دکتر محمد شعبانی راد

از محالات است که خدای مهربان در انتخاب نورش اشتباه کند! حاشَ‏ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً! حاشَ‏ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ!

The merciful God does not make a mistake in choosing His light.
Indeed, the concept of divine infallibility resonates throughout all Divine traditions.
The belief that a merciful God does not err in selecting His light is profound.
It’s as if the Divine’s choices are guided by an omniscient wisdom, transcending human limitations.
Mercy represents the boundless compassion of the Divine.
Fallibility acknowledges the inherent imperfections of mortal beings.
The Divine’s mercy outweighs any potential for error.
It’s a beautiful perspective—one that inspires faith and trust.

خدای مهربان در انتخاب نور خود اشتباه نمی‌کند.
در واقع، مفهوم عصمت الهی در تمام سنت‌های الهی طنین‌انداز است.
اعتقاد به اینکه خدای مهربان در انتخاب نور خود اشتباه نمی‌کند عمیق است.
گویی انتخاب‌های الهی توسط یک حکمت دانای کل هدایت می‌شود،
که از محدودیت‌های انسانی فراتر می‌رود.

رحمت و مهربانی، نشان‌دهنده شفقت بی‌حد الهی است.
خطاپذیری، عیوب ذاتی موجودات فانی را تصدیق می‌کند.
رحمت الهی بر هرگونه خطای احتمالی برتری دارد.
این یک چشم انداز زیبا است و دیدگاهی است که ایمان و اعتماد را القا می‌کند.

«حاش» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«حُشْتُ‏ الإبل: جمعتها»
«حُشْتُ‏ الصيدَ‏: إذا جئته من حواليه لتصرفه عن الحبالة»
«أَحْوَشَ‏ الصيدَ: از كنار و بدنبال شكار آمد تا آن را به دام اندازد.»
«حَاشِيَةُ كل شي‏ء: طرفه و جانبه»: «1+1»
مفهوم قرب و نزدیکی!
«حاوَشَهُ على الأمر: او را بر آن كار تشويق كرد.»
نقش صاحبان نور و ماموریت اونها اینه که با آشکار کردن علوم آل محمد ع، مخاطبین خودشونو تشویق میکنن «encouragement» که با عمل به این علوم نورانی، به دور آل محمد ع اجتماع نموده و در این بهشت برین مخلّد گردند، ان شاء الله تعالی.

ENCOURAGEMENT!

حوش:
از محالات است که خدای مهربان در انتخاب نورش اشتباه کند!
حاشَ‏ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً! حاشَ‏ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ!
«حُشْتُ‏ الصيدَ»
«قُلْنَ حاشَ‏ لِلَّهِ»
+ «حشو – مُحَشِّيَةَ الكلابِ»
«حُشْتُ‏ الصيدَ‏: إذا جئته من حواليه لتصرفه عن الحبالة»
«أَحْوَشَ‏ الصيدَ: از كنار و بدنبال شكار آمد تا آن را به دام اندازد.»
«كنت في‏ حَاشَا فلان: أي في ناحيته»
«حُشْتُ‏ الإبل: جمعتها»
«حَاشِيَةُ كل شي‏ء: طرفه و جانبه»
«الْمُحَاشَاةُ: الاستثناء»:
«قُلْنَ حاشَ‏ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَكٌ كَريمٌ – قُلْنَ حاشَ‏ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ»:
عکس العمل مستقرین اهل یقین نسبت به تهمتی که اهل شک و معارین به صاحب نور می‌زنند این جمله است که: «قُلْنَ حاشَ‏ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَكٌ كَريمٌ – قُلْنَ حاشَ‏ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ»، غیر ممکنه خدا گزینه ای رو برای حمل علوم آل محمد ع انتخاب کنه که او گناه رو بجای نور ولایت ابزار آرامش خودش قرار بده و به دیگران هم توصیه کنه! این محال است «حاشَ‏ لِلَّهِ».
+ «تهوی الیهم»
خدا اینجوری میخواد که علم آل محمد ع توسط صاحبان نور در دسترس اهل یقین و اهل شک قرار بگیره تا قلوب، به اون متمایل شوند و اهل یقین با تولید عمل صالح تولید نور آرامش کنند و اهل شک به برکت این فرصت استثنایی و طلایی داده شده، فرصت «بداء» براشون پیش بیاد.
انگاری با آشکار شدن علوم آل محمد ع برای ما توسط صاحبان نور، این علوم به راحتی در دسترس ما قرار میگیرند «الکرمة»، کانه صاحبان نور خودشونو برای ما کوچیک میکنن تا ما بتونیم از علوم آل محمد ع بهره‌مند بشیم!
اینجوری این علوم خیلی راحت در معرض و دسترس همه قرار میده تا اونا بتونن با بهره مندی از این علوم – علی الخصوص فهم قبض و بسط «آموزش حکمت» – براحتی زندگی و دینداری کنند و خدا اینجوری میخواد و دوست داره و حجت رو با آشکار کردن معالم ربانی برای همه تموم میکنه.
پس از واژه «حوش» که نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست اینو استنباط می کنیم که این بچه سرراهی «لقط»، سر راه عده‌ای قرار میگیره و رایگان علومشو در معرض قرار میده و با قبول خطری جدی از سوی حسودان معار و لیدرهای سوء، این ماموریت – «کربلا» – رو می پذیره و مثل یک صید، خودشو در دام قلوب آنها قرار میده تا اونیکه اهل یقین است با استعمال این اندیشه و فنون علمی تولید عمل صالح کنه و اونیکه اهل شکه و دست از شکش بر نمی دارد «لم یکن منفکین حتی تاتیهم البینه»، حجت بر او تمام شود و البته آمار نشان می دهد که غالب مخاطبین صاحبان نور اهل شک و معارین در هر زمان هستند که کمر همت به نابودی آل محمد ع و اندیشه ای که صاحب نور مبلغ آن است بسته اند و لذا خبیث‌ترین خلق خدا معارین‌اند که با وجود شنیدن معالم ربانی، برای نابودی او نقشه می‌کشند، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و این معارین خبیث!
+ داستان تکراری «خروج صاحب نور از حرم نورانی به تاریکی بیرون حرم در مرز عرفات»
+ «شفا»
«حوش»:
انگاری عالم ربانی خودشو به ما نزدیک میکنه تا ما رو به عمل به نور ولایت تشویق کنه:
«حاوَشَهُ على الأمر: او را بر آن كار تشويق كرد.»
+ مفهوم «جنب الله»:
«الجَنبُ‏: أن‏ يَجْنبُ‏ فَرساً عُرْياً إلى فَرسه الذي يُسابق عليه؛ فإذا فَتَرَ المركوبُ تَحوَّل على‏ المجْنوبُ»
+ «صلی»:
+ «ارث – ورث»
این واژه‌ها از زیبایی‌های کلام آل محمد ع برایمان می‌گویند تا ما تشویق به استعمال اندیشه و فنون علمی صاحبان نور که برخاسته از علم الهی آل محمد ع است، بشویم «نشط»، و این فداکاری صاحبان نور در هر زمان، یعنی قبول ریسک و خطر بسیار بزرگی بنام واقعه کربلا! چون این ماموریت فقط برای اهل یقین نیست که غالب مدعوین و اونایی که مشمول ندای ابرهیم ع می‌شوند، معارین و اهل شک حسود در هر زمان هستند و فقط عده قلیلی اهل یقین هستند.
«حوش + جنب + تهوی الیهم»
[حوش – طوف]:
+ «ذو القرنین»
« وَ تَحُوشُ عَلَيْكَ الْأُمَمَ مِنْ وَرَائِكَ »
+ « بِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَيْكَ » :
بعد از اینکه ذوالقرنین (صاحب نور)، مسلط به قبض و بسط می‌شود، همه به دور او جمع می‌شوند و این اجتماع و گردهمایی، با واژه «تحوش» آمده است:
«احْتَوَشَ‏ القومُ الرجلَ: مردم در اطراف آن مرد جمع شدند و او را در ميان گرفتند.»
یعنی دور صاحب نور حلقه زدند: «حاشیه»!
همه باید بدور کعبه طواف کنند.
خلاصه همه برای فراگیری «نور حکمت» به دور صاحب نور جمع می‌شوند.
اما باید بدانند دانستن حکمت به این منظور است که با عمل به اندیشه صاحبان نور، تولید عمل صالح مرضیّ ذات اقدس الهی صورت بگیرد، اما اگر اهل شک حسود با سوء نیت به دور صاحبان نور پرسه بزنند تا از قِبَل آنها به منافع دنیایی برسند، و باید بدانند که خدا از همه ما زرنگ‌تر است!
اینکه با اعمال و رفتارت که منطبق با فرهنگ آل محمد ع باشه دیگران رو به استعمال اندیشه آل محمد ع تشویق کنی خیلی با ارزش است و همین مفهوم واژه‌هایی است مثل حوش و جنب و تهوی الیهم و … که مراد و مقصود معالم ربانی و آیات محکم است و اینکه صاحب نور تنها نیست و همیشه آیات در تایید کلام نورانی او تنظیم شده و عرضه میشوند «آیاتی و رسلی» – «سنریهم آیاتنا …».
[« بِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَيْكَ »] :
(7) فَلَا تَنْسَ لَهُمُ اللَّهُمَّ مَا تَرَكُوا لَكَ وَ فِيكَ،
وَ أَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِكَ،
وَ بِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَيْكَ،
وَ كَانُوا مَعَ رَسُولِكَ دُعَاةً لَكَ إِلَيْكَ.
پس خدايا آنچه را كه براى تو و در راه تو از دست داده‏‌اند براى ايشان فراموش مكن
(جزاء و پاداش بسيار بآنان عطا فرما)
و براى آنكه مردم را بر (دين) تو گرد آوردند، و براى (رضاى) تو با پيغمبرت (همراه بوده) دعوت كنندگان بسوى تو بودند و ايشان را از خوشنودى (رحمت) خود خوشنود ساز.

وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الصَّلَاةِ عَلَي أَتْبَاعِ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقِيهِمْ
دعای آن حضرت در درود به پیروان و تصدیق‌کنندگان رسولان
﴿1 اللَّهُمَّ وَ أَتْبَاعُ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالْغَيْبِ عِنْدَ مُعَارَضَةِ الْمُعَانِدِينَ لَهُمْ بِالتَّكْذِيبِ وَ الِاشْتِيَاقِ إِلَى الْمُرْسَلِينَ بِحَقَائِقِ الْايمَانِ
(1) خدایا! پیروان رسولان و ایمان آورندگانشان ‌که عبارتند از مردم روی زمین، آن مردمی که تصدیقشان، قلبی و درونی بود، آن‌هم زمانی که دشمنان با تکذیب رسالت رسولان، به مخالفت با آنان برخاستند، ولی پیروان و تصدیق‌کنندگان، به کمک حقایق ایمانی، مشتاقانه به طرف رسولان روی آوردند.
﴿2 فِي كُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ أَرْسَلْتَ فِيهِ رَسُولًا وَ أَقَمْتَ لِأَهْلِهِ دَلِيلًا مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى ، وَ قَادَةِ أَهْلِ التُّقَى ، عَلَى جَمِيعِهِمُ السَّلَامُ ، فَاذْكُرْهُمْ مِنْكَ بِمَغْفِرَةٍ وَ رِضْوَانٍ .
(2) در هر روزگار و زمانی که رسولی فرستادی و برای مردمِ آن روزگار و زمان، چراغ راه و دلیل و برهان برپا کردی، از زمان آدم تا دوران محمد (صلی الله علیه و آله)، از پیشوایان هدایت و فرماندهان اهل تقوا، بر همۀ آنان سلام باد! خدایا! آنان را از سوی خود، به آمرزش و خشنودی یاد کن.
﴿3 أَللَّهُمَّ وَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً الَّذِينَ احسنوا الصَّحَابَةَ وَ الَّذِينَ أَبْلَوُا الْبَلَاءَ الْحَسَنَ فِي نَصْرِهِ ، وَ كَانَفُوهُ ، وَ أَسْرَعُوا إِلَى وِفَادَتِهِ ، وَ سَابَقُوا إِلَى دَعْوَتِهِ ، وَ اسْتَجَابُوا لَهُ حَيْثُ أَسْمَعَهُمْ حُجَّةَ رِسَالَاتِهِ .
(3) خدایا! و به ‌ویژه اصحاب محمّد (صلی الله علیه و آله) را، آنان که شرط هم‌نشینی با او را به خوبی پاس داشتند و کسانی که در یاری دادن به حضرتش، امتحان دادند، امتحانی نیکو؛ و او را در تمام پیش‌آمدها کمک کردند و به ایمان آوردنش شتافتند و برای شنیدن دعوتش، بر یکدیگر پیشی جستند و هنگامی‌که دلیل پیام‌هایش را، به گوش آنان رساند، او را اجابت کردند و آیینش را پذیرفتند
﴿4 وَ فَارَقُوا الْأَزْوَاجَ وَ الْأَوْلَادَ فِي إِظْهَارِ كَلِمَتِهِ ، وَ قَاتَلُوا الآْبَاءَ وَ الْأَبْنَاءَ فِي تَثْبِيتِ نُبُوَّتِهِ ، وَ انْتَصَرُوا بِهِ .
(4) و در راه آشکار کردن دینش، از همسران و فرزندان جدا شدند و برای پابرجا شدن نبوّتش، با پدران و فرزندان خود جنگیدند؛ و به خاطر وجود او، در آن جنگ‌ها پیروز شدند.
﴿5 وَ مَنْ كَانُوا مُنْطَوِينَ عَلَى مَحَبَّتِهِ ﴿يَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ فِي مَوَدَّتِهِ .
(5) و کسانی که به رشتۀ محبت او پیچیده شدند، در مسیر دوستی و عشقش، تجارتی را امید دارند که هرگز کسادی و زیان، در آن راه ندارد.
﴿6 وَ الَّذِينَ هَجَرَتْهُمْ الْعَشَائِرُ إِذْ تَعَلَّقُوا بِعُرْوَتِهِ ، وَ انْتَفَتْ مِنْهُمُ الْقَرَابَاتُ إِذْ سَكَنُوا فِي ظِلِّ قَرَابَتِهِ .
(6) و آنان‌که وقتی به دستگیرۀ دین او آویختند، قبایل و عشایرشان از آنان دوری گزیدند و زمانی که در سایۀ قرب به او آرمیدند، خویشاوندانشان از آنان کناره گرفتند.
﴿7 فَلَا تَنْسَ لَهُمُ اللَّهُمَّ مَا تَرَكُوا لَكَ وَ فِيكَ ،
وَ أَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِكَ ،
وَ بِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَيْكَ ،
وَ كَانُوا مَعَ رَسُولِكَ دُعَاةً لَكَ إِلَيْكَ .
(7) خدایا! لطفت را برای اصحاب محمّد (صلی الله علیه و آله) به خاطر آنچه که برای تو و در راه تو از دست دادند، از نظر دور مدار؛ و آنان را از خشنودی‌ات خشنود ساز؛
و نیز به خاطر آن‌که مردم را پیرامون دینت گرد آوردند و در حالی که خالصانه، ملّت را به سوی تو دعوت می‌کردند، همراه فرستاده‌ات بودند.
﴿8 وَ اشْكُرْهُمْ عَلَى هَجْرِهِمْ فِيكَ دِيَارَ قَوْمِهِمْ ، وَ خُرُوجِهِمْ مِنْ سَعَةِ الْمَعَاشِ إِلَى ضِيقِهِ ، وَ مَنْ كَثَّرْتَ فِي إِعْزَازِ دِينِكَ مِنْ مَظْلُومِهِمْ .
(8) و برای این‌که در راه تو از شهر و دیار و قوم خود هجرت کردند و از فراخی معاش، به تنگی و سختی دچار شدند و افراد زیادی که برای بزرگداشت دینت ستم‌ها تحمل کردند، پاداش عنایت کن.
﴿9 اللَّهُمَّ وَ أَوْصِلْ إِلَى التَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ ، الَّذِينَ يَقُولُونَ ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ خَيْرَ جَزَائِكَ .
(9) خدایا! به آنان‌که به خوبی و نیکی پیرو اصحاب پیامبرند؛ آن پیروانی که می‌گویند: «پروردگار! ما و برادران ما را که به ایمان بر ما پیشی گرفتند، بیامرز!» و بهترین پاداشت را برسان.
﴿10 الَّذِينَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ ، وَ تَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ ، وَ مَضَوْا عَلَى شَاكِلَتِهِمْ .
(10) آنان که روش اصحاب را قصد کردند و سمت و سو و جهت آنان را برگزیدند و شیوۀ آنان را دنبال کردند.
﴿11 لَمْ يَثْنِهِمْ رَيْبٌ فِي بَصِيرَتِهِمْ ، وَ لَمْ يَخْتَلِجْهُمْ شَكٌّ فِي قَفْوِ آثَارِهِمْ، ، وَ الْاِئْتَِمامِ بِهِدَايَةِ مَنَارِهِمْ .
(11) در حالی که تردیدی در بینایی‌شان خطور نکرد و شکّی در پیروی آثارشان و اقتدا به نشان هدایتشان، دل مشغولشان نساخت.
﴿12 مُكَانِفِينَ وَ مُوَازِرِينَ لَهُمْ ، يَدِينُونَ بِدِينِهِمْ ، وَ يَهْتَدُونَ بِهَدْيِهِمْ ، يَتَّفِقُونَ عَلَيْهِمْ ، وَ لَا يَتَّهِمُونَهُمْ فِيما أَدَّوْا إِلَيْهِمْ .
(12) کمک‌کاران و تقویت‌کنندگان اصحاب بودند؛ به دین آنان می‌گروند و به هدایت آنان راه می‌یابند و نسبت به اصحاب واقعی پیامبر اتّفاق‌نظر دارند و آنان را در برنامه‌هایی که از رسول اسلام به ایشان رساندند، متّهم به دروغ و کذب نمی‌کنند.
﴿13 اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى التَّابِعِينَ مِنْ يَوْمِنَا هَذَا إِلَى يَوْمِ الدِّينِ وَ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ وَ عَلَى ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ عَلَى مَنْ أَطَاعَكَ مِنْهُمْ .
(13) خدایا! از امروز تا روز قیامت، بر تابعین و همسران و فرزندانشان و بر هر یک از آنان که تو را اطاعت کرده، درود فرست.
﴿14 صَلَاةً تَعْصِمُهُمْ بِهَا مِنْ مَعْصِيَتِكَ ، وَ تَفْسَحُ لَهُمْ فِي رِيَاضِ جَنَّتِكَ ، وَ تَمْنَعُهُمْ بِهَا مِنْ كَيْدِ الشَّيْطَانِ ، وَ تُعِينُهُمْ بِهَا عَلَى مَا اسْتَعَانُوكَ عَلَيْهِ مِنْ بِرٍّ ، وَ تَقِيهِمْ طَوَارِقَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ إِلَّا طَارِقاً يَطْرُقُ بِخَيْرٍ .
(14) درودی که به سبب آن از نافرمانی‌ات بازشان داری و به آنان در باغ بهشت، وسعت و گشایش دهی و از نیرنگ شیطان مانعشان گردی و به هر کار نیکی که نسبت به آن از تو مدد جویند، یاریشان دهی و از حوادث شب و روز حفظشان کنی، مگر حادثه‌ای که به خیر می‌آید.
﴿15 وَ تَبْعَثُهُمْ بِهَا عَلَى اعْتِقَادِ حُسْنِ الرَّجَاءِ لَكَ ، وَ الطَّمَعِ فِيما عِنْدَكَ وَ تَرْكِ التُّهَمَةِ فِيما تَحْوِيهِ أَيْدِي الْعِبَادِ
(15) و آنان را به سبب آن درود، بر اساس اعتقاد به امید نیک، نسبت به عنایات و لطفت و طمع به آنچه نزد توست و ترک بدگمانی دربارۀ آنچه بندگان مالک و صاحب آن‌اند، برانگیزی.
﴿16 لِتَرُدَّهُمْ إِلَى الرَّغْبَةِ إِلَيْكَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْكَ ، وَ تُزَهِّدَهُمْ فِي سَعَةِ الْعَاجِلِ ، وَ تُحَبِّبَ إِلَيْهِمُ الْعَمَلَ لِلآْجِلِ ، وَ الِاسْتِعْدَادَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ
(16) و به جانب شوق و رغبت به سویت و بیم از حضرتت برگردانی و به فراخی دنیای زودگذر و فانی شدنی، بی‌رغبتشان سازی و عمل برای جهان آخرت و آمادگی برای آنچه پس از مرگ را، محبوب آنان کنی.
﴿17 وَ تُهَوِّنَ عَلَيْهِمْ كُلَّ كَرْبٍ يَحُلُّ بِهِمْ يَوْمَ خُرُوجِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَبْدَانِهَا
(17) و هر اندوه سخت و نفس گیری که روز بیرون رفتن جان‌ها از بدن‌ها بر آنان وارد می‌شود، آسان سازی.
﴿18 وَ تُعَافِيَهُمْ مِمَّا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَةُ مِنْ مَحْذُورَاتِهَا ، وَ كَبَّةِ النَّارِ وَ طُولِ الْخُلُودِ فِيهَا
(18) و آنان را از اموری که به سبب آن‌ها، فتنه واقع می‌شود؛ فتنه‌هایی که از آن می‌پرهیزند و از کانون و مرکز آتش و طول ماندگاری در آن، سلامت همه جانبه دهی.
﴿19 وَ تُصَيِّرَهُمْ إِلَى أَمْنٍ مِنْ مَقِيلِ الْمُتَّقِينَ.
(19) و به مقام امنی که جایگاه استراحت پرهیزکاران است، برگردانی.

مشتقات ریشۀ «حاش» در آیات قرآن:

فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَ آتَتْ كُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّيناً وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ‏ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَكٌ كَريمٌ (31)
قالَ ما خَطْبُكُنَّ إِذْ راوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حاشَ‏ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقينَ (51)

حَاشَ 
توصیف در آیه
أي: بعدا منه.

مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 264

قال الفرّاء في قول اللّٰه جلّ‌ و عزّ: (قُلْنَ‌ حٰاشَ‌ لِلّٰهِ‌) [يُوسُف: 51] هو مِنْ‌ حَاشَيْتُ‌ أُحَاشِي .
و قال غيره يقال شَتَمْتُم فما تحشَّيْتُ‌ منهم أحداً و ما حَاشَيْتُ‌ منهم أحداً و مَا حَاشَيْتُ‌ أي ما قلت حَاشَى فلانٍ‌ أي ما استثْنيت منهم أحداً.
و قال أبو بكر بن الأنباري: معنى حَاشَا في كلام العرب أَعْزِلُ‌ فلاناً من وصْفِ‌ القوم بالحَشَا، و أعْزِلُه بناحيته و لا أُدْخِلُه في جُمْلتهم، و معنى الحشا النَّاحِيةُ. . و يقالُ‌ حاشَى لِفُلانٍ‌، و حَاشَا فلاناً و حَشَى فُلاَنٍ. قال عمرُ بن أبي ربيعة: من رَامَها حاشَى النَّبِيَّ‌ وَ أَهْلهُ‌ في الفَخْرِ غَطْمَطَهُ‌ هناك المُزْبِدُ . . فمن قال حاشى لِفُلانٍ‌ خَفَضَه باللام الزائدة، و من قال حَاشى فلاناً أضمر في حاشَى مرفوعاً و نصبَ‌ فلاناً بحَاشَى، و التقدير حاشَى فِعْلُهُم فلاناً. و من قال حاشى فلانٍ‌ خفض بإضمار اللام لِطُول صُحبتها حَاشَى، و يجوز أن تَخْفِضَه بحاشى لأنَّ‌ حَاشَى لَمَّا خلت من الصَّاحِب أَشْبَهت الاسم فَأَضيفَتْ‌ إلى ما بَعْدَها.
و من العرب من يقول حَاشَ‌ لفُلان فيُسقط‍‌ الألف، و قَدْ قُرِىءَ في القرآن بالوجهين. قلت حٰاشَ‌ لِلّٰهِ‌ كان في الأصل حاشَى للّٰه فلما كثُرَ في كَلاَمِهمْ‌ حَذَفُوا الياءَ و جُعِلَ‌ اسماً و إن كان في الأصل فِعْلاً، و هو حَرْفٌ‌ من حُرُوفِ‌ الاستثناء مثل عدا و خَلاَ و لِذَلِكَ‌ خَفَضوا بِحَاشى كما خَفَضُوا بهما لأنهما جُعِلا حَرْفين و إن كان في الأصْل فعلين. و قال أبو إسحاق في قوله (قُلْنَ‌ حٰاشَ‌ لِلّٰهِ‌) [يُوسُف: 51] اشتُق هذا من قَوْلِك كُنْتَ‌ في حَشَا فَلاَنٍ‌ أي في ناحِيَتِه فالمعنى في حاشى للّٰه براءة للّٰه من هذا التَنَحّي. المعنى قد نَحَّى اللّٰه هذا من هذا و إذا قُلْتَ‌ حَاشَ‌ لِزَيْدٍ من هذا فالمعنى قد تَنَحَّى زَيْدٌ من هذا و تَبَاعَد مِنْهُ‌، كما تقول تَنَحَّى من النَّاحِيَةِ‌، كذلك تَحاشَى من حاشِية الشيء و هو ناحيته.

تهذیب اللغة، جلد 5، صفحه 91

توصیف مدخل
[المحاشاة]: حاشاه: أي استثناه، يقال: هو مأخوذٌ من الحاشية؛ و يقال: هو من الحشا، و هو الناحية. حاشاه: كأنه جعله في ناحية غير ناحية المستثنى منه، تقول: رأيت القوم حاشى زيدٍ، بالخفض، و حاشى زيداً، بالنصب. إِذا خفضتَ‌ فهي حرف، و إِذا نصبت فهي فعل.

شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، جلد 3، صفحه 1460

قال محمد بن يزيد: إِذا قلت: حاشىَ‌ زيدٍ: جاز أن تكون اسماً، و أن تكون حرفاً، و إِذا قلت: حاشىَ‌ لزيدٍ، باللام، و حاشَ‌ لزيد، بالحذف فلا يكون إِلا فعلاً، لأن الحرف لا يدخل على الحرف، و الحرف لا يحذف منه. و تقول: حاشاك و حاشا لك.

شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، جلد 3، صفحه 1460

حاش و حاشا هر دو كلمۀ استثناء است (أقرب)

قاموس قرآن، جلد 2، صفحه 196

در الميزان گويد: از ادب مليّيون است كه چون خواهند كسى را تبرئه كنند، ابتدا خدا را تبرئه و تنزيه ميكنند سپس آنكس را كه اراده كرده‌اند، زنان مصر چون خواستند يوسف را تنزيه كنند و بگويند: مٰا هٰذٰا بَشَراً، ابتدا خدا را تنزيه كردند و گفتند: حٰاشَ‌ لِلّٰهِ‌: پاكيزه است خدا.

قاموس قرآن، جلد 2، صفحه 196

حٰاشَ‌ لِلّٰهِ‌: پاكيزه است خدا.

قاموس قرآن، جلد 2، صفحه 196

قال أبو عبيدة: هي تنزيه و استثناء.

مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 264

قال المفسر معناه معاذ الله.
و قال اللغويون معناه التنزيه و الاستثناء، و اشتقاقه من قولك “كنت في حَاشَا فلان” أي في ناحيته.
قال الجوهري: يقال حَاشَ‌ لله تنزيها لله و لا يقال حَاشَ‌ لك قياسا عليه، و إنما يقال حَاشَاكَ‌ و حَاشَا لك.
و حَاشَاهُ‌ من الصوم: نزهه.

مجمع البحرين، جلد 4، صفحه 135

حَاشَى: من حروف الاستثناء تَجُرُّ ما بعدها كما تَجُرُّ حتى ما بعدها.
و حاشَيْتُ‌ من القوم فلاناً: استَثنيْت.
و حكى اللحياني: شَتمْتُهم و ما حاشَيْتُ‌ منهم أَحداً و ما تَحَشَّيْتُ‌ و ما حَاشَيْتُ‌ أَي ما قلت حَاشَى لفلان و ما استثنيت منهم أَحداً. و حَاشَى للهِ‌ و حَاشَ‌ للهِ‌ أَي بَرَاءةً‌ لله و مَعاذاً لله; قال الفارسي: حذفت منه اللام كما قالوا و لو تَرَ ما أَهل مكة، و ذلك لكثرة الاستعمال. الأَزهري: حاشَ‌ لله كان في الأَصل حاشَى لله، فكَثُر في الكلام و حذفت الياء و جعل اسماً، و إِن كان في الأَصل فعلاً، و هو حرف من حروف الاستثناء مثل عَدَا و خَلا، و لذلك خَفَضُوا بحَاشَى كما خفض بهما، لأَنهما جعلا حرفين و إِن كانا في الأَصل فعلين. و قال الفراء في قوله تعالى: قُلْنَ‌ حٰاشَ‌ لِلّٰهِ‌ ; هو من حاشَيْتُ‌ أُحَاشِي . قال ابن الأَنباري: معنى حَاشَى في كلام العرب أَعْزِلُ‌ فلاناً من وَصْفِ‌ القوم بالحَشَى و أَعْزِلُه بناحية و لا أُدْخِله في جُمْلتهم . . و قال أَبو إِسحاق في قوله تعالى: قُلْنَ‌ حٰاشَ‌ لِلّٰهِ‌ ; اشْتُقَّ‌ من قولك كنتُ‌ في حَشَا فلان أَي في ناحية فلان، و المعنى في حٰاشَ‌ لِلّٰهِ‌ بَراءةً‌ لله من هذا، و إِذا قلت حَاشَى لزيد هذا من التَّنَحِّي، و المعنى قد تنَحَّى زيدٌ من هذا و تَباعَدَ عنه كما تقول تنَحَّى من الناحية، كذلك تَحَاشَى من حاشيةِ‌ الشيء، و هو ناحيتُه. و قال أَبو بكر بنُ‌ الأَنْباري في قولهم حَاشَى فلاناً: معناه قد استثنيتُه و أَخرجته فلم أُدخله في جملة المذكورين; قال أَبو منصور: جعَلَه من حَشَى الشيءِ و هو ناحيته.

لسان العرب، جلد 14، صفحه 181

يعنى دور باد از او.

ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن، جلد 1، صفحه 560

ابو عبيده گفته است حاش منزّه كردن و استثناء نمودن است.

ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن، جلد 1، صفحه 560

ابو على فسوى رحمه اللّه گويد: حاش – اسم نيست و فعل است زيرا(حرف جرّ) بر حرف جرّ داخل نمى‌شود(يعنى – حاش – در آيه بر(ل) حرف جرّ داخل شده) و حرف هم نيست زيرا حرف در موقعى كه مضاعف نباشد(يعنى تكرار نشود) چيزى از آن كم نمى‌شود. امّا در اين واژه تو مى‌گويى – حاش و حاشى(و فقط‍‌ اسماء و افعال هستند كه حروفشان كم مى‌شود). عدّه‌اى هم واژۀ حاش را اصل و از ريشۀ خودش مى‌دانند يعنى از لفظ‍‌ حوش – بمعنى وحش كه همان جانور وحشى است.

ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن، جلد 1، صفحه 560

قال أبو عليّ‌ الفسويّ‌ رحمه اللّه: حَاشَ‌ ليس باسم، لأنّ‌ حرف الجرّ لا يدخل على مثله، و ليس بحرف لأن الحرف لا يحذف منه ما لم يكن مضعّفا، تقول: حَاشَ‌ و حَاشَى، فمنهم من جعل حاش أصلا في بابه، و جعله من لفظة الحوش أي: الوحش.

مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 264

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی