دکتر محمد شعبانی راد

با نور، کار واقعا تمومه! نورِ تمام‌ عیار! رَبَّنا أَتْمِمْ‏ لَنا نُورَنا!

Title:

With Light, It Is Complete! A Mystical Reflection on the Qur’anic Root “T-M-M”


Epigraph:

Terminating jealousy
with the luminous connection!


Introduction:

In the soul’s journey toward spiritual healing, some poisons—like jealousy—cannot be cured by mere self-restraint or logic. They require a luminous intervention, a connection with the divine light that severs the roots of envy and replaces them with calm surrender. This is the meaning behind the phrase:
“Terminating jealousy with the luminous connection.”

In the Qur’anic worldview, light is not only illumination—it is transformation. When the root T-M-M (ت-م-م) appears in the Qur’an, it signals more than an ending; it marks a sacred completion—a phase of wholeness reached only by those who walk with light, carry it, and reflect it. Whether it is the full moon, the completed pregnancy, or the runner who finishes their race with honor, “tamām” signifies readiness, maturity, and divine acceptance.

This article explores the depth of that root, connecting it to concepts like inner healing, wilāyah (divine guardianship), and the cosmic finality of light. With every verse and metaphor, we discover how jealousy ends and joy begins—not by willpower alone, but by proximity to divine light.


Main Body:

1. Tamām: The Luminous Fulfillment of a Divine Journey

The verb “atamma” in the Qur’an generally means to bring something to completion. Yet this completion is not a mere ending—it is the arrival at a state of wholeness, where nothing is lacking. It resembles a pregnant woman reaching full term—“ḥublā atammat”—or the full moon on its fourteenth night—“atamma al-qamar”. These images symbolize the soul’s journey toward spiritual readiness: carrying divine truths within, ready to birth actions illuminated by that inner reality.

2. Light Is the Axis of Completion

When the believers cry, “Our Lord, complete our light for us” (Qur’an 66:8), it implies a journey already in motion—a light that began in the soul and now seeks fulfillment. But what is this light? It is the light of wilāyah—the recognition and following of the divine guide appointed by God. The Qur’an teaches that “by you, God perfects the good”, a reference to the Ahl al-Bayt, especially Imam ʿAlī (peace be upon him), through whom all blessings attain their full expression. Thus, the completion of divine favors is always tied to the perfection of light through the recognition of its source.

3. The “Perfect Words” That Heal the Heart

The Prophet used to say, “I seek refuge in the perfect words of God” (kalimāt Allāh al-tāmmāt). These “perfect words” are not simply eloquent—they are free of deficiency, like a complete cure for a spiritual ailment. They represent divine knowledge delivered through luminous teachers. If we want protection from envy, Satan, and temptation, we must live by this light and language. Otherwise, our hearts—like chipped coins—may become invalid currency in the market of the Hereafter.

4. From Tamām to Kamāl: From the Finish Line to the Circle of Honor

In Arabic, tamām often implies quantitative wholeness—nothing is missing—while kamāl refers to qualitative excellence. One could say: we become “tamām” by the light, and we attain “kamāl” through righteous action. It is like a runner who has reached the finish line (tamām) and now runs the victory lap, bearing the flag of his effort for all to witness (kamāl). Similarly, when the heart reaches the light of the Imam and detaches from vain desires, it is “complete.” What remains is to refine, deepen, and beautify that light in daily life.


Conclusion:

The Qur’anic root “T-M-M” does not merely describe an end—it signals a sacred fullness, a point of divine maturity, and a heart no longer lacking. This state emerges not from effort alone, but from a union with light: the light of the Imam, the light of inner truth, the light that leads and completes. Once the soul receives this light and lets go of egoic longing, “its work is done”—not in the sense of ceasing to grow, but in no longer needing outward validation. From here, the journey of kamāl begins: from “Complete our light for us” to “Today I have perfected your religion for you” (Qur’an 5:3).

«تمم» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«أَتَمَّتِ‏ الحُبْلى»
«أَتَمَتِ المرأةُ: زايش زن نزديك شد.»
اصطلاحات مامایی: [تِرم – پِرِ ترم – پُست ترم]
«أَتَمَ القمرُ: قرص ماه كامل شد.»
+ «استهلال نور!»
+ «احراز هویت نور در ملکوت قلب!»
+ «کمل»
+ «شهر – نور سرشناس – اوج شهرت ماه!»
+ «درناژ دائمی حسادت!»
«المنتهی النّور! – سدرة المنتهی!»
«لَيْلَةُ تَمامِ‏ الْقَمَرَ: ماه شب چهارده»
«و إِذَا تَمَ‏ الْقَمَرُ يُقَالُ لَيْلَةُ التَّمَامِ»
«بَدْرٌ تَمَامٌ: قرص كامل ماه كه معمولاً در شب چهاردهم ماه قمرى نمايان مى‌‏شود.»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَتَمَّ لِعَلِيٍّ نِعْمَتَهُ وَ هَنِيئاً لَهُ بِفَضْلِ اللَّهِ الَّذِي آتَاهُ»
+ «غیی – غایة»
دونده ماراتونی که به خط پایان میرسه!
و پرچم کشورشو با افتخار حمل میکنه و دور افتخار رو در ورزشگاه میزنه!
او ماموریت با آیات خودشو به نحو احسن به اتمام رسونده [کربلا]!
در این ماراتون آیات، ببینیم کیا به خط پایان میرسن و چجوری میرسن! و کیا حسرت میخورن!
دراماتیک فینیش! وادی محسّر!

حسودی که اشتباه مرگبار مرتکب میشه، در یک قدمی خط پایان سقوط میکنه
و نمیتونه کار رو با موفقیت و نمره قبولی تموم کنه و به پایان برسونه! وادی محسر!

+ «نقص»

اما اهل نور، کار رو تموم میکنه! و با موفقیت از خط پایان رد میشه!
«فَأَتَمَّهُنَ»: و وى آن همه را به انجام رسانيد.»
کار رو باید تموم کنی! نصفه و نیمه ولش نکنی، بری پیِ کارت!
این حاملگی رو سقط نکنی! + «عبد الله – امة الله»
کارِتو باید به آخر برسونی! به انجام برسونی!
«termination»
«أَتَمَّتِ‏ الحُبْلى»
«التميمة: كأنّهم يريدون أنّها تمام الدواء و الشفاء المطلوب.»
عرب به اون داروی اصلی که وقتی به بیمار داده میشه، شفای کامل بیمار حاصل میشه، میگه تمیمة
+ «سمّ قاض»
«التَّمِيمَة: عُوْذَة تُعَلَّق على الإنسان،
مهره‌‏ى چشم‌زخم يا نظر قربانى كه معمولًا بر كودكان مى‏‌آويزند.»
با بستن حرز، خیالش راحت میشه که از هر گزند و آسیبی در امانه! + «شجر – مترس!»
پس وقتی به بازوی فرزندت حرز می‌بندی بهش بگو تو رو با صاحب نور و اندیشه‌ این معلم نورانی‌ات آشنا و مسلح نمودم و دیگر بر تو که برای خودت با فهم نور و ظلمت، می‌توانی از تمنا و دلخواه بگذری و مردی شده‌ای، نگران نیستم و کار تو دیگر تمام شده است و من با تو کاری ندارم!
«أَتَمَّتِ‏ الحُبْلى»
«امرأة حُبلى‏ مُتِمّ: آنَ أوان وِلادها»
خانمی که دوران حملش کامل شده و «ترم» شده و دیگر وقت زایمانش می‌باشد. + «سبط»
عرب به این خانم حامله که دوران حملش کامل شده و وقت زایمانش می‌باشد و کار حاملگی و دوران حملش تمام شده می‌گوید «مُتِمّ»، در واقع وقتی بتونی و برسی به این نقطه که روی پای خودت بایستی  و نیازی به اینکه کسی تو رو حمل کنه نداشته باشی و خودت مستقلا با فهم قبض و بسط نورت، از دلخواه بگذری و روز به روز قلبت روشن و روشنتر بشه، انگاری کار تو دیگه تمامه و تو به فرج رسیدی و در دنیا طعم شیرین نور و آرامش با یاد صاحبان نور زیستن رو چشیدی و لحظه لحظه زندگی تو توام با نور و آرامش برای خودت و دیگرانه و حالا دیگه باید با وضع حمل به مقام تواضع در قبال آیات برسی «رغم انف – عتبه‌بوسی» و کبر رو غیر فعالش کنی،
«صوم: پاوز حسادت!»
«وری: درناژ حسادت!»
و به زحمات صاحبان نور در مورد خودت ثمر ببخشی «طوع»
و با اعمال صالحی که با تکیه بر عصای نورانی انجام می‌دهی
موجبات خشنودی صاحبان نور را نزد آل محمد ع فراهم نمایی!
«تَمَامُ‏ الشي‏ء: انتهاؤه إلى حدّ لا يحتاج إلى شي‏ء خارج عنه»
+ «من النقص ان تکون شفیعک کان شیء خارجا عن ذاتک و صفاتک»
غایت و نهایت و انتهای کار ما، نور صاحب نور ماست «المنتهی النّور!»
+ «دلو – سلسله مراتب نورانی!»
و او سقف «صمد» و «سید» ماست!
این نور وادارت میکنه نورانی بشی!
با یاد این نور، کارها بنحو احسن انجام شده و به اتمام میرسد.
«كَلِمَاتِ اللَّهِ‏ التَّامَّاتِ»!
در دعا: أَسْأَلُكَ بِكَلِمَاتِكَ التَّامَّاتِ
«کلمه – نور»
اعوذ بكلمات اللّه التّامّات الّتى لا يجاوزهنّ برّ و لا فاجر
من شرّ ما ذرا فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها …

أَعُوذُ بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ الَّتِي لَا يُجَاوِزُهُنَّ بَرٌّ وَ لَا فَاجِرٌ
مِنْ شَرِّ مَا ذَرَأَ وَ مِنْ شَرِّ مَا بَرَأَ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ دَابَّةٍ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها
إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيم‏.

بِاللَّهِ وَ بِأَسْمَائِهِ التَّامَّةِ الشَّامِلَةِ الْكَامِلَةِ الَّتِي لَا يُجَاوِزُهُنَّ بَرٌّ وَ لَا فَاجِر.
وَ نَحْنُ الْكَلِمَاتُ الَّتِي لَا تُدْرَكُ فَضَائِلُنَا وَ لَا تُسْتَقْصَى‏.
أُعِيذُ نَفْسِي بِكَلِمَاتِ اللَّهِ‏ التَّامَّاتِ.

پس اون داروی اصلی شفابخش قلب بیمار و حسود ما، علوم ربانی است
و وجود این علوم برای ما همان کلمات تامات است که با اخذ از این علوم،
می‌توان از شر هر ذی شری به کهف حصین آل محمد ع پناه برد و به نور آنها ملحق شد.
«أَتْمِمْ لَنا نُورَنا أَلْحِقْ بِنَا شِيعَتَنَا»
+ «کمل» + «شهر»
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَتَمَّ لِعَلِيٍّ نِعْمَتَهُ وَ هَنِيئاً لَهُ بِفَضْلِ اللَّهِ الَّذِي آتَاهُ

«بِكَ يُتِمُّ اللَّهُ الْخَيْرَاتِ»
+ «جبی»
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
يَا أَبَا الْحَسَنِ … بِكَ يُتِمُّ اللَّهُ الْخَيْرَاتِ وَ يَمْحُو عَنْ مُحِبِّيكَ السَّيِّئَاتِ.
صاحبان نور «تتمّة» نور آل محمد ع!
«أَتْمِمْ لَنا نُورَنا»
میگن حالا که برای خودت مردی شدی، دیگه کار تمامه!

کتاب لغت التحقيق‏:
أنّ التمام ما كملت أجزاؤه و لا يحتاج الى شي‏ء خارج في اكتماله،
و يقابله الناقص و هو ما لم يتمّ.

با یاد نور، در برخورد با آیت، تو دیگه احتیاج به هیچ کمکی نداری
و اینجوری از تو رفع نقص شده و تو دیگه در عمل به نور ولایت کامل و تمام شدی!

«و أغلب استعمال التمام في الكمّيّات، كما أنّ أغلب استعمال الكمال في الكيفيّات.»

«تمم و کمل» هر دو مترادف نور الولایة هستند!
و هر کدام نور ولایت رو برای ما تفهیم می‌نمایند.
با نور ولایت کار تمام میشه و با نور ولایت به کمال میرسه.
نور ولایت فرایند تمام و کمال کارهاست!
با فهم واژه «تمام» از نظر کمی کارِت تمام شده
و تو احتیاج به هیچ گزینه دیگری بجز صاحب نورت برای دسترسی به آرامش نداری
فقط حالا باید در کیفیت این نور و بالابردن کیفیت کارهایت تلاش نمایی
و مرتب تمرین کنی تا خوب روان شوی و این ارتقاء کیفیت، کمال است.
و تمام به این معناست که با صاحب نور، کار دنبال ابزار آرامش گشتن تمام شد
و نیازی به این کار نیست، از حالا به بعد به فکر کمال باش و در کیفیت نور قلبت تلاش کن
و هر چه بیشتر با یاد نور از تمنا و دلخواه بگذری
کیفیت نورانیت قلبت روز بروز بهتر و بیشتر می‌شود .
کمیت و کیفیت دین با نقطه شروعش یعنی روز عرفه یعنی معرفة الامام بالنورانیة تحقق پیدا می‌کند.
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي‏»

«بقیة الله – تمّ – صاحبان نور»
«التُّمامَةُ: البَقِيَّةُ مِن كلِّ شي‏ءٍ»
«التُّمَامة: بقيه، باقيمانده.»
«بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»
«تمّ – بلغ»: تمَ‏ إذا كُسِرَ و تَمَ‏ إذا بَلَّغَ.

صاحبان نور، مبلغ و متمم و مکمل و … هستند!
«أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي‏»
«أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي»

«الْيَوْمَ»: لحظه ملاقات با نور، لحظه اوجِ اوجِ لذت!
در عبارت یوم التغابن اشاره شد که در واقع الیوم و یوم و … برای ما همان لحظه برخورد با آیت است که اگر بدون کمک نور باشد، به تغابن خواهد انجامید و اگر این لحظه با یاد علوم نورانی سپری گردد به آرامش قلب منجر شده و حالا این آیه اکمال دین و اتمام نعمت در آن لحظه‌ای که نور را با قلبت می‌بینی و از دلخواه و تمنا می‌گذری، تاویلا شان نزول پیدا می‌کند و به تعداد گذشت از دلخواههایی که توفیق پیدا می‌کنی و با کمک نور، عمل صالح انجام می‌دهی مشمول عوضهای این آیه که در زیبایی وصف ناشدنی است خواهی شد!
این کمیت و کیفیت نورانی قلب را مدیون تعمیرات قلبی خود به دست صاحبان نور خود هستیم!
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ‏ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي».

[تمّ – وفی]:
اللغة: و التمام و الكمال و الوفاء نظائر
و ضد التمام النقصان.
«وفى ريش الجناح، فهو واف، و كلّ شي‏ء بلغ تمام الكمال فقد وفى و تمّ»

« وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَ‏
قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً
قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏
قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ »
و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود، و وى آن همه را به انجام رسانيد،
[خدا به او] فرمود: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم.»
[ابراهيم‏] پرسيد: «از دودمانم [چطور]؟»
فرمود: «پيمان من به بيدادگران نمى‏رسد.»
در مقیاس کوچکتر: برای ما معنی آیه اینجوری میشه که وقتی آیت عرضه میشه و گره به کارت میافته با یاد معلم گره  کارتو باز میکنی و اینجوری «فَأَتَمَّهُنَ» همه آیاتی رو که برای کمال عقلت عرضه می‌کنن به انجام و اتمام می‌رسونی!

اینجا یک مثال قشنگ بکار گرفته شد [در مقیاس کوچکتر]، که فهم و کاربرد آیات را برای تمام سطوح راحت می‌کند؛ دیدی نقشه هر شهر و کشور رو با مقیاس میگن؟ در واقع همین نقشه با جزئیات کاملتر میشه نقشه بزرگ و دقیق و با جزئیات کمتر میشه نقشه مختصر، اما در تمام این نقشه‌ها میزان و مقیاس و طرح کلی یک جوره همش قصه گذشت از دلخواههاست!
کربلا برای ابراهیم ع یه جوره و برای من و تو هم یه جور،
اما این آیه برای همه کاربرد داره، فقط مقیاس و وسعت کار فرق میکنه،
پس با کلید نور ولایت، هم، قفلهای کوچک باز میشه و هم قفلهای بزرگ و هم متوسط و همۀ قفلها فقط با تحمل آیات باز میشه،
باید بلد باشی این گره آیت رو چجوری باز کنی!
کلید، فهم نور معلم در ملکوت قلب است!

چجوری کار تمومه؟!
این مطلب رو که اصلشو همه از معلم یاد گرفتیم، خیلی‌ها روزمره بکار می‌برن و حتما از دهان این و اون شنیدین که: هر جا کارِت گیر کرد یک سلام به حضرت بده: «وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ»، کار تمومه «وَ لِأُتِمَّ‏ نِعْمَتي‏ عَلَيْكُمْ»!
در واقع به یاد معلم بیفت و نورش که به قلبت بتابه کار تمومه!
«وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْني‏ وَ لِأُتِمَّ‏ نِعْمَتي‏ عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»

[وقتی نمادها نیاز به اتمام دارند! اصل، تمام کننده نمی‌خواهد؟!]:
روزه و حج و … را به اتمام برسان « أَتِمُّوا الصِّيامَ – أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ »،
اما نور ولایت همچنان ناقص بماند و با یاد علوم ربانی معلم به اتمام و اکمال نرسد؟!
«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»
اگر فهم نور در لحظه آیات شکل نگیرد، هر چقدر فروعات خوب هم به اتمام برسد هیچ فایده ای ندارد.
(1) ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ  (2) وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ

استقبال آیت با یاد نور معلم!
سکون «الاسْتِكَانَةِ» نامی دیگر برای معلم:
آیات که عرضه میشه انگاری نعمت عرضه میشه « إِذَا أَنْعَمْتُ عَلَيْكَ بِنِعْمَةٍ » ، پس با یاد معلم و مثل او به استقبال آیت برو و بوسه بر آیت بزن « فَاسْتَقْبِلْهَا بِالاسْتِكَانَةِ » تا آرامش بر قلبت مستولی بشه « أُتْمِمْهَا عَلَيْكَ » ، و فرجت برسه و کار تمام!
این آرامش و نوری که در دنیا به قلبت میرسه « النَّعِيمُ فِي الدُّنْيَا الْأَمْنُ وَ صِحَّةُ الْجِسْمِ » سرریز اصل و تمام نعمتی است که قراره در عوض گذشت از دلخواه بهت در آخرت با ورود در بهشت و همجواری با آل محمد ع بدهند « وَ تَمَامُ النِّعْمَةِ فِي الْآخِرَةِ دُخُولُ الْجَنَّةِ » ، و به محض آرامش قلب ، شستت خبر دار میشه که کل مبلغ به حسابت در آخرت واریز شده و این پیامک به قلبت رسیده که خبر از اون بده ، وقتی پیامکش و سرریزش اینقدر قدرت داره که آرام و روشنت میکنه ببین اونطرف چه خبره « وَ مَا تَمَّتِ النِّعْمَةُ عَلَى عَبْدٍ قَطُّ مَا لَمْ يَدْخُلِ الْجَنَّةَ »!
« أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى عِيسَى
إِذَا أَنْعَمْتُ عَلَيْكَ بِنِعْمَةٍ فَاسْتَقْبِلْهَا بِالاسْتِكَانَةِ أُتْمِمْهَا عَلَيْكَ »
« النَّعِيمُ فِي الدُّنْيَا الْأَمْنُ وَ صِحَّةُ الْجِسْمِ
وَ تَمَامُ النِّعْمَةِ فِي الْآخِرَةِ دُخُولُ الْجَنَّةِ
وَ مَا تَمَّتِ النِّعْمَةُ عَلَى عَبْدٍ قَطُّ مَا لَمْ يَدْخُلِ الْجَنَّةَ »

[تواضع – اتمام نعمت]:
امام على عليه السلام:
«وَ بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ»
با فروتنى، نعمت كامل مى‌شود.

حدیث مهم:
«تمّ – حق معلم!»
+ «بِإِقَامَةِ الْأَوْلِيَاءِ بَعْدَ نَبِيِّكُمْ» + «وصی»
« فَلَمَّا مَنَّ عَلَيْكُمْ بِإِقَامَةِ الْأَوْلِيَاءِ بَعْدَ نَبِيِّكُمْ … فَفَرَضَ عَلَيْكُمْ لِأَوْلِيَائِهِ حُقُوقاً » ] :
چقدر زیبا در این حدیث حضرت به زمان نزول آیه « الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً » اشاره می فرمایند که در لحظه عرضه آیت « الْيَوْمَ » کسی که با تتمه نور آل محمد ع یعنی نور معلم گره از کار خود گشود مشمول برخورداری از «أَتْمَمْتُ» و «أَكْمَلْتُ» نور آل محمد ع خواهد بود!
« فَلَمَّا مَنَّ عَلَيْكُمْ بِإِقَامَةِ الْأَوْلِيَاءِ بَعْدَ نَبِيِّكُمْ قَالَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ‏
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً
فَفَرَضَ عَلَيْكُمْ لِأَوْلِيَائِهِ حُقُوقاً أَمَرَكُمْ بِأَدَائِهَا لِيَحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءِ ظُهُورِكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمْ وَ مَآكِلِكُمْ وَ مَشَارِبِكُمْ
قَالَ اللَّهُ‏
قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏ »

خدای مهربان، پس از پیامبر، به‌واسطه برپایی ولایت اولیایش، بر شما منت نهاد.
این‌چنین بود که در روزی بزرگ فرمود:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي…»
یعنی امروز دین را به کمال رساندم و نعمت خود را بر شما تمام کردم؛ و آن نعمت، چیزی نبود جز معرفی راه روشن ادامه مسیر، نوری که بعد از پیامبر همچنان هدایت‌گر بماند.
خداوند برای این ولیّ، حقی قرار داد؛ و شما را فرمان داد که آن حق را ادا کنید. چرا؟
تا آنچه در زندگی‌تان به شما داده—از همسران، اموال، خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها—حقیقتاً برایتان حلال و گوارا باشد.
و این‌گونه معنای نور ولایت، از حوزه‌ی صرفاً اعتقادی فراتر می‌رود و به عمق زندگی روزمره سر می‌کشد؛
چراکه نور ولیّ خدا، معیار حلال شدن تمام فروعات زندگی است.
سپس دوباره کلام الهی را به یادمان می‌آورد که:
«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»
یعنی: اگر می‌خواهید راه روشن بماند، باید دل به نور نزدیکان پیامبر بسپارید.
پس نعمت خدا تمام شد، آنگاه که معلمِ پس از پیامبر، به روشنی شناسانده شد.
و از این پس، حیات کامل، در گروِ شناخت حقّ آن ولیّ و عشق ورزیدن به اوست.

کار با معرفة الامام بالنورانیة تمام می‌شود!
کار با فهم قبض و بسط نور تمام می‌شود!
«وَ هُوَ عَارِفٌ مُسْتَبْصِرٌ قَدِ انْتَهَى وَ بَلَغَ وَ كَمَلَ»

… فَهَذَا مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ
فَتَمَسَّكْ بِهَا رَاشِداً
فَإِنَّهُ لَا يَبْلُغُ أَحَدٌ مِنْ شِيعَتِنَا حَدَّ الِاسْتِبْصَارِ حَتَّى يَعْرِفَنِي بِالنُّورَانِيَّةِ
فَإِذَا عَرَفَنِي بِهَا كَانَ مُسْتَبْصِراً بَالِغاً كَامِلًا
قَدْ خَاضَ بَحْراً مِنَ الْعِلْمِ وَ ارْتَقَى دَرَجَةً مِنَ الْفَضْلِ وَ اطَّلَعَ عَلَى سِرٍّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ مَكْنُونِ خَزَائِنِهِ.

 … يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ
قَالا لَبَّيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ
قَالَ ع
مَنْ آمَنَ بِمَا قُلْتُ وَ صَدَّقَ بِمَا بَيَّنْتُ وَ فَسَّرْتُ وَ شَرَحْتُ وَ أَوْضَحْتُ وَ نَوَّرْتُ وَ بَرْهَنْتُ
فَهُوَ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ
وَ هُوَ عَارِفٌ مُسْتَبْصِرٌ
قَدِ انْتَهَى وَ بَلَغَ وَ كَمَلَ
وَ مَنْ شَكَّ وَ عَنَدَ وَ جَحَدَ وَ وَقَفَ وَ تَحَيَّرَ وَ ارْتَابَ فَهُوَ مُقَصِّرٌ وَ نَاصِبٌ …
 
و این است شناخت من به‌واسطه نورانیت؛
پس ای سالک! به این معرفت تمسّک بجوی، اگر خواهان رشد و هدایت هستی.
زیرا هیچ‌کس از شیعیان ما به مرتبه‌ی بینایی و بصیرت کامل نمی‌رسد،
مگر آن‌که مرا به نورانیت بشناسد.
و هرگاه مرا به نورانیت شناخت،
آنگاه مستبصر، بالغ و کامل است؛
وارد دریای دانش شده،
به درجه‌ای از فضل و برتری صعود کرده،
و به رازی از اسرار الهی و گنج‌های پنهان او آگاهی یافته است.
… سپس فرمود:
ای سلمان، ای جُندب!
عرض کردند: لبیک ای امیر مؤمنان، درود خدا بر تو باد.
فرمود:
هر کس به آنچه گفتم ایمان آورد،
و آنچه را که بیان کردم، تفسیر نمودم، شرح دادم، روشن ساختم، نور افشاندم و برهان آوردم تصدیق کند،
او مؤمنی است آزموده،
خداوند قلب او را برای ایمان خالص ساخته و سینه‌اش را برای اسلام گشوده است.
او انسان‌شناسی است بینا،
به نهایت رسیده، کامل گشته، و به سرمنزل مقصود دست یافته است.
و اما کسی که شک کند، عناد ورزد، انکار نماید، توقف کند، سرگردان شود یا به تردید افتد،
او فردی است کوتاهی‌ورز و دشمن‌پیشه…
این حدیث زیبا و بی‌نظیر، عمق شناخت ولایت را با عنوان «معرفت نورانی» به تصویر می‌کشد؛ شناختی که نه‌فقط از راه استدلال ظاهری، بلکه از راه سیر در نور و دل سپردن به حقیقت جاری در ولیّ خدا حاصل می‌شود.

[وَ هُوَ عَارِفٌ مُسْتَبْصِرٌ قَدِ انْتَهَى وَ بَلَغَ وَ كَمَلَ]:
از تعبیر «قَدِ انْتَهَى» که معنایی نزدیک به واژه‌ی «تَمَّ» دارد، چنین فهمیده می‌شود که وقتی دلت به آن مرتبه برسد که به‌محض عرضه شدن آیت و با تاریکی دل، تنها با یاد معلم روشن شود و نسبت به آن رجل الهی بصیرت پیدا کند، این یعنی که کار تمام شده، راه به انتها رسیده، و دیگر نیازی به ابزارهای دیگری نداری. همین یاد معلم، که پیوندی قلبی و نامرئی با او برقرار کرده‌ای، تو را به بلوغ می‌رساند؛ از آن پس، با وفای به عهد و در دل سختی‌ها، پر و بال می‌زنی و خودت پرواز می‌کنی.
در این حالت دیگر نیاز به ارتکاب گناه برای رسیدن به آرامش نداری، چراکه بلوغ در تو ظاهر شده است. و اکنون، وظیفه‌ات این است که با گذشتن از دلخواه‌ها، آیت به آیت، نور دلت را پرنورتر کنی، کیفیت آن را بالا ببری و به کمال برسی. همه‌ی این‌ها در دنیای درون، آرام و بی‌صدا رخ می‌دهد؛ طوری که هیچ‌کس خبر نمی‌شود، اما تو دیگر آن آدم قبلی نیستی.
در این نقطه از سلوک، در کارهایت پشتیبان داری. خودسر نیستی، و بدون مشورت با آن نور حاضر در قلبت، گرهی را نمی‌گشایی. می‌دانی که پیشنهاد او در رسیدن به آرامش، خطا ندارد. حالا آن حدیث طولانیِ معرفة الإمام بالنورانية جلوه‌ای دیگر پیدا می‌کند. می‌فهمی که پیش از این، هر کاری می‌کردی بی‌مشورت، کورکورانه، و اشتباه بوده؛ و از همین رو، آرامشی در هیچ‌یک از آن‌ها دیده نمی‌شد.
تصمیم‌گیری‌ها به نتیجه نمی‌رسید. دعاها تهی بود. و ما تنها خودمان را فریب داده بودیم که اهل دین و ایمانیم، بی‌آنکه قلب‌مان به معرفتِ نوری و اتصال به معلم نائل شده باشد. هرچه تا آن لحظه بود، زیر خط صفر بود. نقطه‌ی آغاز، همان لحظه‌ی اتصال قلب به نور آل‌محمد‌(ع) است.
از این لحظه به بعد، قبض و بسط قلبی را درمی‌یابی، و اشارات نورانی، تو را به وظیفه‌ات راهنمایی می‌کنند. «وَ هُوَ عَارِفٌ مُسْتَبْصِرٌ قَدِ انْتَهَى وَ بَلَغَ وَ كَمَلَ»؛ این یعنی واژه‌هایی چون «عرف»، «بصر»، «تمّ»، «بلغ»، و «کمل» تنها در پرتو یاد معلم در دل، معنا می‌یابند.
از این پس، هر اسمی یادآور معانی است؛ و تو، به‌برکتِ عمل معلم به نور ولایت، نمونه‌های عملی این اسامی را آموخته‌ای. آن‌گاه از خودت خجالت می‌کشی که ببینی او چگونه از دلخواهش می‌گذرد، و تو هنوز در تنبلی و سستی مانده‌ای. آن جوان واقعی اوست که مردانه دلخواهش را رها می‌کند؛ و این پیر کسل، تویی که هنوز در توجیه باقی مانده‌ای.
رسیدن از اسم به معنا جز با یاد معلم ممکن نیست؛ معلمی که در عمل به نور ولایت از تو پیش‌قدم بوده. پیش از آن‌که معنای لفظ را بیاموزی، او انجامش داده و نتیجه‌اش را نشانت داده. این همان فرمول همیشگی اوست: گذشتن از دلخواه در تمام ابعاد زندگی، با هر سختی و مشقتی.
هرگاه به یاد او می‌افتی، درونت آرام می‌شود. یاد عمل صالحش، تو را از وسوسه‌ها بازمی‌دارد. وقتی با حسد و تکلم شیطان جلو می‌روی، تاریکی و عصبانیت حاکم می‌شود. ولی با یاد معلم، آرام می‌شوی. می‌گویی: “بگذار اجاره را بدهد یا ندهد!” دیگر آن مبلغ مهم نیست. آرامشِ همراه با عمل صالح در پرتو نور ولایت، ارزشمندتر از هر چیز دیگر است.
اگر هنوز به این مقدار آرامش نرسیده‌ای، یعنی نور معلم در قلبت به کیفیت شایسته نرسیده است. وقتی به فکر انتقام و جواب‌دادن می‌افتی، تاریکی طولانی می‌شود، و می‌بینی چقدر با شیطان هم‌سخن شده‌ای! و در پایان، بدون هیچ اثری، تنها به جسم و جان خود آسیب زده‌ای.
این همان است که فرمودند: حسد، اول به حسود ضرر می‌زند. آیت تکرار می‌شود، چون پاسخ کامل‌ شده‌ای نداده‌ای. پاسخ باید «تامّ» و «کامل» باشد، تا منجر به قطع نمودار و رسیدن به فرج گردد.
بگذار تاخیر در پرداخت مستاجر ادامه پیدا کند؛ اما تو، از این آیت می‌توانی اعمال صالحی استخراج کنی که کلامت بوی مسیحایی بگیرد. اگر به پسرت بگویی: “از دلخواهت بگذر!” و پشتوانه‌ات، همین عمل صالح باشد، کلامت معجزه‌ می‌کند.
این است نتیجه‌ی نور ولایت اهل‌بیت علیهم‌السلام.
حالا می‌فهمی چرا تاکنون حرف‌هایت بی‌اثر بوده؟
چون بیشتر بوی ناآرامی می‌داده تا نور.
زبانت ذکر می‌گوید، ولی قلبت به یاد معلم نیست.
و دیر یا زود، این نفاق در جایی خودش را لو می‌دهد.
پس کار باید از قلب تو آغاز شود.
با یاد قلبیِ مردی مهربان، یعنی معلم، و الگوبرداری از گذشت‌های عاشقانه‌اش، اعمال صالح آغاز می‌شود. و چون مُهر نورانی ولایت بر آن خورده، دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند مانع اثرگذاری آن شود. آن‌که اعمال صالح فراوانی دارد، نیازی به محافظ ندارد. اعمالش، حافظ اویند. چون عمل صالح، موجودی زنده است که زنده می‌کند و به «حیات طیبه» می‌رساند.

لقمان اینجوری به پسرش نور ولایت رو یاد میده:
«لِلْعَالِمِ ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ الْعِلْمُ بِاللَّهِ وَ بِمَا يُحِبُّ وَ مَا يَكْرَهُ»
با علم به نور الله، یعنی با علم به قبض این نور و بسط این نور،
علم بما یحب و بما یکره پیدا میکنی
یعنی از روی قبض و بسط نورت میفهمی خدا از تو ایراد گرفته یا تاییدت میکنه،
انگاری با کمک نور خدای مهربان خودت، پی به خوب و بد کارهات می‌بری.

اهل نور، باید کیفیت نورشو کامل کنه!
کمیت تمام – کیفیت کمال
«نَخْشَى أَنْ‏ لَا نَكُونَ مُؤْمِنِينَ! … كَلَّا إِنَّكُمْ مُؤْمِنُونَ وَ لَكِنْ لَا تُكْمِلُونَ إِيمَانَكُمْ»:
این گیر کار همه بوده که تفاوت تمام و کمال را با توجه به مفهوم کمیت و کیفیت عملا متوجه نمی‌شده‌اند و بیانش این است که وقتی به نور رسیدی کار تمام است «إِنَّكُمْ مُؤْمِنُونَ» فقط باید با عمل به این نور، نور قلبت به کمال برسد «وَ لَكِنْ لَا تُكْمِلُونَ إِيمَانَكُمْ»، لذا در اصل وجود صاحب نور که با او نیاز به هیچ ابزار دیگری برای رسیدن به آرامش نداری شکی نیست «تمّ»، اما چون عمل صالح انجام نداده‌ای و نور یقینت به او بالا نرفته و کیفیت نور قلبی‌ات کافی نیست لذا علیرغم اینکه به صاحب نورت رسیده‌ای اما هنوز تا رسیدن به کمال نورانی اپتیموم خودت، خیلی کار داری و اونقدر باید آیت به آیت با یاد نور از تمناها بگذری و یقینت به او افزایش پیدا بکنه تا با کمال عقلت دیگه کار برات راحت بشه و مثل آب خوردن از دلخواهها و تمناها بگذری بطوریکه هیچکس متوجه تمام این فعل و انفعالاتی که در قلبت صورت می‌گیره نشه!

اتمام نعمت، با درک نور و ظلمت قلب!

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَتَمَّ لِعَلِيٍّ نِعْمَتَهُ وَ هَنِيئاً لَهُ بِفَضْلِ اللَّهِ الَّذِي آتَاهُ»

«أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى عِيسَى
إِذَا أَنْعَمْتُ عَلَيْكَ بِنِعْمَةٍ فَاسْتَقْبِلْهَا بِالاسْتِكَانَةِ أُتْمِمْهَا عَلَيْكَ.»

امام صادق عليه السلام:
النَّعيمُ في الدُّنيا الأمنُ و صِحَّةُ الجِسمِ،
و تَمامُ النِّعمَةِ في الآخِرَةِ دُخولُ الجَنَّةِ،
و ما تَمَّتِ النِّعمَةُ على عَبدٍ قَطُّ لَم يَدخُلِ الجَنَّةَ
.
نعمت دنيا، امنيّت و تندرستى است
و كمال نعمت آخرت، وارد شدن به بهشت است
و بنده‌اى كه به بهشت نرود هرگز نعمت بر او تمام نشده است.

کربلا! اتمام و اکمال نعمت!

يَا مُحَمَّدُ
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اطَّلَعَ عَلَى مَا فِي نَفْسِكَ وَ عَرَفَ سُرُورَكَ بِأَخِيكَ وَ ابْنَتِكَ وَ سِبْطَيْكَ
فَأَكْمَلَ لَكَ النِّعْمَةَ وَ هَنَّأَكَ الْعَطِيَّةَ بِأَنْ جَعَلَهُمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ مُحِبِّيهِمْ وَ شِيعَتَهُمْ مَعَكَ فِي الْجَنَّةِ
لَا يُفَرِّقُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ يُحْبَوْنَ كَمَا تُحْبَى وَ يُعْطَوْنَ كَمَا تُعْطَى حَتَّى تَرْضَى وَ فَوْقَ الرِّضَا عَلَى بَلْوَى كَثِيرَةٍ تَنَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَ مَكَارِهَ تُصِيبُهُمْ بِأَيْدِي أُنَاسٍ يَنْتَحِلُونَ مِلَّتَكَ وَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّتِكَ بِرَاءً مِنَ اللَّهِ وَ مِنْكَ خَبَطاً خَبَطاً وَ قَتْلًا قَتْلًا شَتَّى مَصَارِعُهُمْ نَائِيَةً قُبُورُهُمْ
خِيَرَةٌ مِنَ اللَّهِ لَهُمْ وَ لَكَ فِيهِمْ فَاحْمَدِ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ عَلَى خِيَرَتِهِ وَ ارْضَ بِقَضَائِهِ
فَحَمِدْتُ اللَّهَ وَ رَضِيتُ بِقَضَائِهِ بِمَا اخْتَارَهُ لَكُمْ.

در اين هنگام جبرئيل عليه السّلام بر من فرود آمد و گفت:
اى محمّد صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم
خداوند متعال بر آنچه در نهان تو است اطّلاع داشته
و مى‌داند كه سرور و شادى تو به واسطه برادر و دختر و دو سبط‍‌ تو مى‌باشد
پس نعمتش را بر تو كامل كرده و عطيّه‌اش را بر تو گوارا نمود
يعنى ايشان و ذرّيه آنها و دوستداران و شيعيانشان را در بهشت با تو همسايه نمود،
بين تو و ايشان تفرقه و جدائى نمى‌اندازد،
ايشان از عطاء بدون منّت او منتفع شده همان طورى كه تو از آن بهره‌مند مى‌شوى
و به آنها اعطاء مى‌شود همان طورى كه به تو اعطاء مى‌گردد
تا آنجائى كه راضى و خشنود شده بلكه فوق رضايت ايشان و تو حق تعالى عنايت مى‌فرمايد
و اين لطف و عنايت در مقابل آزمايش و ابتلائات بسيارى است كه در دنيا متوجه ايشان شده
و ناملايماتى كه وسيله مردم و آنهائى كه از ملت و كيش تو مى‌باشند
و خود را از امّت تو پنداشته
در حالى كه از خدا و از تو بسيار دور هستند به ايشان مى‌رسد،
گاهى ضربه‌هاى شديد و غير قابل تحمّل از ناحيه اين گروه متوجه ايشان شده
و زمانى با قتل و كشتار ايشان مواجه مى‌گردند.
قتلگاه‌ها ايشان مختلف و پراكنده و قبورشان از يك ديگر دور مى‌باشد،
خيرجوئى نما از خدا براى ايشان و براى خودت،
حمد و سپاس خداى عزّ و جلّ‌ و آنها بر خيرش
و راضى شو به قضاى او
پس حمد خداى بجا آورده و راضى شدم به قضايش به آنچه براى شما اختيار فرموده.

با نور، کار واقعا تمام است!

با نور، کار تمام است! نگاهی تأویلی به ریشه «تَمَم» در آیات قرآن
در زبان وحی، واژگان نه فقط نشانه‌هایی صرف برای اشیا، که حاوی بار معنایی ژرف و آینه‌ای از سنت الهی در آفرینش‌اند.
یکی از این واژگان، «تَمَم» است؛ ریشه‌ای که در جای‌جای قرآن با ترکیبات مختلفی آمده و ما را به درک و استنباط مفاهیمی چون کمال، تمامیت، فرجام و نور رهنمایی میکند.
در این مقاله می‌خواهیم واژه «تَمَم» را نه فقط به‌عنوان صفت پایان‌یافتگی، که به‌عنوان فرایندی نورانی در مسیر ولایت و ایمان بررسی کنیم؛ مسیری که با شناخت نور امام ع آغاز می‌شود «معرفة الامام بالنورانیة» و با رسیدن به مقام طمأنینه قلبی و عمل صالح ختم می‌شود.

تَمام؛ فرجام نورانی یک مسیر الهی
واژه «أَتَمَّ» در قرآن معمولاً به معنای «به اتمام رساندن» آمده است، اما این اتمام، صرف پایان نیست؛ بلکه رسیدن به نقطه‌ای است که چیزی دیگر کم ندارد.
مثل حاملگی مادری که «أَتَمَّتِ‏ الحُبْلى» شده و زمان تولد نزدیک است،
یا «أَتَمَ القمرُ» که قرص ماه در شب چهاردهم کامل و بی‌نقص شده است.
این تمامیت، تمثیل عمیقی است از انسانی که با نور ولایت، مراحل رشد روحانی را طی کرده و دیگر ناقص نیست؛ حامل نور حقیقت است و آماده تولد عملیِ صالح.

نور، محور اتمام است.
وقتی می‌گوییم: «رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا»، یعنی ما نوری را آغاز کرده‌ایم، و حالا خواستار اتمام آنیم.
+ «سفر انفرادی با نور!»
اما این نور چیست؟
نوری که خدا آن را آغاز کرده و تنها او قادر به اتمامش است، همان نور ولایت و معرفت امام است. «نور معلّم» همان نوری که «بِكَ يُتِمُّ اللَّهُ الْخَيْرَاتِ» و وجود مبارک علی علیه‌السلام حامل آن است. پس، تمامیت نعمات الهی، با شناخت و پیروی از این نور محقق می‌شود.

کلمات تامات؛ درمان کامل قلب بیمار حسود!
در احادیث آمده:
«أُعِيذُ نَفْسِي بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ».
کلمات تامّه، واژگان شفابخشی هستند که نقص و خلل نمی‌پذیرند.
درست مانند دارویی که وقتی به بیمار داده شود، شفا کامل حاصل می‌گردد.
این کلمات همان علوم ربانی هستند که از قلب معلم نورانی، در ملک و در ملکوت، به قلب ما می‌رسند. پس اگر می‌خواهیم از شر حسد، شیطان و وسوسه در امان بمانیم، باید با نور این کلمات و معارف زندگی کنیم تا سکه قلب‌مان کامل شود، نه ناقص و لب‌پریده.

از تمام تا کمال؛ از خط پایان تا دور افتخار
تمامیت در لغت بیشتر ناظر به کمیت است؛ یعنی هیچ چیزی کم ندارد.
مثل کمال که ناظر به کیفیت است؛ یعنی آنچه هست، در بهترین حالت خود قرار دارد.
ما با نور، تمام می‌شویم و با عمل صالح، کامل.
مانند دونده‌ای که به خط پایان رسیده، اما حالا با پرچم افتخار، دور افتخار می‌زند و مردم از تلاشش لذت می‌برند.
انسان هم وقتی به نور امام ع رسید و از تمنای نفسانی خود گذشت، دیگر تمام است.
و حالا وقت آن است که با فروتنی، به ارتقای کیفیت این نور در عمل بپردازد.

واژه «تَمَم» در قرآن صرفاً بیانگر پایان نیست؛ بلکه اعلام بلوغ، آگاهی، و فرجامی است که نوری را به مقصد رسانده است. نوری که از معلم آسمانی آغاز شد و با پذیرش قلبی و عمل ما، به تحقق رسیده است. با شناخت نور امام ع، با فهم حق و با پا گذاشتن بر تمنای خویش، انسان به مرحله‌ای می‌رسد که «کارش تمام است»؛ یعنی دیگر برای رسیدن به آرامش، نیازی به چیزی بیرون از نور صاحب‌دل خود ندارد.
از این‌جا به بعد، سفر کمال آغاز می‌شود؛
سفری از «أَتْمِمْ لَنا نُورَنا» تا «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ».

«تمام شدن» به‌معنای هماهنگی کامل قلب با نور معلم خویش است،
و تشخیص درست قلب با کمک این زبان نور و ظلمت می‌باشد.

وقتی کار واقعاً تمومه!
اما این «اتمام» و «تمام شدن» کی محقق میشه؟
وقتی که قلب تو دیگه به نور معلم خودش عادت کرده باشه؛
نه فقط در لحظه‌های روشن، بلکه حتی وسط تاریکی‌ها هم بتونه رد پای نور رو پیدا کنه.
وقتی که قلبت اون‌قدر با معلم نورانی‌اش مچ شده باشه «تحرّی»،
که دیگه برای فهمیدن صدای فرشته و شیطان،
مهارت لازم و کافی رو پیدا کرده؛
وقتی که قبض و بسط نورت، زبان فهمت شده باشه؛
اون موقع دیگه تو به تمام بودن نزدیک شدی.
درست مثل یه کودک که تا دیروز بدون مادرش حتی نمی‌تونست راه بره،
اما حالا با پختگی‌ای که از نور گرفته، پا روی زمین می‌ذاره «رجل»
و می‌تونه با نور خودش تصمیم بگیره؛
بتونه راه رو از چاه تشخیص بده، دشمنو از دوست بشناسه،
نه با معیارهای مردم، بلکه با میزان درونی نور قلب خودش.
اون وقته که می‌شه گفت:
کار تو تمومه.
نه یعنی که بیکار می‌شی!
بلکه یعنی دیگه نیازی به حمل شدن نداری.
تو خودت، حامل نوری؛
و با همون نور، دیگران رو هم راه می‌ندازی.
اینجاست که می‌تونی وارد مرحلۀ کمال بشی،
یعنی کارهای خوبت هم زیاد میشه،
و هم با کیفیت، نورانی، خوش‌بو و خوش‌ساخت هم هستن.
مثل ماه شب چهارده که کامل شده و میدرخشه،
روشنه، زیباست و تماشاییه!
و حالا، وقتی به این نقطه رسیدی،
از خدا با تمام وجود می‌خوای که این نور رو برای همیشه،
و تا ته راه، برای تو نگه داره:
«رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا»

آخر خط… و آغاز نور
در مسیر زندگی، همۀ ما حامل نوری هستیم؛
نوری که اگر به آن گوش بسپاریم و در پرتو آن بیاموزیم، ما را به خط پایان می‌رساند؛
نه پایانی به‌معنای سکون، که پایانی به‌معنای آمادگی برای زایشی تازه.
تمام شدن، برای دلِ سالک، آن‌گاه معنا پیدا می‌کند که دیگر در تشخیص کلام فرشته از وسوسۀ شیطان، دچار تردید نباشد؛
وقتی که تاریکی‌ها هم نشانه‌های نور را برایش حمل کنند.
و آن‌گاه است که قلب او دیگر ناقص نیست؛
او به مرحله‌ای رسیده که «تمام» است؛ یعنی
نیازی به چیزی خارج از نور معلمش ندارد.
او دیگر «حرز» را نه برای ترس،
بلکه برای تجدید عهد با نور بر بازوی فرزندش می‌بندد؛
و با آرامش، او را به جهان تقدیراتش می‌سپارد،
چون می‌داند: نور، کار را تمام کرده است!
در این سفر، چه بسا کسانی راه را نیمه‌کاره رها می‌کنند،
و چه بسا دل‌هایی که پیش از موعد، حاملگی نورشان را سقط می‌کنند.
اما آن‌که با صبر، با تسلیم، با تواضع،
دلش را با نور کلمات تامات پر کرده و
به آنچه خدا برایش مقدر کرده، آری گفته است؛
اوست که با افتخار پرچم خود را در میدان عمل به دوش می‌کشد
و در آغوش اهل نور، دور افتخار می‌زند.
و چنین کسی در دعایش با شوق و یقین می‌گوید:
«رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا»
و در دل می‌شنود که:
با نور، کار تمومه… نورِ تمام‌عیار!

و اینجاست که آیه‌ای از بلندای نور بر ما نازل می‌شود؛
آیه‌ای که نه فقط یک اعلان آسمانی، بلکه نقطۀ اوج مسیر تعلیم و هدایت است:
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ‏ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً
در این آیه‌ی عظیم، که در روز غدیر خم بر قلب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرود آمد، دو واژه‌ی مهم به‌کار رفته که بر مفاهیم «تمام» و «کمال» دلالت دارند: أَتْمَمْتُ و أَكْمَلْتُ.
واژه‌ی أَتْمَمْتُ از ریشۀ «تَمَمَ» ناظر به «اتمام نعمت» است؛ یعنی این نعمت حالا دیگر به نقطه‌ی پایانی و تمام‌کنندۀ خود رسیده و چیزی کم ندارد. واژه‌ی أَكْمَلْتُ نیز از ریشۀ «کَمَلَ» ناظر به کمال دین است، یعنی این ساختار اعتقادی و عملی حالا از نظر کیفیت و انسجام درون‌زا به بلوغ کامل خود رسیده است.
اما چه اتفاقی افتاده بود که خداوند چنین اعلامی کرد؟
در آن روز، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، جانشین خود را معرفی کرد؛ معلم، وصیِ خود را نشان داد.
و این یعنی دیگر حجت بر مردم تمام شده بود.
دیگر نور در دل شب، چراغی برای گم‌گشتگان بود و دست معلم، به دست وصی‌اش سپرده شده بود.
از آن لحظه، هر کس با شناخت این نور و همراهی با آن، راه را از چاه بازمی‌شناخت و دلش را به زلال حقیقت می‌سپرد،
با همۀ مخاطبان، اتمام حجت شد، اتمام حجت بیرونی، یعنی در ظاهر و در این زمان و مکان خاص، و هم اتمام حجت درونی!!!
انگار، نور حجت، در ملک و در ملکوت، آغاز به درخشیدن کرده بود.
پس با وصایت معلم، اتمام نعمت تحقق یافت،
و با تسلیم در برابر آن نور وصایت، کمال دین رقم خورد.
در اینجا، دیگر کارِ معلمِ اول تمام است؛ زیرا نور به نقطه‌ای رسیده که می‌تواند به کار خود ادامه دهد.
اینجاست که می‌گوییم:
با نور، کار تمومه!
چون نور، دیگر بی‌واسطه در دل‌ها می‌تابد،
و هر قلبی که با این نور مچ شده باشد،
زبان آسمان و زمین را خواهد فهمید.
یعنی زبان آنلاین نورانی اهل بهشت!

اینجاست که باید با دقت ایستاد و نفَس را در سینه حبس کرد.
چون آن لحظه که معلم، جانشین خود را معرفی می‌کند،
لحظه‌ای است در مُلک و در ملکوت قلب.
نه فقط یک اعلان بیرونی،
بلکه چرخش قبله‌ی دل است.
مثل آن لحظه که قبله‌ی نماز از بیت‌المقدس به کعبه برگشت.
اتفاقی که در مسجد ذوقبلتین مدینه افتاد،
نه فقط تغییر جهت جسم، بلکه نشانه‌ای بود از تغییری عمیق‌تر در جهت نگاه دل.
در آن لحظه، هر که حواسش نبود،
ممکن بود همچنان رو به قبله‌ی قبلی نماز بگذارد،
و از کاروان اهل نور، جا بماند.
برای عده‌ای، به‌خاطر حسادت و بد بودن، و برای عده‌ای دیگر به‌خاطر غفلت.
پس ای دل‌های مشتاق!
وقتی معلم، نور وصایت را نشان می‌دهد،
وقتی جانشینی را معرفی می‌کند که از جنس خودش و آگاه به زبان آسمان و زمین است،
آن‌جاست که باید با دقت، با غیرت، و با تمام هوش و دل به صحنه چشم دوخت.
نکند قبله‌ی دل عوض شده باشد و ما بی‌خبر باشیم!
نکند هنوز به دیروزی دل بسته باشیم که نور، جای دیگری طلوع کرده است.
نکند با چشم باز، خواب مانده باشیم،
و با گوشِ شنوا، نشنیده باشیم که ندا برآمده:
«این است نور ادامه‌دار، این است وصایت.»
اینجاست که مفهوم «أَتْمَمْتُ» جان می‌گیرد.
چرا که نعمت، زمانی تمام می‌شود که حجت تمام شود.
و حجت، همان قبله‌ی دل است.
پس مراقب باش!
لحظۀ تغییر قبله، لحظه‌ی امتحان است؛
لحظه‌ای که اهل نور از اهل عادت جدا می‌شوند.
و هر که این لحظه را بفهمد و دلش را بچرخاند به سمت آن نوری که وصایت در او دمیده،
اوست که با معلمش مَچ شده،
و دیگر کارش تمام است.

و اما ای دل!
مبادا گمان کنی که این ماجرا، فقط یک‌بار در تاریخ افتاده؛
فقط مخصوص روز غدیر بوده،
و فقط مربوط به آن لحظه‌ی طلایی معرفی وصی در کنار غدیر خم.
نه!
این داستان، داستان همیشگی تاریخ است.
داستان تغییر قبله،
داستان نقطه‌ی چرخش نور،
داستان مچ شدن با جانشین معلم نورانی،
در هر عصری و در هر نسلی تکرار شده…
و وای بر ما اگر نفهمیم!
که در هر تغییر قبله‌ای، عده‌ی زیادی ریزش کرده‌اند؛
و فقط اندکی،
اندکی،
با امام جدید، با نور جدید، با معلم جدید
ماندند.
آیا تاریخ را نخوانده‌ای؟
پس از شهادت هر امام،
چند نفر با امام بعدی ماندند؟
جز اندکی، جز دل‌سوختگان،
همه دنبال کسی رفتند که تمنای درونی‌شان را تأیید کند،
نه کسی که عیب پنهان حسدشان را عریان کند.
آن‌ها به دنبال «مُصلِح» نبودند،
بلکه دنبال مُجیزگوی تمنای خود بودند.
و این‌جاست که تیم سامری شکل می‌گیرد.
تیمی که طلای دل مردم را جمع می‌کند،
و گوساله‌ای می‌سازد با صدای فریب.
صدایی که با تمنای درون اکثریت هماهنگ است،
اما از نور بریده است.
نوری که همیشه در اقلیت بوده و هست و خواد بود!
و سامری، دشمن موسیِ زمان خودش می‌شود؛
همچنان‌که هر زمان، شیطان زمانه در قالب یک سامری ظاهر می‌شود.
و هر که برای رسیدن به تمنای خود تلاش کند، از نورش فاصله بگیرد و عداوتش آشکار شود،
از موسی دلش جدا می‌شود،
و دل به گوساله‌ای می‌سپارد که نه می‌بیند و نه می‌شنود و نه می‌فهمد و نه صدایی قابل فهمیدن دارد.
این‌جاست که آمار قبولی‌ها، بسیار مأیوس‌کننده است.
اگر دل نترسیده، باید بترسد!
اگر جان نلرزیده، باید بلرزد!
که در هر غدیری، در هر معرفیِ نوری، در هر جانشینی،
امتحانِ قبله تکرار می‌شود.
و هر که به قبله‌ی جدید دل ندهد،
اگرچه ظاهراً مومن است،
اما در حقیقت، از قافله‌ی نور عقب افتاده است.
+ «خذلان»
و آنگاه که کسی از قافله نور عقب بماند،
سرنوشتش معلوم است…
خذلان!
همان واژه‌ای که قرآن با آن پرده از یکی از تلخ‌ترین واقعیات هستی برمی‌دارد:
«خَذَلَتِ الْوَحْشِيَةُ وَلَدَهَا»
یعنی: آهویی که فرزند خودش را تنها گذاشت…
و تو ای دل!
اگر از قافله‌ی نور باز بمانی،
اگر با امام نورت، معلم دلت، مچ نشوی،
اگر جانشین او را – در درون و در بیرون – به‌موقع نشناسی،
در حقیقت رها شده‌ای…
نه از سوی معلم، بلکه به‌دست تمنای خودت.
و اینجاست که مثل آن توله‌ی رهاشده در بیابان،
اسیر خواهی شد،
و طعمه.
طعمه کی؟
طعمه‌ی گرگان درنده‌ای به‌نام «لیدرهای سوء»؛
همان‌هایی که همیشه به اسم خرد، معنویت، علم، دین، مهربانی،
اما بی‌نورِ معلمِ نورانی،
در صف سامری‌ها ایستاده‌اند.
و هر کس از نور جا بماند،
ناگزیر به آن سو خواهد رفت.
سامری همیشه هست.
با چهره‌های شیک، با منطق‌های قشنگ، با حرف‌های دل‌نشین.
اما بدون موسی،
بدون وصیّ موسی،
و بی‌نصیب از معلمی که جان را به سمت نور می‌برد، نه تمنّا.
این همانجاست که خذلان اتفاق می‌افتد:
خذلان یعنی، رها شدن، درست در لحظه‌ای که باید نجاتت می‌دادند…
و نه‌تنها نجاتت نمی‌دهند،
بلکه تو را، با تمام تمنّاهایت،
به عنوان خوراک،
تقدیم گرگ‌های زمان می‌کنند.
پس باز هم مدام این آیه را در گوش جانت زمزمه کن:
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ‏ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏
اما این آیه، فقط مژده نیست،
هشدار است!
که اگر نپذیری، نبینی، و تأویل نور را دنبال نکنی،
نه‌تنها کامل نمی‌شوی،
که خذلان را، با تمام وجودت، تجربه خواهی کرد…

این سنّت خذلان، تکراری و دائمی است.
همیشه پس از معلمی نورانی،
وصی‌ای معرفی می‌شود،
و همیشه عدۀ زیادی، به‌جای بیعت با نور،
به‌دنبال تمنای نفس خود می‌روند
و بدین ترتیب، از مسیر تعلیم الهی منحرف می‌شوند.
داستان تکراری قوم موسی:
خداوند، هارون را به‌عنوان وصیّ موسی (ع) قرار داد و موسی به آن‌ها گفت:
«وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني‏ في‏ قَوْمي‏»
ولی وقتی موسی از دیدگانشان غایب شد،
آنان به‌جای پیروی از وصیّ،
به سامری و گوساله‌اش ایمان آوردند.
و موسی وقتی بازگشت، به برادرش گفت:
«قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي»
اما هارون گفت: من ترسیدم که بگویی تفرقه انداختی!
این یعنی وصیّ تنها ماند، و قوم، فتنه را بر نور ترجیح دادند.

طلحه و زبیر در امت پیامبر (ص):
هر دو در روز غدیر بودند.
دیدند و شنیدند که رسول خدا (ص) فرمود:
«من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه»
اما پس از پیامبر،
به‌جای وفاداری به وصیّ نور،
اسیر تمنای ریاست و قدرت شدند.
و سرانجام، در میدان جنگ جمل،
روبه‌روی علی (ع) ایستادند؛
همان علی‌ای که دستش در روز غدیر بالا رفته بود.

سقوط اکثر مردم پس از هر وصی:
«أَ وَ كُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَريقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ»
«وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَريقٌ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ كِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ»
«وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ‏ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ»
یعنی همیشه، پس از هر امام و وصیّ،
تنها عده‌ی بسیار کمی ماندند.
اکثریت رفتند…
نه چون حجت کم بود،
بلکه چون نور را وانهادند و به تمنّا دل بستند.
این‌ها همه یک پیام دارد:
اگر پس از وصایت،
دنبال نشانه‌ها و اعلام‌های درونی و بیرونی وصیّ نورانی نروی،
دیر یا زود،
سر از اردوگاه سامری درمی‌آوری؛
در حالی‌که فکر می‌کنی هنوز در جبهه موسی هستی!
سقوط طلحه و زبیر، سقوط همه‌ی ماست اگر لحظه‌ی معرفی وصیّ نور را جدی نگیریم.
این لحظه، لحظه‌ی حساس تعویض قبله است!
همانند مسجد ذوقبلتین، که قبله از بیت‌المقدس به کعبه تغییر کرد…
و این لحظه، آن‌قدر ظریف است که
اگر دل، با نور همراه نباشد،
فهم تغییر قبله برایت ناممکن می‌شود.
پس هوشیار باش،
که اگر با جانشین معلمت مچ نشوی،
نزدیک‌ترین آیات هم تو را نجات نخواهند داد…

و داستان تکراری غربت اهل بیت ع!
و چقدر اندکند آنان که شما اهل بیت ع را دوست داشتند، و بسیارند آنان که شما را آزردند، شما را واگذاشتند، و از شما دوری جستند و شما را کنار زدند.
این عبارت که در مفاهیم زیارات و ادعیه آمده، دقیقاً نشان‌دهنده غربت امامان نورانی و بی‌معرفتی اکثریت مردم در طول تاریخ نسبت به ایشان است؛ با اینکه نور ایشان، نور هدایت بود، اما بسیاری از مردم به جای آنکه با این نور مچ شوند، آن را کنار زدند.
«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ هَذَا مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ‏ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ‏»

… فَقَالَ مَا بَالُ أَقْوَامٍ يُعَيِّرُونَنِي بِقَرَابَتِي‏ وَ قَدْ سَمِعُوا مِنِّي مَا قُلْتُ فِي فَضْلِهِمْ وَ تَفْضِيلِ اللَّهِ‏ إِيَّاهُمْ وَ مَا اخْتَصَّهُمُ اللَّهُ بِهِ مِنْ إِذْهَابِ الرِّجْسِ عَنْهُمْ وَ تَطْهِيرِ اللَّهِ إِيَّاهُمْ‏ وَ قَدْ سَمِعْتُمْ‏ مَا قُلْتُ فِي أَفْضَلِ أَهْلِ بَيْتِي وَ خَيْرِهِمْ مِمَّا خَصَّهُ اللَّهُ بِهِ وَ أَكْرَمَهُ وَ فَضَّلَهُ مِنْ سَبْقِهِ فِي الْإِسْلَامِ وَ بَلَائِهِ فِيهِ وَ قَرَابَتِهِ مِنِّي
وَ أَنَّهُ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى
ثُمَّ تَزْعُمُونَ أَنَّ مَثَلِي فِي أَهْلِ بَيْتِي كَمَثَلِ نَخْلَةٍ نَبَتَتْ فِي كُنَاسَةٍ
أَلَا إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ خَلْقَهُ فَفَرَّقَهُمْ فِرْقَتَيْنِ فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِ الْفِرْقَتَيْنِ ثُمَّ فَرَّقَ الْفِرْقَةَ [ثَلَاثَ فِرَقٍ‏] شُعُوباً وَ قَبَائِلَ وَ بُيُوتاً فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهَا شَعْباً وَ خَيْرِهَا قَبِيلَةً ثُمَّ جَعَلَهُمْ بُيُوتاً فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهَا بَيْتاً
فَذَلِكَ قَوْلُهُ‏
إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً
[فَحَصَلْتُ‏ فِي أَهْلِ بَيْتِي وَ عِتْرَتِي و أَنَا وَ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ‏]
أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ نَظَرَ إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ نَظْرَةً فَاخْتَارَنِي مِنْهُمْ
ثُمَّ نَظَرَ نَظْرَةً فَاخْتَارَ أَخِي عَلِيّاً وَ وَزِيرِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي وَ وَلِيَّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي
فَبَعَثَنِي رَسُولًا وَ نَبِيّاً وَ دَلِيلًا
فَأَوْحَى إِلَيَّ أَنِ اتَّخِذْ عَلِيّاً أَخاً وَ وَلِيّاً وَ وَصِيّاً وَ خَلِيفَةً فِي أُمَّتِي بَعْدِي
أَلَا وَ إِنَّهُ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي
مَنْ وَالاهُ‏ وَالاهُ‏ اللَّهُ‏ وَ مَنْ عَادَاهُ‏ عَادَاهُ‏ اللَّهُ
وَ مَنْ أَحَبَّهُ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَبْغَضَهُ أَبْغَضَهُ اللَّهُ
لَا يُحِبُّهُ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا يُبْغِضُهُ إِلَّا كَافِرٌ
ربّ [زِرُّ] الْأَرْضِ‏ بَعْدِي وَ سَكَنُهَا وَ هُوَ كَلِمَةُ اللَّهِ التَّقْوَى وَ عُرْوَةُ اللَّهِ الْوُثْقَى
أَ تُرِيدُونَ أَنْ تُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِكُمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ‏ … وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ‏
[وَ يُرِيدُ أَعْدَاءُ اللَّهِ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ أَخِي وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ‏]
يَا أَيُّهَا النَّاسُ لِيُبَلِّغْ مَقَالَتِي شَاهِدُكُمْ غَائِبَكُمْ [اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَيْهِمْ‏] …

 

مشتقات ریشۀ «تمم» 22 بار در آیات قرآن تکرار شده است.
علاقمندان آیات زیر را مطالعه نمایند!

اتمام نعمت!

وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْني‏ وَ لِأُتِمَ‏ نِعْمَتي‏ عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (150)
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ‏ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً
فَمَنِ اضْطُرَّ في‏ مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (3)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْديكُمْ مِنْهُ ما يُريدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُريدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَ‏ نِعْمَتَهُ‏ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (6)
وَ كَذلِكَ يَجْتَبيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ وَ يُتِمُ‏ نِعْمَتَهُ‏ عَلَيْكَ وَ عَلى‏ آلِ يَعْقُوبَ كَما أَتَمَّها عَلى‏ أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَليمٌ حَكيمٌ (6)
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرابيلَ تَقيكُمُ الْحَرَّ وَ سَرابيلَ تَقيكُمْ بَأْسَكُمْ كَذلِكَ يُتِمُ‏ نِعْمَتَهُ‏ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ (81)
لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَ‏ نِعْمَتَهُ‏ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيماً (2)

اتمام نور

يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَ‏ نُورَهُ‏ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (32)
يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُ‏ نُورِهِ‏ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (8)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ‏ يَسْعى‏ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ‏ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ (8)

اتمام کلمه

وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ‏ فَأَتَمَّهُنَ‏ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ (124)
وَ تَمَّتْ‏ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ‏ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ (115)
وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتي‏ بارَكْنا فيها وَ تَمَّتْ‏ كَلِمَتُ‏ رَبِّكَ الْحُسْنى‏ عَلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ (137)
إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ‏ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعينَ (119)

تمم

أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى‏ نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (187)
وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (196)
وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَ‏ الرَّضاعَةَ وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَكُمْ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (233)


ثُمَّ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ تَماماً عَلَى الَّذي أَحْسَنَ وَ تَفْصيلاً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ (154)

وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَ‏ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني‏ في‏ قَوْمي‏ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ (142)
إِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى‏ مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ (4)

قالَ إِنِّي أُريدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى‏ أَنْ تَأْجُرَني‏ ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ‏ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُريدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحينَ (27)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی