Heart Amazing Take Off!
Ground to Sky!
«کفت» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«تَكَفَّتَ الطَّائرُ: پرنده در پرواز يا دويدن شتاب كرد و گرفته و ترنجيده شد.»
«تَكَفَّتَ فى مَسِيرِه: در راه رفتن خود شتابيد.»
«الْكِفَاتُ: الطّيران السّريع، و حقيقته: قبض الجناح للطّيران»
قبض الراعى الابل
«تَكَفَّتَ الثوبُ: جامه چروكيده شد.»
«كَفَتَ الشيء في الوعاء: إذا ضمه فيه»
+ «اسری – معراج علمی»
[سورة المرسلات (۷۷): الآيات ۱۶ الى ۲۸]
أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً (۲۵)
مگر زمين را محلّ اجتماع نگردانيديم؟
أَحْياءً وَ أَمْواتاً (۲۶)
چه براى مردگان چه زندگان.
امام صادق علیه السلام:
فِی قَوْلِ اللَّهِ عزّوجلّ:
أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً أَحْیاءً وَ أَمْواتاً
قَالَ:
دَفْنُ الشَّعْرِ وَ الظُّفُرِ.
میفرماید:
«منظور دفن کردن مو و ناخن است».
+ «درناژ حسادت!»: زمین قلبت باید محل دفن حسادت باشد!
تمناهاتو، توی دلت چال کن!
قلب، با نورش، به پرواز در میاد! أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً أَحْياءً وَ أَمْواتاً!
تیکآف قلب، لحظۀ دل کندن از تمناهاست!
+ «عقیق»
دل کندن از زمین، و پرواز در آسمان نورانی بیانتها!
«Heart Amazing Take Off – Ground to Sky»: پرواز شگفتانگیز قلب!
به راه رفتن تند پرنده قبل از پرواز، خوب دقت کن!
به بالهاش که وسیله پروازشه نگاه کن!
موقع راه رفتن این بالها رو جمع می کنه «قبض – کفت» و تند و سریع می دوه و همینکه از زمین جدا میشه بالهاشو باز میکنه و در هوا به پرواز در میاد.
این قبض و بسط بالهاست.
درون قلب همین قبض و بسط صورت میگیره!
کمّ و کِیفش رو باید هر کسی خودش تجربه کنه!
وقتی قلب توسط ولی خدا قبض میشه کانه ایرادی گرفته میشه لذا اهل یقین فورا خودشو از این وضعیت با یادآوری معالم ربانی، نجات میده و به پرواز در آسمان نورانی ولایت در خواهد آمد ان شاء الله تعالی.
[کفت – قبض]:
[الْكِفَاتُ: القبض]:
[الْكِفَاتُ: الطّيران السّريع، و حقيقته: قبض الجناح للطّيران]:
از ربط دو واژه «کفت» و «قبض» با توجه به توضیح کتاب لغت المفردات مطلب زیبایی برای بحث «قبض و بسط» حاصل می شود و آن این است که قبض قلبی که در واقع درک اهل یقین از ظلمت قلب خود می باشد به معنای هدایت و سرپرستی خوبی است که مربی در حق عبد خویش انجام می دهد ، عرب می گوید « قبض الراعى الابل » یعنی ربّ ، عبد خویش را با این فرآیند قبض قلبی بخوبی هدایت و راهنمایی و جمع نمود و نگذاشت «شرّ» بپا شود ! با توجه به معنای زیبای «شرّ».
یعنی با قبض قلبی، نمیذارن که از در خانه آل محمد ع دور بشی! و اینجوری به تو اشاره میکنن باید نزد آل محمد ع بمانی و استعمال اندیشه و معالم ربانی نمایی و وقتی این کارو کردی قلبت از حالت قبض به حالت بسط منقلب می شود و این نور آرامش تایید مافوق رو ، عبد خودش می فهمه!
لذا ربط واژه های خیر و شرّ و قبض و بسط و «کفت» خیلی قشنگ شد و کمکم داره مفاهیم زیبای قبض و بسط، خودشو نشون میده!
انگاری در سیر، نیاز هست که اهل یقین با قبض و بسط قلبی خود، در حرکتش به سمت نور آرامش شتاب کند و این مفهوم در واژه «کفت» و «قبض» است:
«تَكَفَّتَ الثوبُ: جامه چروكيده شد.»
«تَكَفَّتَ الطَّائرُ: پرنده در پرواز يا دويدن شتاب كرد و گرفته و ترنجيده شد.»
«تَكَفَّتَ فى مَسِيرِه: در راه رفتن خود شتابيد.»
وقتی پرنده بالهاشو جمع میکنه و سریع می دود یا سریع پرواژ می کند!
« أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ »
در واقع اهل یقین در هر دو وضعیت قبض و بسط قلبی دارن به سیرشون ادامه میدن و هر دو حالت براشون مطلب علمی داره و مثلش پرنده ای است که گاهی بالهاشو باز میکنه و گاهی می بنده و در هر دو حالت داره به پروازش ادامه میده.
« أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً أَحْياءً وَ أَمْواتاً » + «درک موت» :
در این راه سیر، باید از مرز «درک موت» گذشت!
چهار موت!
شاید اشاره به همین باشه که باید هر کس قبض قلبیشو متوجه بشه کانه موتشو متوجه میشه!
انگاری با قبض قلبی این زنگ خطر براش به صدا در میاد که آهای چکار کردی؟
داره قلبت می میره و نور ولایت کم میشه ! فورا استغفار کن تا نور به قلبت برگرده!
و کسی که متوجه قبض قلبی خودش نشه انگاری هیچوقت نمی تونه امر و نهی ولی و مافوق خودشو متوجه بشه.
مگر نه این است که قلبتو کفاتا قرار دادیم: « أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً » ؟!
یعنی با توانایی فهم قبض و بسط « أَحْياءً وَ أَمْواتاً » !
انگاری قلب باید هم این توانایی رو داشته باشه که نور حیات علم آل محمد ع که به قلبش می تابه رو بفهمه و روشن بشه و همچنین یه جوری باید متوجه اشکالات و ایرادات افکار و اقوال و افعال سوئش بشود تا با درک این تاریکی، کانه موت را درک نموده و فورا مسیرش را عوض نماید، یعنی بجای استعمال اندیشه لیدر سوء و حسدش، تن به نور ولایت آل محمد ع بدهد و در تمام مدت این مراحل صفحه مانیتور قلبش تایید یا عدم تایید مافوق را به خوبی حس میکند «حضور و غیاب نور» و انگاری همون اصطلاح زیبایی که مدام گنبد علی بن موسی ع گوشه چشمت باشه!
واژه کفت قشنگی مفهوم قبض و بسط قلبی رو خوب معلوم میکنه.
«ماتَ كِفَاتاً : ناگهان مُرد»: یهو میبینی قلبت قبض میشه!
از این رو به اون رو میشه:
«كَفَتَ الشيءُ: از پشت به رو غلطيد.»!
چی شد؟! من که شاد و بشاش و سر حال بودم، چرا یه دفعه دلگیر و ناراحت و افسرده و گرفته شدم؟!
نکنه اشکالی، ایرادی، چیزی از من سر زد که ربّ من نپسندید و اشکال گرفت و متذکر من شد و من با کم شدن این نور قلبم، متوجه میشم، کانه این کاری که از من سر زده بوی موت قلب منو میده و من باید به حیات جاویدان برسم لذا باید عامل حیات که نور علوم ربانی در دل شرایط است را داشته باشم پس با ربّ خود شروع به راز و نیاز می کنم و استغفار می کنم !
مفهوم «جمع»:
« الكَفْتَة: غذاى كوفته يا كوبيده گوشتى »
«الْكِفَاتُ : الْمَسَاكِنُ»
«کفت» + «قبض و بسط»:
قلب نور و ظلمت و قبض و بسط و موت و حیات را مدام در دل شرایط تجربه میکند!
انگاری با یاد معالم ربانی این قلب منور و مبسوط و حیّ میشود در حالیکه بدون نور یاد معالم ربانی قلب، قبض و تاریک و مرده میشود و این مفهوم در واژۀ کفت وجود دارد و ما باید ربط مبحث قبض و بسط را با تمامی واژههای قرآن پیدا کنیم تا عملا این واژهها در دل شرایط برای ما کاربردی شود و به درد ما بخورد و اگر این واژه در دل شرایط به درد ما نخورد و مشکلی را برای ما حل نکند و آرامشی ایجاد ننماید، در این صورت هیچ بهرهای از معنای اسامی نبردهایم.
کدام مسکن است که هم مردگان و هم زندگان را به دور خود جمع مینماید؟!
نام این مسکن، صاحب نور است!
+ «فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه … رجال»
به این مسکن، به این دلیل «کفات» گفته میشود که مرده و زنده را مجذوب علم خود نموده تا با نور ولایت زنده شوند و رشد نمایند، ان شاء الله تعالی.
«کفت» نام زیبای صاحبان نور است که اهل شک و یقین، هر دو گروه، دور او جمع میشوند:
«الْكِفَاتُ: الْمَسَاكِنُ»
تا عاقبت به خیر شوند، اما متاسفانه از گروه اهل شک، عدۀ قلیلی، بعضا نجات پیدا می کنند «ثیّبات» و غالبا و اکثرا پس از آشنایی کامل با معالم ربانی صاحبان نور، با رد او خود را اهل شقاوت ابدی مینمایند «سمعنا و عصینا».
ماموریت صاحبان نور، اتمام حجّت با معارین است.
در واژه «کفت» این مفهوم زیبا برای صاحب نور مستتر است که مثل جاذبه زمین، مرده و زنده را کنار خودش جمع میکند و این نیروی جاذبۀ خارق العاده را آل محمد ع در وجود و کلام صاحبان نور قرار دادهاند و این هم بمنظور خاصی است که در سرّ ماموریت آنها نهفته است.
این ماموریت مخفی و سرّی، همان قصه تکراری کربلاست!
حقیقت و واقعیت داستان کربلا، اتمام حجت با معارین کوفه است.
تا وقتی که از اسرار خلقت متشیّعین و معارین آگاهی پیدا نشود،
اسرار ماموریت کربلا نیز آشکار نگردد.
چه کسی میتونه سر در بیاره که چطور شد، حجت حق، امام حسین ع در این واقعه، این مسیر را اینگونه طی کرده و این سرنوشت را پذیرا شده است؟! کربلا همان ماموریت سری و مخفی صاحبان نور است که برای رو نمودن قلوب مرده اهل شک و حسودی که به دروغ مدعی حبّ آل محمد ع هستند، بدقت و ظرافت هر چه تمامتر طراحی و تقدیر شده است.
کربلا قصه مظلومیت صاحبان نور است!
کربلا، داستان تکراری تقدیر فدای تمنا برای اهل حسد،
و تمنا فدای تقدیر برای اهل نور است!
قلوبی که خود را فدای آل محمد ع مینماید!
«مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ
فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً»
+ «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ»
تا بگوید این اعتقاد که متعلق به آل محمد ع است اعتقاد حقی است که آیات نیز آن را تایید می کند و خود صاحبان نور، در قصه امتحان کربلا، عملا شرکت نموده و امتحان میدهد!
کربلا را چه کسی فهمیده که واقعا چیست؟
کسانی که نفهمیدند کربلا یعنی چه، به اقدام امام حسین ع خرده و ایراد میگیرند، بطوریکه علم امام حسین ع و آل محمد ع را حتی زیر سوال می برند که چرا و چطور ممکن است کسی مدعی علم الله باشد اما اینگونه با طناب پوسیده مشتی اهل شک کوفه چاپلوس خیانتکار، به چاه بلا و کربلا وارد شود و اینگونه همه چیز را ظاهرا به نابودی بکشاند؟!
جواب همه این سوالها در سرّی بودن ماموریت کربلاست.
قصه ای که اکثرا از آن غفلت دارند در همین آیه و آیات دیگر قرآن نهفته است و مطلب اینجاست که با صِرف دانستن این مطلب، توسط آل محمد ع که اهل حسادت کوفه چه افرادی هسند، کار برای اهل شک تمام نمیشود و حجت برای آنها کامل نمیگردد و آنها اگر عملا داستان کربلا را رقم نزنند، بعدا مدعی میشوند که این رفتار را نمیکردند، کما اینکه مدعی شدهاند که دوستدار آل محمد ع هستند، اما آیاتی عرضه می شود که در عمل ثابت کند اینها همان اهل شک دروغگویی هستند که فقط زبانا خود را محب آل محمد ع می دانند و در عمل با اهل کوفه و یهود تشابه اعتقادی دارند.
و لذا امام حسین ع مظلومانه وارد کربلا میشود «سورۀ بیّنۀ»، تا دیگر حرفی برای گفتن باقی نماند.
کربلا، اقدام علمی امام حسین ع برای اتمام حجّت با اهل کوفهای است که نسبت به امام خود، مدام در شک و شبهه بودند، و باید تمییز و جداسازی نهایی صورت میگرفت و بالاخره اهل شک، عملا تصمیم خود را میگرفتند که یا اینوری و یا اونوری! لذا بدون ورود حسین ع در این موقف «الکرب العظیم» اصلا امکان رو نمودن دست اهل شک که اصرار داشتند دوست حسین ع هستند وجود نداشت و تنها راه غربال نمودن اهل شک، همین بود و لذا ماموریت کربلا همین است که به هر صورتی که آل محمد ع صلاح بدانند خود را برای هر شرایطی که دست اهل شک را رو مینماید حاضر و آماده کنند و این همان جام بلایی است که در عالم ذر سر کشیده اند!
[أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً]:
قبل از آشنایی با نور، قلوب « الْأَرْضَ » مثل ظرف در بسته می مانند « كِفاتاً »!
معلوم نیست داخلش چی باشه؟!
پس از آشنایی با نور « وَ جَعَلْنا فِيها رَواسِيَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَيْناكُمْ ماءً فُراتاً » عده ای که اهل یقین هستند ، به حیات طیبة می رسند و عده ای جزو اموات بوده و هستند و خواهند بود و بیماری شک آنها نمی گذارد معالم ربانی در قلب آنها جمع شود و قلب را نورانی کند لذا نور و آیات را تکذیب می کنند و با اینکار خود را برای همیشه در نار مخلد می نمایند « وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ».
پس در عبارت الارض کفاتا احیاء و امواتا اشاره به دو سرنوشت (سعادت و شقاوت) برای قلبی که فعلا نامعلوم است اما پس از آشنایی با نور تکلیفش معلوم خواهد شد، دارد.
معارین (اهل شک حسود) و مستقرین (اهل یقین) در ابتدا دور نور خود جمع میشوند بطوریکه نمیشود این دو دسته را از هم تفکیک نمود و تشخیص داد. اما بمرور با شنیدن معالم ربانی، کم کم سروکله آیاتی پیدا می شود که خودبخود دست معارین رو می شود و غربالگری صورت می گیرد:
« أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً (25) أَحْياءً وَ أَمْواتاً (26) وَ جَعَلْنا فِيها رَواسِيَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَيْناكُمْ ماءً فُراتاً (27) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (28) »
« أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً أَحْياءً وَ أَمْواتاً »:
آل محمد ع می فرمایند:
آیا ما برای شما نور را بعنوان پناهگاهی که مرده و زنده شما دور آن جمع شوید و مردگان با یاد این نور زنده شوند و زندگان با یاد این نور علو درجات یابند، قرار ندادیم؟!
البته که این فیض و فضل شامل حال جمع مرده و زنده مخاطبین نور گردیده!
+ «[السَّمَاءُ – الْأَرْضِ]»
[كِفَاتُ الْأَمْوَاتِ – كِفَاتُ الْأَحْيَاءِ] :
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع
أَنَّهُ نَظَرَ إِلَى الْمَقَابِرِ فَقَالَ يَا حَمَّادُ
هَذِهِ كِفَاتُ الْأَمْوَاتِ وَ نَظَرَ إِلَى الْبُيُوتِ فَقَالَ هَذِهِ كِفَاتُ الْأَحْيَاءِ
ثُمَّ تَلَا
أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً أَحْياءً وَ أَمْواتاً
وَ رُوِيَ أَنَّهُ دَفْنُ الشَّعْرِ وَ الظُّفُرِ
[وَجْهَكَ مُنْكَفِتاً]:
وجه منکفت اشاره به قلب تاریک و گرفته و قبض شده این شخص دارد که ناشی از کراهت قلب او نسبت به امری است « فَلَعَلَّكَ كَرِهْتَهُ ». کراهت نسبت به «آیاتی و رسلی» علامتش همین تاریکی و گرفتگی و قبض قلبی است. انگاری در دل آیات و تقدیرات، دلخواهت بهم خورده و خودخواهی و حسدت گل کرده! نمیخوای کسی پا روی دُم تمناهات بذاره! دلخواهتو بهم بزنه! نظر خودتو بالاتر از نظر دیگران میدونی! این نظر تو همون نظر لیدرهای سوء است! برای همینه که قلبت با تایید این اعتقاد باطل، تاریک میشه! تا بفهمی مسیرت اشتباهه! هر چی از آیات برای تو مقدر میشه، نباید نسبت به اونها کراهت نشون بدی!
حالت رضای قلب به آیات و رسل، موجب نور و روشنایی قلب میشه!
امام علی علیه السلام:
وقعة صفين ؛ النص ؛ ص528
نَصْرٌ عَنْ عُمَرَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ جُنْدَبٍ قَالَ:
لَمَّا أَقْبَلَ عَلِيٌّ مِنْ صِفِّينَ أَقْبَلْنَا مَعَهُ فَأَخَذَ طَرِيقاً غَيْرَ طَرِيقِنَا الَّذِي أَقْبَلْنَا فِيهِ فَقَالَ عَلِيٌّ:
«آئِبُونَ عَائِدُونَ لِرَبِّنَا حَامِدُونَ
اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ وَعْثَاءِ السَّفَرِ وَ كَآبَةِ الْمُنْقَلَبِ وَ سُوءِ الْمَنْظَرِ فِي الْمَالِ وَ الْأَهْلِ»
قَالَ: ثُمَّ أَخَذَ بِنَا طَرِيقَ الْبَرِّ عَلَى شَاطِئِ الْفُرَاتِ حَتَّى انْتَهَيْنَا إِلَى هِيتَ وَ أَخَذْنَا عَلَى صَنْدُودَا فَخَرَجَ الْأَنْمَارِيُّونَ بَنُو سَعِيدِ بْنُ حُزَيْمٍ وَ اسْتَقْبَلُوا عَلِيّاً فَعَرَضُوا عَلَيْهِ النُّزُلَ فَلَمْ يَقْبَلْ فَبَاتَ بِهَا ثُمَّ غَدَا وَ أَقْبَلْنَا مَعَهُ حَتَّى جُزْنَا النُّخَيْلَةَ وَ رَأَيْنَا بُيُوتَ الْكُوفَةِ فَإِذَا نَحْنُ بِشَيْخٍ جَالِسٍ فِي ظِلِّ بَيْتٍ عَلَى وَجْهِهِ أَثَرُ الْمَرَضِ فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ عَلِيٌّ وَ نَحْنُ مَعَهُ حَتَّى سَلَّمَ عَلَيْهِ وَ سَلَّمْنَا عَلَيْهِ قَالَ: فَرَدَّ رَدّاً حَسَناً ظَنَنَّا أَنْ قَدْ عَرَفَهُ
فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ:
«مَا لِي أَرَى وَجْهَكَ مُنْكَفِتاً ( أي متغيرا )،
أَ مِنْ مَرَضٍ»
قَالَ: نَعَمْ
قَالَ: «فَلَعَلَّكَ كَرِهْتَهُ»
فَقَالَ: مَا أُحِبُّ أَنَّهُ بِغَيْرِي
قَالَ: «أَ لَيْسَ احْتِسَاباً لِلْخَيْرِ فِيمَا أَصَابَكَ مِنْهُ؟»
قَالَ: بَلَى
قَالَ: «أَبْشِرْ بِرَحْمَةِ رَبِّكَ وَ غُفْرَانِ ذَنْبِكَ مَنْ أَنْتَ يَا عَبْدَ اللَّهِ؟»
قَالَ: أَنَا صَالِحُ بْنُ سُلَيْمٍ.
[إِنَّ الْأَرْضَ … لَكُمْ كِفَاتٌ فِي الْمَمَاتِ]:
دعائم الإسلام ؛ ج1 ؛ ص178
وَ رُوِّينَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ
إِنَّ الْأَرْضَ بِكُمْ بَرَّةٌ تَتَيَمَّمُونَ مِنْهَا وَ تُصَلُّونَ عَلَيْهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هِيَ لَكُمْ كِفَاتٌ فِي الْمَمَاتِ وَ ذَلِكَ مِنْ نِعْمَةِ اللَّهِ لَهُ الْحَمْدُ وَ أَفْضَلُ مَا يَسْجُدُ عَلَيْهِ الْمُصَلِّي الْأَرْضُ النَّقِيَّةُ.