HODGEPODGE!
A Jealous Heart:
A Heterogeneous Mixture!
Is Not Homogeneous!
«ضغث» در معنای ممدوم، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«أضغاث الرؤيا: اختلاطها و التباسها»
«ناقةٌ ضغوث: إذا شككت في سمنها فلمست»
«ناقةٌ ضغوث: هي التي يضغثُ الضاغث سنامها أي يقبضُ عليه بكفِّه أو يلمسه،
لينظر أسمينة هي أم لا
و هي التي يُشَكُّ في سِمَنِها، فتُضْغَثُ، أَبِهَا طِرْقٌ أَم لا؟»
«كلامٌ ضَغْثٌ: سخن بيهوده»
«أَضْغَاثُ أحلام: الرؤيا التي لا يصح تأويلها لاختلاطها.»
«أضغاث الرؤيا: اختلاطها و التباسها»
خواب پريشان: قلب پریشان حسود!
خوابهای پریشان و مشکوک که معلوم نیست درسته یا نه!
«التباسِ الشَّىءِ بعضِه ببعض»
«ضَغَثَهُ: جَمَعَهُ»
«ضَغَثَ الحَدِيثَ: إِذا خَلَطَه»
«الضِّغْثُ: هو ما جُمِعَ من أخلاطِ النّباتِ»
(مثلا یه دسته گل که از هر نوعی یکی توش باشه)
«ضغث اعتقادی یا طعام واحد؟!»
ضغث اعتقادی، دنیای قلب حسود است!
طعام واحد، اعتقاد نورانی واحد «لا اله الا الله» در قلب اهل نور است!
هتروژن
هموژن
+ «تشتت آراء»:
«اجتماع اهل حسادت محکوم به تفرقه است! تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتّی!»
+ «شرکاء متشاکسون!»
[سورة الزمر (۳۹): الآيات ۲۶ الى ۳۱]
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً
رَجُلاً فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ
وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ
هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً
الْحَمْدُ لِلَّهِ
بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (۲۹)
خدا مَثَلى زده است:
مردى است كه چند شریک ناسازگار در [مالكيّت] او شركت دارند [و هر يك او را به كارى مىگمارند]
و مردى است كه تنها فرمانبر يك مرد است.
آيا اين دو در مَثَل يكسانند؟
سپاس خداى را.
[نه،] بلكه بيشترشان نمىدانند.
قلب حسود، شلم شورباست! اضغاث احلام!
قلب حسود تکهتکه است!
قلب اهل نور، یکتکه نور است!
حسود، نسبت به نورش به یقین کامل نرسیده! برای همینه که اضغاث احلام است!
حسود، نسبت به نورش یکدله نشده! دودل است! نورشو باور نداره! به این میگن اضغاث!
قلب حسود، شلم شورباست! درهم و برهم است! آشفته است!
نسبت به نورش اینجوریه! به نورش هنوز باور راسخ نداره! شک داره!
ترکیبی از همۀ چیزهاست! نور خالص نیست!
+ «اقتد بنبیک یا معاذ فی الیقین»:
باور به طعام واحد، یه چیز با ارزشی است که فقط خدا میدونه چقدر ارزشمنده!
«hodgepodge»: آش شله قلمکار! درهم و برهم!
برطعام واحد صبر نمیکند و بدنبال عدس و نخود و … است تا آش شله قلمکار درست کند!
«a heterogeneous mixture»: قلب حسود، یک مخلوط ناهمگن است!
ایمان ملبس به ظلم:
حسود توی قلبش نسبت به صاحب نورش هنوز شک داره که آیا واقعا این راه دسترسی به علوم آل محمد ع است؟! آیا واقعا با این اعتقاد میشه به آرامش رسید؟!
این دو دلی و شک و ریب و منافعطلبی (تمناها)، در قلبی که هنوز به نورش وصل نشده، باعث میشه که شخص حسود، توی کاراش، یکدله نباشه و برای تصمیمگیری و انجام کاری، از هر عقیده و نظری یک خط بگیره و با همه مشورت میکنه و نهایتا یک آش شله قلمکاری درست میکنه که اون سرش ناپیدا!
+ «شرکاء متشاکسون»!
در صورتیکه عاقل با یقین به نورش، فقط همین یک نظر رو قبول داره و فقط با نورش مشورت میکنه و تنها یک رزق نورانی رو برای قلبش طلب میکنه: (لا اله الا الله = طعام واحد) و این روش رو رمز موفقیت و راه رسیدن به آرامش میدونه و دیگه برای احتیاط با این و اون هم وارد مذاکره و مشورت نمیشه!
دیدی اینایی که میخوان گاو و گوسفند و شتر بخرن، برای اینکه بفهمن (از شک در بیایند) آیا حیوان خوب چاق و پروار شده یا نه چیکار میکنن؟
یه دست به پشت حیوون میزنن و لمس میکنن و متوجه میشن چاق شده یا نه!
عرب به این کار میگه: «ضغث»!
انگاری از شک اونها نسبت به اینکه آیا حیوون چاقه یا نه خبر میده!
در این مثال اینجوری بیان کنیم که مثلا اگه همین خریدار، با صاحب نورش، برای خرید گوسفند اقدام کنه، وقتی که صاحب نورش میگه اون گوسفند رو بخر، دیگه معطل نمیکنه و دست به پشتش نمیزنه ببینه چجوریه! نادید حرف صاحب نورش رو قبول داره «سلما لرجل»!
اما کسی که هنوز نسبت به صاحب نورش به یقین نرسیده، و به رای و نظر او شک میکنه، نیمنگاهی هم به نظرات غیر آل محمد ع داره و از همه میخواد راجع به کارش استعلام کنه و این مفهوم هتروژن بودن دنیای قلب حسود با این واژۀ زیبای «ضغث» است!
انگاری حسود عین شکرای نورش نیست!
ادامه توضیح واژۀ ضغث:
سبزیفروشی که میریم میگیم، سبزی آش میخوام!
سبزیفروش هم از هر بسته سبزی یه مقداری جدا میکنه و همه را با هم با یک نخ میبنده و میده به ما! این کارش ضغث است و نتیجه اون غذایی میشه مثل آش که هر چی بخوای از انواع و اقسام سبزیجات و حبوبات و … توش هست!
حال آنکه طعام و غذای روح و عقل و قلب سالم یک چیز بیشتر نیست: نور الولایة!
متاسفانه اهل حسادت به این نور ولایت تن نمیدهند: (لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ)!
باید بدانیم که این غذای روح و رزق علمی، اصلا نباید ناخالصی داشته باشه، وگرنه کار دستمون میده، مثل قوم بنی اسرائیل که بر طعام واحد، یعنی «منّ و سلوی»، یعنی علوم نورانی که از حضرت موسی ع دریافت میکردند، راضی نشدند و صبر نکردند و رفتند سراغ پختن آش شله قلمکار!
[سورة البقرة (۲): آية ۶۱]
وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ
فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها
قالَ
أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ
اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْ
وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ
وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ
وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ
ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ (۶۱)
و چون گفتيد:
«اى موسى، هرگز بر يك [نوع] خوراك تاب نياوريم،
از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمين مىروياند، از [قبيل] سبزى و خيار و سير و عدس و پياز، براى ما بروياند.»
[موسى] گفت:
«آيا به جاى چيز بهتر، خواهان چيز پستتريد؟
پس به شهر فرود آييد، كه آنچه را خواستهايد براى شما [در آنجا مهيا]ست.»
و [داغ] خوارى و نادارى بر [پيشانى] آنان زده شد، و به خشم خدا گرفتار آمدند؛
چرا كه آنان به نشانههاى خدا كفر ورزيده بودند، و پيامبران را بناحق مىكشتند؛
اين، از آن روى بود كه سركشى نموده، و از حد درگذرانيده بودند.
پس ضغث در اعتقادات چیز بدیه! باید خوراک اعتقادیت فقط نور ولایت باشه و بس!
باید بدونی راه دسترسی به آرامش یک چیز بیشتر نیست: گذشت از دلخواه (در آوردن پستانک تمنا از دهان)، حتی اگه فکر کنی که حق با تو باشه!
اگه از خودت یا دیگران هم نقطه نظری، کامنتی، چیزی، قاطی این امر الله نورانی نمایی، میشه آش شله قلمکار که اصلا به درد تسکین قلوب ناآرام نمیخوره!
ای آقا پسری که میخوای بری حرم و از صاحب نورت، زوجه مناسب خودتو طلب کنی،
اینو بدون که اگه با گزینۀ پیشنهادی نورت، گزینۀ دیگهای که تمنا و دلخواه توست، توی دلت سوسو میزنه، اینجا واژۀ ضغث به ما یاد میده که حواسمون باشه، شلم شوربا از آب در نیاد!
آش شله قلمکار از آب در نیاد!
باید فقط گزینهای که آل محمد ع بر مبنای فضل و رحمتشون در نظر گرفتند رو قبول کنی، ولو اینکه ظاهرا با اون چیزایی که تو ذهنت میپروروندی جور در نیاد!
«إِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كانَ عَلَيْكَ كَبِيراً
مگر رحمتى از جانب پروردگارت [به تو برسد]، زيرا فضل او بر تو همواره بسيار است.»
تقدیرات، میزان باور به نورتو محک میزنند!
تقدیرات، داستان کربلا رو برای قلبها تکرار میکنند!
اهل نور باور دارند که این تقدیرات، ولو اینکه با تمناهای اونها مخالف باشه، حرف نداره و درمان بیماری حسادت قلب اونهاست!
قصه تکراری کربلای یحیی ع و کربلای حسین ع! مدام داره توی قلبهای ما تکرار میشه!
وقتی که از نورت استمداد علمی میکنی، او برای رساندن نور علم به قلبت اقدام میکنه (قیام علمی)،
و میاد تا هوشیارت کنه، که کارِت نادرسته و باید از دلخواهت بگذری، اما همینکه نظر اونو با نظر خودت یکی نمیبینی، مجبور میشی (حسدت مجبورت میکنه)، برای رسیدن به تمنای خودت، اول از دست نورت خلاص بشی! و این یعنی تکرار قصه کربلا! به همین راحتی!
ببین ضغث اعتقادی چه بلایی سر آدم میاره!
باید باورت به نورت اینقدر بالا باشه که اگه سیبی رو نصف کرد و بهت گفت این نیمه حلال و اون نیمه حرامه، بگی صدقت یا مولای! دیگه به اسرارش کاری نداشته باشی! برای رسیدن به قرب آل محمد ع (دلو)، یه همچنین باور و یقینی به صاحبان نور لازم است.
لازم نیست برای اینکه بفهمی اعتقادات باطل این و اون چجوریه، بری پیش اونا و ببینی چی توی چنته دارن، و به پشتشون دست بزنی ببینی به درد میخورن یا نه «ضغث»!
اینو بدون هیچ چیزی جای معالم نورانی معلمان نور رو نمیگیره!
و بدون نور، هیچ خبری از آرامش قلبی نیست! نور بدون آلترناتیو!
قلب یک خوراک بیشتر نیاز نداره! نور الولایة! آش شله قلمکار گره از کار قلب باز نمیکنه!
نیازی به اینکه خودتو این طرف و اونطرف بزنی و معطل کنی، نیست.
فقط کسب معالم ربانی و نورانی و عمل به آنها و تولید اعمال صالح با یادآوری این علوم در دل شرایط و تقدیرات، کار را برای تو تمام و کمال مینماید.
واژه «تمام» به ما میفهماند که نیاز به ضغث اعتقادی نیست، و داستان کار با معالم ربانی، تمام شده است، فقط در کیفیت و کمال نور قلبیات کوشا باش و آیت به آیت (تقدیر به تقدیر)، با یقین به نورت، آرامشت را روزافزون نما و اعمال صالحت را بیفزا، ان شاء الله تعالی.
در مبحث ایمان ملبس به ظلم در رابطه با این موضوع نکاتی گفته شد، منجمله این آیۀ زیبا که:
«الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»
اگه مطالب این و اون رو با مطالب و معالم ربانی، قاطیپاطی نکنیم و بطور خالص در تبعیت از کلام علمی آل محمد ع باشیم، به امنیت و آرامش دل خواهیم رسید.
در واقع عقل با کسب نور از صاحبان نور، بر حسد هوای نفس غالب میشه و لذا معصیت نمیکنه و اینجوری، یادآوری معالم ربانی، به درجاتی، قلب رو به عصمت میرسونه!
[«وَ قالَ الَّذِي نَجا مِنْهُما وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ»]:
قلبی که یه بار دهنش به شیرینی کلام صاحبان نور خورده،هیچوقت این طعم رو یادش نمیره و باور داره که معلم نورانی که اون بار خوابشو درست تعبیر کرده، الان هم تعبیر این خواب رو میدونه، لذا نادید باور داشت که حتما یوسف ع تعبیر این خواب رو میدونه، برای همین، بدون اینکه شک کنه که نکنه پیش اینها آبروم بره، و یوسف ع نتونه تعبیر خواب رو درست بگه، باور داره که معنی خواب رو فقط یه نفر میدونه و بس!
بایستی قلب برسه به این نور و باورش کنه!
اگه از دلخواه و تمنا بگذری، میرسی!
اصلا نگفت چه کسی تاویلش رو میدونه!
گفت من جوابشو بهتون میگم!
رفت پیش یوسف ع و گفت:
«يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا»
یعنی کسی تعبیر رو میدونه و واژۀ «فتی» رو معنا میکنه که «صدّیق» باشد!
مشتقات ریشۀ «ضغث» در آیات قرآن:
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۴۳ الى ۴۹]
قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْويلِ الْأَحْلامِ بِعالِمينَ (44)
[سورة الأنبياء (۲۱): الآيات ۱ الى ۵]
بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ (5)
[سورة ص (۳۸): الآيات ۴۱ الى ۴۴]
وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (44)