Envious people cannot listen and appreciate the abundance of this luminous knowledge!
«نوء» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«أَنَاءَهُ الحِمْلُ: بار بر وى سنگينى كرد و او را خم گردانيد.»
«ناء بالحِمْلِ: به سختى بار سنگين را برداشت.»
«نُؤْت بالحِمْل: إذا نهضتَ به مُثْقَلاً»
+ «اکرمی مثواه»:
نوء همون بخشش نورانی علم یوسف ع است که به زلیخا گفته شد قدرشو بدون!
اما کیه که قدر این همه علوم با ارزش و سنگین و وزین و نورانی رو بدونه؟!
برای «العصبة اولی القوة» هم این کار سخته! تا چه برسه به حسودی که چشم دیدن این علوم نورانی رو نداره. خدای مهربان به سبب رسولش موسی ع با قارون اتمام حجت اساسی کرد چراکه قارون علوم زیادی از موسی ع شنید اما داستان شنیدن او داستان «سمعنا و عصینا» شد.
کیه که طاقت حمل این علوم نورانی رو داشته باشه؟!
کیه که وقتی این همه علوم آسمانی برای او فتح باب میشه، از این بخشش خدای مهربان استفاده کنه و به این علوم عمل کنه و تولید اعمال صالح نماید.
در داستان قارون به این موضوع مهم اشاره داره که خدای مهربان نقش خودشو برای اطلاع رسانی علمی به اهل حسادت خیلی خوب و کامل و دقیق انجام میده «ظهر – ذبح – اخراج»، بطوریکه هیچکس نمیتونه ادعا کنه که خدای مهربان برای هدایت او کم گذاشته، انگاری خدا اینقدر علم بهش میده که دیگه جای هیچ حرف و حدیثی باقی نمونه. اینکه «لتنوع بالعصبة» یعنی همین، یعنی اینقدر علم برای همه آشکار میشه که حتی اشخاص قوی و قدرتمند هم تاب تحمل این همه لطف الهی رو ندارند.
مفهوم «burden»: سنگینی بار مسئولیت.
من قولهم: ” نَاءَ بحمله” إذا نهض به متثاقلا،
و قيل: معناه ما إن مفاتحه لَتُنِيءُ العصبة، أي تميلهم بثقلها، فلما انفتحت التاء دخلت الباء كما قالوا: “هذا يذهب بالبؤس” و “يذهب البؤس” فلا يكون من المقلوب.
مجمع البحرين، جلد 1، صفحه 404
لسان العرب، جلد 1، صفحه 174
تهذیب اللغة، جلد 15، صفحه 388
و قال غيره: لا يجوز القلب في كتاب اللّٰه تعالى لأن فيه الإِشكال و التلبيس.
شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، جلد 10، صفحه 6801
تهذیب اللغة، جلد 15، صفحه 385
شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، جلد 10، صفحه 6801
قال أبو عبيدة: نَاءَ مثل ناع. أي: نهض، و أَنَأْتُهُ: أنهضته.
مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 830
و ناءَ به الحِمْلُ و أَناءَه مثل أَناعَه: أَثْقَلَه و أَمالَه، كما يقال ذهَبَ به و أَذْهَبَه، بمعنى.
لسان العرب، جلد 1، صفحه 174
ابو – عبيده گفته است – نَاءَ مانند ناع است يعنى برخاست
و أَنَأْتُهُ يعنى انهضته او را به برخاستن واداشتم.
ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن، جلد 3، صفحه 413
ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن، جلد 3، صفحه 413
قاموس قرآن، جلد 7، صفحه 118
نوء : [لَتَنُوأُ]
ميل بثقل
إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ
وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ
إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ
هر کسی لیاقت و تحمل بدوش کشیدن بار سنگین نور ولایت را ندارد.
یعنی اینقدر نور ولایت علوم خودشو با بخشندگی هر چه تمامتر بهت عنایت میکنه بطوریکه سنگینی این همه بخشش رو می فهمی و متوجه میشی.
لذا معارین کسانی هستند که علم زیادی از صاحبان نور اخذ کردند، و خیلی مورد احسان و بخشش آنها قرار گرفتند، اما لیاقت قبول ذلت (که ذلت نیست بلکه عزت است = هذا … من مواطن البشری) و عمل به نور ولایت نداشتند و این گنجینه نفیس و با ارزش و گرانبهای «ثقل» آل محمد ع را منکر شدند و بر علیه صاحبان نور اقدام مخفیانه و علنی نمودند!
ریشه بیماری اهل شک نسبت به معالم ربانی صاحبان نور، حسادت است.
+ «حسد»
حسود لیاقت شنیدن و بخشش این همه علوم نورانی رو نداره!
إِنَّ قارُونَ … آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ!
[نوأ – بخشندگی] :
اسْتَنَاءَ النجمُ [نوأ] : ستاره در مغرب غروب كرد و در همان وقت ستارهاى ديگر در مقابلش از مشرق طلوع نمود.
اسْتَنَاءَ فلاناً : از فلانى طلب بخشندگى كرد. (انگاری کار سختی ازش خواست!)
در مفهوم «بخشندگی» معادلهای زیبایی را در واژه هایی مثل ثقل [گرانبها] و نوء می بینیم.
برتری کفه ترازوی تمایل قلبی [هوای نفس بر عقل یا برعکس] ؛
وقتی در بین کلام فرشته و شیطان قرار میگیری، ببین سنگینی کدام کفه بیشتر است تو را به سمت خودش خواهد کشاند .
اگر بینش غلط برتری داشته باشد «تمنا»، تمایل و کشش بطرف گناه است و به معصیت مرتکب می شوی و اگر برتری با بینش صحیح آل محمد ع « بِالسِّيرَةِ الْعَادِلَةِ » باشد از ارتکاب معصیت خودداری خواهی کرد « يُقْهَرُ الْمُنَاوِي » .
در واقع این بینش آل محمد ع است که می تواند بر سنگینی تمناها و خواسته های هوای نفس « الْمُنَاوِي » که اگر به حال خود رها شود تو را به پایین خواهد کشاند ، چیره شود و تو را از ارتکاب معصیت باز دارد و موجب اعتلاء تو گردد.
ببین سنگینی نیت تو « نوء » به کدام سو بیشتر می چربد ؟!
وَ بِالسِّيرَةِ الْعَادِلَةِ يُقْهَرُ الْمُنَاوِي
المناوی : دشمنی که مقابله با او سخت است = هوای نفس یعنی حسد
[کسی که با قارون هم بینش باشه اگه ازش بپرسی اینارو کی بهت عنایت کرده؟ با گستاخی تمام میگه: من اينها را در نتيجه دانش خود يافتهام ! « إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي »]
« ثَلَاثَةٌ مِنْ عَمَلِ الْجَاهِلِيَّةِ
الْفَخْرُ بِالْأَنْسَابِ
وَ الطَّعْنُ فِي الْأَحْسَابِ
وَ الِاسْتِسْقَاءُ بِالْأَنْوَاءِ »
مشتقات ریشۀ «نوء» در آیات قرآن:
[سورة القصص (۲۸): الآيات ۷۶ الى ۸۲] :
«قصه قارون (زینت قارون!)»
إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ
وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ
إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ (۷۶)
قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم كرد، و از گنجينهها آن قدر به او داده بوديم كه كليدهاى آنها بر گروه نيرومندى سنگين مىآمد،
آنگاه كه قوم وى بدو گفتند:
«شادى مكن كه خدا شادىكنندگان را دوست نمىدارد.
أي تنهض بها، قيل: و هو من المقلوب و معناه ما إن العصبة لتنوء بمفاتحه، أي ينهضون بها، من قولهم: ” نَاءَ بحمله” إذا نهض به متثاقلا، و قيل: معناه ما إن مفاتحه لَتُنِيءُ العصبة، أي تميلهم بثقلها، فلما انفتحت التاء دخلت الباء كما قالوا: “هذا يذهب بالبؤس” و “يذهب البؤس” فلا يكون من المقلوب.
+ «نَوْؤها بالعُصبة: أن تُثقلهم. و المعنى: أن مفاتحه تُنيء العُصبة، أي: تُميلهم من ثِقلها.»