The envious, wandering detractors are thieves of divine light!
«عیر» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«الْعِيرُ: القافلة، الإبل التي عليها الأحمال لأنها تَعِيرُ أي تتردد.»
+ «عور»
الْعِيرُ: القافلة
و هو في الأصل الإبل التي عليها الأحمال لأنها تَعِيرُ أي تتردد .
[تَعِيرُ أي تتردد]
مفهوم زیبای تردد و نوسان
+ «نوس»
حسود معار: «عیر» در معنای مذموم!
+ «ذئب – حسود، گرگ سرگردان» أَيَّتُهَا الْعيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ!
معارین حسود سرگردان، سارقان نور الهی هستند! أَيَّتُهَا الْعيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ!
[سورة يوسف (12): الآيات 94 الى 98]
وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ ريحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ (94)
وقتیکه قلب برادران حسود از حسادت فاصله گرفت « وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعيرُ »، یعقوب ع گفت از قلب پسران حسودم که حسادتشونو درناژ کردند بوی یوسف میشنوم.
این همه نزدیک شدن و تردد و رفت و آمد و برو بیا و بگیر و ببند و قبض و بسط و … برای چیه ؟!
برای دادن نطفههای علمی «ليضربها الفحل» … لازمهاش نزدیک شدن است: این میشه نور ولایت.
العَائِرَةُ: أكثر ما تستعمل في الناقة، و هي التي تخرج من الإبل إلى إبل أخرى ليضربها الفحل
عار الفرس: أفلت و ذهب على وجهه (میری بگیریش، فرار میکنه!)
عَارَتِ الدّابّة: إذا انفلتت (وقتى است كه ستور و حيوان فرار كند)
فلان عَيَّارٌ: او گريز پا و دورهگرد و بيكاره است.
+ مقالۀ عیبیابی: «و العِير الابل التى تحمل المِيْرَة أو كلّ ما امْتِيْرَ عليه من الابل و البِغال و الحمير.
و العارُ: كلّ شىء يَلْزَم به سُبَّة أو عَيب»
مفهوم عیب از واژه عیر و عار استنباط میشود و عبارت «أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ» یعنی ای معیوبینی که بجای اینکه از فرصت با معالم ربانی بودن بمنظور اصلاح و تربیت خودتون استفاده کنین متاسفانه اهل سرقت شُدید، یعنی رابطه خودتونو با نور، که عامل اصلاح و تربیت شماست، قطع کردید و شما معیوبینی دزد هستید.
[کاروان – قافله]:
کاروان عشق !!! کاروان نور ولایت!!! کاروان کربلا!!!
… با این کاروان همراه شوید !!!
چرا میگن کاروان ؟ چرا میگن عیر ؟!
[آهای !!! … یکی بیاد منو بکشه با خودش ببره !!!]:
… این کلّ قصه نور ولایته. (1+1)
+ «سحب – یدک کش»: نور ولایت
اون یکی به این یکی نزدیک شده تا بکشه ببرش!
نور ولایت، جفت، زوج، اخوت، عیر، عشق، محبت، مودت، شفا، و هزار اسم مترادف دیگر!
مفهوم نوسان و رفت و آمد و …
+ «نوسان … طپش … نبض … قلب …»
مفهوم زیبای «گريز پا»:
فلان عَيَّارٌ: او گريز پا و دورهگرد و بيكاره است.
[اندیشه یهود – اخو – نور ولایت]:
این اخیة الدابه برای همینه که اسب فرار نکنه!
نور ولایت همین واسطه ای است که قلب ما رو به خدای مهربان پیوند بزنه!
اگه نور ولایت آل محمد ع نبود، حرف یهود درست از آب در میومد «ید الله مغلولة»، و ما هرگز دسترسی به آرامشی که خدا قرار داده، نداشتیم،
اما اهل نور با عمل به معالم ربانی و تولید نور آرامش عمل صالح در سخت ترین شرایط ممکن نشون میدن که این ارتباط قلبی اونها با خدای مهربان خودشون بخوبی برقراره!
پس راه چاره این است که نور رو بگیری توی مشتت و قلبت،
رمزش یادآوری معالم ربانی است در دل آیات «ذکر الله».
[دو تا مثال زیبا]:
دیدی بعضی ها یه تک میزنن تا میای گوشی رو بگیری قطع میکنن!
یا بعضی ها زنگ در خونه رو میزنن و فرار میکنن!
تا میای دم در کسی نیست ولی یه مطلب علمی اونجا گذاشته و رفته!
… مطالب علمی که به قلب خطور میکنه خیلی حساس و نازکنارنجی هستند!
زود باید بگیری، و شکارچی خوبی باشی! وگرنه تا بیای خودتو جمع و جور کنی، میره!
فهم نور ولایت کار سختی است، اگه پشتت به نور باشه و رو به تاریکی تمنا باشی!
اما آسان است اگر پشتتو بکنی به تاریکی همه گناههای بیارزش و رو کنی به سمت نور.
شده موقع امتحان و تست زدن، سر یه سوال گیر کنی؟ هر کاری میکنی جواب یادت نمیاد! یهو نمیدونم چی میشه یه برقی میزنه و مطلب برای تو لو میره! اینه همون فهم نور ولایت است!
هر چی زوم میکنی ببینی این قبض و بسط چیه، که این همه راجع بهش نوشته شده و گفته شده، متوجه نمیشی، اما یهو قلبت برقی میزنه و حالا دیگه نور و ظلمت رو میفهمی ان شاء الله تعالی.
«عیر – سرزنش»:
تعییر میشه سرزنش،
انگاری چون شخص تعادل نداره در رفت و آمده ثبات نداره سر جای خودش نیست برای همینه سرزنش میشه پس فهم تعییر با توجه به معنای واژه عیر [معنای مذموم] میشه سرزنش.
***
ای کسانی که صاحب نور به شما نزدیک شده و نور ولایت رو بهتون یاد داده و حالا شما حامل کالای با ارزشی بنام علم آل محمد ع هستید ، اسم قافله و کاروان شما «العیر» است و دارای عیار هستید و معیار دارید و معیار کار شما کارگردان دانای شماست …
فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ في رَحْلِ أَخيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ (70)
وقتی صاحب نور خودشو به اونا نزدیک کرد و با علم مجهزشون نمود اونوقت …
وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتي كُنَّا فيها وَ الْعيرَ الَّتي أَقْبَلْنا فيها وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (82)
وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ ريحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ (94)
[عیر – نوس] :
مفهوم مشترک زیبای عیر و نوسان خیلی قشنگه!
همین قبض و بسط قلبی میشه نوسان و میشه ویژگی قلبی کاروان اهل یقین که به اعتبار داشتن این ویژگی بهش میگیم عیر!
« العير بمعنى القافلة السائرة من محلّ »
این کاروان مدام در حرکته، هر روزی یه جاست، دائم جاشو عوض میکنه، جای ثابتی نداره، این میشه عیر.
مفهوم واژه عیر:
مفهوم دیسلوکیشن و در رفتگی و تغییر و تحول در واژه عیر «عور» زیباست.
هر کسی که صاحب نور بهش نزدیک بشه، نتیجه خوبش اینه که از جاش در میره (که جای تاریکی است) ، و میره به جای نور و روشنایی و این حاصل نزدیک شدن یعنی آشنایی با نور ولایت است. «عیر» نام زیبای معالم ربانی و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
«أَعَارَ الفرسَ: اسب را رها كرد تا برود و بچرد، اسب را فربه كرد.»
خاصیت نزدیک شدن نور ولایت به قلب اهل یقین همینه که کمک علمی میده و اینجوری از دست حسد خودت رها میشی.
« العائِر- [عير]: آمد و شد كننده، گشتزننده »
نور معالم ربانی مدام در دل شرایط به قلبت آمد و شد میکنه [نزدیک میشه] و با این گشت زدن و سر زدن به قلبت و با این نور و ظلمت ایجاد نمودن، با قلبت صحبت میکنه و مسیر رو نشونت میده. میخواد نطفه علمی تو قلبت بکاره ! نور ولایت همینه دیگه!
«ولیّ» بهت نزدیک میشه، دور میشه، و با این نزدیکی و دوری، باهات حرف میزنه و این دور شدن و نزدیک شدن میشه مفهوم واژه «عیر» یعنی ای اهل یقینی که با نورت در ملک و ملکوت آشنا شدید و این نور معالم ربانی مدام با قلب شما آمد و شد میکند، این نزدیکی نور ولایت، تنها گزینه با ارزشی است که در این عالم و در همه عوالم با شماست.
« العائِرَة- [عير]: مؤنث (العَائِر) است؛
«شَاةٌ عائرةٌ»: گوسفندى كه ميان دو گله سرگردان باشد كه با كداميك همراه شود؛
«قَصِيدَةٌ عَائِرةٌ»: شعرى كه ميان مردم متداول است.»
« العَيَّار- [عير]: آنكه بسيار گردش و رفت و آمد كند، كسيكه بيكار باشد و به دلخواهِ خود اين سو و آن سو رَوَد.»
حسود معار: «عیر» + «ذئب – حسود، گرگ سرگردان»
[عیر – شطر] :
مفهوم زیبای « رفت و آمد » در واژه عیر زیباست.
انگاری اون گزینه ای که خودشو به اهل یقین نزدیک میکنه و مدام بین اهل یقین و آل محمد ع رفت و آمد میکنه – [منملة] + «شطر» – و حاصل این رفت و آمد نور معالم ربانی بین اهل یقین و قرای مبارکه [آیه سیر]، میشه مفهوم واژه عیر که برای اهل یقین توشه علمی فراوانی کارسازی و کارگردانی خواهد نمود ان شاء الله تعالی.
مقالۀ «شطر» خیلی زیباست و با «عیر» قشنگتر هم شد.
+ «دَوَل»: دولت نورانی ولایت آل محمد ع برای اهل یقین بیپایان است، یعنی این نور مدام با اهل یقین هست.
+ «طواف»: رجل عيّار: كثير الحركة كثير التطواف.
[عیر – طوف]
این حرکت رفت و برگشتی همون طواف است یعنی اهل یقین مدام بدور نور معالم ربانی در ملک و در ملکوت مدام می چرخند و میرنو و میان و نوسان دارند!
این حرکت نوسانی، نوعی به ثبات و آرامش رسیدن و ثابت ماندن در یکجا است.
[ثابت – متحرک]
« العِير : قافله و كاروان »: عیر قافله و کاروان خاصی است! این کاروان را لیدری مدام رهبری میکند. این لیدر ویژگی خاصی دارد که مدام بین آنها (مورچگان) و سلیمان ع در رفت و آمد است.
یکی در این کاروان است که عیّار آن قوم است!
و انتخاب این عیار با خدای مهربان است: «وَ جَعَلْنا … قُرىً ظاهِرَةً»
یعنی:
« وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتي بارَكْنا فيها قُرىً ظاهِرَةً
وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْرَ سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ »
همین عیّار است که معیار و میزان کار است :
« المِعْيَار- ج مَعَايير [عير]: محك و مقياس؛ «مِعْيَارُ الذهبِ»: عيار طلا »
معیار نام زیبای صاحبان نور است.
+ «ملاک»
[عیر – فلت – قبض و بسط]:
عارت الدابّة تعير: إذا انفلتت
این نور مدام میره و میاد! چقدر نوسان داره! یه جا واینمیسته!
« انفلات الدابّة عن مكانها »
همینش قشنگو زیباست و از همینش چیز می فهمیم.
رابطه قلب ما با نور معالم ربانی رو این واژهها خوب توضیح میدن!
واژۀ «ولی» میگه: یعنی نزدیک شدن همین نور!
«عیر» میگه این نور مدام رفت و آمد میکنه تا چیزی یادت میده و بارتو میبندی!
«فلت» میگه این نور یه لحظه هست یه لحظه نیست، نوسان داره، یه جا و یه حال باقی نمیمونه! یهو میاد، یهو میره! بیخبر میاد بیخبر میره! این آمدن و رفتنِ این مدلی، توام با یک پیام محرمانه است!
یه چیزی متوجه میشی! این میشه همون «کلام الله فعل منه – افعاله تفهیم» و این همون «الله یقبض و یبصط» است و این میشه دو حرف نور و ظلمت که اهل یقین از این نوسانات قلبی، عبرت میگیرند «یعتبر بالنور و الظلام».
[عير اسم مردان حامل طعام – الْعِيرُ : اسم للرّجال الحاملة للميرة]:
کتاب لغت مفردات:
عير به گروهى گفته ميشود كه بارهاى طعام دارند و آن اسم مردان و شتران حامل طعام است.
الْعِيرُ : القوم الذين معهم أحمال الميرة، و ذلك اسم للرّجال و الجمال الحاملة للميرة،
العِير: القوم، كسانى كه بارهاى خواربار و غذا همراه دارند (كاروانهاى مواد غذايى) كه اسمى است براى پيادگان و ستورانى كه حمل كننده خوار و بارند.
+ «زمل – حاملان نور!»
مشتقات ریشۀ «عیر» در آیات قرآن:
فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ في رَحْلِ أَخيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ (70)
وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتي كُنَّا فيها وَ الْعيرَ الَّتي أَقْبَلْنا فيها وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (82)
وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ ريحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ (94)