دکتر محمد شعبانی راد

انتخابِ خودخواسته!

Voluntary choice!
No one is forcing you to do anything.
It’s up to you to choose what to do.
So accept the consequences of your own choice.

انتخاب خودخواسته!
دوراهی سخت انتخاب!
دیلما! «dilemma»
دوراهی زندگی! «بین الامرین»
دوراهی نور و ظلمت!
دوراهی حسادت و نور
دوراهی مرگ و زندگی!
دوراهی سعادت و شقاوت!
دوراهی خلود در بهشت یا جهنم!
دوراهی سرنوشت!
دوراهی دعوت: دعوت شیطان و قبیله‌اش، و فراخوان داعی الله «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ»!
«حِينَ أَقِفُ بَيْنَ دَعْوَتِكَ وَ دَعْوَةِ الشَّيْطَانِ»‌، «فَجَعَلَ الِاخْتِيَارَ إِلَيْهِمْ فِي الْكُفْرِ وَ الْإِيمَانِ»، «فمنکم من  یختار الکفر بسوء اختیاره و منکم من یختار الایمان بحسن اختیاره»، «فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ»: بر سر دوراهی حسادت «کفر» و نور «ایمان»، مختار هستی که یک راه رو – به اختیار خودت – برگزینی!
اهل حسادت، ظلمت را بر نور ترجیح دادند: «الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ، همانان كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى‏‌دهند».

وَيْلٌ لِلْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ شَدِيدٍ الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ

[سورة إبراهيم (۱۴): الآيات ۱ الى ۳]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏
به نام خداوند رحمتگر مهربان‏
الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى‏ صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (۱)
الف، لام، راء. كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آورى: به سوى راه آن شكست ناپذير ستوده.
اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ وَيْلٌ لِلْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ شَدِيدٍ (۲)
خدايى كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست، و واى بر كافران از عذابى سخت.
الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ (۳)
همانان كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى‏‌دهند و مانع راه خدا مى‌‏شوند و آن را كج مى‌‏شمارند. آنانند كه در گمراهى دور و درازى هستند.

فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى!

[سورة فصلت (۴۱): الآيات ۱۶ الى ۲۰]
وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏ فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (۱۷)
و امّا ثموديان: پس آنان را راهبرى كرديم و[لى‏] كوردلى را بر هدايت ترجيح دادند، پس به [كيفر] آنچه مرتكب مى‌‏شدند صاعقه عذابِ خفّت‏‌آور آنان را فروگرفت.

زندگی همش همینه، یعنی سر یک دوراهی قرار گرفتنه!
و این تو هستی که یکی از این دو راه رو انتخاب می کنی!
تا زمانی که با نور آشنا نشده‌ایم، یعنی با قلبمون، قبض و بسط نور رو متوجه نشده‌ایم، بر سر دوراهی گیر نکرده‌ایم! فقط داریم یک راه رو میریم جلو! و اونم راه تاریکی حسادت است!
… در مثال تصویری بالا، میشه بشینیمو دست رو دست بذاریم تا بمب بالاخره منفجر بشه! اما نه، باید یه کاری کرد و یه سیمی باید قطع بشه، خُب ما نمی‌دونیم کدوم سیم را باید قطع کنیم و اینجا «ذکر الله» به دادمون میرسه، یعنی انگاری با نور و ظلمت قلبت می‌فهمی کدوم سیمو باید قطع کنی و کدومش باید وصل باقی بمونه!
پس، از وقتی که با نور قلب آشنا می‌شویم، تازه بر سر دوراهی قرار می‌گیریم! اینجا تصمیم با ماست که کدام راه را انتخاب کنیم و در پیش بگیریم. لذا آشنایی با نور، آشنایی با راه زندگی جدیدی است که تا بحال باهاش آشنا نبودیم و کسی اینجوری زندگی کردن رو بهمون پیشنهاد نداده بود و این نور است که به ما معنای حرفهایی که می‌زنیم و کلماتی که می‌گوییم را مشخص می‌کند و می‌گوید.
پیام آوران الهی نور، فقط مبشّر و منذر هستند، فقط این راه و روش نورانی را برایمان توصیف کرده‌اند، اما هیچکس ما را مجبور به رفتن در این راه نمی‌کند، بلکه این ما هستیم که وقتی پی به اهمیت و ارزش کاربرد نور هدایت بردیم، باید راغب و شائق به این نور هدایت شویم و انگاری بی‌اختیار و دیوانه‌وار بسویش بشتابیم که «حی علی الصلاة».
پس زندگی تا قبل ا ز آشنایی با نور، حرکت در یک راه و یک مسیر است و آن هم مسیر تاریکی، پس زندگی نیست و مردگی است! اما وقتی با نور آشنا شدی مسیر جدیدی را یاد میگیری، اما هنوز بر سر دوراهی انتخاب ایستاده‌ای و از حالا به بعد اگه مسیر نورانی هدایت را انتخاب کنی و طیّ طریق نمایی در حقیقت داری زندگی میکنی، چون با عامل حیات همراه و لینک هستی، اما اگه پس از آشنایی با نور، باز هم انتخابت بر سر دوراهی نور و ظلمت، همچنان تاریکی حسادت باشد، مرتکب اشتباه مرگباری خواهی شد که دیگه قابل جبران نیست.

چقدر نور رو میشناسیم؟!
نور، فرایند اجباری نیست!
در حقیقت یه جور توصیه است «وصی». یک جور امر خاص است! امری که تو رو مجبور به اطاعت کنه نیست! یه جور توصیه است، یه جور پیشنهاد است، یه جور رای و نظریه و دادن علم است، یه جور سفارش کردن است، و طرف مقابل در اینکه به این وصیت یا امر یا پیشنهاد یا سفارش، عمل کند یا نکند، آزاد و مختار است. «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین».
در بین الامرین قرار گرفتن یعنی در بین نور حق و تاریکی باطل قرار گرفتن، الامر النور؛ نور چگونه امری است؟ امری است که اجباری نیست! و امری است یا نظری است که به ما واگذار نشده و نظر، نظر خداست «الله نور السماوات و الارض»، ما فقط باید مجری این نظرات نورانی باشیم. «الله یقبض و یبصط»، قلب سلیم در بین الامرین‌ها، توانایی فهم نور و ظلمت درون خود، که فعل خدا در این قلب است، را دارد.
این مطلب خیلی مهمه و بیشتر بهش توجه کنیم: «نور، امری است که اجباری نیست.» کاملا اختیاری است، این نور به قلب تحمیل نمیشه! فقط ارائه میشه! تبلیغ نور و نه تحمیل نور! میخوای قبول کن! میخوای قبول نکن!

مثال زیبای اپلیکیشن جی‌پی‌اس آنلاین و انتخاب راننده!

با مثال زیبای جی پی اس می فهمیم دستورات جی‌پی‌اس برای راننده، واقعا اجباری نیست که اگه راننده مسیر پیشنهادی اونو دنبال نکنه، این دستگاه مسیریاب، دو تا سرباز بفرسته راننده حرف‌گوش‌نکن رو ببرن زندان! یا به راننده بی‌احترامی کنه و یه چیزی خارج از عرف بهش بگه!
قلبها باید اختیارا تن به نور هدایت بدهند، انتخاب بهشت و جهنم کاملا خودخواسته و اختیاری است! کسی رو نمیشه بزور به بهشت برد یا بزور به جهنم برد! این خود شخص است که یا رویه بهشتیان را، اختیارا در پیش میگیرد، و یا اختیارا روش زندگیی در پیش می گیرد که سر از جهنم در می‌آورد و این در بین الامرین‌ها معلوم می شود، یعنی وقتی بین دو حالت حق و باطل قرار می‌گیری، نور حق، تو رو مجبور به قبول اطاعت از خودش نمیکنه، فقط راهنمایی‌ات میکنه که این روش، روش زیبا و درست است، حالا میخوای عمل کن، میخوای عمل نکن!
تعلیم نور، فرایندی اجباری نباید باشد!
خودت باید بفهمی چیز باارزشیه و دنبالش باشی!
ببین به هر واژه از هزار واژه مترادف نور که نگاه کنی، خودت میبینی که معنا و مفهوم اجبار کردن، در اونها وجود نداره (1+1)!
یک رابطه عاشقانه است «عشق»!
یک رابطه عارفانه است «عرف»!
یک رابطه مهربانانه است «رحم»!
یک رابطه مادارنه است «ام»!
یک رابطه پدر فرزندی است «ابو»!
یک رابطه برادرانه است «اخو»!
یک رابطه بین طبیب رایگان و بیمار سرطانی حسد است!
یک رابطه جی پی اس رایگان گویا و ناطق، و راننده ناوارد به خیابانهای شهر نا آشناست!
«ولی» است! «صلی» است! «صوم» است! «حجّ» است! شفاست ! و …
هزار واژه اینو فریاد میزنن که نور، یه همچین چیز با ارزشی است! در عین حال اصلا اجباری نیست! میل خودته! میخوای بپذیری، بفرما! نمیخوای بپذیری، خوش آمدی جانم! این تو و اونم سرنوشت کسانی که زیر بار قبول نور نرفتند!
قلوب ناپاک و فرسوده اهل حسادت، هرگز زیبایی‌های نور هدایت را در ملکوت قلب خود، نمی‌خواهند که ببینند.
هر چیز بی‌ارزشی رو بجای نور با‌ارزش، اشتباه نگیریم!
نور یعنی اتباع گام به گام، نه از سرِ اجبار که از سر عشق و علاقه و اختیار!
نور فرایند ناشناخته‌ای است که باید تمام ابعاد و جهاتش را با قلبمان بخوبی بشناسیم.

نور یعنی اتباع گام به گام!

دوراهی دعوت نورانی خدای مهربان و دعوت ظلمانی شیطان!

[دعوت خدا – دعوت شیطان]:
وقتی بر سر دوراهی نور و ظلمت قرار می گیریم، از دو نقطه مقابل و متضاد هم، ما را به سمت خودشان دعوت می‌کنند «حِينَ أَقِفُ بَيْنَ دَعْوَتِكَ وَ دَعْوَةِ الشَّيْطَانِ‌»، «مَا أَعْجَبَ مَا أَشْهَدُ بِهِ عَلَى نَفْسِي، وَ أُعَدِّدُهُ مِنْ مَكْتُومِ أَمْرِي»، نور، امری مکتوم است درون قلب ما! که فقط خودمون شاهد آنیم و این نور هدایت که درون قلبمان شاهدش هستیم چه چیز عجیب و شگفت آوری است واقعا!
(23) فَمَنْ أَجْهَلُ مِنِّي، يَا إِلَهِي، بِرُشْدِهِ وَ مَنْ أَغْفَلُ مِنِّي عَنْ حَظِّهِ وَ مَنْ أَبْعَدُ مِنِّي مِنِ اسْتِصْلَاحِ نَفْسِهِ حِينَ أُنْفِقُ مَا أَجْرَيْتَ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ فِيمَا نَهَيْتَنِي عَنْهُ مِنْ مَعْصِيَتِكَ وَ مَنْ أَبْعَدُ غَوْراً فِي الْبَاطِلِ، وَ أَشَدُّ إِقْدَاماً عَلَى السُّوءِ مِنِّي حِينَ أَقِفُ بَيْنَ دَعْوَتِكَ وَ دَعْوَةِ الشَّيْطَانِ فَأَتَّبِعُ دَعْوَتَهُ عَلَى غَيْرِ عَمًى مِنِّي فِي مَعْرِفَةٍ بِهِ وَ لَا نِسْيَانٍ مِنْ حِفْظِي لَهُ‏
[23 اى خداى من، كيست برستگارى خود از من نادان‏تر و از بهره خود فراموشكارتر و از اصلاح و سازگار نمودن نفس خود دورتر در حاليكه روزى را كه بر من رسانده‌‏اى در نافرمانيت كه مرا از آن بازداشتى صرف ميكنم؟ و كيست از من در نادرستى فرو رونده‏‌تر و بر اقدام به بدى سخت‌تر هنگاميكه بين دعوت تو (به سعادت و نيكبختى) و دعوت شيطان (به شقاوت و بدبختى) مي‌ايستم پس (با اينكه در پذيرفتن هر يك از آن دو دعوت توانا هستم) دعوت شيطان را نه از روى نابينائى در شناختن او و نه از روى فراموشى (گمراه كردن) او ميپذيرم؟-]
(24) وَ أَنَا حِينَئِذٍ مُوقِنٌ بِأَنَّ مُنْتَهَى دَعْوَتِكَ إِلَى الْجَنَّةِ، وَ مُنْتَهَى دَعْوَتِهِ إِلَي النَّارِ.
[24 و من در اين هنگام باور دارم كه سرانجام (نتيجه) دعوت تو بهشت و انجام دعوت او آتش است-]
(25) سُبْحَانَكَ!! مَا أَعْجَبَ مَا أَشْهَدُ بِهِ عَلَى نَفْسِي، وَ أُعَدِّدُهُ مِنْ مَكْتُومِ أَمْرِي.
[25 منزّه و پاكى (شگفتا) چه شگفت‌‏آور است آنچه در باره خود بآن گواهى ميدهم، و كار پنهانى خويش را شمارش مينمايم (آشكار ميسازم)-]

حِينَ أَقِفُ بَيْنَ دَعْوَتِكَ وَ دَعْوَةِ اَلشَّيْطَانِ!

وقتی که بین تمنّا و تقدیر قرار میگیری،
انگاری بین دو دعوت گیر می‌افتی:
دعوت فرشتۀ نگهبان و دعوت شیطان!

امام سجاد علیه السلام:
اَللَّهُمَّ
پروردگارا،
يَا مَنْ بِرَحْمَتِهِ يَسْتَغيثُ اَلْمُذْنِبُونَ
اى آنكه گناهكاران به سبب رحمتش، فريادرس مى‌طلبند.

وَ يَا مَنْ إِلَى ذِكْرِ إِحْسَانِهِ يَفْزَعُ اَلْمُضْطَرُّونَ
و اى آنكه بيچارگان به ياد احسان او فرياد و زارى مى‌كنند.

وَ يَا مَنْ لِخِيفَتِهِ يَنْتَحِبُ اَلْخَاطِئُونَ
و اى آنكه خطاكاران از ترس او با آه و ناله مى‌گريند.

يَا أُنْسَ كُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِيبٍ،
اى آرام دلهاى متوحش سرگردان،

وَ يَا فَرَجَ كُلِّ مَكْرُوبٍ كَئِيبٍ،
اى گشايش دلهاى اندوهگين و شكسته،

وَ يَا غَوْثَ كُلِّ مَخْذُولٍ فَرِيدٍ،
و اى فريادرس انسان‌هاى خوار و تنها مانده،

وَ يَا عَضُدَ كُلِّ مُحْتَاجٍ طَرِيدٍ
اى ياور هر نيازمند رانده شده.

أَنْتَ اَلَّذِي وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً
تويى كه به گسترۀ علم و رحمتت بر همۀ موجودات احاطه دارى.

وَ أَنْتَ اَلَّذِي جَعَلْتَ لِكُلِّ مَخْلُوقٍ فِي نِعَمِكَ سَهْماً
و تويى كه براى هر آفريده‌اى، بهره‌اى در نعمتهايت قرار داده‌اى.
«همه از نعمت نور الولایة بهره مند میشوند!»

وَ أَنْتَ اَلَّذِي عَفْوُهُ أَعْلَى مِنْ عِقَابِهِ
تويى كه بخشش و عفوت از كيفرت برتر است.

وَ أَنْتَ اَلَّذِي تَسْعَى رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ.
تويى كه رحمتت بر غضبت پيشى مى‌گيرد.

وَ أَنْتَ اَلَّذِي عَطَاؤُهُ أَكْثَرُ مِنْ مَنْعِهِ.
و تويى كه بخشش و فضلت از منعت بيشتر است.

وَ أَنْتَ اَلَّذِي اِتَّسَعَ اَلْخَلاَئِقُ كُلُّهُمْ فِي وُسْعِهِ.
تويى كه همۀ آفريدگان را از رحمت واسعۀ خود، وسعت عطا كرده‌اى
(و به همه مخلوقات، بهرۀ كامل بخشيده‌اى).

وَ أَنْتَ اَلَّذِي لاَ يَرْغَبُ فِي جَزَاءِ مَنْ أَعْطَاهُ.
تويى كه از عطا و بخشش خود به خلق، پاداش نمى‌خواهى.

وَ أَنْتَ اَلَّذِي لاَ يُفْرِطُ فِي عِقَابِ مَنْ عَصَاهُ.
و تويى كه در كيفر گناهكاران افراط (زياده‌روى) نمى‌كنى.

وَ أَنَا، يَا إِلَهِي، عَبْدُكَ اَلَّذِي أَمَرْتَهُ بِالدُّعَاءِ
و من اى خدا، بنده توام كه او را به دعا امر فرمودى

فَقَالَ: لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ، هَا أَنَا ذَا، يَا رَبِّ، مَطْرُوحٌ بَيْنَ يَدَيْكَ.
و او لبيك و سعديك گويان اظهار كرد كه اينك منم،
اى پروردگار بنده‌اى كه در پيشگاهت به خاك ذلّت و عبوديت افتاده.

أَنَا اَلَّذِي أَوْقَرَتِ اَلْخَطَايَا ظَهْرَهُ،
منم آنكه خطاها بر پشتش بس سنگينى كرده است

وَ أَنَا اَلَّذِي أَفْنَتِ اَلذُّنُوبُ عُمُرَهُ،
و منم آنكه عمرش در گناه فانى شده است.

وَ أَنَا اَلَّذِي بِجَهْلِهِ عَصَاكَ،
و منم آنكه با نادانى تو را نافرمانى كرده

وَ لَمْ تَكُنْ أَهْلاً مِنْهُ لِذَاكَ.
در حالى كه تو شايستۀ نافرمانى او نبودى.

هَلْ أَنْتَ، يَا إِلَهِي، رَاحِمٌ مَنْ دَعَاكَ فَأُبْلِغَ فِي اَلدُّعَاءِ
اكنون، اى خداى من، آيا در بارۀ كسى كه به درگاهت دعا مى‌كند ترحم خواهى كرد تا بر دعا بيفزايم‌؟

أَمْ أَنْتَ غَافِرٌ لِمَنْ بَكَاكَ فَأُسْرِعَ فِي اَلْبُكَاءِ
و آيا آن را كه به درگاهت گريه كند مى‌آمرزى تا بيشتر گريه كنم‌؟

أَمْ أَنْتَ مُتَجَاوِزٌ عَمَّنْ عَفَّرَ لَكَ وَجْهَهُ تَذَلُّلاً
آيا هر كه را كه با خوارى در پيشگاه با عزّتت، روى خود به خاك ذلّت بمالد مى‌بخشى‌؟

أَمْ أَنْتَ مُغْنٍ مَنْ شَكَا إِلَيْكَ، فَقْرَهُ تَوَكُّلاً
و آن كس را كه از فقر و پريشانى خود به حضرتت شكايت مى‌كند و توكل و اعتمادش به تو است بى‌نياز خواهى كرد؟

إِلَهِي لاَ تُخَيِّبْ مَنْ لاَ يَجِدُ مُعْطِياً غَيْرَكَ،
خدايا كسى را كه جز تو بخشنده‌اى نمى‌يابد نوميد مكن،

وَ لاَ تَخْذُلْ مَنْ لاَ يَسْتَغْنِي عَنْكَ بِأَحَدٍ دُونَكَ.
و كسى را كه از احدى جز تو بى‌نيازى نمى‌طلبد، نوميد و خوار مگردان.

إِلَهِي فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ،
خدايا پس بر محمد و آل او درود فرست،

وَ لاَ تُعْرِضْ عَنِّي وَ قَدْ أَقْبَلْتُ عَلَيْكَ،
و از من كه به سوى تو رو آورده‌ام روى مگردان،

وَ لاَ تَحْرِمْنِي وَ قَدْ رَغِبْتُ إِلَيْكَ،
و مرا كه مشتاق و متضرع به درگاه توام از عنايتت محروم مفرما

وَ لاَ تَجْبَهْنِي بِالرَّدِّ وَ قَدِ اِنْتَصَبْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ.
و اكنون كه در پيشگاهت ايستاده‌ام دست ردّ بر پيشانيم مزن.

أَنْتَ اَلَّذِي وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِالرَّحْمَةِ،
تو آنى كه ذات پاك خود را به رحمت، وصف فرموده‌اى،

فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اِرْحَمْنِي،
بر محمد و آل او درود فرست، و به من رحم كن،

وَ أَنْتَ اَلَّذِي سَمَّيْتَ نَفْسَكَ بِالْعَفْوِ فَاعْفُ عَنِّي
تو آنى كه خود را بخشنده ناميدى، پس مرا ببخش.

قَدْ تَرَى يَا إِلَهِي، فَيْضَ دَمْعِي مِنْ خِيفَتِكَ،
اى خداى من، مى‌بينى كه اشك چشمم از ترس تو روان شده است

وَ وَجِيبَ قَلْبِي مِنْ خَشْيَتِكَ،
و دلم از بيم عظمتت نگران گرديده

وَ اِنْتِقَاضَ جَوَارِحِي مِنْ هَيْبَتِكَ
و اندامم از بزرگى و عظمتت لرزان شده است.

كُلُّ ذَلِكَ حَيَاءٌ مِنْكَ لِسُوءِ عَمَلِي،
همه اين‌ها از شرمندگى از تو است به خاطر رفتار ناپسندم،

وَ لِذَاكَ خَمَدَ صَوْتِي عَنِ اَلْجَأْرِ إِلَيْكَ،
و از همين رو است كه صدايم از زارى و تضرع به درگاهت گرفته

وَ كَلَّ لِسَانِي عَنْ مُنَاجَاتِكَ.
و زبانم از راز و نياز با تو كند شده است.

يَا إِلَهِي فَلَكَ اَلْحَمْدُ
اى خداى من، شكر و سپاس براى تو است

فَكَمْ مِنْ عَائِبَةٍ سَتَرْتَهَا عَلَيَّ فَلَمْ تَفْضَحْنِي،
كه چه بسيار عيبم را پوشاندى و رسوايم نكردى،

وَ كَمْ مِنْ ذَنْبٍ غَطَّيْتَهُ عَلَيَّ فَلَمْ تَشْهَرْنِي،
و چه فراوان گناهم را پنهان كردى و مشهورم نساختى

وَ كَمْ مِنْ شَائِبَةٍ أَلْمَمْتُ بِهَا فَلَمْ تَهْتِكْ عَنِّي سِتْرَهَا،
و چه بسيار زشتيها كه انجام دادم و پردۀ مرا ندريدى

وَ لَمْ تُقَلِّدْنِي مَكْرُوهَ شَنَارِهَا،
و طوق زشتى آن را بر گردنم نيفكندى،

وَ لَمْ تُبْدِ سَوْءَاتِهَا لِمَنْ يَلْتَمِسُ مَعَايِبِي مِنْ جِيرَتِي، 
وَ حَسَدَةِ نِعْمَتِكَ عِنْدِي
و بديهاى آن را بر همسايگانم كه در جستجوى عيبهايم هستند،
و نيز بر حسودانى كه از وجود نعمتهاى تو در نزد من رشگ مى‌برند، آشكار نساختى.

ثُمَّ لَمْ يَنْهَنِي ذَلِكَ عَنْ أَنْ جَرَيْتُ إِلَى سُوءِ مَا عَهِدْتَ مِنِّي!
امّا، آن همه خوبيهاى تو من را از انجام كارهاى بدى كه تو از من مى‌دانى باز نداشت!

فَمَنْ أَجْهَلُ مِنِّي، يَا إِلَهِي، بِرُشْدِهِ
معبود من، چه كسى از من نادانتر به رشد و رستگارى خود است‌؟

وَ مَنْ أَغْفَلُ مِنِّي عَنْ حَظِّهِ
و چه كسى از من غافلتر از بهره و نيكبختى خود است‌؟

وَ مَنْ أَبْعَدُ مِنِّي مِنِ اِسْتِصْلاَحِ نَفْسِهِ
و چه كسى از من دورتر از اصلاح ذات خود است

حِينَ أُنْفِقُ مَا أَجْرَيْتَ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ فِيمَا نَهَيْتَنِي عَنْهُ مِنْ مَعْصِيَتِكَ
در حالى كه روزى تو را در راه معصيت تو كه مرا از آن نهى كرده‌اى صرف مى‌كنم‌؟

وَ مَنْ أَبْعَدُ غَوْراً فِي اَلْبَاطِلِ،
و چه كسى از جهت غوطه‌ورى در باطل از من دورتر است‌؟

وَ أَشَدُّ إِقْدَاماً عَلَى اَلسُّوءِ مِنِّي
و چه كسى از جهت ارتكاب بديها از من سخت‌تر است

حِينَ أَقِفُ بَيْنَ دَعْوَتِكَ وَ دَعْوَةِ اَلشَّيْطَانِ
 
كه وقتى بين دعوت تو و دعوت شيطان قرار مى‌گيرم

فَأَتَّبِعُ دَعْوَتَهُ عَلَى غَيْرِ عَمًى مِنِّي فِي مَعْرِفَةٍ بِهِ وَ لاَ نِسْيَانٍ مِنْ حِفْظِي لَهُ
دعوت شيطان را – نه از روى نابينايى در شناختم از او و نه از روى فراموشى او – مى‌پذيرم‌؟

وَ أَنَا حِينَئِذٍ مُوقِنٌ بِأَنَّ مُنْتَهَى دَعْوَتِكَ إِلَى اَلْجَنَّةِ، وَ مُنْتَهَى دَعْوَتِهِ إِلَي اَلنَّارِ.
و من هم اكنون باور دارم كه فرجام دعوت تو بهشت و پايان دعوت او آتش است.

سُبْحَانَكَ!
پاك و منزّهى!

مَا أَعْجَبَ مَا أَشْهَدُ بِهِ عَلَى نَفْسِي،
چه شگفت‌آور است چيزى كه بر خود گواهى مى‌دهم،

وَ أُعَدِّدُهُ مِنْ مَكْتُومِ أَمْرِي.
و از امور پنهانى خودم مى‌شمارم.

وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِكَ أَنَاتُكَ عَنِّي،
و شگفت‌تر از آن، بردبارى تو دربارۀ من

وَ إِبْطَاؤُكَ عَنْ مُعَاجَلَتِي،
و درنگ تو از تعجيل در كيفر من است،

وَ لَيْسَ ذَلِكَ مِنْ كَرَمِي عَلَيْكَ،
و اين به خاطر گرامى بودن من نزد تو نيست،

بَلْ تَأَنِّياً مِنْكَ لِي، 
وَ تَفَضُّلاً مِنْكَ عَلَيَّ
بلكه به خاطر مدارا و احسان تو بر من است

لِأَنْ أَرْتَدِعَ عَنْ مَعْصِيَتِكَ اَلْمُسْخِطَةِ،
تا از معصيت خشم‌آور تو خوددارى كنم

وَ أُقْلِعَ عَنْ سَيِّئَاتِيَ اَلْمُخْلِقَةِ،
و از گناهان خوار كننده، دست بر دارم

وَ لِأَنَّ عَفْوَكَ عَنِّي أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنْ عُقُوبَتِي
و نيز به خاطر آن است كه گذشتن تو از من به درگاهت از كيفر من محبوبتر است.

بَلْ أَنَا، يَا إِلَهِي، أَكْثَرُ ذُنُوباً، وَ أَقْبَحُ آثَاراً، وَ أَشْنَعُ أَفْعَالاً، وَ أَشَدُّ فِي اَلْبَاطِلِ تَهَوُّراً ،
بلكه من، اى پروردگار من، گناهانى بيشتر و آثارى زشت‌تر و در باطل، بى‌باكى شديدتر دارم

وَ أَضْعَفُ عِنْدَ طَاعَتِكَ تَيَقُّظاً،
و هنگام طاعت تو بيداريم كمتر است

وَ أَقَلُّ لِوَعِيدِكَ اِنْتِبَاهاً وَ اِرْتِقَاباً مِنْ أَنْ أُحْصِيَ لَكَ عُيُوبِي، أَوْ أَقْدِرَ عَلَى ذِكْرِ ذُنُوبِي.
و براى وعده‌هاى تو، آگاهى و مراقبتم كمتر از آن است كه عيبهاى خود را براى تو بشمارم يا بتوانم گناهانم را بياد آورم.

وَ إِنَّمَا أُوَبِّخُ بِهَذَا نَفْسِي طَمَعاً فِي رَأْفَتِكَ اَلَّتِي بِهَا صَلاَحُ أَمْرِ اَلْمُذْنِبِينَ، وَ رَجَاءً لِرَحْمَتِكَ اَلَّتِي بِهَا فَكَاكُ رِقَابِ اَلْخَاطِئِينَ.
و فقط به خاطر طمع در مهربانى تو كه اصلاح كار گناهكاران به آن است، خودم را با اين سخنان توبيخ مى‌كنم و نيز به خاطر اميد به رحمت تو كه نجات خطاكاران به آن است.

اَللَّهُمَّ
پروردگارا،

وَ هَذِهِ رَقَبَتِي قَدْ أَرَقَّتْهَا اَلذُّنُوبُ،
و اين گردن من است كه گناهان، آن را باريك كرده است،

فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ،
پس بر محمد و آل او درود فرست،

وَ أَعْتِقْهَا بِعَفْوِكَ،
و با منّت خود آن را سبك فرما.

وَ هَذَا ظَهْرِي قَدْ أَثْقَلَتْهُ اَلْخَطَايَا،
و اين پشت من است در زير بار خطاها خميده،

فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ،
پس بر محمد و خاندانش درود بفرست

وَ خَفِّفْ عَنْهُ بِمَنِّكَ
و به فضل خود بار خطاى من بكاه.

يَا إِلَهِي
اى خداى من،

لَوْ بَكَيْتُ إِلَيْكَ حَتَّى تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَيْنَيَّ،
اگر به درگاهت بگريم تا پلكهاى چشمانم بيفتد

وَ اِنْتَحَبْتُ حَتَّى يَنْقَطِعَ صَوْتِي،
و با آواز بلند ناله كنم تا صدايم قطع شود

وَ قُمْتُ لَكَ حَتَّى تَتَنَشَّرَ قَدَمَايَ،
و در پيشگاه تو بايستم تا پاهايم ورم كند،

وَ رَكَعْتُ لَكَ حَتَّى يَنْخَلِعَ صُلْبِي،
و در برابرت ركوع كنم تا استخوان پشتم از جا در آيد

وَ سَجَدْتُ لَكَ حَتَّى تَتَفَقَّأَ حَدَقَتَايَ،
و براى تو سجده كنم تا كاسۀ چشمانم بگودى رود

وَ أَكَلْتُ تُرَابَ اَلْأَرْضِ طُولَ عُمُرِي،
و همۀ عمرم، خاك زمين بخورم

وَ شَرِبْتُ مَاءَ اَلرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِي،
و تا پايان روزگارم آب خاكستر بنوشم

وَ ذَكَرْتُكَ فِي خِلاَلِ ذَلِكَ حَتَّى يَكِلَّ لِسَانِي،
و در خلال اين‌ها به ذكر تو مشغول شوم تا زبانم كند شود

ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِي إِلَى آفَاقِ اَلسَّمَاءِ اِسْتِحْيَاءً مِنْكَ
آنگاه به خاطر شرمندگى، چشم به اطراف آسمان بلند نكنم،

مَا اِسْتَوْجَبْتُ بِذَلِكَ مَحْوَ سَيِّئَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ سَيِّئَاتِي.
با اين كارها هرگز مستوجب از بين رفتن گناهى از گناهانم نمى‌شوم.

وَ إِنْ كُنْتَ تَغْفِرُ لِي حِينَ أَسْتَوْجِبُ مَغْفِرَتَكَ،
و آنگاه كه سزاوار آمرزش تو شوم اگر مرا بيامرزى،

وَ تَعْفُو عَنِّي حِينَ أَسْتَحِقُّ عَفْوَكَ
و آنگاه كه شايستۀ بخشش تو شوم اگر مرا ببخشى،

فَإِنَّ ذَلِكَ غَيْرُ وَاجِبٍ لِي بِاسْتِحْقَاقٍ، 
وَ لاَ أَنَا أَهْلٌ لَهُ بِاسْتِيجَابٍ،
محققا آن بخشش تو از روى استحقاق و شايستگى من واجب نشده است.

إِذْ كَانَ جَزَائِي مِنْكَ فِي أَوَّلِ مَا عَصَيْتُكَ اَلنَّارَ،
زيرا، نخستين بار كه تو را معصيت كردم، جزاى من از جانب تو آتش بوده است.

فَإِنْ تُعَذِّبْنِي فَأَنْتَ غَيْرُ ظَالِمٍ لِي.
از اين رو، اگر مرا كيفر نمايى به من ستم نكرده‌اى.

إِلَهِي فَإِذْ قَدْ تَغَمَّدْتَنِي بِسِتْرِكَ فَلَمْ تَفْضَحْنِي،
اى خداى من، و چون مرا با پردۀ خود پوشاندى و رسوايم نكردى،

وَ تَأَنَّيْتَنِي بِكَرَمِكَ فَلَمْ تُعَاجِلْنِي،
و با بخشش خود با من مدارا كردى و در كيفرم شتاب ننمودى

وَ حَلُمْتَ عَنِّي بِتَفَضُّلِكَ فَلَمْ تُغَيِّرْ نِعْمَتَكَ عَلَيَّ،
و با فضل و احسان خود نسبت به من بردبارى كردى و نعمتت را بر من تغيير ندادى

وَ لَمْ تُكَدِّرْ مَعْرُوفَكَ عِنْدِي،
و نيكى‌ات را نزد من تيره نساختى،

فَارْحَمْ طُولَ تَضَرُّعِي وَ شِدَّةَ مَسْكَنَتِي، وَ سُوءَ مَوْقِفِي.
پس، بر تضرع و زارى طولانى من و شدت فقر و تنگدستى من و بدى جايگاهم رحم كن.

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ،
پروردگارا بر محمد و آل او درود فرست،

وَ قِنِي مِنَ اَلْمَعَاصِي،
و مرا از گناهان نگهدار،

وَ اِسْتَعْمِلْنِي بِالطَّاعَةِ،
و در طاعت خود بكارم گير،

وَ اُرْزُقْنِي حُسْنَ اَلْإِنَابَةِ،
و نيكى بازگشت از گناه را روزى‌ام فرما

وَ طَهِّرْنِي بِالتَّوْبَةِ،
و به وسيلۀ توبه پاكم كن،

وَ أَيِّدْنِي بِالْعِصْمَةِ،
و با عصمت (ملكۀ خود دارى از گناه) ياريم ده،

وَ اِسْتَصْلِحْنِي بِالْعَافِيَةِ،
و با عافيت و تندرستى كارم را اصلاح نما،

وَ أَذِقْنِي حَلاَوَةَ اَلْمَغْفِرَةِ،
و شيرينى آمرزش را به من بچشان،

وَ اِجْعَلْنِي طَلِيقَ عَفْوِكَ، 
وَ عَتِيقَ رَحْمَتِكَ،
و مرا رها شدۀ بخشش و آزاد شدۀ رحمتت قرار بده،

وَ اُكْتُبْ لِي أَمَاناً مِنْ سُخْطِكَ،
و برايم ايمنى از خشم و غضبت را بنويس و محتوم كن،

وَ بَشِّرْنِي بِذَلِكَ فِي اَلْعَاجِلِ دُونَ اَلْآجِلِ،
و با آن در دنيا پيش از آخرت به من مژده ده

بُشْرَى أَعْرِفُهَا، 
وَ عَرِّفْنِي فِيهِ عَلاَمَةً أَتَبَيَّنُهَا.
مژده‌اى كه آن را بشناسم و در آن علامتى نشانم ده كه آن را هويدا يابم.

إِنَّ ذَلِكَ لاَ يَضِيقُ عَلَيْكَ فِي وُسْعِكَ،
به درستى كه اجابت خواسته‌هاى من در برابر رحمت گستردۀ تو دشوار نيست.

وَ لاَ يَتَكَأَّدُكَ فِي قُدْرَتِكَ، 
وَ لاَ يَتَصَعَّدُكَ فِي أَنَاتِكَ،
و تو را در قدرت بى‌پايانت و بردبارى فراوانت به زحمت نمى‌افكند،

وَ لاَ يَئُودُكَ فِي جَزِيلِ هِبَاتِكَ اَلَّتِي دَلَّتْ عَلَيْهَا آيَاتُكَ،
و در بخششهاى فراوانت كه آيات تو بر آن دلالت دارد گران نمى‌افتد.

إِنَّكَ تَفْعَلُ مَا تَشَاءُ، وَ تَحْكُمُ مَا تُرِيدُ، 
زيرا، تو آنچه مى‌خواهى انجام مى‌دهى و به آنچه اراده كنى حكم مى‌كنى.

إِنَّكَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
.
چونكه بر هر چيز توانايى.

بین دو بی‌نهایت!

حسادت بی‌پایان – نور بی‌پایان

برای نور هدایت الهی پایانی نیست و برای تاریکی حسادت نیز پایانی نیست !
حسود دلش میخواد دنیا رو به آتیش بکشه و اگه دستش برسه، همین کارو میکنه، لذا برای عیب حسادت حد و مرزی نیست که به یک حدودی راضی بشه و تا اونجا حسادتشو استعمال کنه و از اونجا به بعد حسادتو بذاره کنار! لذا این عیب، خیلی وحشتناکه چون به همه چیز و به هر کسی، اگه شرایطش ایجاب کنه، گیر میده و پاپیچش میشه. عاقل میدونه اگه جلوی اندیشه حسادتشو نگیره ، این عیب تا انتها ولش نخواهد کرد و در هر مورد و سوژه‌ای، میخواد دخالت کنه و تاثیرشو بذاره! لذا باید با نور، این حسادتو قرنطینه کرد تا در هر زمینه‌ای از شر دخالتهای این عیبِ بدخیمِ به شدت در حال متاستاز به همه چیز، جلوگیری نمود.
حسادت چه حال عجیب و بدی است !
یک نقطه سیاه اشتباه تاریک، که در حال گسترش بی‌پایان است و تا جایی که جا داره این تاریکی رو میخواد ادامه بده تا همه جا رو مثل خودش تاریک و بدبخت و بیچاره کنه! شیطان دلش میخواد همه به درد او مبتلا بشن! همه سرنوشت شوم اونو پیدا کنن! همه با قبولی اندیشه او – بعنوان لیدر – در واقع فالوئر او بشن.
حسود با عدم رضایت به تقدیرات ذات اقدس الهی – که بمنظور اصلاح همین عیب حسادت او تنظیم و تقدیر شده – در واقع میخواد خودش همه کاره خودش و دیگران باشه، نه اونجوری که خدا داره براشون تصمیم میگیره! انگاری حسود میخواد جای خدا رو بگیره! حسود به خدا اعتراض داره و از این شرایطی که خدا براش مقدر کرده اصلا راضی نیست! «الْحَاسِدُ جَاحِدٌ لِأَنَّهُ لَمْ يَرْضَ بِقَضَاءِ اللَّهِ: آدم حسود – در حقیقت – یک آدم لَجوج و ستیزه‌جو است. زیرا او به قضا و مقدرات الهی تن نمی‌دهد.» حسادت عیب سیری‌ناپذیر است! حسود رو هر کاری براش بکنی باز هم ناراضیه! چه ویژگی بد و وحشتناکیه واقعا! و واقعیت اینه که همه ماها به همین درد مبتلاییم! واقعیتی که همه ازش گریزانند و کسی زیر بار این حقیقت نمیره که دارای همین ویژگی حسادته! و اگه کسی قبول کنه حسوده و اشکال داره و نیاز به رفع عیب و اشکال داره، حتما مشمول لطف خدای خودش خواهد شد و این عبارت زیبا که کلام نورانی علی ع است در نهج البلاغه که : من عرف نفسه (بالحسادة) عرف ربّه (بالنور) … یعنی تا قبول نکنی بیمار هستی، خودتو محتاج طبیب نخواهی دانست و به درمانگاه مراجعه نمیکنی و مشغول کارهای خودت میشی اما همینکه میفهمی تب داری و سرت درد میکنه و یه جای کار داره میلنگه ، چون دلت به حال خودت میسوزه فورا هر کاری داری ترکش میکنی و راهی بیمارستان و درمانگاه میشی تا با طبیب ملاقات کنی و این همون فرایند (1+1) است یعنی فرایند نور شفا و هدایت، و اصلا فرمول زندگی همینه که هر جا گیر کردی بری پیش طبیب دانا و چون همه جا گیر میکنیم لذا مدام طبیب دانا را باید صدا کنیم بیاد پیشمون «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ، طبیبی که برای درمان بیماران، با دانش پزشکی خود در میان مردم سیّار است» و این همون فهم نور هدایت فرشته نگهبان در ملکوت قلب است، و این همون چیزیه که خدا از ما میخواد و برای همین ماها رو خلق کرده تا اصلاح و تربیتمون کنه، تا از شر حسادتی که گریبانگیرش هستیم، نجات پیدا کنیم. اما تمنّای اکثریت، با تقدیرات خدا، فرق میکنه!

انتخابِ خودخواسته اکثریت!

أَكْثَرُهُمْ‏ لا يُؤْمِنُونَ
أَكْثَرُهُمُ‏ الْفاسِقُونَ
أَكْثَرُهُمْ‏ لا يَعْقِلُونَ
أَكْثَرَهُمْ‏ لا يَعْلَمُونَ
أَكْثَرَهُمْ‏ يَجْهَلُونَ
وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ‏ شاكِرينَ
وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ‏ لَفاسِقينَ
وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ‏ إِلاَّ ظَنًّا
أَكْثَرَهُمْ‏ لا يَشْكُرُونَ
وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ‏ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ أَكْثَرُهُمُ‏ الْكافِرُونَ
أَكْثَرُهُمْ‏ لِلْحَقِّ كارِهُونَ
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ‏ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً
وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ‏ مُؤْمِنينَ
أَكْثَرُهُمْ‏ كاذِبُونَ
أَكْثَرُهُمْ‏ مُشْرِكينَ
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى‏ أَكْثَرِهِمْ‏ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ‏ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ

طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ!

امام علی علیه السلام:
وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي ذِكْرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ 
طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ 
طبیبی که برای درمان بیماران، با دانش پزشکی خود در میان مردم سیّار است،
قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ
مرهم‌های شفابخش خود را به نیکی فراهم ساخته،
وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ
و ابزار داغ کردن زخم‌ها را گداخته،
وَ يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ اَلْحَاجَةُ إِلَيْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ
آن را به هنگام حاجت بر دلهایی نهد که از دیدن حقیقت نابیناست، و گوشهایی که ناشنواست و زبانهایی که ناگویاست.
وَ يَتَتَبَّعُ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ اَلْغَفْلَةِ
با داروی خود دلهایی را جوید که در غفلت است،
وَ مَوَاطِنَ اَلْحَيْرَةِ .
و یا از هجوم شبهات، در حیرت و سرگردانی است.

لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِأَضْوَاءِ الْحِكْمَةِ
قلوب تاریک اهل حسد، با نور حكمت، جان و دل خود را روشن نساخته،
وَ لَمْ يَقْدَحُوا بِزِنَادِ الْعُلُومِ الثَّاقِبَةِ
و با شعله‏‌هاى فروزان دانش، قلب خود را نورانى نكرده‏‌اند،
فَهُمْ فِي ذَلِكَ كَالْأَنْعَامِ السَّائِمَةِ وَ الصُّخُورِ الْقَاسِيَةِ
چونان چهارپايان صحرايى و سنگ‏هاى سخت و نفوذ ناپذيرند.
قَدِ انْجَابَتِ السَّرَائِرُ لِأَهْلِ الْبَصَائِرِ
به تحقيق رازهاى درون براى صاحبان آگاهى آشكار،
وَ وَضَحَتْ مَحَجَّةُ الْحَقِّ لِخَابِطِهَا
و راه حق براى گمراهان نيز روشن است،
وَ أَسْفَرَتِ السَّاعَةُ عَنْ وَجْهِهَا
و رستاخيز نقاب از چهره بر انداخت،
وَ ظَهَرَتِ الْعَلَامَةُ لِمُتَوَسِّمِهَا
و نشانه‌‏هاى خود را براى زيركان و آنان كه طالب حقّند نماياند.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی