Who Do You TRUST?
«عمد» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«عَمُودُ الْخَيْمَةِ»
«الْعَمُودُ: خشب تَعْتَمِدُ عليه الخيمة، چوبى است كه خيمه و چادر بر آن تكيه دارد .»
+ «وثق»
+ «به نور اعتماد کنید! به نور خیانت نکنید! به نور خدعه نکنید!»
+ «تلو»
باید معلوم بشه که معتمدت کیه!
در دل شرایط و آیات به کی اعتماد میکنی!
با اعتماد به حرف چه کسی کارهاتو پیش میبری!
عمود خیمۀ تو کیست؟!
به چه کسی تکیه میکنی؟!
به «الله»!
به نور «الله»!
این نور، در ملکوت قلب رویت میشود!
این تکیه گاه، در ملکوت قلب، دیدنی است! «بغیر عمد ترونها»
حالا معنای این آیه برای ما مشخص میشه:
«اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها»
در این واژه دنبال مفهوم گرایش باش:
«تمايل في ركون»
+ «حلو»
+ «ارم»: «بنای ستوندار – بنای بیستون»
+ «نظم»
«عَميدُ الأَمْرِ: نظام كار»
کار باید روی نظم باشه!
نظم نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست،
لذا کارهای ما باید از روی الگویی نورانی گرفته شده باشد و به این فرایند میگن نظم، میگن عمد، میگن نور ولایت. هزار واژه نام دارد.
+ «نماینده»: «المُعْتَمَد: وكيل و يا نماينده»
پس واژه عمد بهمون یاد میده که به نمایندۀ نورانی، تکیه کنیم.
لذا عنوان مقاله میشه:
به کی اعتماد میکنی؟ به نور یا به نار؟! اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها!
[عقل عمید]
[القَلْب العميد]
عَمَدَ [تَعَمَّدَ] لِلشَّيْءِ وَ إِلَى الشَّيْءِ: قَصَدَ
وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ
اهل حسادت که در حقّ نورشون «قلبا و عمدا» جفا کردند، و مرتکب اشتباه مرگبار قتل و تهمت شدند، مشمول این آیه میشوند:
وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها.
[قصة بلوهر و يوذاسف] :
« قَالَ ابْنُ الْمَلِكِ :
أَعْمِدْ لِحَاجَتِي
قَالَ بِلَوْهَرُ… »
شاگرد خوب مثل بیماری است که به درمان بیماری خویش خیلی اهمیت می دهد و لذا از طبیب خود می خواهد که در تشخیص و درمان بیماری قلبی او دقت و توجه دقیق و عاقلانه و عامدانه «أَعْمِدْ لِحَاجَتِي» داشته باشد.
وَ اعْمِدْ لِأَعَمِّ الْأُمُورِ مَنْفَعَةً وَ خَيْرِهَا عَاقِبَةً
و در نظر بگير براى همۀ كارها سرانجام نيك و پر فائده.
اگه میبینی که مجاهده قلبی و مطالعه برای اخذ علم، اینقدر برای دنیا و آخرتت اهمیت داره ، برای انجام این کارها یه خورده از خودت مایه بذار ، فعال باش ، تعمد داشته باش ، اکتیو باش ، پسیو نباش ، تو پیشقدم شو ، منتظر نباش یکی برای این کار مهم هلت بده ، «وَ اعْمِدْ» این فعل امر از ریشه عمد است! عمدا کارهایی بکن و برنامه ریزی هایی بکن که بتونی این دو تا کار مهم رو انجام بدی ، نگو صبر می کنم تا شرایط اینها جور بشه ! این کلک شیطانه که می خواد کار خیر رو به تاخیر بیاندازه ! عمدا خوب باش !!! انگیزه درونی برای فعال بودن را عقل ایجاد می کند در واقع نقطه شروع تعمد در امر خیر گره پیشاهنگ درون ماست که همان عقل است و خود این نقطه از نوری که درون قلب رویت می شود، تغذیه می شود « وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» و آن مکان نورانی که این نقطه نورانی بازتاب آن نور می باشد منبع نورانی لایزال الهی آل محمد ع می باشد پس انگیزه قوی برای تعمد در خیر از عقل غالب بر هوای نفس تابع نور ولایت آغاز می شود «نور علی نور» بعد این انگیزه عاقلانه، در بدن آثار و علائمی از خود نشان میدهد.
وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ
و توانائى جز بخدا نيست.
قصد کردن: عمدا کاری را تصمیم گرفتن.
در قصد، معنی عمدی وجود دارد.
(شنیدی میگن: از قصد این کار رو کرد!)
قصد کردن نه این است که منتظر باشی بطور شانسی، شاید شرایط مطالعه و مجاهده جور شد.
همونطوری که اهل حسادت برای ضربه زدن به صاحبان نور عمدا قصد میکنن و تصمیم می گیرن و دنبال کار رو می گیرن « وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ » و هوای نفس آنها ول کن ماجرا نیست، پس چرا عقل نباید برای کار خوب اینقدر فعالانه در بحث شرکت کنه ؟! اگه یک گوشه کلاس بشینی و هر وقت دلت خواست گوش بدی و هر وقت نه بازیگوشی کنی که یه دفعه خوابت می بره ! بیا در کلاس درس فعالانه شرکت کن و دستتو ببر بالا و برو پای تخته و جواب بده عیبی نداره اگه جواب سوال رو اشتباه گفتی همین روحیه که اکتیوی و دوست داری یاد بگیری و خودتو به تنبلی نمی زنی خیلی خوبه !
پس برای مطالعه و مجاهده خودتو به تنبلی و مریضی و خستگی نزن و نگو حالشو ندارم، بابا بیخیال ولم کن و دیر نمیشه و …
در عقل باید حالت عمد و قصد وجود داشته باشد تا در سختی ها بتوان به آن تکیه نمود و شوق داشت و اعتماد نمود و استناد نمود ، عقل وصل به نور، همان عمود دین است که در انجام عمل خیر، بسیار فعال و عامدانه پیشقدم می شود .
اینها اوصاف معالم ربانی صاحبان نور است که عامدا و قصدا نور عقلش دنبال نور آل محمد راه افتاده و هر کس به درجات شوق قلبیش به این معالم ربانی، دنباله رو صاحبان نور و به تبع آن مصلی آل محمد ع خواهد بود.
عمده کار، عقل است! عقل وصل به نور!
«أنت عمدتنا في الشدائد، أى معتمدنا»،
عقل عماد است «عماد عقل».
عقل کارهاشو عمدی انجام میده نه سهوی و تصادفی و اتفاقی و باری به هرجهت!
عقل در مراقبت از نفس (درناژ حسادت)، باید فعال و عامدانه دخالت نماید و اینجا مصداق «تکلم فی ما لایعنیک» نیست، بلکه کاملا مربوط است!
اگه اینجا دخالت نکنه، پس کجا دخالت کنه!
[عمد ≠ خطا]
شنیدی میگن: عمدا این کار رو فقط بخاطر تو که دوست داشتی انجام دادم!
اینو آقا به خانمش می گه!
چون می دونستم از رنگ آبی خوشت میاد برات روسری آبی خریدم! عمدا این کار رو کردم.
خانم که می فهمه آقاشون چقدر به فکر ایشون بوده هم خوشحال میشه هم شرمنده و هم به فکر می افته او هم عمدا تلافی کنه و آقا رو خوشحالش کنه لذا فکر می کنه آقا از چه رنگی خوشش میاد که همون رنگی جوراب براش بخره!!!
ببین اگه می گفت خانم جان یک روسری بیشتر نبود اون هم همین رنگ یا تصادفا این رنگ رو انتخاب کردم یا اصلا یادم نبود یا فکر نمی کردم و یا … که تو از این رنگ خوشت میاد ، اینقدر می تونست خانم رو تحت تاثیر قرار بده که به فکر بیفته؟!
پس عقل در کارش عمد و قصد قربة الی الله وجود داره که تحویلش می گیرن و بهش نور میدن.
برای اینکه بتونی در مقابل کار بد دیگران خودتو به تغافل بزنی،
باید عمدا بتونی این کار رو انجامش بدی.
وظیفه در مقابل کسی که عاقل نیست تغافله !!!
رابطه اراده و عقل عمدی ؟
« و انّما سمّى ذلك عمدا لاستواء ارادتك ايّاه »
اراده از عقل سرچشمه می گیرد و اراده به عقل غالب عامد تکیه می کند.
عقل چون یقین دارد کارهایش را عمدی و به جدّ و کوشش انجام می دهد
« أن تكابد أمرا بجدّ و يقين »
عقل عمود خیمه (بیت) اعتقادی قلب است و همه کارها دایر مدار عقل است.
کارهای عقل عمدیه ! و از کارش نمی شه سر درآورد و دید یا فهمید «بنای بی ستون» !
نیروی جاذبه زمین رو می بینیم؟!
« اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها »
نه، نیروی جاذبه زمین رو نمیبینیم اما آثارشو میبینیم.
اثر عقل غالب بر هوای نفس که در قلب و عقل ما شوق ایجاد می کنه مثل همون جاذبه زمینه که دیده نمیشه ولی اثرش دیده می شه پس نیروی عقل مثل جاذبه زمین خیلی قوی همه رو دور خودش جمع می کنه و جذب می کنه و اگر کسی باشه که تمایل نداشته باشه به معالم ربانی و شوق و جذبه نداشته باشه، خیلی قلبش خرابه !!!
[شوق – جاذبه زمین !!!]
زینة الارض الرجال یعنی نیروی جاذبه ای که قلب ما رو به خودش می کشه معالم ربانیه
و زینة الرجال علی بن ابیطالب ع و معالم ربانی نورانی آل محمد ع است .
وقتی مطالعه و مجاهده می کنی و شوق معالم ربانی توی قلبته انگاری بقیه بی اختیار به تو شوق پیدا می کنن و دست خودشون نیست و به تو ابراز محبت می کنن و این رو مدیون نگاه آل محمد ع به سبب عمل به این معالم ربانی باش.
«نارُ اللَّهِ …. فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ»
هوای نفسی که در ارتکاب معصیت، عمدی کار انجام می دهد!
قوم عاد را ببین که با عقلشان چه کردند «این قوم ذاتِ الْعِمادِ بودند »؟
دارای عقل بودند اما «فرویدا»
عقل غالب بر هوای نفس نشد و هوای نفس با غلبه بر عقل چه به روز آنها که نیاورد با وجود اینکه مثل و مانندی در بلاد همچون باغ ارم و در زور و بازو همچون قوم عاد « من اشد منا قوه ؟! » ، نیامده اما هوای نفس را ببین که اگر بر عقل غلبه نماید همه چیز را نیست و نابود می کند «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ… الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ» !
ذات العماد «العماد: اسم لما يكون مورد تمايل و ركون، و الألف يدلّ على امتداد.» ،
تا موقعی که عقلت بر هوای نفست غلبه داشته باشد ذات العمادی و همه به تو شوق دارن و به تو تمایل دارن و بی اختیار نمی دونن چرا تو رو دوست دارن ، این بخاطر اینه که کارای عقل عمدیه و در طرف مقابل مثل نیروی جاذبه زمین اثر می گذاره بدون اینکه کسی متوجه بشه !
باید این عمد تبدیل به عماد بشه یعنی استمرار داشته باشه . تا کی ؟ تا آخر ! اگه یه روزی این کارهای عامدانه و با قصد ، متوقف بشه روز غلبه هوای نفس بر عقله که قصه قوم عاد تکرار می شه و تمام امکاناتی رو که آل محمد ع برات در نظر گرفته بودند که با اونا خوب انجام وظیفه کنی رو ازت می گیرن و مهمترین اونها عقله !!!
+ «وای به روزی که خدا نورشو پس بگیره!»
عقلو دادند که باهاش عمدا برای عمل به نور ولایت فعالیت کنی نه اینکه عقلو زیر پای هوای نفس چموشت لگد مال کنی ! نمی خوای، ازت می گیرنش حالا تو میمونی و هوای نفست هر کاری میخوای بکنی بکن . دیگه فایده ای نداره ! داشتن عقل تمام کار نیست باید شرایط ارتباط عقل با نور آل محمد را ایجاد نمود و تا پایان که پایانی ندارد استمرار داد . (برای همیشه ) حدیث فرویدا شاه کلید است یعنی اگر عقل هم باشد به تنهایی نقطه اتکاء نیست.
ملاک، عقل نورانی است که بر هوای نفس غلبه نماید و مغلوب هوای نفس مثل قوم عاد نشود پس گول زور بازو زیبایی خوش صحبتی و … را نباید خورد اینها هیچکدام علامت داشتن عقل غالب بر هوای نفس نیست ممکن است عقل باشد اما باید به کمک آل محمد ع همیشه غالب بر هوای نفس باشد تا بتواند جاذبه و شوق در خود و دیگران در جهت نور و آرامش و ولایت ایجاد نماید پس عقل مولد شوق است اگر بر هوای نفس غلبه نماید ! وگرنه این عقل اسمش عقل است و معنایش هوای نفس ، عقلی که نتواند برای خود و اطرافیان شوق عمل به نور ولایت ایجاد کند تف سر بالاست و اثر منفی آن روزی به سوی خودت بر می گردد .
[آن ستون بی ستون نامرئی « بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها » ، عقل است که دارای نیروی جاذبه است و چون هوای نفس و حب دنیا و اهل دنیا آن را نمی بینند انکار می کنند که آسمان ستون ندارد اما حضرت رضا ع فرمودند که ستون دارد ولی شما قادر به دیدن آن نیستید «فَثَمَ عَمَدٌ وَ لَكِنْ لَا تُرَى» آن ستونی که از آن باید به آسمان بالا رفت و معراج علمی نمود ، عقل غالب بر هوای نفس است که بر خلاف نیروی جاذبه هوای نفس به سمت زمین این نیرو به سمت بالا تو را می کشد و فرا می خواند ! پس نیروی جاذبه زمین نیروی هوای نفس است و نیروی جاذبه آسمان نیروی نور آل محمد ع است که عاقلهای زمین را به آسمان و معراج علمی می برند ! هر چند نیروی جاذبه زمین را قوی می بینی که هر چه بیفتد به سمت و سو و شوق زمین می افتد ولی اینها که می افتند قلوبی هستند که هوای نفس بر عقلهای آنها حاکم است .اما قلبی که عقل بر هوای نفسش غلبه دارد تعجب می کنی بجای اینکه پایین بیفتد به بالا می افتد! نه، بالا می رود و افتادنی در کارش نیست . معراج علمی صاحبان نور یعنی صعود بر خلاف جهت جاذبه هوای نفس و بر خلاف جهت همه مردم که حب دنیا بر قلب آنها غلبه دارد ! لذا اگر خوب نگاه کنی می بینی همه دارند رو به پایین سقوط می کنند ولی اهل نور در حال صعود هستند البته صعودشون از نوع معراجه یعنی مثل آسانسور نیست که راحت و سریع بره بالا بلکه مثل بالا رفتن از نردبونه که سخته و باید با زحمت و احتیاط و این طرف اونطرف شدن بالا بری فکر نکن کار آسونیه کخامه الزرعه گاهی هوای نفس تو رو کج و معوج می کنه ولی باز باید راست بشی و راه راستو ادامه بدی ! «ارض = هوای نفس قلب ما – سماء = نگاه آل محمد ع به عقل ما برای غلبه بر هوای نفس و تبدیل هوای نفس اماره به نفس مطمئنه و اجتماع عقل و نفس مطمئنه در بهشت آل محمد ع دیدنی است ! جاذبه ارض – جاذبه سماء – شوق به زمین – شوق به آسمان (آنجا که موسی ع به آسمان چشم دوخته بود و رسول خدا ص به آسمان چشم دوخته بودند در قصه تغییر قبله ) » پس چشم عاقل به آسمان دوخته شده و به کوکب دری و درّة عذراء خود یعنی نورش می نگرد و از او استمداد علمی می طلبد که دستش را بگیرد و با خود به معراج علمی ببرد ! ان شاء الله تعالی.
استمرار و امتداد « مُمَدَّدَةٍ » غلبه عقل « عَمَدٍ » بر هوای نفس برای رسیدن به هدف ، واجب است.
« إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ. فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ » ]
الْعَمْدُ: قصد الشيء و الاستناد إليه،
[عقل – عصا – عمود = تکیه گاه] :
[عقل عمید]
به عقل غالب بر هوای نفس اعتماد کن !
عقل دلش از دست هوای نفس خون است ! و چه زخمها و رنجها و دردها که از قِبَل این جناب نکشیده است « عَمِدَ البعيرُ » چقدر معذرت خواهی ها بخاطر خطاهای او بدهکار آل محمد ع است که باید جبران کند!
غسل تعميد!
«الطشت»
فَأَيُّ شَيْءٍ فِي التَّابُوتِ الَّذِي كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ ؟
كَانَ فِيهِ أَلْوَاحُ مُوسَى الَّتِي تَكَسَّرَتْ
وَ الطَّشْتُ الَّتِي يُغْسَلُ فِيهَا قُلُوبُ الْأَنْبِيَاءِ
معالم ربانی اسلحه تابوت است که قلوب(عقول) بیمار با این علوم و در این طشت شستشو داده می شود.
[كَانَ فِيهِ (التَّابُوتِ) أَلْوَاحُ مُوسَى … وَ الطَّشْتُ الَّتِي يُغْسَلُ فِيهَا قُلُوبُ الْأَنْبِيَاءِ]
رجل عميد و معمود أي بلغ الحُبُّ منه.
[شوق « بلغ الحُبُّ منه » به معالم ربانی « رجل عميد » دست خودت نیست ! کار عقل عميدِ اونه ، که از نیروی جاذبه زمین نفس قویتره و حب دنیا که تو رو به پایین می کشه ، این عقل عميد تورو بالا می کشه و می بره و می بره … معراج علمی …]
[قصد – عمد – عقل] :
حدیث فوق العاده زیبا و مهم و کلیدی !!!
فکر می کنی خدا عقلو بهت الکی داده یا برای هدف خاصیه ؟!
[قَصْداً = عمدا = قصد اصلاح و تربيت]
خداوند عقل را به امانت نزد ما سپرده و این عقل توانایی این را دارد که در امور عامدانه و قاصدانه دخل و تصرف کند و عقل اختیار دار خلق شده و باید در تمام کارها عقل مداخله نماید و عمدا برنامه ریزی کند و بر هوای نفس غلبه نماید و نفس اماره را اصلاح و تربیت نماید و از این دیو پلید، فرشتهای بنام نفس مطمئنه بسازد، ان شاء الله تعالی.
امام صادق علیه السلام:
أَ تَرَى اللَّهَ أَعْطَى مَنْ أَعْطَى مِنْ كَرَامَتِهِ عَلَيْهِ
وَ مَنَعَ مَنْ مَنَعَ مِنْ هَوَانٍ بِهِ عَلَيْهِ ؟
بنظر تو آنچه خدا به هر كه داده براى احترام به او است
و آنچه به هر كه نداده براى خوار داشتن او است؟
لَا !
نه،
وَ لَكِنَّ الْمَالَ مَالُ اللَّهِ
يَضَعُهُ عِنْدَ الرَّجُلِ وَدَائِعَ
ولى مال از آن خداست و نزد كسى امانت مىنهد
وَ جَوَّزَ لَهُمْ
[در ادامه حدیث= خُوِّلَ لَهُ]
و به آنها اجازه ميدهد
أَنْ يَأْكُلُوا قَصْداً [عاقلانه!]
وَ يَشْرَبُوا قَصْداً [عاقلانه!]
وَ يَلْبَسُوا قَصْداً [عاقلانه!]
وَ يَنْكَحُوا قَصْداً [عاقلانه!]
وَ يَرْكَبُوا قَصْداً [عاقلانه!]
كه باندازه (عاقلانه) بخورند و باندازه بپوشند و باندازه با آن ازدواج کنند
و باندازه سوارى كنند
وَ يَعُودُوا بِمَا سِوَى ذَلِكَ عَلَى فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِينَ
و جز از اين مصارفش را به مؤمنان مستمند بر گردانند
وَ يَلُمُّوا بِهِ شَعَثَهُمْ
[این کار وظیفه عقل است]
و پريشانى زندگانى آنها را رفو كنند،
فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ
هر كس بدين روش كاركند
[اگه کارات عاقلانه بود و به حقوق اخوت هم عامل بودی!]
كَانَ مَا يَأْكُلُ حَلَالًا وَ يَشْرَبُ حَلَالًا وَ يَرْكَبُ وَ يَنْكِحُ حَلَالًا
آنچه خورده و نوشيده و سوارى كرده و زناشوئى كرده حلال است
وَ مَنْ عَدَا ذَلِكَ كَانَ عَلَيْهِ حَرَاماً
و جز آن بر او حرام است
[حلال و حرام – عقل] :
کارهای عاقلانه، حلال؛ و کارهای هوای نفس حرام است!
فعل حرام قلب را تاریک میکند چون عاقلانه نیست و از روی هوای نفس مرتکب حرام شده .
ثُمَّ قَالَ
و آنگاه فرمود:
لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ
اسراف نكنيد كه خدا مسرفان را دوست ندارد،
أَ تَرَى اللَّهَ ائْتَمَنَ رَجُلًا عَلَى مَالٍ خُوِّلَ لَهُ
[ = وَ جَوَّزَ لَهُمْ]
أَنْ يَشْتَرِيَ فَرَساً بِعَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ وَ يُجْزِيهِ فَرَسٌ بِعِشْرِينَ دِرْهَماً
وَ يَشْتَرِيَ جَارِيَةً بِأَلْفِ دِينَارٍ وَ يُجْزِيهِ بِعِشْرِينَ دِينَاراً
آيا بينى خدا مالى را بكسى سپرده و باو اجازه داده
اسبى به ده هزار درهم بخرد با اينكه يك اسب بيست درهمى هم او را بس است،
يا كنيزى بصد اشرفى طلا بخرد با اينكه كنيز به ده اشرفى هم او را بس است؟!
وَ قَالَ
و فرمود:
وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ
و اسراف نكنيد كه خدا مسرفان را دوست ندارد.
+ «اسراف»:
+ «مول»
+ «خمس»
مال و ثروت، از آنِ خداست كه نزد انسان به امانت مىگذارد!
امام صادق علیه السلام:
أَ تَرَى اَللَّهَ أَعْطَى مَنْ أَعْطَى مِنْ كَرَامَتِهِ عَلَيْهِ
وَ مَنَعَ مَنْ مَنَعَ مِنْ هَوَانٍ بِهِ عَلَيْهِ
لاَ وَ لَكِنَّ اَلْمَالَ مَالُ اَللَّهِ يَضَعُهُ عِنْدَ اَلرَّجُلِ وَدَائِعَ
وَ جَوَّزَ لَهُمْ أَنْ يَأْكُلُوا قَصْداً وَ يَشْرَبُوا قَصْداً وَ يَلْبَسُوا قَصْداً وَ يَنْكِحُوا قَصْداً وَ يَرْكَبُوا قَصْداً
وَ يَعُودُوا بِمَا سِوَى ذَلِكَ عَلَى فُقَرَاءِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ يَلُمُّوا بِهِ شَعَثَهُمْ
فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ كَانَ مَا يَأْكُلُ حَلاَلاً وَ يَشْرَبُ حَلاَلاً وَ يَرْكَبُ وَ يَنْكِحُ حَلاَلاً
وَ مَنْ عَدَا ذَلِكَ كَانَ عَلَيْهِ حَرَاماً
ثُمَّ قَالَ:
لاٰ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاٰ يُحِبُّ اَلْمُسْرِفِينَ
أَ تَرَى اَللَّهَ اِئْتَمَنَ رَجُلاً عَلَى مَالٍ خُوِّلَ لَهُ
أَنْ يَشْتَرِيَ فَرَساً بِعَشَرَةِ آلاَفِ دِرْهَمٍ وَ يُجْزِيهِ فَرَسٌ بِعِشْرِينَ دِرْهَماً
وَ يَشْتَرِيَ جَارِيَةً بِأَلْفِ دِينَارٍ وَ يُجْزِيهِ بِعِشْرِينَ دِينَاراً
وَ قَالَ:
وَ لاٰ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاٰ يُحِبُّ اَلْمُسْرِفِينَ.
فكر مىكنى اگر خداوند به كسى چيزى داده، به اين خاطر است كه او در پيشگاه خدا احترام دارد؟
و اگر به كسى چيزى نداده، از آن روست كه او در نظر خدا، خوار و بى مقدار است؟
نه! بلكه مال و ثروت، از آنِ خداست كه نزد انسان به امانت مىگذارد
و به انسانها اجازه مىدهد كه با رعايت ميانهروى، بخورند و بپوشند و ازدواج كنند و وسيله سوارى سوار شوند و اضافه آن را به مؤمنانِ نيازمند بدهند و به اين وسيله، آنها را از پريشانى برهانند.
پس هر كس چنين كند، آنچه مىخورد و مىنوشد و سوار مىشود و ازدواج مى كند، حلال است
و هر كس از اين حد تجاوز كند، بر او حرام است.
آيا خيال مى كنى اگر خداوند مالى را به امانت به كسى بدهد، او حق دارد اسبى را به ده هزار دِرهم بخرد، در حالى كه اسب بيست دِرهمى هم برايش كافى است؟
و حال آن كه خداوند فرموده است:
«اسراف نكنيد كه خدا اسرافكاران را دوست ندارد»؟!
[عقم – لقح]:
غلبه هوای نفس بر عقل = « تَعَقَّمَتْ … تَلَقَّحَتْ »
عقیم شدن « تَعَقَّمَتْ عَنِ الرَّحْمَةِ » مقدمه عذاب الهی « تَلَقَّحَتْ بِالْعَذَابِ » است .
تو گویی بادِ عذاب «الرِّيحَ الْعَقِيمَ»، منتظر عقیم شدن عقل است و جدا شدن شخص از معالم ربانی صاحبان نور، اینجاست که شیطان، هوای نفس را چون گوی می رباید.
+ «لقف»
[عقل عقیم از معالم ربانی – نفس باردار «لقح» به عذاب الهی]
عذاب «الرِّيحَ الْعَقِيمَ»، ماحصل غلبه هوای نفس بر عقل است به این معنی که وقتی شخص عمدا رابطه قلبی و عقل خود را با نور معالم ربانی قطع نمود، در واقع دست خود را از دامان رحمت الهی رها کرده است « وَ تَعَقَّمَتْ عَنِ الرَّحْمَةِ » ، و با عقیم شدن از این طرف ، از سمت مقابل باردار به عذاب الهی می شود و این یعنی ارتکاب معصیتی که قاعده حکم الهی به عذاب بر مرتکبین معصیت صادر شده است «تَلَقَّحَتْ بِالْعَذَابِ».
[عمد – سهو] :
« إِنَّ اللَّهَ … لَا يَسْهُو … وَ إِنَّمَا … يَسْهُو الْمَخْلُوقُ »
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يَنْسَى وَ لَا يَسْهُو وَ إِنَّمَا يَنْسَى وَ يَسْهُو الْمَخْلُوقُ الْمُحْدَثُ
امام رضا علیه السلام:
… عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِيهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ قَالَ
سَأَلْتُ الرِّضَا عَلِيَّ بْنَ مُوسَى ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ
فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يَنْسَى وَ لَا يَسْهُو
وَ إِنَّمَا يَنْسَى وَ يَسْهُو الْمَخْلُوقُ الْمُحْدَثُ
أَ لَا تَسْمَعُهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ
وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا
وَ إِنَّمَا يُجَازِي مَنْ نَسِيَهُ وَ نَسِيَ لِقَاءَ يَوْمِهِ بِأَنْ يُنْسِيَهُمْ أَنْفُسَهُمْ
كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى
لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ
وَ قَالَ تَعَالَى
فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا
أَيْ نَتْرُكُهُمْ كَمَا تَرَكُوا الِاسْتِعْدَادَ لِلِقَاءِ يَوْمِهِمْ هَذَا.
[اعتماد به نفس حسود غلط است!]:
+ «نور ولایت فرآیندی قابل اعتماد است.»
« الثِّقَةُ بِالنَّفْسِ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّيْطَانِ »
+ « الهي لا تكلني الي نفسي »
التَّفْوِيضُ:
… وَ الْيَاءُ مِنَ
الْيَأْسِ مِنْ نَفْسِكَ وَ الْيَقِينِ بِرَبِّكَ
وَ أَصْلُ الْأُمُورِ فِي الدِّينِ
[أَصْلُ الْأُمُورِ فِي الدِّينِ = التفقه]
پايه و اصل امور در دين
أَنْ يَعْتَمِدَ عَلَى الصَّلَوَاتِ وَ يَجْتَنِبَ الْكَبَائِرَ
[صوم و صلاة – تفقه]
مشتقات ریشۀ «عمد» در آیات قرآن:
وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً (93)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعامُ مَساكينَ أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزيزٌ ذُو انْتِقامٍ (95)
اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ (2)
خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَميدَ بِكُمْ وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَريمٍ (10)
ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَواليكُمْ وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً (5)
إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ (7)
في عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ (9)