Abandoned Desire!
«خلع» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«خَلْعُ الأَسْنانِ: كشيدن دندانها»
«خَلْعِ اللباس»
«ثوبٌ خَليعٌ: پيراهن كهنه و فرسوده»
«الْخَلْعُ: خلع الإنسان ثوبه»
+ «عتق – بیت العتیق – با نور از بند تمنّا آزاد شو!»
دل از تمنّا بِکَن!
تمنّاتو رها کن! فاخلع نعلیک!
«فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ»:
یعنی از حق خودت و توانایی خودت (اختیاری که داری و مجبور نیستی)، به نفع نورت بگذر!
«تمنّا فدای تقدیر!»
این میشه عطا و سخاوت و جود!
اما حسود نمیگذره!
خود را از مقام ادعای ربوبیت «خلع» کن!
این لباس، فقط زیبندۀ نور کبریایی آل محمد ع است، آن را از تن خود در آور!
فَاخْلَعْ: بِگذَر! (دَعْ)
بخل و حسد را کنار بگذار!
خلع: «خَلْعَ الْأَنْدَادِ»
+ «نزع و دل کندن از دنیا!»
«إِنَّ عَاداً … فَعَبَدُوا الْأَصْنَامَ فَبَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِمْ هُوداً يَدْعُوهُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ وَ خَلْعِ الْأَنْدَادِ فَأَبَوْا وَ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهُودٍ وَ آذَوْه.»
تمام دین خدا همین یک کلمه است: بگذر!
اما انجام این کار احتیاج به کسب معالم ربانی عمل به آن در دل شرایط عرضه آیات دارد.
«علم و عمل»
«ریاضت نفس – مجاهده»
+ «نخب»
+ «نزع»
«وَ الْحَيَاءُ وَ ضِدَّهُ الْخُلْع»
ثمره عقل حیاء و خجالت از این امر است که بخواهیم عیب خود را پوشانده و در برابر خالقی که ما را معیوب آفریده مدعی بی عیبی شویم .
ثمره جهل بی شرمی و ادعای چنین امری است .
جاهل بی شرمانه مدعی است که بی عیب است و مدعی ربوبیت می شود و دست خود را از دست صاحبان نور رها می نماید.
خَلُعَ- خَلَاعَةً: بدنبال هوا و هوس رفت، سبك شد، و در زبان متداول بمعناى عقل خود را از دست داد، مىباشد.
اینکه بیان کنیم خالقی که ما را معیوب آفریده و نباید ادعای بی عیبی کنیم توضیح دارد :
ببین در وجود ما هم عیبی بنام حسد وجود دارد که منشا نا آرامی است و هم موهبتی وصفناپذیر بنام عقل نهاده شده که با پشتوانه نور الهی یعنی فهم قبض و بسط قلبی – (نه به تنهایی و بدون حمایت علم آل محمد ع) – می تواند تولید آرامش نماید و حسد را مهار کند . در واقع خداوند اراده فرموده در وجود ما قدرت نمایی نماید و نشان دهد که علیرغم اینکه حسد تمایل به معصیت و ناآرامی دارد اما اگر شخص عاقل باشد و عقلش سالم باشد که علامت سلامتی عقل، در ارتباط بودن با نور الهی به سبب آل محمد ع است این توانایی را دارد که بر حسد فائق آید و نفس نا آرام را به نفسی آرام و مطمئن تبدیل نماید. پس نباید مدعی بی عیبی باشیم و خود را بدون حسد بدانیم و همچنین نباید خود را (عقل خود را) بی نیاز از توجه نور مافوق خود بدانیم بلکه باور ما این است که اگر شرایط غلبه عقل بر حسد فراهم شود که شرط اصلی آن ارتباط با معالم ربانی و نورانی است هیچگاه حسد قادر به ایجاد ناآرامی نخواهد بود اما مشکل اینجاست که بعضی ها عقل خود را برتر از عقل مافوق خود می انگارند و رابطه تغذیه علمی خویش را با عالم بالا قطع می کنند (ادعای ربوبیت) و خود را در مقابل آل محمد ع صاحب نظر می پندارند (تخیل و تکبر) اینجاست که حماقت کرده و بدون حمایت علمی مافوق خود اقدام می کنند و خوب نتیجه این اقدام پرواضح است که چه بر سر شخص خواهد آمد و مغلوب حسد خویش خواهد شد.
و اگر کسی فکر کند که این غلبه حسد بر عقل تقصیر خالق است سخت اشتباه کرده چون خالق از او خواسته تا با پشتوانه علمی آل محمد ع به تقابل با حسد برخیزد و اینگونه قطعا قادر به مهار ریشه شجره خبیثه خواهد شد و خود را وصل به نور الهی در هر لحظه خواهد دید اما اهل حسادت خیال کردند که بینور هم می توانند جلوی پای خود را ببیند و در چاه هوای نفس حسود خود گرفتار نشوند اما غافل از اینکه به محض قطع رابطه با منبع نور ، چنان ظلمت و تاریکی بر قلب آنها سیطره پیدا کرد که ندیدند و نفهمیدند چگونه به قعر چاه دلخواههای خود سقوط نمودند .
ببین که خلقت انسان چقدر عاقلانه و حسابگرانه و درست بوده و جای هیچ اعتراضی و شکی باقی نمی ماند که کسی مدعی شود مجبور به معصیت است یا اصلا اختیار با اوست که معصیت کند یا نه ! هر دو توانایی و ویژگی را خداوند در وجود ما عنایت فرموده هم قدرت بر معصیت و هم قدرت بر طاعت با این توضیح که به کمک عقل خود پی بردیم که راه نجات در اتصال به حامی بلا منازعه واحد و احد است که در قول لا اله الا الله به این باور شهادت می دهیم و اقرار می کنیم که هیچ عاملی (حسد) توان اجبار شخص به ارتکاب معصیت عاقلی که تحت حمایت مافوق نورانی خویش قرار دارد را نخواهد داشت و هیچ نیرویی توان حمایت از کسی که از آل محمد ع بریده باشد را در مقابل حملات سهمناک حسد نداشته و ندارد و نخواهد داشت. و این اعتقادات بقدری محکم و قوی و صحیح و بی ذره ای شک و شبهه است که هر منصف و معتدل العقلی را مجاب به قبول آن خواهد نمود .
مستقرین همواره مادام که خود را تحت عنایات آل محمد ع اختیارا قرار دهند و دست از دامان صاحبان نور برای درک آنچه لازمه دانستن برای خوب زیستن است، برندارند هیچ جای نگرانی برایشان نیست و گهگاه که دچار نسیان نسبت به توجه به امر الله و دستورات مافوق میشوند کخامۀ الزرع از اعتدال خارج و به سمت معاصی روی می آورند و باز مشمول عنایت و فضل آل محمد ع شده و بی استحقاق نور می گیرند و راست می ایستند اما اهل حسادتی که نور عاریه دارند، رابطه کسب فیض را بریده اند و طبیعی است که تلاش مذبوحانه آنها برای اعتدال و رسیدن به آرامش بی ثمر بماند که ثمرات معکوس و ننگینی خواهد داشت.
پس ماموریت صاحبان نور ایجاد پل ارتباطی بین عقل هرکس با نور آل محمد ع در رسیدن به آرامش است و چه جایگاه و منزلت مهمی است.
+ «پوشه عدسی – بئر»
و در هر زمان هر کسی که مسیر نجات را پیدا نمود به یقین میداند که نام صاحبان نور در تمام مسیر زندگی آنها به چشم میخورد و میداند که مسیر را درست طی میکند و تمام کسانی که بخواهند خودشان خدای خودشان باشند (دومی نور نباشند)، یا با خدا، بجز باب صاحبان نور، ارتباط برقرار نمایند، حتما محکوم به فنا و شکست خواهند شد.
چه قدر کار سخت و ساده است!!!
سخت، اگر هزار سال بی معالم ربانی تلاش کنی هیچ است!
و ساده، اگر به لبخند رضایت، آنی و کمتر از آنی، اشاره نور زیبایش، راه را از بیراهه به تو می گوید و تو نخوانده، پاسخ معمای لاینحل هزار ساله را پیدا می کنی که: عاقل از حق خویش به نفع حق مافوق خویش چشم پوشی می نماید تا آرامش را برای همگان به ارمغان بیاورد ، که خدا آرامش است و آرامش را دوست دارد و کمک کنندگان به ایجاد آرامش در هر زمان گلهای سرسبد مردم زمانه خویش هستند «سوپر استار».
[فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ: منخلعا عن العلائق]:
« إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ
… و لمّا كانت الجملة الكريمة في مقام القرب و السير الى اللّه المتعال، و السير الظاهري انّما يتحصّل بالأقدام و بوسيلة الأرجل: فيناسب خلع النعل من الرجل ليكون السالك منخلعا عن العلائق في سلوكه و متجرّدا عمّا يتوجّه اليه في السير للتحفّظ، و لتحقّق الخضوع و التذلّل و الصفا و الخلوص »
[بِحُضُورِ قَلْبٍ – يَنْخَلِعَ الْقَلْبُ] :
+ «فعال لما یرید»
+ «قبض و بسط»
… در این حدیث زیبا آل محمد ع پس از اینکه دو گروه اهل شک حسود و اهل نور یقین را با هم مقایسه می کنند و سرانجام کارشان را بیان می فرمایند در یک خط آخر چه زیبا به تفاوت این دو اشاره دارند که « انْظُرُوا عِبَادَ اللَّهِ فَرْقَ مَا بَيْنَ الْفَرِيقَيْنِ بِحُضُورِ قَلْبٍ وَ اغْتَنِمُوا الصِّحَّةَ قَبْلَ أَنْ يَنْخَلِعَ الْقَلْبُ » تفاوت در حضور قلب اهل یقین است نسبت به اهل شک یعنی قلب اهل یقین مدام با فهم قبض و بسط قلبی، خود را متاثر از نور یاد معالم ربانی و در حضور عالم بالا می بینند و دائما می دانند که این ظرف قلب آنها بدون مظروفی بنام نور نگاه آل محمد ع بی ارزش است و اگر این ظرف که همان قلب اوست و «عیبة» نام دارد چون بی نور نگاه علمی یاد معالم ربانی چیزی معیوب و ناقص است ، با وجود این نور و در حضور این نور، وقت را غنیمت شمرده و مدام از سوژه ها بهره برده و با استعمال اندیشه و معالم ربانی تولید نور آرامش می نماید ان شاء الله تعالی.
دلنوشته!
ما نمی دونیم در قلبمون چه وابستگیهای دنیایی داریم که مانع پرواز ما برای ملحق شدن به حلقۀ نورانی است لذا باید حواسمون باشه که آفاق از انفس خبر میده یعنی یهو به قلبت می افته همینکه هیچی حسابش نمیکنی همین وابستگی های قلبی تو به غیر آل محمد ع است که تاریکت میکنه و نمیذاره نورانی بشی و پرواز کنی! انگاری امر «فاخلع نعلیک» برای هر کسی یه چیزیه که اینو خودش اگه حواسشو جمع کنه و از امام خودش بخواد که خالصش کنند در دل شرایط متوجه میشه چه حالتهای مذمومی داره که اونو سنگین می کنن و نمیتونه با این وزنه ها پرواز کنه لذا با قبض و بسط قلبی پی به عیوبش – مصداقی – می بره و می فهمه ایراد کارش از نظر عالم بالا چیه ! با این حوادث آفاقی پی به عیوب انفسی می بری که حاصل این معصیت یعنی علاقه به تمنا در همین حدی که ایراد گرفته شد باعث میشه نعمتهاتو از دست بدی!
روزهایی که قلبم نمی دونم چرا ولی بالاخره تاریک میشه باید متوسل باشم اولا قلبم روشن بشه و این روشن شدن با فهم یک نکته علمی همراه است و آن هر چه که هست فهم یک عیب قلبی است که هر وقت من این حالت رو استعمال میکنم مثل چراغ توی ماشین که کم کم خیلی لایت خاموش میشه ، قلب هم یه جوری تاریک میشه که نمی فهمی از کجا خوردی!
اما «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون» با ذکر الله یهو نورانی میشی و گیر کارتو می فهمی کجاست ! شرایط و نمودارها فرصتهای عمل به نور ولایت رو فراهم می کنند مثلا کسی کاری میکنه که باب میل تو نیست ! بجای اینکه توی دلت بگی ای صاحب نور من، اگه یه همچین تقدیری داشتی چکار می کردی، تا فورا یاد معالم ربانی او بیفتی و روش برخورد صحیح رو به دلت بندازه و تو تسلیم این روش باشی، متاسفانه مثل همیشه که خودت آستیناتو بالا می زنی، در تشخیص و درمان، خودسرانه عمل میکنی اینجاست که قلبت تاریک میشه چون اصلا در تشخیص و درمان این شرایط نعمتی بنام یاد معالم ربانی رو از یاد بردی و فراموش کردی که او روشش در برخورد با این قبیل موارد چی هست «جسس – نبض»! پس با نظر خودت که قطعا از روی «رویت» نور معالم ربانی نیست و برگرفته از ظلمت تاریکی هوای نفس حسود خودت می باشد اینجاست که هر حرکتی توام با عارضه خواهد بود و نه به تشخیص می رسی و نه درمان را می فهمی.
هر کس خودش میفهمه چه کاره است! «بل الانسان علی نفسه بصیرة»
واقعا هر وقت با تکیه بر خود، و نه نور هدایت خدای خود، کاری رو انجام میدی خوب معلومه نتیجه اش تاریکی است اما وقتی یاد معالم ربانی مسیر تفکرتو روشن کرده و در این مسیر قدم میزنی خودبخود همۀ چیزای درست به تو چشمک می زنند که اینو بگو ! اونو بگو ! اینکارو بکن ! اونکاروبکن ! و خلاصه حرکاتت و کلماتت نور داره و اثر میکنه و آرامش تولید میکنه!
دلتو به چی خوش کردی؟!
اصلا دلخوشی هات چیا هستند؟!
پشتت به چی گرمه؟!
اگه غیر اعمال صالحی که با یاد معالم ربانی انجام دادی یا قراره انجام بدی به چیز دیگه ای مینازی، بدان حتما زمین میخوری، اصلا روی زمین هستی و خیال میکنی این دلخوشی ها تو رو سرپا نگه داشته اند.
«فاخلع نعلیک»، مفهوم « اطمئنان في الشيء و تسفّل » در واژه «نعل» به ما میگه به هر چیزی که اطمینان داری و اون غیر آل محمد ع است ، هر چی هست بریزش دور که چیز مادونی است و از سفلی است! فقط چشم از مافوق علیایت که کلمة الله هی العلیا است برندار «عین شکری».
فَاخْلَعْ: بِگذَر!
دل بکن از هر چیزی که امید بهش داری!
فقط دل ببند به نور ولایت آل محمد ع و عمل به این علم، که حاصلش عمل صالحی است که راهگشایی میکند.
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً
[سورة طه (۲۰): الآيات ۹ الى ۱۶]
وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى (۹)
و آيا خبر موسى به تو رسيد؟
إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً (۱۰)
هنگامى كه آتشى ديد، پس به خانواده خود گفت:
«درنگ كنيد، زيرا من آتشى ديدم،
اميد كه پارهاى از آن براى شما بياورم يا در پرتو آتش راه [خود را باز] يابم.
فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى (۱۱)
پس چون بدان رسيد، ندا داده شد كه: «اى موسى،
إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً (۱۲)
اين منم پروردگار تو، پاىپوش خويش بيرون آور كه تو در وادى مقدس «طُوى» هستى.
وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى (۱۳)
و من تو را برگزيدهام، پس بدانچه وحى مىشود گوش فرا ده.
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي (۱۴)
منم، من، خدايى كه جز من خدايى نيست، پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار.
إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى (۱۵)
در حقيقت، قيامت فرارسنده است.
مىخواهم آن را پوشيده دارم، تا هر كسى به [موجب] آنچه مىكوشد جزا يابد.
فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى (۱۶)
پس هرگز نبايد كسى كه به آن ايمان ندارد و از هوس خويش پيروى كرده است،
تو را از [ايمان به] آن باز دارد، كه هلاك خواهى شد.
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ!
یعنی حبّ اقرباء رو بذار کنار!
«وَ كَانَ شَدِيدَ الْحُبِّ لِأَهْلِهِ»
«سَأَلَ سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْقَائِمَ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى لِنَبِيِّهِ مُوسَى
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً
فَإِنَّ فُقَهَاءَ الْفَرِيقَيْنِ يَزْعُمُونَ أَنَّهَا كَانَتْ مِنْ إِهَابِ الْمَيْتَةِ
فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ
مَنْ قَالَ ذَلِكَ فَقَدِ افْتَرَى عَلَى مُوسَى وَ اسْتَجْهَلَهُ فِي نُبُوَّتِهِ إِنَّهُ مَا خَلَا الْأَمْرُ فِيهَا مِنْ خَصْلَتَيْنِ إِمَّا أَنْ كَانَتْ صَلَاةُ مُوسَى فِيهَا جَائِزَةً أَوْ غَيْرَ جَائِزَةٍ فَإِنْ كَانَتْ جَائِزَةً فِيهَا فَجَازَ لِمُوسَى أَنْ يَكُونَ يَلْبَسُهَا فِي تِلْكَ الْبُقْعَةِ وَ إِنْ كَانَتْ مُقَدَّسَةً مُطَهَّرَةً وَ إِنْ كَانَتْ صَلَاتُهُ غَيْرَ جَائِزَةٍ فِيهَا فَقَدْ أَوْجَبَ أَنَّ مُوسَى لَمْ يَعْرِفِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ لَمْ يَعْلَمْ مَا جَازَتِ الصَّلَاةُ فِيهِ مِمَّا لَمْ تَجُزْ وَ هَذَا كُفْرٌ
قُلْتُ فَأَخْبِرْنِي يَا مَوْلَايَ عَنِ التَّأْوِيلِ فِيهِمَا
قَالَ إِنَّ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ كَانَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ
فَقَالَ يَا رَبِّ إِنِّي أَخْلَصْتُ لَكَ الْمَحَبَّةَ مِنِّي وَ غَسَلْتُ قَلْبِي عَمَّنْ سِوَاكَ وَ كَانَ شَدِيدَ الْحُبِّ لِأَهْلِهِ
فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ أَيِ انْزِعْ حُبَّ أَهْلِكَ مِنْ قَلْبِكَ إِنْ كَانَتْ مَحَبَّتُكَ لِي خَالِصَةً وَ قَلْبُكَ مِنَ الْمَيْلِ إِلَى مَنْ سِوَايَ مَشْغُولًا الْخَبَرَ.»
این متن رو در قالب پیامکی دیدم، زیباست و خواندنش خالی از لطف نیست!