Light disrupts the darkness of the heart!
«خلل» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الخَلّ: سرکه»
نور در کار حسد اختلال ایجاد میکنه!
دوستی، دوست واقعی است، که عملا با رفتارش، در حسد قلب دیگران اختلال ایجاد کنه!
به این میگن دوست! به این میگن خلیل! به این میگن خلیل الله!
سرکهای که طعم غذا رو عوض نکنه، سرکه نیست! آب خالیه!
نور، تاریکی قلب رو مختلّ میکنه! خلیل الله!
عرب به سرکه میگه: خَلّ!
انگاری این ترشی، طعم شیرینی غذا رو مختل میکنه و ترش مزهاش میکنه،
کانه این عامل لابلای غذا نفوذ میکنه و طعم اونو تغییر میده!
فرایند نور الولایة همین فرایند خلیل اللهی است، یعنی رضایت به نور تقدیرات، خاصیتش اینه که لابلای قلب نفوذ میکنه و نقش حسد در ایجاد تاریکی قلب رو مختل میکنه «اختلال ممدوح»، انگاری با سرکۀ نورانی، طعم حسادت قلب مختل میشه و این همون درناژ حسادت است! «الْخَلُّ يُنِيرُ الْقَلْبَ»
+ «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون»
+ «صوم» + هزار واژۀ مترادف نور ولایت.
خلّ – خلل:
از «خلال دندان» گرفته شده!
«خَلَ سنّه بالخلال: دندانش را پاك كرد.»
«تَخَلَّلَ الرَّجُلُ: آن مرد دندانهاى خود را خلال كرد.»
«الخِلَالة: بقيه غذا در لابلاى دندانها، خلال دندان، دوستى راستين.»
«خَلَّلَ الأَسْنانَ: دندانها را خلال كرد.»
نور ولایت فرایندی است که در «لابلای قلب» اهل یقین بوقوع می پیوندد «خَلَل السّحاب: فاصله ابرها و لابلاى آنها كه باران از آن مىريزد.»
+ «أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو الانفراج، و يعبّر عنه بالفارسيّة بكلمة (لابرلا داشتن)»،
این واژه «لابلا» ما رو یاد مفهوم ضیف «+» میندازه!
همون فرایند 1+1 و همون فرایند نور ولایت.
انگاری جای نور ولایت در لابلای قلب اهل یقین است و اینگونه فرایند نور ولایت تاثیر خود را در هدایت قلب اهل یقین میگذارد.
لذا واژه «خلل» هم که یکی از هزار واژه مترادف نور ولایت است و میخواهد با زبان خود اینگونه فرایند نور ولایت را برای ما بهتر و واضحتر جا بیندازد.
این همان واژه «شطر» است!
همان اینترپریتر!
همان مترجم نور به حروف و کلمات! همان سیناپس علمی! همان اکسس! همان پراکسی سرور! همان ارتباط غیب گویانه! همان نقب! همان کشف! همان پرتال است! همه و همه واژههای زیبای مترادف نور ولایت هستند که هر یک به نوعی این فرایند لا یوصف را برای ما توضیح میدهند.
[مفهوم درآمیختن و به هم پیوستن]:
نور ولایت فرایندی است که قلب اهل یقین را به نور علم آل محمد ع پیوند میزند و به هم در میآمیزد.
+ منا اهل البیت ع.
انگاری نور به لابلای قلب ما رسوخ میکنه و این همون نور هدایت آل محمد ع است.
نور معالم ربانی در ملک و ملکوت قلب ما چه نقش مهمی رو ایفاء میکنه و همه بهش محتاجیم.
+ «عَلَيْكُمْ بِالْعِلْمِ فَإِنَّ أَحَدَكُمْ لَا يَدْرِي مَتَى يُخْتَلُ إِلَيْهِ أي يحتاج إليه»
+ «ملک – ملکت العجین»
کتاب لغت مفردات:
… فإنّ الخلّة من تخلّل الودّ نفسه و مخالطته،
خلّة از تَخَلُّل الودّ نفسه و مخالطته است يعنى: (جانش با دوستى در آميخته است).
كقوله:
چنانكه شاعر گويد:
قد تَخَلَّلْتَ مسلك الرّوح منّي
و به سمّي الْخَلِيلُ خَلِيلًا
يعنى:
(تو همانند روح با من در آميختهاى
بهمين جهت است كه دوست، خليل ناميده شده).
و لهذا يقال: تمازج روحانا.
و لذا گفته مىشود- تمازج روحانا- در روحى كه در هم آميخته و بهم پيوستهاند.
[«mix – commix»]:
میکس کردن همون 1+1 است!
مثل رنگ موی سر، که محتویات دو تا تیوب رو با هم قاطی می کنیم!
«associate»: این میشه وابستگی و همبستگی! شریک! همسر! همدست! همدم! آمیزش! شراکت! مصاحبت!
نور ولایت فرایند «association» است! میگی نه؟ عکسهای واژۀ «association» رو نگاه گن! همۀ عکسها دارن فرایند نور ولایت رو نشونت میدن!
«amalgamate»: نور ولایت فرایند توام کردن، یکی کردن، آمیختن، آمالگام کردن است!
«merge»: ادغام کردن!
[خلّ: سرکه!]:
«المُخَلَّل- [خلّ]: آنچه كه در سركه ريخته و از آن ترشى بعمل آورند.»
چقدر زیبا کتاب لغت اینو بیان کرده:
«سُمِّىَ بِذلِكَ لأَنَّهُ اخْتَلَّ مِنْهُ طَعْمُ الْحَلَاوَةِ»
انگاری طعم شیرینی، مختل شده و ترش شده!
عرب به سرکه میگه الخلّ چون فرایند تولیدش اینجوریه!
انگاری نور ولایت هم یه همچین فرایندی داره و باید بذاری خوب نور ولایت توی قلبت تغییر اساسی رو ایجاد کنه!
[اختلال در حسد ایجاد کند!]
«اخْتَلَ الشَّىءُ: إذَا تَغَيَّرَ و اضْطَرَبَ»
+ «تغییر بزرگ: حسد باید ساپرس بشه!»
پس «مخلّل» نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که در قلب اهل یقین ریخته میشود و باید اهل یقین بذاره این مخلل خوب کارشو بکنه و لابلای قلبش نفوذ کنه و حسد رو تغییر بده و حالا سرکه این قلب، خوردن داره!
+ [اقرضهم من عرضک – مونث و مذکر]
و عقلتو زیاد میکنه و شفای بیماری است!
اما اگه در فرایند نور ولایت و تولید سرکه دست ببری و دخالت کنی، سرکه تولید نخواهد شد بلکه الکل حسد، نجستر از قبل عامل زوال عقلت میشه و …
پس فرایند اضافه شدن مخلل به قلب اهل یقین و اهل شک اینجوریه!
یا سرکه حلال بدست میاد یا الکل نجس و حرام!
حالا هی در ظرف آیات رو بردار و شورش بده!
خوب بذار به حال خودش باشه، لام به کام بگیر تا این نور معالم ربانی توی قلبت کارشو بکنه و 40 روز جون بکن هیچی نگو تا سرکه بشی دیگه!
میگن یک قاشق سرکه سیب معجزه میکنه! «vingar»
+ احادیث درمان بیماریها با سرکه «الخل».
+ بحار 63 باب 4 الخل:
عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ:
كُلُوا خَلَّ الْخَمْرِ فَإِنَّهُ يَقْتُلُ الدِّيدَانَ فِي الْبَطْنِ.
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
خَلُّ الْخَمْرِ يَشُدُّ اللِّثَةَ وَ يَقْتُلُ دَوَابَّ الْبَطْنِ وَ يَشُدُّ الْعَقْلَ .
وَ قَالَ الصَّادِقُ ع:
الْخَلُّ وَ الزَّيْتُ مِنْ طَعَامِ الْمُرْسَلِينَ وَ قَالَ نِعْمَ الْإِدَامُ الْخَلُّ يَكْسِرُ الْمِرَّةَ وَ يُحْيِي الْقَلْبَ وَ يَشُدُّ اللِّثَةَ وَ يَقْتُلُ دَوَابَّ الْبَطْنِ وَ قَالَ الِاصْطِبَاغُ بِالْخَلِّ يَذْهَبُ بِشَهْوَةِ الزِّنَا.
امام صادق عليه السّلام فرمود:
سركه و زيت از خوراك مرسلین است، فرمود: چه خوب نانخورشى است سركه صفراء را بشكند و دل را زنده كند و لثه را محكم و جانوران شكم را بكشد و فرمود: نانخورش كردن سركه شهوت زنا را ببرد.
«سركه» تاویلا، نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
امام کاظم علیه السلام:
مَلَكٌ يُنَادِي فِي السَّمَاءِ اللَّهُمَّ بَارِكْ فِي الْخَلَّالِينَ وَ الْمُتَخَلِّلِينَ
وَ الْخَلُّ بِمَنْزِلَةِ الرَّجُلِ الصَّالِحِ يَدْعُو لِأَهْلِ الْبَيْتِ بِالْبَرَكَةِ
فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا الْخَلَّالُونَ وَ الْمُتَخَلِّلُونَ
قَالَ الَّذِينَ فِي بُيُوتِهِمُ الْخَلُّ وَ الَّذِينَ يَتَخَلَّلُونَ
فَإِنَّ الْخِلَالَ نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ مَعَ الْيَمِينِ وَ الشَّهَادَةِ مِنَ السَّمَاءِ.
فرشتهاى در آسمان فرياد كند بار خدايا بركت ده به سركهسازان و سركه نوشان،
سركه چون مرد خوبيست كه براى خاندان درخواست بركت كند.
گفتم: قربانت خلّالان و متخلّلان كيانند؟
فرمود خلالان سركهدارانند و متخلّلان آنان كه خلال كنند،
خلال را جبرئيل با سوگند و گواه فرو آورده.
+ «کشف» و «نقب» و «فحص»: «نقَّب أى تخلّل و تفحّص.»
«خلیل الله»
[بِشَارَة الْخُلَّة]:
اینکه این بشارت رو اولین بار ملک الموت به صاحبان نور میده چه مطلبی میتونه داشته باشه؟!
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ :
لَمَّا اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا أَتَاهُ بِبِشَارَةِ الْخُلَّةِ مَلَكُ الْمَوْتِ فِي صُورَةِ شَابٍّ أَبْيَضَ عَلَيْهِ ثَوْبَانِ أَبْيَضَانِ يَقْطُرُ رَأْسُهُ مَاءً وَ دُهْناً فَدَخَلَ إِبْرَاهِيمُ ع الدَّارَ فَاسْتَقْبَلَهُ خَارِجاً مِنَ الدَّارِ وَ كَانَ إِبْرَاهِيمُ ع رَجُلًا غَيُوراً وَ كَانَ إِذَا خَرَجَ فِي حَاجَةٍ أَغْلَقَ بَابَهُ وَ أَخَذَ مِفْتَاحَهُ فَخَرَجَ ذَاتَ يَوْمٍ فِي حَاجَةٍ وَ أَغْلَقَ بَابَهُ ثُمَّ رَجَعَ فَفَتَحَ بَابَهُ فَإِذَا هُوَ بِرَجُلٍ قَائِمٍ كَأَحْسَنِ مَا يَكُونُ مِنَ الرِّجَالِ فَأَخَذَتْهُ الْغَيْرَةُ وَ قَالَ لَهُ يَا عَبْدَ اللَّهِ مَا أَدْخَلَكَ دَارِي
فَقَالَ رَبُّهَا أَدْخَلَنِيهَا
فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبُّهَا أَحَقُّ بِهَا مِنِّي فَمَنْ أَنْتَ
قَالَ أَنَا مَلَكُ الْمَوْتِ
قَالَ فَفَزِعَ إِبْرَاهِيمُ ع وَ قَالَ جِئْتَنِي لِتَسْلُبَنِي رُوحِي
فَقَالَ لَا وَ لَكِنِ اتَّخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَبْداً خَلِيلًا فَجِئْتُ بِبِشَارَتِهِ
فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ فَمَنْ هَذَا الْعَبْدُ لَعَلِّي أَخْدُمُهُ حَتَّى أَمُوتَ
قَالَ أَنْتَ هُوَ
قَالَ فَدَخَلَ عَلَى سَارَةَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَنِي خَلِيلًا.
«خلال دندان» نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه اوست.
+ «مسواک»
نور یاد معالم ربانی در خلال و لابلای قلب اهل یقین که قرار بگیره تاریکی رخت بر خواهد بست «الْخَلُّ يُنِيرُ الْقَلْبَ».
به مودّت و دوستى «خلّه = فقر» گفته می شود زیرا به شدت به آن احتياج (فقر) داریم!
«اخْتَلَ اليهِ: به او نيازمند شد.»
انگاری بدون اون کارش مختلّه!
«الاختلال: فالحقيقة فيه هو ما أصّلناه.
دوست دل بریده از غیر «لَمْ يَرُدَّ أَحَداً» و فقط دلباخته خدا «غَيْرَ اللَّهِ»: خلیل الله.
اتَّخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا لِأَنَّهُ لَمْ يَرُدَّ أَحَداً وَ لَمْ يَسْأَلْ أَحَداً غَيْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
[خلیل = لا اله الا الله]
[خلیل= لا اله «دل بریده(خلّ) از همه» (الْمُنْقَطِعَ إِلَيْهِ عَمَّنْ سِوَاهُ) الا الله «فقط دلباخته خدا»]
يَا إِبْرَاهِيمُ أَ لَكَ حَاجَةٌ ؟
فَقَالَ أَمَّا إِلَيْكَ فَلَا
اگر کسی بتواند به هر چه و هر که غیر معالم ربانی است «لا» بگوید و در واقع در امتحان «تبری» موفق باشد ، او به درجات عقل خود به موقف و مقام خلیل اللهی رسیده و قلبش به نور آل محمد ع منور گردیده است « الْخَلُّ يُنِيرُ الْقَلْبَ » . ابراهیم ع وقتی به داخل آتش پرت می شد به پیشنهاد کمک از غیر خدا، نه «لا» گفت ! این یقین صد می خواهد که در اوج مشکلات و گرفتاری جز به نور آل محمد ع از احدی طلب نور و گرما نداشته باشی و مصلی واقعی آل محمد ع باشی .
الْخَلِيلُ مَنْ يُخَالُّكَ وَ الْحَبِيبُ مَنْ تُخَالُّهُ
حدیث زیبای مقایسه خلیل و حبیب!
الْخَلُّ يُنِيرُ الْقَلْبَ
[نور قلب – خلیل] دل کندن از گناه (اختلال ممدوح!) ، نور قلب ایجاد می کند .
[فقیر مودتتم!]
فَسَمَّاهُ خَلِيلَهُ أَيْ فَقِيرَهُ وَ مُحْتَاجَهُ وَ الْمُنْقَطِعَ إِلَيْهِ عَمَّنْ سِوَاهُ
مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى … إِبْرَاهِيمَ فِي خَلَّتِهِ …
فَلْيَنْظُرْ إِلَى … عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ
اللَّهُمَّ فَلَا فَقِيرَ أَفْقَرُ مِنِّي إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ
الْخَلِيلُ مَنْ يُخَالُّكَ وَ الْحَبِيبُ مَنْ تُخَالُّهُ
خَلِيلُنَا أَفْضَلُ الْأَخِلَّاءِ
فَمَا ظَنُّكُمْ بِحَبِيبٍ بَيْنَ خَلِيلَيْنِ
مَا اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا إِلَّا لِإِطْعَامِهِ الطَّعَامَ وَ صَلَاتِهِ بِاللَّيْلِ وَ النَّاسُ نِيَامٌ
[خلیل – اطعام « أَبَا أَضْيَافٍ » ؛ صلاه]
[خلیل – سجده]
لِمَ اتَّخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا ؟ لِكَثْرَةِ سُجُودِهِ عَلَى الْأَرْض
اتَّخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا لِأَنَّهُ لَمْ يَرُدَّ أَحَداً
وَ لَمْ يَسْأَلْ أَحَداً غَيْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
لِأَنَّكَ لَمْ تَسْأَلْ أَحَداً شَيْئاً قَطُّ وَ لَمْ تُسْأَلْ شَيْئاً قَطُّ فَقُلْتَ لَا
إِنَّمَا اتَّخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا لِكَثْرَةِ صَلَوَاتِهِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
[خلیل – صلوات]
فَهَلْ رَأَيْتَ خَلِيلًا يُمِيتُ خَلِيلَهُ؟!
هَلْ رَأَيْتَ حَبِيباً يَكْرَهُ لِقَاءَ حَبِيبِهِ؟!
إِنَّ الْحَبِيبَ يُحِبُّ لِقَاءَ حَبِيبِهِ
وَ قَالَ لِإِبْرَاهِيمَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا … كُلُّ هَذَا مِنْهُمْ
يُبْغِضُونَ مَا أَبْغَضَ اللَّهُ وَ يُصَغِّرُونَ مَا صَغَّرَ اللَّهُ وَ يُزْهِدُونَ مَا أَزْهَدَ اللَّهُ
أَوَّلُ مَنْ يُكْسَى مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ إِبْرَاهِيمُ لِخَلَّتِهِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
المقارنة بين إبراهيم ع و علي بن أبي طالب ص في … الخلة
المقارنة بين إبراهيم ع و علي بن أبي طالب ص في الاجتباء و الهداية و الحسنة و البركة و البشارة و الخلق و السلام و الخلة و الثناء في القرآن
إِنَّ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلُ اللَّهِ
فَإِنَّمَا هُوَ مُشْتَقٌّ مِنَ الْخَلَّةِ أَوِ الْخُلَّةِ
فَأَمَّا الْخَلَّةُ فَإِنَّمَا مَعْنَاهَا الْفَقْرُ وَ الْفَاقَةُ
وَ قَدْ كَانَ خَلِيلًا إِلَى رَبِّهِ فَقِيراً وَ إِلَيْهِ مُنْقَطِعاً وَ عَنْ غَيْرِهِ مُتَعَفِّفاً مُعْرِضاً مُسْتَغْنِياً
[وَ عَنْ غَيْرِهِ مُتَعَفِّفاً – عفت = لا اله ]
فَسَمَّاهُ خَلِيلَهُ أَيْ فَقِيرَهُ وَ مُحْتَاجَهُ وَ الْمُنْقَطِعَ إِلَيْهِ عَمَّنْ سِوَاهُ
الْعِلْم … الزَّيْنُ عِنْدَ الْأَخِلَّاءِ
راه رسيدن به مقام خليل اللهي:
كثرت سجود!
+ «سجد»
«فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ»
مىبينى باران را كه از ميان ابرها خارج ميشود.
یعنی: از لابلای کلام تاثیرگذار معالم ربانی «مِنْ خِلالِهِ»، نور را با قلب خود احساس میکنی.
ضمیر «هِ» در عبارت « مِنْ خِلالِهِ » به صاحبان نور اشاره دارد.
نَحْنُ مَحَلُّ النُّورِ فِي الظُّلُمَاتِ!
امام صادق علیه السلام:
يَا يُونُسُ
سَلْ
نَحْنُ مَحَلُّ النُّورِ فِي الظُّلُمَاتِ
وَ نَحْنُ الْبَيْتُ الْمَعْمُورُ الَّذِي مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً
نَحْنُ عِتْرَةُ اللَّهِ وَ كِبْرِيَاؤُهُ.
يَا يُونُسُ
بِنَا أَضَاءَتِ الْأَبْصَارُ وَ سَمِعَتِ الْآذَانُ وَ وَعَتِ الْقُلُوبُ الْإِيمَانَ.
اى يونس، بپرس،
مائيم نور در همه تاريكيها.
مائيم بيت المعمور كه هر كه در آن درآمد آسود، مائيم عترت خدا و كبريائش.
اى يونس،
بواسطه ما ديدهها بينند و گوشها شنوند، و دلها ايمان بخود گيرند.
«بِنَا أَضَاءَتِ الْأَبْصَارُ
وَ سَمِعَتِ الْآذَانُ
وَ وَعَتِ الْقُلُوبُ الْإِيمَانَ»
+ «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها
وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها
وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها»
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۷۹ الى ۱۸۱]
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ
لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها
وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها
وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها
أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ
أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (۱۷۹)
و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم.
[چرا كه] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمىكنند،
و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند،
و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند.
آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند.
[آرى،] آنها همان غافلماندگانند.
وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها
وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ
سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۱۸۰)
و نامهاى نيكو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آنها بخوانيد،
و كسانى را كه در مورد نامهاى او به كژى مىگرايند رها كنيد.
زودا كه به [سزاى] آنچه انجام مىدادند كيفر خواهند يافت.
وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ (۱۸۱)
و از ميان كسانى كه آفريدهايم، گروهى هستند كه به حقّ هدايت مىكنند و به حقّ داورى مىنمايند.
مشتقات ریشۀ «خلل» در آیات قرآن:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ (254)
وَ مَنْ أَحْسَنُ ديناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهيمَ خَليلاً (125)
لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ (47)
قُلْ لِعِبادِيَ الَّذينَ آمَنُوا يُقيمُوا الصَّلاةَ وَ يُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فيهِ وَ لا خِلالٌ (31)
فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولي بَأْسٍ شَديدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً (5)
وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ وَ إِذاً لاَتَّخَذُوكَ خَليلاً (73)
أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجيراً (91)
كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً (33)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجي سَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فيها مِنْ بَرَدٍ فَيُصيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ يَكادُ سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ (43)
يا وَيْلَتى لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً (28)
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِيَ وَ جَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حاجِزاً أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (61)
اللَّهُ الَّذي يُرْسِلُ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحاباً فَيَبْسُطُهُ فِي السَّماءِ كَيْفَ يَشاءُ وَ يَجْعَلُهُ كِسَفاً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (48)
الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ (67)