Wanted!
Where do you want to escape?
«ابق» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«أَبَقَ العبد: إذا هرب، بنده گریزپا، گريخت و فرار كرد و خود را پنهان کرد.»
«هرب من سيّده؛ بندهاى كه از ارباب خود گريخته باشد.»
عبد آبق: فراری! «wanted»
«وَ إِنَّ يُونُسَ … أَبَقَ»
«وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ»
«فقه اللغه: و لا يقال للعبد: آبِق، إلا إذا كان ذِهابُه من غير خَوْف و لا كَدّ عَمَل، و إلا، فهو هاربٌ»
«الهَرَبُ عام، و الإِباقُ للعبيد خاص»
کجا میخوای فرار کنی؟!
از دست کی میخوای فرار کنی؟!
امام علی علیه السلام:
دعای کمیل:
«وَ لاَ يُمْكِنُ اَلْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِكَ»
«و كسى از قلمرو حكومت تو فرار نتواند كرد.»
امام علی علیه السلام خطاب به مالک اشتر:
«… وَ أَنْ يَتَحَرَّى رِضَا اَللَّهِ
وَ لاَ يَتَعَرَّضَ لِسَخَطِهِ
وَ لاَ يُصِرَّ عَلَى مَعْصِيَتِهِ
فَإِنَّهُ لاَ مَلْجَأَ مِنَ اَللَّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ …»
«عبد آبق»: بنده فراری
«وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ»
یونس علیه السلام، تظاهر میدهد که اشتباه حتمیه،
و همچنین نمیشه از اصلاح و تربیت خدا – «ربوبیّت» – فرار کرد.
فرار از نور؟! سفر انفرادی بدون نور؟! مگه میشه؟!
از چنگ خدا نمیتونی فرار کنی!
از دست اصلاح و تربیت خدا نمیتونی فرار کنی!
حسود خیال میکنه میتونه از چنگ خدا فرار کنه و خدا رو به ستوه بیاره!
[سورة الجن (۷۲): الآيات ۱۱ الى ۲۰]
وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً (۱۲)
و ما مىدانيم كه هرگز نمىتوانيم در زمين خداى را به ستوه آوريم،
و هرگز او را با گريز [خود] درمانده نتوانيم كرد.
در واقع، باید از تاریکی حسدت، به سمت نور هدایت، فرار کنی «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ»،
«با یاد صاحبان نور، از تاریکی، به سمت نور فرار کن.»
اگه میخوای لب به شکایت بگشایی، پس «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ»،
شکوه حال به نزد صاحبان نور ببر، که کاری از دستشون بر میاد.
[سورة الأنبياء (۲۱): الآيات ۸۷ الى ۹۰]
وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ
فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ (۸۷)
و «ذو النون» را [ياد كن] آنگاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتى نداريم،
تا در [دل] تاريكيها ندا درداد كه:
«معبودى جز تو نيست، منزّهى تو، راستى كه من از ستمكاران بودم.»
فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ (۸۸)
پس [دعاى] او را برآورده كرديم و او را از اندوه رهانيديم، و مؤمنان را [نيز] چنين نجات مىدهيم.
[سورة الصافات (۳۷): الآيات ۱۳۳ الى ۱۴۸]
وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (۱۳۹)
و در حقيقت، يونس از زمره فرستادگان بود.
إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (۱۴۰)
آنگاه كه به سوى كشتى پُر، بگريخت.
فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ (۱۴۱)
پس [يونس سرنشينان كشتى] قرعه انداخت و خود از بازندگان شد!
فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِيمٌ (۱۴۲)
[او را به دريا افكندند] و عنبرماهى او را بلعيد در حالى كه او نكوهشگر خويش بود.
فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ (۱۴۳)
و اگر او از زمره تسبيحكنندگان نبود،
لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (۱۴۴)
قطعاً تا روزى كه برانگيخته مىشوند، در شكم آن [ماهى] مىماند.
فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِيمٌ (۱۴۵)
پس او را در حالى كه ناخوش بود به زمين خشكى افكنديم.
وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ (۱۴۶)
و بر بالاى [سَرِ] او درختى از [نوع] كدوبُن رويانيديم.
وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ (۱۴۷)
و او را به سوى يكصدهزار [نفر از ساكنان نينوا] يا بيشتر روانه كرديم.
فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِينٍ (۱۴۸)
پس ايمان آوردند و تا چندى برخوردارشان كرديم.
«السَّلَامُ عَلَى يُونُسَ الَّذِي أَنْجَزَ اللَّهُ لَهُ مَضْمُونَ عِدَتِهِ»
«أَنْجَزَ الوَعْدَ: به وعده وفا كرد.»
داستان پسر نوح علیه السلام:
بدون نور، کجا میخوای فرار کنی؟!
وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ … يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا
قالَ سَآوِي إِلى جَبَلٍ
نوح علیه السلام گفت پسرم: با نور سفر کن!
پسرش گفت: بدون نور، به کوه پناه میبرم!
[سورة هود (۱۱): الآيات ۴۰ الى ۴۳]
وَ هِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبالِ
وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ فِي مَعْزِلٍ
يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ (۴۲)
و آن [كِشتى] ايشان را در ميان موجى كوهآسا مىبُرد،
و نوح پسرش را كه در كنارى بود بانگ درداد:
«اى پسرك من، با ما سوار شو و با كافران مباش.»
قالَ سَآوِي إِلى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ
قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ
وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ (۴۳)
گفت: «به زودى به كوهى پناه مىجويم كه مرا از آب در امان نگاه مىدارد.»
گفت: «امروز در برابر فرمان خدا هيچ نگاهدارندهاى نيست، مگر كسى كه [خدا بر او] رحم كند.»
و موج ميان آن دو حايل شد و [پسر] از غرقشدگان گرديد.
دعاى مباركهى كميل بن زياد از كلام امير المؤمنين عليه السّلام
بدان كه سيّد ابن طاووس رضوان الله تعالی علیه در كتاب اقبال روايت كرده است كه كميل بن زياد گفت:
روزى با مولاى خود حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در مسجد بصره نشسته بودم، شب نيمه شعبان مذكور شد، حضرت فرمود كه هر بنده كه آن شب را احيا كند به عبادت و دعاى حضرت خضر عليه السّلام در آن شب بخواند البته دعاى او مستجاب گردد و چون حضرت به منزل خود مراجعت نمود، شب به خدمت او رفتم، چون مرا ديد پرسيد كه به چه كار آمدهاى كميل؟ گفتم: يا امير المؤمنين! به طلب دعاى خضر عليه السّلام آمدهام.
فرمود كه بنشين اى كميل. چون اين دعا را حفظ نمايى در هرشب جمعه يا در هر ماهى يك مرتبه يا در سالى يك مرتبه يا در عمرى يك مرتبه بخوان تا كفايت شرّ دشمنان از تو بشود و يارى كرده شوى و روزى داده شوى و البته آمرزيده شوى.
اى كميل! طول صحبت تو و خدمت تو موجب آن شد كه تو را به چنين نعمتى و كرامتى سرافراز گردانم. پس گفت: بنويس و دعا را تلقين من نمود.
دعاى مباركهى كميل بن زياد از كلام امير المؤمنين عليه السّلام.
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
خدايا از تو درخواست مىكنم به آن رحمت بىانتهايت كه همهى موجودات را فراگرفته است و بتوانايى بىحدّت كه بر هرچيز مسلط و قاهر است و همهى اشيا خاضع و مطيع اوست و تمام عزتها در مقابلش ذليل و زبون است و به مقام جبروت و بزرگىات كه همهى قدرتها برابر او مغلوب است و به عزت و اقتدارت كه هرمقتدرى از مقاومتش عاجز است و به عظمت و بزرگىات كه سراسر عالم را مشحون كرده است و به سلطنت و پادشاهىات كه بر تمام قواى عالم برترى دارد و به ذات پاكت كه پس از فناى همهى موجودات باقى ابدى است و به نامهاى مباركت كه در همهى اركان عالم هستى تجلى كرده است و به علم ازلىات كه بر تمام موجودات محيط است و به نور تجلى ذاتت كه همهى عالم را روشن ساخته است؛
اى نور حقيقى و اى منزه از توصيف! اى پيش از همه سلسله و بعد از همهى موجودات پسين!
خدايا! ببخشاى آن گناهانى را كه پردۀ عصمتم را مىدرد؛
خدايا! ببخشاى آن گناهانى را كه بر من كيفر عذاب نازل مىكند؛
خدايا! ببخشاى آن گناهانى را كه در نعمتت را به روى من مىبندد؛
خدايا! ببخشاى آن گناهانى را كه مانع قبول دعاهايم مىشود؛
خدايا! ببخشاى آن گناهانى را كه بر من بلا مىفرستد؛
خدايا! هرگناهى كه مرتكب شدهام و هرخطايى از من سر زده همه را ببخشا.
اى خدا! من به ياد تو به سوى تو تقرب مىجويم و تو را سوى تو شفيع مىآورم و از درگاه جود و كرمت مسئلت مىكنم كه مرا به مقام قرب خود نزديك سازى و شكر و سپاست را به من بياموزى و ذكر و توجهى حضرتت را بر من الهام كنى.
خدايا از تو مسئلت مىكنم با سؤالى
از روى خضوع و ذلت و خشوع و مسكنت كه كار بر من آسان گيرى و به حالم ترحم كنى و مرا به قسمت مقدر خود خوشنود و قانع سازى و در هرحال مرا متواضع گردانى.
خدايا! من از تو مانند سائلى درخواست مىكنم كه در شدت فقر و بيچارگى است و تنها به درگاه تو در سختىهاى عالم عرض حاجت مىكند و شوق و رغبتش به نعمتهاى ابدى است كه حضور توست؛
اى خدا! پادشاهى تو بسيار باعظمت است و مقامت بسى بلند است و مكر و تدبيرت در امور پنهان است و فرمانت در جهان هويداست و قهرت بر همه غالب است و قدرتت در همۀ عالم نافذ است و كسى از قلمرو حكومت تو فرار نتواند كرد.
خدايا! من كسى جز تو را نمىيابم كه گناهانم را ببخشايد و بر اعمال زشتم پرده بگذارد و كارهاى بدم را (از لطف و كرم) به كار نيك بدل كند (كه خدا اين تواند).
خدايى جز تو نيست، اى ذات پاك و منزه و به حمد تو مشغولم ستم نمودم به خودم و دليرى كردم به نادانى خود و خاطرم آسوده به اين بود كه هميشه مرا ياد كردى و بر من لطف و احسان فرمودى.
اى خدا! اى مولاى من!
چه بسيار كارهاى زشتم مستور كردى
و چه بسيار بلاهاى سخت از من بگردانيدى
و چه بسيار از لغزشها كه مرا نگاه داشتى
و چه بسيار ناپسندها كه از من دور كردى
و چه بسيار ثناى نيكو كه من لايق آن نبودم و تو از من بر زبانها منتشر ساختى.
اى خدا! غمى بزرگ در دل دارم و حالى بسيار ناخوش و اعمالى نارسا و زنجيرهاى علايق مرا در بند كشيده و آرزوهاى دور و دراز دنيوى از هرسودى مرا بازداشته و دنيا به خدعه و غرور و نفسم به جنايت مرا فريب داده است.
اى مولاى من به عزت و جلالت قسم كه عمل بد و افعال زشت من دعاى مرا از اجابتت منع نكند و به قبايح پنهانم كه تنها تو بر آن آگاهى مرا مفتضح و رسوا نگردان و بر آنچه از اعمال بد و ناشايسته در خلوت به جا آوردهام و تقصير و نادانى و كثرت غفلت و شهوتم (كرم كن و) زود به عقوبتم مگير.
و اى خدا! به عزت و جلالت سوگند كه با من در همه حال رأفت و رحمت فرما و در جميع امور مهربانى كن.
اى خدا، اى پروردگار! جز تو من كه را دارم تا از او درخواست كنم كه غم و رنجم را برطرف سازد و به امورم از لطف توجه كند؟
اى خدا، اى مولاى من، تو بر من حكم و دستورى مقرر فرمودى و من در آن به نافرمانى پيرو هواى نفس گرديدم و خود را از وسوسهى دشمن (نفس و شيطان) كه معصيتها را در نظرم جلوهگر ساخته و فريبم داد خود را حفظ نكردم و قضاى آسمانى نيز مساعدت كرد تا آنكه من در اين رفتار از بعض حدود و احكامت قدم بيرون نهادم و در بعضى اوامرت راه مخالفت پيمودم.
حال در تمام اين امور تو را ستايش مىكنم و مرا در آنچه رفته است بر تو هيچ حجتى نخواهد بود با آنكه قضاى تو در او بوده و حكم (تكوينى) و امتحان و آزمايش تو مرا بر آن ملزم ساخته بود.
و با اين حال، بار خدايا! پس از تقصير و ستم بر نفس خود با عذرخواهى و پشيمانى و شكستهدلى و تقاضاى عفو و آمرزش و توبه و زارى و تصديق و اعتراف بر گناه خود به درگاهت بازآمدهام نه از آنچه كردهام مفرى دارم و نه جايى كه براى اصلاح كارم بدانجا روى كنم و پناه برم مگر آنكه تو باز عذرم را بپذيرى و مرا در پناه رحمت بىمنتهايت داخل كنى.
اى خدا! عذرم را بپذير و بر اين حال پريشانم ترحم فرما و از بند سخت گناهانم رهايى بخش.
اى پروردگار من! بر تن ضعيف و پوست رقيق و استخوان بىطاقتم ترحم كن.
اى خدايى كه در اول به خلعت وجودم سرافراز كردى و به لطف ياد فرمودى و به تربيت و نيكى پرورش دادى و به غذا عنايت داشتى، اينك به همان سابقهى كرم و احسانى كه از اين پيش با من بودت بر من ببخشاى.
اى خداى من، اى سيد و مولاى من! آيا باور كنم كه مرا در آتش مىسوزانى با وجود آنكه به توحيد و يكتايىات گرويدم و با آنكه دلم به نور معرفتت روشن گرديد و زبانم به ذكرت گويا شد و در باطنم عقد محبت استوار گرديد و بعد از آنكه از روى صدق و خضوع و مسكنت به مقام ربوبيتت اعتراف كردم؟!
بسيار دور است كه تو كريمترى از اينكه از نظر بيندازى كسى را كه پرورش دادهاى آن را يا آنكه دور كنى كسى را كه نزد خود كشيدهاى يا برانى آن را كه به او جا دادهاى يا بسپارى به سوى بلا آن را كه به او كفايت كردهاى و رحم نمودهاى؛
و اى كاش اى خداى من و سيد و مولاى من مىدانستم كه آيا تو آتش قهرت را مسلط مىكنى بر آن رخسارهها كه در پيشگاه عظمتت سر به سجدهى عبوديت تو نهادهاند يا بر آن زبانها كه از روى حقيقت و راستى ناطق به توحيد تو و گويا به حمد و سپاس تواند يا بر آن دلها كه از روى صدق و يقين به خدايى تو معترفاند يا بر آن جانها كه از علم و معرفت در پيشگاه جلالت خاضع و خاشعاند يا بر آن اعضايى كه مشتاقانه به مكانهاى عبادت و جايگاه طاعتت مىشتابند و به اعتقاد كامل از درگاه كرمت آمرزش مىطلبند؟
هيچكس به تو اين گمان نمىبرد و چنين خبرى از تو اى خداى با فضل و كرم به ما بندگان نرسيده است، در صورتى كه تو خود بىطاقتىام را بر اندك رنج و عذاب دنيا و آلامش مىدانى و آنچه جارى شود در آن از بد آمدنىهاى آن بر اهل آن با آنكه رنج و الم دنيا اندك است و زمانش كم است و دوامش ناچيز است و مدتش كوتاه است؛پس من چگونه طاقت آورم و عذاب عالم آخرت و آلام سخت آن عالم را تحمل كنم و حال آنكه مدت آن عذاب طولانى است و ماندن در آن هميشگى است و هيچ بر اهل عذاب در آنجا تخفيفى نيست چندانكه آن عذاب تنها از قهر و غضب و انتقام توست كه هيچكس از اهل آسمان و زمين تاب و طاقت آن ندارد؛
اى سيد من! پس من بندهى ناتوان ذليل و حقير و فقير و دورماندهى تو چگونه تاب آن عذاب دارم!
اى خداى من، اى پروردگار من و سيد و مولاى من! از كدامين سختىهاى امورم به سويت شكايت كنم و از كدام يك به درگاهت بنالم و گريه كنم؟ از دردناكى عذاب آخرت بنالم يا از طول مدت آن بلاى سخت زارى كنم؟ پس اگر تو مرا به همراه دشمنانت اگر به انواع عقوبت معذّب گردانى و با اهل عذابت همراه كنى و از جمع دوستان و خاصانت جدا سازى، در آن حال، گيرم كه بر آتش عذاب تو اى خداى من و سيد و مولاى من و پروردگار من صبورى كنم، چگونه بر فراق تو صبر توانم كرد؟ و گيرم آنكه بر حرارت آتشت شكيبا باشم، چگونه چشم از لطف و كرمت توانم پوشيد؟ يا چگونه در آتش دوزخ آرام گيرم با اين اميدوارى كه به عفو و رحمت بىمنتهايت دارم؟
بارى اى سيد و مولاى من! به عزتت به راستى سوگند مىخورم كه اگر مرا با زبان گويا (به دوزخ) گذارى،من در ميان اهل آتش مانند دادخواهان ناله همىكنم و بسى فرياد مىزنم به سويت مانند شيون گريهكنندگان و بنالم به آستانت مانند عزيزگمكردگان و به صداى بلند تو را مىخوانم كه اى ياور اهل ايمان و اى منتهاى آرزوى عارفان و اى فريادرس فريادخواهان و اى دوست دلهاى راستگويان و اى يكتا خداى عالميان! آيا دربارهى تو اى خداى پاك و منزه و ستوده صفات، گمان مىتوان كرد كه بشنوى در آتش فرياد بندۀ مسلمى را كه به نافرمانى در دوزخ زندانى شده و سختى عذابت را به كيفر گناه مىچشد و ميان طبقات جهنم به جرم و عصيان محبوس گرديده و ضجه و نالهاش با چشم انتظار و اميدوارى به رحمت بىمنتهايت به سوى تو بلند است و به زبان اهل توحيد تو را مىخواند و به ربوبيتت متوسل مىشود، باز چگونه در آتش عذاب خواهد ماند در صورتى كه به سابقۀ حلم نامنتهايت چشم دارد؟
يا چگونه آتش به او الم رساند و حال آنكه به فضل و كرمت اميدوار است؟
يا چگونه شرارههاى آتش او را مىسوزاند با آنكه تو خداى كريم نالهاش را مىشنوى و مكانش را مىبينى؟
يا چگونه شعلههاى دوزخ بر او احاطه مىكند با آنكه ضعف و بىطاقتىاش را مىدانى؟
يا چگونه به خود بپيچد و مضطرب بماند در طبقات آتش با آنكه تو به صدق (دعاى) او آگاهى؟
يا چگونه مأموران دوزخ او را زجر كنند با آنكه به صداى يا رب يا رب تو را مىخواند؟
يا چگونه به فضل تو اميد آزادى از آتش دوزخ داشته باشد و تو او را به دوزخ واگذارى؟
هيهات! كه هرگز چنين معروف نباشد و اين گمان نرود و به رفتار با بندگان موحّدت كه همه احسان و عطا بوده اين معامله شباهت ندارد، پس من به يقين قاطع مىدانم كه اگر تو بر منكران خدايىات حكم به آتش قهر خود نكرده و فرمان هميشگى عذاب دوزخ را به معاندان نداده بودى، محققا تمام آتش دوزخ را سرد و سالم مىكردى و هيچكس را در آتش جاى و منزل نمىدادى و ليكن تو اى خدا! نامهاى مباركت مقدس است و قسم ياد كردهاى كه دوزخ را از جميع كافران جن و انس پر گردانى و معاندان را در آن عذاب مخلد سازى.
و تو را ستايش بىحد سزاست كه با وجود آنكه خويش را ثنا گفتى و به همه انعام نمودى،در كتاب خود فرمودى آيا (در آخرت) اهل ايمان با فاسقان يكساناند! هرگز يكسان نيستند.
اى خداى من و سيد من! از تو درخواست مىكنم به مقام قدر (و آن قدرت ازلى) كه مقدرات عالم بدان كردى.
و به مقام قضاى مبرم كه بر هركه فرستادى غالب و قاهر شدى كه مرا ببخشى و درگذرى در همين شب و همين ساعت هرجرمى و هرگناهى كه كردهام و هركار زشتى پنهان داشتهام و هرعملى (مستور و عيان) آشكار يا پنهان به جهالت مرتكب شدهام و هر بدكارى كه فرشتگان عالم پاك را مأمور نگارش آن نمودهاى كه آن فرشتگان را به حفظ هرچه كردهام موكل ساختى و شاهد اعمالم با جوارح و اعضاى من گردانيدى و فوق آن فرشتگان تو خود مراقب من و شاهد و ناظر بر آن اعمال من بودهاى كه از فرشتگان هم به فضل و رحمتت پنهان داشتهاى همه را ببخشى و نيز درخواست مىكنم كه مرا حظّ وافر بخشى از هر خيرى كه مىفرستى و هر احسانى كه مىافزايى و هر نيكويى كه منتشر مىسازى و هر رزق و روزىاى كه وسيع مىگردانى و هر گنهى كه مىبخشايى و هر خطايى كه بر آن پرده مىكشى. اى رب من،اى رب من،اى رب من!
اى خداى من،اى سيد و مولاى من، اى كسى كه زمام اختيارم به دست اوست!
اى واقف از حال زار و ناتوانم
اى آگه از بينوايى و وضع پريشانم
اى آگاه به احتياجم و بىچيزىام
اى رب من، اى رب من، اى رب من!
از تو درخواست مىكنم به حق حقيقتت و به ذات مقدست و بزرگترين صفات و اسماى مباركت كه اوقات مرا در شبوروز به ياد خود معمور گردانى و پيوسته به خدمت بندگىات بگذرانى و اعمالم را مقبول حضرتت فرمايى تا كردار و گفتارم همه يك جهت و خالص براى تو باشد و احوالم تا ابد به خدمت و طاعتت مصروف گردد.
اى سيد من، اى كسى كه تمام اعتماد و توكلم بر اوست و شكايت از احوال پريشانم به حضرت اوست، اى رب من، اى رب من، اى رب من! (لطفى كن) به اعضا و جوارحم در مقام بندگىات قوت بخش و دلم را عزم ثابت بده و اركان وجودم را به خوف و خشيت سخت بنيان ساز و پيوسته به خدمت در حضرتت بدار تا آنكه من در ميدان طاعتت بر همۀ پيشينيان سبقت گيرم و از همۀ شتابندگان به درگاهت زودتر آيم و عاشقانه با مشتاقانت به مقام قرب حضرتت بشتابم و مانند اهل خلوص به تو نزديك گردم و بترسم از تو مانند ترسيدن يقينكنندگان و با اهل ايمان در جوار رحمتت همنشين باشم.
خدايا و هركه با من بد انديشد تو مجازاتش كن و هركه مكر ورزد به كيفرش برسان
و مرا به لطف و رحمتت نصيب بهترين بندگانت عطا كن و مقام مقربترين و مخصوصترين خاصان حضرتت كرامت فرما كه هيچكس جز به فضل و رحمتت اين مقام نخواهد يافت و باز جود و بخشش بىعوضت از من دريغ مدار، بزرگى و مهربانى كن و مرا به رحمت واسعهات از شر دو عالم محفوظ بدار و زبانم را به ذكر خود گويا ساز و دلم را از عشق و محبت بىتاب گردان و بر من منت گذار و دعايم مستجاب فرما و از لغزشم بگذر و خطايم ببخشاى كه تو خود به بندگان از لطف دستور عبادت دادهاى و امر به دعا فرمودهاى و اجابت را ضمانت كردهاى، اينك من به دعا روبه سوى تو آوردهام و دست حاجت به درگاه تو دراز كردهام؛ پس به عزت و جلالت قسم كه دعايم مستجاب گردان و مرا به آرزويم (كه وصال توست) برسان و اميدم را به فضل و كرمت نااميد مگردان و از شر دشمنانم از جن و انس كفايت فرما.
اى كه از بندگانت بسيار زود راضى مىشوى!ببخشا بر بندهاى كه به جز دعا و تضرّع به درگاهت مالك چيزى نيست كه تو هرچه بخواهى مىكنى.
اى كه نامت دواى دردمندان و يادت شفاى بيماران است و طاعتت بىنيازى از هرچه در جهان، ترحم كن به كسى كه سرمايهاش اميد به توست و اسلحهاش گريه است،
اى بخشندهى كاملترين نعمت!
اى دفع كنندهى هربلا و مصيبت!
اى نور دلهاى وحشتزده در ظلمات(فراق)!
اى داناى علم ازل تا ابد بىآموختن!
درود فرست بر محمد و آل محمد و با من آن كن كه لايق حضرت توست و درود و رحمت خدا بر رسول گرامىاش و امامان بابركت از اهل بيتش و سلام و تحيت بسيار بر آن بزرگواران باد.