلام خدا رو یعنی قرآن رو،
در زندگی روزمره میشه دید و شنید و چشید و فهمید
و بهش عمل کرد و مزه شیرین عمل صالح تولید شده رو با قلب، درک نمود!
اما حسود قلبی پشت به نور و رو به تمنا داره،
که این شیرینی عمل به نور ولایت رو هیچوقت درک نخواهد کرد!

[قبض و بسط – حجة بالغة] :
چقدر این حدیث زیبا و این مطلب که نور قبض و بسط از کسی سلب اختیار نمیکنه، یعنی نه امرش اجباریه و نه نهیش اجباریه، برای درک فرایند نور ولایت، زیبا و مهم است.
هر دو با اختیار شخص منافاتی ندارند!
به این میگن حجت بالغة!
یعنی در عین اینکه شخص کاملا مختار و با اراده خودش، نهایتا تصمیم می‌گیره،
معذلک با این نور قبض و بسط، با او اتمام حجت میشه و گفتنی‌ها گفته میشه تا دیگه بعدش جای هیچ عذر و بهانه‌ای باقی نمونه.
«بَلْ مَنَّ عَلَيْهِمْ بِأَنْ بَصَّرَهُمْ وَ عَرَّفَهُمْ وَ حَذَّرَهُمْ وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ
لَا جَبْلًا لَهُمْ عَلَى مَا أَمَرَهُمْ بِهِ فَيَكُونُوا كَالْمَلَائِكَةِ
وَ لَا جَبْراً لَهُمْ عَلَى مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ وَ
فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ»
بلکه خداوند بر آنان منّت گذاشت و بصیرت بخشید و معرفت داد و برحذرشان داشت و امرشان کرد و نهیشان نمود،
ولی در وجودشان اطاعت از اوامر را نیافرید که مانند ملائکه باشند،
و [از سوی دیگر نیز] آنان را مجبور بر انجام آنچه از آن نهی نموده بود نکرد، فَلِلَّهِ الحُجَّةُ الْبالِغَةُ. و درود بر آن کس باد که از هدایت پیروی می‌کند!.

خدا با این مطلب که برای ما توانایی فهم قبض و بسط رو قبل از اینکه قلب رو قبض و بسط کنه، قرار داده، منت بر ما گذاشته و نعمت رو بر ما تمام کرده انگاری الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی با فهم قبض و بسط قلبی ممکن می شود.
اینکه این مفهوم زیبا برای حجت بالغه اینجوری استنباط شد خیلی قشنگ و زیباست که حجت بالغة از کسی سلب اختیار نمی‌کنه و این مطلب بسیار مهمی است.

امام حسن علیه السلام:
كَتَبَ الْحَسَنُ الْبَصْرِيُّ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع
أَمَّا بَعْدُ
فَإِنَّكُمْ مَعْشَرَ بَنِي هَاشِمٍ الْفُلْكُ الْجَارِيَةُ فِي اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ وَ الْأَعْلَامُ النَّيِّرةُ الشَّاهِرَةُ أَوْ كَسَفِينَةِ نُوحٍ ع الَّتِي نَزَلَهَا الْمُؤْمِنُونَ وَ نَجَا فِيهَا الْمُسْلِمُونَ
كَتَبْتُ إِلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عِنْدَ اخْتِلافِنَا فِي الْقَدَرِ وَ حَيْرَتِنَا فِي الِاسْتِطَاعَةِ
فَأَخْبِرْنَا بِالَّذِي عَلَيْهِ رَأْيُكَ وَ رَأْيُ آبَائِكَ ع
فَإِنَّ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عِلْمَكُمْ
وَ أَنْتُمْ شُهَدَاءُ عَلَى النَّاسِ وَ اللَّهُ الشَّاهِدُ عَلَيْكُمْ‏ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ

فَأَجَابَهُ الْحَسَنُ ع‏
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

وَصَلَ إِلَيَّ كِتَابُكَ
وَ لَوْ لَا مَا ذَكَرْتَهُ مِنْ حَيْرَتِكَ وَ حَيْرَةِ مَنْ مَضَى قَبْلَكَ إِذاً مَا أَخْبَرْتُكَ

أَمَّا بَعْدُ
فَمَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِالْقَدَرِ خَيْرِهِ وَ شَرِّهِ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ فَقَدْ كَفَرَ

وَ مَنْ أَحَالَ الْمَعَاصِيَ عَلَى اللَّهِ فَقَدْ فَجَرَ
إِنَّ اللَّهَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً
وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً
وَ لَمْ يُهْمِلِ الْعِبَادَ سُدًى مِنَ الْمَمْلَكَةِ بَلْ هُوَ الْمَالِكُ لِمَا مَلَّكَهُمْ وَ الْقَادِرُ عَلَى مَا عَلَيْهِ أَقْدَرَهُمْ
بَلْ أَمَرَهُمْ تَخْيِيراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِيراً
فَإِنِ ائْتَمَرُوا لِلطَّاعَةِ لَمْ يَجِدُوا عَنْهَا صَادّاً
وَ إِنِ انْتَهَوْا إِلَى الْمَعْصِيَةِ فَشَاءَ أَنْ يَمُنَّ عَلَيْهِمْ بِأَنْ يَحُولَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَهَا فَعَلَ
وَ إِنْ لَمْ يَفْعَلْ فَلَيْسَ هُوَ الَّذِي حَمَلَهُمْ عَلَيْهَا جَبْراً وَ لَا أُلْزِمُوهَا كَرْهاً
بَلْ مَنَّ عَلَيْهِمْ بِأَنْ بَصَّرَهُمْ وَ عَرَّفَهُمْ وَ حَذَّرَهُمْ وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ
لَا جَبْلًا لَهُمْ عَلَى مَا أَمَرَهُمْ بِهِ فَيَكُونُوا كَالْمَلَائِكَةِ
وَ لَا جَبْراً لَهُمْ عَلَى مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ

وَ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ‏
وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏
.
سخن امام حسن عليه السّلام در بارۀ استطاعت:
حسن بصرى به امام حسن عليه السّلام اين نامه را نوشت:
امّا بعد؛
همانا شما گروه بنى‌هاشم كشتى‌هاى روان در دل موجهاى هراس‌انگيز دريا و نشانه‌هاى تابان نامدار يا همچون كشتى نوح عليه السّلام هستيد كه مؤمنان در آن نشستند و مسلمانان در آن نجات يافتند.
اى فرزند پيامبر خدا صلّى اللّٰه عليه و آله!
علّت نگارش اين نامه و تقديم به حضورت اين است كه
ما در معناى قدر اختلاف داريم (تقدیرات
و در موضع «استطاعت» حيرانيم.
ما را از عقيدۀ خود و پدرانت در اين خصوص آگاه ساز؛
زيرا سرچشمه دانش شما، دانش خداست
و شما حجّت و گواه بر مردم هستيد و خدا حجّت و گواه بر شماست.
فرزندانى هستيد كه پى در پى از يك ديگر تولّد يافتيد و خداوند بسيار شنوا و داناست.
امام حسن عليه السّلام در پاسخ او چنين فرمود:
« بِسْمِ‌ اَللّٰهِ‌ اَلرَّحْمٰنِ‌ اَلرَّحِيمِ‌».
نامۀ شما به دستم رسيد و اگر آنچه از سرگردانى خود و سرگردانى كسانى كه پيش از تو درگذشتند نمى‌بود من تو را از آن آگاه نمى‌كردم.
امّا بعد،
هر كه به قدر (تقدیرات)– چه نيك و چه بد- ايمان ندارد و معتقد نيست كه خداوند آن را مى‌داند به طور قطع او كافر است.
و هر كه گناهان را به خدا نسبت دهد به طور قطع فاجر است.
به راستى، خدا به زور اطاعت نشود و به نافرمانى مغلوب نگردد.
خدا مردم را به حال خود رها نساخته و از سيطرۀ خويش خارج ننموده،
بلكه اوست مالك آنچه به آنها ارزانى داشته
و قادر بر هر چه آنان را به انجام آن قدرت بخشيده،
بلكه به ايشان امر كرده طبق اختيار خودشان آن را بپذيرند
و ايشان را نهى كرده تا از گناهان طبق اختيار خودشان دورى نمايند؛
پس اگر سر به فرمان الهى نهند مانعى نباشد و اگر به گناه گرايش پيدا كنند و خدا خواهد كه بر ايشان منّت گذارد و مانعى بين آنان و گناه ايجاد نمايد، مى‌تواند چنين كند ولى اگر چنين نكند، او نيست كه آنان را با جبر و زور به گناه واداشته باشد و او نيست كه آنان را بدون تمايل خودشان به آن مجبور كرده باشد؛ بلكه بر آنان منّت نهاده كه اهل بصيرت و معرفت ساخته و بر حذر داشته و امر و نهى فرموده است.
سرشت آنان را همچون فرشتگان قرار نداده كه مجبور به طاعت باشند
و بر آنچه از آن نهيشان كرده اجبار در اين كار نگذاشته.

حجّت رسا از آن خداست كه اگر خواهد همه را هدايت نمايد.
«وَ اَلسَّلاٰمُ‌ عَلىٰ‌ مَنِ‌ اِتَّبَعَ‌ اَلْهُدىٰ‌».

وقتی به حجت بالغة رسیدی، با او نجوا کن!
+ «نجو – مناجاة»

حجت بالغه پاسخی است دندان‌شکن که کار را تمام می‌کند و این پاسخ را تو نمی‌دانستی و صاحب نورت این پاسخ را با گوشۀ چشمی بصورت نور و برهان برای تو رساند (مثل تقلب رسوندن در امتحان، رشوۀ علمی)، معلمت که خیلی دوستت داره، سر جلسه امتحان میبینه تو که بچه خوب و زرنگی بودی، روی یک سوال، بدجوری گیر کردی و چاره کارت هم فقط یک اشاره کوچولو به راه حل درسته! زیر چشمی بهش نگاه میکنی که اگه تقلب رو نرسونی، کار لنگه، ناگهان با یک اشاره بهت می‌فهمونه که این سوال با کدوم فرمول حل میشه و تو رو یاد یک چیزی میندازه که فورا میگی، گرفتم الان! سریع میری مساله رو حلش می‌کنی و کار تمام، در واقع بهت میگن چکار باید بکنی! این پاسخ، دقیقا از روی آیات و احادیث برمیخیزد و تنها صاحبان و حاملان نور با علم ماخوذ از آل محمد ع می‌توانند در لحظه بروز آیت، این مطلب مهم را به زبان خیلی ساده و با نور قلبی به تو برسانند!

[برهان – حجة بالغة]:
«يَبْلُغُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ الْجَاهِلَ فَيَعْلَمُهَا بِجَهْلِهِ كَمَا يَعْلَمُهُ الْعَالِمُ بِعِلْمِهِ»
هر جا گیر کردی، نیاز به برهان و حجت بالغه داری که جاهل هم اونو می‌فهمه تا چه برسه به عالم!
حجت بالغه این ویژگی رو داره که برای فهموندن عالم و جاهل فرقی نمیکنه، هر کی باشه می‌فهمه و این نوع تفهیم، همون برهان و نور و تجلی چهره و تمثال نورانی صاحبان نور است که در لحظه بروز آیت، در این شرایط نار، نور را می‌بینی!

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏
جَمِيعُ أُمُورِ الْأَدْيَانِ أَرْبَعَةٌ
امور اديان چهار نوع است:

أَمْرٌ لَا اخْتِلَافَ فِيهِ وَ هُوَ إِجْمَاعُ الْأُمَّةِ عَلَى الضَّرُورَةِ الَّتِي يُضْطَرُّونَ إِلَيْهَا
1- امرى كه اختلافى در آن نيست و آن اجماع امت در مسائلى است كه ضرورى است كه چاره‏‌اى جز آن ندارند.
الْأَخْبَارِ الْمُجْمَعِ عَلَيْهَا وَ هِيَ الْغَايَةُ الْمَعْرُوضُ عَلَيْهَا كُلُّ شُبْهَةٍ وَ الْمُسْتَنْبَطُ مِنْهَا كُلُّ حَادِثَةٍ
2- اخبارى كه مورد قبول همه است كه هر شبهه‌‏اى را به وسيله آنها بايد برطرف نمود و هر حادثه‏‌اى را استنباط كرد.

وَ أَمْرٌ يَحْتَمِلُ الشَّكَّ وَ الْإِنْكَارَ فَسَبِيلُهُ اسْتِنْصَاحُ أَهْلِهِ لِمُنْتَحِلِيهِ بِحُجَّةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ مُجْمَعٍ عَلَى تَأْوِيلِهَا
3- امرى كه احتمال شك و انكار دارد در مورد آنها بايد از اهلش سؤال كرد تا دليلى از كتاب خدا كه تأويل آن مورد قبول همه است بياورد.
وَ سُنَّةٍ مُجْمَعٍ عَلَيْهَا لَا اخْتِلَافَ فِيهَا أَوْ قِيَاسٍ تَعْرِفُ الْعُقُولُ عَدْلَهُ وَ لَا يَسَعُ خَاصَّةَ الْأُمَّةِ وَ عَامَّتَهَا الشَّكُّ فِيهِ وَ الْإِنْكَارُ لَهُ
4- سنتى كه جميع آن را قبول دارند و اختلافى در باره آن نيست يا قياسى كه صحت آن را عقل بپذيرد و عامه و خاصه نتوانند در آن شك و ترديد نمايند و انكار كنند،
وَ هَذَانِ الْأَمْرَانِ مِنْ أَمْرِ التَّوْحِيدِ فَمَا دُونَهُ وَ أَرْشِ الْخَدْشِ فَمَا فَوْقَهُ فَهَذَا الْمَعْرُوضُ الَّذِي يُعْرَضُ عَلَيْهِ أَمْرُ الدِّينِ
اين دو امر از توحيد گرفته تا ساير مسائل و از جريمه خدشه تا بالاتر از آن چيز است كه بايد امور دينى را به آنها ارجاع داد.
فَمَا ثَبَتَ لَكَ بُرْهَانُهُ اصْطَفَيْتَهُ وَ مَا غَمَضَ عَلَيْكَ صَوَابُهُ نَفَيْتَهُ
هر چه با دليل ثابت شد مى‌‏پذيرى و آنچه دليلى نداشت از آن چشم مى‌‏پوشى.
فَمَنْ أَوْرَدَ وَاحِدَةً مِنْ هَذِهِ‏ الثَّلَاثِ فَهِيَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ الَّتِي بَيَّنَهَا اللَّهُ فِي قَوْلِهِ لِنَبِيِّهِ‏
قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ‏
هر كس يكى از اين سه مطلب را ايراد نمود، اين همان حجت بالغه‏‌ايست كه خداوند در اين آيه بيان مى‌‏فرمايد:
قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ‏
يَبْلُغُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ الْجَاهِلَ فَيَعْلَمُهَا بِجَهْلِهِ كَمَا يَعْلَمُهُ الْعَالِمُ بِعِلْمِهِ
چنين دليلى به جاهل كه برسد با جهل خود آن را درك مى‏‌كند چنانچه عالم با علم متوجه مى‌‏شود،
لِأَنَّ اللَّهَ عَدْلٌ لَا يَجُورُ يَحْتَجُّ عَلَى خَلْقِهِ بِمَا يَعْلَمُونَ يَدْعُوهُمْ إِلَى مَا يَعْرِفُونَ لَا إِلَى مَا يَجْهَلُونَ وَ يُنْكِرُونَ
زيرا خداوند عادل است و ستم روا نمى‏‌دارد به وسيله آنچه درك مى‌‏كنند بر آنها استدلال مى‌‏نمايد و دعوت به آنچه مى‌‏شناسند مى‏‌كند نه به آنچه منكرند و نمى‏‌فهمند.»

«فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ»
و الحجة البينة الصحيحة المصححة للأحكام
دليل آشكار و صحيح كه مصحح احكام باشد، پيش خداوند است.
و هي التي تقصد إلى الحكم بشهادته
مأخوذة من حج إذا قصد
حجت به معناى قصد اثبات حكم
و البالغة هي التي تبلغ قطع عذر المحجوج بأن تزيل كل لبس و شبهة عمن نظر فيها و استدل بها
و بالغه يعنى بحدى رسيده است كه عذرى باقى نمى‏‌گذارد.
پس «حجة بالغه» آن دليلى است كه هر كس به آن متوسل شود،
هر گونه شك و شبهه‏‌اى را ريشه كن مى‏‌كند.

و إنما كانت حجة الله صحيحة بالغة لأنه لا يحتج إلا بالحق و بما يؤدي إلى العلم‏
حجت خدا صحيح و رساست، زيرا او حجتش بر حق و مفيد علم است.

با حجت بالغه، جاهل هم عالم میشه!
پس برای عمل به نور ولایت، سواد لازم نیست و هیچ بهانه‌ای پذیرفته نیست!
با وجود حجت بالغه، جاهل هم دیگه عذرش موجه نیست!
وَ إِنْ قَالَ كُنْتُ جَاهِلًا
قَالَ لَهُ
أَ فَلَا تَعَلَّمْتَ حَتَّى تَعْمَلَ فَيَخْصِمُهُ
وَ ذَلِكَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ!
صاحبان نور، بگونه‌ای نور ولایت رو آموزش میدهند که برای احدی جای ابهام باقی نمی‌ماند.
پس حجت بالغه نامی دیگر برای معالم ربانی صاحبان نور است که حتی شخص بی‌سواد هم، فرق تمنّا و تقدیر رو میفهمه!

حجت بالغه – تقسیم بندی علوم به سه دسته!
قلب سلیم پیش نیاز درک حجت بالغه!
این علم فقط به قلب سالم می‌رسه،
به این میگن بالغة!
اینجا یک حدیث بسیار مهمی است که در ارتباط با بحث حجت بالغة است و کاملا باید مطالعه شود و چند نکته و مورد آن این است که:
خدا زرنگه و برای اینکه از دستبرد نامحرمان، علمشو محفوظ نگه داره، این علم رو سه جور طبقه بندی کرده،
یک دسته علومی هستن که در اختیار همه می‌باشند و حجت بالغة جزء این دسته نیست!
یک دسته علومی هستن که فقط قلوب پاک و مخلص، اونو می‌فهمن
و دسته دیگه علومی هستند که اصلا مختص راسخون در علم است که کار خواص است!
«فَجَعَلَ قِسْماً مِنْهُ يَعْرِفُهُ الْعَالِمُ وَ الْجَاهِلُ
وَ قِسْماً لَا يَعْرِفُهُ إِلَّا مَنْ صَفَا ذِهْنُهُ وَ لَطُفَ حِسُّهُ وَ صَحَّ تَمْيِيزُهُ مِمَّنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ
وَ قِسْماً لَا يَعْرِفُهُ إِلَّا اللَّهُ وَ أُمَنَاؤُهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ‏»
پس حجت بالغة، رُوش بسته است!
«أَغْشَى أَبْصَارَهُمْ وَ جَعَلَ‏ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً»
و همه این نوری که بهشون اشاره کنه رو نمی‌بینند
«وَ لَكِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ اسْمُهُ مَاضٍ حُكْمُهُ بِإِيجَابِ الْحُجَّةِ عَلَى خَلْقِهِ كَمَا قَالَ اللَّهُ‏ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ أَغْشَى أَبْصَارَهُمْ وَ جَعَلَ‏ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً عَنْ تَأَمُّلِ ذَلِكَ فَتَرَكُوهُ بِحَالِهِ وَ حَجَبُوا عَنْ تَأْكِيدِ الْمُلْتَبِسِ بِإِبْطَالِهِ
فَالسُّعَدَاءُ يَنْتَبِهُونَ عَلَيْهِ وَ الْأَشْقِيَاءُ يَعْمَهُونَ عَنْهُ‏
وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»
این نور رو فقط سعدا می‌بینن و اشقیاء برای دیدن این نور نامحرم‌اند!
قسمتی از این حدیث:
«… ثُمَّ قَالَ ع بَعْدَ ذِكْرِ بَعْضِ الْآيَاتِ الْوَارِدَةِ فِي شَأْنِهِمْ ع وَ تَأْوِيلِهَا
وَ إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ هَذِهِ الرُّمُوزَ الَّتِي لَا يَعْلَمُهَا غَيْرُهُ وَ غَيْرُ أَنْبِيَائِهِ وَ حُجَجِهِ فِي أَرْضِهِ لِعِلْمِهِ بِمَا يُحْدِثُهُ فِي كِتَابِهِ الْمُبَدِّلُونَ مِنْ إِسْقَاطِ أَسْمَاءِ حُجَجِهِ مِنْهُ وَ تَلْبِيسِهِمْ ذَلِكَ عَلَى الْأُمَّةِ لِيُعِينُوهُمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ
فَأَثْبَتَ فِيهِ الرُّمُوزَ وَ أَعْمَى قُلُوبَهُمْ وَ أَبْصَارَهُمْ لِمَا عَلَيْهِمْ فِي تَرْكِهَا وَ تَرْكِ غَيْرِهَا مِنَ الْخِطَابِ الدَّالِّ عَلَى مَا أَحْدَثُوهُ فِيهِ وَ جَعَلَ أَهْلَ الْكِتَابِ الْقَائِمِينَ بِهِ الْعَالِمِينَ بِظَاهِرِهِ وَ بَاطِنِهِ مِنْ شَجَرَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها أَيْ يُظْهِرُ مِثْلَ هَذَا الْعِلْمِ لِمُحْتَمِلِيهِ فِي الْوَقْتِ بَعْدَ الْوَقْتِ وَ جَعَلَ أَعْدَاءَهَا أَهْلَ الشَّجَرَةِ الْمَلْعُونَةِ الَّذِينَ حَاوَلُوا إِطْفَاءَ نُورِ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ‏ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ‏: وَ لَوْ عَلِمَ الْمُنَافِقُونَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ مَا عَلَيْهِمْ مِنْ تَرْكِ هَذِهِ الْآيَاتِ الَّتِي بَيَّنْتُ لَكَ تَأْوِيلَهَا لَأَسْقَطُوهَا مَعَ مَا أَسْقَطُوا مِنْهُ
وَ لَكِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ اسْمُهُ مَاضٍ حُكْمُهُ بِإِيجَابِ الْحُجَّةِ عَلَى خَلْقِهِ كَمَا قَالَ اللَّهُ‏ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ أَغْشَى أَبْصَارَهُمْ وَ جَعَلَ‏ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً عَنْ تَأَمُّلِ ذَلِكَ فَتَرَكُوهُ بِحَالِهِ وَ حَجَبُوا عَنْ تَأْكِيدِ الْمُلْتَبِسِ بِإِبْطَالِهِ
فَالسُّعَدَاءُ يَنْتَبِهُونَ عَلَيْهِ وَ الْأَشْقِيَاءُ يَعْمَهُونَ عَنْهُ‏
وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ
ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ بِسَعَةِ رَحْمَتِهِ وَ رَأْفَتِهِ بِخَلْقِهِ وَ عِلْمِهِ بِمَا يُحْدِثُهُ الْمُبَدِّلُونَ مِنْ تَغْيِيرِ كَلَامِهِ
قَسَمَ كَلَامَهُ ثَلَاثَةَ أَقْسَامٍ
فَجَعَلَ قِسْماً مِنْهُ يَعْرِفُهُ الْعَالِمُ وَ الْجَاهِلُ
وَ قِسْماً لَا يَعْرِفُهُ إِلَّا مَنْ صَفَا ذِهْنُهُ وَ لَطُفَ حِسُّهُ وَ صَحَّ تَمْيِيزُهُ مِمَّنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ
وَ قِسْماً لَا يَعْرِفُهُ إِلَّا اللَّهُ وَ أُمَنَاؤُهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ‏
وَ إِنَّمَا فَعَلَ ذَلِكَ لِئَلَّا يَدَّعِيَ أَهْلُ الْبَاطِلِ مِنَ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَى مِيرَاثِ رَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ مَا لَمْ يَجْعَلْهُ اللَّهُ لَهُمْ وَ لِيَقُودَهُمُ الِاضْطِرَارُ إِلَى الِايتِمَارِ بِمَنْ وَلَّاهُ أَمْرَهُمْ فَاسْتَكْبَرُوا عَنْ طَاعَتِهِ تَعَزُّزاً وَ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اغْتِرَاراً بِكَثْرَةِ مَنْ ظَاهَرَهُمْ وَ عَاوَنَهُمْ وَ عَانَدَ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ وَ رَسُولَهُ ص …»
مبحث حجت بالغة خیلی مهم است!

با صاحبان و حاملان نور، با همه اتمام حجت می‌شود!
نعمت با او در کمیت «تمام» و با یاد او آیت به آیت در کیفیت نیز به «کمال» مطلوب خواهد رسید، ان شاء الله تعالی!
«قَدْ تَمَّتِ الْحُجَجُ
وَ انْزَاحَتِ الْعِلَلُ
وَ انْقَطَعَتِ الْمَعَاذِيرُ
فَلَا عُذْرَ لِي إِنْ تَأَخَّرْتُ عَنْكَ
وَ لَا خَيْرَ فِيَّ إِنْ تَرَكْتُ التَّعَصُّبَ لَكَ»
ای عقل من، با تو، که نور معالم ربانی‌ام را تصدیق نمودی، حجت بر من تمام شد:
«قَدْ تَمَّتِ الْحُجَجُ»،
و تو ای عقل من، با کسب این معالم ربانی، که از آل محمد ع اقتباس شده است، دست هوای نفس حسودم را برایم رو کردی و شک و شبهه‌ام را برطرف نمودی «وَ انْزَاحَتِ الْعِلَلُ» و دیگر بهانه‌ای ندارم «فَلَا عُذْرَ لِي» که هوای نفسم را بر خودم، امام کنم، و غالب بر عقلم نمایم «وَ انْقَطَعَتِ الْمَعَاذِيرُ»
و اگر از اطاعت تو باز بمانم «فَلَا عُذْرَ لِي إِنْ تَأَخَّرْتُ عَنْكَ» باید خود را سرزنش نمایم که هوای نفس را اتباع نموده‌ام و اگر با تعصب، از انتخاب تو ای عقل، اتباع نکنم، به هیچ خیری نخواهم رسید و این تعصب ممدوح باید در مورد استعمال نور عقل وجود داشته باشد «وَ لَا خَيْرَ فِيَّ إِنْ تَرَكْتُ التَّعَصُّبَ لَكَ».

حجّت بالغه آن است كه
به جاهل رسيده و در عين جهلش عالم گرديده

همان طورى كه به عالم در عين علمش رسيده!

امام رضا علیه السلام:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ‏
كُنْتُ عِنْدَ مَوْلَايَ الرِّضَا ع بِخُرَاسَانَ
وَ كَانَ الْمَأْمُونُ يُقْعِدُهُ عَلَى يَمِينِهِ إِذَا قَعَدَ لِلنَّاسِ يَوْمَ الْإِثْنَيْنِ وَ يَوْمَ الْخَمِيسِ
فَرُفِعَ إِلَى الْمَأْمُونِ أَنَّ رَجُلًا مِنَ الصُّوفِيَّةِ سَرَقَ
فَأَمَرَ بِإِحْضَارِهِ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ وَجَدَهُ مُتَقَشِّفاً بَيْنَ عَيْنَيْهِ أَثَرُ السُّجُودِ
فَقَالَ سَوْأَةٌ لِهَذِهِ الْآثَارِ الْجَمِيلَةِ وَ هَذَا الْفِعْلِ الْقَبِيحِ تُنْسَبُ إِلَى السَّرِقَةِ مَعَ مَا أَرَى مِنْ جَمِيعِ آثَارِكَ وَ ظَاهِرِكَ
قَالَ فَقَالَ
ذَلِكَ اضْطِرَاراً لَا اخْتِيَاراً
حِينَ مَنَعْتَنِي حَقِّي مِنَ الْخُمُسِ وَ الْفَيْ‏ءِ

قَالَ الْمَأْمُونُ
وَ أَيُّ حَقٍّ لَكَ فِي الْخُمُسِ وَ الْفَيْ‏ءِ؟

قَالَ
إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَسَمَ الْخُمُسَ سِتَّةَ أَقْسَامٍ فَقَالَ‏
وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ‏

وَ قَسَمَ‏ الْفَيْ‏ءَ عَلَى سِتَّةِ أَسْهُمٍ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏
ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ‏
فَمَنَعْتَنِي حَقِّي وَ أَنَا ابْنُ السَّبِيلِ مُنْقَطَعٌ بِي وَ مِسْكِينٌ لَا أَرْجِعُ إِلَى شَيْ‏ءٍ وَ مِنْ حَمَلَةِ الْقُرْآنِ

فَقَالَ الْمَأْمُونُ
أُعَطِّلُ حَدّاً مِنْ حُدُودِ اللَّهِ وَ حُكْماً مِنْ أَحْكَامِهِ فِي السَّارِقِ مِنْ أَجْلِ أَسَاطِيرِ هَذِهِ

فَقَالَ الصُّوفِيُّ
ابْدَأْ بِنَفْسِكَ فَطَهِّرْهَا ثُمَّ طَهِّرْ غَيْرَكَ وَ أَقِمْ حَدَّ اللَّهِ عَلَيْهَا

فَالْتَفَتَ الْمَأْمُونُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع فَقَالَ مَا يَقُولُ
فَقَالَ إِنَّهُ يَقُولُ سَرَقْتَ فَسَرَقَ!
فَغَضِبَ الْمَأْمُونُ غَضَباً شَدِيداً ثُمَّ قَالَ لِلصُّوفِيِّ وَ اللَّهِ لَأَقْطَعَنَّكَ
فَقَالَ الصُّوفِيُّ
أَ تَقْطَعُنِي وَ أَنْتَ عَبْدٌ لِي

فَقَالَ الْمَأْمُونُ وَيْلَكَ وَ مِنْ أَيْنَ صِرْتُ عَبْداً لَكَ؟
قَالَ لِأَنَّ أُمَّكَ اشْتُرِيَتْ مِنْ مَالِ الْمُسْلِمِينَ
فَأَنْتَ عَبْدٌ لِمَنْ فِي الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ حَتَّى يُعْتِقُوكَ وَ أَنَا لَمْ أُعْتِقْكَ

ثُمَّ بَلَعْتَ الْخُمُسَ بَعْدَ ذَلِكَ فَلَا أَعْطَيْتَ آلَ الرَّسُولِ حَقّاً وَ لَا أَعْطَيْتَنِي وَ نُظَرَائِي حَقّاً
وَ أُخْرَى أَنَّ الْخَبِيثَ لَا يُطَهِّرُ خَبِيثاً مِثْلَهُ
إِنَّمَا يُطَهِّرُهُ طَاهِرٌ
وَ مَنْ فِي جَنْبِهِ الْحَدُّ فَلَا يُقِيمُ الْحُدُودَ عَلَى غَيْرِهِ حَتَّى يَبْدَأَ بِنَفْسِهِ
أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ‏
أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏

فَالْتَفَتَ الْمَأْمُونُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع فَقَالَ مَا تَرَى فِي أَمْرِهِ
فَقَالَ ع‏
قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ
وَ هِيَ الَّتِي تَبْلُغُ الْجَاهِلَ فَيَعْلَمُهَا بِجَهْلِهِ كَمَا يَعْلَمُهَا الْعَالِمُ بِعِلْمِهِ
وَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ قَائِمَتَانِ بِالْحُجَّةِ
وَ قَدِ احْتَجَّ الرَّجُلُ بِالْقُرْآنِ

فَأَمَرَ الْمَأْمُونُ عِنْدَ ذَلِكَ بِإِطْلَاقِ الصُّوفِيِّ
وَ احْتَجَبَ عَنِ النَّاسِ
وَ اشْتَغَلَ بِأَبِي الْحَسَنِ ع حَتَّى سَمَّهُ فَقَتَلَهُ
وَ قَتَلَ الْفَضْلَ بْنَ سَهْلٍ وَ جَمَاعَةً مِنَ الشِّيعَة
.
از محمّد بن سنان نقل كرده كه گفت:
در خراسان مأمون روزهاى دوشنبه و پنجشنبه بار عام مى‌‏داد و مى‏‌نشست و امام عليه السّلام را در سمت راست خود مى‏‌نشاند،
من محضر مولايم بودم كه مردى از گروه صوفيه سرقت كرده بود
و مأمون امر كرد كه او را احضار نمايند
وقتى وى را آوردند، چشمش به شخصى افتاد كه ظاهرش گواهى مى‌‏داد به معاش ناچيز و لباس نازل قناعت كرده و بين ديدگانش اثر سجود ظاهر و هويدا بود،
مأمون گفت:
با اين فعل قبيح چقدر اين آثار جميل و پسنديده زشت مى‌‏باشند،
آيا به تو نسبت سرقت داده‏‌اند و تو اين كار را كرده‏‌اى با اين كه آثارى جميل و ظاهرى آراسته از تو مى‏‌بينم؟!
آن مرد گفت:
اضطرارا بوده نه اختيارا،
زيرا تو حقّ مرا از خمس و غنيمت ندادى، لا جرم مضطرّ به سرقت شدم.
مأمون گفت:
در خمس و غنيمت، تو چه حقّى دارى؟
آن مرد گفت:
خداوند متعال خمس را شش قسمت كرده و فرموده:
وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ الخ
(بدانيد كه هر چه به شما غنيمت و فائده رسد خمس آن خاصّ خدا و رسول و خويشان او و يتيمان و فقيران و در راه سفر ماندگان است اگر به خدا و به آنچه بر بنده خود «حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله» ايمان‏ آورده‏‌ايد).
و غنيمت را شش سهم نموده و فرموده است:
ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ الخ
(آنچه كه خدا از اموال كافران ديار به رسول خدا غنيمت داد آن متعلّق به خدا و رسول و ائمه و خويشاوندان رسول و يتيمان و فقيران و در راه سفرماندگان است، اين حكم براى آن است كه غنائم دست به دست ميان توانگران شما نگردد).
سپس آن مرد گفت:
تو حقّ مرا به من ندادى و حال آن كه من ابن السبيل بوده و در سفر مانده‏‌ام،
مسكين هستم مالى ندارم و از حاملين قرآن نيز مى‌‏باشم.
مأمون گفت:
آيا حدّى از حدود خدا را تعطيل كرده و حكمى از احكام او را در باره سارق ناديده بگيرم به خاطر اين سخنان بيهوده؟
آن مرد صوفى گفت:
اوّل خودت را تطهير كن سپس به تطهير ديگرى بپردازد و حدّ خدا را بر او جارى نما.
مأمون توجّه به حضرت ابى الحسن الرضا عليه السّلام نمود و عرض كرد: چه مى‌‏فرماييد؟
حضرت فرمودند او مى‏‌گويد:
تو سرقت كردى كه مال سرقت شد.
مأمون سخت غضبناك شد و سپس به آن مرد صوفى گفت:
به خدا سوگند سرت را قطع خواهم كرد.
مرد صوفى گفت:
آيا سر مرا از بدن جدا مى‌‏كنى و حال آن كه بنده من هستى؟
مأمون گفت:
واى بر تو كجا من بنده تو شدم؟
مرد صوفى گفت:
مادرت از مال مسلمين خريده شده پس تو بنده تمام مسلمين از شرق تا غرب هستى تا زمانى كه تو را آزاد كنند و من تو را آزاد نمى‏‌كنم و ديگر آن كه بعد از اين مطلب تو خمس را بلعيدى و حقّ آل رسول و من و امثال من را نداده‌‏اى.
از اين گذشته هيچ گاه خبيث نمى‌‏تواند خبيثى مثل خود را طاهر كند،
فقط طاهر است كه مى‏‌تواند خبيث را تطهير نمايد
و كسى كه در عهده‏‌اش حدّ است نمى‏‌تواند بر غير اقامه حدود كند
مگر آن كه ابتداء به خود نمايد
مگر نشنيده‏‌اى كه حقّ تعالى مى‌‏فرمايد:
أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ‏ الخ
(آيا مردم را به نيكى امر مى‌‏كنيد و خود را فراموش مى‏‌نماييد
در حالى كه قرآن را مى‌‏خوانيد، آيا تفكّر نمى‏‌كنيد).
مأمون توجّه به حضرت ابى الحسن الرضا عليه السّلام نمود و عرض كرد:
در باره اين مرد چه رأيى داريد؟
حضرت فرمودند:
خداوند جلّ جلاله به حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله فرموده:
فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ
حجّت بالغه آن است كه به جاهل رسيده و در عين جهلش عالم گرديده
همان طورى كه به عالم در عين علمش رسيده
و اساسا دنيا و آخرت با حجّت، قائم و سر پا هستند،
اين مرد با قرآن استدلال نموده است.
مأمون وقتى چنين ديد امر كرد صوفى را آزاد كنند و از مردم پنهان شد
و پرداخت به امام عليه السّلام تا وقتى كه آن جناب را سمّ داد و كشت
و فضل بن سهل و جماعتى ديگر از شيعيان را مقتول ساخت.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی