دکتر محمد شعبانی راد

اهتزاز قلب! فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ!

Be constantly fluttered under the influence of the light!
The dynamic heart that sways with the light of the guardian angel has life and understands its mission. The heart must be constantly under the light of the guardian angel in order to continue its life.
outer world examples- inner world feeling
And verses from the Holy Quran
#emotionallanguage #jealousy #evolvement #opportunity #psychological_safety #good_morals #confidence #discover_mistake #disposable_recipes #dynamic_heart

اهتزاز قلب!

تحت تأثیر نور فرشته نگهبان خود دائماً در حال اهتزاز باشید!
قلب نوسان‌دار – قلب نبض‌دار – قلب تپنده – قلب پویا
قلبی که با نور فرشته نگهبان خود به اهتزاز در آمده و می‌جنبد، زندگی و حیات دارد و ماموریت خود را درک می کند. قلب باید به طور مداوم تحت تاثیر نور فرشته نگهبان خود باشد تا بتواند به زندگی خود ادامه دهد.

هَزَّتِ‏ الرّيحُ الرّایة: باد پرچم را تكان داد.
سجد – وجه – هزز – نوس و هزار واژه مترادف «نور»

امام كاظم عليه السلام:
إنَّ اللَّهَ تَبارَكَ و تَعالى‏ أيَّدَ المُؤمِنَ بِروحٍ مِنهُ
خداوند متعال، مؤمن را با روحى از سوى خود پشتيبانى مى‏‌كند،
تَحضُرُهُ في كُلِّ وَقتٍ يُحسِنُ فيهِ و يَتَّقي،
كه هرگاه وى نيكى و تقوا نشان مى‏‌دهد، آن روح پيش اوست
و تَغيبُ عَنهُ في كُلِّ وَقتٍ يُذنِبُ فيهِ و يَعتَدي،
و هرگاه گناه و خطا مى‏‌كند، آن روح از پيش او غايب مى‌‏شود.
فَهِيَ مَعَهُ تَهتَزُّ سُروراً عِندَ إحسانِهِ،
پس آن [روح‏] با اوست. هرگاه وى نيكى كند، آن [روح‏] از شادى، خوشحالى مى‌‏كند؛
و تَسيخُ فِي الثَّرى‏ عِندَ إساءَتِهِ.
و هرگاه وى بدى كند، آن [روح‏] در كام زمين فرو مى‌‏رود.
فَتَعاهَدوا عِبادَ اللَّهِ نِعَمَهُ بِإِصلاحِكُم أنفُسَكُم؛ تَزدادوا يَقيناً، و تَربَحوا نَفيساً ثَميناً،
پس، اى بندگان خدا! با اصلاح خودتان، از نعمت‏هاى خدا مراقبت كنيد
تا نور يقين شما افزوده گردد و به بهره نفيس و گرانبها برسيد.
رَحِمَ اللَّهُ امرَأً هَمَّ بِخَيرٍ فَعَمِلَهُ، أو هَمَّ بِشَرٍّ فَارتَدَعَ عَنهُ.
رحمت خدا بر كسى كه به نيكى تصميم بگيرد و آن را انجام دهد،
يا بر بدى تصميم بگيرد؛ امّا از آن دست بكشد!

+ «حضور و غیاب نور»

[سورة الحج (22): الآيات 1 الى 5] :
« وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ »

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏
به نام خداوند رحمتگر مهربان‏

يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‏ءٌ عَظِيمٌ (1)
اى مردم، از پروردگار خود پروا كنيد، چرا كه زلزله رستاخيز امرى هولناك است.

يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى‏ وَ ما هُمْ بِسُكارى‏ وَ لكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِيدٌ (2)
روزى كه آن را ببينيد، هر شيردهنده‌‏اى آن را كه شير مى‌‏دهد [از ترس‏] فرو مى‏‌گذارد، و هر آبستنى بار خود را فرو مى‌‏نهد، و مردم را مست مى‏‌بينى و حال آنكه مست نيستند، ولى عذاب خدا شديد است.

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَرِيدٍ (3)
و برخى از مردم در باره خدا بدون هيچ علمى مجادله مى‏‌كنند و از هر شيطان سركشى پيروى مى‌‏نمايند.

كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْدِيهِ إِلى‏ عَذابِ السَّعِيرِ (4)
بر [شيطان‏] مقرر شده است كه هر كس او را به دوستى گيرد، قطعاً او وى را گمراه مى‌‏سازد و به عذاب آتشش مى‌‏كشاند.

يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ (5)
اى مردم، اگر در باره برانگيخته شدن در شكّيد، پس [بدانيد] كه ما شما را از خاك آفريده‏‌ايم، سپس از نطفه، سپس از علقه، آنگاه از مضغه، داراى خلقت كامل و [احياناً] خلقت ناقص، تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانيم. و آنچه را اراده مى‏‌كنيم تا مدتى معين در رحمها قرار مى‌‏دهيم، آنگاه شما را [به صورت‏] كودك برون مى‌‏آوريم، سپس [حيات شما را ادامه مى‌‏دهيم‏] تا به حد رشدتان برسيد، و برخى از شما [زودرس‏] مى‏‌ميرد، و برخى از شما به غايت پيرى مى‌‏رسد به گونه‌‏اى كه پس از دانستن [بسى چيزها] چيزى نمى‏‌داند. و زمين را خشكيده مى‏‌بينى و[لى‏] چون آب بر آن فرود آوريم به جنبش درمى‏‌آيد و نمو مى‌‏كند و از هر نوع [رستنيهاى‏] نيكو مى‏‌روياند.

کشتی به باد سجده می‌کند! تا بحرکت در بیاید!

سنگریزه‌ها با باد مواجه می‌شوند و به حرکت در می‌آیند!

«نوس» – نوسان قلب
تَنَوَّسَ الغصنُ : باد بر شاخه‌‏ى درخت وزيد و آنرا تكان داد. 
«رقَص‏ السَّراب فى لمعانه»

«نَبْضُ‏ العروق» – «فؤادٌ نَبْضٌ‏: قلبى مُنظم و با هوش كه بخوبى می‌زند»

حسود، غیر قابل اطمینان است!

Do not trust an unpersuadable personality!
Jealous is an unpersuadable personality! Because he has isolated himself from the blessing of the light of his guardian angel! A jealous person does not want to hear, see and understand the light of truth! And this unwillingness is quite conscious!

به حسود، که شخصیتی غیرقابل اطمینان است، اعتماد نکنید!
زیرا او که خود را از نعمت نور فرشته نگهبان خود منزوی کرده، قطعا این هدیه مقدس را برای هیچکس دیگری هم نخواهد خواست! یک فرد حسود نمی خواهد نور حقیقت را بشنود ، ببیند و درک کند! و این عدم تمایل کاملاً آگاهانه است! بالطبع دوست ندارد دیگران هم به این موفقیت دست یابند لذا تمام تلاش خود را برای از بین بردن نور حقیقت می نماید تا مبادا کسی با این نور زیبا هدایت و رستگار شود. اینجاست که از توان خود حداکثر سوء استفاده را برای گمراهی کسانی که متبع او هستند می نماید. «امام صادق عليه السّلام: إِنَّ الْكَذَّابَ يَهْلِكُ بِالْبَيِّنَاتِ وَ يَهْلِكُ أَتْبَاعُهُ بِالشُّبُهَاتِ. دروغگو با برهانهاى روشن هلاك گردد، و پيروانش بوسيله شبهات.»

حسود امنیّت روانی ندارد و غیر قابل اعتماد است!
چون قلبش وصل به نور آرامش نیست و لذا متوجه اشتباهات خود نمی شود.

دیفالت مُد نفس بشر، حسادت است: «إِنَ‏ النَّفْسَ‏ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي» آگاهانه تغییرش بده!
انگشتهاتو از توی گوشِت در بیار و به ندای ملکوتی فرشته نگهبانت گوش دل بسپار تا این محیط تاریک دل، منّور به نور هدیه مقدّس گردد.

یک حسود، یک عالَم رو به آتیش میکشه!

[سورة الأعراف (7): الآيات 179 الى 181] :
« لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها »

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (179)
و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريده‏‌ايم. [چرا كه‏] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمى‌‏كنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمى‏‌بينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمى‌‏شنوند. آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‏‌ترند. [آرى،] آنها همان غافل‏‌ماندگانند.

وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (180)
و نامهاى نيكو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آنها بخوانيد، و كسانى را كه در مورد نامهاى او به كژى مى‏‌گرايند رها كنيد. زودا كه به [سزاى‏] آنچه انجام مى‌‏دادند كيفر خواهند يافت.

وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ (181)
و از ميان كسانى كه آفريده‏‌ايم، گروهى هستند كه به حقّ هدايت مى‏‌كنند و به حقّ داورى مى‏‌نمايند.

خدا را با نور هدایتش بشناسیم!

«امر» و «هدی» و «عرف» سه واژه از هزار واژه مترادف «نور»:
امام علی ع:
اعرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ، وَ الرَّسولَ بِالرِّسالَةِ، و أُولِي الأَمرِ بِالأَمرِ بِالمَعروفِ وَ العَدلِ وَ الإِحسانِ.

صُحُف‏ إدريس عليه السلام:
بِالحَقِّ عُرِفَ الحَقُّ، و بِالنّورِ أُهتُدِيَ إِلَى النّورِ، و بِالشَّمسِ ابصِرَتِ الشَّمسُ.
با حق، حق شناخته مى ‏شود و با نور، به نور رَه بُرده مى‏ شود و با خورشيد، خورشيد، ديده مى‌‏شود.
+ مقاله «نورِ آشنایی».

النَّاس: [ءنس , نوس]

النَّاس [ءنس,نوس] 
توصیف مدخل
اَلنَّاسُ‌ قيل: أصله أُنَاس، فحذف فاؤه لمّا أدخل عليه الألف و اللام، و قيل: قلب من نسي، و أصله إنسيان على افعلان، و قيل: أصله من: نَاسَ‌ يَنُوسُ‌: إذا اضطرب، و نِسْتُ‌ الإبل: سقتها، و قيل: ذو نُوَاسٍ‌: ملك كان ينوس على ظهره ذؤابة فسمّي بذلك، و تصغيره على هذا نُوَيْسٌ.
مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 828
ناس: جماعت مردم. در مجمع گفته: ناس و بشر و انس نظير هم‌اند، و اصل النّاس أناس است از انس در اثر دخول الف و لام تعريف همزه از آن ساقط‍‌ شده و لام تعريف در نون ادغام شده است. در اقرب الموارد گويد: بقولى الناس براى جمع وضع شده مثل رهط‍‌ و قوم، واحد آن انسان است از غير لفظش. راغب ميگويد: گاهى از الناس بطور مجاز فضلاء مقصود است نه عموم مردم و آن در صورتى است كه معناى انسانيت و اخلاق حميده مقصود باشد.
قاموس قرآن، جلد 7، صفحه 129
روى المنذري عن أَبي الهيثم أَنه سأَله عن الناس ما أَصله‌؟ فقال: الأُناس لأَن أَصله أُناسٌ‌ فالأَلف فيه أَصلية ثم زيدت عليه اللام التي تزاد مع الأَلف للتعريف، و أَصل تلك اللام إِبدالاً من أَحرف قليلة مثل الاسم و الابن و ما أَشْبهها من الأَلفات الوصلية فلما زادوهما على أُناس صار الاسم الأُناس، ثم كثرت في الكلام فكانت الهمزة واسطة فاستثقلوها فتركوها و صار الباقي: أَلُناسُ‌، بتحريك اللام بالضمة، فلما تحركت اللام و النون أَدغَموا اللام في النون فقالوا: النَّاسُ‌، فلما طرحوا الأَلف و اللام ابتَدأُوا الاسم فقالوا: قال ناسٌ‌ من الناس . قال الأَزهري: و هذا الذي قاله أَبو الهيثم تعليل النحويين.
لسان العرب، جلد 6، صفحه 11
الإِنسان: معروف، و الجمع الناس، مذكر. و في التنزيل: يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ‌ ; و قد يؤنث على معنى القبيلة أَو الطائفة، حكى ثعلب: جاءَتك الناسُ‌، معناه: جاءَتك القبيلة أَو القطعة; كما جعل بعض الشعراء آدم اسماً للقبيلة و أَنث فقال أَنشده سيبويه: شادوا البلادَ و أَصْبَحوا في آدمٍ‌، بَلَغوا بها بِيضَ‌ الوُجوه فُحُولا.
لسان العرب، جلد 6، صفحه 10
الإِنْسانُ‌ مَعْرُوفٌ‌، و الجمع: الناسُ‌، مُذَكَّر. والأَصْلُ‌ فى الناس الأُناسُ‌، فَجَعَلُوا الأَلِف و اللامِ‌ عِوَضًا من الهمزة.
المحکم و المحیط الأعظم، جلد 8، صفحه 552
النَّاس بمعنى مردم است كه گفت‌اند اصلش – أُنَاس – است كه حرف اولش بعد از در آوردن – الف و لام – بر سر آن حذف شده است. و يا اصلش از إِنْسَيَانُ‌ كه مقلوب نسي است گرفته شده و يا از – نَاسَ‌ يَنُوسُ‌ – يعنى اضطراب – نِسْتُ‌ الإبلَ‌ – او را آب دادم. ذو نُوَاس – سلطان حبشه ازاين‌جهت ناميده شده كه مى‌گويند حيوانى انگل مانند بر پشتش او را رنج مى‌داده كه صورت تصغير آن – نُوَيْس – است.
ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن، جلد 3، صفحه 409
قال سيبويه: و الأَصل في الناس الأُناسُ‌ مخففاً فجعلوا الأَلف و اللام عوضاً من الهمزة و قد قالوا الأُناس ; قال الشاعر: إِنَّ المَنايا يَطَّلِعْنَ‌ على الأُناس الآمِنينا و حكى سيبويه: الناسُ الناسُ‌ أَي الناسُ بكل مكان و على كل حال كما تعرف; و قوله: بلادٌ بها كُنَّا، و كُنَّا نُحِبُّها، إِذ الناسُ ناسٌ‌ ، و البلادُ بلادُ فهذا على المعنى دون اللفظ أَي إِذ الناس أَحرار و البلاد مُخْصِبَة، و لو لا هذا الغَرَض و أَنه مراد مُعْتَزَم لم يجز شيء من ذلك لِتَعَرِّي الجزء الأَخير من زيادة الفائدة عن الجزءِ الأَول، و كأَنه أُعيد لفظ الأَول لضرب من الإِدْلالِ و الثقة بمحصول الحال، و كذلك كل ما كان مثل هذا.
لسان العرب، جلد 6، صفحه 11
اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی