Access to the luminous horizon!
A heart whose light mechanism is activated
has access to the luminous horizon.
«افق» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«الأفيق: الجلد بعد دبغه»
«الْآفِقُ للذي يبلغ النهاية في الكرم تشبيها بالأفق الذاهب في الآفاق»
«الآفق كسى است كه كرم و بخشندگى را به نهايت مىرساند
كه از نظر وسعت بخشش او را به افقى كه در جهان گسترده شده است تشبيه مىكنند.»
«الآفِق: الذي قد بلغ في العِلم الغاية».
+ «سدرة المنتهی – انتها – غایة» …
+ «عتب – نور عتاب!»
اگه به مستندهای دباغی پوست نگاه کنیم میبینیم که فرق پوست، قبل و بعد از دباغی چقدر زیاده! شاید کمتر کسی بتونه بوی بد پوست رو قبل از دباغی و در طی مراحل دباغی، تحمل کنه! اما بعد از اینکه این پوست، دباغی میشه و به انتهای کار خودش میرسه «الأفيق: الجلد بعد دبغه» و تبدیل میشه به کیف یا کفش چرمی زیبا، اینجاست که برای خریدش سر و دست میشکنن!
واژه افق به ما یاد میده که فرایند نور فرایند دباغی قلوب تاریک و حسودی است که باید بوی بد حسادت، دباغی شود تا به محصول نهایی نورانی آماده تحویل به بهشت، تبدیل گردد: «فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي، و در ميان بندگان من درآى، و در بهشت من داخل شو».
«على عليه السّلام:
خُذُوا رَحِمَكُمُ اَللَّهُ مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ
از گذرگاه دنيا براى سراى جاويدان آخرت توشه برداريد.»
این همون بحث «نار و نور» است.
نور فرایندی است که شرایط غیر قابل تحمل نار را به شرایط مطلوب نورانی تبدیل میکند. اینو واژه «افق» یادمون میده!
دسترسی به افق نورانی!
افق، جایی که خورشید طلوع و غروب میکنه!
خط افق، کرانه آسمان! خط فرضی افقی آشکاری است که در همه سمت، آسمان را از زمین جدا میسازد. «آخرِ زمین، آغازِ آسمان»
نگاهت رو به افق بسپار!
چشم به قبض و بسط نور قلبت بدوز!
ببین افق آسمان دنیای قلبت کجاست؟!
افق، همان رمز عبور نورانی محرمانه دنیای قلبهاست که بمحض یادآوری این کد مخفی و سرّی، قلب از تاریکی به نور میرسد «اللَّهُ وَلِيُ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ».
افق نورانی و روشن از آنِ کسی است که مکانیسم نورانی قلبش فعال شده و میفهمه چکار داره میکنه!
در افق نورانی خودت، محو شو! «نور، آغاز بیپایان و توقف در بینهایت».
قلب، وقتی دسترسی به افق نورانی پیدا میکنه «وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى»، چشم و گوشش باز میشه و از خواب غفلت بیدار میشه و نور فرشته نگهبانشو میبینه «وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبينِ»: «فَأَفِقْ أَيُّهَا السَّامِعُ مِنْ سَكْرَتِكَ وَ اسْتَيْقِظْ مِنْ غَفْلَتِكَ، پس بهوش باش اى شنونده و از خواب غفلت بيدار شو».
«يَا مَنْ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلَى، يَا مَنْ هُوَ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ»
[بِالْأُفُقِ الْأَعْلى – بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ]:
شنیدی میگن: اذان ظهر به افق مشهد؟!
کسی که مکانیسم نورانی قلبش فعال شده، خودشو با افق نورانی قلب خودش، که همانا کلام و اوامر نورانی فرشته نگهبان اوست، تنظیم میکنه «تحرّی»، به این میگن افق اعلی و افق مبین! حتما خدای مهربان، نشانههای آشکار قبض و بسط کلام نورانی خودشو، در دنیای پنهان قلبها، همانطور که در افق جهان بیرون نشان میدهد، می نمایاند تا با این ارتباط کلامی نورانی، ربوبیت خویش را بر بندگان خود عملا استمرار بدهد «سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ».
سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ!
[سورة فصلت (۴۱): الآيات ۵۱ الى ۵۴]
سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ (53)
به زودى نشانههاى خود را در افقها[ى گوناگون] و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود، تا برايشان روشن گردد كه او خود حقّ است. آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است؟
بِالْأُفُقِ الْأَعْلى!
[سورة النجم (۵۳): الآيات ۱ الى ۱۰]
وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى (7)
در حالى كه او در اُفق اعلى بود؛
بِالْأُفُقِ الْمُبينِ!
[سورة التكوير (۸۱): الآيات ۱۵ الى ۲۹]
وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبينِ (23)
و قطعاً آن [فرشته وحى] را در اُفق رخشان ديده.
افق، جایی که خورشید غروب و طلوع میکنه!
لحظه باشکوه پرواز رو به افق نورانی!
على عليه السّلام:
خُذُوا رَحِمَكُمُ اَللَّهُ مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ
وَ لاَ تَهْتِكُوا أَسْتَارَكُمْ عِنْدَ مَنْ لاَ تَخْفَى عَلَيْهِ أَسْرَارُكُمْ
وَ أَخْرِجُوا مِنَ اَلدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُكُمْ
فَلِلْآخِرَةِ خُلِقْتُمْ وَ فِي اَلدُّنْيَا حُبِسْتُمْ
إِنَّ اَلْمَرْءَ إِذَا هَلَكَ قَالَتِ اَلْمَلاَئِكَةُ مَا قَدَّمَ وَ قَالَ اَلنَّاسُ مَا خَلَّفَ
فَلِلَّهِ إِيَّاكُمْ قَدِّمُوا بَعْضاً يَكُنْ لَكُمْ وَ لاَ تُخَلِّفُوا كُلاًّ فَيَكُونَ عَلَيْكُمْ
فَإِنَّمَا مَثَلُ اَلدُّنْيَا مَثَلُ اَلسَّمِّ يَأْكُلُهُ مَنْ لاَ يَعْرِفُهُ.
از گذرگاه دنيا براى سراى جاويدان آخرت توشه برداريد.
در پيشگاه خداوندى كه از همۀ اسرارتان آگاه است با كردار ناپسند پرده از اعمالتان بر نداريد
پيش از آن كه بدنهاى شما از دنيا رخت بركنند و به گورستان حمل شويد، دل از دنيا برگيريد و به قرارگاه هميشه جاويدتان روانه شويد،
[زيرا دل بستن به دنيا گناهى است كه تاوان سنگينى در پى دارد]
شما مردم براى آخرت آفريده شدهايد، نه براى دنيا اما چند روزى بر حسب مصلحت حكيمانۀ الهى در اين سراى تاريك دنيا محبوس ماندهايد.
بازتاب گستردۀ اعمال شما بعد از مرگ در اين است كه از يك طرف، فرشتگان گويند
براى سراى آخرت چه ذخيرهاى تهيه نموده است؟
و از سويى ديگر، مردم مىگويند براى بازماندگان چه نگهداشته است؟
خداوند به شما خير دهد، هم اكنون كه مىدانيد راه مرگ در پيش داريد،
بعضى اندوختهها را براى خويش روانه سازيد،
تنها اين بازماندگان نباشند كه از همۀ اندوختههاى شما بهرهمند شوند، اما خودتان محروم بمانيد؛
بنا بر اين بعضى اندوخته براى آنها و بعضى ديگر براى خود شما باشد
[آنگاه تشبيهى زيبا در جهت شناختن دنيا ارائه داده و فرموده است]:
مثل دنيا مثل زهرى كشنده است كه انسان ناآگاه آن را مىنوشد
[اما كسى كه از عواقب آن آگاه است هرگز گرداگرد آن نمىگردد].
افق، آخرِ زمین، آغاز آسمان!