Vital Connection Is Interrupted!
+ «عوق»
+ «وَلْیْ – ON&OFF»
«وتن» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«ماءٌ واتِنٌ»
«وَتَنَ الماءُ: أى دام و لم ينقطع، جريان آب دائم بود و بند نيامد.»
«قطع وتین»: میشه اشتباه مرگبار اهل حسادت!
«سلخ»
«بتر»
«مسخ»
+ «اتصال به نور، اتصال به علم! صله رحم!»
«وتر»
«ماءٌ واتِنٌ»
«وَتَنَ الماءُ: أى دام و لم ينقطع، جريان آب دائم بود و بند نيامد.»
«الوَاتِنُ: الماء المَعِينُ الدائم، الذى لا يذهب.»
أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو ما يلازم شيئا آخر و يتثبّت في مقامه.
و من مصاديقه:
«وَاتَنَ الأمرَ: لازَمَه»: ملازمة الإنسان لأمر و برنامج معيّن.
«ماءٌ واتِنٌ: دائم»: ملازمة الماء في محلّ و تثبتّه فيه.
«الوَتين: عرقٌ ملازمٌ للقَلْبِ يَسقِيه»:
ملازمة العرق الأصيل في جريان الدم وريدا أو شريدا لحياة الإنسان و تثبتّه ما دام الحياة.
در کتب لغت این هم اومده: «حزن واتن»: ای دائم.
پس: «نور واتن»؛ نام زیبای معالم ربانی و آیات محکم موید اندیشه صاحبان نور است.
[الوتین النّور الولایة]
مفهومی که در کتاب التحقیق از این واژه برداشت شده: «ما يلازم شيئا آخر و يتثبّت في مقامه» ما را به یاد فرمول زندگی یعنی (1+1) می اندازد! مفهوم «قرب و نزدیکی»:
«الْمُوَاتَنَةُ: أن يقرب منه قربا كقرب الوتين؛ مُوَاتَنَة : يعنى نزديك شدن، مثل نزديكى وتين»
یعنی وتن یکی از هزار واژه مترادف نور ولایت است که با زبان خود این فرایند را اینگونه بیان میکند:
انگاری قلبی که همیشه نور ولایت باهاشه «واتَنَهُ: از او در كارها تقليد كرد، همراه و ملازم او شد.»
ملازمشه! ازش جدا نمیشه! بهش وصله! دوتا نیستن بلکه با هم یکی شدن! این اتصال و ارتباط دائمی بدون قطع است! وتن واژهای است که یه همچین مفهومی رو بیان میکنه:
«المُوَاتَنَةُ: الملازمة فى قلَّة التفرّق»
+ «لزم» + «قرب» + 1000 واژه.
علامتش اینه اگه یه لحظه بین قلب و معالم ربانی او در ملکوت فاصله بیفته [مثال سکته قلبی]، قلب فورا تاریک میشه «الوَتِينُ: عِرْقٌ فى القلب، إذا انقطع ماتَ صاحبُه» انگاری قلب بدون نور ولایت علمی صاحبان نور خودش میمیرد، مثل اینکه شاهرگشو زده باشن «الوَتِين: شاهرگ».
شرط بهرهمندی از حیات طیبة در دنیا و آخرت، بهرهمندی قلب از نور ولایت علمی است و واژه وتن به این مطلب مهم اشاره دارد. انگاری معالم ربانی در ملک و ملکوت مثل رگ قلبت میمونه که اگه قطع بشه کار تمومه! حالا ببین اونایی که از این علوم ربانی، دل بریدند، چه قلب وحشتناک و تاریکی دارند!
وقتیکه روح ایمان شخص سلب میشه، مثل حیوانات با سه روح زندگی میکنه و تا مهلتی معین هست، اما قلبا مردهای بیش نیست.
[مثال حقوق مستمری بگیران]:
یک جریان دائمی که قطع نمیشه!
یک اتصال همیشگی پابرجا که جدا نمیشه!
مثلا اینایی که کارمند رسمی بودهاند و 30 سال خدمت کردهاند، وقتی بازنشست میشن حقوقشون همیشه ماه به ماه به حسابشون ریخته میشه و تا زنده هستند این حقوق قطع نمیشه!
این فرایند مستمری که همیشه پول به حسابش ریخته میشه مثالی برای فهم واژه وتن است!
مثل آب جاری که همیشه در جریان است و قطع نمیشود!
مثلا اهالی فلان روستا میگن ما از موقعی که یادمون میاد این چشمه، آبش همینطور داره میاد که میاد و هیچوقت قطع نشده! این میشه وتن الماء!
+ «فرانشیز»
انگاری شخص بازنشسته «pensioner» که حقوق مستمری داره!
وظیفهخور – ذی نفع «beneficary»
انگاری او یکی از سهامداران است! «annuitant»
در واقع از آل محمد ع یک فرنچایز داره «شعب»، که مدام به قلبش نور ولایت واریز میشود.
انگاری در هر آیت و تقدیر، یک فرصت بورس تحصیلی داده شده است.
می بینیم هزار واژه مترادف نور ولایت همه تلاش میکنن برای ما این فرایند زیبا را توصیف نمایند، اما اگر هزار واژه با هم تلاش کنند باز هم نور ولایت فرایند لا یوصف ذات اقدس الهی است!
+ «استرشاء – رشوه علمی»
مثال بورس تحصیلی: «stipendiary» – «scholarship»
«کمک هزینه دانشجویی»: راتبه یا بورس تحصیلی، کمک هزینهای است که دانشگاهها و مراکز علمی یا موسسات خیریه به دانشجویان مستعد اعطا میکنند.
+ «لقط»
به دریافتکننده بورس تحصیلی، راتبهگیر بورسیه میگویند.
بورس «bourse» کلمه فرانسوی است که انگلیسی اون میشه اسکولارشیپ و عربی اون میشه «منحة دراسیة»
+ «منح»:
انگاری بورس تحصیلی رایگان از آل محمد ع با اخذ معالم ربانی از صاحبان نور گیرت اومده!
یعنی آل محمد ع علم خودشونو رایگان بهت میدن و تو هم این علوم نورانی رو در دل شرایط تقدیرات بکار ببند تا نوری مثل نور تولید کردهباشی، ان شاء الله تعالی.
یعنی نور علی نور، یعنی تولید عمل صالح!
« educational maintenance allowance»:
دلت نمیخواد مثل بازنشستهها دستاتو بکنی توی جیبت و راستراست راه بری و حقوقت هم مدام به کارتت واریز بشه و بری دنبال تفریح! خُب این مثالی است برای قلبی که یقین به معالم ربانی داره! یقین داره که مطالبی که از صاحب نورش در ملک و در ملکوت گیرش میاد، مطالبی روحانی و آسمانی است که این مترجم، این کلام نورانی رو به کلام قابل فهم او ترجمه کرده است!
این باور قلبی به این «هات اسپات»، به این «یوزرنیم و پسورد»، به این «اسم الله النّور»، موجب میشه برای همیشه وصل به نور آنلاین علمی آل محمد ع باشی! و چقدر خوب! انگاری مستمریبگیر آل محمد ع هستی! از اونها یک شعبه مجاز گیرت اومده! یک فرنچایز از مکدونالد!
همین میشه «منا اهل البیت ع شدن» و چی میخوای بهتر از این؟!
اصلا بهتر از این وجود نداره! اصلا تنها بهترینه! و چیز با ارزشی جز این وجود نداره!
«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ»
معالم ربانی، اعوذ بالله مندراوردی نیست!
«تَقَوَّلَ … الْأَقاوِيلِ» نیست که بخوای اونا رو دور بزنی!
هر کسی که بخواد مطلب علمی از پیش خود بگه، [استیناف]، رابطه علمی او با نورش قطع میشه!
علامت مطلب درست اینه که نور داره و اثر داره، چون با یادآوری معالم ربانی و عمل صالح است، لذا تاثیر گذار خواهد بود.
«وتین» رابطه علمی با نور است که اگه کسی بخواد منکرش بشه، این شاهرگ اعتقادی او قطع میشه!
حالا میره تو استدراج و تا میتونه معصیت میکنه و نور ولایت رو کلا فراموش میکنه و اصلا یادش میره که چیزی بعنوان معالم ربانی هم بود!
عبارت «ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ» مشمول کسانی میشود که اقرار به فضل معالم ربانی صاحبان نور خود نداشته باشند، یعنی اهل شک حسود.
این آیات زیبا را که در مورد باور قلبی نسبت به معالم ربانی است را با دقت مطالعه کن:
[سورة الحاقة (69): الآيات 38 الى 52]
… ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ (46)
[غفر – وتن]:
[وَ الِاسْتِغْفَارُ يَقْطَعُ وَتِينَهُ]:
چیزی که شاهرگ شیطان رو از قلبت قطع میکنه، یادآوری نور معالم ربانی و اعمال صالح است که در این حدیث واژه استغفار این مطلب رو بیان می کنه:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع
أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ لِأَصْحَابِهِ
أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِشَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ فَعَلْتُمُوهُ تَبَاعَدَ الشَّيْطَانُ مِنْكُمْ كَمَا تَبَاعَدَ الْمَشْرِقُ مِنَ الْمَغْرِبِ
قَالُوا بَلَى
قَالَ
الصَّوْمُ يُسَوِّدُ وَجْهَهُ
وَ الصَّدَقَةُ تَكْسِرُ ظَهْرَهُ
وَ الْحُبُّ فِي اللَّهِ
وَ الْمُوَازَرَةُ عَلَى الْعَمَلِ الصَّالِحِ يَقْطَعُ دَابِرَهُ
وَ الِاسْتِغْفَارُ يَقْطَعُ وَتِينَهُ
وَ لِكُلِّ شَيْءٍ زَكَاةٌ وَ زَكَاةُ الْأَبْدَانِ الصِّيَامُ.
ببین معارینی همچون مامون، چه تسلطی به مطالب علمی و آیات و احادیث دارند «علیم اللسان فاسق»، که به استناد این آیه چه جوابی به مخاطبین میدهند، معذلک با وجود اینکه عالم است اما لیدر سوء است، لذا حواست باشه که مطالب علمی لیدرهای سوء گولت نزنن!
+ «غرر»
+ «حدیث فرویدا»
این حدیث، خیلی حدیث زیبایی است!
در قسمتی از این حدیث اومده که، اگه دیدی یکی خیلی خوب به آیه و حدیث مسلطه و خوب حرف میزنه بطوریکه همه رو مجاب میکنه، مبادا گول حرفاشو بخوری!
فقط باید کسی که به حرفهای نورش گوش میکنه و عمل میکنه و ایجاد نور آرامش عمل صالح میکنه مد نظرت باشه، ان شاء الله تعالی:
… وَ قَالَ آخَرُ
إِذَا أُوْجِبَ أَنَّهُ لَا بُدَّ مِنْ إِمَامٍ مُفْتَرَضِ الطَّاعَةِ بِالاضْطِرَارِ كَيْفَ يَجِبُ بِالاضْطِرَارِ أَنَّهُ عَلِيٌّ ع دُونَ غَيْرِهِ
ديگرى گفت:
اگر واجب و لازم شده است كه مردم امامى داشته باشند و از بودن او ناچارند، از كجا باضطرار واجب شده كه او علی باشد نه ديگرى؟
فَقَالَ مِنْ قِبَلِ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا يَفْرِضُ مَجْهُولًا وَ لَا يَكُونُ الْمَفْرُوضُ مُمْتَنِعاً إِذِ الْمَجْهُولُ مُمْتَنِعٌ
فَلَا بُدَّ مِنْ دَلَالَةِ الرَّسُولِ ص عَلَى الْفَرْضِ لِيَقْطَعَ الْعُذْرَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَيْنَ عِبَادِهِ
مأمون گفت: از آن جهت كه خداوند اطاعت فرد مجهولى را واجب نميسازد
[+ «احراز هویت نور در ملکوت قلب»]،
زيرا آن ممتنع است يعنى شدنى نيست،
و اگر طاعت كسى را واجب ساخت آن كس بايد معيّن و مشخص باشد،
پس ناچار بايد رسولش او را به مردم معرّفى كند بطور واجب و ضرورى تا قطع عذر كند، و عذرى ميان خداوند و بندگانش باقى نماند،
أَ رَأَيْتَ لَوْ فَرَضَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى النَّاسِ صَوْمَ شَهْرٍ فَلَمْ يُعْلِمِ النَّاسَ أَيُّ شَهْرٍ هُوَ وَ لَمْ يُوسِمْ بِوَسْمٍ وَ كَانَ عَلَى النَّاسِ اسْتِخْرَاجُ ذَلِكَ بِعُقُولِهِمْ حَتَّى يُصِيبُوا مَا أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَى فَيَكُونُ النَّاسُ حِينَئِذٍ مُسْتَغْنِينَ عَنِ الرَّسُولِ الْمُبَيِّنِ لَهُمْ وَ عَنِ الْإِمَامِ النَّاقِلِ خَبَرَ الرَّسُولِ إِلَيْهِمْ
آيا نمىبينى كه اگر خداوند بر مردم روزه يك ماهى از سال را واجب كند امّا آن ماه را معيّن نكند، و نشانهاى براى آن ندهد، و بعهده بندگان گذارد كه خود با عقلشان آن ماه كه خدا در نظر دارد و روزهاش را فرض و واجب كرده است بشناسند و از ماههاى ديگر به عقل خود آن را مشخّص كنند، ديگر به ارسال رسول و فرستادن پيغمبر، خلق احتياجى نداشتند و نيز از امامى كه از ناحيه پيغمبر بآنان خبر دهد.
وَ قَالَ آخَرُ
مِنْ أَيْنَ أَوْجَبْتَ أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ بَالِغاً حِينَ دَعَاهُ النَّبِيُّ ص فَإِنَّ النَّاسَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُ كَانَ صَبِيّاً حِينَ دُعِيَ وَ لَمْ يَكُنْ جَازَ عَلَيْهِ الْحُكْمُ وَ لَا بَلَغَ مَبْلَغَ الرِّجَالِ
شخصى ديگر از علماى مجلس گفت:
از كجا ثابت ميدارى كه على در روز دعوت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بالغ بود، با آنكه مردمان گفتهاند او در آن هنگام كه به ايمان دعوت شد، كودك بود و به سنّ مردان نرسيده بود و نه حكمى داشت و نه مكلّف ساختن او جايز بود، و نه به سن مردان مكلّف رسيده بود،
فَقَالَ
مِنْ قِبَلِ أَنَّهُ لَا يَعْرَى فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ مِنْ أَنْ يَكُونَ مِمَّنْ أَرْسَلَ إِلَيْهِ النَّبِيُّ ص لِيَدْعُوهُ فَإِنْ كَانَ كَذَلِكَ فَهُوَ مُحْتَمِلُ التَّكْلِيفِ قَوِيٌّ عَلَى أَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَ إِنْ كَانَ مِمَّنْ لَمْ يُرْسَلْ إِلَيْهِ فَقَدْ لَزِمَ النَّبِيَّ ص قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ «1» وَ كَانَ مَعَ ذَلِكَ فَقَدْ كَلَّفَ النَّبِيُّ ص عِبَادَ اللَّهِ مَا لَا يُطِيقُونَ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ هَذَا مِنْ الْمُحَالِ الَّذِي يَمْتَنِعُ كَوْنُهُ وَ لَا يَأْمُرُ بِهِ حَكِيمٌ وَ لَا يَدُلُّ عَلَيْهِ الرَّسُولُ تَعَالَى اللَّهُ عَنْ أَنْ يَأْمُرَ بِالْمُحَالِ وَ جَلَّ الرَّسُولُ مِنْ أَنْ يَأْمُرَ بِخِلَافِ مَا يُمْكِنُ كَوْنُهُ فِي حِكْمَةِ الْحَكِيمِ فَسَكَتَ الْقَوْمُ عِنْدَ ذَلِكَ جَمِيعاً
مأمون گفت:
از اين راه ثابت ميكنم كه مطلب از اين خالى نبود كه در آن وقت يا علىّ صلاحيّت آن داشت كه خداوند پيامبرش را مأمور دعوت او به اسلام كند، كه در اين صورت طاقت تحمّل حكم و تكليف را دارا بوده، و قدرت بر اداى فرائض الهى داشته است، يا نه اين صلاحيت را نداشته كه خداوند رسولش را مأمور بدعوت او بنمايد، و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از پيش خود او را دعوت كرده نه بحكم خدا، كه در اين صورت لازم آيد كه بر خدا افترا بسته باشد، و خداوند ميفرمايد: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ* لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ* ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ (اگر بر ما افترا بندد هر آينه دست راست او را گرفته و رگ قلبش را قطع مىكنيم) و با وجود اين آيا باز پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله بندگان خدا را بدان چه خداوند تعالى طاقت آن را بديشان نداده تكليف مينمايد؟ و اين از محالات است كه بودنش امكان ندارد، و هيچ دانائى بر آن حكم نمىكند، و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هم بر آن دلالت نمىنمايد، خداوند بزرگتر است از اينكه امر به محال كند، و شأن رسول او هم أجل است از اينكه امر كند به چيزى كه خلاف ممكن است در حكمت بارى تعالى،
چون سخن مأمون بدينجا رسيد همگى ساكت شدند و از اظهار نظر لب فرو بستند.
زيارة أخرى في يوم عاشوراء لأبي عبد اللّه الحسين بن علي صلوات الله عليه:
[السَّلَامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتِينِ]
[ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ قَالَ عِرْقٌ فِي الظَّهْرِ يَكُونُ مِنْهُ الْوَلَدُ]:
+ «مونث و مذکر»
اگه قلبت از نور ولایت آل محمد ع جدا بشه، دیگه نه میتونی مونث خوبی باشی و نه مذکر خوب!
یعنی وقتیکه علم گیرت نیاد، بالطبع حرفهای پوچ و بیارزش و بدون نورت هم به دیگران اثری نداره!
تفسير القمي
قَوْلُهُ
ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ أَيْ مَا يَكْتُبُونَ هُوَ قَسَمٌ وَ جَوَابُهُ ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ
قَوْلُهُ
وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ أَيْ لَا يَمُنُّ عَلَيْكَ فِيمَا يُعْطِيكَ مِنْ عَظِيمِ الثَّوَابِ
قَوْلُهُ
وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ يَعْنِي رَسُولَ اللَّهِ ص
لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ قَالَ انْتَقَمْنَا مِنْهُ بِقُوَّةٍ
ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ قَالَ عِرْقٌ فِي الظَّهْرِ يَكُونُ مِنْهُ الْوَلَدُ
قَالَ فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ يَعْنِي لَا يَحْجُزُ اللَّهَ أَحَدٌ وَ لَا يَمْنَعُهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص
قَوْلُهُ
وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا
قَالَ كَانَ قَوْمٌ مُؤْمِنُونَ قَبْلَ نُوحٍ عَلَى نَبِيِّنَا وَ آلِهِ وَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَمَاتُوا فَحَزِنَ عَلَيْهِمُ النَّاسُ فَجَاءَ إِبْلِيسُ فَاتَّخَذَ لَهُمْ صُوَرَهُمْ لِيَأْنَسُوا بِهَا فَأَنِسُوا بِهَا فَلَمَّا جَاءَهُمُ الشِّتَاءُ أَدْخَلُوهُمُ الْبُيُوتَ فَمَضَى ذَلِكَ الْقَرْنُ وَ جَاءَ الْقَرْنُ الْآخَرُ فَجَاءَهُمْ إِبْلِيسُ فَقَالَ لَهُمْ إِنَّ هَؤُلَاءِ آلِهَةٌ كَانُوا آبَاؤُكُمْ يَعْبُدُونَهَا فَعَبَدُوهُمْ وَ ضَلَّ مِنْهُمْ بَشَرٌ كَثِيرٌ فَدَعَا عَلَيْهِمْ نُوحٌ فَأَهْلَكَهُمُ اللَّهُ
قَوْلُهُ
وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً
قَالَ كَانَتْ وَدٌّ صَنَماً لِكَلْبٍ وَ كَانَتْ سُواعٌ لِهُذَيْلٍ وَ يَغُوثُ لِمُرَادٍ وَ يَعُوقُ لِهَمْدَانَ وَ نَسْرٌ لِحُصَيْنٍ
قَوْلُهُ
قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ إِنْ كَتَمْتُ مَا أُمِرْتُ بِهِ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً يَعْنِي مَأْوًى إِلَّا بَلاغاً مِنَ اللَّهِ أُبَلِّغُكُمْ مَا أَمَرَنِي اللَّهُ بِهِ مِنْ وَلَايَةِ عَلِيٍّ ع وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فِي وَلَايَةِ عَلِيٍّ ع فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً.
ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ!
[سورة الحاقة (۶۹): الآيات ۳۸ الى ۵۲]
فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ (۳۸)
پس نه [چنان است كه مىپنداريد]، سوگند ياد مىكنم به آنچه مىبينيد،
وَ ما لا تُبْصِرُونَ (۳۹)
و آنچه نمىبينيد،
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ (۴۰)
كه [قرآن] قطعاً گفتار فرستادهاى بزرگوار است.
وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلاً ما تُؤْمِنُونَ (۴۱)
و آن گفتار شاعرى نيست [كه] كمتر [به آن] ايمان داريد.
وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ (۴۲)
و نه گفتار كاهنى [كه] كمتر [از آن] پند مىگيريد.
تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (۴۳)
[پيام] فرودآمدهاى است از جانب پروردگار جهانيان.
وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ (۴۴)
و اگر [او] پارهاى گفتهها بر ما بسته بود،
لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ (۴۵)
دست راستش را سخت مىگرفتيم،
ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ (۴۶)
سپس رگ قلبش را پاره مىكرديم،
فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ (۴۷)
و هيچ يك از شما مانع از [عذاب] او نمىشد.
وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ (۴۸)
و در حقيقت، [قرآن] تذكارى براى پرهيزگاران است.
وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ (۴۹)
و ما به راستى مىدانيم كه از [ميان] شما تكذيبكنندگانى هستند.
وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ (۵۰)
و آن واقعاً بر كافران حسرتى است.
وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ (۵۱)
و اين [قرآن]، بىشبهه، حقيقتى يقينى است.
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (۵۲)
پس به [پاس] نام پروردگار بزرگت تسبيح گوى.