دکتر محمد شعبانی راد

اهل حسد، سارقِ نورند! سرقت یوسف، داستان بریدن قلب از معلم نورانی! أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ!

Envious Hearts: Thieves of Light! The Theft of Joseph – A Story of Severing the Heart from the Luminous Teacher! “O Caravan, You Are Surely Thieves!” (Qur’an 12:70)


The Qur’an tells us that envy is not just an inner feeling—it is a theft.
The brothers of Joseph, consumed by jealousy, became the first thieves of light.
They did not steal gold or goods; they stole a luminous soul, severing Joseph from his father and cutting their own hearts away from the radiant guidance of a divine teacher.

When the caller cried, “O caravan, you are surely thieves!” (12:70), the deeper truth was unveiled:
the real theft was the separation of the heart from divine light.

Envy always works as theft:

  • It cuts the bond with the divine teacher.

  • It replaces obedience with accusations and lies.

  • It makes the envious heart a thief of light, unable to touch the fountain of guidance.

And the punishment? Just as the Qur’an declares the cutting of hands for material thieves, the envious thief finds his heart’s hand cut off from reaching divine light.

This is why the Prophet’s Household (Ahl al-Bayt) taught that avoiding theft is not only about property, but about protecting chastity and the sanctity of the heart. For when one steals light through envy, he severs his own connection to the eternal source of mercy.

«سرق» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«سَرَقُ‏ الحرير : هي الشقَقُ»
«السَّرَق‏: شِقاق الحرير»
«السَّارُوقَة السَّرَّاقَة: ارّه‏‌ى كوچك، تیغ ارّه»
مفهوم «قطع ارتباط» از هزار واژه مترادف «حسد» استنباط می شود.

سرقت یوسف! ﴿أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ﴾
سرق؛ بریدن پیوند قلب با نور! أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ!
سارقِ حقیقی کیست؟ دزدِ نور یا دزدِ متاع!
سرقت یوسف؛ حسد یعنی بریدن قلب از معلم نورانی!
سرق؛ تهمت و جدایی از نور ولایت!
اهل حسد، سارقِ نورند! سرقت یوسف، داستان جدایی از ولایت!
اهل حسد، سارقِ نورند! سرقت یوسف، داستان بریدن قلب از معلم نورانی!
«سرق؛ بریدن پیوند قلب با نور! سرقت یوسف و حسادت برادران!»


در لغت، «سرق» به معنای بریدن و جدا کردن است:
«سَرَقُ الحرير: هي الشقَقُ» → تکه‌تکه کردن پارچۀ حریر.
«السَّرَق: شقاق الحرير» → شکاف و پارگی.
«السّاروُقة / السّرّاقة: ارّه کوچک» → ابزاری برای بریدن.

پس ریشۀ «سرق» در اصل به مفهوم قطع ارتباط و جدا کردن بازمی‌گردد.


«سرق» و حسد

از منظر قرآنی، «سرق» یکی از واژگان مترادف با حسد است.
اهل حسد، وقتی نور معلم ربانی در دل‌ها آشکار می‌شود، به جای اینکه از او علم بگیرند،
به او تهمت می‌زنند،
او را از جایگاهش می‌بُرند و جدا می‌کنند،
و حتی قصد جان او را می‌کنند.

این همان معنای «سرقت» است: بریدن پیوند قلب با نور.


سرقت یوسف؛ نماد حسادت

در ماجرای یوسف علیه‌السلام، برادران او نماد اهل حسد هستند.
آنها نمی‌توانستند درخشش نور یوسف را تحمل کنند،
پس به جای اینکه شاگردی‌اش کنند،
او را ربودند، به چاه انداختند و به دیگران نسبت دزدی دادند:
﴿أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ﴾

در حقیقت، خود آنها دزد واقعی بودند:
دزد آرامش یعقوب،
دزد محبت قلبی خانواده،
و مهم‌تر از همه، دزد نور ولایت در درون خودشان.


سرقت قلب؛ شقاق با نور

سرقت در قرآن تنها دزدیدن مال یا متاع نیست؛
بلکه دزدیدن فرصت اتصال به نور است.
حسادت، قلب را از پیوند با معلم نورانی جدا می‌کند؛
همان‌طور که ارّه، چوب را می‌بُرد، حسد نیز پیوند قلب با نور را می‌بُرد.

بنابراین:
سرقت = شقاق
حسد = بریدن پیوند قلب با نور ولایت


سرقت یوسف علیه‌السلام یک داستان تاریخی نیست، بلکه نماد است:
هر کس به جای اخذ علم از معلم ربانی، به او تهمت بزند یا حسادت بورزد،
در حقیقت قلب خود را از نور ربانی جدا کرده و سارق حقیقی است.

حضرت زهرا سلام الله علیها:
«فَرَضَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى … مُجَانَبَةَ السَّرِقَةِ إِيجَاباً لِلْعِفَّةِ»
«حقّ‌ تعالى … اجتناب از سرقت را به منظور اثبات عفّت و پاكى، واجب و فرض قرار داد.»
اگه اهل عفت نباشی، «دزدان شب‌کار قبیله شیطان» برای سرقت نور باارزش، میان سروقتت!

این حدیث حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها دقیقاً نشون می‌ده که «سرقت» فقط به معنای دزدیدن مال نیست؛ بلکه ریشه در دزدیدن نور عفت و شکستن حصار پاکی داره.


سرقت و عفت؛ پیوند نورانی

حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها فرمودند:
«فَرَضَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى … مُجَانَبَةَ السَّرِقَةِ إِيجَاباً لِلْعِفَّةِ»
یعنی خداوند اجتناب از سرقت را واجب کرد تا عفت و پاکی در انسان ثابت شود.

اینجا «عفت» یعنی حصاری نورانی بر قلب؛
وقتی این حصار شکسته شود، راه برای سرقت نور باز می‌شود.


دزدان شب‌کار قبیله شیطان

اگر اهل عفت نباشی، یعنی نتوانی تمنّاهایت را کنترل کنی،
قلبت بی‌حفاظ می‌ماند.
در این حالت، «دزدان شب‌کار قبیله شیطان»
سراغت می‌آیند تا با ارّه‌ی حسد، نور ارزشمند قلبت را ببرند و ببرند.

این همان معنای عمیق «سرقت» است:
بریدن قلب از نور،
دزدیدن فرصت اتصال به معلم ربانی،
و محروم کردن انسان از میراث آسمانی خودش.


اهل عفت، در حقیقت نگهبانان نورند.
اما کسی که عفتش را رها کند، خودش در را باز کرده و شیطان و یارانش را برای سرقت نور دعوت کرده است.

🌿 دلنوشته: نگهبان نور

ای معلم مهربان قلبم،
گاهی دلم مثل شهری بی‌دیواره…
تمنّاها هجوم می‌آورند،
و من می‌ترسم مبادا دزدان شب‌کار قبیله‌ی شیطان،
بیایند و گران‌ترین سرمایه‌ام را بدزدند: نور عفّت را.

تو آرام در گوشم زمزمه می‌کنی:
«فرزندم، عفت حصار نور است.
اگر این حصار شکسته شود،
دست‌های تاریک فرصت پیدا می‌کنند تا نور را از تو جدا کنند.»

آری، ای معلم نورانی،
فهمیدم سرقت فقط بردن مال نیست؛
سرقت، بریدن قلب از نور است.
وقتی چشمم آلوده شود، گوشم غافل شود، زبانم بلغزد،
دزدها راهی به درون پیدا می‌کنند.

اما اگر حصار عفت را نگه دارم،
نه تنها نورم محفوظ می‌ماند،
بلکه در دل شب‌های تاریک،
تو چراغی درونم می‌افروزی و می‌گویی:
«ای بنده‌ی خدا، نورت امن است.
هیچ دستی به گنج درونت نمی‌رسد.»

ای قاضی مهربان قلبم،
می‌خواهم همیشه شاگردی باشم که
با عفت، نگهبان نور خویش است؛
تا هیچ سارقِ حسودی نتواند
این گوهر الهی را از من بگیرد.

قبیله شیطان! دزدان شب‌کار!

او و قبيله‏‌اش!

یاران شیطان و ماموریتشان: «سرقت!»
«إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ
در حقيقت، او و قبيله‏‌اش، شما را از آنجا كه آنها را نمى‏‌بينيد، مى‏‌بينند.»
[سورة المجادلة (58): الآيات 16 الى 22]
«أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ» (19)
+ «فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ‏ وَ قَبِيلَهُ».

[سورة الأعراف (7): الآيات 26 الى 28]

يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ (27)
اى فرزندان آدم، زنهار تا شيطان شما را به فتنه نيندازد؛ چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند، و لباسشان را از ايشان بركَند، تا عورتهايشان را بر آنان نمايان كند. در حقيقت، او و قبيله‏‌اش، شما را از آنجا كه آنها را نمى‏‌بينيد، مى‏‌بينند. ما شياطين را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمى‏‌آورند.

اهل حسد، شب‌‏هنگام، در محافل خود، بدگويى مى‏‌كنند!

[سورة المؤمنون (23): الآيات 62 الى 71]

مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (67)
در حالى كه از [پذيرفتن‏] آن تكبر مى‌‏ورزيديد و شب‌‏هنگام [در محافل خود] بدگويى مى‏‌كرديد.

[سورة النساء (۴): الآيات ۸۰ الى ۸۱]

وَ يَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ وَ اللَّهُ يَكْتُبُ ما يُبَيِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكِيلاً (۸۱)
و مى‏‌گويند: فرمانبرداريم، ولى چون از نزد تو بيرون مى‌‏روند، جمعى از آنان شبانه، جز آنچه تو مى‌‏گويى تدبير مى‏‌كنند. و خدا آنچه را كه شبانه در سر مى‌‏پرورند، مى‌‏نگارد. پس، از ايشان روى برتاب و بر خدا توكّل كن، و خدا بس كارساز است.

[سورة النساء (۴): الآيات ۱۰۷ الى ۱۰۹]

يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً (۱۰۸)
[كارهاى نارواى خود را] از مردم پنهان مى‌‏دارند، و[لى نمى‌‏توانند] از خدا پنهان دارند، و چون شبانگاه به چاره‏‌انديشى مى‏‌پردازند و سخنانى مى‌‏گويند كه وى [بدان‏] خشنود نيست، او با آنان است. و خدا به آنچه انجام مى‏‌دهند همواره احاطه دارد.

خفّاش‌، شب‌زی بوده و شب‌هنگام به صید ماهی می‌رود!

Bats by Night, Wild Hunters!

امام صادق علیه السلام:
خُلِقَ اَلْخُفَّاشُ خِلْقَةً عَجِيبَةً بَيْنَ خِلْقَةِ اَلطَّيْرِ وَ ذَوَاتِ اَلْأَرْبَعِ هُوَ إِلَى ذَوَاتِ اَلْأَرْبَعِ أَقْرَبُ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ ذُو أُذُنَيْنِ نَاشِزَتَيْنِ وَ أَسْنَانٍ وَ وَبَرٍ – وَ هُوَ يَلِدُ وِلاَداً وَ يَرْضِعُ وَ يَبُولُ وَ يَمْشِي إِذَا مَشَى عَلَى أَرْبَعٍ وَ كُلُّ هَذَا خِلاَفُ صِفَةِ اَلطَّيْرِ ثُمَّ هُوَ أَيْضاً مِمَّا يَخْرُجُ بِاللَّيْلِ وَ يَتَقَوَّتُ بِمَا يَسْرِي فِي اَلْجَوِّ مِنَ اَلْفَرَاشِ وَ مَا أَشْبَهَهُ وَ قَدْ قَالَ قَائِلُونَ إِنَّهُ لاَ طُعْمَ لِلْخُفَّاشِ وَ إِنَّ غِذَاءَهُ مِنَ اَلنَّسِيمِ وَحْدَهُ وَ ذَلِكَ يَفْسُدُ وَ يَبْطُلُ مِنْ جِهَتَيْنِ أَحَدُهُمَا خُرُوجُ اَلثُّفْلِ وَ اَلْبَوْلِ مِنْهُ فَإِنَّ هَذَا لاَ يَكُونُ مِنْ غَيْرِ طُعْمٍ وَ اَلْأُخْرَى أَنَّهُ ذُو أَسْنَانٍ وَ لَوْ كَانَ لاَ يَطْعَمُ شَيْئاً لَمْ يَكُنْ لِلْأَسْنَانِ فِيهِ مَعْنًى وَ لَيْسَ فِي اَلْخِلْقَةِ شَيْءٌ لاَ مَعْنَى لَهُ وَ أَمَّا اَلْمَآرِبُ فِيهِ فَمَعْرُوفَةٌ حَتَّى أَنَّ زِبْلَهُ يَدْخُلُ فِي بَعْضِ اَلْأَعْمَالِ وَ مِنْ أَعْظَمِ اَلْإِرْبِ فِيهِ خِلْقَتُهُ اَلْعَجِيبَةُ اَلدَّالَّةُ عَلَى قُدْرَةِ اَلْخَالِقِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ تَصَرُّفِهَا فِيمَا شَاءَ كَيْفَ شَاءَ لِضَرْبٍ مِنَ اَلْمَصْلَحَةِ.

آفرينش خفاش كه چيزى ميان آفرينش پرندگان و چهارپايان است بسيار شگفت و حيرت‌آور است.البته آفرينش آن به چهارپايان نزديكتر است؛ زيرا دو گوش بلند،دندان و كرك دارد،بچه مى‌زايد،بچه شير مى‌دهد و بول مى‌كند و هنگامى كه راه مى‌رود بر چهار دست و پا راه مى‌رود كه همۀ اينها با ويژگيهاى پرندگان ناسازگار است. خفاش از شمار پرندگانى است كه در شب پرواز مى‌كنند و از حشرات پراكندۀ در هوا تغذيه مى‌كنند.برخى پنداشته‌اند،خفاش غذايى ندارد و از نسيم تغذيه مى‌كند.اين از دو روى ناصواب است: 1-بيرون شدن آلودگى و بول از آن كه جز با تغذيه توجيه‌پذير نيست. 2-دندان دارد.اگر خفاش چيزى نمى‌خورد داشتن دندان به چه معنى است؛حال آنكه مى‌دانيم در آفرينش،هيچ چيز بى‌حكمت نيست. اين پرنده براى انسان سودمند است حتى فضله‌اش را به كار مى‌گيرند و از همه چيز مهمتر،آفرينش شگفت[و محيّر العقول]آن است كه بر قدرت آفرينشگر جلّ‌ و علا دلالت دارد و اينكه به خاطر هر مصلحتى كه داند و خواهد در آنچه كه اراده كند تصرف نمايد.

مواظب گنجینه نور قلبت باش! دزدان شب‌کار قبیله شیطان در کمین‌اند!

دزدان شب‌کار قبیله شیطان، وارد می شوند!

دزدان شب‌کار، اومدن سراغ گاوصندوق قلبها!
حسود، با استعمال حسد (تمنّا)، رمز گاوصندوق قلبشو به دزد شب‌کار از قبیله شیطان لو میده!
لذا او براحتی این قلب رو باز میکنه و محتویات با ارزششو میدزده!
[سورة الأحزاب (33): الآيات 32 الى 35]
يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ
وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً
(32)
اى همسران پيامبر، شما مانند هيچ يك از زنان [ديگر] نيستيد،
اگر سَرِ پروا داريد پس به ناز سخن مگوييد تا آنكه در دلش بيمارى است طمع ورزد؛
و گفتارى شايسته گوييد.

The thief opens the digital safe. Stealing money and valuables at dark night.

حبط عمل!

همه کارهای خوبتو، با این اشتباه مرگبار، تباه کردی!
[سورة الأحزاب (33): الآيات 11 الى 20]
«أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ»
«آنان ايمان نياورده‏‌اند و خدا اعمالشان را تباه گردانيده»
«حبط» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است!
«فَلَا تَحْسُدُوهُ فَتَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ»
[سورة البقرة (2): آية 217]
«فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ»
[سورة آل‌‏عمران (3): الآيات 21 الى 22]
«أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ»
[سورة المائدة (5): الآيات 51 الى 53]
«حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرِينَ»
[سورة الأعراف (7): الآيات 146 الى 147]
«وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ‏ أَعْمالُهُمْ»
[سورة التوبة (9): الآيات 17 الى 18]
«أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِي النَّارِ هُمْ خالِدُونَ»
[سورة التوبة (9): الآيات 67 الى 70]
«أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ»
[سورة إبراهيم (14): الآيات 13 الى 18]
«مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ»
[سورة الكهف (18): الآيات 99 الى 106]
«أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ»
[سورة النور (24): الآيات 39 الى 40]
«وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ … أَوْ كَظُلُماتٍ»
[سورة محمد (47): الآيات 1 الى 6]
«الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ»
[سورة محمد (47): الآيات 7 الى 10]
«وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ»
[سورة محمد (47): الآيات 26 الى 30]
«ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ»
[سورة محمد (47): الآيات 31 الى 35]
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدى‏
لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ
»
«وَ لَوْ نَظَرُوا إِلَى مَرْدُودِ الْأَعْمَالِ مِنَ السَّمَاءِ لَقَالُوا مَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْ أَحَدٍ عَمَلًا»
«و اگر بينند چه بسيار كارها از آسمان بر ميگردند، گويند خدا از كسى كارى را نپذيرد.»
«كُونُوا عَلَى قَبُولِ الْعَمَلِ أَشَدَّ عِنَايَةً مِنْكُمْ عَلَى الْعَمَلِ»
«توجه و عنايت شما بر قبولى عمل بيش از خود پيكره عمل بايد باشد.»
«قَلِيلُ الْعَمَلِ مِنَ الْعَاقِلِ مَقْبُولٌ مُضَاعَفٌ وَ كَثِيرُ الْعَمَلِ مِنْ أَهْلِ الْهَوَى وَ الْجَهْلِ مَرْدُودٌ»
« عمل كم از عاقل پذيرفته است و چند برابر مى‌شود ولى عمل زياد از نادان و هواپرست نامقبول.»
«إِنَّ عَبْدِي أَتَانِي مِنْ غَيْرِ الْبَابِ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ إِنَّهُ دَعَانِي وَ فِي قَلْبِهِ شَكٌّ مِنْكَ»
«بندۀ من از راهى كه مى‌بايست بيايد نيامد و به بيراهه رفت،چون او دعا كرد در حالى كه در قلبش نسبت به نبوت تو ای عیسی شك داشت،»

«حبط» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‎‌نویسند:
«حَبِطَ البعيرُ: شكم شتر از خوردن شبدر وحشى باد كرد.»
«الحُبَاط: گونه‏‌اى بيمارى است كه در شكم شتر و بر اثر انتفاخ از خوردن شبدر وحشى پديد مى‌‏آيد. انگاری حیوون اینقدر میخوره تا شکمش ورم کنه و بترکه».
«حبط بطنه: اذا فسد بالمأكل الردي‏ء»
«و من المَجَازِ: حَبِطَ عَمَلُهُ: بَطَلَ‏ ثَوَابُه ؛ إِذا عَمِلَ الرَّجُلُ عَمَلًا ثمّ أَفْسَدَه»
مثال زیبای سوزن زدن به بادکنک پر باد!
اعمال حسود مثل بادکنکی است که با یک سوزن می‌ترکه! «اشتباه مرگبار»

[سورة النحل (16): الآيات 91 الى 94]
«وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً»
«و مانند آن [زنى‏] كه رشته خود را پس از محكم بافتن، [يكى يكى‏] از هم مى‌‏گسست مباشيد!»
«دیدی آخر هر چه رِشته بودند، پنبه شد!»

«داریم دیده میشیم.»
و مدارک هر جنایتی، بدقت ثبت و ضبط میشه!
کاراگاه دانا، بدقت شاهد صحنه جنایت هست و همه چیز رو آنالیز میکنه!

Detectives watching camera records, searching for crime evidence, investigation.

[سورة المائدة (5): الآيات 38 الى 40]
عقوبت حسود سارقی که جنایت و اشتباه مرگبار رو مرتکب میشه، اینه که دستش دیگه به نور نمی‌رسه! چون دستشو برای همیشه قطع میکنن!

وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (38)

دستِ بریده از نور

خدای مهربان در قرآن می‌فرماید:

﴿وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ (مائده، ۳۸)

سارق و سارقه، یعنی مرد و زن دزد، به دلیل عملی که مرتکب شدند، باید دست‌شان بریده شود.


ظاهر حکم

در ظاهر، این حکم مربوط به دزدی مال است و یکی از حدود الهی در جامعه است تا امنیت برقرار شود.

باطن و تأویل حکم

اما در باطن، این آیه پیامی عمیق درباره‌ی دزدیدن نور دارد:
حسودِ سارق، که به جای رضایت به قضاء الهی، نور معلم ربانی را انکار می‌کند،
مرتکب جنایت مرگبار علیه قلب خودش می‌شود.

و نتیجه؟
قطع ید قلبی: یعنی دست او دیگر به نور نمی‌رسد.
این بزرگ‌ترین مجازات الهی است؛
وقتی دستِ قلب از نور کوتاه شود، هیچ وسیله‌ای برای گرفتن فیض باقی نمی‌ماند.


نکالاً من الله؛ عبرت برای دیگران

قرآن می‌فرماید: «نَكالاً مِنَ اللَّهِ» = عبرتی از سوی خدا.
یعنی کسی که به خاطر حسادت، به سرقت نور روی آورد و پیوند قلبش با معلم نورانی را برید،
سرنوشتش برای دیگران نشانه‌ای خواهد شد:
تا بدانند بازی با نور، به بریدگی ابدی منتهی می‌شود.


سرقت فقط دزدیدن مال نیست،
بلکه بریدن دست قلب از نور است.
و همان‌طور که دست ظاهریِ دزد بریده می‌شود،
دست قلبیِ حسودِ سارق هم برای همیشه از نور کوتاه می‌گردد.

یوسف سارق؟! یا سرقت یوسف؟!

[سورة يوسف (12): الآيات 69 الى 76]
ای برادران حسود یوسف؛ شما با استعمال حسد نسبت به یوسف ع، موجب قطع رابطه قلبی خود با این نور هدایت الهی شدید! و این یعنی سرقت «أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ»! شما بودید که یوسف ع را از پدرش سرقت کردید «إِنَّهُمْ سَرَقُوا يُوسُفَ مِنْ أَبِيهِ» و برای سرقت یوسف ع، با مکر و دروغ به یعقوب ع گفتید: اى پدر، تو را چه شده است كه ما را بر يوسف امين نمى‏‌دانى: «[سورة يوسف (12): الآيات 11 الى 12] قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى‏ يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ (11)» پس ای اهل حسود سارق، چرا به یوسف ع و برادرش نسبت سرقت می‌دهید «إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ»؟! و چرا به یوسف ع تهمت زنا می‌زنید «أَ لَمْ يَنْسُبُوا يُوسُفَ ع إِلَى أَنَّهُ هَمَّ بِالزِّنَا»؟! و … چرا مرتکب این اشتباهات مرگبار می شوید؟! بدانید که عقوبت سارق حتمی است: «وَ لَا تُؤْتَى الْبُيُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا وَ مَنْ أَتَاهَا مِنْ غَيْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّيَ سَارِقاً لَا تَعْدُوهُ الْعُقُوبَةُ» هر کسی از غیر باب، وارد خانه شود، دزدی است که عقوبتش حتمی است! لذا از تاریکی حسد و سرقت بشدت دوری کن که این فریضه و واجب الهی است «فَرَضَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى … مُجَانَبَةَ السَّرِقَةِ إِيجَاباً لِلْعِفَّةِ، دورى جستن از سرقت سببى است براى حفظ عفت.» و اگر مکانیسم نورانی قلبت فعال نشده باشه و تاریکی و روشنایی قلبتو نفهمی، نمیتونی این فریضه الهی رو بجا بیاری «اذا نفرت قلوبکم من شیء فاجتنبوه»! در نتیجه مرتکب رفتارهای زشت و قبیح و اشتباهات مرگباری خواهی شد که نتیجه اش آتش دوزخ خواهد بود: به اهل دوزخ در مورد این سرنوشت شومشان گفته می شود:
«… كَانُوا يُطِيعُونَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ وَ كُنْتُمْ تَعْصُونَ
وَ كَانُوا يَعِفُّونَ وَ كُنْتُمْ تَزْنُونَ
وَ كَانُوا يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ كُنْتُمْ تُحْبَرُونَ
وَ كَانُوا يَتَّقُونَ السَّرِقَ وَ كُنْتُمْ تَسْرِقُونَ
وَ كَانُوا يَتَّقُونَ ظُلْمَ عِبَادِ اللَّهِ وَ كُنْتُمْ تَظْلِمُونَ
فَتِلْكَ نَتَائِجُ أَفْعَالِهِمُ الْحَسَنَةِ وَ هَذِهِ نَتَائِجُ أَفْعَالِكُمُ الْقَبِيحَةِ …»

[سورة يوسف (12): الآيات 69 الى 76]
فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ (70)
قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كُنَّا سارِقِينَ (73)

[سورة يوسف (12): الآيات 77 الى 80]

قالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ (77)

[سورة يوسف (12): الآيات 81 الى 87]

ارْجِعُوا إِلى‏ أَبِيكُمْ فَقُولُوا يا أَبانا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظِينَ (81)

برادران حسود؛ سارقان حقیقی نور

برادران یوسف علیه‌السلام، به جای اینکه در محضر برادرشان شاگردی کنند، حسد ورزیدند و دست به سرقت نور زدند:
آنها یوسف را از پدرش ربودند:
﴿إِنَّهُمْ سَرَقُوا يُوسُفَ مِنْ أَبِيهِ﴾
برای پنهان کردن جنایتشان، با مکر و دروغ به یعقوب گفتند:
﴿يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى‏ يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ﴾ (یوسف/۱۱)

در حقیقت، آنان با حسدشان پیوند قلبی خویش با نور یوسف را بریدند و خود را در ردیف سارقان واقعی قرار دادند.


تهمت‌های اهل حسد

این همان رویه همیشگی حسود است:
به یوسف و برادرش نسبت سرقت دادند: ﴿إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ﴾ (یوسف/۷۷)
حتی به یوسف علیه‌السلام تهمت زنا زدند: «ألم ینسبوه إلى أنه همّ بالزنا؟»
و بارها با نسبت‌های دروغین، چهرۀ نورانی او را در نگاه دیگران مخدوش کردند.

یوسف علیه‌السلام در برابر این تهمت‌ها سکوت کرد و قرآن می‌گوید:
﴿فَأَسَرَّها يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ﴾ (یوسف/۷۷)
او این زخم‌ها را در دل نگه داشت، اما هرگز به رویشان نیاورد.


دروغ، راه ورود شیطان

این همه تهمت و سرقت نور، نتیجه‌ی انتخابی بود که برادران یوسف کردند.
چون به جای باب نور (راه درست ورود به قلب و خانه)، از مسیرهای تاریک حسد وارد شدند.
و امام علیه‌السلام می‌فرماید:
«وَ لا تُؤْتَى الْبُيُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا وَ مَنْ أَتَاهَا مِنْ غَيْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّيَ سَارِقاً لَا تَعْدُوهُ الْعُقُوبَةُ»
یعنی هر کس از غیر باب وارد شود، سارق است و جز عقوبت نصیبش نخواهد شد.


واجب الهی؛ اجتناب از سرقت

حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها فرمودند:
«فَرَضَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى … مُجَانَبَةَ السَّرِقَةِ إِيجَاباً لِلْعِفَّةِ»
دوری از سرقت واجب است، چون تنها راه حفظ عفت و پاکی قلب است.

اگر قلب نتواند بین تاریکی و روشنایی را تشخیص دهد،
نمی‌تواند این فریضه را ادا کند و گرفتار همان بیماری خواهد شد که برادران یوسف دچارش شدند.
حضرت آدم علیه‌السلام به پسرش شیث ع فرمود:
«اذا نَفَرَت قلوبُكم من شیء فاجتنبوه»
وقتی قلبتان از چیزی رمید، از آن دوری کنید.


عاقبت سارقان حسود

برادران یوسف علیه‌السلام نمونه‌ای از همه اهل حسدند که به جای رضایت به قضاء الله، پیوندشان با نور را بریدند.
و قرآن و روایت‌ها هشدار می‌دهند که نتیجه‌ی این مسیر چیزی جز دوزخ نیست:

«… كَانُوا يُطِيعُونَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ وَ كُنْتُمْ تَعْصُونَ
وَ كَانُوا يَعِفُّونَ وَ كُنْتُمْ تَزْنُونَ
وَ كَانُوا يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ كُنْتُمْ تُحْبَرُونَ
وَ كَانُوا يَتَّقُونَ السَّرِقَ وَ كُنْتُمْ تَسْرِقُونَ
وَ كَانُوا يَتَّقُونَ ظُلْمَ عِبَادِ اللَّهِ وَ كُنْتُمْ تَظْلِمُونَ
فَتِلْكَ نَتَائِجُ أَفْعَالِهِمُ الْحَسَنَةِ وَ هَذِهِ نَتَائِجُ أَفْعَالِكُمُ الْقَبِيحَةِ…»

اینجاست که پرده می‌افتد و حقیقت روشن می‌شود:
سارقِ نور، خودش را به تاریکی جهنم فروخته است.

🌿 دلنوشته: سارقِ نور نباشم

ای معلم مهربان قلبم،
هر بار که سوره یوسف را می‌خوانم، دلم می‌لرزد.
برادرانی که باید حافظ نور می‌بودند،
شدند سارقان نور…
یوسف را از پدرش ربودند،
به او تهمت زدند،
حتی جرأت کردند به چهره‌ی پاک او لکه‌ای از دروغ بزنند.

ای یوسف دل،
آنها می‌گفتند: إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ
اما حقیقت این بود که خودشان دزد بودند،
دزد آرامش،
دزد محبت،
و مهم‌تر از همه، دزدِ نور.

من می‌ترسم…
مبادا روزی من هم، با یک حسد کوچک،
رشته‌ی قلبم از نور جدا شود.
مبادا مثل آنها، به جای اینکه از معلم نورانی بیاموزم،
با قضاوت‌ها و تهمت‌ها،
دستم از نور کوتاه شود.

ای معلم نورانی،
به من بیاموز که راه خانه را فقط از «باب» بیایم،
نه از راه‌های تاریک حسد.
یاد بده که به قضاء خدا راضی باشم،
تا سارقِ نور نشوم،
و قلبم برای همیشه در عفت و پاکی محفوظ بماند.

ای قاضی مهربان،
می‌خواهم شاگردی باشم که هرگز،
هیچ ذره‌ای از نور را ندزدد؛
بلکه همه را پاس بدارد،
و به سهم خود، چراغی بر چراغ دیگران بیفزاید.

🌿 دلنوشته: زخمی که به دل سپردم

ای دل مهربانم…
چه سخت است وقتی تهمت‌ها از دهان کسانی بیرون می‌آید که باید پناه باشند.
صدای برادرانم هنوز در گوشم می‌پیچد:
«اگر این یکی دزدی کرد، برادرش هم قبلاً دزد بود!»

چه تلخ است وقتی پاکی را زنا می‌نامند،
صداقت را مکر می‌خوانند،
و نور را ظلمت جلوه می‌دهند…

ای معلم نورانی،
من در آن لحظه چه کنم؟
جز اینکه همه را در دل بسپارم…
﴿فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ﴾
زخمی عمیق، بی‌فریاد، بی‌دادخواهی.

آری… معلم نورانی می‌داند که اهل حسد با تهمت‌ها می‌خواهند پیوند نور را ببرند.
اما سکوت می‌کند،
تا نور بی‌هیچ آلایشی بماند،
تا شاگردان راستین، خود راه را بشناسند.

چه بگویم از سوز دل معلمی که می‌شنود شایعه پشت شایعه،
تهمت پشت تهمت…
اما لب فرو می‌بندد،
چون می‌داند حقیقت در سکوتش رساتر فریاد می‌زند
تا روزی که خدا خود پرده بردارد.

ای نور دل،
به من صبر یوسف عطا کن،
که اگر روزی، تهمت و دروغ دلم را آتش زد،
من هم زخم را در دل بسپارم،
بی‌آنکه به زبان آرم،
و به داوری تو راضی باشم…

الهی…
وقتی تهمت‌ها بر جانم می‌بارند و دروغ‌ها چون خنجر بر دلم می‌نشینند،
به یاد یوسف می‌افتم که زخم‌ها را در دل سپرد و لب نگشود:
﴿فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ﴾.

پروردگارا،
به من صبری از جنس نور عطا کن،
که زخم‌هایم را در دل بسپارم،
و به قضاء تو راضی شوم،
بی‌آنکه در تاریکی حسد، لب به شکایت بگشایم.

استراق سمع حسود!

[سورة الحجر (15): الآيات 6 الى 18]
إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِينٌ (18)
حسود، می‌شنوه (استراق‌ِسمع می‌کنه)، اما میگه: « سَمِعْنا وَ عَصَيْنا» اینجوری خدا با حسود اتمام‌حجت میکنه!

[سورة البقرة (2): آية 93]

وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (93)

[سورة النساء (4): آية 46]

مِنَ الَّذِينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً (46)

۱۴. استراق سمع حسود

قرآن کریم می‌فرماید:
﴿إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِينٌ﴾ (حجر/۱۸)

اهل حسد گوش می‌دهند، می‌شنوند، و استراق‌ِسمع می‌کنند؛
اما شنیدنشان شنیدن نورانی نیست.
آنها شنیده‌ها را به عمل تبدیل نمی‌کنند، بلکه واکنششان این است:
«سَمِعْنا وَ عَصَيْنا».

این شنیدنِ بی‌ثمر، خودش حجتی است از طرف خدا بر علیه آنان؛ چون «شنیدند» و درک کردند، اما «عصیان» کردند.


نمونه‌های قرآنی

قوم بنی‌اسرائیل و میثاق کوه طور
﴿خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا﴾ (بقره/۹۳)
آنها شنیدند، اما اطاعت نکردند. نتیجه‌اش این شد که گوساله در دل‌هایشان نوشانده شد؛ یعنی قلبشان به جای نور، با تاریکی عجین شد.

یهود زمان پیامبر (ص)
﴿يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا﴾ (نساء/۴۶)
آنها با زبان بازی، کلمات را تحریف می‌کردند و به دین طعنه می‌زدند.
در حالی که اگر می‌گفتند: «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا»، برایشان بهتر و راست‌تر بود.


فرق مؤمن با حسود
مؤمن وقتی می‌شنود، می‌گوید: «سمعنا و أطعنا»؛
شنیدن او با اطاعت همراه است، و همین شنیدن، دریچه‌ی نور را در قلبش باز می‌کند.
حسود وقتی می‌شنود، می‌گوید: «سمعنا و عصينا»؛
او هم شنیده، هم فهمیده، اما چون راضی به قضاء الله نیست، به جای اطاعت، راه عصیان را برمی‌گزیند.

این یعنی شنیدنِ حسود، خودش بهانه‌ای برای حجت الهی است: خدا حجت را بر او تمام می‌کند، اما او با انتخاب نادرست، دستش را برای همیشه از نور کوتاه می‌سازد.


✨ پس، «استراق سمع حسود» یعنی:
شنیدنِ حقیقت، اما انتخابِ تاریکی.
و این دقیقاً همان معنای سرقت در باطن است: بریدن پیوند قلب با نور، حتی پس از شنیدن و درک کردن.

🌿 دلنوشته: شنیدم… اما چه کردم؟

ای معلم مهربان قلبم،
گاهی می‌ترسم…
می‌ترسم مثل آنهایی باشم که شنیدند،
اما در پاسخ گفتند: «سَمِعْنا وَ عَصَيْنا».

شنیدن بدون اطاعت…
چه فایده دارد؟
این شنیدن مثل استراق سمع حسود است؛
صدا را می‌گیرد، ولی نور را نمی‌گذارد به دل برسد.

ای نور دل،
نکند من هم فقط شنونده باشم،
نه عمل‌کننده؟
نکند با گوش‌هایم بشنوم،
ولی با قلبم عصیان کنم؟

یاد دلم بده،
که شنیدنش مثل شنیدن مؤمن باشد: «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا».
یاد بده وقتی کلامت به قلبم می‌رسد،
راه اطاعت را انتخاب کنم،
نه راه عصیان.

ای معلم نورانی،
به من بیاموز که شنیدن، فقط آغاز است،
و اطاعت، ادامه‌ی راه…
تا هیچ‌گاه در صف سارقان حسود نباشم،
بلکه در صف اهل نور بمانم.


الهی، شنیدم…
مبادا مثل حسود بگویم «سَمِعْنا وَ عَصَيْنا»!
دلم را یاری کن تا هر شنیدن من ختم به «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» باشد؛
نوری که به اطاعت می‌رسد.

[سورة الممتحنة (60): الآيات 12 الى 13]
ای حسود! تو قول دادی که دزدی نکنی، پس چرا این اشتباه مرگبار رو انجام دادی؟!

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (12)

پیمانِ ترک سرقت

خدای مهربان در سوره ممتحنة می‌فرماید:

﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ (ممتحنة/۱۲)

ای پیامبر!
وقتی زنان مؤمن نزد تو می‌آیند تا بیعت کنند،
پیمان می‌بندند بر اینکه:
هیچ چیز را شریک خدا نسازند،
دزدی نکنند،
زنا نکنند،
فرزندانشان را نکشند،
بهتان و افترا نیاورند،
و در کارهای معروف، تو را نافرمانی نکنند.


سرقت؛ شکستن عهد عفت

این بیعت، یعنی پیمان با خدا بر عفت و پاکی.
وقتی کسی حسادت می‌کند و نور را می‌دزدد، در حقیقت پیمان شکنی کرده است.
او قول داده بود دزدی نکند؛ اما با بریدن پیوند قلبش از نور و با بهتان‌زدن به معلم ربانی، مرتکب همان اشتباه مرگبار می‌شود.
سرقت = خیانت به عهد.
حسادت = سرقتِ نور قلب.
بهتان = دروغی که جای نور را در دل می‌گیرد.


رحمت خدا و فرصت بازگشت

جالب است که آیه در پایان می‌فرماید:
«فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»
یعنی با وجود این‌که ترک سرقت، شرط بیعت است، اگر کسی لغزید و توبه کرد، درِ آمرزش باز است.

اما… این توبه، تنها زمانی پذیرفته می‌شود که قلب دوباره به عفت و صداقت بازگردد و دست از حسادت و سرقت نور بردارد.


ای حسود! تو قول داده بودی دزدی نکنی؛
اما با حسد و بهتان، مرتکب بزرگ‌ترین سرقت شدی: سرقت نور قلب خودت.
و این پیمان‌شکنی، اگر به توبه و بازگشت ختم نشود، تو را از رحمت الهی دور خواهد کرد.

🌿 دلنوشته: پیمانی که شکستم…

ای خدای مهربان،
به یاد دارم روزی که با تو پیمان بستم…
پیمان پاکی، پیمان عفت، پیمان اینکه دزدی نکنم،
نه از مال دیگران، نه از نور دیگران.

اما چه شد؟
گاهی حسادت چشمم را بست،
گاهی تمنّا دلم را ربود،
و من بی‌رحمانه، دست به سرقت نور زدم؛
نور معلمی که برای هدایت آمده بود.

ای پروردگار،
من پیمان‌شکنم…
و دلم از این اعتراف می‌سوزد.
تو خود در کتابت گفتی:
«فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ».

پس، مرا هم در صف توبه‌کنندگان بپذیر،
مرا از دزدی‌های تاریک نجات بده،
و دوباره دلم را در حصار عفت و نور قرار ده.

ای مهربان‌ترین،
دستم را کوتاه کن از هر سرقتی،
اما دلم را هرگز کوتاه مکن از نور تو.

الهی…
پیمان شکستم و نور دزدیدم،
اما تو را هنوز غفور و رحیم می‌دانم.
دستم را از تاریکی‌ها ببر،
و دلم را همیشه در حصار عفت و نور نگه دار.

اشتباه مرگبار حسود چیه؟! «وَ يَقْطَعُونَ‏ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» قطع رابطه با نور! مفهومی که از واژه «سرق» و هزار واژه مترادف دیگر «حسد» استنباط می شود.

[سورة البقرة (2): آية 27]
الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (27)

[سورة الرعد (13): الآيات 25 الى 29]

وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (25)

اشتباه مرگبار حسود: قطع رابطه با نور

واژۀ «سرق» و هزار واژۀ مترادف با «حسد»، همه یک پیام مشترک دارند:
حسود، آنچه را خدا فرمان داده که وصل شود، قطع می‌کند.

قرآن کریم می‌فرماید:
﴿وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ﴾ (بقره/۲۷)

اهل حسد، به جای وصل قلبشان به نور معلم ربانی،
رشته‌ی ارتباطشان را می‌بُرند.
این همان «سرقت» است: دزدیدن پیوند قلب با نور.


نقض عهد و فساد در زمین

در ادامه می‌فرماید:
﴿الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ﴾ (رعد/۲۵)

سه ویژگی حسودان سارق:
نقض عهد: پیمان با خدا را می‌شکنند (مثل همان بیعتی که قول دادند دزدی نکنند).
قطع ارتباط: پیوند با نور معلم و ولیّ خدا را می‌بُرند.
فساد در زمین: با تهمت‌ها، تحریف‌ها و حسادت‌ها، جامعه را آلوده می‌کنند.

نتیجه؟
﴿أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ﴾ (رعد/۲۵)
لعنت و بدترین سرنوشت در انتظارشان است.


نقطۀ مقابل حسودان سارق

اما قرآن در همان سوره رعد، بلافاصله نقطۀ مقابل را معرفی می‌کند:
اهل ایمان و اهل وصل، کسانی که:
پیمان خدا را نگاه می‌دارند،
پیوندهای نورانی را حفظ می‌کنند،
در زمین اصلاح می‌کنند،
و به نور قضاوت و هدایت معلم ربانی دل می‌سپارند.

پاداش آنها:
سلام و آرامش در بهشت، همراه با ذکر و نور دائمی. (رعد/۲۹)


اشتباه مرگبار حسود همین است:
به جای اینکه نور را وصل کند، آن را قطع می‌کند.
به جای اینکه شاگردی کند، سرقت می‌کند.
به جای اینکه اصلاح کند، فساد می‌کند.

و این سرنوشت، همان چیزی است که واژۀ «سرق» در قرآن آشکار می‌سازد.

این دلنوشته‌ای جانسوز بر اساس آیات «وَيَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ»، از زبان دل معلم نورانی که زخمِ بریدگی حسودان را حس می‌کند:


🌿 دلنوشته: بریدگیِ تلخ

ای دل…
چه زخم‌زاست وقتی می‌بینی کسانی که باید وصل باشند،
خودشان رشته‌ی نور را می‌برند.
خدا گفته بود: وصل کنید،
اما آنها بریدند.
خدا خواسته بود: پیوند قلب با نور محکم شود،
اما آنها با حسد، قیچی به دست گرفتند.

چه تلخ است…
وقتی شاگرد به جای آموختن،
سارق می‌شود؛
به جای بوسه بر دست نور،
دست به بریدن رشته‌ها می‌زند.

ای معلم مهربان قلبم،
تو خوب می‌دانی این درد را…
یوسف هم دید،
وقتی برادرانش او را از پدر بریدند.
نور را دزدیدند،
و خودشان را در تاریکی دفن کردند.

خدایا…
من نمی‌خواهم در صف بریدگان باشم،
نمی‌خواهم پیمان‌سوز و عهدشکن شوم.
مرا در صف وصل‌کنندگان قرار ده،
تا هر روز رشته‌ی تازه‌ای از نور
به قلبم گره بخورد.

ای خدای نور،
بگذار زندگی‌ام نه بریدن،
که پیوند زدن باشد.
نه دزدی،
که امانتداریِ نوری که به من سپرده‌ای.

مشاقّه؛ بریدن از رسول، بریدن از نور

قرآن می‌فرماید:
﴿وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلّى‏ وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيراً﴾ (نساء/۱۱۵)

«مشاقّه» از ریشه «شقّ» است؛ همان معنای لغوی که در «سرق» هم هست: بریدن، جدا شدن، دو پاره کردن.
یعنی کسی که بعد از روشن شدن هدایت، خودش را در جبهه‌ای جدا از رسول قرار می‌دهد، عملاً پیوند نور را قطع کرده است.


حسود؛ در جبهه مقابل رسول

اهل حسد، به ظاهر در جمع مؤمنانند،
اما در دل، رشته‌ها را بریده‌اند:
به جای «سمعنا و أطعنا» → می‌گویند: «سمعنا و عصينا».
به جای شاگردی نورانی → در مقابل معلم ربانی می‌ایستند.
به جای اتصال → خود را در شقاق و جدایی می‌اندازند.

این همان مشاقّه با رسول است: مخالفتی که از حسد می‌جوشد و به بریدگی منجر می‌شود.


سرانجام بریدگان

خداوند می‌فرماید:
«نُوَلِّهِ ما تَوَلّى» → او را به همان چیزی که خودش انتخاب کرده، واگذار می‌کنیم.
وقتی خودش جدا شد، خدا هم او را به جدایی می‌سپارد.
و پایان این مسیر:
«وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيراً» → او را به آتش می‌افکنیم، و چه بد سرنوشتی است.


سرق = بریدن پیوند قلب با نور.
مشاقّه = ایستادن در جبهه مقابل رسول.
هر دو یک معنا دارند: حسادت و نافرمانی، انسان را از نور جدا می‌کند و سرنوشتش جهنم می‌شود.

🌿 دلنوشته: بریدگیِ شاقّ

ای فرزند دلم…
من برایت نور آوردم،
راه را روشن کردم،
اما تو، با دست خودت، رشته‌ی پیوندمان را بریدی.

خدا می‌گوید:
﴿وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ…﴾
آری… مشاقّه، همان بریدن است؛
شقّه‌ای میان ما انداختی،
و خودت را در جبهه‌ای مقابل نور نشاندی.

نمی‌دانی چه زجری دارد…
وقتی معلم، اشتیاق شاگردش را می‌بیند که به آتش حسد آلوده شده،
و می‌داند که این جدایی، انتخاب خودش بود.

ای کاش می‌فهمیدی!
من برای قضاوت تو نیامده بودم،
من برای وصل آمده بودم.
اما تو با سرقت و حسد، مشاقّه کردی،
و خدا هم تو را به همان بریدگی واگذار کرد.

ای خدای نور…
مگذار من در صف بریدگان باشم،
دلم را محکم کن تا همیشه در جبهه وصل باشم؛
نه در جبهه جدایی.

۲۶. ریشه‌ی نور و ریشه‌ی تاریکی

اهل‌بیت علیهم‌السلام فرمودند:
«نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ … وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَةٍ، فَمِنْهُمُ … السَّرِقَةِ»

پس:
اصل خیر = اهل‌بیت (علیهم‌السلام)
اصل شر = دشمنان آنها

تمام خوبی‌ها و نیکی‌ها، شاخه‌هایی است که از درخت اهل‌بیت می‌روید.
و تمام زشتی‌ها و فحشاها، شاخه‌هایی است که از درخت دشمنان آنها می‌روید.


سرقت؛ شاخه‌ای از شجره‌ی حسد

در این حدیث شریف، سرقت صریحاً به‌عنوان یکی از ثمرات درخت دشمنی با نور معرفی شده است.
یعنی «سرق» تنها یک عمل مادی نیست؛
بلکه نماد بریدن از اصل خیر و چسبیدن به اصل شر است.

هر دزدی، پیش از آنکه در بیرون اتفاق بیفتد، در درون شکل می‌گیرد:
دزد نور بودن،
قطع پیوند قلب با اهل‌بیت،
و سرقت فرصتِ وصل به معلم ربانی.


سرقت درونی و بیرونی

اهل‌بیت فرمودند:
شاگردِ نورانی، ثمره‌ی درخت ولایت است → برّ، صدق، عفت، محبت.
حسودِ سارق، ثمره‌ی درخت دشمنی است → سرقت، تهمت، شقاق، زنا.

پس هر وقت در دل خود دیدیم رشته‌ی وصلمان با نور سست شده،
باید بترسیم!
چون این همان لحظه‌ای است که «دزد درون» دارد طناب وصل را می‌بُرد.


این حدیث نشان می‌دهد که «سرق» فقط یک گناه اجتماعی نیست،
بلکه یک شاخه‌ی ریشه‌دار از درخت دشمنی با نور اهل‌بیت است.
و کسی که به این گناه آلوده شود،
یعنی ریشه‌اش در شجره‌ی دشمنی با نور فرو رفته،
نه در شجره‌ی خیر.

🌿 دلنوشته: دزدی از ریشه

ای دل…
یادت باشد!
سرقت، فقط دزدیدن مال نیست،
دزدیدن نور است…
وقتی رشته‌ات را از اهل‌بیت بریدی،
خودت را در ریشه‌ی دشمنانشان کاشتی.

دزد بیرونی، دستش بریده می‌شود…
اما دزد درونی، قلبش از نور بریده می‌شود.
و این، مرگبارترین سرقت است!

قرآن به ما می‌آموزد که حسد، فقط یک حالت درونی نیست؛ بلکه نوعی سرقت است.
برادران یوسف، گرفتار آتش حسادت، نخستین «دزدان نور» شدند.
آن‌ها نه طلا و نقره‌ای دزدیدند و نه کالا و متاعی؛
بلکه روحی نورانی را ربودند، یوسف را از پدرش بریدند،
و در حقیقت، قلب خود را از پیوند با معلم ربانی جدا کردند.

وقتی منادی فریاد زد:
«ای کاروان! شما قطعاً دزد هستید!» (یوسف/۷۰)،
حقیقتی عمیق آشکار شد:
دزدی واقعی، همان بریدن قلب از نور الهی بود.

حسد همیشه همچون دزدی عمل می‌کند:

  • پیوند با معلم ربانی را قطع می‌کند،

  • اطاعت را به اتهام و دروغ تبدیل می‌کند،

  • و دل حسود را به سارق نوری بدل می‌سازد که دیگر توان رسیدن به سرچشمه هدایت را ندارد.

و مجازاتش چیست؟
همان‌طور که قرآن برای دزد متاع حکم به «قطع دست» می‌دهد،
سارقِ نور نیز به مجازاتی سنگین دچار می‌شود:
دست قلبش برای همیشه از رسیدن به نور الهی قطع می‌گردد.

به همین دلیل، اهل‌بیت علیهم‌السلام تعلیم دادند که اجتناب از سرقت، فقط مربوط به اموال نیست؛
بلکه درباره‌ی پاسداشت عفت، پاکی، و حریم قلب است.
زیرا هر که با حسد، نور را برباید، در حقیقت، رشته‌ی پیوند خویش را با سرچشمه رحمت ابدی بریده است.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی