دکتر محمد شعبانی راد

دستورات نورانی رو به گردن بگیر!

submit to the luminous online orders!

«عنق» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«مِعنقة الكَلْب: و هى قِلادتُه»
+ «قلد»

دستورات نورانی رو به گردن بگیر!

+ «امر به معروف و نهی از منکر»
به «قبض و بسط» نور قلبت گوش کن!
«حواست به تاریکی قلبت باشه!»
+ «نور، مرکز فرماندهی!»

اهل حسد میگن:
اگه ما حسادت و تمناهامونو بذاریم کنار «أَ إِذا كُنَّا تُراباً»،
آیا شاهد نور هدایت، درون قلب خودمون خواهیم بود«أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ»؟!
ما که باور نمی‌کنیم!
خدا به اهل حسادت میگه:
عجیبه که باور ندارید!

اهل حسد باید باور کنند که:
اگه نور رو به گردن نگیرند، آتش را به گردن خواهند گرفت!
«وَ أُولئِكَ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ»
+ «بازی با آتش!»

[سورة الرعد (۱۳): الآيات ۵ الى ۷]
وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ
أَ إِذا كُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ
أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ
وَ أُولئِكَ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ
وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (۵)
و اگر عجب دارى، عجب از سخن آنان [=كافران‏] است كه:
«آيا وقتى خاك شديم، به راستى در آفرينش جديدى خواهيم بود؟»
اينان همان كسانند كه به پروردگارشان كفر ورزيده‌‏اند
و در گردنهايشان زنجيرهاست،
و آنان همدم آتشند و در آن ماندگار خواهند بود.
وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلى‏ ظُلْمِهِمْ
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقابِ (۶)
و پيش از رحمت، شتابزده از تو عذاب مى‌‏طلبند
و حال آنكه پيش از آنان [بر كافران‏] عقوبتها رفته است،
و به راستى پروردگار تو نسبت به مردم -با وجود ستمشان- بخشايشگر است،
و به يقين پروردگار تو سخت‏‌كيفر است.
وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ
إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ (۷)
و آنان كه كافر شده‌‏اند مى‏‌گويند:
«چرا نشانه‌‏اى آشكار از طرف پروردگارش بر او نازل نشده است؟»
[اى پيامبر،] تو فقط هشداردهنده‏‌اى، و براى هر قومى رهبرى است.

وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِي أَعْناقِ الَّذِينَ كَفَرُوا

[سورة سبإ (۳۴): الآيات ۳۱ الى ۳۵]
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ
وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ الْقَوْلَ
يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ (۳۱)
و كسانى كه كافر شدند گفتند:
«نه به اين قرآن و نه به آن [توراتى‏] كه پيش از آن است هرگز ايمان نخواهيم آورد.»
و اى كاش بيدادگران را هنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان بازداشت شده‏‌اند مى‌‏ديدى
[كه چگونه‏] برخى از آنان با برخى [ديگر جدل و] گفتگو مى‏‌كنند؛
كسانى كه زيردست بودند به كسانى كه [رياست و] برترى داشتند، مى‏‌گويند:
«اگر شما نبوديد قطعاً ما مؤمن بوديم.»
قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا
أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ الْهُدى‏ بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ
بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ (۳۲)
كسانى كه [رياست و] برترى داشتند، به كسانى كه زيردست بودند، مى‌‏گويند:
«مگر ما بوديم كه شما را از هدايت -پس از آنكه به سوى شما آمد- بازداشتيم؟
[نه،] بلكه خودتان گناهكار بوديد.»
وَ قالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً
وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ
وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِي أَعْناقِ الَّذِينَ كَفَرُوا
هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۳۳)
و كسانى كه زيردست بودند به كسانى كه [رياست و] برترى داشتند، مى‌‏گويند:
«[نه،] بلكه نيرنگ شب و روز [شما بود] آنگاه كه ما را وادار مى‌‏كرديد كه به خدا كافر شويم و براى او همتايانى قرار دهيم.»
و هنگامى كه عذاب را ببينند پشيمانى خود را آشكار كنند [آشکار نمی‌کنند، مخفی میکنند].
و در گردنهاى كسانى كه كافر شده‏‌اند غُلها مى‌‏نهيم؛
آيا جز به سزاى آنچه انجام مى‌‏دادند مى‌‏رسند؟
وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (۳۴)
و [ما] در هيچ شهرى هشداردهنده‏‌اى نفرستاديم جز آنكه خوشگذرانان آنها گفتند:
«ما به آنچه شما بدان فرستاده شده‏‌ايد كافريم.»
وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ (۳۵)
و گفتند: «ما دارايى و فرزندانمان از همه بيشتر است و ما عذاب نخواهيم شد.»

إِنَّا جَعَلْنا في‏ أَعْناقِهِمْ‏ أَغْلالاً

[سورة يس (۳۶): الآيات ۱ الى ۱۰]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏
به نام خداوند رحمتگر مهربان‏
يس (۱)
يس‏[/ياسين‏]
وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ (۲)
سوگند به قرآن حكمت‌‏آموز،
إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (۳)
كه قطعاً تو از [جمله‏] پيامبرانى،
عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (۴)
بر راهى راست.
تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ (۵)
[و كتابت‏] از جانب آن عزيزِ مهربان نازل شده است،
لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ (۶)
تا قومى را كه پدرانشان بيم‏‌داده نشدند و در غفلت ماندند، بيم دهى.
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى‏ أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (۷)
آرى، گفته [خدا] در باره بيشترشان محقّق گرديده است، در نتيجه آنها نخواهند گرويد.
إِنَّا جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ (۸)
ما در گردنهاى آنان، تا چانه‏‌هايشان، غُلهايى نهاده‌‏ايم،
به طورى كه سرهايشان را بالا نگاه داشته و ديده فرو هشته‏‌اند.
وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ (۹)
و [ما] فراروى آنها سدّى و پشت سرشان سدّى نهاده و پرده‌‏اى بر [چشمان‏] آنان فرو گسترده‏‌ايم،
در نتيجه نمى‏‌توانند ببينند.

وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (۱۰)
و آنان را چه بيم دهى [و] چه بيم ندهى، به حالشان تفاوت نمى‌‏كند: نخواهند گرويد.

ورک‌شاپ حضرت سلیمان ع!
حضرت سلیمان ع اعتراف کرد که تمنّا را بر تقدیر ترجیح داده است!
ویژگی «اوّاب» اینه که وقتی فهمیدی اشتباه کردی و تمنا رو بر تقدیر ترجیح دادی و تقدیر رو فدای تمناهات نمودی «إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي»،
از روی تاریکی قلبت «
حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ: تا [هنگام نماز گذشت و خورشيد] در پس حجابِ ظلمت شد.» باید بفهمی که اشتباه کردی و دوباره به سمت نور برگردی!

[سورة ص (۳۸): الآيات ۳۰ الى ۴۰]
وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (۳۰)
و سليمان را به داوود بخشيديم. چه نيكو بنده‌‏اى! به راستى او توبه‌‏كار [و ستايشگر] بود.
إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِناتُ الْجِيادُ (۳۱)
هنگامى كه [طرف‏] غروب، اسبهاى اصيل را بر او عرضه كردند،
فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ (۳۲)
[سليمان‏] گفت: «واقعاً من دوستىِ اسبان را بر ياد پروردگارم ترجيح دادم تا [هنگام نماز گذشت و خورشيد] در پس حجابِ ظلمت شد.»
رُدُّوها عَلَيَّ
فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ (۳۳)
[گفت: « اسبها] را نزد من بازآوريد.»
پس شروع كرد به دست كشيدن بر ساقها و گردن آنها
[و سرانجام وقف كردن آنها در راه خدا].

داستان ردّ شمس + «قبض و بسط»

در این ترجمه عبارت [اسبها را نزد من بازآوريد] جالب نیست.
در واقع جناب سلیمان ع از آل محمد ع خواست تا نور را به قلب او برگردانند «رُدُّوها عَلَيَّ»
تا بتواند با این نور ولایت، عامل به وظیفه خود که فدا نمودن تمناها برای تقدیرات است، موفق گردد، انگاری فرصتی دیگر به او داده شد.
اِی وای! خورشید رفت! نور رفت!
دیگه سایه‌ای متحرک و نورانی نیست تا از حرکت اون سایه چیزی بفهمیم!
لطفا خورشید را برگردانید! لطفا نور خورشید را به قلبم برگردانید! تا علوم ربانی بر سرم سایه افکند!
فیء: یتفیوا ظلاله»
تا از روی حرکت این سایه یعنی از روی قبض و بسط نور قلبم، متوجه کلام نورانی آل محمد ع گردم، ان شاء الله تعالی. 
وقتی نور به قلب سلیمان برگشت تونست دست از تمناهاش برداره!
اشاره به اینکه تا با یاد نور صاحبان نور، ملک موکل، نور رو به قلب اهل یقینی – که میرفت با استعمال حسد، تاریکی در قلبش لانه گزیند – برنگرداند و رد شمس، تاویلا برایش صورت نگیرد، نمی تواند بفهمد تمناهایش کار دستش داده و فرصت را از او گرفته است.
و عامل تاریکی قلبش، یعنی حسادت قلب اوست که چشمش بدنبال نعمتهای بی‌ارزش تمناهایش بوده، لذا زمان طلایی برای انجام وظیفه و عمل به نور ولایت را از او گرفته است.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی