When the luminous mechanism of your heart is activated, it forges a powerful and inseparable bond between your heart and God’s radiant commands, a connection essential for your spiritual growth, divine guidance, and a blessed end.
اخیّة القلوب: پیوندی با نور بیپایان
رشتهای از نور: اخوّت دل با مهربانی خدا
بندِ مهر: قلب، در ملازمتِ نور خدا
اخوت نوری: پیوندی که دل را به آسمان میکشد
دل بستهی نور: حدیثی در اخوت قلب و خدا
با نور، همبند: سلوکی در ملازمت رحمت الهی
ریسمان مهر: اخوت دل با خورشید مهربانی
دل در بند نور: تفسیر اخوّت با حق تعالی
اخوتی از جنس نور: پیوندی جاوید میان دل و محبوب
بند مهر، بند نور: اخوّت قلب با خدای مهربان
«اخو» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«أخيّة الدابّة: حلقه و ريسمانى است كه حيوان را با آن به زمين مىبندند.»
«آخيت بين الشيئين»
مفهوم «connection»
مفهوم قرب و نزدیک، از این واژه و هزار واژه مترادف «نور الولایة» استنباط میشود.
وقتی مکانیسم نورانی قلبت فعال میشه، یک پیوند و رابطه قوی و ناگسستنی بین قلبت و اوامر نورانی خدا برقرار میشه که برای رشد و هدایت و عاقبتبهخیری تو بسیار مهم و حائز اهمیت است.
پیوند اخوّت همین است!
چیزی که بشدّت این پیوند رو تهدید میکنه، حسادت است.
مشتقات ریشۀ «اخو» 96 بار در آیات قرآن تکرار شده است.
[اخو – ولی]:
مفهوم «نزدیک و دور»
انگاری اخوت میشه همون نور ولایت زیبا که عامل نزدیکی و پیوند اهل یقین و معلم ربانی است.
+ «ضیف»
[2=1+1]
+ «عنق»
[اخو – بیع]:
در عکس مقالۀ بیع داریم میبینیم که دو طرف اومدن نزدیک هم و دارن به هم دست اخوت میدن! به این میگن بیع، اخوت، ولایت، محبت و هزار واژۀ مترادف نور الولایة …
[اخو – حکم]:
اخو – حکم – سکت – و … هزاران اسم دیگر همه نامهای زیبای معلم و آیات محکم موید اندیشه او هستند که اهل یقین با عمل به علوم ماخوذ از این معلم نورانی، در دل شرایط و تولید نور آرامش عمل صالح، پیوند و رابطه علمی خود را با آل محمد ع برقرار و حفظ میکنند و استمرار میدهند.
این میشه اخوت. همون حکمت است و همان سُکته و همان نور ولایت آل محمد ع در دل شرایط که اهل یقین با قبض و بسط قلبی خود این امر الله و اذن الله را میفهمد و حالا با درک این نور ولایت به استقبال آیات می رود و این نیابت از جانب معلم برای کفو شدن با آیات، جواب میدهد و پیوند آیت و نور ولایت برای اهل یقین عامل به اندیشه معلم، ولدان مخلدون را ثمر میدهد.
یک اسم هزار معنا – هزار اسم یک معنا! هزار به توان هزار …
اگه گفتی اسم کیه؟!
اسمه رجال …
نام زیبای معلم و آیات محکم موید اندیشه اوست.
هر کی ریاضیش خوبه حساب کنه، هزار به توان هزار میشه چند تا ؟!!!
هیچ کامپیوتری جواب نمیده !!!
آخه نامحدود در محدود نمیگنجد …
[اخو – طلب]:
کتاب لغت فقه اللغه به نکات ریز اشاره میکنه:
فقه اللغه: «الطَّلَبُ عام. و التَّوَخي في الخير خاص»
پس اخو هم مثل قناعت و شکر معنای زیبای طلب رو میده! یعنی چشمش به چیز با ارزش افتاده حالا اونو میخواد برای همینه رابطه با معلم برقرار میکنه.
اما حسود و بخیل و اهل بغی، طلب و خواستنش توام با ناآرامی و بغی است، در حالیکه خواسته و دلخواه او بیارزش است «حب دنیا». بیارزش نا آرامی تولید میکنه و با ارزش آرامش خلق میکند!
+ «زید – وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ»
اخوت یک خواستن خاص است در امر خیر!
+ «نور ولایت»
«کمند» نام زیبای معلم و آیات محکم موید اندیشه اوست.
مفهوم زیبای «پیوند»
+ مفهوم مهم هماهنگی و گرایش «اخذ»
[اخو – هماهنگی]:
+ «حری – تحری»
تَأَخَّيْتُ، كه به معنى تحرّيت، يعنى هماهنگ بودن و همهدف بودن كه به صورت استعاره به كار رفته و همان قصد و هدف مشترك برادر براى برادر ديگر است.
[اخو – جیب]:
این همه دست به دعا برداشته شده، چرا یکی وصل به نور نمیشه؟
چون شرط پیوند با نور ولایت آل محمد ع رعایت حقوق اخوت یعنی عمل به علوم معلم در دل شرایط است و چون این دست دعاگو این شرط را رعایت ننموده، می بینیم که این دست خالی است!
در حالیکه قلب وصل به نور، آثار عمل به نور یعنی آرامش را در زندگی خود میبیند یعنی دعایش مستجاب شده. + «جیب»
وَ أَدْخِلْ يَدَكَ في جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ في تِسْعِ آياتٍ إِلى فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقينَ (12)
اسْلُكْ يَدَكَ في جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقينَ (32)
[اخو – طرو]
[اخو – هماهنگی – اطاعت: مثل نیروهای نظامی!]
[یک صدا – یک ندا – ندای ابراهیم ع]
[اخو – وسط]
+ «نسب»
[اخو – قبض و بسط – کمم]
قلبی که قبض و بسط رو نفهمه نمیتونه پیوند خودشو با عالم بالا حفظ کنه در نتیجه نمی تونه حقوق اخوت رو رعایت کنه.
مداخله معلم در ملک و در ملکوت، برای اصلاح روابط خدشهدار شده!
+ حدیث زیبای علی بن یقطین و ابراهیم جمال که حضرت از علی بن یقطین ایراد گرفتند که چرا رعایت حال ابراهیم جمال را ننمودی!
[اخو – شجرة العلم]:
پیوند با شاخهای از درخت علم آل محمد ع چه زیباست!
+ «شعب – انشعاب – ماه شعبان – اعیاد شعبانیه»
به برگهای مهربان این شاخه زیبا، خیره خیره نگاه کن!
[اخو – هماهنگی – هارمونی – همصدایی – همزمانی]
[اخو – حیّ]:
کسی که رعایت حقوق اخوت ننماید و قلبش تاریک شود، انگاری این قلب مرده و نیاز به احیاء توسط نور علم معلم دارد تا دوباره بسط و نورانی شود و بتواند جبران مافات نماید.
تیم سی پی آر، نام زیبای معلم و آیات محکم موید اندیشه اوست که راه برگرداندن و احیاء و زنده نمودن قلوب بیمار اهل یقین و قلوب مرده اهل شک باز هم «آیاتی و رسلی» است یعنی باید اندیشه معلم در دل شرایط آیات استعمال شود تا شاهد نور آرامش عمل صالح در قلب خود باشیم ان شاء الله تعالی.
[اخو – شاهد و گواه]
[اخو – تعادل]
[عمل صالح – فرزند صالح – کار مشترک – پیوند علم و عمل – اخوت]
+ «مرج البحرین یلتقیان»:
بحر العلم و بحر النبوة – پیوند تاویلی ازدواج علی ع و زهرا س در قلب اهل یقین عامل به نور ولایت آل محمد ع حاصلش لؤلؤ و مرجان و ولدان مخلدون می باشد. این پیوند میشه اخوت.
[اخو – قعد – رفع]
[اخو – ثقف]
[اخو – برند]
[هذان خصمان اختصموا فی ربهم – عقل و هوا]:
مسابقه طناب کشی اهل یقین و معلم از یکطرف و اهل شک حسود و لیدر سوء از طرف دیگر.
این اتفاق در ملکوت قلب ما، درون قلبمون اتفاق می افته!
نفس حسود ما بین تکلمات شیطان و کلام فرشتۀ مهربان گیر کرده!
دوراهی حسادت و نور ولایت!
حسود توی قلبش مدام با معلم خودش، یکی به دو میکنه و سعی میکنه گزینه خودشو جایگزین پیشنهاد فرشتۀ مهربان کنه! اینکه آخرش کی برنده بشه، اون دیگه معلوم نیست و با خداست.
این مطلب زیبا از کتاب سید بن طاووس عزیز:
سيد رضى الدين على بن طاوس در کتاب خود گفته كه:
خليفه خواست مرا قاضى كند، پس من به ايشان گفتم كه دعوائى واقع شد ميان عقل من و هواى من و از من محاكمه خواستند، چون در نزد من حاضر شدند
عقل من گفت كه مىخواهم تو را به راه بهشت و لذتهاى آن ببرم
و هواى من گفت كه آخرت نسيه است و من مىخواهم كه تو را به لذائذ دنيا برسانم ،
حكم عادلانه را از من خواستند،
پس روزى به نفع عقل حكم كردم و روزى به نفع هواى نفس، آنان پيوسته سر نزاع دارند و من مدت پنجاه سال است كه منازعه ايشان را تمام نكردهام پس كسىكه نتوانسته يك قضيه را تمام كند، چگونه مىتواند منازعات ديگران را حل و فصل نمايد. پس شما كسى را براى قضا اختيار كنيد كه عقل و نفس او متفق باشند و از مهمات خود فارغ باشد.
تَحتاجُ الإِخوَةُ فيما بَينَهُم إلى … نَفيُ الحَسَدِ!
«امام على عليه السلام:
تَحتاجُ الإِخوَةُ فيما بَينَهُم إلى ثَلاثَةِ أشياءَ، فَإِنِ استَعمَلوها و إلّا تَبايَنوا و تَباغَضوا، و هِيَ:
التَّناصُفُ، وَ التَّراحُمُ، و نَفيُ الحَسَدِ.
برادران در ميان خود به سه چيز نيازمندند كه اگر آنها را به كار گيرند [دوستىشان پايدار مىشود] وگرنه از يكديگر جدا مىشوند و با يكديگر دشمنى مىكنند. اين سه عبارت است از: انصاف، مهربانى به يكديگر و كنار گذاشتن حسادت.»
شرط اینکه بتونی برای خودت و دیگران امنیت روانی ایجاد کنی، کنار گذاشتن حسادت است.
+ «اسر – دلها در اسارت نور!»
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ
[سورة الحجرات (49): الآيات 6 الى 10] :
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا
أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ (6)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، اگر فاسقى برايتان خبرى آورد، نيك وارسى كنيد،
مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد و [بعد،] از آنچه كردهايد پشيمان شويد.
وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ
لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ
وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ
وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ
أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ (7)
و بدانيد كه پيامبر خدا در ميان شماست.
اگر در بسيارى از كارها از [رأى و ميل] شما پيروى كند، قطعاً دچار زحمت مىشويد،
ليكن خدا ايمان را براى شما دوستداشتنى گردانيد و آن را در دلهاى شما بياراست
و كفر و پليدكارى و سركشى را در نظرتان ناخوشايند ساخت.
آنان [كه چنيناند] رهيافتگانند.
فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (8)
[و اين] بخششى از خدا و نعمتى [از اوست]، و خدا داناى سنجيدهكار است.
وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما
فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ
فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (9)
و اگر دو طايفه از مؤمنان با هم بجنگند، ميان آن دو را اصلاح دهيد،
و اگر [باز] يكى از آن دو بر ديگرى تعدّى كرد،
با آن [طايفهاى] كه تعدّى مىكند بجنگيد تا به فرمان خدا بازگردد.
پس اگر باز گشت، ميان آنها را دادگرانه سازش دهيد و عدالت كنيد،
كه خدا دادگران را دوست مىدارد.
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (10)
در حقيقت مؤمنان با هم برادرند،
پس ميان برادرانتان را سازش دهيد و از خدا پروا بداريد،
اميد كه مورد رحمت قرار گيريد.
[اخوت – اطاعت – هماهنگی]:
اهل یقین همه با هم در اطاعت از مافوق خود یعنی نور معلم در دل شرایط آیات هماهنگ هستند.
[مفهوم نزدیک به هم بودن – نور ولایت]!
مثل رژه نظامیها که یک شکل و یکسان اطاعت میکنند.
+ «صور – فصرهن الیک»
[اخو – رحل – کوچ – هدایت تکوینی – قبض و بسط – قدو – فالوئر]
[اخو – پیوند – نور علی نور – نسخه]
[اخوت – نوبت – دولت – طواف – فرفره – ژیروسکوپ – تعادل]
[اخو – پیوند]:
+ «ارجاع – ریفر»
مفهوم پیوند و رابطه در واژه «اخو»
[اخو – دوستان آل محمد ع را دوست بدارید!]
+ قصه علی بن یقطین: حَجَبْتُكَ لِأَنَّكَ حَجَبْتَ أَخَاكَ.
+ « ایتونی باخ لکم من ابیکم »
انگاری حضرت به علی بن یقطین فرمودند باید حب ابراهیم جمال را برایم بیاوری !!!
فَأَحِبُّوا … مَوَالِيَهُ!
فَأَحِبُّوا بَعْدَ حُبِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مَوَالِيَهُ!
تفسير الإمام عليه السلام :
امام حسن عسكرى عليه السّلام فرمودند:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرموند:
أَحِبُّوا مَوَالِيَنَا مَعَ حُبِّكُمْ لِآلِنَا
+ «آل» – «حب» – «ولی»
اى گروه مردمان، دوستان ما را دوست بداريد همان گونه كه خاندان ما را دوست مىداريد،
هَذَا زَيْدُ بْنُ حَارِثَةَ وَ ابْنُ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ مِنْ خَوَاصِّ مَوَالِينَا
اين زيد بن حارثه و پسرش اسامة بن زيد از خواص دوستان ما هستند
فَأَحِبُّوهُمَا
شما آن دو را دوست بداريد.
فَوَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَيَنْفَعُكُمْ حُبُّهُمَا
سوگند به خدائى كه محمد را بر حق مبعوث كرد دوستى آن دو به شما سود مىرساند،
قَالُوا وَ كَيْفَ يَنْفَعُنَا حُبُّهُمَا
پرسيدند يا رسول اللَّه چگونه دوستى آنها به ما سود مىرساند ؟
قَالَ إِنَّهُمَا يَأْتِيَانِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلِيّاً صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ بِخَلْقٍ كَثِيرٍ أَكْثَرَ مِنْ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ بِعَدَدِ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ
فرمود: آن دو روز قيامت با گروهى نزد على عليه السّلام مىآيند كه از ربيعه و مضر هم زياد مىباشند.
فَيَقُولَانِ يَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ
آن دو مىگويند اى برادر رسول خدا
هَؤُلَاءِ أَحَبُّونَا بِحُبِّ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ وَ بِحُبِّكَ
اين جماعت بخاطر محمد رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله و به جهت شما ، با ما دوست شدند و اظهار علاقه نمودند،
فَيَكْتُبُ عَلِيٌّ ع جُوزُوا عَلَى الصِّرَاطِ سَالِمِينَ وَ ادْخُلُوا الْجِنَانَ
در اين هنگام على عليه السّلام جواز عبور از صراط را براى آنها مىنويسند.
فَيَعْبُرُونَ عَلَيْهِ وَ يَرِدُونَ الْجَنَّةَ سَالِمِينَ
آن جماعت پس از گرفتن جواز عبور مىكنند و سالم وارد بهشت مىشوند،
وَ ذَلِكَ أَنَّ أَحَداً لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنْ سَائِرِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص إِلَّا بِجَوَازٍ مِنْ عَلِيٍّ ع
+ «جوز – پاسپورت»
زيرا هيچ كس از امت محمد صلى اللَّه عليه و اله وارد بهشت نمىگردد مگر اينكه على عليه السّلام جواز عبور او از پل صراط را صادر نمايد.
فَإِنْ أَرَدْتُمُ الْجَوَازَ عَلَى الصِّرَاطِ سَالِمِينَ وَ دُخُولَ الْجِنَانِ غَانِمِينَ
اكنون اگر مىخواهيد سالم از صراط عبور كنيد، و با غنيمت وارد بهشت گرديد
فَأَحِبُّوا بَعْدَ حُبِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مَوَالِيَهُ
[دو امضاء]
بعد از محبت محمد و آل او عليهم السّلام با مواليان او هم دوست باشيد،
ثُمَّ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ يُعَظِّمَ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌّ ع عِنْدَ اللَّهِ مَنَازِلَكُمْ
و بعد اگر مىخواهيد محمد در نزد خداوند از شما تكريم كند
فَأَحِبُّوا شِيعَةَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ
شيعيان محمد و على را هم دوست داشته باشيد.
وَ جِدُّوا فِي قَضَاءِ حَوَائِجِ الْمُؤْمِنِينَ
در بر آوردن حوائج برادران مؤمن خود كوشش كنيد،
فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى إِذَا أَدْخَلَكُمُ مَعَاشِرَ شِيعَتِنَا وَ مُحِبِّينَا الْجِنَانَ
و بدانيد هر گاه خداوند شيعيان و دوستان ما را وارد بهشت مىكند
نَادَى مُنَادِيهِ فِي تِلْكَ الْجِنَانِ
منادى در ميان بهشت فرياد مىزند
يَا عِبَادِي
قَدْ دَخَلْتُمُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِي
شما به رحمت من وارد بهشت شديد
فَتَقَاسَمُوهَا عَلَى قَدْرِ حُبِّكُمْ لِشِيعَةِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ قَضَاءِ حُقُوقِ إِخْوَانِكُمُ الْمُؤْمِنِينَ
اينك بقدر محبت خود به شيعيان محمد و على آن را بين خود تقسيم كنيد.
شما به همان اندازه كه خواستههاى برادران مؤمن خود را انجام مىداديد از بهشت سهم داريد
فَأَيُّهُمْ كَانَ أَشَدَّ لِلشِّيعَةِ حُبّاً وَ لِحُقُوقِ إِخْوَانِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ أَشَدَّ قَضَاءً كَانَتْ دَرَجَاتُهُ فِي الْجِنَانِ أَعْلَى
و هر كس محبت او نسبت به شيعيان و حقوق مؤمنان زيادتر بوده اينك به درجات بالاترى خواهد رسيد،
حَتَّى إِنَّ فِيهِمْ مَنْ يَكُونُ أَرْفَعَ مِنَ الْآخَرِ بِمَسِيرَةِ خَمْسِمِائَةِ سَنَةٍ تَرَابِيعِ قُصُورٍ وَ جِنَانٍ.
در آنجا گروهى از نظر جا و مكان و داشتن قصور و باغها بر گروهى امتياز دارند و مقام بالاترى پيدا مىكنند.
[اخو – زلق]:
عدم هماهنگی [عدم استعمال اندیشه معلم در دل شرایط که میشه عدم رعایت حقوق اخوت] موجب سر خوردن و زمین خوردن در دل آیات می شود (حدیث علی بن یقطین و ابراهیم جمال) حالا هی بگو چرا چشم حسود اثر میکنه ! [آیات و ان یکاد …] هر وقت نور معلم یادت بره، آمادگی چشم خوردن رو داری! و چون ما همیشه یادمون میره پس همیشه باید چشم بخوریم اما از اونجایی که خدا کریمه خیلیهاشو میبخشه.
[اخو – حَجَبْتُكَ لِأَنَّكَ حَجَبْتَ أَخَاكَ إِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالَ]:
وقتی پشت در نگهت میدارن باید بفهمی کجا کار رو خراب کردی که اون پیوند نگاه نورانی قطع شده! لذا باید یاد این حدیث زیبای معلم بیفتی که « تَنَاسَ مَسَاوِيَ الْإِخْوَانِ تَسْتَدِمْ وُدَّهُمْ » به کارهای بد دیگران نگاه نکن و رابطه خودتو با نور قطع نکن!
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الصُّوفِيِّ قَالَ
اسْتَأْذَنَ إِبْرَاهِيمُ الْجَمَّالُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ الْوَزِيرِ فَحَجَبَهُ
فَحَجَّ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ فِي تِلْكَ السَّنَّةِ
فَاسْتَأْذَنَ بِالْمَدِينَةِ عَلَى مَوْلَانَا مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ فَحَجَبَهُ فَرَآهُ ثَانِيَ يَوْمِهِ
فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ يَا سَيِّدِي مَا ذَنْبِي؟
… میدونه خودش کاری کرده که قلبشو تاریک کردن!
فَقَالَ حَجَبْتُكَ لِأَنَّكَ حَجَبْتَ أَخَاكَ إِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالَ
وَ قَدْ أَبَى اللَّهُ أَنْ يَشْكُرَ سَعْيَكَ أَوْ يَغْفِرَ لَكَ إِبْرَاهِيمُ الْجَمَّالُ
فَقُلْتُ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ مَنْ لِي بِإِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالِ فِي هَذَا الْوَقْتِ وَ أَنَا بِالْمَدِينَةِ وَ هُوَ بِالْكُوفَةِ
فَقَالَ إِذَا كَانَ اللَّيْلُ فَامْضِ إِلَى الْبَقِيعِ وَحْدَكَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَعْلَمَ بِكَ أَحَدٌ مِنْ أَصْحَابِكَ وَ غِلْمَانِكَ
وَ ارْكَبْ نَجِيباً هُنَاكَ مُسْرَجاً
قَالَ فَوَافَى الْبَقِيعَ وَ رَكِبَ النَّجِيبَ وَ لَمْ يَلْبَثْ أَنْ أَنَاخَهُ عَلَى بَابِ إِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالِ بِالْكُوفَةِ فَقَرَعَ الْبَابَ وَ قَالَ أَنَا عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ الْجَمَّالُ مِنْ دَاخِلِ الدَّارِ وَ مَا يَعْمَلُ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ الْوَزِيرُ بِبَابِي
فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ يَا هَذَا إِنَّ أَمْرِي عَظِيمٌ وَ آلَى عَلَيْهِ أَنْ يَأْذَنَ لَهُ فَلَمَّا دَخَلَ قَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ إِنَّ الْمَوْلَى ع أَبَى أَنْ يَقْبَلَنِي أَوْ تَغْفِرَ لِي فَقَالَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكَ فَآلَى عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ عَلَى إِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالِ أَنْ يَطَأَ خَدَّهُ فَامْتَنَعَ إِبْرَاهِيمُ مِنْ ذَلِكَ فَآلَى عَلَيْهِ ثَانِياً فَفَعَلَ فَلَمْ يَزَلْ إِبْرَاهِيمُ يَطَأُ خَدَّهُ وَ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ يَقُولُ اللَّهُمَّ اشْهَدْ ثُمَّ انْصَرَفَ وَ رَكِبَ النَّجِيبَ وَ أَنَاخَهُ مِنْ لَيْلَتِهِ بِبَابِ الْمَوْلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع بِالْمَدِينَةِ فَأَذِنَ لَهُ وَ دَخَلَ عَلَيْهِ فَقَبِلَهُ.
محمّد بن على صوفى گفت:
ابراهيم ساربان اجازه خواست كه حضور وزير على بن يقطين برسد.
على بن يقطين باو اجازه نداد.
در همان سال على بن يقطين بمكه رفت وقتى وارد مدينه شد اجازه خواست تا خدمت موسى بن جعفر عليه السّلام برسد، مولا اجازه نداد.
روز دوم على بن يقطين موسى بن جعفر را ملاقات كرد عرضكرد آقا گناه من چه بود؟
فرمود تو را مانع شدم براى اينكه مانع برادرت ابراهيم ساربان شدى.
خداوند نيز سعى و حج تو را نميپذيرد مگر اينكه ابراهيم را راضى كنى.
عرضكرد: آقا من چگونه ميتوانم ابراهيم را ملاقات كنم،
در اين ساعت من در مدينه هستم و او در كوفه است.
فرمود: شب تنها بدون اينكه كسى از همراهانت با تو باشد بجانب بقيع ميروى در آنجا اسبى با زين و برگ مشاهده خواهى كرد، سوار آن اسب ميشوى على بن يقطين به بقيع رفت سوار بر آن اسب شد طولى نكشيد كه كنار درب خانه ابراهيم ساربان پياده شد.
درب خانه را كوبيده گفت: من على بن يقطينم.
ابراهيم از درون خانه صدا زد: على بن يقطين وزير هارون درب خانه من چكار دارد،
على گفت: گرفتارى بزرگى دارم او را قسم داد كه درب را باز كند داخل اطاق شد
به ابراهيم گفت: مولايم موسى بن جعفر عليه السّلام از پذيرفتن من امتناع ورزيده مگر اينكه تو مرا ببخشى. ابراهيم گفت: خدا تو را ببخشد.
على بن يقطين قسم داد به ابراهيم كه قدم روى صورت او بگذارد ولى ابراهيم امتناع ورزيد از اين كار براى مرتبه دوم او را قسم داد قبول كرد در آن موقعى كه ابراهيم پاى خود را روى صورت على بن يقطين گذاشته بود على مىگفت: خدايا تو شاهد باش.
از جاى حركت كرده سوار اسب شد و در همان شب به در خانه موسى بن جعفر عليه السّلام آمد.
اجازه ورود خواست. موسى بن جعفر عليه السّلام اجازه داد و او را پذيرفت.
+ «سعف – ملک سلیمان»:
[چه احادیث زیبایی داره بحث آمبولانس!]:
با خواندن این حدیث حالا دنبال قضای حوائج دوستان باش!
+ «اخو – رعایت حقوق اخوت»
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
ميسّر از امام صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود:
إِنَّ الْمُؤْمِنَ مِنْكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَيَمُرُّ بِهِ الرَّجُلُ لَهُ الْمَعْرِفَةُ بِهِ فِي الدُّنْيَا وَ قَدْ أُمِرَ بِهِ إِلَى النَّارِ وَ الْمَلَكُ يَنْطَلِقُ بِهِ قَالَ فَيَقُولُ
در قيامت كسى كه به آتش دوزخ محكوم شده و فرشته او را به دوزخ مىبرد،
در راه به مؤمنى از ميان شما كه در دنيا با او آشنايى داشته است برخورد مىكند و به او مىگويد:
يَا فُلَانُ أَغِثْنِي فَقَدْ كُنْتُ أَصْنَعُ إِلَيْكَ الْمَعْرُوفَ فِي الدُّنْيَا وَ أُسْعِفُكَ فِي الْحَاجَةِ تَطْلُبُهَا مِنِّي فَهَلْ مِنْ عِنْدِكَ الْيَوْمَ مُكَافَاةٌ
اى فلان، به فريادم برس، من در دنيا به تو نيكى كردم و حاجتى كه به من داشتى برآوردم، آيا امروز مىتوانى پاداش آن را بدهى؟
فَيَقُولُ الْمُؤْمِنُ لِلْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِهِ خَلِّ سَبِيلَهُ
آن مؤمن به فرشتهاى كه به او گمارده شده است مىگويد: او را رها كن.
قَالَ فليسمع [فَيَسْمَعُ] اللَّهُ قَوْلَ الْمُؤْمِنِ فَيَأْمُرُ الْمَلَكَ أَنْ يُجِيزَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِ فَيُخَلِّيَ سَبِيلَهُ.»
خداوند سخن مؤمن را مىشنود و به فرشته فرمان مىدهد كه امر مؤمن را اطاعت كند،
پس فرشته او را رها مىكند.
این مهمه که باید فی الدنیا این معرفت رو داشته باشی «الْمَعْرِفَةُ بِهِ فِي الدُّنْيَا».
فَأَشْرَقَ وَجْهُهُ نُوراً فَرَحاً بِأَخِيهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ
رابطه اخوت «بِأَخِيهِ» باید انگیزه ای برای وصل به نور و آرامش «فَأَشْرَقَ وَجْهُهُ نُوراً فَرَحاً» باشد.
إِلَّا أَقْبَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِقُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ
وَ أَيَّدَهُ مَعَ مَوَدَّتِهِمْ إِيَّاهُ بِالْجَنَّةِ.
[أخوت – رابطه]:
آخيت بين الشيئين
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ
[رابطه علمی و اعتقادی دارند.]
و اعتبر من الاخوّة معنى الملازمة، فقيل أخيّة الدابّة:
حلقه و ريسمانى است كه حيوان را با آن به زمين مىبندند.
أَخٌ الأصل أَخَوٌ ، و هو: المشارك آخر في الولادة
[مِنْ كَرَمِ الْمَرْءِ … حِفْظُهُ قَدِيمَ إِخْوَانِهِ]
[اخو – شطا]
[اخو – بضعة منی]
[مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان]
تو با اشاره به سمت درب های بسته حرکت کن !
هنوز نرسیدی قفلها خودشون یکی یکی باز میشن ! از مفازه عبور میکنی و به فوز می رسی !
مهم اون یقینی است که به کلام معلم و برهان نور در دل شرایط داری.
+ «بره – برهان»
[عضد – اخوت]:
مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ … عَشِيرَةٌ تَعْضُدُه … لَمْ يُعَدَّ نَبِيلًا
عقل بدون پشتیبانی ولایت « عَشِيرَةٌ تَعْضُدُه » قادر به غلبه بر هوای نفس نیست. غلبه عقل بر هوای نفس « الْغالِبُونَ » نیازمند پشتیبان « سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخيكَ » است. پشتیبان از « الْمُضِلِّينَ » نیست بلکه « بِأَخيكَ » است.
« سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخيكَ … أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغالِبُونَ »
« وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً »
[وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ: أَدَاءِ حُقُوقِ إِخْوَانِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ]
«وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ:
هُوَ إِقَامَةُ الصَّلَاةِ بِ… أَدَاءِ حُقُوقِهَا الَّتِي إِذَا لَمْ تُؤَدَّ بِحُقُوقِهَا لَمْ يَتَقَبَّلْهَا رَبُّ الْخَلَائِقِ
أَ تَدْرُونَ مَا تِلْكَ الْحُقُوقُ ؟ … فَهُوَ … قَضَاءِ حُقُوقِ إِخْوَانِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ »
👈نور اخوّت؛ پیوندی پیش از خاک!👉
👈پیوندهای حقیقی و جاوید، بر اساس طهارت و نورانیت ارواح است، نه نسبهای مادی و دنیایی. در زمان ظهور مهدی آل محمد علیه السلام، این پیوندهای حقیقی آشکار میشود، و بر اساس همین پیوندهای اصیلِ نوری، داوری و وراثت برقرار خواهد شد، نه صرفاً بر اساس تولد و حسب و نَسَب.👉
امام صادق علیهالسلام:
إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى آخَى بَيْنَ الْأَرْوَاحِ فِي الْأَظِلَّةِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْأَبْدَانَ بِأَلْفَيْ عَامٍ
فَلَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لَوَرِثَ الْأَخُ الَّذِي آخَى بَيْنَهُمَا فِي الْأَظِلَّةِ
وَ لَمْ يَرِثِ الْأَخُ مِنَ الْوِلَادَةِ.
همانا خدای متعال، بین ارواح، در عالم سایهها (الاظلّة)،
دو هزار سال پیش از آنکه بدنها را بیافریند، اخوّت برقرار کرد.
پس هنگامی که قائم ما اهل بیت قیام کند، ارث را به آن برادری میدهد که اخوّت او در عالم سایهها بوده است، نه به برادری که از زاد و ولد (خویشاوندی ظاهری) است.
👈نور اخوّت؛ پیوندی پیش از خاک، مربوط به عالم ذر و عالم سایهها:
این حدیث زیبای امام صادق علیه السلام پرده از رازی مهم برمیدارد؛ رازی که بر مبنای آن، اخوّت حقیقی میان انسانها نه در زمین، که در عوالم پیشین رقم خورده است. آنجا که هنوز بدنها نیامده بودند و خاکی نبود؛ تنها ارواح بودند و نور و خدایی مهربان.
در واقع، اخوّت نه بهمعنای رابطه ظاهری، بلکه پیوندیست که در عالم ذر و عالم سایهها شکل گرفته است؛ جهانی که در آن، نورها به هم نزدیک یا دورند، و بر اساس همان نزدیکی نور قلبها، پیوند اخوت برقرار میشود.
این پیوند، یادآور معنای دقیق کلمۀ «أخيّة» است؛ همان بند و ریسمانی که حیوان را به زمین پیوند میدهد. اما اینجا، ریسمان اخوت، دل را به نور معلم متصل میکند، و بند آن، نه از جنس طناب، بلکه از جنس محبت، ملازمت و سرسپردگی است. این اخوّت، در حقیقت، ریسمانیست که قلب را به سرچشمۀ نور خداوند گره میزند.
پس اگر سازوکار نورانی قلب فعال شود و قبض و بسط نور قلب خود را بفهمیم، این پیوند اخوت که مربوط به عالم پیشین است، در قلب تجلی مییابد و دل، خود را در ملازمت نور ازلی میبیند. آنگاه دل، دیگر سرگردان نیست؛ چون به «أخيّة»ای بسته شده که انتهای آن در دست خداست.
و چنین است که در حکومت قائم آلمحمد (عج)، در مورد ارث بر اساس همان نور اخوت تصمیمگیری خواهد شد، نه بر اساس پیوندهای بیارزش خاکی؛ چرا که نور زمان، یعنی مهدی آل محمد علیه السلام، حقیقتها را آشکار کرده و نور زمین قلبها، پذیرای این نور زیبا و اصیل شده است.
«مُلَاقَاةُ الْإِخْوَانِ نُشْرَةٌ وَ تَلْقِيحُ الْعَقْلِ وَ إِنْ كَانَ نَزْراً قَلِيلًا.»
«وَاخَيْتُكَ فِي اللَّهِ وَ صَافَيْتُكَ فِي اللَّهِ وَ صَافَحْتُكَ فِي اللَّهِ»