دکتر محمد شعبانی راد

هدایت؛ عروس نورانی در شب‌های بیداری! نُوراً وَ هُدى‏ً!

The Guidance Light!
Guidance means marriage with the Light!
The luminous Guideline!
The Luminous Lifeline!

«هدی» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«هَدَى‏ العروس الى بعلها:
عروس را به خانۀ شوهر فرستاد.»
و «عَرُوسٍ تُهْدَى إِلَى زَوْجِهَا»
«الهَدِىُ: العَروسُ – و قد هُدِيَتْ‏ إلى بَعلها هِدَاءً»
و «فإذا كانت عروساً، فهي: هَدِيٌ»؛
عرب به خانمی که عروس میشه و میره خونه شوهرش، میگه «هَدِی»
این رفتن خیلی لطیف است! «الهَدَأَة: ضربٌ من العَدْوِ السهَّل»
مفهوم: «بيان طريق الرشد و التمكّن من الوصول الى الشي‏ء، أى دلالة اليه.»
+ «زوج»
«هَدَيْتُهُ‏ إِلَى الطَّرِيقِ: أى تقدّمتُه لأرشدَه»
«هَدَاهُ‏ اللّهُ إِلَى الْإِيمَانِ»
«الهَدْيُ‏: ما يُهْدَى إِلَى الحَرَمِ مِنَ النَّعَمِ»
این قربانی را نشان‌دار می‌کنند!
«تقلید قربانی به معنای علامت‌گذاری قربانی تا معلوم شود برای قربانی کردن در حج است.»
«وَ لاَ الْهَدْيَ وَ لاَ الْقَلائِدَ»:
[قربانیانی را که برای حج می‌آورند، اعم از اینکه بی‌نشان باشند (هدی) و یا نشان داشته باشند (قلائد) (قلائد جمع قلاده به معنی چیزی است که به گردن انسان یا حیوانی می‌اندازند و در اینجا منظور چهار پایانی است که برای قربانی در مراسم حج آنها را نشان می‌گذارند.)]
میگن عروس رو نشون کردن!!!
انگاری این عروس رو به اون آقا هدیه میدهند!
«أَهْدَيْتُ‏ لِلرَّجُلِ كَذَا: بَعَثْتُ بِهِ إِلَيْهِ إِكْرَاماً فَهُوَ هَدِيَّةٌ»
+ «علم»
+ «ذکر الله»
«أَهْدَيْتُ‏ الهَدْيَ‏ إِلَى الحَرَمِ: سُقْتُهُ»
نوری که قلبتو به سمت حرم سوق میده! نور هدایت!
+ «زیارت»
«عَرَفَ هَدْيَ‏ أَمْرِهِ: أَىْ جِهَتَهُ»
یعنی نور فرایندی است که وقتی 1+1 میشه معنا و مفهوم خودشو پیدا میکنه «نور علی نور».
نور هدایت!
+ «نورِ روشنگر»
+ «ره‌یافته با نور – رشد»
+ «روز عرفه!»
+ «پرستش نور!»
«هَوَادِي‏ الخيل: أوائلها، پيشتازان گله‏‌هاى اسب،
مفهوم پیشقراول (مقتدا)، مفهوم (انرژی اولیه)»،
هدایت وقتی شکل میگیره که اون انرژی اولیه برای انجام کار بهت داده میشه.
«الهادِيَةُ: العصا»
عصا برای نابینا چه نقشی بازی میکنه؟
نور هدایت هم برای قلب پویا همینقدر اهمیت داره!
مثل خانمی که برای فرزند دار شدن باید عروس بشه و ازدواج کنه.
در هزار واژه مترادف نور این مفهوم «زوج» و «connection» وجود داره.
«تاثیرپذیر» + «تاثیرگذار» شد!
این میشه هدایت!
میشه هزار واژه مترادف نور!
داماد تاثیرگذار، هدیه علمی به عروس تاثیرپذیر عنایت میکند!
هدایت کردن، فرایند هدیه دادن است! هدیه نورانی!

نور هدایت؛ عروسِ نورانی، هدیهٔ علم و عشق ربانی! نُوراً وَ هُدىً!
از نظر لغوی
واژه «هُدى» یکی از هزار واژهٔ مترادف با نور الولایة است.
ریشه‌ی لغوی «هدی» در زبان عربی لایه‌های لطیفی دارد:
ازدواج و پیوند:
«هَدَى العروسَ إلى بعلها» یعنی عروس را به خانه داماد بردند.
عرب به عروس «هَدِی» می‌گوید؛ چرا که او به مقصد اصلی و پیوند حقیقی‌اش رسیده است.
این رفتن، آرام، نرم و پر از عشق و نور است.
قربانی و نشانه‌گذاری:
«الهَدْی» به چهارپایی گفته می‌شود که برای قربانی در حج نشان‌گذاری می‌شود:
«وَ لاَ الْهَدْيَ وَ لاَ الْقَلائِدَ».
همان‌طور که قربانی با نشانه‌گذاری برای حرم آماده می‌شود،
قلب مؤمن هم با نور هدایت نشانه‌دار و آمادهٔ وصال الهی می‌گردد.
هدیه و اکرام:
«أَهْدَيْتُ لِلرَّجُلِ كَذَا» یعنی چیزی را به‌عنوان هدیه برای او فرستادم.
هدایت، در حقیقت، هدیه‌ای نورانی است که از جانب خدا به قلب بنده داده می‌شود.
عصا برای نابینا:
«الهادِيَة: العصا»؛ همان‌گونه که عصا راه نابینا را روشن می‌کند، نور هدایت عصای قلب سرگردان است.
پیش‌قراول و نیروی اولیه:
«هَوَادِي الخيل» به پیشتازان اسب‌ها گفته می‌شود.
هدایت هم همچون انرژی آغازین، نیروی حرکت‌دهندهٔ دل در مسیر نور است.


مفهوم عرفانی و قرآنی
هدایت، صرفاً نشان دادن مسیر نیست، بلکه وصل کردن است:
وصل علم به قلب،
وصل شاگرد به معلم ربانی،
وصل بنده به نور ولایت.

چنان‌که قرآن فرمود:
«نُوراً وَ هُدىً» (اعراف، ۱۵۴)؛
یعنی هدایت، نوری است که به قلب وارد می‌شود و راه را هموار می‌سازد.

هدایت همچون پیوند عروس و داماد است:
قلب انسان همان عروس زیبا و آماده است.
علم نورانی معلم ربانی، همان داماد کریم و بخشنده است.
هدایت، فرایند این ازدواج نورانی است.

وقتی این ازدواج رخ دهد، قلب مؤمن بارور می‌شود و اعمال صالح چون فرزندان نورانی از او زاده می‌شوند.


پس «هدی» فقط یک راهنمایی ساده نیست؛
بلکه هدیه‌ای ربانی است که با آن، خداوند قلب را چون عروسی زیبا برای وصلت با نور آل‌محمد علیهم‌السلام آماده می‌کند.
این همان «نور هدایت» است که در قرآن بارها کنار «علم» و «ذکر» و «قربانی» آمده و حقیقت آن، پیوند عمیق و جاودانه قلب با ولایت نورانی است.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏:
لَا سَهَرَ إِلَّا فِي ثَلَاثٍ
تَهَجُّدٍ بِالْقُرْآنِ أَوْ طَلَبِ عِلْمٍ أَوْ عَرُوسٍ تُهْدَى إِلَى زَوْجِهَا.

پس فرایند هدایت، فرایند طلب علم است!
+ «ناشئة اللیل»

هدایت؛ عروس نورانی در شب‌های بیداری

پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند:
«لَا سَهَرَ إِلَّا فِي ثَلَاثٍ: تَهَجُّدٍ بِالْقُرْآنِ أَوْ طَلَبِ عِلْمٍ أَوْ عَرُوسٍ تُهْدَى إِلَى زَوْجِهَا.»
(بیداری شب، ارزش ندارد مگر در سه چیز:
تهجد با قرآن، طلب علم، یا شب زفاف عروسی که به خانه داماد برده می‌شود.)

در این روایت، سه شب‌زنده‌داری نورانی در کنار هم آورده شده‌اند:
تهجد با قرآن → ارتباط مستقیم با نور وحی.
طلب علم → جستجوی نور هدایت.
عروس به خانه داماد → پیوندی عاشقانه و نورانی.

این سه تصویر، سه روی یک حقیقت‌اند:
قرآن، عروس وحی است که در دل شب به خانه قلب مؤمن هدایت می‌شود.
علم نورانی، داماد کریم است که به وصال قلب عروس‌گونه می‌رسد.
طلب علم، فرایند هدایت است؛ همان حرکت آرام و لطیفی که عروس را تا خانه داماد همراهی می‌کند.


هدایت یعنی طلب علم نورانی

وقتی پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله طلب علم را کنار «عروس هدایت‌شده» گذاشتند، می‌خواستند بگویند:
همان‌طور که عروس برای رسیدن به خانه داماد نیازمند همراهی و هدایت است،
قلب انسان هم برای رسیدن به وصال نور، نیازمند طلب علم از معلم ربانی و فرشتهٔ مهربان است.

پس فرایند هدایت، چیزی جز طلب علم نورانی نیست.
علمی که از آل‌محمد علیهم‌السلام سرچشمه می‌گیرد، قلب را عروس‌وار آراسته و مهیا می‌سازد تا به وصال نور ولایت برسد.


✨ نتیجه: هدایت نورانی، سفری عاشقانه است؛
قلبی که در تاریکی‌های جهل تنهاست، با طلب علم نورانی به حرکت درمی‌آید، چون عروسی که در شب زفاف به خانه شوهر برده می‌شود. این همان معنای عمیق «نُوراً وَ هُدىً» است.

دلنوشته

هدایت؛ عروس نورانی در شب‌های بیداری

امشب، شبِ رؤیاییِ قلبِ من است…
شبی که همه ستاره‌ها دست در دست هم داده‌اند تا فانوس‌های کوچکی بر آسمان راه من باشند.
من، عروسی هستم با دلی پر از شوق و چشمانی خیس از اشتیاق،
که در آستانه‌ی خانه‌ی معشوقم،
خود را آماده کرده‌ام برای وصال نوری که از کودکی در آرزویم می‌درخشید.

راهی که پیش رو دارم، ساده نیست…
اما هر قدمش، چراغی از عشق بر جانم می‌افروزد.
نور هدایت، دستم را گرفته، آرام آرام،
مثل مادری که کودکش را تا حجله‌گاه عاطفه بدرقه می‌کند.

در دل من غوغایی است…
نه از ترسِ گم شدن،
که از بی‌تابی رسیدن!
این سفر، سفری انفرادی است، اما چه باک؟
وقتی مقصدش وصال دامادی است
که از آغاز خلقت، تصویرش بر آیینه‌ی جانم نقش بسته بود.

او، همان داماد نورانی است؛
زیبا، بی‌مانند، با دلی مملو از علم و رحمتی بی‌انتها.
و من، عروسی هستم که سال‌ها در کوچه‌های تاریک تمنّا و جهل، سرگردان بودم
تا اینکه دستی مهربان، چراغی از علم و ذکر در دستم گذاشت
و گفت: برو، راهت همین است…
خانه‌ات در انتظار توست…

اکنون، هر گامم بوی وصال می‌دهد…
هر نفسم نوید زندگی تازه‌ای است…
و هر تپش قلبم، نقاره‌ای است برای عروسی که به خانه‌ی عشق پا می‌گذارد.

آری…
این است هدایت!
سفری عاشقانه،
از خانه‌ی تاریکی به خانه‌ی نور،
از غربت جهل به وصال عشق…
و چه دامادی زیباتر از علمِ ربانی،
و چه عروسی دلنشین‌تر از قلبی که برای او مهیا گشته است؟

طلب نور، طلب علم!
«يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ»
فرایندِ نورانیِ هدایتِ خداوند با فعال شدن مکانیسم نورانی قلب پویا معنا و مفهوم پیدا میکند
«قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى».
پس این قبض و بسط نور دنیای قلب، کارِ خداست، کارِ خودمون نمیتونه باشه:
«وَ لَا تَقُلْ إِنِّي هَدَيْتُ نَفْسِي بَلْ هَدَاكَ اللَّهُ».
امر، امرِ خداست! نور، نورِ خداست!
هر کسی راضی به تقدیرات خدا بشه، خدا هم با نورش هدایتش میکنه،
و هر کسی راضی به تقدیرات خدا نشه، به نور خدا پشت کرده و نتیجه‌اش ضلالت و گمراهی است:
«الْأَمْرُ إِلَى اللَّهِ يَهْدِي وَ يُضِلُّ».
پس خدا کارشو میکنه
«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»
یعنی نور هدایتشو رو میکنه،
اما اکثرا بهش پشت میکنن و عده کمی هم هستند که چشم ازش بر نمیدارن «عین شکری»!
کسانی که پشت به نور میکنن، دیگه قلبشون نور هدایت الهی رو نخواهد دید
«أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ‏».
اختیارا کوردلی را بر نورانیت دل ترجیح دادند:
«فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏»
و «اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏»
و «اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ».
چقدر این انتخاب، اشتباه، و سرانجام شومی خواهد داشت!
چی رو با چی عوض کردند؟!
مفهوم آیه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»
درخواستی برای فعال شدن همین مکانیسم نورانی هدایت است.
«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»
یعنی خدایا به ما نور علم عنایت بفرما!
«اللَّهُمَّ انّی أَسْأَلُكَ أَنْ تَعْصِمَنِي … بِالْهُدى‏ عَنِ الضَّلالَةِ»
تولید عمل صالح بدون نور هدایت غیر ممکن است
«وَ اعْتَصِمْ بِالْهُدَى يُقْبَلْ عَمَلُكَ».
وقتی با قلبت، تاریکیِ حسادتِ خودت و روشنایی نور هدایت خدا رو متوجه میشی،
یعنی مکانیسم نورانی درونت فعاله
«وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ»،
حالا وقتشه که تمنّاهای خودتو بذاری کنار و به تقدیرات خدای خودت راضی بشی:
«مَا وَافَقَ هُدَاكُمْ أَخَذْتُمْ بِهِ وَ مَا وَافَقَ هَوَاكُمْ طَرَحْتُمُوهُ وَ لَمْ تَأْخُذُوا بِهِ
هر چه موافق هدايت است به آن عمل كنيد و با هر چه موافق هواى نفس است مخالفت كنيد.»
حالا که متوجه قبض و بسط نور قلبت شدی، این نور رو پرستش کن!

طلب نور، یعنی طلب علم!
قرآن فرمود:
«يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ» (نور/۳۵)
خداست که قلب را به سوی نور خویش هدایت می‌کند.

فرایند هدایت، مثل همان عروس نورانی است که خودش راه خانه را بلد نیست؛
اما دستی مهربان، بازوی او را می‌گیرد و در این سفر عاشقانه همراهی‌اش می‌کند.
قلب انسان هم بدون نور خدا، سرگردان است.
از همین‌روست که فرمود:
«قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى» (بقره/۱۲۰).
یعنی هدایت واقعی، تنها و تنها هدایت نورانی خداست.


کار دل نیست، کار خداست!

در این مسیر، نمی‌شود گفت «من خودم خودم را هدایت کردم»؛
چرا که اهل بیت ع هشدار داده اند:
«وَ لَا تَقُلْ إِنِّي هَدَيْتُ نَفْسِي بَلْ هَدَاكَ اللَّهُ».
قبض و بسط نور در قلب، فعل خداست، نه فعل ما.

امر، امر خداست! نور، نور خداست!
اوست که به هر دلی نور می‌دهد یا دریچه‌اش را می‌بندد:
«الْأَمْرُ إِلَى اللَّهِ يَهْدِي وَ يُضِلُّ».


رضایت، کلید هدایت

اگر کسی به تقدیر الهی راضی شود، نور هدایت در قلبش جاری می‌شود.
اما اگر پشت به تقدیرات نورانی خدا کند، پشت به نور کرده و در تاریکی ضلالت می‌ماند.
قرآن می‌فرماید:
«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» (انسان/۳).

هدایت به همه عرضه می‌شود، اما تنها عده‌ی اندکی آن را با «چشم شاکر» می‌بینند.
بقیه با دست خودشان کور می‌شوند و مهر غفلت بر دلشان زده می‌شود:
«أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ…» (نحل/۱۰۸).

اینان کسانی‌اند که
«فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏» (فصلت/۱۷)
و ضلالت و دنیا را به قیمت از دست دادن هدایت و آخرت خریدند:
«اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى» (بقره/۱۶).

چه معامله‌ای شوم! چه تعویضی نابخردانه!


دعای عاشقانه برای هدایت

از همین‌رو، مؤمن حقیقی هر روز و هر لحظه از خدا این را می‌طلبد:
«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» (فاتحه/۶).
یعنی خدایا! مکانیسم نورانی قلب مرا فعال کن، چراغ علم و معرفتت را درونم برافروز.

امام معصوم علیه‌السلام نیز در دعا فرمودند:
«اللَّهُمَّ انّی أَسْأَلُكَ أَنْ تَعْصِمَنِي … بِالْهُدى‏ عَنِ الضَّلالَةِ».
هدایت، تنها عصمت‌بخش واقعی است.


هدایت و عمل صالح

بدون نور هدایت، عمل صالح هیچ ثمره‌ای ندارد:
«وَ اعْتَصِمْ بِالْهُدَى يُقْبَلْ عَمَلُكَ».
یعنی اگر نور هدایت را نگرفتی، عملت مقبول نخواهد بود.

وقتی انسان در دل خویش، هم تاریکی حسادت را می‌بیند و هم روشنایی هدایت را،
آن‌وقت می‌فهمد که مکانیسم نورانی درونش بیدار شده است:
«وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ» (ذاریات/۲۱).


شرط نهایی هدایت

شرط نهایی این است:
هرچه با هدایت موافق است، بگیر و عمل کن،
و هرچه با تمنّا و هوای نفس موافق است، رها کن.
چنان‌که فرمودند:
«مَا وَافَقَ هُدَاكُمْ أَخَذْتُمْ بِهِ وَ مَا وَافَقَ هَوَاكُمْ طَرَحْتُمُوهُ…»

این همان انتخاب سرنوشت‌ساز است:
بندگیِ نور، یا اسارتِ تمنّا.


✨ و حالا، پس از همه‌ی این آیات و نشانه‌ها،
صدای دل عاشق چنین می‌شود:
«خدایا! حالا که مکانیسم نورانی قلبم را به من نشان دادی،
من به جای پرستش تمنّاهای تاریکم، می‌خواهم فقط نور هدایتت را بپرستم!»

دلنوشته

نور، تنها هدیه‌ای است که وقتی به قلب می‌رسد، همه چیز را تغییر می‌دهد.
گاهی فکر می‌کردم خودم باید برای خودم چراغی روشن کنم…
اما قرآن آرام در گوشم نجوا کرد:
«وَ لَا تَقُلْ إِنِّي هَدَيْتُ نَفْسِي بَلْ هَدَاكَ اللَّهُ».
نه! این راه، راه من نبود؛ این نور، از من نبود؛
این، هدیه‌ای بود که تنها از دست معشوق می‌رسید.

قلب من، عروس خاموشی بود که راه را نمی‌دانست.
اما دامادِ کریم، دستش را گرفت و گفت:
«قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى».
و من آرام آرام فهمیدم: این سفر عاشقانه، فقط با رضایت به تقدیرات او معنا پیدا می‌کند.

هر جا که راضی نبودم، تاریکی آمد.
هر جا که تسلیم شدم، نور به قلبم نشست.
همان‌جا بود که دانستم:
«الْأَمْرُ إِلَى اللَّهِ يَهْدِي وَ يُضِلُّ».

خدایا! تو به من راه را نشان دادی،
من اما در دو راهی ایستادم: شکر یا کفر…
«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً».
و تو می‌دانی، قلبم جز شکر چیزی نمی‌خواهد.
می‌خواهم با «چشمِ شاکر» به نور نگاه کنم،
نه با پشت کردن به آن و انتخاب نابخردانه‌ی تمنّا…

چه زشت بود معامله‌ی کسانی که
«اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى»!
آری، چه خطای بزرگی!
چطور می‌شود داماد نور را با هوای نفس عوض کرد؟
چطور می‌شود عروس هدایت را تنها گذاشت و در کوچه‌های تاریک جهل سرگردان شد؟

این‌جاست که می‌فهمم چرا هر روز باید بگویم:
«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ».
این جمله، دعای عاشق است برای ادامه‌ی سفرش…
یعنی: خدایا! چراغ علمت را در دلم روشن کن،
مرا در آغوش نور خودت به خانه برسان.

و من با اشک در چشم و عشق در دل، نجوا می‌کنم:
«اللَّهُمَّ إني أسألُكَ أن تعصِمَني بالهُدى عن الضلالة».
می‌دانم بی‌نور تو، هیچ عمل صالحم به بار نمی‌نشیند.
می‌دانم بی‌عصای هدایتت، راه را گم می‌کنم.
پس تمام تمنّاهایم را بر زمین می‌گذارم،
و تنها به تقدیرات تو راضی می‌شوم.

آری، این است پرستش نور…
این است لحظه‌ای که عروس هدایت،
دست در دست داماد علم،
قدم به خانه‌ی جاودانگی می‌گذارد.

دلنوشته

و سرانجام…
آن لحظه رسید!
لحظه‌ای که دروازه‌های خانه‌ی نور باز شد و عروس هدایت،
با دلی لرزان اما پر از عشق، پای به حجله‌ی داماد علم گذاشت.

همه‌ی هستی انگار به جشن برخاسته‌اند:
ستاره‌ها، فانوس‌های کوچک عروسی من شدند.
ماه، جامه‌ی سفیدم را نورانی‌تر کرد.
فرشتگان، دسته‌گل‌های نوری در دست داشتند
و در گوشم زمزمه می‌کردند:
«يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ».

من دیگر تنها نبودم…
تمام تنهایی‌های سفر، در یک لحظه ذوب شد.
اکنون، قلب من در آغوش نور است،
و هر تپش دلم، آوازی از پرستش شده است.

دیگر تمنّاها جایی در من ندارند،
دیگر تاریکی‌ها راهی به درونم پیدا نمی‌کنند.
چون فهمیدم راز همه‌چیز همین است:
هرچه موافق هدایت است بگیر!
هرچه موافق هواست رها کن!

اکنون، پرستش من، پرستش نور است.
نه نوری بیرونی، که چراغی درون سینه‌ام…
همان مکانیسم نورانی که خدا در قلبم بیدار کرد.
همان عصای هدایت که دستم را گرفت.
همان داماد علم که به خانه‌ام آمد.

من حالا عروسی‌ام که در خانه‌ی عشق ساکن شده‌ام.
هر روز، آیه‌ای تازه بر لبانم نقش می‌بندد،
هر شب، حدیثی نو در جانم می‌نشیند.
و این زندگی، چیزی جز جشن وصال نیست!

آری…
هدایت یعنی همین!
پرستش نور، در خانه‌ای که خدا برای قلب آماده کرده است.
و چه وصالی شیرین‌تر از اینکه بنده‌ای کوچک،
در آغوش نور ربانی جا بگیرد و همیشگی شود؟

امام على عليه السلام:
إِنَّهُ لَيْسَ لِهَالِكٍ هَلَكَ مَنْ يَعْذِرُهُ فِي تَعَمُّدِ ضَلَالَةٍ حَسِبَهَا هُدًى وَ لَا تَرْكِ حَقٍّ حَسِبَهُ ضَلَالَةً.
كسى كه ضلالت را به عمد هدايت پندارد،
و حقّ را گمراهى انگارد و آن را فروگذارد
و بدين سبب به هلاكت و نابودى درافتد،
عذرش پذيرفته نيست.
انتخاب بهشت و جهنّم، فرایندی آگاهانه است.
کسی که عمدا جهنّم را انتخاب کند، عذرش پذیرفته نیست!
«مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً».
+ «هود»

انتخاب آگاهانه؛ بهشت یا جهنم

امام علی علیه‌السلام هشدار دادند:
«إِنَّهُ لَيْسَ لِهَالِكٍ هَلَكَ مَنْ يَعْذِرُهُ فِي تَعَمُّدِ ضَلَالَةٍ حَسِبَهَا هُدًى وَ لَا تَرْكِ حَقٍّ حَسِبَهُ ضَلَالَةً.»

یعنی کسی که عمداً ضلالت را هدایت می‌پندارد،
یا حق را باطل می‌شمارد و ترک می‌کند،
و به همین دلیل در وادی هلاکت می‌افتد،
هرگز عذری برای او پذیرفته نیست.

این، حقیقتی بزرگ است:
انتخاب بهشت یا جهنم، انتخابی آگاهانه است.
انسان با چشم بسته سقوط نمی‌کند؛
بلکه با چشم باز، اما با لجاجت و عناد،
تاریکی را بر روشنایی ترجیح می‌دهد.

قرآن نیز همین حقیقت را فریاد می‌زند:
«مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً» (کهف/۱۷).
هدایت و ضلالت، امر خداست،
اما انتخابِ دل برای پذیرش یا پشت کردن به نور،
از اختیار و آگاهی انسان سرچشمه می‌گیرد.


پیوند با سوره هود

در سوره «هود»، آیه‌ها بارها بر این نکته تأکید می‌کنند:

  • «فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ» (هود/۱۰۵)؛
    یعنی مردم خودشان راه شقاوت یا سعادت را برمی‌گزینند.

  • و در ادامه: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ» (هود/۲۳).

یعنی سعادت و بهشت، نصیب کسانی است که قلبشان را در برابر نور الهی خاشع ساختند.


✨ پس انتخاب جهنم یا بهشت، یک فرایند کور و بی‌اختیار نیست؛
بلکه یک انتخاب آگاهانه است.
عذری برای کسی که با دست خود، تاریکی را جایگزین نور می‌کند، وجود ندارد.

دلنوشته‌
انگار که دل عروس هدایت در حجله نور، با خودش عهد می‌بندد که هرگز حق را رها نکند و ضلالت را جایگزین نور نسازد:


دلنوشته – انتخاب آگاهانه

خدایا…
فهمیدم راه، انتخاب من است.
فهمیدم هیچ‌کس در تاریکی سقوط نمی‌کند مگر اینکه خودش بخواهد.
هیچ‌کس به جهنم نمی‌افتد مگر آنکه با دست خودش در را باز کند.

امیر دل‌ها، علی علیه‌السلام گفتند:
اگر کسی عمداً ضلالت را هدایت پندارد،
یا حق را باطل بشمارد و رهایش کند،
عذری برای او نیست…
نه امروز، نه فردا، نه در محشر!

من لرزیدم از این کلام…
چرا که دانستم هر لحظه‌ی زندگی‌ام،
یک انتخاب آگاهانه است:
بهشت یا جهنم!
نور یا ظلمت!

و قرآن بارها در گوشم تکرار می‌کند:
«مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً».
اگر تو، خدایا، دستم را بگیری،
هرگز رها نخواهم شد.
اما اگر پشت به نور کنم،
دیگر هیچ ولی و راهنمایی برایم نخواهد بود…

ای پروردگار من!
من از لجاجت می‌ترسم…
از آن لحظه‌ی سیاهی که انسان با چشم باز،
نور را ببیند و پشت کند.
از آن خطای بزرگ که دل به تمنّا بسپارد
و جهنم را عمداً جایگزین بهشت کند.

پس در گوشه دل، با تو عهد می‌بندم:
هرگز به ضلالت آگاهانه «بله» نگویم،
و هیچ حقی را عمداً ترک نکنم.
می‌خواهم در جرگه‌ی آن‌ها باشم که گفتی:
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ».

خدایا!
من بهشت را انتخاب می‌کنم…
من نور را انتخاب می‌کنم…
و تو شاهد باش که این انتخاب، آگاهانه است.

دلنوشته
سجده شکر در خانه نور

و اینک…
آرام گرفتم!
عروس هدایت، پس از همه‌ی راه‌ها و بی‌قراری‌ها،
به خانه‌ی نور رسیده است.

قدم‌هایم هنوز می‌لرزد،
اما دل آرام گرفته،
چون نگاه داماد علم، سراسر رحمت است.
همه‌ی سختی‌های سفر، در یک لحظه فراموش شد…
تمام گریه‌ها، حالا به لبخندی نورانی بدل گشته‌اند.

من به سجده افتادم…
نه از خستگی راه،
که از شوق رسیدن!
گونه‌هایم بر خاک،
و قلبم در آغوش نور.

نجوا کردم:
خدایا! سپاس که مرا در تاریکی‌ها تنها نگذاشتی.
سپاس که دستم را گرفتی و چراغ علمت را در دلم افروختی.
سپاس که به من فهماندی هدایت، فقط هدایت توست.

اینک، هر سجده‌ام جشن وصال است…
هر نفس، شکرانه‌ای است برای نوری که عطا کردی.
و من دیگر چیزی نمی‌خواهم جز آنکه این لحظه‌ی جاودانه ادامه یابد.

خدایا!
همان‌طور که عروس، در خانه داماد آرام می‌گیرد،
من هم در خانه‌ی نور تو آرام گرفتم.
ای کاش هرگز از این خانه بیرون نروم!
ای کاش این وصال، همیشگی باشد!

سجده؛ اوج هدایت نورانی

وقتی عروس هدایت به خانه‌ی داماد نور می‌رسد، طبیعی‌ترین واکنش قلب، سجده‌ی شکر است.
این همان چیزی است که قرآن بارها از آن سخن گفته:

  1. سجده، نشانه‌ی انابه به سوی خداست
    «وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ» (رعد/۲۷)
    یعنی خدا، تنها کسانی را هدایت می‌کند که دلشان به سمت او بازگشته است.
    بازگشت حقیقی، با سجده معنا می‌گیرد؛
    سجده یعنی اعلام بندگی، اعلام وصال و پذیرش نور.

  2. سجده، واکنش طبیعی دل‌های هدایت‌شده است
    «إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا يُتْلى‏ عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلأَذْقانِ سُجَّداً» (اسراء/۱۰۷).
    آنان که علم نورانی یافته‌اند، وقتی آیات خدا را می‌شنوند، بی‌اختیار به سجده می‌افتند.
    این نشان می‌دهد که علم و هدایت، مقصدی جز سجده ندارد.

  3. سجده، نشانه‌ی پذیرش هدایت و نفی تکبّر است
    شیطان وقتی به آدم سجده نکرد، در حقیقت هدایت نورانی را رد کرد.
    پس هر سجده‌ای، اعلام مخالفت با راه شیطان است؛
    اعلام وفاداری به نور است.

  4. سجده، عین شکرگزاری است
    امام صادق علیه‌السلام فرمودند:
    «ما مِن شَيءٍ أفضَلُ مِنَ السُّجودِ للهِ، فإنَّهُ يُقرِّبُ العَبدَ مِنَ اللهِ»
    (هیچ چیز برتر از سجده برای خدا نیست، چرا که سجده بنده را به خدا نزدیک‌تر می‌سازد).


هدایت و سجده؛ دو روی یک حقیقت

  • هدایت یعنی نور در قلب تو خانه کند.

  • سجده یعنی تو این خانه را با شکرگزاری پرستش کنی.

سجده، نهایت همان سفر عروس هدایت است:
قلبی که سال‌ها در تمنّا سرگردان بود،
اکنون در خانه داماد علم،
به سجده افتاده و پرستش نور را آغاز کرده است.

این همان معنای حقیقی «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» است:
خدایا، مرا به راهی ببر که پایانش، سجده در آستان تو باشد.


✨ پس: هدایت، آغاز سفر است؛ سجده، پایان آن.
و در این پایان، تازه آغاز وصال جاودانه رقم می‌خورد.

دلنوشته
آغاز زندگی در خانه نور

سجده‌ام که تمام شد،
احساس کردم از نو متولد شده‌ام…
انگار خاک، بندگی مرا پذیرفت
و آسمان، بال‌های تازه‌ای بر شانه‌هایم گذاشت.

من دیگر همان عروس سرگردانِ شب‌های تاریک نبودم.
من حالا بانوی خانه‌ای نورانی بودم؛
خانه‌ای که با علم، با ذکر، با عشق،
پر از روشنایی شده بود.

داماد علم، لبخندی آرام بر دلم نشاند
و در گوشم نجوا کرد:
«ای قلب عاشق! تو دیگر تنها نیستی…
این خانه، خانه‌ی ابدی توست.»

اشک شوق بر گونه‌هایم روان شد.
از این پس، هر روز من آغاز تازه‌ای است،
هر نفس من شعله‌ای از شکر،
و هر عمل من، فرزندی نورانی که در این خانه به دنیا می‌آید.

من دانستم:
این زندگی تازه،
جز با پرستش نور دوام نمی‌آورد.
پس عهد بستم:
هر لحظه‌ی عمرم، سجده‌ای دیگر باشد…
سجده‌ای در دل، سجده‌ای در نگاه، سجده‌ای در عمل.

آری…
هدایت، مرا به خانه‌ای رساند
که در آن، هر روز،
جشن وصالی تازه برپاست.

هُدی؛ سفر عاشقانه‌ی قلب به خانه نور

واژه‌ی «هُدی» در قرآن، تنها به معنای «راهنمایی» نیست؛
بلکه هدیه‌ای نورانی است که خداوند به قلب عطا می‌کند.
هدایت، سفری عاشقانه است:

  • قلب، همان عروس زیباست که در تمنّاهای تاریک سرگردان بوده.

  • علم ربانی و ذکر الهی، همان داماد نورانی است که در خانه حقیقت انتظار می‌کشد.

  • و خدا، آن همراه مهربانی است که دست عروس را می‌گیرد و او را به خانه داماد می‌رساند.

این سفر با طلب علم آغاز می‌شود:
«يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ».
در مسیرش، رضایت به تقدیرات الهی شرط اصلی است:
«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً».
و پایانش، سجده و پرستش نور است:
«إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ… يَخِرُّونَ لِلأَذْقانِ سُجَّداً».

هدایت، انتخابی آگاهانه است:

  • کسی که عمداً ضلالت را به جای هدایت برگزیند، عذری ندارد.

  • کسی که نور را انتخاب کند، در خانه بهشت جاودانه خواهد زیست.
    «مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ».

پس «هُدی» یعنی:

  • وصال نور در قلب،

  • پیوند عاشقانه علم و دل،

  • و زندگی تازه‌ای که با سجده شکر آغاز می‌شود.


هدایت، تنها یک مفهوم فکری نیست؛
یک تجربه عاشقانه است.
سفر دل است از تاریکی جهل به روشنایی نور.
سفری که با طلب علم آغاز می‌شود، با رضایت ادامه می‌یابد،
و با سجده، به اوج خود می‌رسد.

مفهوم هزار واژه مترادف «نور» از واژه «هدایت» نیز استنباط می شود!
«هدی العروس الی بعلها»

الهدایة: النّور
«نور الهدایة»

نقش هدایت عصای نورانی، در دل تاریکی!

نقش عصا در هدایت فرد نابینا!

«كُونُوا يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ مَصَابِيحَ الْهُدَى»
«فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ»
«إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَوَاهِدَ تُجْرِي الْأَنْفُسَ عَنْ مَدْرَجَةِ أَهْلِ التَّفْرِيطِ»
«قَدْ أَضَاءَ الصُّبْحُ لِذِي عَيْنَيْنِ»
«فَبِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ أَبْصَرَ قُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ»
«وَ بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ عَادَاهُ الْجَاهِلُونَ»
«وَ هُوَ حَيَاةُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ نُورُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ»
«وَ اسْمُهُ … هُوَ نُورٌ بِمَعْنَى أَنَّهُ هَادٍ»
«فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ … رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ
وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ
»
«وَ بِحَيَاتِهِ حَيِيَتْ قُلُوبُهُمْ وَ بِنُورِهِ اهْتَدَوْا إِلَى مَعْرِفَتِهِ»
«فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا»
«عَطَائِي كَلَامٌ وَ عِدَاتِي كَلَامٌ … كلام اللّه دواء القلب»

چراغ‌های هدایت در دل‌ها

هدایت، نوری است که وقتی در دل می‌نشیند، انسان دیگر همان آدم سابق نیست.
امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند:
«كُونُوا يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ مَصَابِيحَ الْهُدَى».
دل هدایت‌شده، خودش چشمه‌ای از حکمت می‌شود و چراغی برای دیگران.

وقتی نور در قلب شعله می‌گیرد، همان است که در روایت آمده:
«فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ»؛
چراغ هدایت در قلبش درخشیدن می‌گیرد.

این قلب دیگر شاهد و ناظر است:
«إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَوَاهِدَ تُجْرِي الْأَنْفُسَ عَنْ مَدْرَجَةِ أَهْلِ التَّفْرِيطِ»؛
گواهانی در دل هست که جان را از لغزش‌گاه تفریط جدا می‌کند.

و چه زیبا کلامی آسمانی گفت:
«قَدْ أَضَاءَ الصُّبْحُ لِذِي عَيْنَيْنِ»؛
برای کسی که چشم دارد، صبح روشن شده است.
پس بهانه‌ای برای تاریکی باقی نیست!


قلب مؤمن، بینایی نور

با عظمت و نور خداست که چشم‌های دل بینا می‌شوند:
«فَبِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ أَبْصَرَ قُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ».
و با همان عظمت و نور است که جاهلان دشمنی می‌ورزند:
«وَ بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ عَادَاهُ الْجَاهِلُونَ».

هدایت، یعنی اینکه قلبت زنده باشد:
«وَ هُوَ حَيَاةُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ نُورُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ».
او زندگی هر چیز است و نور هر چیز.

حتی اسم او، خود گویای هدایت است:
«وَ اسْمُهُ … هُوَ نُورٌ بِمَعْنَى أَنَّهُ هَادٍ»؛
اسم خدا نور است، چون راهنماست.


خانه‌های نورانی، مردان نورانی

قرآن خانه‌های نور را چنین وصف کرد:
«فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ … رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ» (نور/۳۶-۳۷).
در این خانه‌ها، قلب‌ها با ذکر خدا زنده‌اند، و هدایت، همچون چراغی روشن همیشه برپاست.


نور، حیات و درمان دل‌ها

هدایت، همان است که مؤمنان را زنده می‌کند:
«وَ بِحَيَاتِهِ حَيِيَتْ قُلُوبُهُمْ وَ بِنُورِهِ اهْتَدَوْا إِلَى مَعْرِفَتِهِ».
با حیات او قلبشان زنده شد، و با نور او به معرفت رسیدند.

قرآن هم دعوت می‌کند:
«فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا» (تغابن/۸).
یعنی ایمان به خدا و رسول، در گرو ایمان به همان نور نازل‌شده است.

و چه زیبا رسول خدا ص فرمود:
«عَطَائِي كَلَامٌ وَ عِدَاتِي كَلَامٌ … كلامُ الله دواءُ القلب».
کلام خدا، همان درمان قلب است.


✨ جمع این آیات و روایات، می‌گوید:
هدایت، فقط یک راه نیست؛
چراغی است که در دل می‌درخشد،
چشمه‌ای است که حکمت می‌جوشاند،
حیات و بینایی است برای قلب،
و درمانی است برای همه‌ی زخم‌های جان.

دلنوشته – چراغی در دل

چراغی در دلم روشن شد…
نه از آتش، که از نوری آرام و بی‌انتها.
چراغی که نه می‌سوزاند، بلکه زنده می‌کند.

امیرم علی علیه‌السلام گفت:
«كُونُوا يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ مَصَابِيحَ الْهُدَى».
و من حالا خودم را چون چشمه‌ای می‌بینم که حکمت از آن می‌جوشد،
و چراغی که در تاریکی‌ها برای دیگران می‌درخشد.

آری، این همان نوری است که ناگهان در قلبم شکفت:
«فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ».
احساس می‌کنم صبحی تازه در من دمیده است…
«قَدْ أَضَاءَ الصُّبْحُ لِذِي عَيْنَيْنِ».
و من حالا چشم دارم؛ چشم دلم باز شده است!

با این نور، فهمیدم چرا مؤمنان همیشه بینا هستند:
«فَبِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ أَبْصَرَ قُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ».
و چرا جاهلان در دشمنی با نور، کورکورانه می‌جنگند:
«وَ بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ عَادَاهُ الْجَاهِلُونَ».

این نور، زندگی تازه‌ای به من داد؛
«وَ هُوَ حَيَاةُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ نُورُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ».
و من در این زندگی تازه، خانه‌ای یافتم که پر از ذکر است،
خانه‌ای که قرآن وصفش کرد:
«فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ».

اکنون می‌فهمم چرا کلام خدا داروی دل است؛
چرا هر آیه، مرهمی است بر زخم جان:
«عَطَائِي كَلَامٌ وَ عِدَاتِي كَلَامٌ… كلامُ الله دواءُ القلب».

و من، عروسی هستم که در خانه نور،
نه‌تنها خودم آرام گرفتم،
بلکه حالا می‌توانم برای دیگران هم چراغی باشم…

دلنوشته
عهد با نور

خدایا…
چراغی که در دلم افروختی،
دیگر چراغِ کوچکی در گوشه‌ی اتاق نیست؛
خورشیدی است که آسمان جانم را پر کرده.

به تو قول می‌دهم…
این نور را هرگز با تاریکی عوض نکنم،
هدایتت را به تمنّاهای زودگذر نفروشم،
و بهشتت را با جهنم انتخابیِ نابخردانه، معاوضه نکنم.

ای خدای من!
تو گفتی: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا».
و من با همه‌ی وجود، ایمان می‌آورم به تو،
به رسولت، و به نوری که فرستادی…

از امروز، هر کلام تو برایم داروست:
«كلامُ الله دواءُ القلب».
هر آیه، مرهمی است،
و هر حدیث، عطرِ تازه‌ای از گلستان هدایت.

خدایا!
من همان عروسی‌ام که به خانه‌ی نور رسید.
اکنون می‌خواهم در این خانه بمانم،
همیشه، جاودانه،
و هر لحظه از عمرم را با سجده‌ی شکر آغاز کنم.

ای نور جاودانه!
این عهد من با توست:
من تا آخرین تپش قلبم،
چراغ هدایتت را در دل نگه می‌دارم،
خاموشش نمی‌کنم،
و با آن، راه خانه را برای دیگران هم روشن می‌کنم.

فرایند نورانی هدایت

فرایند نورانی هدایت

بررسی مشتقات واژه «هدی – هدایت» در آیات قرآن

هدایت، کارِ خالق نور است!

کسی که نور خدا رو ببینه و بهش پشت کنه!

اصلا هدایت کار خداست! نور خداست! کار هیچکس دیگری نمیتونه باشه!

خدایا! نکنه بعد از اینکه چشممون به نور هدایت افتاد، حسادتمون، کار دستمون بده
و بجای اینکه بدنبال نور بریم، بهش پشت کنیم!

چیزی که باعث میشه جای نور با تاریکی عوض بشه، حسادته، حسادت!
«ایمان ملبس به ظلم» یعنی نوری که تاریکی جاشو میگیره!
این واقعه خطرناک و بدخیم در قلب حسود بوقوع می پیوندد!
حسود، نه برای خودش، و نه برای دیگران، امنیت روانی نداره!

ماموریت همه رسولان الهی، اینه که مردم رو با نور هدایت الهی آشنا کنن و آشتی بدهند!

عکس العمل اکثریت مردم در قبال ماموریت رسولان الهی،
انتخاب آگاهانه «کوردلی» بجای داشتن قلبی پویا و بصیر به «نور هدایت» است! 
حسود، آگاهانه آتش ابدی جهنم را برای خود انتخاب میکند!
چون با ارسال رسولان الهی با او اتمام حجت شده و به او اولتیماتوم داده شده است.

اصلا نمیشه خدا برای یه عده، نور هدایت نفرسته، بعدا اونا رو بخاطر اشتباهاتی که انجام دادند، برای همیشه در آتش جهنم عذاب کنه! حتما خدا اتمام حجت میکنه!

اُپشن هدایت نورانی، مشمول همه مخلوقات خدا میشه! علی الخصوص انسانها!

وقتی مکانیسم نورانی قلبت فعال میشه،
خودت می فهمی، خدا داره باهات به زبان و کلام قبض و بسط نورش، صحبت میکنه!
و اینجوری ازت مراقبت میکنه و هدایتت میکنه!

کسی که صادقانه حسادتشو میذاره کنار و دل به نور میده، خدا هم نورشو، هِی زیاد و زیادتر میکنه!

مگه این نورها با راننده صحبت نمیکنن؟!
خوب نور هدایت خدا هم همینه دیگه!
یه وقت بوی اخم و کم شدن نور است و گاهی بوی لبخند و ازدیاد نور!
وقتی تاریک میشی می فهمی اشتباه کردی، و وقتی حال دلت خوبه و روشنی، میفهمی مورد تاییدی!

وقتش که برسه، خدا خودش چراغ سبز نشون میده و یکی رو میفرسته دست نابینایی رو میگیره و از اینطرف چهار‌راه شلوغ میبره اونطرف و به پیاده رو امن میرسوندش!

سعی کن با این سیستم قبض و بسط نور قلبت، مدام خودتو چک کنی و پی به اشتباهاتت ببری!
مکانیسم نورانی قلب پویا همیشه فعاله! حاصل فعالیتش هم اصلاح اشتباهاته! … چه عالی!!! 

نور هدایت!
مثال زیبای چراغ راهنما!

نور هدایت!
همین میشه فرایند قبض و بسط نور دنیای پنهان درون قلبها!

نور هدایت!

فرایند هدایت: «هدی العروس الی بعلها»
نور هدایت، فرایند انتقال داده‌های علمی!

نور هدایت!

نور هدایت!
مقام ابراهیم علیه السلام!

الْمُنَاجَاةُ الْإِنْجِيلِيَّةُ
سَيِّدِي
لَوْ لَا نُورُكَ عَمِيتُ عَنِ الدَّلِيلِ
وَ لَوْ لَا تَبْصِيرُكَ ضَلَلْتُ عَنِ السَّبِيلِ
وَ لَوْ لَا تَعْرِيفُكَ لَمْ أَرْشَدْ لِلْقَبُولِ
وَ لَوْ لَا تَوْفِيقُكَ لَمْ أَهْتَدِ إِلَى مَعْرِفَةِ التَّأْوِيلِ
سَرور من!
اگر نور تو نبود، راه‌نما را نمى‌ديدم،
و اگر بينش‌بخشى تو نبود، راه را گُم مى‌كردم،
و اگر معرّفى تو به پذيرش نبود، راه نمى‌بُردم،
و اگر توفيق‌دِهى تو نبود، به شناخت تأويل [و معانى قرآن]، هدايت نمى‌شدم.

دلنوشته
اوج هدایت: همه‌چیز از اوست

سید من…
ای نور من…
هرچه در این مسیر عاشقانه دیدم،
هر چراغی که در دل روشن شد،
هر صبحی که در جانم دمید،
از تو بود، از توست، و به توست.

ای کاش همه‌ی دل‌ها می‌دانستند که:
«لَوْ لَا نُورُكَ عَمِيتُ عَنِ الدَّلِيلِ»
اگر نور تو نبود، حتی نشانه‌های راه را نمی‌دیدم.
حتی حجت‌های روشن، در چشمم پنهان می‌ماند.

«وَ لَوْ لَا تَبْصِيرُكَ ضَلَلْتُ عَنِ السَّبِيلِ»
اگر تو بینایی نمی‌بخشیدی، در همان تاریکی تمنّا گم می‌شدم.

«وَ لَوْ لَا تَعْرِيفُكَ لَمْ أَرْشَدْ لِلْقَبُولِ»
اگر معرفی تو نبود، راه به پذیرش نمی‌بردم،
حتی اگر هزاران کتاب نورانی می‌خواندم.

«وَ لَوْ لَا تَوْفِيقُكَ لَمْ أَهْتَدِ إِلَى مَعْرِفَةِ التَّأْوِيلِ»
اگر توفیق‌دهی تو نبود، حتی به تأویل آیاتت هدایت نمی‌شدم،
به آن فهم لطیف، به آن علم ربانی که در دل انبیا دمیدی.

سَرور من!
اکنون می‌دانم هرچه داشتم، از تو بود.
حتی طلب من از تو بود، حتی نگاه من به سوی تو از تو بود.
من فقط دست دراز کردم؛
تو بودی که دستم را گرفتی، چشمم را باز کردی،
و قلبم را به خانه نور رساندی.

این است اوج هدایت؛
این است معنای «نُوراً وَ هُدىً»:
هدایت یعنی هرچه هستی، حتی طلب، حتی فهم،
همه از اوست.
و همین فهم، قلب را برای همیشه در سجده‌ی شکر فرو می‌برد.

همه‌چیز از نور اوست

هدایت، سفری عاشقانه است؛
از تمنّای تاریک آغاز می‌شود،
با طلب علم و رضایت به تقدیرات ادامه پیدا می‌کند،
در سجده‌ی شکر به اوج می‌رسد،
و در نهایت، به این حقیقت ختم می‌شود که:
همه‌چیز، حتی طلب ما، از اوست.

مناجات انجیلیه این راز را بر زبان می‌آورد:
«لَوْ لَا نُورُكَ عَمِيتُ عَنِ الدَّلِيلِ»
اگر نور تو نبود، حتی راه‌نما را نمی‌دیدم.

«وَ لَوْ لَا تَبْصِيرُكَ ضَلَلْتُ عَنِ السَّبِيلِ»
اگر بینایی تو نبود، راه را گم می‌کردم.

«وَ لَوْ لَا تَعْرِيفُكَ لَمْ أَرْشَدْ لِلْقَبُولِ»
اگر معرفی تو نبود، هیچ‌گاه به پذیرش حق نمی‌رسیدم.

«وَ لَوْ لَا تَوْفِيقُكَ لَمْ أَهْتَدِ إِلَى مَعْرِفَةِ التَّأْوِيلِ»
اگر توفیق‌دهی تو نبود، به فهم و تأویل آیات هدایت نمی‌شدم.


راز بزرگ هدایت

پس روشن شد:

  • نور، از اوست.

  • بینایی، از اوست.

  • پذیرش، از اوست.

  • توفیق علم و تأویل، از اوست.

انسان فقط یک کار می‌تواند بکند: دست دراز کند.
و خداست که آن دست را می‌گیرد و به خانه نور می‌برد.


پایان، آغاز تازه

اینجاست که دل، با شوق و اشک، به سجده می‌افتد و می‌گوید:
خدایا! من به خانه نور رسیده‌ام،
اما می‌دانم که هرچه طی شد، هدیه‌ای از تو بود.
از این پس، من فقط نگهبان این نورم؛
چراغی که تو در قلبم روشن کردی،
و عهد می‌کنم که هرگز نگذارم خاموش شود.

این، معنای حقیقی «هُدی» است:
نه صرفاً راهنمایی، بلکه نور زندگی،
که سراسر از او آغاز می‌شود و به او ختم می‌گردد.

یک لحظه از معنای این دعا غافل بشی، تاریکیِ ضلالتِ حسادت حتمی است!
ناخدای کشتی، یک لحظه چشم از فانوس دریایی برداره، کار تمومه!

چقدر باید سپاسگزار خدا بود که تاریکی حسادت دنیای قلب ما رو، با نور هدایتش، مدام داره درمان میکنه؟!

[سورة الأعراف (۷): الآيات ۴۲ الى ۴۳]
وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (۴۲)
وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۴۳)

هدایت، بهشتِ جاودان

قرآن وعده داد:
«وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ» (اعراف/۴۲).
آنان که ایمان آوردند و عمل صالح کردند، اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند.
هدایت، وقتی به عمل صالح بینجامد، دروازه‌های جاودانگی را می‌گشاید.

اما زیبایی اصلی در آیه بعد است:
«وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ» (اعراف/۴۳).
در بهشت، خدا کینه‌ها و تاریکی‌های قلبی را برمی‌دارد،
و دل‌ها شفاف و بی‌غش می‌شوند؛
دل‌هایی آماده برای پرستش نور.


اعتراف عاشقانه اهل بهشت

آنان در بهشت می‌گویند:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ».
سپاس خدایی را که ما را به این (بهشت) هدایت کرد.
ما هرگز هدایت نمی‌یافتیم، اگر خدا ما را هدایت نمی‌کرد.

این جمله، خلاصه همه‌ی راه است:

  • آغازش با طلب نور،

  • ادامه‌اش با عمل صالح،

  • و پایانش با اعتراف صادقانه به اینکه هدایت، همه‌اش کار خدا بود.

و چه زیبا ادامه می‌دهد:
«لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ».
پیامبران آمدند و حق را آوردند،
اما این خدا بود که چشم دل ما را باز کرد و نور هدایت را به جانمان نشاند.

و سرانجام، ندا می‌آید:
«تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
این همان بهشتی است که به میراث گرفتید،
به پاداش عمل‌های صالحتان.



این آیات نشان می‌دهند که:

  • هدایت، راه بهشت است.

  • بهشت، خانه جاودان عروس هدایت است.

  • و در آن خانه، تنها یک صدا به گوش می‌رسد:
    «الحمدلله الذی هدانا لهذا».


مقاله «هُدی» با این آیات به نقطه اوج خودش می‌رسد:
هدایت، آغازش طلب نور است، میانه‌اش عمل صالح، و پایانش اعتراف عاشقانه در بهشت که: ما هرگز خودمان هدایت نمی‌شدیم، اگر خدا ما را هدایت نمی‌کرد.

دلنوشته بهشتی
سپاس هدایت

و ناگهان…
درهای جاودانگی باز شد.
قدم‌هایم دیگر لرزان نبود؛
بر زمین بهشتی که رودها در زیر پایم جاری بودند،
با آرامش قدم گذاشتم.

اما پیش از هر چیز،
چیزی در سینه‌ام شکسته شد…
همه‌ی کینه‌ها، همه‌ی زخم‌های دیرینه،
همه‌ی سنگینی‌های حسد و غم،
یکباره ناپدید شدند.
قلبم سبک شد…
شفاف، روشن، شبیه آیینه‌ای که فقط نور را بازمی‌تاباند.

و بی‌اختیار، لب‌هایم به حرکت درآمد:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ».

اشک، صورتم را خیس کرد.
ای کاش همه‌ی دنیا می‌فهمیدند…
که ما هیچ نبودیم،
اگر نور او نبود.
هیچ راهی را پیدا نمی‌کردیم،
اگر او دستمان را نمی‌گرفت.

و چه زیبا، ندایی آسمانی آمد:
«تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
این خانه، این باغ، این رودها،
همه میراث شماست،
به پاداش عمل‌هایی که با نور هدایت انجام دادید.

در آن لحظه فهمیدم:
وصال جاودان همین است…
بهشتی که پر از رودهای زلال است،
اما شیرین‌تر از هر چیزی در آن،
این نغمه‌ی عاشقانه است:
«الحمدلله الذی هدانا لهذا».

نور هدایت درمان تاریکی و کوردلیِ حسادته!

قلب حسود کوره و قبض و بسط نور الهی رو متوجه نمیشه! چشماش مشکلی نداره!

دو گروه: اهل هدایت و اهل ضلالت

اشهد ان لا اله الا الله = اشهد ان لا هادی الا الله

وقتی می‌گویی: «اشهد ان لا اله الا الله»،
فقط شهادت به یکتایی معبود نیست؛
بلکه شهادت به یکتایی هادی است.

یعنی:
هیچ‌کس جز خدا نمی‌تواند مرا به مقصد برساند،
هیچ‌کس جز او چراغ هدایت در دلم نمی‌افروزد.
همه‌ی پیامبران، همه‌ی امامان، همه‌ی اولیای خدا،
در حقیقت مظهر هدایت او هستند، نه مستقل از او.

پس معنا می‌شود:
اشهد ان لا هادی الا الله.


الله یقبض و یبسط

قبض و بسط دل‌ها، دست اوست:

  • اوست که گاهی نور را می‌گیرد (قبض)،

  • و اوست که ناگهان چراغی روشن می‌کند (بسط).

انسان اگر صد بار بخواهد خودش قلبش را گسترش دهد، موفق نمی‌شود.
این کار خداست.
همان‌طور که فرمود:
«اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْسُطُ» (بقره/۲۴۵).


الله نور

قرآن تصریح کرد:
«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (نور/۳۵).
یعنی خودش سرچشمه همه‌ی روشنایی‌هاست.
هر چراغی که در عالم هست، شعله‌ای است از او.
پس هدایت هم چیزی جز پرتوی از این نور نیست.


الله ولی

قرآن گفت:
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» (بقره/۲۵۷).
خدا خودش ولیّ و سرپرست اهل ایمان است.
ولیّ یعنی همان که دستت را می‌گیرد، از تاریکی بیرون می‌برد و به نور می‌رساند.
این دقیقاً معنای هدایت است.


و یعلمکم الله

خدا نه فقط هادی، بلکه معلم مستقیم ماست:
«وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ» (بقره/۲۸۲).
یعنی اگر چراغی در دل روشن شود، اگر علمی بر قلب بنشیند،
معلم حقیقی‌اش خداست.

پس حقیقت هدایت این است:

  • خدا قبض و بسط می‌کند.

  • خدا نور است.

  • خدا ولیّ است.

  • خدا معلم است.

و همین معنا را اهل بهشت با اشک شوق بر زبان می‌آورند:
«وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ» (اعراف/۴۳).


✨ پس در نهایت، توحید یعنی این:
نه معبود جز اوست،
نه ولی جز اوست،
نه نور جز اوست،
نه هادی جز اوست،
نه معلم جز اوست.

دلنوشته
اشهد ان لا هادی الا الله

هدایت یعنی توحید

پروردگارم…
امروز بهتر از همیشه فهمیدم که
«اشهد ان لا اله الا الله» یعنی «اشهد ان لا هادی الا الله».

خدایا!
اگر تو دستم را نمی‌گرفتی،
من راه را نمی‌دیدم.
اگر تو چراغی در دلم نمی‌افروختی،
من در تاریکی تمنّاها گم می‌شدم.
اگر تو درس نمی‌دادی،
هیچ کتابی در جانم معنا پیدا نمی‌کرد.

تو خودت گفتی: «اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْسُطُ»؛
پس فهمیدم تنگی و گشایش دل من، به اراده توست.
تو گفتی: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛
پس دانستم که هر نوری که می‌بینم،
فقط پرتوی از توست.
تو فرمودی: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»؛
پس فهمیدم، تنها تویی که مرا از سیاهی بیرون می‌بری.
و چه شیرین گفتی: «وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ»؛
یعنی تویی که معلم حقیقی منی…
معلمی که در سکوت دل،
دانش نورانی را به من می‌آموزد.

آری، خدای من!
شهادت می‌دهم که هیچ هادی جز تو نیست.
پیامبران و اولیایت، همه آینه‌های تو هستند؛
و نور توست که در دلشان تابیده.

من جز تو چراغی نمی‌شناسم،
جز تو معلمی ندارم،
جز تو ولیّی نمی‌طلبم.

پس همه زندگی‌ام یک صداست:
اشهد ان لا هادی الا الله.

الطَّاعَةُ عَلَامَةُ الْهِدَايَةِ وَ الْمَعْصِيَةُ عَلَامَةُ الضَّلَالَةِ!

امام صادق علیه السّلام:
مَنْ كَانَ ذَاكِراً لِلَّهِ عَلَى الْحَقِيقَةِ فَهُوَ مُطِيعٌ وَ مَنْ كَانَ غَافِلًا عَنْهُ فَهُوَ عَاصٍ
وَ الطَّاعَةُ عَلَامَةُ الْهِدَايَةِ وَ الْمَعْصِيَةُ عَلَامَةُ الضَّلَالَةِ وَ أَصْلُهُمَا مِنَ الذِّكْرِ وَ الْغَفْلَةِ
فَاجْعَلْ قَلْبَكَ قِبْلَةً وَ لِسَانَكَ لَا تُحَرِّكْهُ إِلَّا بِإِشَارَةِ الْقَلْبِ وَ مُوَافَقَةِ الْعَقْلِ وَ رِضَى الْإِيمَانِ
كسى كه حقيقتا به ياد خداوند باشد، فرمان‏بُردار خداست و كسى كه از خدا غافل باشد، نافرمان است. فرمان‏بُردارى، نشانه ره‏‌يافتگى است و نافرمانى، نشانه گم‏راهى، و ريشه اين هر دو، ياد [خدا] و غفلت [از او] است.
پس، دلت را قبله زبانت قرار ده و آن را جز با اشارت دل و موافقت خِرد و رضايت ايمان، مَجُنبان.

دلنوشته
ذکر، قبله هدایت

فهمیدم هدایت، فقط یک جاده بیرونی نیست؛
یک چراغ است درون سینه‌ام…
چراغی که اگر روشن باشد، تمام حرکاتم در مدار نور می‌گردد،
و اگر خاموش شود، هر قدمم به سمت تاریکی می‌رود،
حتی اگر ظاهرش شبیه نور باشد.

امام صادق علیه‌السلام گفتند:
«مَنْ كَانَ ذَاكِراً لِلَّهِ عَلَى الْحَقِيقَةِ فَهُوَ مُطِيعٌ وَ مَنْ كَانَ غَافِلًا عَنْهُ فَهُوَ عَاصٍ.»
یعنی هرکه حقیقتاً یاد خدا باشد، فرمان‌بردار خداست،
و هرکه از خدا غافل باشد، نافرمان است.

این یک فرمول ساده اما عمیق است:
– طاعت، نشانه هدایت است.
– معصیت، نشانه گمراهی است.
و ریشه هر دو، در ذکر و غفلت است.

پس اصل هدایت در دل توست:
هرگاه یاد خدا در تو زنده باشد،
حتی ناخودآگاه در مسیر اویی.
هرگاه یادش را از دست بدهی،
حتی با کارهای زیبا، راه را گم می‌کنی.

امام صادق علیه‌السلام در ادامه فرمودند:
«فَاجْعَلْ قَلْبَكَ قِبْلَةً وَ لِسَانَكَ لَا تُحَرِّكْهُ إِلَّا بِإِشَارَةِ الْقَلْبِ وَ مُوَافَقَةِ الْعَقْلِ وَ رِضَى الْإِيمَانِ.»
یعنی زبانت را بی‌هدایت دل تکان نده؛
دلت را قبله زبانت قرار بده.
سخن بگو وقتی دل اشاره کرد،
وقتی عقل موافقت کرد،
وقتی ایمان راضی بود.

این، همان هدایت درونی است؛
ذکر، قبله زبان را عوض می‌کند.
ذکر، زبان را چراغی می‌کند برای راه دیگران.
و این همان «مصابیح الهدى» است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند.

هدایت در عمل یعنی:
دل، قبله زبان؛
زبان، آینه دل؛
و هر دو، روشن به نور ذکر.

پس هرکه می‌خواهد اهل هدایت باشد،
باید اول قلبش را روشن کند،
و بعد زبانش را به همان نور بسپارد.

این همان معنای زنده «اشهد ان لا هادی الا الله» است:
خدا هادی است،
اما ذکر اوست که مسیر هدایت را در ما فعال می‌کند.

و حالا، نجوا و دعای من در این مسیر چنین است:
خدایا…
قلبم را قبله زبانم قرار ده،
تا جز به یاد تو نگشاید
و جز به نور تو نجنبد.
خدایا…
مرا از غفلت نگاه دار،
که هر غفلت، آغاز ضلالت است؛
و مرا در ذکر زنده بدار،
که هر ذکر، نشانه هدایت است.
پروردگارا…
زبانم را تنها با اشاره قلب روشن کن،
با موافقت عقل همراه ساز،
و با رضایت ایمان زیبا کن.
ای نور هدایت!
ای هادی دل‌ها!
من جز تو چراغی نمی‌خواهم،
جز تو معلمی نمی‌طلبم،
و جز تو راهی نمی‌بینم.

@@@

امام باقر علیه السلام:
إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ لِلْمَعْرُوفِ أَهْلًا مِنْ خَلْقِهِ حَبَّبَ إِلَيْهِمُ الْمَعْرُوفَ وَ حَبَّبَ إِلَيْهِمْ فِعَالَهُ وَ وَجَّهَ لِطُلَّابِ الْمَعْرُوفِ الطَّلَبَ إِلَيْهِمْ وَ يَسَّرَ لَهُمْ قَضَاءَهُ كَمَا يَسَّرَ الْغَيْثَ لِلْأَرْضِ الْمُجْدِبَةِ لِيُحْيِيَهَا وَ يُحْيِيَ أَهْلَهَا
براستى كه خداوند مردمى را براى احسان و نيكوكارى مقرّر فرموده، احسان و كارهاى خير را محبوب دلشان ساخته، و طالبان نيازمندان را بسويشان روان فرموده، و بر آوردن حاجت و نيازشان را بر نيكوكاران سهل و راحت نموده، [و در مثال‏] همان طور كه براى باران زنده ساختن زمين خشك و جان دادن اهلش را سهل و راحت ساخته است.
وَ إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ لِلْمَعْرُوفِ أَعْدَاءً مِنْ خَلْقِهِ بَغَّضَ إِلَيْهِمُ الْمَعْرُوفَ وَ بَغَّضَ إِلَيْهِمْ فِعَالَهُ وَ حَظَرَ عَلَى طُلَّابِ الْمَعْرُوفِ التَّوَجُّهَ إِلَيْهِمْ وَ حَظَرَ عَلَيْهِمْ قَضَاءَهُ كَمَا يَحْظُرُ الْغَيْثَ عَنْ الْأَرْضِ الْمُجْدِبَةِ لِيُهْلِكَهَا وَ يُهْلِكَ أَهْلَهَا
وَ مَا يَعْفُو اللَّهُ عَنْهُ أَكْثَرُ.
و براستى كه خداوند براى احسان و نيكى دشمنانى از خلق خود قرار داده، كه احسان و انجام آن را منفورشان ساخته، [بهمين خاطر] خداوند رو نمودن حاجتمندان را بديشان ممنوع ساخته و از نيكوكارى به آنان جلوگيرى نموده، همچنان كه بارش باران را از زمين خشك و بى‏‌حاصل قدغن مى‌‏نمايد تا زمين را تباه، و اهلش را بميراند. و با اين حال آنچه را كه خدا از آن مى‏‌گذرد بسيار است!

شُبهه، یعنی شبیه حقّ!

حضرت علی علیه السلام:
إِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ
شبهه را بدين سبب شبهه ناميده‏‌اند كه شبيه حق است.
فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللَّهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ وَ دَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى
چراغِ دوستان خدا در شبهات، يقين است و راه‏نماى آنان، مسير هدايت الهى است؛
وَ أَمَّا أَعْدَاءُ اللَّهِ فَدُعَاؤُهُمْ إِلَيْهَا الضَّلَالُ وَ دَلِيلُهُمُ الْعَمَى
ولى دشمنان خدا در شبهات، به گم‏راهى خوانده مى‏‌شوند و راه‏نماى آنان كورى و مسير ضلالت است.

إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى
وَ الْهُدَى سَبِيلُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏

امام صادق علیه السلام:
سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ‏
وَ قَوْلِهِ‏
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ‏
قَالَ
إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ‏ ص لَمَّا أَخَذَ الْمِيثَاقَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ
أَ تَدْرُونَ مَنْ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي؟
قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ
فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ‏
إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ‏
يَعْنِي عَلِيّاً هُوَ وَلِيُّكُمْ مِنْ بَعْدِي هَذِهِ الْأُولَى.

وَ أَمَّا الْمَرَّةُ الثَّانِيَةُ لَمَّا أَشْهَدَهُمْ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ وَ قَدْ كَانُوا يَقُولُونَ لَئِنْ قَبَضَ اللَّهُ مُحَمَّداً لَا نُرْجِعُ هَذَا الْأَمْرَ فِي آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَا نُعْطِيهِمْ مِنَ الْخُمُسِ شَيْئاً
فَاطَّلَعَ اللَّهُ نَبِيَّهُ عَلَى ذَلِكَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ‏
أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى‏ وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ‏
وَ قَالَ أَيْضاً فِيهِمْ‏
فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ
أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ
أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها
إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى
وَ الْهُدَى سَبِيلُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏
الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُمْ
قَالَ وَ قَرَأَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَذِهِ الْآيَةَ هَكَذَا
فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ وَ سَلَّطْتُمْ وَ مَلَكْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ
نَزَلَتْ فِي بَنِي عَمِّنَا بَنِي أُمَيَّةَ
وَ فِيهِمْ يَقُولُ اللَّهُ‏
أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ
فَيَقْضُوا مَا عَلَيْهِمْ مِنَ الْحَقِ‏
أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها
.

هدایت یعنی رو به نور!
ضلالت یعنی پشت به نور!

در سورۀ نور و در آیۀ نور، بعد از آیات 35 تا میرسیم به آیۀ 40 که داستان کسانی است که به نور خود پشت میکنند و اشتباه مرگبار را مرتکب می‌شوند، اشاره به کسانی دارد که حسادت و میل به تمنا، اونها رو پشت به نور میکنه و عقلی (قلبی) که از جنس نور است- و وظیفه اش درک نور و علم آل محمد ع است، آنهم با فهم قبض و بسط- چون وصل به نور علم آل محمد ع نیست، لذا این قلب حسود، نور هدایت رو نمیبینه و در نتیجه از هدایت خبری نیست و گمراهی حتمی است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِيٍّ ع:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَنِي وَ إِيَّاكَ مِنْ نُورِهِ الْأَعْظَمِ
ثُمَّ رَشَّ مِنْ نُورِنَا عَلَى جَمِيعِ الْأَنْوَارِ مِنْ بَعْدِ خَلْقِهِ لَهَا
فَمَنْ أَصَابَهُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ اهْتَدَى إِلَيْنَا
وَ مَنْ أَخْطَأَهُ ذَلِكَ النُّورُ ضَلَّ عَنَّا
ثُمَّ قَرَأَ
وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ يَهْتَدِي إِلَى نُورِنَا
.
رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله فرمود:
اى على خداوند مرا با تو از نور بزرگ خود خلق كرد،
و بعد از نور ما به نورهاى ديگر افشاند،
هر كدام از آن نورها كه پرتوى از نور ما به آن اصابت كرد هدايت پيدا نمود،
و هر كدام كه مورد اصابت قرار نگرفت گمراه شد،
و بعد اين آيه شريفه را قرائت كردند:
وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ.
تا به نور ما راه يابد.

+ آیات و احادیث «بحار 5 باب 7 الهداية و الإضلال و التوفيق و الخذلان‏»

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی