Title:
The Evil Teacher and the Herald of Desire:
The One Who Ignites Jealousy and the Darkness of Misguidance
“I shall mislead them, and I shall fill them with false hopes!” (Qur’an 4:119)
Exploring Ḍalālah through Qur’anic and Prophetic Lenses
Abstract:
Misguidance (ḍalālah) is not merely a loss of direction but a spiritual condition rooted in the heart’s resistance to divine light. This article explores the layered meanings of misguidance as presented in the words of Imam Ali (peace be upon him), who identifies the causes not in mere ignorance, but in active opposition to divine authority, rejection of the appointed Imam, and attachment to personal desires and analogical reasoning (qiyās). True misguidance is when one leaves the illuminated path of revealed guidance for the shadows of self-fashioned opinions.
We discover that misguidance manifests in many forms: abandoning truth knowingly, following whims instead of divine will, and being pleased with falsehood even when not its direct agent. Qur’anic verses such as “كَذَٰلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ” (Allah leads astray whom He wills) are not declarations of arbitrary divine will, but reflect how divine justice mirrors a person’s own choice to reject light. The article also explores how misguidance spreads through collective deviation, sectarian division, and spiritual blindness—until those afflicted cannot even recognize truth when it shines before them.
This is not just the story of lost nations—it is the story of man’s inner world, when jealousy, pride, or misguided loyalty eclipse the radiant invitation of divine clarity.
حسادت و گمراهی!
راه یعنی معلم،
و گمراه یعنی کسی که معلمشو گم کرده!!!
به این میگن ضلالت!
اینکه من معلمو گم کردم، تقصیر خداست؟!
یعنی خدا معلمشو آشکار نکرده یا خوب آشکار نکرده که من نور معلم رو نمیتونم ببینم و گمش کردم یا نه اشکال از خود منه که نور معلممو گم کردم و راهمو گم کردم و دچار ضلالت و خذلان شدم؟!
«أَضلَلتُ المعلّم»
حسود میدونه و آگاهانه میگه: خودم نور خودمو مفت فروختم و باختم:
+ «خودباختگان!»
+ «بتر – حسود دُمبریده!»
شیطان این وسط چه کار است و چه نقشی رو بازی میکنه؟!
شیطان در ملکوت قلب، نقش یک معلم سوء منادی تمنا رو بازی میکنه!
فقط وسوسه میکنه و دعوت به سمت تمنا میکنه و تلاش میکنه پشت به نور کنی اما مجبورت نمیکنه یعنی حضور شیطان در قلب با قدرت انتخاب و اختیار تو منافاتی نداره کما اینکه دعوت فرشته به آرامش هم اختیار و انتخاب رو ازت سلب نمیکنه و مجبورت نمیکنه!
دو کانون دعوت و دو کانون تولید محتوا (یکی محتوای خوب و دیگری محتوای بد)،
در قلبی که از خودش هیچ محتوایی نمیتونه تولید کنه
و فقط برای تایید یا رد این دو دعوتکننده خلق شده!
حسادت و تاریکی ضلالت!
«ضلل – ضلّ» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
«الضلالة الحسادة»
مشتقات ریشۀ «ضلل» 189 بار در آیات قرآن تکرار شده است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«أَضْلَلْتُ البعيرَ: شتر را گم كردم و از من دور شد، نمیدانم کجاست!»
«ارْضٌ مَضَلَّة: زمينى كه در آن راه را گم كنند».
+ «امر – امر الله»
قلبی که به نور هدایتش حسادت کنه، عداوت کنه یعنی ازش فاصله بگیره، یعنی بهش پشت کنه، سرنخ نورانی رو گم میکنه و از نورش دور میشه و او دیگه نمیدونه نورش کجاست و کجا رفته و دیگه پیداش نمیکنه!
«ضَلَ الطَّريقَ اوْ عَنْهُ: راه را گم كرد و بدان نرسيد»،
پس حسادت، گمراهی میاره!
حسود، راه نورانی خودشو یهو گم میکنه!
چی شد؟ یک لحظه غفلت، یک لحظه حسادت، یک عمر پشیمانی و خلود در نار جهنّم!!!
شیطان قسم خورده همه رو گمراه کنه:
«وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ»،
اما چجوری؟
«وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ»
با غلغلک کردن تمناها و حسد دنیای قلب اونها،
پس، از آیه «وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ» در واقع میفهمیم که اگه راضی به تقدیرات بشیم و تمنّا، بشه بیتمنّا، القائات شیطانی برای گمراه نمودن ما بی اثر خواهد شد.
در حقیقت این خود ما هستیم که اختیارا گوش به حرف شیطان میدهیم و آگاهانه راه بهشت را با بیراهه جهنم عوض میکنیم.
«راه بهشت – بیراهه جهنم»
حسادت میشه گمراهی و سرگردانی و ولگردی!
قلبی که مکانیسم نورانیاش فعال بشه، از این سرگردانی در میاد!
«وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ»،
«الحکمة ضالّة المومن»،
تا قبض و بسط نور قلبتو نفهمی، نمیتونی برای خودت و دیگران امنیت روانی ایجاد کنی،
نمیتونی مومن باشی:
«أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ مُؤْمِناً أَنْ … يُعَرِّفَهُ حُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ …
وَ أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ ضَالًّا أَنْ لَا يَعْرِفَ حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ
الَّذِي أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِهِ وَ فَرَضَ وَلَايَتَهُ».
نداشتن ارتباط قلبی با نور خدا، یعنی گمراهی!
اما قلب سلیم هیچوقت راه خونشو و ماوای گرم آرامششو گم نمیکنه!
گزینههایی که همراه و همگام با شیطان، برای گمراهی مردم تلاش می کنند طبق آیات قرآن مثل چه کسانی هستند؟ مثل اینها: سامریها! فرعونها! بتها! :
«وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُ»
«وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى»
«وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ».
«إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ … رَجُلٌ… فَهُوَ … مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ»
کسانی که اصرار بر ضلالت و گمراهی خودشان و فالوئرهایشان دارند، حرفشون چیه؟
«وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا
أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ».
با اتباع از کسی که اهل نور هدایت نیست، خودشونو به هلاکت میکشانند و هیچ عذری هم از اونها پذیرفته نخواهد شد:
امام علی علیه السلام:
«إِنَّهُ لَيْسَ لِهَالِكٍ هَلَكَ مَنْ يَعْذِرُهُ فِي تَعَمُّدِ ضَلَالَةٍ حَسِبَهَا هُدًى وَ لَا تَرْكِ حَقٍّ حَسِبَهُ ضَلَالَةً …
كسى كه عمدا ضلالت را هدايت پندارد، و حقّ را گمراهى انگارد و آن را فروگذارد و بدين سبب به هلاكت و نابودى درافتد، عذرش پذيرفته نيست.»
هلاکت کذّاب و متبعینش، داستان تکراری تاریخ است:
«إِنَّ الْكَذَّابَ يَهْلِكُ بِالْبَيِّنَاتِ وَ يَهْلِكُ أَتْبَاعُهُ بِالشُّبُهَات».
خداوند با همه اتمام حجت میکند.
«أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ».
ترجمه حدیث امام علی السلام:
«همانا هیچ هلاکشدهای را، که در ضلالتی تعمداً گام نهاده و آن را هدایت پنداشته، یا حقی را بهجا نیاورده و آن را گمراهی دانسته، عذری نیست.»
یا به تعبیر روانتر:
«کسی که آگاهانه به گمراهی روی آورَد ولی آن را هدایت بداند، یا عمداً حقی را ترک کند ولی آن را ضلالت بپندارد، هرگز در هلاکت خود معذور نیست.»
توضیح و تحلیل:
این عبارت، دو نوع انحراف و هلاکت روحی را معرفی میکند:
گمراهیِ پنداشتهشده بهعنوان هدایت:
«تَعَمُّدِ ضَلَالَةٍ حَسِبَهَا هُدًى»
یعنی فردی به وضوح دارد راه باطل را میرود، اما چون تعصّب، هوای نفس و پیروی کورکورانه در دلش ریشه دارد، آن ضلالت را بهظاهر دین و هدایت میبیند!
این همان چیزی است که خداوند دربارهی دشمنان پیامبر(ص) میفرماید:
﴿يَحْسَبُونَ أَنَّهُم يُحسِنُونَ صُنْعاً﴾
«میپندارند کار نیک انجام میدهند!» (سوره کهف، 104)
این عقیدۀ خطرناک معارین حسود است؛
چرا که انحراف در این افراد، بشدت دیگران را به متشابهات میاندازد.
ترک حق، به گمان گمراهی:
«تَرْكِ حَقٍّ حَسِبَهُ ضَلَالَةً»
گاهی انسان، حقی را ـ مثلاً نور ولایت، صدق، یا نصیحتِ اهل نور را ـ ترک میکند،
چون فکر میکند آن حق، اشتباه یا افراط است!
مثلاً پذیرفتن کلامی نورانی را که با معیارهای دنیای او سازگار نیست،
را کنار میگذارد،
چرا؟ چون گمان میکند اینها گمراهیاند.
📌 امام میفرماید: در هر دو حالت، این شخص «معذور» نیست.
چرا؟
چون این «جهل»، از جنس جهل بیپرسوجو است، از تعمد در ندانستن،
از همانجایی که میداند باید بپرسد، اما نمیپرسد!
…
کسی که دلش را به «معلم نورانی» نسپارد،
و معیار هدایت را از نور قرآن و اهلبیت ع نگیرد،
در باتلاق گمراهی میافتد، اما خود را در اوج هدایت میبیند!
و این، بدترین نوع هلاکت است.
چون نهتنها در تاریکی است، بلکه چراغش را هم خاموش کرده و خیال کرده خورشید به دست دارد!
تعلیم باب هدایت – تعلیم باب ضلالت
امام باقر عليه السلام:
مَنْ عَلَّمَ بَابَ هُدًى فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ لَا يُنْقَصُ أُولَئِكَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْئاً
هر كس راه هدايتى بياموزاند، پاداشى بهسان عمل كنندگان به آن دارد،
بىآن كه از پاداش آنان، چيزى كاسته شود؛
وَ مَنْ عَلَّمَ بَابَ ضَلَالٍ كَانَ عَلَيْهِ مِثْلُ أَوْزَارِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ لَا يُنْقَصُ أُولَئِكَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْئاً.
و هر كس راه گمراهىاى بياموزانَد، گناهى بهسان گناهان كسانى كه بدان عمل كنند، دارد،
بى آن كه چيزى از گناهان آنان كاسته شود.
«مَنْ عَلَّمَ بَابَ هُدًى…»
هر کس دری از هدایت را تعلیم دهد، همانند اجر کسی را دارد که به آن عمل کند،
بدون اینکه از اجر عملکنندگان چیزی کاسته شود.
«وَ مَنْ عَلَّمَ بَابَ ضَلَال…»
و هرکس دری از گمراهی را بیاموزاند، به اندازه گناه کسانی که از آن پیروی میکنند، گناهکار است؛ بیآنکه از گناه آنها کاسته شود.
…
آموزش، یک جریانِ پایدار است، نه لحظهای
نقش معلم و مربی تا ابد امتداد دارد.
هدایت یا ضلالت، مثل بذری است که با آموزش کاشته میشود.
هرکس از آن استفاده کند، سهمی از اثرش به معلم برمیگردد؛ چه خیر، چه شر.
قانون «تکثیر نور» یا «تکثیر ظلمت»
کسی که یک «باب هدایت» میگشاید، گویا چراغی را روشن کرده است که هر کس در پرتو آن راه رود، نوری به دستان او بازمیگردد، بیآنکه نوری از دیگری کم شود.
و کسی که راه گمراهی میآموزاند، آتشی افروخته که هرکس در آن بسوزد، گرمای آن آتش در نامهی او نیز نوشته میشود، بیآنکه از درد سوختگان چیزی کم شود.
آموزگار نور یا معلم سوء؟
«إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ… مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ»
از مبغوضترین خلق نزد خدا، کسی است که دیگران را در زمان حیات یا حتی پس از مرگ، گمراه کند.
یعنی آموزشِ باطل، نه فقط یک گناه شخصی، بلکه یک منبع تولید گناه است که تا سالها و نسلها میتراود.
…
قلبِ انسان، در مسیر زندگی، دائماً با «ابواب» روبهرو میشود:
درهای نور و درهای تاریکی.
هر معلم حقیقی، مأمور باز کردن «باب هدایت» است، همانطور که پیامبران آمدند تا درهای بستهی آسمان را بر دلها بگشایند.
اما وای بر کسی که درِ ضلالت را نشان دهد.
نه فقط خودش وارد تاریکی شده، بلکه مثل سامری، فرعون یا کذّابان، مردم را هم به همان سو کشانده است.
و در این میان، کسی که درهای نور را به دیگران نشان دهد، تکثیرکنندهی نور الهی است؛ مثل شمعی که صدها شمع را روشن کند، بیآنکه از روشنیاش کاسته شود.
…
این حدیث، ما را نسبت به اثر دائمیِ آموزش و تأثیرات رفتاریمان بر دیگران هشدار میدهد.
اگر با گفتار، رفتار، نوشته یا حتی یک پست ساده در فضای مجازی، بابی از هدایت را گشودی، در ثواب راهیافتگان شریک خواهی بود.
و اگر خدای ناکرده راه باطلی را ترویج دادی، بار گناه دیگران نیز بر دوشت خواهد بود، حتی اگر دیگر نباشی.
…
پس سؤال محوری برای ما این است:
من، درِ کدام خانه را به دیگران نشان میدهم؟ نور یا ظلمت؟ هدایت یا ضلالت؟
…
معلمِ هدایت یا آموزگار ضلالت؟
امام باقر عليه السلام:
«مَنْ عَلَّمَ بَابَ هُدًى فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ لَا يُنْقَصُ أُولَئِكَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْئاً،
وَ مَنْ عَلَّمَ بَابَ ضَلَالٍ كَانَ عَلَيْهِ مِثْلُ أَوْزَارِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ لَا يُنْقَصُ أُولَئِكَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْئاً.»
🕊️ آموزگار نور
هرکس در دل دیگری، چراغی از هدایت بیفروزد، در پاداش تمام گامهایی که با آن چراغ به روشنی پیموده، شریک است.
بیآنکه از نور دیگران چیزی کاسته شود.
مثل آفتابی که هر آینهای را نور میبخشد، بیآنکه کوچک شود.
معلم هدایت، یک لحظه تعلیم نمیدهد؛
بلکه راهی از نور در دلها میکشد، که هرکه از آن عبور کند، گامهایش به نام او نیز ثبت میشود.
🔥 آموزگار ضلالت
و وای بر آنکه درِ تاریکی را نشان دهد.
او نه فقط خودش به ظلمت میافتد، بلکه دیگران را نیز بدان میکشاند.
بار گناهانشان بر دوش او نیز خواهد بود؛ گویی آتشی افروخته که هیزماش از اعمال دیگران نیز افزوده میشود، اما شعلهاش در پروندهی اوست.
…
سنّت الهی: تکثیر نور یا تکثیر ظلمت
خداوند راهِ حق را چون نوری قرار داده که با هر انعکاس، بیشتر دیده میشود.
و راه باطل را چون تاریکی که با گسترشش، غلیظتر و گمراهکنندهتر میگردد.
آموزگار هدایت، شریک همهی خیرات ناشی از کلام و عملش خواهد بود.
معلم سوء، حاملِ وزر تمام گمراهیهاییست که از سخنش، سکوتش، یا نوشتهاش سر برآوردهاند.
…
مخاطب این حدیث، من و توییم
تو با گفتار، رفتار، مقاله، پست، یا حتی سکوتت، معلمی.
پس بپرس از خودت:
📌 آیا من دَرِ نوری به دل دیگران میگشایم؟
یا بیآنکه بدانم، نشانیِ بیراهه میدهم؟
وَ لَا الضَّالِّينَ و مفهوم «ضلالت»:
در پایان سورهی فاتحه، خداوند از ما میخواهد از راه کسانی که «ضالّ» هستند، دوری کنیم.
اما «ضلالت» چیست؟ و «ضالّین» چه کسانیاند؟
در نگاه اهلبیت علیهمالسلام، «ضالّ» تنها کسی نیست که راه را گم کرده؛
بلکه کسی است که رابطهاش با حقیقت قطع شده؛
رابطهاش با «نور»، با «معلم»، با «حجت خدا»، با «آل محمد علیهمالسلام» گسسته است.
«وَ لَا الضَّالِّينَ» یعنی:
ما را از راه کسانی که از ولایت دور شدهاند، محافظت کن!
🔥 ضلالت یعنی بریدن از نور یقین!
«لَمْ يَضِلُّوا؛ یعنی اهل یقین راه خونشو گم نمیکنه!»
این تعبیر، بسیار لطیف و عمیق است.
اهل یقین، در هر پیچ تاریخ، در هر فتنه، در هر تاریکی، راه خانۀ اهلبیت علیهمالسلام را گم نمیکند.
او همیشه میداند «حق با کیست»، چون نور یقین در دلش راه را روشن کرده است.
اهل یقین، اگر هم در ظاهر ساکت باشد،
اما در دلش سمت علی ع روشن است؛
او هیچگاه «صراط آل محمد» را با صراط معلمین سوء منادی تمناها اشتباه نمیگیرد.
…
«صراط الضالّین»: یعنی قطع رابطهی اعتقادی با آل محمد علیهمالسلام
صراطِ گمراهان، مسیر کسانی است که:
عمداً خود را از نور ولایت جدا کردهاند،
و باورشان به آل محمد علیهمالسلام سطحی و شعاری بوده و در بزنگاهها، به خانۀ امنشان پشت کردهاند.
آری، ضالّین کسانیاند که در واقعهها، دلشان با اهلبیت ع نبود.
چه در بدر و اُحد،
چه در کربلا،
چه در غیبت امام ع،
و چه در عرصههای زندگی امروز…
…
ضالّین، دشمنان آل محمد ع هستند!
چه بسیار کسانی که ظاهری دیندار دارند، اما راهشان به ضلالت ختم میشود؛
چون نور اهلبیت ع را بهعنوان «معلم نورانی»، «صراط یقین» و «نور تأویل» نپذیرفتهاند.
در نگاه امام صادق علیهالسلام، قرآن بیتأویل، دین بیولایت، عمل بیحجت،
همه، راه به ضلالت میبرد.
اللّهُم اجعلنا من الّذین یُبصرون صراط آل محمد علیهمالسلام،
و لا تجعلنا من الضالّین، و لا من التائهین عن نورک فیهم.
تلاش خدا برای هدایت! تلاش شیطان برای ضلالت!
شیطان برای خنثی کردن فعالیتهای رسولان الهی تلاش میکند و این تلاش او در قلوبی که استعمال حسد می کنند موثر واقع می شود، اما قلبی که مکانیسم نورانیاش فعال شده، با کمک این نور هدایت، اقدامات شیطانی به نتیجه نخواهد رسید و این قلوب پویا با این نور زیبا، به ثبات می رسند.
[سورة الحج (22): الآيات 52 الى 55]
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (52)
و پيش از تو [نيز] هيچ رسول و پيامبرى را نفرستاديم جز اينكه هر گاه چيزى تلاوت مىنمود، شيطان در تلاوتش القاى [شبهه] مىكرد. پس خدا آنچه را شيطان القا مىكرد محو مىگردانيد، سپس خدا آيات خود را استوار مىساخت، و خدا داناى حكيم است.
لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ (53)
تا آنچه را كه شيطان القا مىكند، براى كسانى كه در دلهايشان بيمارى است و [نيز] براى سنگدلان آزمايشى گرداند، و ستمگران در ستيزهاى بس دور و درازند.
وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (54)
و تا آنان كه دانش يافتهاند بدانند كه اين [قرآن] حق است [و] از جانب پروردگار توست. و بدان ايمان آورند و دلهايشان براى او خاضع گردد. و به راستى خداوند كسانى را كه ايمان آوردهاند، به سوى راهى راست راهبر است.
وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ (55)
و[لى] كسانى كه كفر ورزيدهاند، همواره از آن در ترديدند، تا بناگاه قيامت براى آنان فرا رسد، يا عذاب روزى بدفرجام به سراغشان بيايد.
«تیه» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
عبارت «يَتيهُونَ فِي الْأَرْضِ» داستان اهل حسادت را بیان میکند!
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«المَتاهَة: جاى بيراهه كه در آن گم شوند.»
[سورة المائدة (5): الآيات 25 الى 26]:
«يَتيهُونَ فِي الْأَرْضِ»
حسود با خروج از محدوده نورانی امن الهی، محکوم به سرگردانی در بیابان تاریکیهاست!
قصه تکراری قوم بنیاسرائیل!
قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسِي وَ أَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ (25)
[موسى] گفت: «پروردگارا! من جز اختيار شخص خود و برادرم را ندارم؛ پس ميان ما و ميان اين قوم نافرمان جدايى بينداز.
قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعينَ سَنَةً يَتيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقينَ (26)
[خدا به موسى] فرمود: «[ورود به] آن [سرزمين] چهل سال بر ايشان حرام شد، [كه] در بيابان سرگردان خواهند بود. پس تو بر گروه نافرمانان اندوه مخور.»
این حدیث، بسیار زیبا و مهم است.
امام علی علیه السلام:
عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ:
…
الضَّلَالَةُ عَلَى وُجُوهٍ
ضلالت دارای اقسام و وجوه گوناگونی است:
…
فَمِنْهُ مَحْمُودٌ
برخی از آن ستوده و پسندیده است،
وَ مِنْهُ مَذْمُومٌ
و برخی ناپسند و مذموم است،
وَ مِنْهُ مَا لَيْسَ بِمَحْمُودٍ وَ لَا مَذْمُومٍ
و برخی نه پسندیده است و نه ناپسند،
وَ مِنْهُ ضَلَالُ النِّسْيَانِ
و برخی ضلالت از نوع فراموشی است.
…
فَأَمَّا الضَّلَالُ الْمَحْمُودُ
اما ضلالتِ پسندیده،
وَ هُوَ الْمَنْسُوبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى
كَقَوْلِهِ
يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ
هُوَ ضَلَالُهُمْ عَنْ طَرِيقِ الْجَنَّةِ بِفِعْلِهِمْ
آن، همان ضلالتی است که به خداوند متعال نسبت داده شده،
مانند فرموده او:
«اللَّهُ گمراه میکند هرکه را بخواهد.»
این، گمراه کردن آنها از راه بهشت است بر اثر کارهای خودشان.
…
وَ الْمَذْمُومُ
و اما ضلالتِ ناپسند،
هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى
وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُ
وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى
وَ مِثْلُ ذَلِكَ كَثِيرٌ
همان است که در این آیه آمده:
«سامری آنان را گمراه ساخت»
«فرعون قوم خود را گمراه کرد و هدایت نکرد»
و آیات بسیاری همانند این.
…
وَ أَمَّا الضَّلَالُ الْمَنْسُوبُ إِلَى الْأَصْنَامِ
و اما ضلالتی که به بتها نسبت داده شده،
فَقَوْلُهُ فِي قِصَّةِ إِبْرَاهِيمَ
وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ الْآيَةَ
در گفتۀ خدا در ماجرای ابراهیم علیهالسلام آمده است:
«مرا و فرزندانم را از پرستش بتها دور بدار، پروردگارا، آنان بسیاری از مردم را گمراه کردند.»
وَ الْأَصْنَامُ لَا يُضْلِلْنَ أَحَداً عَلَى الْحَقِيقَةِ
إِنَّمَا ضَلَّ النَّاسُ بِهَا وَ كَفَرُوا حِينَ عَبَدُوهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
و حال آنکه بتها به حقیقت کسی را گمراه نمیکنند،
بلکه مردم بهسبب آنها گمراه شدند و هنگامی که آنها را بهجای خدا پرستیدند، کافر شدند.
…
وَ أَمَّا الضَّلَالُ الَّذِي هُوَ النِّسْيَانُ
و اما ضلالتی که همان فراموشی است،
فَهُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى
أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى
در گفتۀ خدا آمده:
«اگر یکی از آن دو (زن شاهد) فراموش کند، دیگری او را به یاد آورد.»
…
وَ قَدْ ذَكَرَ اللَّهُ تَعَالَى الضَّلَالَ فِي مَوَاضِعَ مِنْ كِتَابِهِ
و خداوند متعال «ضلالت» را در مواضعی از کتاب خود ذکر کرده است.
فَمِنْهُمْ مَا نَسَبَهُ إِلَى نَبِيِّهِ عَلَى ظَاهِرِ اللَّفْظِ كَقَوْلِهِ سُبْحَانَهُ
از جمله، ضلالتی که ظاهراً به پیامبرش نسبت داده، مانند فرمودهاش:
وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى
«و تو را گمراه یافت، پس هدایت کرد.»
مَعْنَاهُ وَجَدْنَاكَ فِي قَوْمٍ لَا يَعْرِفُونَ نُبُوَّتَكَ فَهَدَيْنَاهُمْ بِكَ
یعنی: ما تو را در میان قومی یافتیم که نبوت تو را نمیشناختند،
پس آنان را به واسطۀ تو هدایت کردیم.
…
وَ أَمَّا الضَّلَالُ الْمَنْسُوبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى الَّذِي هُوَ ضِدُّ الْهُدَى
و اما ضلالتی که به خداوند نسبت داده شده و ضد هدایت است،
وَ الْهُدَى هُوَ الْبَيَانُ
و هدایت، همان بیان و روشنگری است؛
وَ هُوَ مَعْنَى قَوْلِهِ سُبْحَانَهُ
و این است معنای گفتۀ او:
أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ
«آیا برای آنان روشن نساختهایم؟»
مَعْنَاهُ أَ وَ لَمْ أُبَيِّنْ لَهُمْ
یعنی: آیا بیان نکردهایم؟
مِثْلُ قَوْلِهِ سُبْحَانَهُ
مانند فرموده او:
فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى
«آنان را هدایت کردیم، اما نابینایی را بر هدایت ترجیح دادند.»
أَيْ بَيَّنَّا لَهُمْ
یعنی: برای آنان بیان کردیم.
وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى
و نیز فرمودهاش:
وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ
«و خداوند قومی را پس از آنکه هدایتشان کرده، گمراه نمیسازد مگر آنکه آنچه باید از آن بپرهیزند برایشان بیان کند.»
…
وَ أَمَّا مَعْنَى الْهُدَى
و اما معنای هدایت،
فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ
فرمودۀ اوست:
إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ
«تو فقط بیمدهندهای، و برای هر قومی هدایتگری هست.»
وَ مَعْنَى الْهَادِي الْمُبَيِّنُ لِمَا جَاءَ بِهِ الْمُنْذِرُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ
و «هادی»، همان کسی است که روشنگرِ آن چیزی است که منذر از سوی خداوند آورده است.
…
وَ قَدِ احْتَجَّ قَوْمٌ مِنَ الْمُنَافِقِينَ عَلَى اللَّهِ
گروهی از منافقان، بر خداوند خرده گرفتند و گفتند:
إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها
«خدا شرم نمیکند که مثلی بزند، خواه پشهای باشد یا بزرگتر از آن.»
وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمَّا أَنْزَلَ عَلَى نَبِيِّهِ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ
ماجرا چنین بود که چون خداوند فرمود:
«و برای هر قومی هدایتگری است»،
قَالَ طَائِفَةٌ مِنَ الْمُنَافِقِينَ
گروهی از منافقان گفتند:
ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً
«خدا از این مَثَل چه میخواهد؟»
و گفتند:
«او با آن بسیاری را گمراه میسازد.»
فَأَجَابَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِقَوْلِهِ
پس خداوند در پاسخشان فرمود:
إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها إِلَى قَوْلِهِ
يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ
«خدا شرم نمیکند که مثلی بزند، خواه پشهای باشد یا بزرگتر.
با آن بسیاری را گمراه میسازد و بسیاری را هدایت میکند.
و جز فاسقان را با آن گمراه نمیکند.»
…
فَهَذَا مَعْنَى الضَّلَالِ الْمَنْسُوبِ إِلَيْهِ تَعَالَى
پس این است معنای ضلالتی که به خداوند نسبت داده شده:
لِأَنَّهُ أَقَامَ لَهُمُ الْإِمَامَ الْهَادِيَ لِمَا جَاءَ بِهِ الْمُنْذِرُ
زیرا او امامِ هادی را که تفسیرکنندۀ پیام آورده شده از سوی منذر است، برای آنان برپا داشت،
فَخَالَفُوهُ وَ صَرَفُوا عَنْهُ بَعْدَ أَنْ أَقَرُّوا بِفَرْضِ طَاعَتِهِ
اما آنان با او مخالفت کردند و از او روی گرداندند با اینکه به لزوم پیروی از او اقرار کرده بودند.
وَ لَمَّا بَيَّنَ لَهُمْ مَا يَأْخُذُونَ وَ مَا يَذَرُونَ
فَخَالَفُوهُ ضَلُّوا هَذَا مَعَ عِلْمِهِمْ بِمَا قَالَهُ النَّبِيُّ ص
و چون خداوند برایشان بیان کرد که چه چیز را باید برگیرند و چه چیز را ترک گویند،
ولی آنان مخالفت کردند، گمراه شدند،
با اینکه میدانستند پیامبر چه گفته است.
…
وَ هُوَ قَوْلُهُ
لَا تُصَلُّوا عَلَيَّ صَلَاةً مَبْتُورَةً إِذَا صَلَّيْتُمْ عَلَيَّ
بَلْ صَلُّوا عَلَى أَهْلِ بَيْتِي وَ لَا تَقْطَعُوهُمْ مِنِّي
فَإِنَّ كُلَّ سَبَبٍ وَ نَسَبٍ مُنْقَطِعٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا سَبَبِي وَ نَسَبِي
و این همان است که فرمود:
«بر من درود نفرستید درودی بُریده.
بلکه بر اهل بیتم نیز درود بفرستید و آنان را از من جدا نکنید،
زیرا هر خویشی و نسبی در روز قیامت قطع خواهد شد، جز خویشی و نسب من.»
…
وَ لَمَّا خَالَفُوا اللَّهَ تَعَالَى ضَلُّوا فَأَضَلُّوا
و چون با خداوند مخالفت کردند، گمراه شدند و دیگران را نیز گمراه ساختند.
فَحَذَّرَ اللَّهُ تَعَالَى الْأُمَّةَ مِنِ اتِّبَاعِهِمْ
فَقَالَ سُبْحَانَهُ
پس خداوند امت را از پیروی ایشان بر حذر داشت و فرمود:
وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ
«و از هواهای قومی که پیشتر گمراه شدند و بسیاری را گمراه ساختند و از راه راست منحرف گشتند پیروی مکنید.»
وَ السَّبِيلُ هَاهُنَا الْوَصِيُّ
و راه (السبیل) در اینجا، همان وصی است.
وَ قَالَ سُبْحَانَهُ
و نیز فرمود:
وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ الْآيَةَ
«و از راههای (گوناگون) پیروی نکنید که شما را از راه او پراکنده سازد. این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است.»
فَخَالَفُوا مَا وَصَّاهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ
اما آنان آنچه را خداوند بدانها سفارش کرده بود، مخالفت کردند
وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ
و از هواهای نفس خود پیروی نمودند؛
فَحَرَّفُوا دِينَ اللَّهِ جَلَّتْ عَظَمَتُهُ وَ شَرَائِعَهُ
پس تحریف کردند دین خدا را ـ که عظمت او والا و جلیل است ـ
و شریعتهای او را دگرگون ساختند،
وَ بَدَّلُوا فَرَائِضَهُ وَ أَحْكَامَهُ وَ جَمِيعَ مَا أُمِرُوا بِهِ
و واجبات و احکام الهی و هر آنچه را مأمور به انجام آن بودند، تغییر دادند؛
كَمَا عَدَلُوا عَمَّنْ أُمِرُوا بِطَاعَتِهِ
چنانکه از کسی که مأمور به اطاعتش بودند نیز عدول کردند،
وَ أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْعَهْدَ بِمُوَالاتِهِ
و با آنکه خداوند از ایشان پیمان دوستی و پیروی از او را گرفته بود، به راهی دیگر رفتند.
وَ اضْطَرَّهُمْ ذَلِكَ إِلَى اسْتِعْمَالِ الرَّأْيِ وَ الْقِيَاسِ
فَزَادَهُمْ ذَلِكَ حَيْرَةً وَ الْتِبَاساً
و همین انحراف، آنان را ناگزیر کرد تا به رأی و قیاس پناه برند؛
و این تکیه بر رأی شخصی، حیرتی افزونتر و سرگردانی بیشتر برایشان پدید آورد.
…
وَ مِنْهُ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ
و از جمله نشانههای این گمراهی، فرموده خداوند سبحان است که:
وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ
«و تا آنکه کسانی که در دلهایشان بیماری است و نیز کافران بگویند:
“خدا از این مثل چه قصدی دارد؟”
آری، اینگونه خدا هر که را بخواهد گمراه میسازد»
فَكَأَنَّ تَرْكَهُمُ اتِّبَاعَ الدَّلِيلِ الَّذِي أَقَامَ لَهُمْ ضَلَالَةٌ لَهُمْ
پس گویی رها کردن آن راه روشنی که برایشان اقامه شده بود،
خود دلیل روشنی شد بر گمراهیشان؛
فَصَارَ ذَلِكَ كَأَنَّهُ مَنْسُوبٌ إِلَيْهِ تَعَالَى لِمَا خَالَفُوا أَمْرَهُ فِي اتِّبَاعِ الْإِمَامِ
و چون از فرمان خداوند در پیروی از امام سر باز زدند،
این گمراهی، به شکلی به خود خدا نسبت داده شد؛
چرا که آنان دستور او را مخالفت کردند.
ثُمَّ افْتَرَقُوا وَ اخْتَلَفُوا
وَ لَعَنَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً
وَ اسْتَحَلَّ بَعْضُهُمْ دِمَاءَ بَعْضٍ
فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ.
سپس میان خود پراکنده شدند و با یکدیگر به اختلاف افتادند؛
تا جایی که بعضی، برخی دیگر را لعن کردند،
و خون یکدیگر را حلال شمردند.
پس بعد از حق، جز گمراهی چه میماند؟!
پس چرا از حق رویگردان میشوید؟!
کجا میروید؟!
ضلالت و گمراهی معارین حسود:
آغاز ضلالت: ترک نورِ یکتاپرستی
معارین حسود از مسیر «توحید» خارج شدند؛
وقتی که آگاهانه به نور معلم خود پشت کردند.
و این یعنی رو کردن به سوی معلمی سوء که منادی تمناهای آنهاست،
در ملک و در ملکوت،
در ملک سامری و در ملکوت شیطان قلب آنها!
و در نهایت، این اشتباه مرگبار آنها به کفر به خدا، تکذیب قرآن، و پرستش بتها منجر شد.
عملکرد این گروه معارین، انحراف آشکار و صریح است؛
آنان که دعوت الهی را دیدند و شنیدند اما آگاهانه انکار کردند و به شکل علنی، راه شرک و کفر را در پیش گرفتند. به این میگن ضلالت، آنهم افراطیترین شکل گمراهی.
در واقع هرکه از نور وحدت جدا شود، در تاریکی تکثرات و بتهای ذهنی و اجتماعی غرق خواهد شد.
در این گمراهی، با وجود داشتن ظاهری متدیّن، دین به نام دین تحریف میشود!
وَ مِنْهُمْ مَنْ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ…
این عده، هوا و هوس خود را معبود خویش ساختند؛
یعنی در ظاهر، اهل دین بودند اما ملاک عملشان خواستهای نفسانیشان بود.
اینجا ضلالت شکل پنهانتری دارد که باید متوجه آن باشیم:
در قالب دینداری اما بدون تسلیم به امام ع و راه خدا.
نکته اینجاست:
این افراد دین را با هواهای خود میسنجند، نه خود را با دین.
در واقع دین را فدای تمناهای خود میکنند نه اینکه تمناهای خود را فدای نور خود بنمایند!
در قرآن نیز آمده:
أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ
این نوع ضلالت، خطرناکترین نوع ضلالت است؛ چرا که با ظاهر حق، باطن باطل را ترویج میدهد.
معارین حسود خود را صاحب رای میدانند! حال آنکه از نور معلم خود، پس از آشنایی با او، دل بریدهاند.
گمراهی اهل رأی:
معارین حسود، دیندارانی هستند با عقل بریده از نور معلم!
وَ مِنْهُمْ مَنْ أَضَلَّهُ الْقِيَاسُ فِي دِينِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ…
گروهی که با قیاس و رأیورزی در دین بدون علم گمراه شدند.
آنان ورکلایفهای روزمرۀ زندگی خودشان را با سنجشهای عقلی خود تفسیر میکنند (نه با شنیدن دو کلام درون قلب، کلام فرشته و کلام شیطان، و سپس انتخاب آگاهانه کلام فرشته و دور کردن کلام شیطان از خود،) لذا گرفتار حیرت میشوند.
اینها اهل اجتهاد قیاسیاند، بدون اتصال به منبع نور عصمت.
گمان میکنند میتوان با عقل عرفی، احکام الهی را سنجید؛ اما نتیجه آن، ابهام، حیرت و اختلاف است.
امام ع، خطر این رویکرد معارین را در آن میداند که منبع نور علم (امام معصوم ع) نادیده گرفته شده است.
دین، با نور علم اهلبیت ع تفسیر میشود، نه با ذهنیات درگیر متشابهات معارین حسود.
و این میشه:
گمراهی از رهگذر عقل خودبنیاد!
وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَ بِالرَّأْيِ… فَصَارَ دِينُهُ بِسَبَبِ ذَلِكَ كَالشَّاكِّ فِي الْمُرِيبِ
این عده دین را بر پایه رأی شخصی ساختند؛ دینی بیثبات، پر از تردید و تشکیک.
این افراد درگیر عقلگراییِ بدون حجتاند؛
در ظاهر اهل اندیشهاند، ولی چون رابطهشان با امام و نور معصوم بریده، دچار نسبیگرایی و شکاکیت شدند.
دین بدون امام ع، تبدیل میشود به نوعی سبک زندگی ناپایدار؛ بیریشه، بینور، بیثمر.
روش معارین حسود این است:
اختلاط حق و باطل، و در نتیجه سرگردانی در دین!
فَصَارَ دِينُهُ مُخْتَلِطاً مُمْتَزِجاً يَأْخُذُ مِنْ هَذَا قَوْلاً وَ مِنْ هَذَا قَوْلاً…
این گروه، دین و روشی برای زندگی کردن پدید میآوردند که از هر سو قطعهای برداشتهاند؛ از این گروه، از آن گروه، و … بدون شاخصه مشخص و بدون میزانی معین!
این وضع، حاصل نبود معیار ثابت و معصوم است.
دین چنین کسانی شبیه به یک پازل درهم است؛ حق و باطل در هم آمیخته، بدون امکان تشخیص.
پیامد نهایی این ضلالت معارین حسود میشه این اشتباه مرگبار: ترک امام نورانی
كَذَلِكَ كَانَ أَصْلُ الضَّلَالَةِ
در واقع ضلالتیک ریشه دارد:
ترک امام هدایت.
پشت کردن به نور میشه ضلالت!
معارین حسود، کسی را که خدا برای راهبری مردم تعیین کرده بود (علی ع)، را کنار گذاشتند.
سند قرآنی این داستان تکراری معارین حسود این آیۀ زیبا و مهم است:
فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ…
هرجا امام نورانی نباشد، مردم به متشابهات چنگ میزنند و در ضلالت غرق میشوند.
اگه سرِنخِ نورانیتو گم کنی، حالِ دِلِت بد میشه!
آیا فرصت این تغییر بزرگ، دوباره بهت داده میشه یا نه؟!
این تغییر حال، در ملکوتِ قلب، دیگه دستِ خودت نیست! دستِ خداست!
«الله یقبض و یبصط»
آیا فرصت دیگری برای حالِخوب داشتن به ما داده میشه یا نه؟!
[«یبصط» همان «یبسط» است، و چون «س» کنار «ط» قرار گرفته تبدیل به «ص» شده است.]
تاریکی و روشنایی دنیای قلبتو حس میکنی؟!
کمرنگ شدن و پررنگ شدن درونتو متوجه میشی؟!
انگاری یه دستی توی کاره و داره مدام این تورو تاریک و روشن میکنه!
سرنخ نورانی قلبتو مدام زیر نظر داشته باش!
حواسِت به کم و زیاد شدناش باشه!
کی میخواد دوباره این شمع خاموشتو روشن کنه؟!
آیا بالاخره وارث نور خواهی شد؟!
اگه وقتی در تاریکی ضلالت، سرگردان و گمراهی،
یهو چشمت به این نور درخشنده و دلربا بیفته، چه حالی بهت دست میده؟!
ناخدایِ کشتیِ طوفانزده، چشم از این فانوس دریایی بر نمیداره!
حواسِت به ملکوت قلبت باشه، این رزق نورانی رو از دست کی برمیداری!
«يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ»
جفت نورانی!
نورانی شو! موثّر باش!
[سورة البقرة (۲): آية ۲۶۰]: «فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ»
فندک دانا!!!
«اذا نفرت قلوبکم من شیء فاجتنبوه»
خروج از تونل تاریک حسادت!
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»
السَّلَامُ عَلَى الْبَرْقِ اللَّامِعِ
«السَّلَامُ عَلَى النُّورِ السَّاطِعِ، وَ الْبَرْقِ اللَّامِعِ، وَ الْعَالِمِ الْبَارِعِ،
سَلِيلِ النُّبُوَّةِ، وَ فَطِيمِ الْوَصِيَّةِ، خِدْنِ التَّأْوِيلِ، وَ الزِّنَادِ الْأَقْدَحِ، وَ الْفِنَاءِ الْأَفْيَحِ، وَ الْمَتْجَرِ الْأَرْبَحِ ،
بُرْجِ الْبُرُوجِ، ذِي الثَّفِنَاتِ، رَاهِبِ الْعَرَبِ،
السَّجَّادِ زَيْنِ الْعَابِدِينَ الْبَكَّاءِ، عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ»
آیات آفاقی – آیات انفسی
خدایی که در آفاق قدرتنمایی میکنه! در انفس هم نشانههای خداییشو بهت نشون میده!
«سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ
أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ»
مدام چشمت به علائم انفسیِ دنیایِ قلبت باشه، ببین چه ماموریتی بهت مُحَوّل میشه!
چراغ سبز بهت امر میکنه: برو! و چراغ قرمز میگه: نرو!
نور، مرکز فرماندهی!
اما کو گوش شنوا، و چشم بینا، و قلب پویا؟!!!
آسمون حالِ دِلِت، هر لحظهای یه رنگه! یه امره!
چقدر تاریکی و روشنایی حالِ دِلِتو زیر نظر گرفتی؟!
«و شاهدٍ و مشهودٍ»
هدایت یعنی رو به نور!
ضلالت یعنی پشت به نور!
در سورۀ نور و در آیۀ نور، بعد از آیات 35 تا میرسیم به آیۀ 40 که داستان کسانی است که به نور خود پشت میکنند و اشتباه مرگبار را مرتکب میشوند، اشاره به کسانی دارد که حسادت و میل به تمنا، اونها رو پشت به نور میکنه و عقلی (قلبی) که از جنس نور است- و وظیفه اش درک نور و علم آل محمد ع است، آنهم با فهم قبض و بسط- چون وصل به نور علم آل محمد ع نیست، لذا این قلب حسود، نور هدایت رو نمیبینه و در نتیجه از هدایت خبری نیست و گمراهی حتمی است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِيٍّ ع:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَنِي وَ إِيَّاكَ مِنْ نُورِهِ الْأَعْظَمِ
ثُمَّ رَشَّ مِنْ نُورِنَا عَلَى جَمِيعِ الْأَنْوَارِ مِنْ بَعْدِ خَلْقِهِ لَهَا
فَمَنْ أَصَابَهُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ اهْتَدَى إِلَيْنَا
وَ مَنْ أَخْطَأَهُ ذَلِكَ النُّورُ ضَلَّ عَنَّا
ثُمَّ قَرَأَ
وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ يَهْتَدِي إِلَى نُورِنَا.
رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله فرمود:
اى على خداوند مرا با تو از نور بزرگ خود خلق كرد،
و بعد از نور ما به نورهاى ديگر افشاند،
هر كدام از آن نورها كه پرتوى از نور ما به آن اصابت كرد هدايت پيدا نمود،
و هر كدام كه مورد اصابت قرار نگرفت گمراه شد،
و بعد اين آيه شريفه را قرائت كردند:
وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ.
تا به نور ما راه يابد.
اسامی مترادف «عالم سوء»، «لیدر سوء»، «معلم سوء» یا «معلم بد»:
آتشافروز
اشاره به کسی که تمناهای دوزخی را در دلها شعلهور میکند.
هماهنگ با «نار» و «حسد» و «جهنم».
زمزمۀ تاریکی
بهجای معلمی که با وحی نوری آموزش میدهد، این موجود با «زمزمههای تاریک» و وسوسهگونه، دل را منحرف میکند.
چراغِ وارونه
کسی که وانمود میکند نور دارد، اما نورش به سمت ظلمت میبرد (اشاره به ضلالت).
راهنمای وارونه
کسی که راه را نشان میدهد، اما به سمت سقوط و تاریکی.
معلّم تمنّا
به جای معلم نورانی که نور علم را نازل میکند، این معلم تمنیات پست را در دل شاگرد میکارد.
هاتف جهنمی
برای کسی که مثل شیطان از پشت پرده زمزمه میکند: “وَلَأُضِلَّنَّهُمْ”.
راوی آتش
در مقابل «راوی نور»، کسی که داستانهای شیطانیِ هوس و حسادت را نجوا میکند.
لیدر سوء، همان معلّم تمنّاست که آتشافروزی میکند!
معلم سوء و منادی تمنا: آتشافروزِ حسد و تاریکی ضلالت!
«وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ»
واژۀ «ضلالت»؛ از نور دور افتادن
واژۀ «ضَلّ» (از ریشۀ ثلاثی «ض ل ل») در لغت عرب به معنای گم شدن، دور افتادن، و سرگردانی است. در فرهنگهای معتبر لغت عرب آمده است:
«أَضْلَلْتُ البعيرَ»
«شتر را گم کردم و دیگر نمیدانم کجاست.»
«أرضٌ مضَلّةٌ»
«زمینی که در آن، راه را گم میکنند.»
همین معنا وقتی بر قلب انسان جاری شود، یعنی دل، راه نور را گم کرده و از آن دور شده است.
این همان حقیقت «ضلالت» است.
قرآن کریم ۱۸۹ بار مشتقات این ریشه را در بیان حالات مختلف گمراهی بهکار برده است،
از گم شدن در تاریکی جهل و حسد تا سرگردانی در تمنّاهای بیسرانجام.
…
پیوند ضلالت و حسد
در فرهنگ قرآن، حسد فقط یک حالت احساسی نیست؛ جایگزین نور است.
قلبی که به نور حسادت ورزد، یعنی از آن فاصله بگیرد، یعنی آن را دشمن بداند، و به آن پشت کند.
در چنین حالتی:
نور گم میشود؛
سرنخ هدایت از دست میرود؛
و قلب نمیداند کجا باید برود.
«ضَلَّ الطَّريقَ اوْ عَنْهُ»
«راه را گم کرد و بدان نرسید.»
این لحظه خطرناک، همان لحظۀ غفلت حسودانه است:
یک لحظه حسادت، یک عمر پشیمانی، و خلود در نار جهنّم…
…
شیطان: معلم سوء و منادی تمنّا
قرآن میفرماید:
«وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ»
(نساء / ۱۱۹)
این آیه، استراتژی شیطان را آشکار میسازد:
گمراهی (ضلالت)
از مسیر تمنّا
شیطان معلم سوء است، «آموزگار تمنّا».
او با وسوسههای زیبا و تحریک تمنّاهای نفس، انسان را از نور فاصله میدهد.
نه با زور، بلکه با فریب دلنشین.
«تمنا» یعنی:
دلدادگی به تقدیرِ ناداشته!
و «رضا» یعنی:
آغوشِ گشوده به تقدیرِ موجود!
پس اگر ما دل از تمنّا برداریم و به رضایت برسیم،
کلید خنثیسازی گمراهی شیطان را یافتهایم.
…
ضلالت، نتیجه سوء استفاده از اختیار
شیطان فقط پیشنهاد میدهد؛
این انسان است که راه را عوض میکند:
راه بهشت ← بیراهه جهنم
حسد، تمنا و شیطان، راه نور را کور میکنند
و بیراهه تاریکی را زیبا جلوه میدهند.
+ «تسویل نفس – تسویل شیطان»
…
از ضلالت به نور: نجات یافتگان
اما همیشه راه بازگشت هست.
آنگاه که مکانیسم فهم نور در دل فعال شود، نجات ممکن است:
«وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ»
(جمعه / ۲)
اینجا نور معلم نجاتبخش است،
نوری که مسیر را به دل یاد میدهد، و دل را از تاریکی تمنّا و حسد، به جاده نور بازمیگرداند.
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ
وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ
أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»
…
ضلالت؛ گمکردن نور، گمکردن خانه!
+ «الحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ»؛
مؤمن، همیشه بهدنبال حکمت گمشده خویش است.
حکمت برای او همان نوری است که بهدلیل قبض یا غفلتی در قلب، لحظهای محو میشود و او، با تمام وجود، در پی آن میگردد.
تا قبض و بسط نور قلبت را نشناسی،
تا نفهمی کی دل تو تاریک شده و چرا،
نمیتوانی نه برای خودت و نه برای دیگران، امنیت روانی پایداری ایجاد کنی.
و تا به نور حجت خدا در زمین قلبت نرسی، هنوز مؤمن نشدهای!
امام علیهالسلام میفرماید:
«أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ مُؤْمِناً أَنْ … يُعَرِّفَهُ حُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ …
وَ أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ ضَالًّا أَنْ لَا يَعْرِفَ حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ،
الَّذِي أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِهِ وَ فَرَضَ وَلَايَتَهُ»
یعنی نداشتن ارتباط قلبی با نور حجت الهی، خودِ گمراهی است.
اما قلب سلیم، هرگز راه خانهاش را گم نمیکند.
دلِ سالم، ماوای نور را فراموش نمیکند؛ چون با آن عهد دارد، مأنوس است.
…
چهرههای ضلالت در قرآن: سامری، فرعون، بتها
در قرآن، آنانی که خود گمراه شدند و دیگران را نیز به ضلالت کشاندند، بارها معرفی شدهاند:
«وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ»
«وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى»
«إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ» (در وصف بتها)
ضالترین انسانها از نگاه خداوند چه کسانی هستند؟
امام میفرماید:
«إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ … مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ»
کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ، باعث گمراهی دیگران شود، مبغوضترین مردم نزد خداست.
…
لجاجت در گمراهی: پیروی از آباء، انکار نور
وقتی به گمراهان گفته میشود از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید، پاسخشان چیست؟
«قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا…»
آنهم حتی اگر پدرانشان عقل نداشتند و هدایت نیافتند!
یعنی گمراهی اختیاری است؛
با علم به حق، پشت کردن به آن، و پافشاری بر تقلید کورکورانه.
…
هلاکتِ بیعذر
این گمراهیها، اگرچه گاه بهظاهر بر اساس دلایلی انجام شده، اما این دلایل اصلا عذرپذیر نیستند:
امام میفرماید:
«إِنَّهُ لَيْسَ لِهَالِكٍ هَلَكَ مَنْ يَعْذِرُهُ فِي تَعَمُّدِ ضَلَالَةٍ حَسِبَهَا هُدًى وَ لَا تَرْكِ حَقٍّ حَسِبَهُ ضَلَالَةً»
هیچکس بهخاطر اینکه خیال میکرد ضلالت، هدایت است یا بالعکس، معذور نخواهد بود؛ اگر عامدانه راه را برگزیده باشد.
…
هلاکتِ کذاب و فالوئرهایش
در پایان، سرنوشت محتوم کذّابان و متّبعینشان چنین است:
«إِنَّ الْكَذَّابَ يَهْلِكُ بِالْبَيِّنَاتِ وَ يَهْلِكُ أَتْبَاعُهُ بِالشُّبُهَاتِ»
کذّاب با دلیلهای روشن هلاک میشود و پیروانش با توهمات و شبههها.
خداوند با همه بندگانش اتمام حجت کرده است:
«أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»
…
قلب؛ نور، ضلالت!
قلب برای تقلب بین نور و ظلمت خلق شده تا با این جابجایی، چیزی را بفهمد!
قلب، محل تقلب و گردش میان نور و ظلمت است؛ نه برای حیرت، بلکه برای بصیرت.
آمد و شدِ این دو، صحنهی امتحان است تا دل، حقیقت را بیابد و مأوای نور را بشناسد.
چرا دل در نوسان میان نور و تاریکی است؟
چون حقیقت را در ثباتِ بیآزمون نمیتوان یافت.
دل باید نور را لمس کند، و دوری از آن را نیز، تا «امنیت» را بفهمد.
باید قبض را بشناسد تا در بسط، شکر کند.
باید بفهمد تاریکی کجاست، تا به نور پناه ببرد.
اینگونه است که سیر دل، سیر در آیات است: آیاتی که در جان نازل میشوند.
مؤمن واقعی، کسی است که نور حجت خدا را در قلب خود احساس میکند؛
و ضالّ، کسی است که قلبش خانهی نور را گم کرده؛ خانهای که میتوانست پناهگاه آرامش، ایمان و یقین او باشد.
وقتی انسان به «تمنّا»های شیطانی گوش دهد، رشته نور را گم میکند.
و اگر تمنّا را کنار بگذارد، چراغ راه قلبش دوباره روشن میشود.