دکتر محمد شعبانی راد

همیشه گوش‌به‌زنگ باش! آماده‌باشِ نورانی!

Stay vigilant!
Always be on the alert!
What matters is current motivation and ability.
But how?
How is this readiness and condition of standby and vigilance obtained?

همیشه گوش‌به‌زنگ باش!
مهم اینه که انگیزه و توان لازم برای انجام رفتاری مناسب را در لحظه داشته باشی!
اما چجوری؟! این آمادگی و وضعیت استندبای و گوش‌به‌زنگی چجوری بدست میاد؟
کسی که زبان نور قلبشو میفهمه، انگیزه و توان فعلی‌شو برای انجام رفتار خوب داره و مهم همینه که شخص در لحظه بتونه متوجه اشتباهش بشه و جلوشو بگیره و تغییر رویه بده و در مسیر صحیح، گام برداره و آنچه انسان برای چنین عملکرد خوبی بهش نیاز داره فقط و فقط دانستن زبان نورانی قلب است. حتی تجربیات گذشته نیز فاکتور تعیین کننده‌ای برای اقدام مناسب و بجا نمیتونه باشه. میخواهیم بگوییم تنها چیزی که لازمه تا شخص بتونه در لحظه، از خودش، رفتار و عکس العمل صحیح و بجایی داشته باشه، اینه که مکانیسم نورانی قلبش فعال و پویا باشه و نسبت به قلب خودش، کاملا آگاهی و اُرینتاسیون «orientation» داشته باشه و بفهمه چکار باید بکنه.
قلب پویا، همیشه در حالت استندبای است! همیشه آماده پرواز است!

The Meerkat attitude is the best surveillance system.
He controls the territory and provides protection for the group.
The concept of security, alert, and vigilance.

نگرش میرکات (دُم‌عصایی) بهترین سیستم نظارتی است.
او قلمرو را کنترل می کند و از گروه محافظت می کند.
«مفهوم امنیت و هوشیاری»

قاتل عقرب حسادت، همین حالت گوش‌به‌زنگ بودن قلب پویاست!
سیاست رضایت به تقدیرات است.

«وفز» و «أهب» از هزار واژگان مترادف «نور».
«تَوَفَّزَ للأَمر: براى آن كار آماده شد.»
«اسْتَوْفَزَ في قعدته : با عدم اطمينان نشست بسان آنكه آماده برجستن است.»
«الوَفَزَةُ: أَن تَرَى الإِنسانَ‏ مُسْتَوْفِزاً قد اسْتَقَلَّ على رجليه و لما يستو قائماً و قد تهيأَ للأَفْزِ و الوُثُوبِ و المُضِيِّ.»
مترادف انگلیسی «standby» برای این واژه زیباست که مفهومی است که در هزار واژه مترادف «نور» وجود دارد و استنباط می شود.
«تَأَهَّبَ‏ للسفَرِ: اسْتَعَدَّ لَهُ»: برای سفر آماده شد.
«اخَذَ لِلسَّفر أُهْبتَهُ‏: ساز و برگ مسافرت با خود گرفت، آمادگى»
«آماده‌‏باش در ارتش، حالت فوق‏‌العاده: حَالَةُ التَّأَهُّبِ فِى الْجَيْشِ، حَالةُ الطَوارِئ»
مفهوم «آماده‌باش» از هزار واژه مترادف «نور» استنباط می شود.
«عدد» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
«وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ‏ مَعْدُوداتٍ»
«استعدّوا للموت»
«العدّ: الماء الّذى لا انقطاع له، … و العدّة: الاستعداد و التأهّب»
+ «هجد – تهجّد!»
+ «نفل – نافلة!»

«مثال زیبای عکاسی در شب با فلاش در وضعیت استندبای»

مثال زیبای فلاش دوربین که در وضعیت استندبای است و دقیقا همزمان با عکس گرفتن ، برق می زند. این مثال بخصوص هنگام عکس گرفتن در شب، زیباست، چون هیچی معلوم نیست و موقع عکس گرفتن به سرعت فلاش میزنه و خاموش میشه و خیال میکنی عکس سیاه افتاد اما وقتی عکس رو نگاه میکنی، عین روز روشنه و این نشون میده در همون لحظه حساس و مهم، فلاش برقشو زده، و قلب سلیم رو روشن کرده و اینو فقط خودش می فهمه، و این فرآیند نور است و با این عکس و این فیلم و این واژه و هزار واژه دیگر مترادف نور، میخواهیم بیشتر و بهتر با مکانیسم نورانی قلب آشنا بشیم که چگونه پدیده ای است این پدیده ناشناخته که همگان نسبت به اون آگاهی لازم را ندارند تا به زیبایی‌اش پی ببرند و به اهمیتش اقرار کنند و برای درکش تلاش کنند تا اهل نور شوند و اینگونه آن توانایی خاص را بدست آورند که در مشکلات تاریک زندگیشان، نگران نباشند که فلاش نورانی علمی فرشته نگهبان، برای یک لحظه روشن شده و صحنه واقعی را بوضوح نشان می دهد و قلب پویا، این توانایی را به سبب درک نور هدایت فرشته نگهبان در لحظات حساس زندگی بدست آورده است. این قلب سالم، همیشه مثل فلاش دوربین برای عکسبرداری در شب در وضعیت استندبای است. چقدر این فیلم زیبا و با معناست!
قلب حسود، کلا خاموش و در وضعیت ایستا و غیر پویاست.

«اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بترسيد از فراست مؤمن! زيرا او با نور خداوند عزّ و جلّ مى بيند.

مُسْتَوْفِزاً فِي مَرْضَاتِكَ - قلب پویا، در طلب خشنودى خد‏‌ا

«مُسْتَوْفِزاً فِي مَرْضَاتِكَ – در طلب خشنودى‌‏ات پويا!»

امام على عليه السلام:
اللّهُمَّ داحِيَ المَدحُوّاتِ، و داعِمَ المَسموكاتِ، و جابِلَ القُلوبِ عَلى فِطرَتِها؛ شَقِيِّها و سَعيدِها، اجعَل شَرائِفَ صَلَواتِكَ و نَوامِيَ بَرَكاتِكَ عَلى مُحَمَّدٍ عَبدِكَ و رَسولِكَ، الخاتِمِ لِما سَبَقَ، وَ الفاتِحِ لِمَا انغَلَقَ، وَ المُعلِنِ الحَقَّ بِالحَقِّ، وَ الدّافِعِ جَيشاتِ الأَباطيلِ، وَ الدّامِغِ صَولاتِ الأَضاليلِ كَما حُمِّلَ، فَاضطَلَعَ قائِما بِأَمرِكَ، مُستَوفِزا في مَرضاتِكَ، غَيرَ ناكِلٍ عَن قُدُمٍ، و لا واهٍ في عَزمٍ، واعِيا لِوَحيِكَ، حافِظا لِعَهدِكَ، ماضِيا عَلى نَفاذِ أمرِكَ، حَتّى أورى قَبَسَ القابِسِ‏، و أضاءَ الطَّريقَ‏ لِلخابِطِ، و هُدِيَت بِهِ القُلوبُ بَعدَ خَوضاتِ الفِتَنِ وَ الآثامِ، و أقامَ بِموضِحاتِ الأَعلامِ و نَيِّراتِ الأَحكامِ. فَهُوَ أمينُكَ المَأمونُ، و خازِنُ عِلمِكَ المَخزونِ، و شَهيدُكَ‏ يَومَ الدِّينِ، و بَعيثُكَ‏ بِالحَقِّ، و رَسولُكَ إلَى الخَلقِ.
اللّهُمَّ افسَح لَهُ مَفسَحا في ظِلِّكَ، وَ اجزِهِ مُضاعَفاتِ الخَيرِ مِن فَضلِكَ، اللّهُمَّ و أعلِ عَلى بِناءِ البانينَ بِناءَهُ، و أكرِم لَدَيكَ مَنزِلَتَهُ، و أتمِم لَهُ نورَهُ، وَ اجزِهِ مِنِ ابتِعاثِكَ لَهُ مَقبولَ الشَّهادَةِ، و مَرضِيَّ المَقالَةِ، ذا مَنطقٍ عَدلٍ، و خُطبَةٍ فَصلٍ.
اللّهُمَّ اجمَع بَينَنا و بَينَهُ في بَردِ العَيشِ، و قَرارِ النِّعمَةِ، و مُنَى الشَّهَواتِ، و أهواءِ اللَّذّاتِ، و رَخاءِ الدَّعَةِ، و مُنتَهَى‏ الطُّمَأنينَةِ، و تُحَفِ‏ الكَرامَةِ.

بار خدايا! اى گستراننده گسترده‏‌ها (زمين‏هاى هفتگانه) و اى نگه دارنده افراشته‏‌ها (هفت آسمان)، و اى آفريننده دل‏ها بر سرشتشان: شوربخت و نيك‏بخت! درودهاى ارزنده‏‌ات را و بركت‏هاى فزاينده‌‏ات را بر محمّد، بنده‌‏ات و فرستاده‏‌ات، قرار ده؛ همو كه پايان‏‌بخش [شرايع‏] پيشين است و گشاينده بسته‏‌ها و آشكار كننده حق با حق، و دفع كننده خروش‏هاى باطل، و فرو كوبنده يورش‏هاى گم‌راهى، آن گونه كه [مسئوليتش‏] بر دوش او نهاده شد و قدرتمندانه، به فرمان تو برخاست (/ فرمان تو را اجرا كرد) و در راه خشنودى تو شتافت، بى آن كه گامى به پس رود، يا در عزم او سستى راه يابد؛ بلكه وحى تو را فرا گرفت و پيمانِ تو را پاس داشت و فرمان تو را به كار بست تا آن كه براى جوينده شعله آتش [معرفت‏]، شعله افروخت، و براى آن كه در بيراهه مى‌‏رفت، راه را روشن نمود، و دل‏هاى فرو رفته در گمراهى‏‌ها و گناهان، به واسطه او هدايت شدند و آن بزرگوار، نشانه‏‌هاى روشنگر و احكام نورانى را بر پا داشت.
پس او امانتدارِ مورد اعتماد توست و گنجينه‌‏دار گنج دانش تو، گواه تو در روز جزا، فرستاده بر حقّ تو، و پيك تو به سوى مردمان است.
بار خدايا! براى او در سايه‏‌ات، جايى فراخ بگشا و از بخشايشت، دو چندان، نيكى پاداشش ده.
بار خدايا! بناى [شريعتِ‏] او را بر بناى [ديگر] بنيان‏گذاران، بلندى بخش، و مقام او را در نزد خويش، پُر ارج دار، و نورش را كامل گردان، و پاداش برانگيخته شدنش به رسالت را پذيرفته شدن گواهى، و پسنديدگى گفتار او سخن درست و حكم قطعى قرار ده.
بار خدايا! ما را با او در زندگانىِ خوش، و نعمت جاويدان، و خواهش‏هاى مطلوب، و لذّت‏هاى خواستنى، و رهايىِ بسيار، و آرامش بيكران، و ارمغان‏هاى كرامت، گِرد هم بياور.

گوش‌به‌زنگ باش! «کمپین نورانی»
«حشر» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است. «الحشر النور»
«أُذُن‏ حَشْرٌ – أُذُنٌ‏ حَشْرَةٌ»
«أُذُنٌ‏ حَشْرَةٌ: إذا كانت مجتمِعة الخَلْق»
گوش‌به‌زنگ صدای نورانی فرشته نگهبانت باش!
برای درک نور هدایت، باید قلبت همیشه در وضعیت آماده‌باش باشه!
چقدر بعضی‌ها گوش‌به‌زنگ تلفن همراهشون هستن تا یه پیامک میاد فوری میرن بازش کنن ببینه کی چی براشون فرستاده! این همون فالو کردن شبکه‌های اجتماعی است یعنی مفهوم واژه «حشر» یعنی «فرایند اخذ نور»!
«وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ»: جنود سلیمان ع، گوش‌به‌زنگ جناب سلیمان ع! به این میگن: آماده‌باش! «ذلِكَ حَشْرٌ». مرحبا به حاشر! «فَاجْتَمَعَتِ الْمَلَائِكَةُ … وَ قَالَتْ … مَرْحَباً بِالْحَاشِرِ» حاشر! «وَ أَنَا الْحَاشِرُ يُحْشَرُ النَّاسُ عَلَى قَدَمَيَّ». این میشه «فرایند اخذ نور از حاشر یعنی فرشته نگهبان».

صاحب این گوشی موبایل، انگاری خوابش برده!
این همه پیامک براش اومده و هیچکدومشو باز نکرده ببینه چه اوامری براش صادر شده!
اگه به نور هدایت قلبت بی توجه باشی، هیچ بهره‌ای از نمادها و اعمالی همچون روزه و نماز نخواهی برد! این نمادها و اعمال عبادی، هیچکدام به تنهایی، حاوی امر و نهی نورانی نیستند! لذا انجام این فعالیتها بدون داشتن قلبی پویا، که اوامر نورانی فرشته نگهبان را بفهمد، برای غیرفعال کردن عیب حسادت و ایجاد امنیت روانی، هیچ اثری نخواهد داشت.

داستان قلبی که مکانیسم نورانی‌اش فعال شده!

امام علی علیه السلام:
عِبَادَ اللَّهِ! إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ
اى بندگان خدا! همانا بهترين و محبوب‌‏ترين بنده نزد خدا، بنده‌‏اى است كه خدا او را در پيكار با نفس يارى داده است،
فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ
آن كس كه جامعه زيرين او اندوه، و لباس رويين او ترس از خداست،
فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ
چراغ هدايت در قلبش روشن شده؛ [یعنی: مکانیسم نورانی قلبش فعال شده «قبض و بسط»]
وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ
و وسائل لازم براى روزى او فراهم آمده
فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ وَ هَوَّنَ الشَّدِيدَ
و دورى‌‏ها و دشوارى‏‌ها را بر خود نزديك و آسان ساخته است.
نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ
حقايق دنيا را با چشم دل نگريسته، همواره به ياد خدا بوده و اعمال نيكو، فراوان انجام داده است.
وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلًا  
از چشمه گواراى حق سيراب گشته، چشمه‏‌اى كه به آسانى به آن رسيد و از آن نوشيده سيراب گرديد.
وَ سَلَكَ سَبِيلًا جَدَداً
راه هموار و راست قدم برداشته،
قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ الشَّهَوَاتِ
پيراهن شهوات را از تن بيرون كرده،
وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ إِلَّا هَمّاً وَاحِداً انْفَرَدَ بِهِ
و جز يك غم، از تمام غم‏ها خود را مى‌‏رهاند،
فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى وَ مُشَارَكَةِ أَهْلِ الْهَوَى
و از صف كوردلان و مشاركت با هواپرستان خارج شد،
وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى
كليد بازكننده درهاى هدايت شد و قفل درهاى گمراهى و خوارى گرديد.
قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ وَ سَلَكَ سَبِيلَهُ
راه هدايت را با روشن‌دلى ديد، و از همان راه رفت،
وَ عَرَفَ مَنَارَهُ وَ قَطَعَ غِمَارَهُ
و نشانه‌‏هاى آن را شناخت و از امواج سركش شهوات گذشت.
وَ اسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا
به استوارترين دستاويزها و محكم‏ترين طناب‏ها چنگ انداخت،
فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ
چنان به يقين و حقيقت رسيد كه گويى نور خورشيد بر او تابيد،
قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ الْأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ
در برابر خداوند خود را به گونه‌‏اى تسليم كرد كه هر فرمان او را انجام مى‌‏دهد و هر فرعى را به اصلش باز مى‏‌گرداند.
مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ
چراغ تاريكى‏ها،
كَشَّافُ عَشَوَاتٍ‏  
و روشنى بخش تيرگى‌‏ها،
مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ‏
كليد درهاى بسته
دَفَّاعُ‏ مُعْضِلَاتٍ
و بر طرف كننده دشوارى‏‌ها،
دَلِيلُ فَلَوَاتٍ
و راهنماى گمراهان در بيابان‏هاى سرگردانى است.
يَقُولُ فَيُفْهِمُ
سخن مى‏‌گويد، خوب مى‏‌فهماند،
وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ
سكوت كرده به سلامت مى‏‌گذرد،
قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ
براى خدا اعمال خويش را خالص كرده آن چنان كه خدا پذيرفته است،
فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ
از گنجينه‌‏هاى آيين خدا و اركان زمين است.
قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ
خود را به عدالت واداشته و آغاز عدالت او آن كه هواى نفس را از دل بيرون رانده است،
يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ
حق را مى‌‏شناساند و به آن عمل مى‌‏كند.
لَا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلَّا أَمَّهَا وَ لَا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا
كار خيرى نيست مگر كه به آن قيام مى‌‏كند، و در هيچ جا گمان خيرى نبرده جز آن كه به سوى آن شتافته.
قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ
اختيار خود را به قرآن سپرده، و قرآن را راهبر و پيشواى خود قرار داده است، هر جا كه قرآن بار اندازد فرود آيد، و هر جا كه قرآن جاى گيرد مسكن گزيند.

وصف زشت‌ترین انسان!

وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلَّالٍ وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حِبَالِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ يُؤْمِنُ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ يَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ وَ يَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اضْطَجَعَ فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ فَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ.
و ديگرى كه او را دانشمند نامند امّا از دانش بى‌‏بهره است، يك دسته از نادانى‌‏ها را از جمعى نادان فرا گرفته، و مطالب گمراه كننده را از گمراهان آموخته، و به هم بافته، و دام‏هايى از طناب‏هاى غرور و گفته‏‌هاى دروغين بر سر راه مردم افكنده، قرآن را بر اميال و خواسته‌‏هاى خود تطبيق مى‏‌دهد، و حق را به هوس‏هاى خود تفسير مى‌‏كند.
مردم را از گناهان بزرگ ايمن مى‌‏سازد، و جرائم بزرگ را سبك جلوه مى‏‌دهد. ادّعا مى‏‌كند از ارتكاب شبهات پرهيز دارد امّا در آنها غوطه مى‌‏خورد. مى‌‏گويد: از بدعت‏ها دورم، ولى در آنها غرق شده است. چهره ظاهر او چهره انسان، و قلبش قلب حيوان درنده است، راه هدايت را نمى‌‏شناسد كه از آن سو برود، و راه خطا و باطل را نمى‌‏داند كه از آن بپرهيزد، پس مرده‏‌اى است در ميان زندگان.

همه گوش‌به‌زنگ باشید!

فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ‏ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ‏ وَ الْأَعْلَامُ‏ قَائِمَةٌ وَ الْآيَاتُ وَاضِحَةٌ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ‏ وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ‏ وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَ أَعْلَامُ الدِّينِ وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ‏
مردم! كجا مى‏‌رويد؟ چرا از حق منحرف مى‌‏شويد؟ پرچم‏هاى حق بر و نشانه‌‏هاى آن آشكار است، با اينكه چراغهاى هدايت روشنگر راهند، چون گمراهان به كجا مى‏‌رويد؟ چرا سرگردانيد؟ در حالى كه عترت پيامبر شما در ميان شماست، آنها زمامداران حق و يقينند، پيشوايان دين، و زبان‏هاى راستى و راستگويانند، پس بايد در بهترين منازل قرآن جايشان دهيد و همانند تشنگانى كه به سوى آب شتابانند، به سويشان هجوم ببريد.

أَيُّهَا النَّاسُ خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ ص
إِنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِمَيِّتٍ وَ يَبْلَى مَنْ بَلِيَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِبَالٍ
اى مردم اين حقيقت را از خاتم پيامبران بياموزيد كه فرمود:
هر كه از ما مى‌‏ميرد، در حقيقت نمرده است و چيزى از ما كهنه نمى‌‏شود.
فَلَا تَقُولُوا بِمَا لَا تَعْرِفُونَ فَإِنَّ أَكْثَرَ الْحَقِّ فِيمَا تُنْكِرُونَ

پس آنچه نمى‏‌دانيد، نگوييد، زيرا بسيارى از حقايق در امورى است كه نا‌آگاهانه انكار مى‏‌كنيد.

وَ اعْذِرُوا مَنْ لَا حُجَّةَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ هُوَ أَنَا أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ الْأَكْبَرِ وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ قَدْ رَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ الْإِيمَانِ وَ وَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ أَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي وَ فَرَشْتُكُمُ‏ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي وَ أَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسِي فَلَا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْيَ فِيمَا لَا يُدْرِكُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ وَ لَا تَتَغَلْغَلُ إِلَيْهِ الْفِكَر.
مردم! عذر خواهى كنيد از كسى كه دليلى بر ضدّ او نداريد، و آن كس من مى‏‌باشم‏، مگر من در ميان شما بر اساس «ثقل اكبر» كه قرآن است عمل نكردم‏؟ و ثقل اصغر «عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را در ميان شما باقى نگذاردم‏؟ مگر من پرچم ايمان را در بين شما استوار نساختم‏؟ و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهيتان ندادم‏؟ مگر پيراهن عافيت را با عدل خود به اندام شما نپوشاندم‏؟ و نيكى‏‌ها را با اعمال و گفتار خود در ميان شما رواج ندادم‏؟ و ملكات اخلاق انسانى را به شما نشان ندادم‏؟ پس وهم و گمان خود را در آنجا كه چشم دل ژرفاى آن را مشاهده نمى‌‏كند، و فكرتان توانايى تاختن در آن راه ندارد، به كار نگيريد.

گرگی در لباس میش!

الصحيفة السجادية ؛ ص242

وَ كَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِي بِمَكَايِدِهِ، وَ نَصَبَ لِي شَرَكَ مَصَايِدِهِ، وَ وَكَّلَ بِي تَفَقُّدَ رِعَايَتِهِ، وَ أَضْبَأَ إِلَيَّ إِضْبَاءَ السَّبُعِ لِطَرِيدَتِهِ انْتِظَاراً لِانْتِهَازِ الْفُرْصَةِ لِفَرِيسَتِهِ، وَ هُوَ يُظْهِرُ لِي بَشَاشَةَ الْمَلَقِ، وَ يَنْظُرُنِي عَلَى شِدَّةِ الْحَنَقِ.
و چه بسيار ستمگرى كه با مكر و فريبهايش بمن ستم كرد، و دام شكارهايش را برايم بر پا نمود، و جستجوى مراقبت و نگهبانيش را بر من گماشت (مراقب بود ببيند چه ميكنم و كجا هستم و بكجا ميروم) و در كمين من نشست مانند در كمين نشستن درنده و چشم براه بودنش براى بدست آوردن فرصت و وقت مناسبى براى شكارش در حاليكه خوشروئى و چاپلوسى را برايم آشكار ميساخت، و با خشم سخت بمن مينگريست.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی