CELEBRITY!
«وفد» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الوافدان: هما عظمان ناشزان من الخدّين عند المضغ»
+ مفهوم برجسته «embossed»
«الوافِد: قسمت برآمده از صورت كه هنگام جويدن ديده شود و آن دو را (الوَافِدَانِ) نامند.»
«برجستگی استخوان فک تحتانی موقع جویدن»
وقتی آدامس میجوی، دستتو بذار جلوی گوش و بالای فک تحتانی و یا خودتو توی آینه نگاه کن، اونوقت میبینی و حس میکنی که این استخوان موقع جویدن و حرکتش، برجسته و ظاهر میشه. استخوانی که در عمل خودشو نشون میده و تکون میخوره و معلوم میشه!
+ «زخخ»
+ «علو»
+ «کعب»
+ هزار واژه مترادف نور الولایة
+ «شهر – مشهور»: سلبریتی! ستاره! چهره!
شخصیت مشهور و برجسته! شخص نامدار!
«Celebrity»: به عربی: مشاهیر! به فارسی: چهره!
«كلمة الوفد تشعر بالتشريف و التكريم»
[وفد – حجج]:
+ «حجج – الحَجَاج: العظم الّذي ينبت عليه الحاجب، برجستگی استخوان زير ابرو»:
همان مفهومی که در واژه حجج وجود دارد!
در واقع همه اینها از هزار واژگان مترادف نور ولایت هستند.
«كَتَبَ عَلَيْكُمْ وِفَادَتَهُ أي حجه»
برجسته، ممتاز «Distinguished»:
+ «بصر»
+ «بستههای نورانی و درخشان»
+ «ترجم»
مفهوم «برجسته»:
«highlight»: ببین کدام اعمالت رو در پرونده اعمالت «هایلایت» می کنن!
اونا اعمال صالح تو هستند! بقیهاش دیگه قبول نیست!
مفاهیم:
[برجسته و عالی و ممتاز و قلنبه و والا و عمده و پیشتاز و مقدم و پیشین و متمایز و مشخص و متشخص و فاخر و بزرگ و بلند و والا مقام و متعال و علی و مورد ملاحظه و قابل توجه و موثر و خیلی خوب و غالب و مسلط و برتر و مشهور و معروف و نامی و ستوده و درخشان و مجلل و نافذ و مهم و برتر و نخست و اول و اصلی و انگشت نما و نمایان (نماینده) و ظاهر و قابل ملاحظه و چیره دست و برآمده و محدب و ارباب منشی و دارای برجستگی و شایسته ستایش و تقدیر و عالی و پیروز و واضح و بسهولت قابل اندازه گیری و بسیار بلند و متورم و سرشناس …]
الْوَافِدُ من الإبل : السابق لغيره
الوَافِدُ: السابق من الإبل
« إِمَامُ الْقَوْمِ وَافِدُهُمْ أَيْ سابقهم إِلَى اللَّهِ فَقَدِّمُوا أَفْضَلَكُمْ »
+ وَ فِي الدُّعَاءِ:
« أَنَا عَبْدُكَ الْوَافِدُ عَلَيْكَ »
+ «عبد و ربّ»
« وَفَّدَهُ الأمير إلى الأمير الّذى فوقه »
«delegate»
+ مفهوم وابستگی «رجل دیپندنت»
«الوَفَّاد: آنكه بسيار به نمايندگى به جائى رود.»
نماینده! نمایندگی!
+ قرای ظاهرة: «representative»
صاحبان نور، علوم نورانی ولایت آل محمد ع را برای ما «پِرِزِنت» می کنند! ریپرزنت می کنند!
چون قبلا بارها و بارها در امتهای گذشته، نور ولایت توسط رسولان الهی پرزنت شده است!
«نمایشگر» نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
«delegate»
«doer»
«الوافِد: قسمت برآمده از صورت كه هنگام جويدن ديده شود و آن دو را (الوَافِدَانِ) نامند.»
حاملان علوم نورانی آل محمد ع، علم خود را ظاهر میکنند!
مفاهیم [برجسته میشود، مرئی میشود، برگزیده میشود، نزدیک میشود، قبول خطر میکند!]
داستان تکراری کربلا!
تعلیم نور ولایت، در ملک و در ملکوت، نهایتا به تعلیم حکمت میانجامد، ان شاء الله تعالی.
حالا بررسی آیات قرآن که واژه «حکمة» دارند خیلی زیباست:
+ «حکم»
نماینده «agent» دارای یک شخصیت حقوقی است!
به نمایندگی از یک مجموعه با او برخورد میشود! یا از او استقبال میشود!
[وکل – وفد]:
«وكالةُ سفريَّات: نمايندگى مسافرت، آژانس مسافرت»
+ ملک موکل (گماشته)، فرشتۀ نگهبان.
مفهوم «نمایندگی»
+ مفهوم «استقبال»
«اكْرَمَ وِفَادَتَهُ: از او به گرمى استقبال كرد.»
«welcome»: خوش آمدگویی!
[وفد – قدم]:
«الْوَافِدُ من الإبل: ما يسبق سائرها»
+ «نذر»
«وفد» نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل یقین در دل شرایط تقدیرات، با استعمال اندیشه این صاحبان نور و تولید نور آرامش عمل صالح، با تشریفات خاصی (VIP)، به حضور آل محمد ع، شرفیاب میشوند!
به این میگن «وفد»!
چجوری؟ با فهم قبض و بسط قلبی!
همینکه سُکتة رو دریافت کرد، از سکوت توام با آرامش و با معنی او میفهمی که طحا بالکرة اتفاق افتاده!
+ «و شهد شاهد من أهلها»
+ «سبق»
+ «ندی»
+ «بلغ»
[فضیلت – برجستگی]:
امام على عليه السلام:
فَضيلَةُ العَقلِ الزَّهادَةُ.
برجستگى خرد، در بىرغبتى به دنياست.
چه مترجم با سلیقهای!
فضیلت رو برجستگی معنا کرده!
خرد و عقل وصل به نور اهل یقین، عامل فضیلت و برجستگی آنها در دل شرایط نسبت به دیگران است و علامت آن بیرغبت شدن به گزینههای بیارزش و مشتاق شدن به گزینه با ارزش یعنی نور ولایت محمد و آل محمد ع است، ان شاء الله تعالی.
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي وَفْدِكَ إِلَى خَيْرِ بِقَاعِكَ وَ خَيْرِ خَلْقِك.
الصَّلَاةِ، الْحَجِّ، وِفَادَةٌ إِلَى اللَّهِ!
از رساله حقوق امام سجاد (ع):
وَ حَقُّ الصَّلَاةِ
أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهَا وِفَادَةٌ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ فِيهَا قَائِمٌ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ
فَإِذَا عَلِمْتَ ذَلِكَ قُمْتَ مَقَامَ الْعَبْدِ الذَّلِيلِ الْحَقِيرِ الرَّاغِبِ الرَّاهِبِ الرَّاجِي الْخَائِفِ الْمُسْتَكِينِ الْمُتَضَرِّعِ الْمُعَظِّمِ لِمَنْ كَانَ بَيْنَ يَدَيْهِ بِالسُّكُونِ وَ الْوَقَارِ
وَ تُقْبِلَ عَلَيْهَا بِقَلْبِكَ وَ تُقِيمَهَا بِحُدُودِهَا وَ حُقُوقِهَا
و حق نماز اين است كه بدانى نماز وسيله ورود انسان بسوى خداست
و تو در حال نماز در پيشگاه خدا ايستادهاى،
چون اين حالت را دانستى، پس مىبايستى در مقام بندهاى زبون خوار، راغب، ترسنده، اميدوار، هراسنده، ناتوان، زارىكننده، و تعظيمكنندهاى با سكونت و وقار براى آنكه در پيشگاهش ايستادهاى باشى و اقبال كنى با قلبت به نماز و اقامه كنى آن را با حدود و حقوقش.
وَ حَقُّ الْحَجِّ
أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ وِفَادَةٌ إِلَى رَبِّكَ وَ فِرَارٌ إِلَيْهِ مِنْ ذُنُوبِكَ وَ فِيهِ قَبُولُ تَوْبَتِكَ وَ قَضَاءُ الْفَرْضِ الَّذِي أَوْجَبَهُ اللَّهُ عَلَيْكَ.
و حق حج اين است كه بدانى حج مهمان شدن براى خدا و فرار از گناهان بسوى خداست،
و در حج توبهات قبول شده و وظيفهاى كه بر تو واجب گشته انجام يافته است.
أَتَيْتُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَافِداً لِعَظِيمِ حَالِكَ وَ مَنْزِلَتِكَ عِنْدَ رَبِّي
أَتَيْتُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَارِفاً بِحَقِّكَ مُسْتَبْصِراً بِشَأْنِكَ مُعَادِياً لِأَعْدَائِكَ مُوَالِياً لِأَوْلِيَائِكَ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي
أَتَيْتُكَ عَائِذاً بِكَ مِنْ نَارٍ اسْتَحَقَّهَا مِثْلِي بِمَا جَنَيْتُ عَلَى نَفْسِي
أَتَيْتُكَ زَائِراً أَبْتَغِي بِزِيَارَتِكَ فَكَاكَ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ
أَتَيْتُكَ هَارِباً مِنْ ذُنُوبِيَ الَّتِي احْتَطَبْتُهَا عَلَى ظَهْرِي
أَتَيْتُكَ وَافِداً لِعَظِيمِ حَالِكَ وَ مَنْزِلَتِكَ عِنْدَ رَبِّي
فَاشْفَعْ لِي عِنْدَ رَبِّكَ فَإِنَّ لِي ذُنُوباً كَثِيرَةً
وَ إِنَّ لَكَ عِنْدَ اللَّهِ مَقَاماً مَعْلُوماً وَ جَاهاً عَظِيماً وَ شَأْناً كَبِيراً وَ شَفَاعَةً مَقْبُولَةً
وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى
اللَّهُمَّ رَبَّ الْأَرْبَابِ صَرِيخَ الْأَحْبَابِ إِنِّي عُذْتُ بِأَخِي رَسُولِكَ مَعَاذاً فَفُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ أَتَوَلَّى آخِرَكُمْ بِمَا تَوَلَّيْتُ بِهِ أَوَّلَكُمْ وَ كَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللَّاتِ وَ الْعُزَّى.
[سورة مريم (۱۹): الآيات ۸۳ الى ۹۲]
أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (۸۳)
آيا ندانستى كه ما شيطانها را بر كافران گماشتهايم، تا آنان را [به گناهان] تحريك كنند؟
فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا (۸۴)
پس بر ضد آنان شتاب مكن، كه ما [روزها] را براى آنها شماره مىكنيم.
يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً (۸۵)
[ياد كن] روزى را كه پرهيزگاران را به سوى [خداى] رحمان گروه گروه محشور مىكنيم.
وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً (۸۶)
و مجرمان را با حال تشنگى به سوى دوزخ مىرانيم.
لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً (۸۷)
[آنان] اختيار شفاعت را ندارند، جز آن كس كه از جانب [خداى] رحمان پيمانى گرفته است.
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً (۸۸)
و گفتند: «[خداى] رحمان فرزندى اختيار كرده است.»
لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدًّا (۸۹)
واقعاً چيز زشتى را [بر زبان] آورديد.
تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا (۹۰)
چيزى نمانده است كه آسمانها از اين [سخن] بشكافند و زمين چاك خورَد و كوهها به شدت فرو ريزند.
أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً (۹۱)
از اينكه براى [خداى] رحمان فرزندى قايل شدند.
وَ ما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً (۹۲)
[خداى] رحمان را نسزد كه فرزندى اختيار كند.