دکتر محمد شعبانی راد

لیدر سوء، اهل حسادت را به ورطۀ هلاکت میکشاند! وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً!

Abyss of Destruction!

وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً!

«وبق» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«وَبَقَ‏: إذا تثبّط فهلك، يعنى هلاك شد و از حيات و زندگى باز ماند.»
«ما يكون سببا للهلاك و الفناء»
«المَوْبِق‏: جاى هلاكت و نابودى، وعده‏‌گاه، آنچه كه ميان دو چيز را فاصله اندازد، زندان.»
«فلان يركب‏ المُوبِقَات‏: فلانى خود را به هلاكت مى‌‏اندازد.»
«يَفْعَلُ‏ المُوبِقاتِ‏: گناه مى‌‏كند.»
«وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ‏ مُوبِقَاتِ‏ الذُّنُوبِ»
«المَوْبِقُ‏: واد في جهنّم»
+ «خودباختگان!»

«وبق: ما يكون سببا للهلاك و الفناء»
«وبق» نام لیدرهای سوء و دانه درشتهای قبیلۀ شیطان است «موبقات»، که اهل یقین از اعتقاد این عده، تقوی پیشه می‌کنند «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يَتَّقُونَ الْمُوبِقَاتِ»
«وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً» در مورد اهل شک و حسد که نسبت به معالم ربانی اقرار به فضل نمی‌نمایند، استعمال شده است.
لیدر سوء، اهل حسادت را به ورطۀ هلاکت میکشاند! وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً!
ورطۀ هلاکت:
جای نابودی کجاست! سمت چپ! سمت نار! سمت لیدرهای سوء!
وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذينَ زَعَمْتُمْ
فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجيبُوا لَهُمْ
وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً (52)
و [ياد كن‏] روزى را كه [خدا] مى‏‌گويد:
«آنهايى را كه شريكان من پنداشتيد، ندا دهيد»،
پس آنها را بخوانند و[لى‏] اجابتشان نكنند،
و ما ميان آنان ورطه‏اى قرار دهيم.
أَوْ يُوبِقْهُنَ‏ بِما كَسَبُوا
وَ يَعْفُ عَنْ كَثيرٍ (34)
يا به [سزاىِ‏] آنچه [كشتى‏‌نشينان‏] مرتكب شده‏‌اند هلاكشان كند،
و[لى‏] از بسيارى درمى‌‏گذرد.

هُدىً لِلْمُتَّقِينَ‏ الَّذِينَ يَتَّقُونَ الْمُوبِقَاتِ وَ يَتَّقُونَ تَسْلِيطَ السَّفَهِ عَلَى أَنْفُسِهِمْ
حَتَّى إِذَا عَلِمُوا مَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ عِلْمُهُ عَمِلُوا بِمَا يُوجِبُ لَهُمْ رِضَا رَبِّهِمْ.

هُدىً لِلْمُتَّقِينَالَّذِينَ يَتَّقُونَ الْمُوبِقَاتِ وَ يَتَّقُونَ تَسْلِيطَ السَّفَهِ عَلَى أَنْفُسِهِمْ
حَتَّى إِذَا عَلِمُوا مَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ عِلْمُهُ عَمِلُوا بِمَا يُوجِبُ لَهُمْ رِضَا رَبِّهِمْ
.

[ملک سلیمان – حروف مقطعه]:
الْمُفَسِّرُ بِإِسْنَادِهِ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِّ ع أَنَّهُ قَالَ:
كَذَبَتْ قُرَيْشٌ وَ الْيَهُودُ بِالْقُرْآنِ وَ قَالُوا سِحْرٌ مُبِينٌ تَقَوَّلَهُ
فَقَالَ اللَّهُ‏ الم ذلِكَ الْكِتابُ‏ أَيْ يَا مُحَمَّدُ هَذَا الْكِتَابُ الَّذِي أَنْزَلْنَاهُ عَلَيْكَ هُوَ بِالْحُرُوفِ الْمُقَطَّعَةِ الَّتِي مِنْهَا أَلِفٌ لَامٌ مِيمٌ وَ هُوَ بِلُغَتِكُمْ وَ حُرُوفِ هِجَائِكُمْ فَأْتُوا بِمِثْلِهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ
وَ اسْتَعِينُوا عَلَى ذَلِكَ بِسَائِرِ شُهَدَائِكُمْ
ثُمَّ بَيَّنَ أَنَّهُمْ لَا يَقْدِرُونَ عَلَيْهِ بِقَوْلِهِ:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً ثُمَّ قَالَ اللَّهُ‏ الم‏ أَيِ الْقُرْآنُ الَّذِي افْتَتَحَ بالم هُوَ ذلِكَ الْكِتابُ‏ الَّذِي أَخْبَرْتُ‏ بِهِ مُوسَى فَمَنْ بَعْدَهُ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ
فَأَخْبَرُوا بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي سَأُنْزِلُهُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ كِتَاباً عَزِيزاً لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ لا رَيْبَ فِيهِ‏ لَا شَكَّ فِيهِ لِظُهُورِهِ عِنْدَهُمْ كَمَا أَخْبَرَهُمْ أَنْبِيَاؤُهُمْ أَنَّ مُحَمَّداً يُنْزَلُ عَلَيْهِ كِتَابٌ لَا يَمْحُوهُ الْبَاطِلُ يَقْرَؤُهُ هُوَ وَ أُمَّتُهُ عَلَى سَائِرِ أَحْوَالِهِمْ‏ هُدىً‏ بَيَانٌ مِنَ الضَّلَالَةِ لِلْمُتَّقِينَ‏ الَّذِينَ يَتَّقُونَ الْمُوبِقَاتِ (+ «وبق») وَ يَتَّقُونَ تَسْلِيطَ السَّفَهِ عَلَى أَنْفُسِهِمْ حَتَّى إِذَا عَلِمُوا مَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ عِلْمُهُ عَمِلُوا بِمَا يُوجِبُ لَهُمْ رِضَا رَبِّهِمْ.
فهم قبض و بسط قلبی واجب است!
«مَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ عِلْمُهُ»
این طلب العلم فریضه است، یعنی فهم قبض و بسط قلبی واجب است.
+ «علم»
برای تولید عمل صالح به علمی نیازمندی که دانستنش واجبه و اونهم همین علم به دنیای قلب خودته که هر لحظه بفهمی تاریکی یا روشن! پس هر لحظه نیاز به ولیّ خدا داری تا با قبض و بسط قلبت، با تو صحبت کنه و نظرشو راجع به تو و کارهات بهت بگه و تو هم در صدد اصلاح اشتباهاتت بر بیای و هدیه سجاده رو برداری و بری سراغ نمودار (ورک‌لایف)!
این شوق به انجام این کار رو کی در دل اهل یقین ایجاد میکنه که او میره و اینکارو انجام میده و نتیجه اش را هم با کسب رضای ولیّ خود که از روی روشن شدن قلبش می فهمه بدست میاره و خیالش راحت میشه و برمی گرده سر خونه و زندگیش؟
این کسی است که مُلک عظیمی در ملکوت قلبش داره!
«مُلک سلیمان ع – ملکوت آل محمد ع»
همه قلوب در قبضه قدرت ولی خداست:
«وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ
وَ الْأَرْضُ جَميعاً قَبْضَتُهُ‏ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمينِهِ
سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ»
و اهل شک و حسادت و معارین و لیدرهای سوء، مثل اینکه پی به این قدرت ذات اقدس الهی نبرده‌اند و خبر ندارند که با یک اشاره، دنیای قلب کن فیکون می شود و مرده، زنده می شود و راه رسیدن به حیات طیبه، همین فهم قبض و بسط است.
+ «قبض و بسط» و «عمل صالح»
«حَتَّى إِذَا عَلِمُوا … عَمِلُوا …»
+ «یا ایها الذین آمَنوا آمِنوا …»
انگاری اهل یقین با فهم قبض و بسط قلبیشون راه و نحوه انجام عمل صالح رو یاد گرفتند.
این فهم قبض و بسط قلبی همون عبارت «أَنِّي سَأُنْزِلُهُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ كِتَاباً عَزِيزاً» است.
«أَنِّي سَأُنْزِلُهُ: إِنَّا أَنْزَلْناهُ»
+ [«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ  إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةِ الْقَدْرِ (1) وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ (2) لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (3) تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ (4) سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (5) »]
اهل نور باید رضا و سخط ولی خدا رو با قلبشون متوجه بشن و با عمل به دستورات این مافوق تولید نور آرامش عمل صالح برای خود و دیگران بنمایند و رضای آل محمد ع را با این عمل خیر کسب نمایند. پس ما باید در دل شرایط که ناآرامی و تاریکی بر قلب سنگینی می‌کند، بریم سراغ خواندن سوره قدر، کانه از آل محمد ع بخواهیم ما رو از تاریکی قلب، هنگام آیات عرضه شده «لیله قدر»، به نور روشنایی «مطلع الفجر» برسانند و این همان «انا انزلناه» است یعنی اهل یقین با داشتن روح ایمان و صاحبان نور، با داشتن روح ایمان و روح القدس، امر نازل شده از مافوق به قلب خود را درک نموده و رضا و سخط ولی خدا را متوجه شده و بدان عمل می کنند «حَتَّى إِذَا عَلِمُوا … عَمِلُوا …» و روشن می‌شوند «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائفة من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون».
این دستورات حتی اگر حروف مقطعه ظاهرا بی معنا هم که باشد برای قلب اهل یقین و صاحبان نور معنا‌دار است، مثلا از ل یهو مفهوم ملک سلیمان را در دلش می‌یابد!
وقتی که حروف مقطعه برایش معنی دار شود، دیگه واژه‌ها و کلمات با معنی و مفهوم که جای خود دارند.

«وبق» + «رمی جمرات»:

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي رَمْيِ الْجِمَارِ قَالَ:
لَهُ بِكُلِّ حَصَاةٍ يَرْمِي بِهَا تُحَطُّ عَنْهُ كَبِيرَةٌ مُوبِقَةٌ.

[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۵۰ الى ۵۲]
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلاً (۵۰)
و [ياد كن‏] هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «آدم را سجده كنيد،» پس [همه‏] -جز ابليس- سجده كردند، كه از [گروه‏] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپيچيد. آيا [با اين حال،] او و نسلش را به جاى من دوستان خود مى‏‌گيريد، و حال آنكه آنها دشمن شمايند؟ و چه بد جانشينانى براى ستمگرانند.
ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً (۵۱)
[من‏] آنان را نه در آفرينش آسمانها و زمين به شهادت طلبيدم و نه در آفرينش خودشان. و من آن نيستم كه گمراهگران را همكار خود بگيرم.
وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً (۵۲)
و [ياد كن‏] روزى را كه [خدا] مى‌‏گويد: «آنهايى را كه شريكان من پنداشتيد، ندا دهيد»، پس آنها را بخوانند و[لى‏] اجابتشان نكنند، و ما ميان آنان ورطه‏‌اى قرار دهيم.

[سورة الشورى (۴۲): الآيات ۳۱ الى ۳۵]
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (۳۱)
و شما در زمين درمانده‏‌كننده [خدا] نيستيد، و جز خدا شما را سرپرست و ياورى نيست.
وَ مِنْ آياتِهِ الْجَوارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ (۳۲)
و از نشانه‏‌هاى او سفينه‌‏هاى كوه‏آسا در درياست.
إِنْ يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَواكِدَ عَلى‏ ظَهْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (۳۳)
اگر بخواهد باد را ساكن مى‌‏گرداند و [سفينه‌‏ها] بر پشت [آب‏] متوقّف مى‏‌مانند. قطعاً در اين [امر] براى هر شكيباى شكرگزارى نشانه‌‏هاست.
أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِما كَسَبُوا وَ يَعْفُ عَنْ كَثِيرٍ (۳۴)
يا به [سزاىِ‏] آنچه [كشتى‏‌نشينان‏] مرتكب شده‏‌اند هلاكشان كند، و[لى‏] از بسيارى درمى‌‏گذرد.
وَ يَعْلَمَ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِنا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ (۳۵)
و [تا] آنان كه در آيات ما مجادله مى‌‏كنند، بدانند كه ايشان را [روىِ‏] گريزى نيست.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی