We all want to live the good life!
but can we afford it?
and how can we afford it?
we can’t afford it without the light!
قلبِ بینور، مثل جیبِ خالی میمونه!
قلب بینور باید سکوت کنه و گوش به صدای نورانی رسا بده،
تا نورانی بشه،
اینجوری همه مشکلات و اختلافات برطرف خواهد شد.
لَوْ سَكَتَ مَنْ لا يَعْلَمُ سَقَطَ الاِْخْتِلافُ.
چه سکوتی دنیا را فرا میگرفت، اگر هر کس به اندازه عملش سخن میگفت.
+ «سکت – همه ساکت! نور میخواد حرف بزنه!»
+ «رفتارت میگه، قلبت نورانی شده!»
+ «کدام گفتار بهتر از رفتار خوب است؟!»
بهترین رفتار برای شنیدن صدای امر و نهی نورانی قلب، سکوت است!
این سکوت کردن برای شنیدن کلام نورانی، بهترین رفتار شخص عاقل است!
«إِنَّ الْحُكَمَاءَ وَرِثُوا الْحِكْمَةَ بِالصَّمْتِ»
+ توضیح لغوی واژه «طوع».
استطاعت نورانی!
+ «جبر و تفویض!»
+ «نور مطالعه»: «affordable light»
+ «کلف»:
تکلیف ما چیه؟
تکلیف ما رو کی معلوم میکنه؟!
کی ما رو از بلاتکلیفی در میاره؟!
چجوری میخواد به ما بفهمونه و ما رو از بلاتکلیفی در بیاره؟!
جواب همه این سوالها با فهم قبض و بسط نور معلوم میشه!
مقدمهی فهم قبض و بسط نور قلب، داشتن یاقوت سرخی است
که تار و پودش از نور و ظلمت ساخته شده!
و «کلّ مولود یولد علی الفطرة»
یعنی خدای مهربان همهی قلبها رو در بدو تولد با ویژگی فهم نور و ظلمت خلق میکنه!
+ «با حضور نور، دلواپس نباش!»
+ «با نور، دست و دل باز باش!»
+ «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین!»
امام صادق علیه السلام:
مَا كَلَّفَ اللَّهُ الْعِبَادَ كُلْفَةَ فِعْلٍ وَ لَا نَهَاهُمْ عَنْ شَيْءٍ حَتَّى جَعَلَ لَهُمُ الِاسْتِطَاعَةَ
ثُمَّ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ
فَلَا يَكُونُ الْعَبْدُ آخِذاً وَ لَا تَارِكاً إِلَّا بِاسْتِطَاعَةٍ مُتَقَدِّمَةٍ قَبْلَ الْأَمْرِ وَ النَّهْيِ وَ قَبْلَ الْأَخْذِ وَ التَّرْكِ وَ قَبْلَ الْقَبْضِ وَ الْبَسْطِ.
خداوند بندگان را به انجام كارى موظّف نفرموده و آنها را از چيزى نهى نفرموده است تا آنكه استطاعت را برايشان قرار داده، آنگاه به آنان امر فرموده و آنها را نهى نموده است. پس بنده فراگيرنده و واگذارنده نيست مگر به استطاعتى كه پيش از امر و نهى و پيش از فراگرفتن و واگذاشتن و پيش از گرفتن و گستردن وجود دارد.
پس خدا ما رو جوری خلق کرده که میتونیم از بلاتکلیفی در بیایم! چجوری؟
«قلب سلیم + نور هدایت».
امام باقر عليه السّلام:
إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَعْطَى الْمُؤْمِنَ الْبَدَنَ الصَّحِيحَ وَ اللِّسَانَ الْفَصِيحَ وَ الْقَلْبَ الصَّرِيحَ
وَ كَلَّفَ كُلَّ عُضْوٍ مِنْهَا طَاعَةً لِذَاتِهِ وَ لِنَبِيِّهِ وَ لِخُلَفَائِهِ
فَمِنَ الْبَدَنِ الْخِدْمَةَ لَهُ وَ لَهُمْ
وَ مِنَ اللِّسَانِ الشَّهَادَةَ بِهِ وَ بِهِمْ
وَ مِنَ الْقَلْبِ الطُّمَأْنِينَةَ بِذِكْرِهِ وَ بِذِكْرِهِمْ
فَمَنْ شَهِدَ بِاللِّسَانِ وَ اطْمَأَنَّ بِالْجَنَانِ وَ عَمِلَ بِالْأَرْكَانِ أَنْزَلَهُ اللَّهُ الْجِنَانَ.
خداوند متعال به مؤمن بدنى تندرست، و زبانى فصيح و دلى روشن عطا فرموده است،
و براى هر يك از اعضاء او براى خود و پيامبرش و جانشينانش اطاعت و فرمان بردارى قرار داده است.
بدنش براى خداوند و آنها خدمت مىكند، زبانش براى آنها شهادت مىدهد، قلب با آرامش ذكر خدا را مىگويد، هر كس با زبان شهادت دهد و در دل خود آرامش داشته باشد، و با اركان و جوارح خود كار كند خداوند او را وارد بهشت مىسازد.
هَلْ يَسْتَطيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ؟!
آیا خدا استطاعت قبضو بسط قلبمونو داره؟!!!
[سورة المائدة (۵): الآيات ۱۱۲ الى ۱۱۳]
إِذْ قالَ الْحَوارِيُّونَ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ
هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ
قالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (۱۱۲)
و [ياد كن] هنگامى را كه حواريّون گفتند:
«اى عيسى پسر مريم، آيا پروردگارت مىتواند از آسمان، خوانى براى ما فرود آوَرَد؟»
[عيسى] گفت:
«اگر ايمان داريد از خدا پروا داريد.»
قالُوا نُرِيدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا
وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا وَ نَكُونَ عَلَيْها مِنَ الشَّاهِدِينَ (۱۱۳)
گفتند:
«مىخواهيم از آن بخوريم، و دلهاى ما آرامش يابد،
و بدانيم كه به ما راست گفتهاى، و بر آن از گواهان باشيم.»
وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ
«وَ هُمْ سالِمُونَ»
قَالَ :
مُسْتَطِيعُونَ لِلْأَخْذِ بِمَا أُمِرُوا بِهِ وَ التَّرْكِ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ بِذَلِكَ ابْتُلُوا
+ «جبر و تفویض!»:
لاَ جَبْرَ وَ لاَ تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ!
فَمَا أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ؟
وُجُودُ السَّبِيلِ إِلَى إِتْيَانِ مَا أُمِرُوا بِهِ وَ تَرْكِ مَا نُهُوا عَنْهُ!
«قلب سلیم، این امر و نهی، این اخم و لبخند، این رضا و سخط،
این نور و ظلمت، این قبض و بسط رو میفهمه!
به این میگن: نورِ استطاعت! نور الولایة!»
[سورة القلم (۶۸): الآيات ۳۴ الى ۴۵]
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ (۳۴)
براى پرهيزگاران، نزد پروردگارشان باغستانهاى پرناز و نعمت است.
أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ (۳۵)
پس آيا فرمانبرداران را چون بدكاران قرار خواهيم داد؟
ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (۳۶)
شما را چه شده؟ چگونه داورى مىكنيد؟
أَمْ لَكُمْ كِتابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ (۳۷)
يا شما را كتابى هست كه در آن فرا مىگيريد،
إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَما تَخَيَّرُونَ (۳۸)
كه هر چه را برمىگزينيد، براى شما در آن خواهد بود؟
أَمْ لَكُمْ أَيْمانٌ عَلَيْنا بالِغَةٌ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَما تَحْكُمُونَ (۳۹)
يا اينكه شما تا روز قيامت [از ما] سوگندهايى رسا گرفتهايد كه هر چه دلتان خواست حكم كنيد؟
سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بِذلِكَ زَعِيمٌ (۴۰)
از آنان بپرس: كدامشان ضامن اين [ادّعا] يند؟
أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَكائِهِمْ إِنْ كانُوا صادِقِينَ (۴۱)
يا شريكانى دارند؟ پس اگر راست مىگويند شريكانشان را بياورند.
يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا يَسْتَطِيعُونَ (۴۲)
روزى كه كار، زار [و رهايى دشوار] شود و به سجده فرا خوانده شوند و در خود توانايى نيابند.
خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ
وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ (۴۳)
ديدگانشان به زير افتاده، خوارى آنان را فرو مىگيرد،
در حالى كه [پيش از اين] به سجده دعوت مىشدند و تندرست بودند.
فَذَرْنِي وَ مَنْ يُكَذِّبُ بِهذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ (۴۴)
پس مرا با كسى كه اين گفتار را تكذيب مىكند واگذار. به تدريج آنان را به گونهاى كه در نيابند [گريبان] خواهيم گرفت،
وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ (۴۵)
و مهلتشان مىدهم، زيرا تدبير من [سخت] استوار است.
بدون استطاعت، تکلیف بیمعناست!
خدایی که با قبض و بسط نورش، ما رو امر و نهی میکنه،
استطاعت فهم قبض و بسط نورشو هم به ما داده «یاقوت سرخ!»
اگه قلب، قدرت فهم نور و ظلمتشو نداشت، تکلیف اطاعت از فرامین الهی خودبخود منتفی میشد!
اما خدا با دادن قلب سلیم و توانایی درک نور الولایة توسط این قلب گرانبها، با همه اتمام حجت کرده و همه مکلفاند خدا رو اطاعت کنند و معصیت خدا، عقوبتی سخت در پی خواهد داشت!
در واقع بدون داشتن قلبی که نور و ظلمت رو بفهمه،
امر مهم اصلاح و تربیت انسان غیر ممکن و محال میشد!
امام صادق علیه السلام:
اَ يَكُونُ اَلْعَبْدُ فَاعِلاً وَ لاَ مُتَحَرِّكاً إِلاَّ وَ اَلاِسْتِطَاعَةُ مَعَهُ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ إِنَّمَا وَقَعَ اَلتَّكْلِيفُ مِنَ اَللَّهِ بَعْدَ اَلاِسْتِطَاعَةِ
فَلاَ يَكُونُ مُكَلَّفاً لِلْفِعْلِ إِلاَّ مُسْتَطِيعاً.
هيچ بندهاى نمىتواند كارى انجام دهد، و حركت كند
مگر به خاطر قدرتى كه خداوند همراه بندهى خود كرده است
و تكليف (بر انجام كارى) بعد از توانايى بنده بر انجام آن، قرار داده است
و هيچ بندهاى بدون توانايى بر انجام آن كار، تكليف ندارد.
الاستطاعة: النّور الولایة
امام کاظم علیه السلام:
أَنَّ رَجُلاً سَأَلَ اَلْعَالِمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ
أَ لَيْسَ أَنَا مُسْتَطِيعٌ لِمَا كُلِّفْتُ
فَقَالَ لَهُ اَلْعَالِمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ
مَا اَلاِسْتِطَاعَةُ عِنْدَكَ
قَالَ اَلْقُوَّةُ عَلَى اَلْعَمَلِ
قَالَ لَهُ اَلْعَالِمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ
قَدْ أُعْطِيتَ اَلْقُوَّةَ إِنْ أُعْطِيتَ اَلْمَعُونَةَ
قَالَ لَهُ اَلرَّجُلُ فَمَا اَلْمَعُونَةُ
قَالَ اَلتَّوْفِيقُ
قَالَ فَلَمْ أُعْطَ اَلتَّوْفِيقَ
قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ
لَوْ كُنْتَ مُوَفَّقاً كُنْتَ عَامِلاً
وَ قَدْ يَكُونُ اَلْكَافِرُ أَقْوَى مِنْكَ وَ لاَ يُعْطَى اَلتَّوْفِيقَ فَلاَ يَكُونُ عَامِلاً
ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ
أَخْبِرْنِي عَنْكَ مَنْ خَلَقَ فِيكَ اَلْقُوَّةَ
قَالَ اَلرَّجُلُ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
قَالَ اَلْعَالِمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ
فَهَلْ تَسْتَطِيعُ بِتِلْكَ اَلْقُوَّةِ دَفْعَ اَلضَّرَرِ عَنْ نَفْسِكَ
وَ أَخْذَ اَلنَّفْعِ إِلَيْهَا بِغَيْرِ اَلْعَوْنِ مِنَ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
قَالَ لاَ
قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَلِمَ تَنْتَحِلُ مَا لاَ تَقْدِرُ عَلَيْهِ
ثُمَّ قَالَ أَيْنَ أَنْتَ عَنْ قَوْلِ اَلْعَبْدِ اَلصَّالِحِ
«وَ مٰا تَوْفِيقِي إِلاّٰ بِاللّٰهِ»
مردى از امام كاظم عليه السلام پرسيد:
آيا نه اين است كه من نسبت به آنچه مكلّف شدهام استطاعت دارم؟
حضرت فرمود:
از نظر تو استطاعت چيست؟
عرض كرد: توانايى بر كار.
فرمود:
البته به تو توانايى داده شده اگر مَدَد داده شده باشى.
مرد عرض كرد: مدد چيست؟
فرمود: توفيق.
عرض كرد: توفيق دادن براى چه؟
فرمود:
اگر توفيق داده شده باشى عمل مىكنى
[و گر نه] ممكن است كافر از تو قويتر و تواناتر باشد،
اما چون توفيق به او داده نمىشود عمل نمىكند.
پس حضرت فرمود:
به من بگو: چه كسى توانايى را در تو آفريده است؟
مرد عرض كرد: خداوند تبارك و تعالى.
عالم عليه السلام سپس فرمود:
آيا بدون كمك خداوند تبارك و تعالى،
تو مىتوانى با اين نيرو و توانايى نسبت به خودت دفع ضرر و جلب منفعت كنى؟
عرض كرد: نه.
حضرت فرمود:
پس، چرا چيزى را كه در توان و اختيار تو نيست به خودت نسبت مىدهى؟
سپس فرمود:
به ياد آر گفته آن عبد صالح را كه گفت:
«وَ مٰا تَوْفِيقِي إِلاّٰ بِاللّٰهِ»
«و توفيق من جز به [كمك] خدا نيست».
إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللَّهِ
اونقدری که توفیق درک نورتو داشته باشی، میتونی تولید اعمال صالح کنی!
[سورة هود (۱۱): الآيات ۸۴ الى ۹۵]
وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً
قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ
وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ
إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ
وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ (۸۴)
و به سوى [اهل] مَدْيَنْ، برادرشان شعيب را [فرستاديم]. گفت:
«اى قوم من، خدا را بپرستيد. براى شما جز او معبودى نيست.
و پيمانه و ترازو را كم مكنيد.
به راستى شما را در نعمت مىبينم.
و[لى] از عذاب روزى فراگير بر شما بيمناكم.»
وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ
وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ
وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (۸۵)
«و اى قوم من، پيمانه و ترازو را به داد، تمام دهيد،
و حقوق مردم را كم مدهيد،
و در زمين به فساد سر برمداريد.»
بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ
وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ (۸۶)
«اگر مؤمن باشيد، باقيمانده [حلال] خدا براى شما بهتر است،
و من بر شما نگاهبان نيستم.»
قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا
أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا
إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ (۸۷)
گفتند: «اى شعيب، آيا نماز تو به تو دستور مىدهد كه آنچه را پدران ما مىپرستيدهاند رها كنيم،
يا در اموال خود به ميل خود تصرّف نكنيم؟
راستى كه تو بردبارِ فرزانهاى.»
قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً
وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ
إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللَّهِ
عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ (۸۸)
گفت: «اى قوم من، بينديشيد، اگر از جانب پروردگارم دليل روشنى داشته باشم،
و او از سوى خود روزىِ نيكويى به من داده باشد [آيا باز هم از پرستش او دست بردارم؟]
من نمىخواهم در آنچه شما را از آن باز مىدارم با شما مخالفت كنم [و خود مرتكب آن شوم].
من قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا كه بتوانم، ندارم،
و توفيق من جز به [يارى] خدا نيست.
بر او توكّل كردهام و به سوى او بازمىگردم.»
وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ
وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ (۸۹)
«و اى قوم من، زنهار تا مخالفت شما با من، شما را بدانجا نكشاند كه [بلايى] مانند آنچه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد، به شما [نيز] برسد،
و قوم لوط از شما چندان دور نيست.»
وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ (۹۰)
«و از پروردگار خود آمرزش بخواهيد،
سپس به درگاه او توبه كنيد كه پروردگار من مهربان و دوستدار [بندگان] است.»
قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ
وَ إِنَّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ وَ ما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ (۹۱)
گفتند: «اى شعيب! بسيارى از آنچه را كه مىگويى نمىفهميم،
و واقعاً تو را در ميان خود ضعيف مىبينيم،
و اگر عشيره تو نبود قطعاً سنگسارت مىكرديم، و تو بر ما پيروز نيستى.»
قالَ يا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا
إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (۹۲)
گفت: «اى قوم من، آيا عشيره من پيش شما از خدا عزيزتر است كه او را پشت سر خود گرفتهايد [و فراموشش كردهايد]؟
در حقيقت، پروردگار من به آنچه انجام مىدهيد احاطه دارد.»
وَ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ
سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ مَنْ هُوَ كاذِبٌ
وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ (۹۳)
«و اى قوم من، شما بر حسب امكانات خود عمل كنيد، من [نيز] عمل مىكنم.
به زودى خواهيد دانست كه عذابِ رسواكننده بر چه كسى فرود مىآيد و دروغگو كيست؛
و انتظار بريد كه من [هم] با شما منتظرم.»
وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا
وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ (۹۴)
و چون فرمان ما آمد، شعيب و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند،
به رحمتى از جانب خويش نجات داديم،
و كسانى را كه ستم كرده بودند، فرياد [مرگبار] فرو گرفت، و در خانههايشان از پا درآمدند.
كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها
أَلا بُعْداً لِمَدْيَنَ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ (۹۵)
گويى در آن [خانهها] هرگز اقامت نداشتهاند.
هان، مرگ بر [مردم] مَدْيَن، همان گونه كه ثمود هلاك شدند.
فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ … وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ …
مدام شرایط امتحان کربلا، یعنی انتخاب بین تمنا و تقدیر پیش میاد.
قلبی که نورشو بشناسه، استطاعت درک فعال شدن عیب حسدشو در لحظه، از روی تاریکی قلبش میفهمه و این همون شحّ نفسشه، و چون اهل نور و اهل تقوی است، فورا پشت به این تاریکی تمنا و حسدش میکنه و رو به نور تقدیرات، سجدهی شکری بجا میاره که از این فرصت ایجاد شده، به نفع شناخت و درمان و اصلاح و تربیت عیب خودش، یعنی حسدش استفاده کرده، و رمز و راز اونایی که به رستگاری بزرگ یعنی خلود در بهشت میرسند در همین فهم نور و ظلمت قلبشون و عمل به این اوامر نورانی است که اصلا جنبه اجباری ندارد و فقط در حد اطلاع رسانی است.
[سورة التغابن (۶۴): الآيات ۱۱ الى ۱۸]
ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ
وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ
وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (۱۱)
هيچ مصيبتى جز به اذن خدا نرسد،
و كسى كه به خدا بگرود، دلش را به راه آورَد،
و خدا[ست كه] به هر چيزى داناست.
وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ
فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ (۱۲)
و خدا را فرمان بريد و پيامبر [او] را اطاعت نماييد،
و اگر روى بگردانيد، بر پيامبر ما فقط پيامرسانىِ آشكار است.
اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ
وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۳)
خدا[ست كه] جز او معبودى نيست،
و مؤمنان بايد تنها بر خدا اعتماد كنند.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ
فَاحْذَرُوهُمْ
وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۱۴)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد،
در حقيقت برخى از همسران شما و فرزندان شما دشمن شمايند،
از آنان بر حذر باشيد،
و اگر ببخشاييد و درگذريد و بيامرزيد، به راستى خدا آمرزنده مهربان است.
إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ
وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (۱۵)
حبّ شما به اموال و فرزندانتان صرفاً [وسيله] آزمايشى [براى شما]يند،
و خداست كه نزد او پاداشى بزرگ است.
فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا وَ أَنْفِقُوا خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ
وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۱۶)
پس تا مىتوانيد از خدا پروا بداريد و بشنويد و فرمان ببريد،
و مالى براى خودتان [در راه خدا] انفاق كنيد،
و كسانى كه از خسّت نفس خويش مصون مانند، آنان رستگارانند.
إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعِفْهُ لَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ (۱۷)
اگر خدا را وامى نيكو دهيد، آن را براى شما دو چندان مىگرداند و بر شما مىبخشايد،
و خدا[ست كه] سپاسپذير بردبار است.
عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (۱۸)
داناى نهان و آشكار [و] ارجمند سنجيدهكار است.
کیا استطاعت پیدا میکنن که نورشونو بشناسن؟!
مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً
+ «نور اوّل!»
+ «نور، آغاز بیپایان!»
[سورة آلعمران (۳): الآيات ۹۶ الى ۹۷]
إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ (۹۶)
در حقيقت، نخستين خانهاى كه براى [عبادت] مردم، نهاده شده،
همان است كه در مكه است
و مبارك، و براى جهانيان [مايه] هدايت است.
فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ
وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً
وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً
وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ (۹۷)
در آن، نشانههايى روشن است [از جمله] مقام ابراهيم است؛
و هر كه در آن درآيد در امان است؛
و براى خدا، حج آن خانه، بر عهده مردم است؛
[البته بر] كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد.
و هر كه كفر ورزد، يقيناً خداوند از جهانيان بىنياز است.
وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ …
[سورة الأنفال (۸): الآيات ۵۹ الى ۶۱]
وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ (۵۹)
و زنهار كسانى كه كافر شدهاند گمان نكنند كه پيشى جستهاند،
زيرا آنان نمىتوانند [ما را] درمانده كنند.
وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ
مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ
تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ
وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ
وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ
وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (۶۰)
و هر چه در توان داريد از نيرو و اسبهاى آماده بسيج كنيد،
تا با اين [تداركات]، دشمن خدا و دشمن خودتان
و [دشمنان] ديگرى را جز ايشان -كه شما نمىشناسيدشان و خدا آنان را مىشناسد– بترسانيد.
و هر چيزى در راه خدا خرج كنيد پاداشش به خود شما بازگردانيده مىشود
و بر شما ستم نخواهد رفت.
وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (۶۱)
و اگر به صلح گراييدند، تو [نيز] بدان گراى و بر خدا توكّل نما كه او شنواى داناست.
وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ
اهل حسادت به دروغ سوگند یاد میکنن که خدایا،
اگه نورتو نشونمون بدی «لَوِ اسْتَطَعْنا»، بهش سجده میکنیم!
اینجوری خدا رو مجبور میکنن که برای اتمام حجت با اونا،
نور رو سر راهشون قرار بده،
… داستان تکراری کربلا!
[سورة التوبة (۹): الآيات ۴۱ الى ۴۳]
انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ
ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۴۱)
سبكبار و گرانبار، بسيج شويد و با مال و جانتان در راه خدا جهاد كنيد.
اگر بدانيد، اين براى شما بهتر است.
لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً قاصِداً لاتَّبَعُوكَ
وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ
وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ
يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ
وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (۴۲)
اگر مالى در دسترس و سفرى [آسان و] كوتاه بود، قطعاً از پى تو مىآمدند،
ولى آن راه پر مشقّت بر آنان دور مىنمايد،
و به زودى به خدا سوگند خواهند خورد كه اگر مىتوانستيم حتماً با شما بيرون مىآمديم،
[با سوگند دروغ]، خود را به هلاكت مىكشانند و خدا مىداند كه آنان سخت دروغگويند.
عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ (۴۳)
خدايت ببخشايد، چرا پيش از آنكه [حال] راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسى، به آنان اجازه دادى؟
داستان ملاقات موسی ع با خضر ع
بی نور، نمیتوانی!
اگه تاویل حادثه رو ندونی،
هرگز نمیتونی و استطاعت نخواهی داشت
که بر مشکلات صبوری کنی!
حتما صدات درمیاد!
قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (۶۷) وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (۶۸)
گفت: «تو هرگز نمىتوانى همپاى من صبر كنى.
و چگونه مىتوانى بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى صبر كنى؟»
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (۷۲)
گفت: «آيا نگفتم كه تو هرگز نمىتوانى همپاى من صبر كنى؟»
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (۷۵)
گفت: «آيا به تو نگفتم كه هرگز نمىتوانى همپاى من صبر كنى؟»
سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (۷۸)
به زودى تو را از تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت»:
ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (۸۲)
اين بود تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى.
[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۶۵ الى ۷۵]
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (۶۵)
تا بندهاى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود به او رحمتى عطا كرده
و از نزد خود بدو دانشى آموخته بوديم.
قالَ لَهُ مُوسى
هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (۶۶)
موسى به او گفت:
«آيا تو را -به شرط اينكه از بينشى كه آموخته شدهاى به من ياد دهى- پيروى كنم؟»
قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (۶۷)
گفت: «تو هرگز نمىتوانى همپاى من صبر كنى.
وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (۶۸)
و چگونه مىتوانى بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى صبر كنى؟»
قالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً (۶۹)
گفت: «ان شاء اللّه مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى تو را نافرمانى نخواهم كرد.»
قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً (۷۰)
گفت: «اگر مرا پيروى مىكنى، پس از چيزى سؤال مكن، تا [خود] از آن با تو سخن آغاز كنم.»
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً (۷۱)
پس رهسپار گرديدند، تا وقتى كه سوار كشتى شدند، [وى] آن را سوراخ كرد.
[موسى] گفت:
«آيا كشتى را سوراخ كردى تا سرنشينانش را غرق كنى؟
واقعاً به كار ناروايى مبادرت ورزيدى.»
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (۷۲)
گفت: «آيا نگفتم كه تو هرگز نمىتوانى همپاى من صبر كنى؟»
قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً (۷۳)
[موسى] گفت: «به سبب آنچه فراموش كردم، مرا مؤاخذه مكن و در كارم بر من سخت مگير.»
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً (۷۴)
پس رفتند تا به نوجوانى برخوردند. [بنده ما] او را كشت. [موسى به او ] گفت: «آيا شخص بىگناهى را بدون اينكه كسى را به قتل رسانده باشد كشتى؟ واقعاً كار ناپسندى مرتكب شدى.»
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (۷۵)
گفت: «آيا به تو نگفتم كه هرگز نمىتوانى همپاى من صبر كنى؟»
[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۷۶ الى ۸۲]
قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً (۷۶)
[موسى] گفت: «اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم، ديگر با من همراهى مكن [و] از جانب من قطعاً معذور خواهى بود.»
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما فَوَجَدا فِيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً (۷۷)
پس رفتند تا به اهل قريهاى رسيدند. از مردم آنجا خوراكى خواستند، و[لى آنها] از مهمان نمودن آن دو خوددارى كردند. پس در آنجا ديوارى يافتند كه مىخواست فرو ريزد، و [بنده ما] آن را استوار كرد. [موسى] گفت: «اگر مىخواستى [مىتوانستى] براى آن مزدى بگيرى.»
قالَ هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (۷۸)
گفت: «اين [بار، ديگر وقت] جدايى ميان من و توست. به زودى تو را از تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت»:
أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً (۷۹)
اما كشتى، از آنِ بينوايانى بود كه در دريا كار مىكردند، خواستم آن را معيوب كنم، [چرا كه] پيشاپيش آنان پادشاهى بود كه هر كشتى [درستى] را به زور مىگرفت.
وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً (۸۰)
و اما نوجوان، پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند، پس ترسيديم [مبادا] آن دو را به طغيان و كفر بكَشد.
فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً (۸۱)
پس خواستيم كه پروردگارشان آن دو را به پاكتر و مهربانتر از او عوض دهد.
وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ
وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً
فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ
وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي
ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (۸۲)
و اما ديوار، از آنِ دو پسر [بچه] يتيم در آن شهر بود،
و زيرِ آن، گنجى متعلق به آن دو بود، و پدرشان [مردى] نيكوكار بود،
پس پروردگار تو خواست آن دو [يتيم] به حدّ رشد برسند
و گنجينه خود را -كه رحمتى از جانب پروردگارت بود- بيرون آورند.
و اين [كارها] را من خودسرانه انجام ندادم.
اين بود تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى.