Abyss of Destruction!
وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً!
«وبق» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«وَبَقَ: إذا تثبّط فهلك، يعنى هلاك شد و از حيات و زندگى باز ماند.»
«ما يكون سببا للهلاك و الفناء»
«المَوْبِق: جاى هلاكت و نابودى، وعدهگاه، آنچه كه ميان دو چيز را فاصله اندازد، زندان.»
«فلان يركب المُوبِقَات: فلانى خود را به هلاكت مىاندازد.»
«يَفْعَلُ المُوبِقاتِ: گناه مىكند.»
«وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ مُوبِقَاتِ الذُّنُوبِ»
«المَوْبِقُ: واد في جهنّم»
+ «خودباختگان!»
«وبق: ما يكون سببا للهلاك و الفناء»
«وبق» نام لیدرهای سوء و دانه درشتهای قبیلۀ شیطان است «موبقات»، که اهل یقین از اعتقاد این عده، تقوی پیشه میکنند «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يَتَّقُونَ الْمُوبِقَاتِ»
«وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً» در مورد اهل شک و حسد که نسبت به معالم ربانی اقرار به فضل نمینمایند، استعمال شده است.
لیدر سوء، اهل حسادت را به ورطۀ هلاکت میکشاند! وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً!
ورطۀ هلاکت:
جای نابودی کجاست! سمت چپ! سمت نار! سمت لیدرهای سوء!
وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذينَ زَعَمْتُمْ
فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجيبُوا لَهُمْ
وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً (52)
و [ياد كن] روزى را كه [خدا] مىگويد:
«آنهايى را كه شريكان من پنداشتيد، ندا دهيد»،
پس آنها را بخوانند و[لى] اجابتشان نكنند،
و ما ميان آنان ورطهاى قرار دهيم.
أَوْ يُوبِقْهُنَ بِما كَسَبُوا
وَ يَعْفُ عَنْ كَثيرٍ (34)
يا به [سزاىِ] آنچه [كشتىنشينان] مرتكب شدهاند هلاكشان كند،
و[لى] از بسيارى درمىگذرد.
هُدىً لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يَتَّقُونَ الْمُوبِقَاتِ وَ يَتَّقُونَ تَسْلِيطَ السَّفَهِ عَلَى أَنْفُسِهِمْ
حَتَّى إِذَا عَلِمُوا مَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ عِلْمُهُ عَمِلُوا بِمَا يُوجِبُ لَهُمْ رِضَا رَبِّهِمْ.
هُدىً لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يَتَّقُونَ الْمُوبِقَاتِ وَ يَتَّقُونَ تَسْلِيطَ السَّفَهِ عَلَى أَنْفُسِهِمْ
حَتَّى إِذَا عَلِمُوا مَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ عِلْمُهُ عَمِلُوا بِمَا يُوجِبُ لَهُمْ رِضَا رَبِّهِمْ.
[ملک سلیمان – حروف مقطعه]:
الْمُفَسِّرُ بِإِسْنَادِهِ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِّ ع أَنَّهُ قَالَ:
كَذَبَتْ قُرَيْشٌ وَ الْيَهُودُ بِالْقُرْآنِ وَ قَالُوا سِحْرٌ مُبِينٌ تَقَوَّلَهُ
فَقَالَ اللَّهُ الم ذلِكَ الْكِتابُ أَيْ يَا مُحَمَّدُ هَذَا الْكِتَابُ الَّذِي أَنْزَلْنَاهُ عَلَيْكَ هُوَ بِالْحُرُوفِ الْمُقَطَّعَةِ الَّتِي مِنْهَا أَلِفٌ لَامٌ مِيمٌ وَ هُوَ بِلُغَتِكُمْ وَ حُرُوفِ هِجَائِكُمْ فَأْتُوا بِمِثْلِهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ
وَ اسْتَعِينُوا عَلَى ذَلِكَ بِسَائِرِ شُهَدَائِكُمْ
ثُمَّ بَيَّنَ أَنَّهُمْ لَا يَقْدِرُونَ عَلَيْهِ بِقَوْلِهِ:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً ثُمَّ قَالَ اللَّهُ الم أَيِ الْقُرْآنُ الَّذِي افْتَتَحَ بالم هُوَ ذلِكَ الْكِتابُ الَّذِي أَخْبَرْتُ بِهِ مُوسَى فَمَنْ بَعْدَهُ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ
فَأَخْبَرُوا بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي سَأُنْزِلُهُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ كِتَاباً عَزِيزاً لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ لا رَيْبَ فِيهِ لَا شَكَّ فِيهِ لِظُهُورِهِ عِنْدَهُمْ كَمَا أَخْبَرَهُمْ أَنْبِيَاؤُهُمْ أَنَّ مُحَمَّداً يُنْزَلُ عَلَيْهِ كِتَابٌ لَا يَمْحُوهُ الْبَاطِلُ يَقْرَؤُهُ هُوَ وَ أُمَّتُهُ عَلَى سَائِرِ أَحْوَالِهِمْ هُدىً بَيَانٌ مِنَ الضَّلَالَةِ لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يَتَّقُونَ الْمُوبِقَاتِ (+ «وبق») وَ يَتَّقُونَ تَسْلِيطَ السَّفَهِ عَلَى أَنْفُسِهِمْ حَتَّى إِذَا عَلِمُوا مَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ عِلْمُهُ عَمِلُوا بِمَا يُوجِبُ لَهُمْ رِضَا رَبِّهِمْ.
فهم قبض و بسط قلبی واجب است!
«مَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ عِلْمُهُ»
این طلب العلم فریضه است، یعنی فهم قبض و بسط قلبی واجب است.
+ «علم»
برای تولید عمل صالح به علمی نیازمندی که دانستنش واجبه و اونهم همین علم به دنیای قلب خودته که هر لحظه بفهمی تاریکی یا روشن! پس هر لحظه نیاز به ولیّ خدا داری تا با قبض و بسط قلبت، با تو صحبت کنه و نظرشو راجع به تو و کارهات بهت بگه و تو هم در صدد اصلاح اشتباهاتت بر بیای و هدیه سجاده رو برداری و بری سراغ نمودار (ورکلایف)!
این شوق به انجام این کار رو کی در دل اهل یقین ایجاد میکنه که او میره و اینکارو انجام میده و نتیجه اش را هم با کسب رضای ولیّ خود که از روی روشن شدن قلبش می فهمه بدست میاره و خیالش راحت میشه و برمی گرده سر خونه و زندگیش؟
این کسی است که مُلک عظیمی در ملکوت قلبش داره!
«مُلک سلیمان ع – ملکوت آل محمد ع»
همه قلوب در قبضه قدرت ولی خداست:
«وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ
وَ الْأَرْضُ جَميعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمينِهِ
سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ»
و اهل شک و حسادت و معارین و لیدرهای سوء، مثل اینکه پی به این قدرت ذات اقدس الهی نبردهاند و خبر ندارند که با یک اشاره، دنیای قلب کن فیکون می شود و مرده، زنده می شود و راه رسیدن به حیات طیبه، همین فهم قبض و بسط است.
+ «قبض و بسط» و «عمل صالح»
«حَتَّى إِذَا عَلِمُوا … عَمِلُوا …»
+ «یا ایها الذین آمَنوا آمِنوا …»
انگاری اهل یقین با فهم قبض و بسط قلبیشون راه و نحوه انجام عمل صالح رو یاد گرفتند.
این فهم قبض و بسط قلبی همون عبارت «أَنِّي سَأُنْزِلُهُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ كِتَاباً عَزِيزاً» است.
«أَنِّي سَأُنْزِلُهُ: إِنَّا أَنْزَلْناهُ»
+ [«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ (1) وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ (2) لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (3) تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ (4) سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (5) »]
اهل نور باید رضا و سخط ولی خدا رو با قلبشون متوجه بشن و با عمل به دستورات این مافوق تولید نور آرامش عمل صالح برای خود و دیگران بنمایند و رضای آل محمد ع را با این عمل خیر کسب نمایند. پس ما باید در دل شرایط که ناآرامی و تاریکی بر قلب سنگینی میکند، بریم سراغ خواندن سوره قدر، کانه از آل محمد ع بخواهیم ما رو از تاریکی قلب، هنگام آیات عرضه شده «لیله قدر»، به نور روشنایی «مطلع الفجر» برسانند و این همان «انا انزلناه» است یعنی اهل یقین با داشتن روح ایمان و صاحبان نور، با داشتن روح ایمان و روح القدس، امر نازل شده از مافوق به قلب خود را درک نموده و رضا و سخط ولی خدا را متوجه شده و بدان عمل می کنند «حَتَّى إِذَا عَلِمُوا … عَمِلُوا …» و روشن میشوند «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائفة من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون».
این دستورات حتی اگر حروف مقطعه ظاهرا بی معنا هم که باشد برای قلب اهل یقین و صاحبان نور معنادار است، مثلا از ل یهو مفهوم ملک سلیمان را در دلش مییابد!
وقتی که حروف مقطعه برایش معنی دار شود، دیگه واژهها و کلمات با معنی و مفهوم که جای خود دارند.
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَمْيِ الْجِمَارِ قَالَ:
لَهُ بِكُلِّ حَصَاةٍ يَرْمِي بِهَا تُحَطُّ عَنْهُ كَبِيرَةٌ مُوبِقَةٌ.
[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۵۰ الى ۵۲]
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلاً (۵۰)
و [ياد كن] هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «آدم را سجده كنيد،» پس [همه] -جز ابليس- سجده كردند، كه از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپيچيد. آيا [با اين حال،] او و نسلش را به جاى من دوستان خود مىگيريد، و حال آنكه آنها دشمن شمايند؟ و چه بد جانشينانى براى ستمگرانند.
ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً (۵۱)
[من] آنان را نه در آفرينش آسمانها و زمين به شهادت طلبيدم و نه در آفرينش خودشان. و من آن نيستم كه گمراهگران را همكار خود بگيرم.
وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً (۵۲)
و [ياد كن] روزى را كه [خدا] مىگويد: «آنهايى را كه شريكان من پنداشتيد، ندا دهيد»، پس آنها را بخوانند و[لى] اجابتشان نكنند، و ما ميان آنان ورطهاى قرار دهيم.
[سورة الشورى (۴۲): الآيات ۳۱ الى ۳۵]
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (۳۱)
و شما در زمين درماندهكننده [خدا] نيستيد، و جز خدا شما را سرپرست و ياورى نيست.
وَ مِنْ آياتِهِ الْجَوارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ (۳۲)
و از نشانههاى او سفينههاى كوهآسا در درياست.
إِنْ يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَواكِدَ عَلى ظَهْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (۳۳)
اگر بخواهد باد را ساكن مىگرداند و [سفينهها] بر پشت [آب] متوقّف مىمانند. قطعاً در اين [امر] براى هر شكيباى شكرگزارى نشانههاست.
أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِما كَسَبُوا وَ يَعْفُ عَنْ كَثِيرٍ (۳۴)
يا به [سزاىِ] آنچه [كشتىنشينان] مرتكب شدهاند هلاكشان كند، و[لى] از بسيارى درمىگذرد.
وَ يَعْلَمَ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِنا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ (۳۵)
و [تا] آنان كه در آيات ما مجادله مىكنند، بدانند كه ايشان را [روىِ] گريزى نيست.