THE PATH OPENED!
«شقق» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایۀ»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«شَقَ شَارعاً اوْ طَريقاً: خيابان يا راهى باز كرد.»
«شَقَ الصبحُ: صبح دميد و بامداد شد.»
+ «عبد – تعبید الطریق»
+ «فرج»
+ «بشر – تباشیر الصبح»
«المُشْتَقّ من الكلمات: كلمهاى كه از كلمۀ ديگرى ساخته شود، مانند اسم فاعل و اسم مفعول.»
+ «ارث»
+ «شعب»
نور قلب اهل نور، با عمل به نور علوم صاحبان نور، ساخته میشود!
انگاری این نور از آن نور مشتق شده!
این فرایند نور علی نور شدن است!
این فرایند نور الولایة است که هزار واژۀ مترادف، میخواهند این فرایند را برای ما توضیح دهند.
+ «به خودت ظلم نکن! با خودت دشمنی نکن! حسادت و تاریکی جدایی!»
+ «خدای مهربان راز اسم نورانی خود را برای بندگانش فاش میکند! أَفْشُوا اَلسَّلاَمَ!»:
به این میگن شق القمر!
انشقاق نور مرئی از نور نامرئی و ظاهر و آشکار شدن آن برای هدایت قلب اهل نور، ماموریت خطیر کربلای صاحبان نور است! مفهومی که از سورۀ انشقاق و واژۀ زیبا و مهم شقق باید استنباط کنیم همینه!
«وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ – إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ»
«انْشَقَّتِ: وضح الأمر: يعنى امر آشكار شد.»
به این میگن شقّ القمر: «وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ»
+ «فتح باب مستجار»
انشقاق یوزرنیم و پسورد جدید!
نور هدایت را با این نسخۀ جدید دنبال کنید!
«نسخۀ نورانیِ جدید! وَ فِي نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَةٌ!»
+ «کوهِ نور! لَنْ تَراني وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ!»
+ «اسم الله»: جبل همان اسم الله است!
این اسم الله، انشقاق نور مرئی از قبلۀ نامرئی آل محمد ع است!
«الشُّقَّةُ النور الولایة»:
پشت کردن به تمنا و عمل به علوم نورانی برای اهل حسد و اهل تمنا و اهل حب دنیا کار سختی است و حسود میگه من نمیتونم این مشقت رو تحمل کنم و زیر بار این ذلت برم!
حسود میگه اگه به تمناهام هم برسم، این اندیشه رو قبول میکنم اما اگه قرار باشه دست از تمنای خودم بردارم، این کار برای من خیلی سخته و نمیتونم تمنای خودمو فدای تقدیر کنم!
«لَوْ كانَ عَرَضاً قَريباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (42)»
«وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغيهِ إِلاَّ بِشِقِ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحيمٌ (7)»
تا وقتیکه نور برای قلبت آشکار نشه، نمیتونی بار سنگین مسئولیت عمل به ولایت رو بدوش بکشی و نمیتونی در درمان و درناژ بیماری بدخیم حسادت قلبت موفق بشی!
برای اهل نور فرایند انشقاق نور از نور و آشکار شدن این نور مشتق شده از نور برای قلب سلیم اهل نور اتفاق می افتد و این میشه معنای ممدوح واژۀ شقّ برای اهل نور!
معنای مذموم واژۀ شقّ برای اهل حسادت اینه که اهل حسادت قدر نوری که خدای مهربان سر راه اونا گذاشته رو نمیدونن و بهش پشت میکنن و این انشقاق و جدایی از نور هدایت برای اهل حسادت سرنوشت شوم آتش جهنم را به همراه خواهد داشت. وای به روزی که خدا نورشو پس بگیره «سلخ»، وای به حال کسی که از نور علوم رسول خدا ص در ملکوت قلبش فاصله بگیره و این فاصله و جدایی و انشقاق مذموم فرایند دنیای قلب حسود است.
شقّ:
«الشُّقَّةُ: نصف ثوب»
+ «کفو – کفأ»: الكِفَاءُ: شُقَّة أو شُقَّتَانِ تُنْصَحُ إحداهما بالأخرى ثم يُخَلُّ به مُؤَخَّرُ الخِبَاءٍ.
+ «فقر»
+ «عطو»
+ «عرو – اورلپ»
«الشُّقَّةُ في الأصل نصف ثوب و إن كان قد يسمّى الثّوب كما هو شُقَّةً.
شُقَّة: در اصل تكّه و نصف پارچه است هر چند كه خود جامه هم شُقَّة ناميده شده، گويى كه در آن پارگى هست.
الشِّقَّة: نيمى از چيز شكافته شده: «شقّه گوسفند»
المُشْتَقّ من الكلمات – ج مُشْتَقَّات [شقّ]:
كلمهاى كه از كلمه ديگرى ساخته شود، مانند اسم فاعل و اسم مفعول.
مثلا میگن: ریشه سه حرفی «عبد» است و کلماتی که از این ریشه «مشتق» میشوند مثلا عبارتند از عابد، معبود، عبادت، عبودیت، تعبّد و …
به این کلمات که از اون ریشه سه حرفی درست میشن میگن مشتقات.
+ «عبد – تعبید الطریق – راهسازی»
میخوایم بگیم برای قلب ما، از نور ولایت، نوری مشتق و آشکار میشه!
یعنی از اون الگوبرداری و همانندسازی میکنه و نیمۀ گمشدۀ قلب ما و نیمۀ کاملکنندۀ قلب ما، نور ولایت است و این مفهوم واژۀ «مشتق» برای درک فرایند نور ولایت زیباست و داشتن مفهوم «مشقّت» میخواد اینو به ما بگه که تولید عمل صالح بدون عمل به نور ولایت غیر ممکن است و این کار ساده نیست و مشقت دارد ولی اگر این نور علم ولایت رو با قلبت بفهمی، همین سختترین کار، میشه آسانترین کاری که میشه انجام داد.
پس نور ولایت فرایندی است که سختترین کار رو به سادهترین کار تبدیل میکند.
شَقَ الشيءَ: آن چيز را شكافت و پراكنده كرد.
شَقَ الأَرْضَ بِالسِّكَّةِ: زمين را شخم زد.
+ «فلح»
شَقَ شَارعاً اوْ طَريقاً: خيابان يا راهى باز كرد.
+ «عبد – تعبید الطریق»
شَقَ الصبحُ: صبح دميد و بامداد شد.
+ «فرج»
+ «بشر»
ببین موارد کاربرد این واژه در کتب لغت، ما رو یاد واژههای مترادف نور ولایت میندازه!
پس شقّ نیز در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف نور ولایت است، با توضیح و بیانی که در خود این واژه وجود دارد.
«إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ»:
یعنی وقتیکه قبلۀ نامرئی علم آل محمد ع، به اذن خدای مهربان برای عدهای بنا به مصالحی که خواست و اراده خداوند است، باز و آشکار میشود!
«شَقَ شَارعاً اوْ طَريقاً: خيابان يا راهى باز كرد.»
«شَقَ الصبحُ: صبح دميد و بامداد شد.»
انگاری خدای مهربان برای اینکه بندگانش بتونن عبودیت او را بجا بیاوردند، باید این نور زیبای بامدادی رو آشکار کنه!
+ «عبد – تعبید الطریق»
وگرنه هیچکس راه بندگی و عبودیت خدا رو در زندگی روزمرهاش بلد نیست و نمیدونه چجوری برای خودش و دیگران شادی و آرامش خلق کنه!
پس شقّ النور من النور صورت میگیرد و این معنای سورۀ زیبای انشقاق است.
این واژه به زبان خودش میخواد نور ولایت رو برامون اینجوری بگه که دانستن نور علم ولایت برای قلب اهل یقین نصف کار است و نیمه دوم خودتی که باید این اندیشه رو بکار ببندی.
+ «اختیار»
نور ولایت نصف کار رو انجام میده یعنی بهت علم رو میده «انشقاق نور علم»،
حالا نصفه دیگه کار، خودتی که باید با این نور علم یه کاری انجام بدی و این میشه خلقت کامل انسان یعنی وجود ما با داشتن عیبی بنام حسد، ناقص است و خدای مهربان صلاح دونسته که این نقص رو با نور ولایت کامل کنه و این دو نیمه، مدام با هم باشن تا برای ما هیچ مشکلی پیش نیاد و این فرایند نور ولایت است که موجب هدایت و کمال انسان میشود مشروط به اینکه قلب، اهل یقین باشد و نور خودشو باور داشته باشد و عامل به این اوامر نورانی باشد یعنی همون بحث صلاة و اقامة صلاة: صلاة میشه نور علم ولایت یعنی همون نیمه گم شده ما یعنی نور علمی که با یادآوری معالم ربانی صاحبان نور در دل شرایط اخذ میشه و اقامة صلاة هم میشه همون کاری که ما باید بکنیم، یعنی این علم ماخوذ رو بپا داریم و اقامه کنیم و بهش عمل کنیم و محصولش میشه یک انسان کامل.
+ «1+1»
+ «کفأ»: دیانای ریپلیکاسیون: فیلم و عکس زیبای این فرایند زیبا.
فیلمهای زیبای همانندسازی رو حتما ببین!
وقتی این فیلمها رو میبینیم هنگامی که زنجیره دی ان ای توسط آنزیم هلیکاز باز میشه، اینجا مفهوم واژه زیبای «شقق» رو بهش دقت کنیم!
+ آیه «إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ»
+ «يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ»
اینجا منظور اینه وقتی در قلب اهل یقین، از نور ولایت پرده برداری میشه و این نور آشکار میشه و حالا این نور ظاهر شده میاد تا اهل یقین، از این نور برای خودش الگوبرداری کنه و همانندسازی کنه، انگاری در آسمان علم آل محمد ع شقاقی ایجاد شده تا حاملان و صاحبان نور از این میان، الگویی برداشت و استنساخ کنند و برای اهل نور ارائه نمایند تا اهل یقین از این نقش بسیار مهم و کلیدی صاحبان نور بهره برده و برای خودشون الگوبرداری نموده و با عمل به این اسماء الله الحسنای زیبا، اینجوری تولید عمل صالح نماید و اینجا خدای مهربان به این لحظه که مترجمین قرآن، اونو به لحظه قیامت ترجمه میکنن، در حقیقت همون لحظه اقامه صلاتی است که این نور صلاة وارد قلب شده و این همان لحظه باشکوه ساخت و ساز و همانند سازی و الگو برداری از ژنوم اندیشه آل محمد ع است که این فعل و انفعالات در فضای مجازی مخفی درون قلب، داره به برکت نور معالم ربانی صورت میگیرد و عبارت «بِالْغَمامِ» اشاره به همین داره که این امر بر همه پوشیده است: «غُمّ عَلَيْنا الهِلَالُ» یعنی نقش مهم معالم ربانی صاحبان نور در این فرایند عجیب بر همه پوشیده است.
لذا می بینیم چقدر این دو آیه، فرایند نور ولایت را به زیبایی به تصویر میکشد.
و ما منتظر روز قیامت برای دیدن این حادثه نباید باشیم و هر لحظه برای اهل یقین روز قیامت است یعنی روز نور ولایت است یعنی زمان اقامه است یعنی اقامه صلات یعنی بپا داشتن و انجام دادن مطلب علمی که از صاحب نور خود آموخته یعنی درک مرحله مونث و سپس مذکر!
مونثی که در دریافت علم بخوبی و با نرمی بعینه مطالب را بدون هیچ تغییری دریافت نموده حالا وقت رویارویی با آیت در مرحله مذکر قرار دارد و باید انتقال مطالب را عملا نشان دهد و این همان مصرف نور ولایت و همان ولخرجی ممدوح و همان انفاق و سخاوت است که بازهم مترادف نور ولایت است و انگاری همه این واژه ها نور ولایت رو به زبان خودشون برای ما بازگو می کنند تا بهتر داستان را بفهمیم ان شاء الله تعالی.
الشّقة النور الولایة!
الشُّقَّةُ: النّاحية التي تلحقك المشقّة في الوصول إليها، و قال: بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ
اینکه نور ولایت فرایندی است که دسترسی به آن، تلاش میخواهد «تسبیح»!
یعنی این راه صعب العبور «العقبة» خیلی مشقت داره «الشقّة» و نیاز به تلاش فراوان برای راهسازی «عبد» و تونل زدن «نفق» دارد! برای کسی که نخواهد از دلخواههایش بگذرد و تن به نور ولایت بدهد دسترسی به این فرایند نور ولایت برایش بسیار سخت و با مشقت خواهد بود و غالبا به شقاق و جدایی از نور ولایت منتهی میشود (داستان تکراری معارین)، و فقط اهل یقین اند که با تن دادن به نور ولایت این امر مهم را در ملکوت قلب خود پیدا نموده و کارهای سخت خود را با آن آسان میکنند.
+ [سورة التوبة (9): الآيات 41 الى 43]:
لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً قاصِداً لاتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (42)
اگر مالى در دسترس و سفرى [آسان و] كوتاه بود، قطعاً از پى تو مىآمدند، ولى آن راه پر مشقّت بر آنان دور مىنمايد، و به زودى به خدا سوگند خواهند خورد كه اگر مىتوانستيم حتماً با شما بيرون مىآمديم، [با سوگند دروغ]، خود را به هلاكت مىكشانند و خدا مىداند كه آنان سخت دروغگويند.
[کفر … غلوّ … شقاق ]:
«وَ مَنْ شَاقَ اعْوَرَّتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَ اعْتَرَضَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ فَضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ إِذَا لَمْ يَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُؤْمِنِينَ.»
«وَ مَنْ شاقَّ وَ عُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ، وَ اَعْضَلَ عَلَيْهِ اَمْرُهُ، وَ ضاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ.»
و آن که دشمنی نمود، راههایش دشوار، و کارش سخت، و راه نجاتش تنگ گشت.
چه بگی شقاق چه بگی کفر ، عملا یک چیزه ! هر دو از هزار واژه متضاد نور ولایت و مترادف حسادت هستند.
قَوْلُهُ تَعَالَى
فِي عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ يَعْنِي فِي كُفْرٍ
+ «سَرَقُ الحريرِ: هي الشقَقُ»
+ «مخالفت – موافقت»
+ مفهوم «گرایش»:
در «فِي … شِقاقٍ يَعْنِي فِي كُفْرٍ» یعنی گرایش به اندیشۀ لیدرهای سوء.
«شَقَ الفَرَسُ: اسب در راه رفتن به سويى گرايش كرد.»
شقاق = مخالفت [لَمْ يَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُؤْمِنِينَ] = سرپیچی از دستورات مافوق = کفر (گرایش به کفر)
دستور مافوق به عقل، انتخاب آخرت است نه دنیا،
ولی کافر بجای آخرت، دنیا را ابزار آرامش ناآرامیهای قلبی خویش قرار میدهد!
چون با مخالفت از امر مافوق «إِذَا لَمْ يَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُؤْمِنِينَ»، به مشقت میافتیم «وَ مَنْ شَاقَ اعْوَرَّتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَ اعْتَرَضَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ فَضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ» واژه «شِقاقِي» آمده است:
وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ.
اى قوم مخالفت با من وادارتان نكند بر اينكه نظير بلاى قوم نوح بر شما برسد.
این آیه زیبا در مورد معارینی است که در مخالفت با صاحبان نور قد علم کردند!
وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى
وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤْمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيراً
آیا میخوای بدونی عقوبت مخالفت با دستورات مافوق چیه؟!
1- رعب قلبی 2- فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ 3- اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ 4- جلاى وطن یعنی از ترس دمشان را روی کولشان گذاشتند و فرار کردند «جلاى وطن میكنند.» 5- حسود با دست خودش خونۀ خودشو خراب میکنه! «يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ» 6- جوری خدا می زنه پس گردنش که نفهمه از کجا خورده و هیچ کس باورش نمیشه!
«سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ
فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ»
«هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ
ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا
وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ
فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا
وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ
يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ
فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ (2)
وَ لَوْ لا أَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابُ النَّارِ (3)
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشَاقِّ اللَّهَ [و هر كس با خدا دراُفتد] فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (4)
ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيُخْزِيَ الْفاسِقِينَ (5)»
بررسی لغوی واژۀ شقق:
اللغة
الشقاق المنازعة و المحاربة
و يحتمل أن يكون أصله مأخوذا من الشق لأنه صار في شق غير شق صاحبه للعداوة و المباينة
و يحتمل أن يكون مأخوذا من المشقة لأن كل واحد منهما يحرص على ما يشق على صاحبه و يؤذيه
اللغة
و الشقاق و المشاقة انحياز كل واحد عن شق صاحبه للعداوة له و هو طلب كل واحد منهما ما يشق على الآخر لأجل العداوة.
اللغة
الشقاق الخلاف مع العداوة و شق العصا أي فارق الجماعة و الشق النصف و أصله من الشق و هو القطع طولا و سميت العداوة مشاقة لأن أحد المتعاديين يصير في شق غير شق الآخر من أجل العداوة التي بينهما و منه الاشتقاق فإنه قطع الفرع عن الأصل
شقاق : مخالفتى كه توام با دشمنى باشد، شق العصا: از جمعيت جدا شد. شق: نصف.
اصل اين كلمه از شق بمعناى بريدن است. عداوت را شقاق و مشاقه ناميدهاند، زيرا هر كدام از دو مخالف، در شقّ و جهتى مخالف شقّ و جهت ديگر قرار مىگيرد.
كلمه اشتقاق هم از همين اصل، بمعناى بريدن شاخه از اصل است.
اللغة
الشقاق العصيان و أصله الانفصال يقال شقه فانشق و شاقه شقاقا إذا صار في شق عدوه عليه و منه اشتقاق الكلام لأنه انفصال الكلمة عما تحتمل في الأصل.
اللغة
و الشقاق و المشاقة المباعدة بالعداوة إلى جانب المباينة و شقها
شقاق: جدايى از روى دشمنى و عداوت.
اللغة
و الشقاق الخلاف في المعنى و تشاقون تكونون في جانب و المسلمون في جانب و من ثم قيل لمن خرج عن طاعة الإمام و عن جماعة المسلمين شق عصا المسلمين أي صار في جانب عنهم فلم يكن مجتمعا معهم في كلمتهم و هو مأخوذ من الشق الذي هو النصف كأنه صار في شق غير شقهم.
شقاق : خلاف. «تشاقون» يعنى مخالفت مىكنيد و بر كنار هستيد. به كسى كه از طاعت امام و جماعت مسلمانان خارج شود، گويند: «شق عصا المؤمنين» يعنى از آنها كنارهگيرى كرد و با آنها هماهنگ نشد. اين كلمه از «شق» بمعناى نصف گرفته شده است.
اللغة
الشقاق و المشاقة الخلاف و أصله أن يصير كل واحد من الفريقين في شق أي في جانب و منه يقال شق فلان العصا إذا خالف.
کتاب لغت: [انحیاز (حوز): اختلاف، گرایشهای سیاسی و اعتقادی!]
[دو حالت داره! یا قلبت به حقانیت نور گواهی میده یا نمیده،
اگه عاشق نورت شدی که فبها «فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا»،
اگه نه به اون پشت میکنی و با دستوراتش مخالفت میکنی «وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ في شِقاقٍ» و از یه جایی به اون طرف این مخالفتتو علنی میکنی!
و این حماقت محض و اشتباه مرگبار کسی رو میرسونه که این کارو میکنه!
حسود باید بدونه که پشتوانۀ علمی صاحبان نور، آل محمد ع هستند و همین کافیه!
«فَسَيَكْفيكَهُمُ اللَّهُ»
«فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ في شِقاقٍ فَسَيَكْفيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ»
[جریان شعیب ع خیلی زیباست]:
جناب شعیب ع به قوم خودشون فرمودند: «إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ»
همینکه مافوقم منو بسوی شما فرستاده تا دستتونو بگیرم،
نشون میده که خدای مهربان براتون اراده خیر کرده!
پس «خیر» برای هر قومی وجود معالم ربانی صاحبان نور است که آل محمد ع برای آنها در نظر میگیرند و آنها با اطاعت از دستورات این مافوق است که عاقبت به خیر میشوند و در واقع این معالم ربانی صاحبان نور است که برای ما معنا و مفهوم «بَقِيَّتُ اللَّهِ» میباشد و باید به این مطلب ایمان داشته باشیم «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» و قلبا به آن شهادت بدهیم!
«بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»:
این باقىمانده خدا کیست که وجودش برای ما خیر است؟!
[دور و پریهای صاحب علم و نور بهش گفتند: ای شعیب «قالُوا يا شُعَيْبُ»، این دستور مافوقته «أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ» که ما باید تغییر بینش و روش بدیم «أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا»؟!
پس معنی اقامۀ صلاة ولی، قشنگ شد: یعنی اجرای دستورات مافوق]
[«قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ» ما که از حرفای تو چیزی سر در نیاوردیم!
دروغگوها میفهمیدن شعیب ع چی میگه و درست هم داره میگه، اما از اونجایی که حسد مانع میشد که حرفهاشو بپذیرن، اینجوری بهانه میآوردن که یه جوری فرار کنن و مخالفت خودشونو با او اعلام کنن! حسودها به شعیب ع گفتند: گیریم تمام حرفاتم درست باشه، ما حالشو نداریم و ما مرد این کار نیستیم، دست از سر ما بردار!]
«وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا»
آیا دستورات مافوقتونو نادیده می گیرین و اونو پشت گوش میندازین و براش ارزشی قائل نمیشین؟!
به شعیب گفتند که ما بینش تو رو بدرد بخور نمی بینیم «وَ إِنَّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً» که بخواهیم به دستورات تو عمل کنیم!
بینش یهود: مخالفت با «ما انزل الله» – مخالفت با دستورات نورانی – داستان تکراری شقاق معارین!
[معصیت – مخالفت]:
معصیت یعنی مخالفت با دستورات مافوق « رَكِبَ مَعَاصِيَ اللَّهِ وَ أَبْغَضَ طَاعَتَهُ »
میدونی فساد از کجا شروع میشه « ظَهَرَ الْفَسادُ » ؟
از وقتی که مدعی ربوبیت در مقابل نور خودش قد علم کنه و خودسر بشه و بگه:
«مِنَّا أَمِيرٌ وَ مِنْكُمْ أَمِيرٌ!»
حال آنکه وظیفه او اطاعت از دستورات مافوق و امیرش یعنی آل محمد ع، میباشد.
« ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ
قَالَ ذَاكَ وَ اللَّهِ حِينَ قَالَتِ الْأَنْصَارُ مِنَّا أَمِيرٌ وَ مِنْكُمْ أَمِيرٌ!»
[خیر در مخالفت با معالم ربانی نیست! مواظب باش «فَلْيَحْذَرِ»]:
« لَا تَذْكُرُوا سِرَّنَا بِخِلَافِ عَلَانِيَتِنَا وَ لَا عَلَانِيَتَنَا بِخِلَافِ سِرِّنَا
حَسْبُكُمْ أَنْ تَقُولُوا مَا نَقُولُ وَ تَصْمُتُوا عَمَّا نَصْمُتُ
إِنَّكُمْ قَدْ رَأَيْتُمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَجْعَلْ لِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ فِي خِلَافِنَا خَيْراً
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ
فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ . »
[هدایت معنایی ندارد جز از طریق تبعیت از معالم ربانی « إِلَّا بِنَا » و ضلالت هم تحقق پیدا نمی کند جز از طریق مخالفت با معالم ربانی « إِلَّا بِنَا » ] :
«مَا أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ يَدِينُ بِدِينِ إِبْرَاهِيمَ ع إِلَّا نَحْنُ وَ شِيعَتُنَا
وَ لَا هُدِيَ مَنْ هُدِيَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ إِلَّا بِنَا
وَ لَا ضَلَّ مَنْ ضَلَّ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ إِلَّا بِنَا».
[شقاق – عقّ]:
عقّ: عَقَ الثوبَ : جامه را چاك داد.
أصل العَقّ الشَّق و القطع
كلُّ انشقاقٍ فهو انعقاق
در معنای مذموم یعنی قطع رابطه با نور!
نافرمانی (سرپیچی- مخالفت) از دستورات مافوق! «گرایش به کفر»
[شق القمر – سحر]:
+ «سحر»
[شقّ القمر یعنی علوم نورانی آل محمد ع!]
اهل شک وقتی معالم ناب و دست اول از معالم ربانی را شنیدند کانه شاهد شقّ القمر بودند اما قلوب بیمار آنها به این معالم زیبا، نسبت دروغ و سحر داد و تکذیب معالم ربانی و علوم آل محمد ع را نمود. لذا در هر عرضه آیت بجای اینکه با عمل به نور ولایت به حقانیت معالم ربانی اعتراف نماید، تکذیب آیات نمود کانه تکذیب معالم ربانی و آل محمد ع و خدا و قرآن را نموده است.
«حِكْمَةٌ بالِغَةٌ» یعنی معالم ربانی!
چه آیات زیبایی:
[سورة القمر (۵۴): الآيات ۱ الى ۱۰]:
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ – اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَ الْقَمَرُ (1) وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ (2) وَ كَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ (3) وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ (4) حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ (5) فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلى شَيْءٍ نُكُرٍ (6) خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ (7) مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكافِرُونَ هذا يَوْمٌ عَسِرٌ (8) كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ (9) فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ (10) »
[مخالفت – شقّ] :
داستان تکراری اهل شک حسودی که بعد از آشنایی با نور « مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى » بنای مخالفت با اونو میذارن « وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ » و دنباله رو لیدر سوء میشوند « وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ » ، این اهل حسادت باید بدانند که : « نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً » آنها را با این لیدرهای سوء که به آنها گرایش دارند تنها میگذارند و این سرنوشت با آنها بودن، سرنوشت شومی است که در انتظار آنهاست.
« تَشَاقَ- تَشَاقّاً [شقّ] القومُ: آن قوم با هم مخالفت و دشمنى كردند،
– الرَّجُلانِ: آن دو مرد با هم در خصومت اصرار ورزيدند،
– القومُ ثِيَابَهُم: آن قوم با هم گلاويز شدند و جامههاى يكديگر را پاره كردند.»
+ « در نهج البلاغه خطبه 88 در صفت خدا فرموده:
«قَاهِرُ مَنْ عَازَّهُ وَ مُدَمِّرُ مَنْ شَاقَّهُ»:
يعنى غالب است بر كسيكه به فكر شراكت با اوست و هلاك كننده كسى است كه با او مخالفت كرد.
+ « وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً»
و هر كس، پس از آنكه راه هدايت براى او آشكار شد با پيامبر به مخالفت برخيزد، و [راهى] غير راه مؤمنان در پيش گيرد، وى را بدانچه روى خود را بدان سو كرده واگذاريم و به دوزخش كشانيم، و چه بازگشتگاه بدى است.
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (13)
اين [كيفر] بدان سبب است كه آنان با خدا و پيامبر او به مخالفت برخاستند، و هر كس با خدا و پيامبر او به مخالفت برخيزد قطعاً خدا سختكيفر است. »
در این واژه «شقق» دنبال مفهوم «آشکار» باش:
شق القمر یعنی آشکار شدن معالم ربانی برای اهل یقین!
… و آيات:
(وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ- 16/ حاقّه)
(إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ- 1/ انشقاق)
(وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ- 1/ قمر)
گفتهاند اشاره به انْشِقَاق قمر در زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است
و نيز گفته شده، شكافتگى و دو نيمه شدن ماه، آثارى است كه در آستانه قيامت در ماه رخ مىدهد
و گفته شده معنايش: «وضح الأمر» است يعنى امر آشكار شد.
و قيل معناه: وضح الأمر.
+ [مفهوم زیبای آشکار: « لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِ الْأَنْفُسِ»]:
یعنی همه چیز روشن نمیشه مگه اینکه نور، دنیای قلبها رو آشکار کنه!
مشتقات ریشۀ «شقق» در آیات قرآن:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (74)
فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ في شِقاقٍ فَسَيَكْفيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ (137)
ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتابِ لَفي شِقاقٍ بَعيدٍ (176)
وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُريدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً خَبيراً (35)
وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤْمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيراً (115)
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (13)
لَوْ كانَ عَرَضاً قَريباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (42)
وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقي أَنْ يُصيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعيدٍ (89)
لَهُمْ عَذابٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُ وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ (34)
وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغيهِ إِلاَّ بِشِقِ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحيمٌ (7)
ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُخْزيهِمْ وَ يَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذينَ كُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فيهِمْ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْكافِرينَ (27)
تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا (90)
لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمينَ لَفي شِقاقٍ بَعيدٍ (53)
وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزيلاً (25)
قالَ إِنِّي أُريدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى أَنْ تَأْجُرَني ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُريدُ أَنْ أَشُقَ عَلَيْكَ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحينَ (27)
بَلِ الَّذينَ كَفَرُوا في عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ (2)
قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ في شِقاقٍ بَعيدٍ (52)
إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدى لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ (32)
يَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً ذلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنا يَسيرٌ (44)
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَ الْقَمَرُ (1)
فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ (37)
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشَاقِ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (4)
وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ (16)
ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا (26)
إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ (1)
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه):
وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ
أَیْ أَطَاعَتْ رَبَّهَا وَ حَقَّتْ وَ حَقَّ لَهَا أَنْ تُطِیعَ رَبَّهَا.
وَ أَذِنَتْ لِرَبِّهَا منظور این است که از پروردگار خویش اطاعت کرد
وَ حُقَّتْ، و برای او شایسته و سزاوار است که چنین کند.
ابنعبّاس (رحمة الله علیه):
وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها ایْ سَمِعَتْ وَ أَطَاعَتْ.
یعنی شنید و اطاعت کرد.
+ «سمعنا و اطعنا»
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه):
یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً یَعْنِی تُقَدِّمُ خَیْراً أَوْ شَرًّا فَمُلاقِیهِ مَا قَدَّمَ مِنْ خَیْرٍ وَ شَرٍّ.
منظور عمل نیک و بد است که از پیش میفرستی.
و آن عمل نیک و بد که از پیش میفرستی، ملاقات خواهی کرد.
امام صادق علیه السلام:
عَنْ عَلِیٍّ قَالَ
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) یَقُولُ:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِذَا أَرَادَ أَنْ یُحَاسِبَ الْمُؤْمِنَ أَعْطَاهُ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ
وَ حَاسَبَهُ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ
فَیَقُولُ عَبْدِی فَعَلْتَ کَذَا وَ کَذَا وَ عَمِلْتَ کَذَا وَ کَذَا
فَیَقُولُ نَعَمْ یَا رَبِّ قَدْ فَعَلْتُ ذَلِکَ
فَیَقُولُ قَدْ غَفَرْتُهَا لَکَ وَ أَبْدَلْتُهَا حَسَنَاتٍ
فَیَقُولُ النَّاسُ
سُبْحَانَ اللَّهِ
أَ مَا کَانَ لِهَذَا الْعَبْدِ سَیِّئَهًٌْ وَاحِدَهًٌْ
وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ
فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً.
علی گوید: شنیدم امام صادق (علیه السلام) میفرمود:
آنگاه که خداوند عزّوجلّ از مؤمن حسابرسی میکند، نامهی اعمال وی را در دست راستش قرار میدهد و محاسبه وی مخفیانه خواهد بود
و میفرماید:
«ای بندهی من! تو چنین عملی را و چنان کاری را انجام دادی»؟
و آن بنده در پاسخ میگوید: «پروردگارا! آری چنین عملی را انجام دادهام».
پس خداوند میفرماید:
«تمامی آنها را بخشیدم و به حسنه و نیکی مبدّل کردم».
و مردم میگویند:
«منزّه است خداوند، این بنده حتّی یک گناه هم مرتکب نشده است!
و این همان سخن خداوند عزّوجلّ است
فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ * فَسَوْفَ یُحَاسَبُ حِسَابًا یَسِیرًا.
تمثال نورانی اعمال صالح!
امام صادق علیه السلام:
عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)
فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ
إِذَا بَعَثَ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ مِنْ قَبْرِهِ خَرَجَ مَعَهُ مِثَالٌ یَقْدُمُ أَمَامَهُ
کُلَّمَا رَأَی الْمُؤْمِنُ هَوْلًا مِنْ أَهْوَالِ یَوْمِ الْقِیَامَهًِْ
قَالَ لَهُ الْمِثَالُ لَا تَفْزَعْ وَ لَا تَحْزَنْ وَ أَبْشِرْ بِالسُّرُورِ وَ الْکَرَامَهًِْ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ
حَتَّی یَقِفَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَیُحَاسِبُهُ حِساباً یَسِیراً وَ یَأْمُرُ بِهِ إِلَی الْجَنَّهًِْ
وَ الْمِثَالُ أَمَامَهُ
فَیَقُولُ لَهُ الْمُؤْمِنُ یَرْحَمُکَ اللَّهُ نِعْمَ الْخَارِجُ خَرَجْتَ مَعِی مِنْ قَبْرِی
وَ مَا زِلْتَ تُبَشِّرُنِی بِالسُّرُورِ وَ الْکَرَامَهًِْ مِنَ اللَّهِ حَتَّی رَأَیْتُ ذَلِکَ
فَیَقُولُ مَنْ أَنْتَ
فَیَقُولُ
أَنَا السُّرُورُ الَّذِی کُنْتَ أَدْخَلْتَ عَلَی أَخِیکَ الْمُؤْمِنِ فِی الدُّنْیَا
خَلَقَنِی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْهُ لِأُبَشِّرَکَ.
هنگامیکه خداوند مؤمن را از قبر بر میانگیزد، همراه او تمثالی که پیشاپیش او به راه میافتد از قبر خارج میشود، و چون آن شخص مؤمن با یکی از دشواریهای ترسناک روز قیامت روبرو شود، آن تمثال به او میگوید:
«اندوهگین و پریشان مباش! و تو را به شادی و بزرگداشت خداوندی بشارت باد»!
و پیوسته چنین باشد تا آنکه در پیشگاه خداوند بایستد،
آنگاه خداوند به آسانی به حساب او رسیدگی میکند.
و فرمان میدهد که او را بهسوی بهشت ببرند، درحالیکه آن تمثال در پیش روی مؤمن قرار دارد،
و مؤمن به او میگوید:
«رحمت حق بر تو باد! تو چه خوب همدمی بودی که با من از قبر [تا به اینجا] همراه شدی و همواره مرا به شادی و کرامت بشارت دادی، به آنچه که مژده میدادی، دست یافتم، اکنون [به من بگو که] تو کیستی»؟ و تمثال در جواب مؤمن میگوید:
«من همان شادمانی و سروری هستم که تو [در دنیا] به برادر دینی خود ارزانی داشتی،
خداوند مرا از آن شادمانی و سرور آفرید تا تو را شادمان کنم».