دکتر محمد شعبانی راد

دل در بند نور! نور اخوت! إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ!

The Heart Bound to Light: The Light of Brotherhood! “Indeed, the believers are but brothers.”


Brotherhood (ikhwah) in the Qur’an is not merely a social tie or a family bond; it is a spiritual connection rooted in divine light. The verse “Indeed, the believers are but brothers” (Qur’an 49:10) reveals that true brotherhood is a bond of hearts united by faith and the light of divine guardianship (nūr al-wilāyah).

From a linguistic perspective, the root “akhw” implies connection, closeness, and binding—like a rope tying two things together. This illustrates that real brotherhood is a binding covenant of the heart with divine commands, through which believers grow, find guidance, and remain secure.

The Qur’an warns us that envy (ḥasad) is the greatest threat to this sacred bond. The story of Yusuf (Joseph) shows this clearly: his brothers were “ikhwah” in name, but because of envy they broke the covenant of brotherhood and turned into enemies. Thus, brotherhood without the removal of envy is an empty label.

The Prophet and the Imams emphasized that brotherhood requires three essentials: justice, mercy, and the negation of envy. When these are present, the believer’s heart is bound to the rope of God, and the ties of faith turn former enemies into loving brothers:
“And remember the favor of Allah upon you—when you were enemies, and He brought your hearts together so you became brothers by His grace.” (Qur’an 3:103)

True brotherhood, then, is not only horizontal (between believers), but also vertical (between the heart and the divine). To neglect this connection is to slip (zalq) and lose one’s footing in the path of God. To honor it is to hold firmly to the rope of light, to love the family of the Prophet and their followers, and to serve the needs of fellow believers.

This is why brotherhood in Islam is called a light-bound covenant: it begins with love for the Prophet and his family, extends to their allies and followers, and flourishes in acts of compassion and service. Such brotherhood is the very rope that saves the heart from the abyss of division and guides it safely across the bridge of the Hereafter, leading into the gardens of peace.

اخیّة القلوب: پیوندی با نور بی‌پایان
رشته‌ای از نور: اخوّت دل با مهربانی خدا
بندِ مهر: قلب، در ملازمتِ نور خدا
اخوت نوری: پیوندی که دل را به آسمان می‌کشد
دل بسته‌ی نور: حدیثی در اخوت قلب و خدا
با نور، هم‌بند: سلوکی در ملازمت رحمت الهی
ریسمان مهر: اخوت دل با خورشید مهربانی
دل در بند نور: تفسیر اخوّت با حق تعالی
اخوتی از جنس نور: پیوندی جاوید میان دل و محبوب
بند مهر، بند نور: اخوّت قلب با خدای مهربان

برای مشاهده نسخه تصویری (ولاگ) کلیک کنید.
برای شنیدن نسخه شنیداری (پادکست) کلیک کنید.

«اخو» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«أخيّة الدابّة: حلقه و ريسمانى است كه حيوان را با آن به زمين مى‌‏بندند.»
«آخيت بين الشيئين»
مفهوم «connection»
مفهوم قرب و نزدیک، از این واژه و هزار واژه مترادف «نور الولایة» استنباط می‌شود.
وقتی مکانیسم نورانی قلبت فعال میشه، یک پیوند و رابطه قوی و ناگسستنی بین قلبت و اوامر نورانی خدا برقرار میشه که برای رشد و هدایت و عاقبت‌به‌خیری تو بسیار مهم و حائز اهمیت است.
پیوند اخوّت همین است!
چیزی که بشدّت این پیوند رو تهدید میکنه، حسادت است.
مشتقات ریشۀ «اخو» 96 بار در آیات قرآن تکرار شده است.
[اخو – ولی]:
مفهوم «نزدیک و دور»
انگاری اخوت میشه همون نور ولایت زیبا که عامل نزدیکی و پیوند اهل یقین و معلم ربانی است.
+ «ضیف»
[2=1+1]
+ «عنق»
[اخو – بیع]:
در عکس مقالۀ بیع داریم میبینیم که دو طرف اومدن نزدیک هم و دارن به هم دست اخوت میدن! به این میگن بیع، اخوت، ولایت، محبت و هزار واژۀ مترادف نور الولایة …
[اخو – حکم]:
اخو – حکم – سکت – و … هزاران اسم دیگر همه نامهای زیبای معلم و آیات محکم موید اندیشه او هستند که اهل یقین با عمل به علوم ماخوذ از این معلم نورانی، در دل شرایط و تولید نور آرامش عمل صالح، پیوند و رابطه علمی خود را با آل محمد ع برقرار و حفظ میکنند و استمرار می‌دهند.
این میشه اخوت. همون حکمت است و همان سُکته و همان نور ولایت آل محمد ع در دل شرایط که اهل یقین با قبض و بسط قلبی خود این امر الله و اذن الله را می‌فهمد و حالا با درک این نور ولایت به استقبال آیات می رود و این نیابت از جانب معلم برای کفو شدن با آیات، جواب می‌دهد و پیوند آیت و نور ولایت برای اهل یقین عامل به اندیشه معلم، ولدان مخلدون را ثمر می‌دهد.
یک اسم هزار معنا – هزار اسم یک معنا! هزار به توان هزار …
اگه گفتی اسم کیه؟!
اسمه رجال …
نام زیبای معلم و آیات محکم موید اندیشه اوست.
هر کی ریاضیش خوبه حساب کنه، هزار به توان هزار میشه چند تا ؟!!!
هیچ کامپیوتری جواب نمیده !!!
آخه نامحدود در محدود نمی‌گنجد …
[اخو – طلب]:
کتاب لغت فقه اللغه به نکات ریز اشاره میکنه:
فقه اللغه: «الطَّلَبُ‏ عام. و التَّوَخي‏ في الخير خاص»
پس اخو هم مثل قناعت و شکر معنای زیبای طلب رو میده! یعنی چشمش به چیز با ارزش افتاده حالا اونو میخواد برای همینه رابطه با معلم برقرار می‌کنه.
اما حسود و بخیل و اهل بغی، طلب و خواستنش توام با ناآرامی و بغی است، در حالیکه خواسته و دلخواه او بی‌ارزش است «حب دنیا». بی‌ارزش نا آرامی تولید میکنه و با ارزش آرامش خلق میکند!
+ «زید – وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ»
اخوت یک خواستن خاص است در امر خیر!
+ «نور ولایت»
«کمند» نام زیبای معلم و آیات محکم موید اندیشه اوست.
مفهوم زیبای «پیوند»
+ مفهوم مهم هماهنگی و گرایش «اخذ»
[اخو – هماهنگی]:
+ «حری – تحری»
تَأَخَّيْتُ‏، كه به معنى تحرّيت، يعنى هماهنگ بودن و هم‌هدف بودن كه به صورت استعاره به كار رفته و همان قصد و هدف مشترك برادر براى برادر ديگر است.
[اخو – جیب]:
این همه دست به دعا برداشته شده، چرا یکی وصل به نور نمیشه؟
چون شرط پیوند با نور ولایت آل محمد ع رعایت حقوق اخوت یعنی عمل به علوم معلم در دل شرایط است و چون این دست دعاگو این شرط را رعایت ننموده، می بینیم که این دست خالی است!
در حالیکه قلب وصل به نور، آثار عمل به نور یعنی آرامش را در زندگی خود میبیند یعنی دعایش مستجاب شده. + «جیب»
وَ أَدْخِلْ يَدَكَ في‏ جَيْبِكَ‏ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ في‏ تِسْعِ آياتٍ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقينَ (12)
اسْلُكْ يَدَكَ في‏ جَيْبِكَ‏ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقينَ (32)
[اخو – طرو]
[اخو – هماهنگی – اطاعت: مثل نیروهای نظامی!]
[یک صدا – یک ندا – ندای ابراهیم ع]
[اخو – وسط]
+ «نسب»
[اخو – قبض و بسط – کمم]
قلبی که قبض و بسط رو نفهمه نمیتونه پیوند خودشو با عالم بالا حفظ کنه در نتیجه نمی تونه حقوق اخوت رو رعایت کنه.
مداخله معلم در ملک و در ملکوت، برای اصلاح روابط خدشه‌دار شده!
+ حدیث زیبای علی بن یقطین و ابراهیم جمال که حضرت از علی بن یقطین ایراد گرفتند که چرا رعایت حال ابراهیم جمال را ننمودی!
[اخو – شجرة العلم]:
پیوند با شاخه‌ای از درخت علم آل محمد ع چه زیباست!
+ «شعب – انشعاب – ماه شعبان – اعیاد شعبانیه»
به برگهای مهربان این شاخه زیبا، خیره خیره نگاه کن!
[اخو – هماهنگی – هارمونی – همصدایی – همزمانی]
[اخو – حیّ]:
کسی که رعایت حقوق اخوت ننماید و قلبش تاریک شود، انگاری این قلب مرده و نیاز به احیاء توسط نور علم معلم دارد تا دوباره بسط و نورانی شود و بتواند جبران مافات نماید.
تیم سی پی آر، نام زیبای معلم و آیات محکم موید اندیشه اوست که راه برگرداندن و احیاء و زنده نمودن قلوب بیمار اهل یقین و قلوب مرده اهل شک باز هم «آیاتی و رسلی» است یعنی باید اندیشه معلم در دل شرایط آیات استعمال شود تا شاهد نور آرامش عمل صالح در قلب خود باشیم ان شاء الله تعالی.
[اخو – شاهد و گواه]
[اخو – تعادل]
[عمل صالح – فرزند صالح – کار مشترک – پیوند علم و عمل – اخوت]
+ «مرج البحرین یلتقیان»:
بحر العلم و بحر النبوة – پیوند تاویلی ازدواج علی ع و زهرا س در قلب اهل یقین عامل به نور ولایت آل محمد ع حاصلش لؤلؤ و مرجان و ولدان مخلدون می باشد. این پیوند میشه اخوت.
[اخو – قعد – رفع]
[اخو – ثقف]
[اخو – برند]

جمع‌بندی مفهوم «اخو» و «اخوت» در قرآن

واژۀ قرآنی «اخو» در معنای ممدوح، از مترادفات «نور الولایة» است؛
یعنی همان پیوند قلبی با معلم ربانی در ملک و فرشتۀ مهربان در ملکوت.
در معنای مذموم نیز می‌تواند یکی از مترادفات «حسد» باشد که این پیوند نورانی را تهدید و نابود می‌کند.

از نظر لغوی، «اخو» در اصل به معنای بند و پیوند است؛ مثل «أخيّة الدابة» که طنابی برای بستن حیوان به زمین است، یا «آخيت بين الشيئين» به معنای اتصال و نزدیک‌کردن دو چیز.
بنابراین ریشه واژه، مفهوم اتصال، نزدیکی، هماهنگی و اتحاد را در خود دارد.

در قرآن مشتقات «اخو» حدود ۹۶ بار تکرار شده که همگی در محور «قرب و رابطه» معنا می‌گیرند.
از این رو، اخوت یک حقیقت نورانی است:

  • پیوند قلب با نور ولایت؛ یعنی اتصال قلب مؤمن به اوامر نورانی خدا.

  • هماهنگی و هم‌صدایی؛ همان تحرّی در خیر، هم‌هدفی و هم‌نیتی اهل ایمان.

  • طلب نورانی؛ اخوت یک خواستنِ خاص در امر خیر است، برخلاف طلب حسود و بخیل که آمیخته با اضطراب و حب دنیا است.

  • اتحاد علم و عمل؛ اخوت یعنی پیوند با اندیشه معلم ربانی و تحقق آن در دل شرایط زندگی، که ثمره‌اش آرامش، عمل صالح و فرزند صالح است.

در مقابل، حسد و بغی، این پیوند نورانی را می‌شکنند و قلب را به سمت جدایی، تاریکی و مرگ می‌کشانند. در چنین وضعیتی، تنها مداخلۀ معلم نورانی و بازگشت به آیات و حکمت الهی می‌تواند قلب را احیا کند.

تصاویر قرآنی و حدیثی نیز اخوت را به زیبایی ترسیم می‌کنند:

  • «مرج البحرین یلتقیان» → پیوند بحر علم و بحر نبوت، که ثمرۀ آن لؤلؤ و مرجان است.

  • داستان علی بن یقطین و ابراهیم جمال → هشدار نسبت به رعایت حقوق اخوت.

  • «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» → محوریت پیوند نورانی مؤمنان در مسیر ولایت.

در نتیجه، نور اخوت همان حلقۀ اتصال قلب مؤمن به ولایت الهی است؛ پیوندی که علم و عمل، معلم و شاگرد، ملک و ملکوت، و دنیا و آخرت را به هم پیوند می‌زند.
این همان حکمت جاودانه و همان سرّ ولایت است.

[هذان خصمان اختصموا فی ربهم – عقل و هوا]:
مسابقه طناب کشی اهل یقین و معلم از یکطرف و اهل شک حسود و لیدر سوء از طرف دیگر.
این اتفاق در ملکوت قلب ما، درون قلبمون اتفاق می افته!
نفس حسود ما بین تکلمات شیطان و کلام فرشتۀ مهربان گیر کرده!
دوراهی حسادت و نور ولایت!
حسود توی قلبش مدام با معلم خودش، یکی به دو میکنه و سعی میکنه گزینه خودشو جایگزین پیشنهاد فرشتۀ مهربان کنه! اینکه آخرش کی برنده بشه، اون دیگه معلوم نیست و با خداست.
این مطلب زیبا از کتاب سید بن طاووس عزیز:
سيد رضى الدين على بن طاوس در کتاب خود گفته كه:
خليفه خواست مرا قاضى كند، پس من به ايشان گفتم كه دعوائى واقع شد ميان عقل من و هواى من و از من محاكمه خواستند، چون در نزد من حاضر شدند
عقل من گفت كه مى‌‏خواهم تو را به راه بهشت و لذتهاى آن ببرم
و هواى من گفت كه آخرت نسيه است و من مى‌‏خواهم كه تو را به لذائذ دنيا برسانم ،
حكم عادلانه را از من خواستند،
پس روزى به نفع عقل حكم كردم و روزى به نفع هواى نفس، آنان پيوسته سر نزاع دارند و من مدت پنجاه سال است كه منازعه ايشان را تمام نكرده‌‏ام پس كسى‏‌كه نتوانسته يك قضيه را تمام كند، چگونه مى‌‏تواند منازعات ديگران را حل و فصل نمايد. پس شما كسى را براى قضا اختيار كنيد كه عقل و نفس او متفق باشند و از مهمات خود فارغ باشد.

[هذان خصمان اختصموا فی ربهم – عقل و هوا]

در درون هر انسان، یک مسابقۀ طناب‌کشی دائمی جریان دارد:
از یک‌سو اهل یقین و معلم نورانی، که با صدای فرشتۀ مهربان دعوت به نور و آرامش می‌کنند؛
و از سوی دیگر اهل شک، حسود و لیدر سوء، که با صدای شیطان وسوسه‌گر، انسان را به تاریکی حسادت و حب دنیا می‌کشانند.

این صحنه در حقیقت در ملکوت قلب ما اتفاق می‌افتد؛ جایی که نفس ما بین کلام شیطان و کلام فرشتۀ مهربان معلق است.
این همان دو راهیِ حسادت و نور ولایت است:

  • یک طرف، عقل مؤید به نور، که راه بهشت و آرامش را نشان می‌دهد.

  • طرف دیگر، هوای نفس حسود، که آخرت را نسیه می‌بیند و لذت زودگذر دنیا را نقد جلوه می‌دهد.

حسود در قلبش مدام با معلم نورانی خود یکی‌به‌دو می‌کند؛
سعی دارد پیشنهاد فرشتۀ مهربان را پس بزند و گزینه دلخواه خودش را جایگزین کند.
اما این‌که در نهایت کدام طرف برنده شود، امری است که تنها در اختیار خداست.


سخن زیبا از سید بن طاووس (ره)

سید رضی‌الدین علی بن طاووس در کتاب خود ماجرای پرمعنایی را نقل می‌کند:
خلیفه خواست مرا به منصب قضاوت بگمارد.
من به او گفتم: دعوایی میان عقل من و هوای من رخ داده و هر دو از من داوری می‌خواهند.
عقل گفت: می‌خواهم تو را به راه بهشت و لذت‌های آن ببرم.
هوا گفت: آخرت نسیه است، من می‌خواهم تو را به لذت‌های نقد دنیا برسانم.
پس حکم عادلانه را از من خواستند.
گاهی به نفع عقل داوری کردم و گاهی به نفع هوا؛ اما نزاع‌شان همچنان ادامه دارد.
پنجاه سال است که این منازعه درون من پایان نیافته!
حال اگر من نتوانم یک دعوای درونی را فیصله دهم، چگونه می‌توانم منازعات دیگران را حل کنم؟
پس قاضی باید کسی باشد که عقل و نفس او متفق باشند و از دغدغه‌های شخصی فارغ باشد.


این حکایت سید بن طاووس حقیقت اخوت را برای ما روشن می‌سازد:
پیوند نورانیِ قلب، زمانی استوار می‌ماند که عقل مؤید به نور ولایت، بر هوای نفس غالب شود.
و الاّ قلب درگیر کشمکش دائم است؛ روزی به سود عقل و روزی به سود هوا.

اخوت حقیقی یعنی برادری با عقلِ مؤید به نور و هماهنگی با فرشتۀ مهربان.
و دشمن اصلی این اخوت، همان حسادتی است که دائماً طناب کشی می‌کند تا پیوند نورانی را قطع نماید.

تَحتاجُ الإِخوَةُ فيما بَينَهُم إلى … نَفيُ الحَسَدِ!

«امام على عليه السلام:
تَحتاجُ الإِخوَةُ فيما بَينَهُم إلى ثَلاثَةِ أشياءَ، فَإِنِ استَعمَلوها و إلّا تَبايَنوا و تَباغَضوا، و هِيَ:
التَّناصُفُ، وَ التَّراحُمُ، و نَفيُ الحَسَدِ.
برادران در ميان خود به سه چيز نيازمندند كه اگر آنها را به كار گيرند [دوستى‏‌شان پايدار مى‌‏شود] وگرنه از يكديگر جدا مى‏‌شوند و با يكديگر دشمنى مى‏‌كنند. اين سه عبارت است از: انصاف، مهربانى به يكديگر و كنار گذاشتن حسادت
شرط اینکه بتونی برای خودت و دیگران امنیت روانی ایجاد کنی، کنار گذاشتن حسادت است.
+ «اسر – دلها در اسارت نور!»

اخوت حقیقی؛ یعنی نفی حسادت

امام علی علیه‌السلام فرمودند:
«تَحتاجُ الإِخوَةُ فيما بَينَهُم إلى ثَلاثَةِ أشياءَ: التَّناصُفُ، وَ التَّراحُمُ، و نَفيُ الحَسَدِ.»

یعنی پیوند اخوت فقط با سه رکن استوار می‌ماند:
۱. انصاف در رفتار،
۲. رحمت و مهربانی،
۳. و مهم‌تر از همه، زدودن حسادت.

جانِ کلام این حدیث دقیقاً همین نکته است:
اگر حسادت در میان باشد، اخوت فرو می‌پاشد، حتی اگر اسم برادری و برادری‌بودن روی رابطه مانده باشد.


آیه ۵ سوره یوسف و مفهوم اخوت

در آیۀ شریفه می‌خوانیم:
﴿قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى‏ إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾

یعقوب علیه‌السلام این حقیقت را می‌دانست که «اخوة یوسف» اگرچه در ظاهر برادران او هستند،
اما در باطن گرفتار آفت حسد هستند.
او به فرزندش هشدار داد: مبادا رؤیای نورانی خود را برای آنان بازگو کنی، چراکه درون‌شان آمیخته با حسادت است و همین حسادت آنان را به کید و دشمنی می‌کشاند.


تفاوت اخوت ظاهری و اخوت حقیقی

در این داستان می‌بینیم:

  • برادران یوسف، در ظاهر «إِخْوَتُه» بودند؛

  • اما چون حسد در دل داشتند، حقیقت اخوت را از دست دادند.

پس قرآن به ما نشان می‌دهد:
اخوت، تنها یک نسبت نَسَبی و خانوادگی نیست.
اخوت واقعی، همان پیوند قلبی بر پایۀ انصاف، رحمت و نفی حسادت است.
اگر این سه نباشد، برادر اسمی، در عمل دشمن آشکار می‌شود.


درمان حسد و درس سوره یوسف

در احادیث آمده است که:
برای درمان حسادت باید سوره یوسف را خوب بخوانیم و بفهمیم.
چون این سوره، دقیق‌ترین تصویر از پیامدهای حسد بر اخوت را نشان می‌دهد:

  • چگونه حسد، پیوند برادری را شکست،

  • چگونه محبت پدر را به رقابت و دشمنی تعبیر کردند،

  • و چگونه به کید و نقشه برای نابودی یوسف رسیدند.

بنابراین، وقتی امام علی علیه‌السلام می‌فرماید:
«اخوت یعنی نفی حسادت»،
یعنی همان کلید فهم آیه ۵ سوره یوسف:
اگر اخوت می‌خواهی، باید از دل، حسادت را بیرون کنی؛ وگرنه «إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ» همیشه راه نفوذ دارد.

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ

[سورة الحجرات (49): الآيات 6 الى 10] :
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا
أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ (6)
وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ
لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ
وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ
وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ
أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ (7)
فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (8)
وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما
فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِي‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ
فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (9)
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (10)

اخوت در پرتو آیات سوره حجرات (۶–۱۰)

۱. شروع ماجرا با خبر فاسق (آیه ۶):
👈اخوت با اعتماد کورکورانه آسیب می‌بیند.👉
اگر فاسقی خبر آورد و شما بدون بررسی عمل کردید، ممکن است به مؤمنان ظلم کنید و بعد با حسرت و ندامت بمانید.
پس نخستین شرط حفظ اخوت، تحقق تبیّن و تحقیق است.

۲. یادآوری حضور رسول خدا در میان امت (آیه ۷):
اخوت بدون مرجعیت نورانی پیامبر و ولایت الهی پایدار نمی‌ماند.
اگر مؤمنان می‌خواستند رسول خدا را به اطاعت از رأی خودشان وادارند، دچار سختی و نابسامانی می‌شدند.
این ولایت الهی است که ایمان را محبوب قلب‌ها و کفر و فسق را منفور می‌سازد.
پس اخوت یعنی پیوند بر محور معلم ربانی و رسول خدا، نه بر محور امیال و سلیقه‌های شخصی.

۳. نقش رحمت و نعمت الهی (آیه ۸):
پیوند اخوت یک موهبت است؛
«فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً».
این پیوند بدون فضل و عنایت خدا شکل نمی‌گیرد.

  1. وقتی نزاع و درگیری پیش می‌آید (آیه ۹):
    قرآن واقع‌بین است: حتی میان مؤمنان ممکن است نزاع و درگیری رخ دهد.
    راه‌حل قرآن چیست؟

  • نخست: اصلاح میان آنان.

  • اگر یک گروه بغی و ستم ورزید، باید با اجازۀ نور با آنان مقابله کرد تا به امر خدا بازگردند.

  • وقتی بازگشتند، دوباره باید با عدالت و قسط میان‌شان صلح برقرار کرد.
    این یعنی اخوت، اصل ثابت است و حتی پس از درگیری باید دوباره بازسازی شود.

۵. جمع‌بندی (آیه ۱۰):
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»
این آیه خط بطلانی است بر هرگونه اخوت ظاهری.
اخوت حقیقی، ویژه مؤمنان است؛ پیوندی نورانی است که ریشه در ولایت دارد.
بنابراین وظیفه همه مؤمنان این است که رابطه میان برادران ایمانی را اصلاح کنند.
و اگر این مسئولیت را به‌درستی انجام دهند، مشمول رحمت الهی خواهند شد:
«وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ».


این آیات، همان تأکید حدیث امام علی علیه‌السلام را تبیین می‌کنند:
اخوت بر پایه انصاف، رحمت، و نفی حسادت است.
فسق، بغی، بی‌عدالتی و حسادت، دشمنان اصلی اخوت‌اند.
اما اگر محور ولایت الهی در قلب زنده باشد، این پیوند حتی پس از درگیری هم می‌تواند دوباره ترمیم شود.

[اخوت – اطاعت – هماهنگی]:
اهل یقین همه با هم در اطاعت از مافوق خود یعنی نور معلم در دل شرایط آیات هماهنگ هستند.
[مفهوم نزدیک به هم بودن – نور ولایت]!
مثل رژه نظامی‌ها که یک شکل و یکسان اطاعت می‌کنند.
+ «صور – فصرهن الیک»
[اخو – رحل – کوچ – هدایت تکوینی – قبض و بسط – قدو – فالوئر]
[اخو – پیوند – نور علی نور – نسخه]
[اخوت – نوبت – دولت – طواف – فرفره – ژیروسکوپ – تعادل]
[اخو – پیوند]:
+ «ارجاع – ریفر»
مفهوم پیوند و رابطه در واژه «اخو»
[اخو – دوستان آل محمد ع را دوست بدارید!]
+ قصه علی بن یقطین: حَجَبْتُكَ لِأَنَّكَ حَجَبْتَ أَخَاكَ.
+ « ایتونی باخ لکم من ابیکم »
انگاری حضرت به علی بن یقطین فرمودند باید حب ابراهیم جمال را برایم بیاوری !!!

فَأَحِبُّوا … مَوَالِيَهُ!
فَأَحِبُّوا بَعْدَ حُبِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مَوَالِيَهُ!

تفسير الإمام عليه السلام‏ :
امام حسن عسكرى عليه السّلام فرمودند:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏
رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرموند:

أَحِبُّوا مَوَالِيَنَا مَعَ حُبِّكُمْ لِآلِنَا
+ «آل» – «حب» – «ولی»
اى گروه مردمان، دوستان ما را دوست بداريد همان گونه كه خاندان ما را دوست مى‌‏داريد،

هَذَا زَيْدُ بْنُ حَارِثَةَ وَ ابْنُ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ مِنْ خَوَاصِّ مَوَالِينَا
اين زيد بن حارثه و پسرش اسامة بن زيد از خواص دوستان ما هستند

فَأَحِبُّوهُمَا
شما آن دو را دوست بداريد.

فَوَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَيَنْفَعُكُمْ حُبُّهُمَا
سوگند به خدائى كه محمد را بر حق مبعوث كرد دوستى آن دو به شما سود مى‌‏رساند،

قَالُوا وَ كَيْفَ يَنْفَعُنَا حُبُّهُمَا
پرسيدند يا رسول اللَّه چگونه دوستى آنها به ما سود مى‌‏رساند ؟

قَالَ إِنَّهُمَا يَأْتِيَانِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلِيّاً صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ بِخَلْقٍ كَثِيرٍ أَكْثَرَ مِنْ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ بِعَدَدِ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ
فرمود: آن دو روز قيامت با گروهى نزد على عليه السّلام مى‏‌آيند كه از ربيعه و مضر هم زياد مى‏‌باشند.

فَيَقُولَانِ يَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ
آن دو مى‌‏گويند اى برادر رسول خدا

هَؤُلَاءِ أَحَبُّونَا بِحُبِّ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ وَ بِحُبِّكَ
اين جماعت بخاطر محمد رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله و به جهت شما ، با ما دوست شدند و اظهار علاقه نمودند،

فَيَكْتُبُ عَلِيٌّ ع جُوزُوا عَلَى الصِّرَاطِ سَالِمِينَ وَ ادْخُلُوا الْجِنَانَ
در اين هنگام على عليه السّلام جواز عبور از صراط را براى آنها مى‌‏نويسند.

فَيَعْبُرُونَ عَلَيْهِ وَ يَرِدُونَ الْجَنَّةَ سَالِمِينَ
آن جماعت پس از گرفتن جواز عبور مى‌‏كنند و سالم وارد بهشت مى‌‏شوند،

وَ ذَلِكَ أَنَّ أَحَداً لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنْ سَائِرِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص إِلَّا بِجَوَازٍ مِنْ‏ عَلِيٍّ ع
+ «جوز – پاسپورت»
زيرا هيچ كس از امت محمد صلى اللَّه عليه و اله وارد بهشت نمى‏‌گردد مگر اينكه على عليه السّلام جواز عبور او از پل صراط را صادر نمايد.

فَإِنْ أَرَدْتُمُ الْجَوَازَ عَلَى الصِّرَاطِ سَالِمِينَ وَ دُخُولَ الْجِنَانِ غَانِمِينَ
اكنون اگر مى‌‏خواهيد سالم از صراط عبور كنيد، و با غنيمت وارد بهشت گرديد

فَأَحِبُّوا بَعْدَ حُبِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مَوَالِيَهُ
[دو امضاء]
بعد از محبت محمد و آل او عليهم السّلام با مواليان او هم دوست باشيد،

ثُمَّ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ يُعَظِّمَ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌّ ع عِنْدَ اللَّهِ مَنَازِلَكُمْ
و بعد اگر مى‌‏خواهيد محمد در نزد خداوند از شما تكريم كند

فَأَحِبُّوا شِيعَةَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ
شيعيان محمد و على را هم دوست داشته باشيد.

وَ جِدُّوا فِي قَضَاءِ حَوَائِجِ الْمُؤْمِنِينَ
در بر آوردن حوائج برادران مؤمن خود كوشش كنيد،

فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى إِذَا أَدْخَلَكُمُ مَعَاشِرَ شِيعَتِنَا وَ مُحِبِّينَا الْجِنَانَ
و بدانيد هر گاه‏ خداوند شيعيان و دوستان ما را وارد بهشت مى‌‏كند

نَادَى مُنَادِيهِ فِي تِلْكَ الْجِنَانِ
منادى در ميان بهشت فرياد مى‏‌زند

يَا عِبَادِي
قَدْ دَخَلْتُمُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِي
شما به رحمت من وارد بهشت شديد

فَتَقَاسَمُوهَا عَلَى قَدْرِ حُبِّكُمْ لِشِيعَةِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ قَضَاءِ حُقُوقِ إِخْوَانِكُمُ الْمُؤْمِنِينَ‏
اينك بقدر محبت خود به شيعيان محمد و على آن را بين خود تقسيم كنيد.
شما به همان اندازه كه خواسته‏‌هاى برادران مؤمن خود را انجام مى‌‏داديد از بهشت سهم داريد

فَأَيُّهُمْ كَانَ أَشَدَّ لِلشِّيعَةِ حُبّاً وَ لِحُقُوقِ إِخْوَانِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ أَشَدَّ قَضَاءً كَانَتْ دَرَجَاتُهُ فِي الْجِنَانِ أَعْلَى
و هر كس محبت او نسبت به شيعيان و حقوق مؤمنان زيادتر بوده اينك به درجات بالاترى خواهد رسيد،

حَتَّى إِنَّ فِيهِمْ مَنْ يَكُونُ أَرْفَعَ مِنَ الْآخَرِ بِمَسِيرَةِ خَمْسِمِائَةِ سَنَةٍ تَرَابِيعِ قُصُورٍ وَ جِنَانٍ.
در آنجا گروهى از نظر جا و مكان و داشتن قصور و باغ‏ها بر گروهى امتياز دارند و مقام بالاترى پيدا مى‏‌كنند.

این حدیثِ شریف، یکی از زیباترین توضیحات درباره‌ی اخوت در نگاه اهل‌بیت است و نشان می‌دهد که اخوت تنها یک پیوند ظاهری یا اجتماعی نیست، بلکه رمز عبور از صراط و ورود به بهشت است. 


۱. اخوت؛ یعنی محبت در امتداد ولایت

رسول خدا ﷺ می‌فرمایند:
«أَحِبُّوا مَوَالِيَنَا مَعَ حُبِّكُمْ لِآلِنَا»
دوستی با اهل‌بیت و دوستان ایشان، اساس اخوت ایمانی است.

پس اخوت واقعی تنها با محبت به آل محمد علیهم‌السلام و موالی آنان تحقق می‌یابد.
این محبت یک پیوند نورانی است که دل را با مفهوم واژه‌های «آل»، «ولی» و «حب» گره می‌زند.


۲. اخوت، سرمایه عبور از صراط

در روایت آمده است که در قیامت، موالیِ اهل‌بیت شفاعت می‌کنند و همراه جمعی عظیم نزد امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌آیند.
آنجاست که علی علیه‌السلام به مؤمنانی که به خاطر محبت به اهل‌بیت و دوستانشان، اخوت ورزیده‌اند، جواز عبور از صراط را می‌دهد.

اینجا حقیقت اخوت روشن می‌شود:
اخوت یعنی همان پاسپورت نورانی که انسان را از خطرناک‌ترین مرحله قیامت عبور می‌دهد.


۳. دو امضاء اخوت

حدیث بر یک نکته طلایی تأکید می‌کند:
اگر می‌خواهید سالم به بهشت برسید:
۱. بعد از محبت به محمد و آل محمد، موالی ایشان را دوست بدارید.
۲. بعد از آن، شیعیان محمد و علی را نیز دوست بدارید و در برآوردن حوائج مؤمنان بکوشید.

این یعنی اخوت، دو امضاء دارد:

  • محبت به ولیّ خدا و موالی او،

  • خدمت به مؤمنان و قضای حقوق برادران ایمانی.


۴. تقسیم بهشت به اندازه اخوت

در بهشت ندا می‌آید:
«قَدْ دَخَلْتُمُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِي، فَتَقَاسَمُوهَا عَلَى قَدْرِ حُبِّكُمْ لِشِيعَةِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ قَضَاءِ حُقُوقِ إِخْوَانِكُمُ الْمُؤْمِنِينَ.»

یعنی اخوت در دنیا تعیین‌کننده جایگاه و درجات ما در بهشت است.
هرکس محبتش به شیعیان بیشتر و در خدمت به برادران ایمانی کوشاتر باشد، در بهشت مقام بالاتری دارد.


۵. نتیجه: اخوت = ولایت + محبت + خدمت

پس اخوت در نگاه قرآن و عترت، سه بُعد دارد:

  • ولایت: پیوند با ولیّ خدا و موالی او.

  • محبت: عشق به آل محمد و شیعیان‌شان.

  • خدمت: تلاش برای رفع نیازها و حقوق مؤمنان.

بدون این سه، اخوت فقط یک اسم و شعار است.
اما با این سه، اخوت همان نور ولایت می‌شود که هم در دنیا آرامش می‌آورد و هم در آخرت نجات و درجات عالیه بهشتی.

[اخو – زلق]:
عدم هماهنگی [عدم استعمال اندیشه معلم در دل شرایط که میشه عدم رعایت حقوق اخوت] موجب سر خوردن و زمین خوردن در دل آیات می شود (حدیث علی بن یقطین و ابراهیم جمال) حالا هی بگو چرا چشم حسود اثر میکنه ! [آیات و ان یکاد …] هر وقت نور معلم یادت بره، آمادگی چشم خوردن رو داری! و چون ما همیشه یادمون میره پس همیشه باید چشم بخوریم اما از اونجایی که خدا کریمه خیلی‌هاشو می‌بخشه.
[اخو – حَجَبْتُكَ لِأَنَّكَ حَجَبْتَ أَخَاكَ إِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالَ]:
وقتی پشت در نگهت میدارن باید بفهمی کجا کار رو خراب کردی که اون پیوند نگاه نورانی قطع شده! لذا باید یاد این حدیث زیبای معلم بیفتی که « تَنَاسَ مَسَاوِيَ الْإِخْوَانِ تَسْتَدِمْ وُدَّهُمْ » به کارهای بد دیگران نگاه نکن و رابطه خودتو با نور قطع نکن!

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الصُّوفِيِّ قَالَ‏
اسْتَأْذَنَ إِبْرَاهِيمُ الْجَمَّالُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ الْوَزِيرِ فَحَجَبَهُ
فَحَجَّ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ فِي تِلْكَ السَّنَّةِ
فَاسْتَأْذَنَ بِالْمَدِينَةِ عَلَى مَوْلَانَا مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ فَحَجَبَهُ فَرَآهُ ثَانِيَ يَوْمِهِ
فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ يَا سَيِّدِي مَا ذَنْبِي؟
… میدونه خودش کاری کرده که قلبشو تاریک کردن!
فَقَالَ حَجَبْتُكَ لِأَنَّكَ حَجَبْتَ أَخَاكَ إِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالَ
وَ قَدْ أَبَى اللَّهُ أَنْ يَشْكُرَ سَعْيَكَ أَوْ يَغْفِرَ لَكَ إِبْرَاهِيمُ الْجَمَّالُ
فَقُلْتُ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ مَنْ لِي بِإِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالِ فِي هَذَا الْوَقْتِ وَ أَنَا بِالْمَدِينَةِ وَ هُوَ بِالْكُوفَةِ
فَقَالَ إِذَا كَانَ اللَّيْلُ فَامْضِ إِلَى الْبَقِيعِ وَحْدَكَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَعْلَمَ بِكَ أَحَدٌ مِنْ أَصْحَابِكَ وَ غِلْمَانِكَ
وَ ارْكَبْ نَجِيباً هُنَاكَ مُسْرَجاً
قَالَ فَوَافَى الْبَقِيعَ وَ رَكِبَ النَّجِيبَ وَ لَمْ يَلْبَثْ أَنْ أَنَاخَهُ عَلَى بَابِ إِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالِ بِالْكُوفَةِ فَقَرَعَ الْبَابَ وَ قَالَ أَنَا عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ الْجَمَّالُ مِنْ دَاخِلِ الدَّارِ وَ مَا يَعْمَلُ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ الْوَزِيرُ بِبَابِي
فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ يَا هَذَا إِنَّ أَمْرِي عَظِيمٌ وَ آلَى عَلَيْهِ أَنْ يَأْذَنَ لَهُ فَلَمَّا دَخَلَ قَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ إِنَّ الْمَوْلَى ع أَبَى أَنْ يَقْبَلَنِي أَوْ تَغْفِرَ لِي فَقَالَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكَ فَآلَى عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ عَلَى إِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالِ أَنْ يَطَأَ خَدَّهُ فَامْتَنَعَ إِبْرَاهِيمُ مِنْ ذَلِكَ فَآلَى عَلَيْهِ ثَانِياً فَفَعَلَ فَلَمْ يَزَلْ إِبْرَاهِيمُ يَطَأُ خَدَّهُ وَ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ يَقُولُ اللَّهُمَّ اشْهَدْ ثُمَّ انْصَرَفَ وَ رَكِبَ النَّجِيبَ وَ أَنَاخَهُ مِنْ لَيْلَتِهِ بِبَابِ الْمَوْلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع بِالْمَدِينَةِ فَأَذِنَ لَهُ وَ دَخَلَ عَلَيْهِ فَقَبِلَهُ‏.
محمّد بن على صوفى گفت:
ابراهيم ساربان اجازه خواست كه حضور وزير على بن يقطين برسد.
على بن يقطين باو اجازه نداد.
در همان سال على بن يقطين بمكه رفت وقتى وارد مدينه شد اجازه خواست تا خدمت موسى بن جعفر عليه السّلام برسد، مولا اجازه نداد.
روز دوم على بن يقطين موسى بن جعفر را ملاقات كرد عرضكرد آقا گناه من چه بود؟
فرمود تو را مانع شدم براى اينكه مانع برادرت ابراهيم ساربان شدى.
خداوند نيز سعى و حج تو را نميپذيرد مگر اينكه ابراهيم را راضى كنى.
عرضكرد: آقا من چگونه ميتوانم ابراهيم را ملاقات كنم،
در اين ساعت من در مدينه هستم و او در كوفه است.
فرمود: شب تنها بدون اينكه كسى از همراهانت با تو باشد بجانب بقيع ميروى در آنجا اسبى با زين و برگ مشاهده خواهى كرد، سوار آن اسب ميشوى على بن يقطين به بقيع رفت سوار بر آن اسب شد طولى نكشيد كه كنار درب خانه ابراهيم ساربان پياده شد.
درب خانه را كوبيده گفت: من على بن يقطينم.
ابراهيم از درون خانه صدا زد: على بن يقطين وزير هارون درب خانه من چكار دارد،
على گفت: گرفتارى بزرگى دارم او را قسم داد كه درب را باز كند داخل اطاق شد
به ابراهيم گفت: مولايم موسى بن جعفر عليه السّلام از پذيرفتن من امتناع‏ ورزيده مگر اينكه تو مرا ببخشى. ابراهيم گفت: خدا تو را ببخشد.
على بن يقطين قسم داد به ابراهيم كه قدم روى صورت او بگذارد ولى ابراهيم امتناع ورزيد از اين كار براى مرتبه دوم او را قسم داد قبول كرد در آن موقعى كه ابراهيم پاى خود را روى صورت على بن يقطين گذاشته بود على مى‏‌گفت: خدايا تو شاهد باش.
از جاى حركت كرده سوار اسب شد و در همان شب به در خانه موسى بن جعفر عليه السّلام آمد.
اجازه ورود خواست. موسى بن جعفر عليه السّلام اجازه داد و او را پذيرفت.

[اخو – زَلَق]: لغزش در مسیر اخوت

وقتی انسان اندیشۀ معلم نورانی را در دل شرایط زندگی به کار نبرد، در واقع حقوق اخوت را ضایع کرده است.
نتیجه‌اش چیست؟
یک سُرخوردگی پنهان در دل آیات؛ یعنی همان‌جا که باید آرامش و نور عمل صالح به دست بیاید، ناگهان لغزش و سقوط رخ می‌دهد.

این همان نکته‌ای است که در حدیث معروف علی بن یقطین و ابراهیم جمال دیده می‌شود:
امام کاظم علیه‌السلام به علی بن یقطین فرمودند که چرا احترام و حق اخوت را دربارۀ ابراهیم جمال رعایت نکردی؟
و به‌خاطر همین خطا، علی بن یقطین پشت درِ خانه معصوم ع ماند تا بفهمد قطع پیوند اخوت = حجاب از نور.


چشم حسود و قطع پیوند نور

وقتی انسان پیوندش با معلم نورانی سست شود، مستعد اثر چشم حسود می‌شود.
قرآن در آیۀ «وَ إِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ» همین حقیقت را بیان می‌کند:
نگاه حسود، عامل لغزش و زَلَق است.

پس چرا چشم حسود اثر می‌کند؟
چون ما لحظه‌ای از یاد معلم نورانی و پیوند اخوت غافل می‌شویم.
هر بار که این یاد از دل می‌رود، حصن و دژ نورانی ما سست می‌شود و نگاه حسود می‌تواند کارگر بیفتد.
البته خدای کریم، بسیاری از این لغزش‌ها را می‌بخشد و نمی‌گذارد همه اثر کنند.


[اخو – حُجِبْتُكَ]؛ راز پشت در ماندن

روایت می‌گوید:
«حَجَبْتُكَ لِأَنَّكَ حَجَبْتَ أَخَاكَ إِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالَ»
یعنی وقتی تو برادرت را پشت در نگه داشتی، خدا هم تو را پشت در نگه داشت!

این روایت برای ما نمادین است:
وقتی ما حقوق اخوت را رعایت نکنیم، خودمان را پشت درِ نور نگه می‌داریم.
در واقع، قطع پیوند با برادر ایمانی = قطع پیوند با نور ولایت.


درمان لغزش در اخوت

معلم نورانی برای ما نسخه‌ای ساده می‌پیچد:
«تَنَاسَ مَسَاوِيَ الْإِخْوَانِ تَسْتَدِمْ وُدَّهُمْ.»
یعنی: عیب‌های برادرانت را فراموش کن تا محبتشان پایدار بماند.

به عیوب نگاه نکن، به نور نگاه کن!
اگر نگاه تو به لغزش‌های دیگران گره بخورد، پیوند نورانی‌ات با آن‌ها ضعیف می‌شود.
اما اگر نگاهت به اخوت نورانی باشد، این پیوند همچنان زنده و جاری می‌ماند.


✨ پس اخوت یعنی:

  • یاد معلم نورانی را در دل نگه‌داشتن،

  • پرهیز از لغزش حسادت و چشم‌زخم،

  • چشم‌پوشی از عیب‌های برادران برای تداوم محبت،

  • و حفظ پیوند با نور حتی پشت درهای امتحان.

+ «سعف – ملک سلیمان»:
[چه احادیث زیبایی داره بحث آمبولانس!]:
با خواندن این حدیث حالا دنبال قضای حوائج دوستان باش!
+ «اخو – رعایت حقوق اخوت»
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
ميسّر از امام صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود:
إِنَّ الْمُؤْمِنَ مِنْكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَيَمُرُّ بِهِ الرَّجُلُ لَهُ الْمَعْرِفَةُ بِهِ فِي الدُّنْيَا وَ قَدْ أُمِرَ بِهِ إِلَى النَّارِ وَ الْمَلَكُ يَنْطَلِقُ بِهِ قَالَ فَيَقُولُ
در قيامت كسى كه به آتش دوزخ محكوم شده و فرشته او را به دوزخ مى‌‏برد،
در راه به مؤمنى از ميان شما كه در دنيا با او آشنايى داشته است برخورد مى‌‏كند و به او مى‌‏گويد:
يَا فُلَانُ أَغِثْنِي فَقَدْ كُنْتُ أَصْنَعُ إِلَيْكَ الْمَعْرُوفَ فِي الدُّنْيَا وَ أُسْعِفُكَ فِي الْحَاجَةِ تَطْلُبُهَا مِنِّي فَهَلْ مِنْ عِنْدِكَ الْيَوْمَ مُكَافَاةٌ
اى فلان، به فريادم برس، من در دنيا به تو نيكى كردم و حاجتى كه به من داشتى برآوردم، آيا امروز مى‌‏توانى پاداش آن را بدهى؟
فَيَقُولُ الْمُؤْمِنُ لِلْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِهِ خَلِّ سَبِيلَهُ
آن مؤمن به فرشته‌‏اى كه به او گمارده شده است مى‌‏گويد: او را رها كن.
قَالَ فليسمع [فَيَسْمَعُ‏] اللَّهُ قَوْلَ الْمُؤْمِنِ فَيَأْمُرُ الْمَلَكَ أَنْ يُجِيزَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِ فَيُخَلِّيَ سَبِيلَهُ.»
خداوند سخن مؤمن را مى‏‌شنود و به فرشته فرمان مى‌‏دهد كه امر مؤمن را اطاعت كند،
پس فرشته او را رها مى‏‌كند.

این مهمه که باید فی الدنیا این معرفت رو داشته باشی «الْمَعْرِفَةُ بِهِ فِي الدُّنْيَا».

فَأَشْرَقَ وَجْهُهُ نُوراً فَرَحاً بِأَخِيهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ
رابطه اخوت «بِأَخِيهِ» باید انگیزه ای برای وصل به نور و آرامش «فَأَشْرَقَ وَجْهُهُ نُوراً فَرَحاً» باشد.
إِلَّا أَقْبَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِقُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ
وَ أَيَّدَهُ مَعَ مَوَدَّتِهِمْ إِيَّاهُ بِالْجَنَّةِ.

[أخوت – رابطه]:
آخيت بين الشيئين
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ
[رابطه علمی و اعتقادی دارند.]
و اعتبر من الاخوّة معنى الملازمة، فقيل أخيّة الدابّة:
حلقه و ريسمانى است كه حيوان را با آن به زمين مى‏‌بندند.
أَخٌ‏ الأصل‏ أَخَوٌ ، و هو: المشارك آخر في الولادة
[مِنْ كَرَمِ الْمَرْءِ … حِفْظُهُ قَدِيمَ إِخْوَانِهِ]

[اخو – شطا]
[اخو – بضعة منی]
[مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان]
تو با اشاره به سمت درب های بسته حرکت کن !
هنوز نرسیدی قفلها خودشون یکی یکی باز میشن ! از مفازه عبور میکنی و به فوز می رسی !
مهم اون یقینی است که به کلام معلم و برهان نور در دل شرایط داری.
+ «بره – برهان»

[عضد – اخوت]:
مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ … عَشِيرَةٌ تَعْضُدُه‏ … لَمْ يُعَدَّ نَبِيلًا
عقل بدون پشتیبانی ولایت « عَشِيرَةٌ تَعْضُدُه » قادر به غلبه بر هوای نفس نیست. غلبه عقل بر هوای نفس « الْغالِبُونَ » نیازمند پشتیبان « سَنَشُدُّ عَضُدَكَ‏ بِأَخيكَ » است. پشتیبان از « الْمُضِلِّينَ » نیست بلکه « بِأَخيكَ » است.
« سَنَشُدُّ عَضُدَكَ‏ بِأَخيكَ … أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغالِبُونَ »
« وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً »

[وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ: أَدَاءِ حُقُوقِ إِخْوَانِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ]
«وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ:
هُوَ إِقَامَةُ الصَّلَاةِ بِ… أَدَاءِ حُقُوقِهَا الَّتِي إِذَا لَمْ تُؤَدَّ بِحُقُوقِهَا لَمْ يَتَقَبَّلْهَا رَبُّ الْخَلَائِقِ
أَ تَدْرُونَ مَا تِلْكَ الْحُقُوقُ ؟ … فَهُوَ … قَضَاءِ حُقُوقِ إِخْوَانِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ »

👈نور اخوّت؛ پیوندی پیش از خاک!👉
👈پیوندهای حقیقی و جاوید، بر اساس طهارت و نورانیت ارواح است، نه نسب‌های مادی و دنیایی. در زمان ظهور مهدی آل محمد علیه السلام، این پیوندهای حقیقی آشکار می‌شود، و بر اساس همین پیوندهای اصیلِ نوری، داوری و وراثت برقرار خواهد شد، نه صرفاً بر اساس تولد و حسب و نَسَب.👉

امام صادق علیه‌السلام:
إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى آخَى بَيْنَ الْأَرْوَاحِ فِي الْأَظِلَّةِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْأَبْدَانَ بِأَلْفَيْ عَامٍ
فَلَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لَوَرِثَ الْأَخُ الَّذِي آخَى بَيْنَهُمَا فِي الْأَظِلَّةِ
وَ لَمْ يَرِثِ الْأَخُ مِنَ الْوِلَادَةِ.
همانا خدای متعال، بین ارواح، در عالم سایه‌ها (الاظلّة)،
دو هزار سال پیش از آنکه بدن‌ها را بیافریند، اخوّت برقرار کرد.
پس هنگامی که قائم ما اهل بیت قیام کند، ارث را به آن برادری می‌دهد که اخوّت او در عالم سایه‌ها بوده است، نه به برادری که از زاد و ولد (خویشاوندی ظاهری) است.

👈نور اخوّت؛ پیوندی پیش از خاک، مربوط به عالم ذر و عالم سایه‌ها:

این حدیث زیبای امام صادق علیه السلام پرده از رازی مهم برمی‌دارد؛ رازی که بر مبنای آن، اخوّت حقیقی میان انسان‌ها نه در زمین، که در عوالم پیشین رقم خورده است. آنجا که هنوز بدن‌ها نیامده بودند و خاکی نبود؛ تنها ارواح بودند و نور و خدایی مهربان.
در واقع، اخوّت نه به‌معنای رابطه ظاهری، بلکه پیوندی‌ست که در عالم ذر و عالم سایه‌ها شکل گرفته است؛ جهانی که در آن، نورها به هم نزدیک یا دورند، و بر اساس همان نزدیکی نور قلبها، پیوند اخوت برقرار می‌شود.
این پیوند، یادآور معنای دقیق کلمۀ «أخيّة» است؛ همان بند و ریسمانی که حیوان را به زمین پیوند می‌دهد. اما اینجا، ریسمان اخوت، دل را به نور معلم متصل می‌کند، و بند آن، نه از جنس طناب، بلکه از جنس محبت، ملازمت و سرسپردگی است. این اخوّت، در حقیقت، ریسمانی‌ست که قلب را به سرچشمۀ نور خداوند گره می‌زند.
پس اگر سازوکار نورانی قلب فعال شود و قبض و بسط نور قلب خود را بفهمیم، این پیوند اخوت که مربوط به عالم پیشین است، در قلب تجلی می‌یابد و دل، خود را در ملازمت نور ازلی می‌بیند. آن‌گاه دل، دیگر سرگردان نیست؛ چون به «أخيّة»‌ای بسته شده که انتهای آن در دست خداست.
و چنین است که در حکومت قائم آل‌محمد (عج)، در مورد ارث بر اساس همان نور اخوت تصمیم‌گیری خواهد شد، نه بر اساس پیوندهای بی‌ارزش خاکی؛ چرا که نور زمان، یعنی مهدی آل محمد علیه السلام، حقیقت‌ها را آشکار کرده و نور زمین قلبها، پذیرای این نور زیبا و اصیل شده است.

«مُلَاقَاةُ الْإِخْوَانِ نُشْرَةٌ وَ تَلْقِيحُ الْعَقْلِ وَ إِنْ كَانَ نَزْراً قَلِيلًا.»

«وَاخَيْتُكَ فِي اللَّهِ وَ صَافَيْتُكَ فِي اللَّهِ وَ صَافَحْتُكَ فِي اللَّهِ‏»

[سورة آل‌‏عمران (۳): الآيات ۱۰۲ الى ۱۰۳]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (۱۰۲)
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (۱۰۳)

اخوت در پرتو آیات ۱۰۲ و ۱۰۳ آل‌عمران

۱. شرط اخوت: تقوای حقیقی

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ…»
یعنی برای اینکه پیوند نورانی «اخوت» در دل شما پایدار بماند، باید تقوا به کامل‌ترین شکلش رعایت شود.
تقوا همان نگهبانی دل از لغزش حسادت و هواست.
بدون تقوا، اخوت شعاری بیش نیست.


۲. ستون اخوت: اعتصام به حبل‌الله

«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»
اخوت تنها زمانی شکل می‌گیرد که همه بر محور یک ریسمان آسمانی – حبل‌الله – جمع شوند.
حبل‌الله همان قرآن، ولایت و نور اهل‌بیت علیهم‌السلام است.
یعنی اخوت حقیقی نه بر اساس منافع، قومیت یا شعار، بلکه تنها بر اساس ولایت الهی استوار می‌ماند.


۳. نعمت بزرگ: تبدیل دشمنی به اخوت

«وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ…»
در آغاز، دل‌ها پراکنده و دشمن هم بودند؛
اما خداوند به برکت نور ولایت، دل‌ها را الفت داد و شما را اخوان ساخت.
این نشان می‌دهد که اخوت یک پدیدۀ طبیعی نیست، بلکه نعمت خاص الهی است.


۴. اخوت = نجات از آتش

«وَ كُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها»
دشمنی و تفرقه، لبۀ سقوط در آتش است.
اما نعمت اخوت، همان ریسمان نجات است که انسان را از آن پرتگاه بیرون می‌کشد.
یعنی: اخوت، نردبان بهشت است؛ و تفرقه، سراشیبی جهنم.


۵. نتیجه: هدایت در گرو اخوت

«كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»
خدا این نشانه‌ها را روشن می‌سازد تا بفهمیم که هدایت، تنها در سایۀ پیوند نورانی بر محور حبل‌الله ممکن است.
اگر اخوت بر محور ولایت نباشد، نه هدایت پایدار می‌ماند و نه جامعه ایمانی از آتش تفرقه نجات می‌یابد.


این دو آیه می‌خواهند بگویند:
اخوت فقط یک پیوند اجتماعی یا خانوادگی نیست؛
بلکه ریسمان الهی برای نجات از آتش است.
این ریسمان همان نور ولایت است که اگر دست جمعی به آن چنگ بزنیم، دشمنی‌ها به دوستی تبدیل می‌شود، دل‌ها متحد می‌گردند، و جامعه ایمانی به سمت نجات و هدایت پیش می‌رود.

دل در بند نور؛ نور اخوت! «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»


اخوت (إخوَة) در قرآن صرفاً یک پیوند اجتماعی یا خانوادگی نیست؛
بلکه یک ارتباط معنوی ریشه‌دار در نور الهی است. آیۀ شریفه «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (حجرات، ۱۰) آشکار می‌سازد که برادری حقیقی، پیوندی قلبی است که با ایمان و نور ولایت الهی شکل می‌گیرد.

از نظر لغوی، ریشۀ «أخو» به معنای پیوند، نزدیکی و گره‌زدن است؛ مانند ریسمانی که دو چیز را به هم می‌بندد. این نشان می‌دهد که اخوت حقیقی، پیمان قلبی ناگسستنی با اوامر نورانی خداست که مسیر رشد، هدایت و امنیت مؤمن را تضمین می‌کند.

قرآن به ما هشدار می‌دهد که بزرگ‌ترین تهدید این پیوند نورانی، حسد است. داستان یوسف علیه‌السلام شاهدی روشن است: برادران او در ظاهر «إخوه» بودند، اما به سبب حسادت، پیمان اخوت را شکستند و به دشمن تبدیل شدند. بنابراین، برادری بدون زدودن حسادت، فقط یک نام بی‌معناست.

پیامبر و امامان علیهم‌السلام تأکید کرده‌اند که اخوت بر سه رکن استوار است: انصاف، رحمت و نفی حسادت. اگر این‌ها برقرار باشد، دل مؤمن به ریسمان خدا گره می‌خورد و دشمنی‌ها جای خود را به محبت می‌دهند؛ چنان‌که قرآن می‌فرماید:
«و به یاد آورید نعمت خدا را بر خودتان، آنگاه که دشمن همدیگر بودید، پس خدا میان دل‌هایتان الفت انداخت و به لطف او برادر شدید.» (آل‌عمران، ۱۰۳)

اخوت حقیقی یک ارتباط قلبی میان دل و خداست.
اگر این پیوند نادیده گرفته شود، انسان دچار لغزش (زَلَق) می‌شود و جای پای خود را در مسیر الهی از دست می‌دهد. اما اگر پاس داشته شود، همان تمسک به «حبل‌الله» است: محبّت پیامبر و اهل‌بیت، دوستی با یاران ایشان، و خدمت به مؤمنان.

از همین رو، اخوت در اسلام یک پیمان نورانی است:
آغازش محبت به پیامبر و خاندان اوست،
گسترشش دوستی با موالی و پیروان ایشان،
و ثمره‌اش مهربانی و خدمت به برادران ایمانی.

چنین اخوتی همان ریسمان نجات است که قلب را از پرتگاه آتش بیرون می‌کشد، آن را بر پل صراط ایمن می‌سازد و در نهایت به باغ‌های بهشت رهنمون می‌گرداند.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی