SHAPE-SHIFTING!
MINDSET SHIFT!
«صور» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«عصفور صَوَّارٌ: هو المجيب إذا دعي، پرندۀ دستآموز»
+ «صیر»
+ «نورانی شو! موثّر باش!»
+ «تحرّی»
The Mindset Shift You Need to Create an Extraordinary Life!
«اخم و لبخند»
«کوچ به حریم نور! هجرت!»
صور:
«عصفور صَوَّارٌ: هو المجيب إذا دعي، پرندۀ دستآموز»
+ «تهوی الیهم»
چون این قلب، قبض و بسط رو خوب میفهمه، اینه که تا صداش میکنن، فوری متوجه میشه و جواب میده! + «استندبای»
+ «خطف»
«حیوان خانگی، دستآموز [pet]»
+ «سیر»
+ فیلمهای زیبای بازی «crowed city»
«بُلبُلٌ صَوَّارٌ: يُجِيبُ إِذا دُعِيَ»
فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ
التحويل و الإمالة الى جانب
همان «تهوی الیهم» است.
اهل نور، قلبا همشکل صاحبان نور خود هستند، لذا وقتی که صدای مادر دلسوز و مهربان و نورانی خودشونو میشنوند، قلبا بسوی او پر میکشند! + «قرلی»
تمثال نورانی حاملان علم رو در ملکوت قلبت ببین و خودتو به چهرۀ زیبای اونها در بیار و شبیه اونا شو! این میشه: «هُوَ الَّذي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ!»
تغییر شکل بده و خودتو به شکل نورت در بیار! فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ!
در زبان فارسی به این میگن: دگرپیکری!
مثال زیبای کارتون «بارباپاپا عوض میشه!»
+ «دحیة الکلبی»
+ «لقط»
+ «زعفران»
+ مفهوم «گرایش»
اوناییکه زود قلبشونو پیدا میکنن [یعنی قبض و بسط قلبیشونو میفهمن]!
اوناییکه زود رشد میکنن!
اونایی که زود صدای ولیّ خودشونو در دل شرایط میشناسن «معرفة الامام بالنورانیة»،
و به سمتش میدوند و گرایش پیدا میکنن «سمع – سمعل»!
اونا اهل یقیناند.
+ فیلم زیبای مستند پرنده مرغابی «داک» وقتی از دریاچه، جوجه هاشو صدا میزنه، همه خودشونو به شوق صدای مادر، از درخت پرت میکنن پایین!
[صور- نسب] :
+ «نشر»
+ «صور – فصرهن الیک»
+ «فرص»
+ «ورق – أوراق بهادار»
[صور – حول]
+ «صبغ»
تغییر و دگرگونی قلب با یادآوری معالم ربانی در دل شرایط تقدیرات.
تا خودت با قلبت این قابلیت رو نداشته باشی، چجوری میتونی در دیگران این تاثیر رو ایجاد کنی یا چجوری میتونی بهشون عملا یاد بدی، وقتی که خودت عملا کاری صورت ندادهای!
با حرف زدن تنها، کار درست نمیشه! باید به حرفهات، خودت عمل کنی، و اول خودت به رنگ نور ولایت در بیای، تا اطرافیانت هم از تو تاثیر بگیرند!
+ «برر»
+ «غفر»
+ «صبغ»
+ «حسن»
نامهای زیبایی علوم ربانی صاحبان و حاملان نور است!
ذکر این نامها (اسماء الله الحسنی)، برای اهل نور یقین، میشه «ذکر الله» که ایجاد آرامش قلبی میکند.
«الا بذکر الله تطمئن القلوب»
این میشه تغییر بینش و روش زندگی!
+ این میشه تغییر و دگرگونی بزرگی که درون قلب با کمک نور الولایة صورت میگیرد.
+ «مانکن با عرضه»
[مانکن: دمیة – دمیت العرض – صورة «الدُّمْيَةُ: الصّورة المصوّرة»]:
فى صفته عليه الصلاة و السلام «كأن عنقه جيد دُمْيَةٍ»
الدُّمْيَةُ : الصّورة المصوّرة، و جمعها دُمًى؛ لأنها يتنوّق فى صنعتها و يبالغ فى تحسينها.
+ «صور»
«عصفور صَوَّارٌ : هو المجيب إذا دعي»
بُلبُلٌ صَوَّارٌ : يُجِيبُ إِذا دُعِيَ
فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ
التحويل و الإمالة الى جانب
تهوی الیهم.
انگاری شیوه و مِتُد زندگیِ «با یاد علوم ربانی زندگی کردن»، کمکم تو رو شبیه صاحبان نور میکنه!
+ «تام – دوقلو»
+ مفهوم «قرب صفاتی»: بهرهمندی از اسماء و صفات خدای مهربان!
+ «با نور خدایی کن! انسان خداگونه!»
اعمال و رفتارت، بوی اعمال و رفتار صاحبان نور رو میده و همه با دیدن رفتار زیبای تو، متمایل به اندیشهای که تو بهش عامل هستی میشن، و این مفاهیم از هزار واژۀ مترادف نور الولایة مثل «صور» و «عرض» استنباط میشود، انگاری تو میشی مثل مانکنی که لباس زیبای اندیشه آل محمد ع رو عملا بر تن کردی و بدین اندیشه عامل شدی و حالا رنگ و بوی آل محمد ع را گرفتی!
+ «غَمَرُ اللّحم: الْغُمْرَةُ: ما يطلى به من الزّعفران»
و لذا میبینیم که ارتباط این واژهها با یکدیگر چقدر زیباست!
+ «حبک»
+ «غمر» + «بقیة الله»
کتاب فقه اللغه: «المُسْكَةُ الصُّوَارُ: القليل من المِسْكِ» + «بقیة الله»
«صُوار المِسْك، و قال قوم: هو ريحُه، و قال قوم: هو وعاؤه»
صاحبان نور اندیشۀ آل محمد ع رو مثل یک لباس زیبا به ما عنایت میکنند «مرج» که اگه این لباس زیبا رو بپوشیم و بدان عامل باشیم، همه با دیدن ما و کارهایمان، انگاری ردّ پای آثار علمی آل محمد ع را تعقیب میکنند و ردیابی میکنند و ما با عملکرد خودمان که همانا استعمال معالم ربانی است، سرنخ خوبی برای علاقمندانی که از این روش استقبال نمایند، خواهیم بود.
اصلا کربلا همینه که ببینیم کیا «سلماً لرجل مِن آل محمد ع» هستند و مثل یک مانکن، اندیشه آل محمد ع را مصوّر میکنند [تصویر: تمثال نورانی در ملکوت قلب]، و چه کسانی فقط کارشان چاپلوسی است و دست از اندیشه پلیدشان بر نمیدارند تا اینکه بالاخره آل محمد ع را مجبور کنند که به صحنه کربلا بیایند و آنها باید حالا با اتمام حجتی که برایشان شده، تصمیم خود را بگیرند که یا مسیر زهیر را در پیش بگیرند و یا مسیر کوفیان را.
انْصَارَ [صور] : مايل شد، ميل پيدا كرد، كج شد. «انْصِيَار»
«صاره: أماله»
اللغة:
«الصور جمع صورة و هو مشتق من صاره يصوره صورا إذا أماله،
فالصورة تميل إلى مثلها بالمشاهدة»
+ «صیر»
رابطه صور – صیر – نفخ صور – زیارت – و تمام واژههایی که مفهوم دگرگونی و تغییر بینش و روش ایجاد شده و متاثر از آشنایی با معالم ربانی، مفهوم مهمی است که باید آیات قرآن که این واژهها در آنها بکار رفته را بررسی نمود.
«الصُّورَةُ: تُطلَقُ على معانٍ: منها: الشَّيءُ في الذِّهنِ؛
قالوا: الأشياءُ في الخارِجِ أَعيانٌ و في الذِّهنِ صُوَرٌ.»
+ «احراز هویّت نور چهره و صورت، و تمثال نورانی صاحبان نور در ملکوت قلب!»
فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ
صاحبان نور، برای مخاطبین علاقمند صحبت میکنند تا اونها رو با علوم نورانی آشنا نمایند، انگاری اونها رو «آموختۀ این علوم نورانی میکنند» و اونها با این علوم اُنس میگیرند!
اینه معنای «فصرهن الیک»!
ما باید آموخته دست نور خود باشیم «ید الله»، تا به آرامش برسیم!
«الیک» یعنی به صاحب نور که «قبله مرئی» است و عملا یعنی همسو با «قبلۀ نامرئی»!
انس به خود خدا، بیمعناست و قابل تصور نیست و معنای یاد خدا «ذکر الله»، در عمل یعنی یادآوری علوم ربانی و نورانی در تقدیرات روزمرۀ زندگی ماست که همان فهم قبض و بسط نور و کلام خداست، و اینجوری عملا انس با خدا برای ما معنا پیدا میکند و «معرفة الله» در زندگی روزمرۀ ما کاربردی میشود، انگاری تصویر نورانی خدا در قلبها مشاهده میشود!
گِل حسادت ما، باید دوباره بدست صاحبان نور اصلاح و درمان شود، و خلقتی و تصویری نو ایجاد شود و تعمیر قلب ما به دست صاحب نور، تاویل درک موت چهارپرنده که ابراهیم ع آنها را سر برید و سرها (اعتقادات) در دست او و بدنها در روی کوهها، که ندای ابراهیم را، گوش جانشان شناخت و شنید و دستور لبیک داد و تن به تبعیت از سر، به سوی او شتابان، برای ملحق شدن به سر لبیک گفتند.
عصفور صَوَّارٌ ، و هو المجيب إذا دعي،
گنجشكى است كه اگر صدايش كنى مىآيد و اجابت مىكند.
عصفور صوّار، و هو الّذي إذا دعي أجاب، و هذا لا أحسبه عربيّا، و يمكن إن صحّ أن يكون من الباب الّذي ذكرناه أوّلا، لأنّه يميل الى داعيه.
[کبوتر جَلد! هر جا ولش کنی، برمیگرده میاد به لانۀ خودش!]
صرّ :
«فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ»
+ «صور»: «فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ»
«فِي صَرَّةٍ» یعنی خانم ساره، اینقدر آموخته و مانوس و زائر آل محمد ع شد، و از این مصدر نور، اخذ علم نمود و بدان عامل شد تا بالاخره چک بچه دار شدن رو گرفت «صکک»!
با «صلی» از نور، به رنگ و بوی نور درآمد!
«الْغُمْرَةُ: ما يطلى به من الزّعفران»
خانم ساره چکار کرد که آل محمد ع برایش چک پسر دارشدن را کشیدند؟!
وقتی صاحبان نور ما رو با نور ولایت علمی آل محمد ع آشنا میکنند و قلب ما طعم شیرین آرامش رو به روش آل محمد ع در زندگی روزمره، که پر از چالشهای کوچک و بزرگ است، تجربه میکند، یه جوری وابسته به این علوم نورانی میشه «صور»، که حتی اگه سر از تنش جدا کنی و به دوردستها بیندازیش، بمحض اینکه صدای نورشو با قلبش میشنوه، اونو میشناسه و بیاختیار، خودشو از بالای درخت بلند، به شوق وصال مادر، پرت میکنه پایین، و به او ملحق میشه!
+ «ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً»
+ «وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى»
+ «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً»
واژه زیبای «سعی» در واقع این مفهوم رو داره به ما متذکر میشه، که باید عملا جوری به نور ولایت عمل کنیم که دیگران رو عاشق و فریفته این روش بنماییم، بطوریکه همه «تهوی الیهم» متمایل به ما باشند و از قلبشون صدای یا علی ع به گوش برسد!
حالا چجوری این وابستگی به علوم ربانی پیش میاد؟ با درک چهار موت!
چهار پرنده، سر بریده میشوند و با هم مخلوط میشوند، اما بمحض اینکه ندای صاحب نور خود را با گوش جان میشنوند، دوباره جان میگیرند و به پرواز در آمده و به شوق نور خود، پروانهوار به گِردش میچرخند!
اونا رو شبیه خودت کن!
«صور – صورت!»
شنیدی میگن: ماشاء الله، این بچه چقدر شبیه باباشه!
«تصویر»
[تصور کن!]:
ناآرام که میشی، چهره نورانی صاحب نورتو تصور کن:
«تصوّر، كأنّه مال و سقط»
وقتی این تمثال نورانی رو در ملکوت قلبت رویت میکنی، خودبخود قلبت بهش متمایل میشه «فصرهن الیک» و دلت میخواد مثل او باشی «کفو» و مثل او عمل کنی و قلبا از او میپرسی در این شرایط، شما چکار میکردین، و با یاد و ذکر و تصور و تصویر او، قلب متمایل و شبیه اندیشۀ او میشه و از علایق دنیایی کنده میشه و عامل به نور ولایتی میشه که از این آموزگار نورانی آموخته!
« و اللّه تعالى الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ »
اونیکه قلبها رو شبیه همدیگه میکنه، عالم بالاست و اگه دوست داری مثل نورت بشی، باید نور آل محمد ع داخل قلبت بشه، تا عقلت حاکم بر نفس حسودت بشه، حالا به آرامش میرسی!
او مصوّر است!
قلب شبیه نور، وجودی نورانی و خدایی پیدا میکنه!
+ «با نور خدایی کن! انسان خداگونه!»
راه دسترسی به آرامش اینجوریه!
هر کسی یک شکل و یک تصویری داره، چه ظاهرا و چه قلبا!
الرجل يصور عنقه الى الشيء إذا مال نحوه بعنقه
قلوب اهل یقین همه از یک منبع علم تغذیه میشوند!
به این میگن نفخ روح!
« وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ »
انگاری همه اعتقادا، یکشکل هستیم!
همه زیبا هستند!
دیگه کسی به کسی حسد نمیبرد!
و دنیای بدون حسد چه زیباست! بهشت آل محمد ع است!
همه باید با عمل به معالم ربانی، به یک شکل اعتقادی واحد برسیم و قلوب متحد الشکل شوند و این هم شکلی در عالم قلب، انس و محبت در دو دنیا ایجاد می کند و لذا هم شکلی ظاهری اصلا به رفع و دفع حسد کمک نمی کند.
پس صاحبان نور ندا سر می دهند که ای نطفههای عالم ذری که همشکل و شبیه نور من هستید، به من میل کنید و گرد من جمع شوید و از معالم آل محمد ع اخذ کنید و به آن عمل کنید تا عیوب قلب شما را، که زشتتان کرده، با این آب زمزم بشویم و همه را یکسان و زیبا نمایم و این خلقتی دوباره به سبب علوم آل محمد ع در دنیاست « وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ » که اقرار به این فضیلت علمی است که ما را در نزد آل محمد ع، جاویدان خواهد ساخت ان شاء الله تعالی.
علومی که به خلقت اولیه ما، شکل و شمایل آدمیت داد و چه نیکو این کار انجام شد:
« وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ »
و اگر این صورتگری نیکو، در دنیای قلب ما صورت نمیگرفت، در عالم معنا، شباهت به هر حیوان وحشی داشتیم!
هر کسی یک جور زشتی و عیبی دارد که با علم برطرف میشود و در پایان کار همه را یک شکل میبینی
(اولنا محمد اوسطنا محمد آخرنا محمد کلنا نور واحد)
همه نورانی و مثل داروی آرامبخش، گفتارشان و کردارشان، تو را میهمان سفره رنگین آل محمد ع مینماید و هدف از ارسال رسل، همین یکسان سازی اَشکال قلبی است که عملا در دل شرایط، همه یاد میگیرند که در هنگام مواجهه با آیات، چگونه گره از کارشان بگشایند!
تشابه ظاهری اصلا لازم نیست و ممکن هم نیست، اما یک تشابه قلبی و باطنی بین دوستان آل محمد ع وجود دارد که حاصل تعالیم صاحبان نور است. در واقع محصول دستور «فصرهن الیک»، همین است که قلبها یک شکل و زیبا و بهم مانوس میشوند.
« فالإمالة و العطف قبل الإماتة: من جهة حصول الانس و الاعتياد بينها حتّى يتحصّل الإمالة و العطف حين دعائهنّ فيرجعن اليه، و هذا الانس و التعاطف هنا تحصيليّ و إنّما يتحقّق بالتربية و التمرين و التعليم الاكتسابيّ، و أمّا بالنسبة الى الخالق و المخلوق: فانّ التعاطف و التمايل بينهما ذاتيّ حضوريّ، فانّ اللّه تعالى خلق آدم على صورته وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ. و على هذا المبنى يتظاهر المحبّة بينهما إذا رفعت الحجب-. يُحِبُّهُمْ الله وَ يُحِبُّونَهُ …. قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ » .
کسی که بتونه با کلامش و رفتارش، شکل قلبت رو جوری عوض و زیبا کنه که از تو کارهای خوبی سر بزنه، معلوم میشه به درجاتی از اسم الله «یا مصور» بهرهمند شده!
[صاحب اسم و معنا – مالک اسم و معنا]
+ «اسم اعظم»
کلام این فرد عامل به نور ولایت، برای اهلش نافذه!
ابراهیم ع از خدا خواست که: لیطمئن قلبی، یعنی ببیند آیا آن کسی که در زمین، کلامش، قلوب را به زنده میکند، اوست یا نه؟! لذا وقتی که با کلامش، چهار پرنده را به سوی خود شائق و مایل دید و متوجه علاقه آنها به سوی خودش- و در واقع به سوی علوم آل محمد ع- شد، برایش معلوم گردید که خلیل الله، اوست.
قلب ما برای رسیدن به آرامش، باید تغییر چهره بدهد و این تغییر چهره با کمک نور صورت میگیرد «وجه الله»، لذا خدای مهربان به سبب مخلوقی نورانی بنام آل محمد ع، این علوم نورانی را برای قلب ما به تصویر میکشد و این تصویر و چهره و تمثال نورانی، گویای علمی است که برای قلب سلیم، تنها ابزار دسترسی به آرامش میباشد.
« و تحسين الصورة تكميلها، و هو أن يعطي للشيء كلّ ما يحتاج اليه في إدامة حياته من القوى و الأعضاء و الجوارح على ما تقتضيه الحكمة، مع لحاظ جميع الشرائط و اللوازم و المحسّنات. »
اون لحظه که ناآرام میشی و به یاد معالم ربانی میافتی و آرام میشی، این مالکیت بر نفس و خشمگین نشدن رو با اخذ علم از صاحبان نور در ملکوت قلب بدست آوردهای و قلبت با این علوم، اینجوری شکل گرفته، در واقع نفخ صور برای قلبت اتفاق افتاده و کلام نورانی حق، تو رو مالک بر نفست کرده!
« قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ»
معنی آیه برای ما اینجوری میشه که کلام صاحبان نور حقه «قَوْلُهُ الْحَقُّ» و با یاد نور کلام حق آنها که مقتبس از کلام آل محمد ع هست، در همون لحظهای «يَوْمَ» که با آیت مواجه شدی، به قلبت نوری دمیده میشه «يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ» و قلبت روشن میشه، بطوریکه همشکل و همسان نور، مالک بر نفست میشی و میتونی بر خشمت غلبه کنی «وَ لَهُ الْمُلْكُ»! اون لحظهای که به یاد معالم ربانی میافتی و این علوم رو برای باز کردن گره کارهات بکار میبندی «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ»، در واقع مشمول این قسمت آیه شدی که نور بهت میگه چکار باید بکنی!
«وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ ذلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ» روز وعده ما با خدا اشاره به زمان عرضه آیت داره که در واقع ما با نور علم آل محمد ع وعده کردیم که اعتقاد همسان و همشکل آنها را در هنگام عرضه آیت، با عمل به نور ولایت و تولید مروارید عمل صالح بروز و ظهور بدهیم، ان شاء الله تعالی.
پس، یوم الموعود ما و وعده ما کجا؟! سر بزنگاه آیات و تقدیرات!
وقتی با یادآوری معالم ربانی، توفیق عمل به وعدهای که دادهای، پیدا کردی، حالا به حجر الاسود بگو:
امانتی ادّیتها!
در واقع به یاد معالم ربانی افتادن معادل همان نفخ و دمیدن روح زندگی توام با نشاط و آرامش است که برای ما تحقق پیدا میکند، پس نفس ما به نفس علوم ربانی و جان ما به جان حاملان نور بند است و هر وقت ناآرام میشویم و میرود تا چراغ دل به خاموشی گراید، این اشارات نورانی علم است که گره از کار میگشاید و دوباره جان تازهای در ما میدمد و گویی مرغ بیجان وجودمان، دوباره باذن الله به پرواز در میآید و این جان مرده، صدای آشنا شنیده که دوباره جان گرفته و به حیات طیبه متصل شده است:
«النفخ: تنفيس و إلقاء ريح بالفم يوجب ارتفاعا و علوّا، مادّيّا أو معنويّا،
من ذلك نفخ الروح الموجب لحياة جديدة،
و النفخ في مريم (ع) الموجب لتكوّن ولد فيها،
و النفخ في الطير لتكوّن طير بإذن اللّه.»
حضرت مریم ع نشان داد که میتوان با عمل به نور ولایت در هنگام عرضه آیت، حامل مرواریدی غلطان و نورانی شد که ثمرهای از ثمرات ازدواج علی ع و فاطمه س است.
پس در قلب مریم ع چه اتفاقی افتاد که اینگونه بغیر حساب به ثمر نشست و آنهم ثمری که نفسش جان به مرده ببخشد؟
قصه «مرج البحرین یلتقیان» است و از برخورد دو دریای علم علی ع و فاطمه س فقط چنین دُرّی یگانه عاید عاملین به نور ولایت در دل شرایط سخت محفظه آیات بروز مینماید.
پس یادآوری معالم ربانی «ذکر الله» در ناآرامیهای قلبی، معجزه میکند و تولید مروارید مینماید!
مروارید چگونه تولید میشود؟!
آب آسمان در فصل نیسان، با آب دریا، درون صدف، مروارید زاست!
«علم + عمل» تولید مرواریدی درخشان درون قلب میکند که تلالو و درخشندگیش، چشمها را خیره میکند و همه اینها ثمره معرفت به نور قلب است که برای ما با احراز هویت این نور در ملکوت قلب، توام با رویت صورت زیبای ملکوتی صاحبان و حاملان نور حاصل می شود.
حالا اگه مروارید میخواهی، بسم الله!
روزی هفتاد بار نیازمند به نفخ روح آرامش به درون قلب خود هستیم و هر کس باید با نور خودش، درون قلب خودش، همراه باشد تا به سبب این ارتباط نورانی، آرامش را همواره قرین قلب خویش بداند و ببیند:
«وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»
«فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً»
«فَنَفَخْنا فِيها مِنْ رُوحِنا.»
هر بار که می افتی و تاریک می شوی این معالم ربانی است که با رفق خود، دوباره دستت را می گیرد و دوباره تو را بلند می کند تا به راه خود ادامه دهی و این نفخ نور، هر روز باید مکرر برای قلب اتفاق بیفتد وگرنه قلب از آتش حسد خواهد سوخت!
در آناتومی قلب خواندیم که قلب درون ریه قرار گرفته و هر بار تنفس برای قلب، خنککنندگی بهمراه دارد و آرامش حاصل از نفخ ریه در قلب، شبیه نقش نور علم برای درمان حسد قلب است.
یا نار کونی بردا و سلاما علی ابراهیم، یعنی ای قلب نا آرام حسود من، با یاد علم، سرد و آرام شو!
این تامل در خلقت قلب و ریه را امام صادق ع به مفضل آموزش دادند.
پس همانطور که جسم قلب، همسایه ریه و نیازمند اوست، قلب و روح ما نیز نیازمند معالم ربانی است تا آرامش را درک نماید.
[تمرین به یاد نور بودن در هنگام عرضه آیت]:
+ «سفر انفرادی با نور!»
اینجوری که ناآرامی های قلبیتو با یاد معالم ربانی آروم کنی، کم کم یاد می گیری که آمادگی اینو داشته باشی و بدونی، در تمام عوالم راه دسترسی به آرامش، نفخ صور و نفخ نور و رویت علم، به همین ترتیب و بیانی که گفته شد می باشد یعنی همه جا، این نور توست که دستتو می گیره و بغیر حساب میبره «اتبعوا النّور»!
« تدلّ هذه الآيات الشريفة على أنّ نفخ الصور إنّما يتحقّق في عالم البرزخ و المثال، و قبل عالم البعث، و هو مقدّمة للتهيّؤ و الانتقال الى عالم البعث، و هذا النفخ ينفخ روح الاستعداد الى ورود عالم البعث و يوجد شرائطه و يوجب التقرّب من مشاهدة مراحل الحقيقة أزيد من عالم المثال و البرزخ- فيرى الملك للّه، و يشاهد اجتماع الناس اليه، و حشر المجرمين اليه، و البعث بعد البرزخ، و انتفاء الأنساب، و حصول الفزع، و قياما من الأجداث المحدودة، و الصعقة منهم، و الوعيد، و غيرها.»
[نفخ – ذکر] + صور:
نفخ دخول روح ایمان به درون قلب همزمان با یاد و ذکر و اشاره صاحب نور است که توام با آرامش و روشنایی قلب است! و حالا دیگه میتونی رو پای خودت بایستی «رجل»!
چه حدیث زیبایی در مقالۀ ذکر اومده:
« فَغَمَزَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَنْ كُفَّ حَتَّى نَسْمَعَ » اشارات آل محمد ع رو متوجه میشی
« ثُمَّ ذَكَرْتُ غَمْزَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَكَفَفْتُ » این حدیث جان کلام در بحث ذکر است.
جان بحث «صور» این آیه است:
ابراهیم ع داره میپرسه « وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ » خدایا « رَبِّ أَرِني » کسی که ناآرام شده رو ، چجوری دستشو میگیری و کمکش میکنی « كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى» ؟
خدای مهربان جواب میده این کار رو با صاحبان نور براشون انجام میدم! میگی نه! خودت « فَخُذْ » امتحان کن ببین راست میگم یا نه ؟!
از این معالمی که از آل محمد ع اقتباس کردی، براشون اینقدر بگو و اونارو آموخته خودت کن جوری که در دل آیات که قلبشون تاریک میشه و میمیرند، وقتی صداتو بشنوند (رویت تمثال نورانی در ملکوت قلب)، زنده میشن و جوابتو میدن و اینجوری قلب تاریک مرده، در دل آیات رو با یادآوری ذکر و کلام معجزه آسای علوم نورانی زنده می کنم ! نمیبینی بعضی از این کبوترای حرمت که ولت نمیکنن، چجوری با آموختهها و علوم ماخوذ از تو برای خودشون مردی شدن «ذکر» و روی پای خودشون ایستادن «رجل» و در دل آیات و تقدیراتشون، دارن گره ناآرامیهاشونو با مطالب علمی آل محمد ع باز میکنن «نشط»، پس ای ابراهیم ع، اینو بدون، اون نوری که روی زمین، در کلامش حلاوت و شیرینی و تاثیر قلبی قرار دادم، اون خود تو هستی، ای ابراهیم ع!
خدای مهربان به ابراهیم ع میگه: میدونم به من مطمئنی که میتونم مرده رو زنده کنم،، فقط میخواستی بدونی اونی که من این کلام نافذ رو بهش عنایت کردم کیه، و مظهر اسم الله «یا حیّ» چه کسی است، که خودت حالا دیدی و فهمیدی که خود تو هستی!
[سورة البقرة (2): آية 260]
« وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِني كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى
قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ
قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي
قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ
فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ
ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً
ثُمَّ ادْعُهُنَّ
يَأْتينَكَ سَعْياً
وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ (260)
و [ياد كن] آنگاه كه ابراهيم گفت:
«پروردگارا، به من نشان ده؛ چگونه مردگان را زنده مىكنى؟»
فرمود: «مگر ايمان نياوردهاى؟»
گفت: «چرا، ولى تا دلم آرامش يابد.»
فرمود: «پس، چهار پرنده برگير، و آنها را پيش خود، ريز ريز گردان؛ سپس بر هر كوهى پارهاى از آنها را قرار ده؛ آنگاه آنها را فرا خوان، شتابان به سوى تو مىآيند، و بدان كه خداوند توانا و حكيم است.»
«كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى» + «كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى»
👈از عزیزانی که ورکلایفهای خصوصی خودشونو اینجوری خالصانه برای ما ارسال میکنن و قلوب مردۀ ما رو به نور اعمال صالح خودشون روشن میکنند، سپاسگزاریم و آروزی سعادت ابدی در بهشت جاویدان آل محمد ع، در دنیا و آخرت، را برایشان آرزو داریم.
اینجا از داستان سورۀ بقره، به این آیۀ زیبا اشاره ای داشته باشیم که چگونه دُم گاو مردهای، جوانی مقتول را زنده کرد!👉
[سورة البقرة (۲): الآيات ۷۲ الى ۷۳]
فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (۷۳)
پس فرموديم:
«پارهاى از آن [گاو سر بريده را] به آن [مقتول] بزنيد» [تا زنده شود].
اين گونه خدا مردگان را زنده مىكند، و آيات خود را به شما مىنماياند، باشد كه بينديشيد.
👈👈👈داستان زیبای عفو و درناژ حقد ورکلایف عزیزی که، شمع خاموش عزیزی دیگر را روشن نموده «فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها» و او هم به تأسّی از این عمل صالح نورانی انجام شده، قلبش، با درناژ حقد چندین ساله، بوی بهشت را همین الآن استشمام میکند و قلب تاریک مردۀ او اینگونه با اعمال صالح نورانی انجام شده، زنده میشود «كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى» و آنهم چه زنده شدنی! بوی حیات جاویدان بهشت را در همین دنیا استشمام کردن غیر قابل وصف است و خوشا به حال این عزیزان و از خدای مهربان عاجزانه میخواهیم که ما را هم در زمرۀ بهرهمند شوندگان از این آثار و آیات نورانی آشکار شده «وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ» قرار دهد و از جملۀ اهل تعقّلی باشیم «لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» که خدای مهربان از ما خواسته به این آثار و ثمرات عمل به علوم نورانی دقت کنیم و فکر کنیم و لذت ببریم و از شیرینی آن استفاده کنیم و اینگونه باعث نشر علوم آل محمد ع باشیم، ان شاء الله تعالی.👉👉👉
امام رضا علیه السلام:
فَقَالَ الْمَأْمُونُ
أَ لَیْسَ مِنْ قَوْلِکَ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ مَعْصُومُونَ
مأمون به امام رضا (علیه السلام) گفت:
«ای پسر رسولخدا (صلی الله علیه و آله)!
مگر نمیگویی پیامبران (علیهم السلام) معصوم هستند»؟
قَالَ بَلَی …
فرمود: «آری»!
قَالَ
… [مأمون گفت:]
فَأَخْبِرْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ إِبْرَاهِیمَ
رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی
«دربارهی این سخن باریتعالی:
رَبِّ أَرِنِی کیفَ تُحْیی الْمَوْتَی قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَی وَلَکن لِّیطْمَئِنَّ قَلْبِی برایم سخن بگو».
قَالَ الرِّضَا (علیه السلام)
امام رضا (علیه السلام) فرمود:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کَانَ أَوْحَی إِلَی إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام)
«خداوند تبارکوتعالی به ابراهیم (علیه السلام) وحی کرد:
أَنِّی مُتَّخِذٌ مِنْ عِبَادِی خَلِیلًا
إِنْ سَأَلَنِی إِحْیَاءَ الْمَوْتَی أَجَبْتُهُ
«از میان بندگانم، خلیلی برای خود برگزیدهام؛
اگر از من دربارهی زندهکردن مردگان سؤال کند، به او پاسخ میدهم».
فَوَقَعَ فِی نَفْسِ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) أَنَّهُ ذَلِکَ الْخَلِیلُ
پس در دل ابراهیم (علیه السلام) این حس بهوجود آمد که او همان خلیل است،
فَقَالَ
بنابراین گفت:
رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی
قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ
قالَ بَلی
گفت: چرا،
وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی عَلَی الْخَلَّهًِْ
ولى تا دلم آرامش يابد و مطمئن شوم که آن دوست و خلیل خدا، من هستم؛
قالَ
فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
فَأَخَذَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) نَسْراً وَ بَطّاً وَ طَاوُساً وَ دِیکاً
پس ابراهیم (علیه السلام) عقاب و مرغابی و طاووس و خروسی را برداشت؛
فَقَطَّعَهُنَّ وَ خَلَطَهُنَ
ثُمَّ جَعَلَ عَلَی کُلِّ جَبَلٍ مِنَ الْجِبَالِ الَّتِی حَوْلَهُ وَ کَانَتْ عَشَرَهًًْ مِنْهُنَّ جُزْءاً
آنها را تکّهتکّه کرده و با هم مخلوط نمود،
سپس [آن تکّهها را] روی هر کوهی که در آن اطراف بود قرار داد؛ که ده قسمت بودند.
وَ جَعَلَ مَنَاقِیرَهُنَّ بَیْنَ أَصَابِعِهِ
و منقارهایشان را در بین انگشتانش گذاشت
ثُمَّ دَعَاهُنَّ بِأَسْمَائِهِنَّ
و هرکدام را با نامشان فراخواند
وَ وَضَعَ عِنْدَهُ حَبّاً وَ مَاءً
و در کنارش دانه و آب قرار داد.
فَتَطَایَرَتْ تِلْکَ الْأَجْزَاءُ بَعْضُهَا إِلَی بَعْضٍ حَتَّی اسْتَوَتِ الْأَبْدَانُ
پس هرکدام از تکّهها بهسمت یکدیگر به پرواز درآمد تا اینکه بدنهایشان کامل شد
وَ جَاءَ کُلُّ بَدَنٍ حَتَّی انْضَمَّ إِلَی رَقَبَتِهِ وَ رَأْسِهِ
و هرکدام از بدنها آمد تا اینکه به گردن و سر خود پیوست.
فَخَلَّی إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) عَنْ مَنَاقِیرِهِنَّ فَطِرْنَ
ابراهیم (علیه السلام) منقارهای آنان را رها کرد و آنان پرواز کردند.
ثُمَّ وَقَعْنَ
سپس پایین آمدند،
فَشَرِبْنَ مِنْ ذَلِکَ الْمَاءِ
از آن آب نوشیده
وَ الْتَقَطْنَ مِنْ ذَلِکَ الْحَبِّ
و از آن دانهها خوردند
وَ قُلْنَ
و گفتند:
یَا نَبِیَّ اللَّهِ
أَحْیَیْتَنَا أَحْیَاکَ اللَّهُ
«ای نبیّ خدا!
ما را زنده کردی؛ خداوند تو را زنده گردانَد».
فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام)
و ابراهیم (علیه السلام) گفت:
بَلِ اللَّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
«این خداوند است که زنده میکند و میمیراند و بر هر کاری تواناست».
قَالَ الْمَأْمُونُ
مأمون گفت:
بَارَکَ اللَّهُ فِیکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ.
«خدا به تو خیر و برکت عطا کند ای ابا الحسن! (علیه السلام)(آفرین بر تو)».
[درک موت – صور] :
«درک موت»، مقدمه آمادگی برای شناخت کلام نورانی است!
درک موت یعنی غیرفعال شدن سیئۀ حسد!
لازمۀ به یاد معالم ربانی و نورانی بودن، در دل شرایط ناآرامی ها، توقف حسادت است! پشت کردن به تمناهاست! لذا باید قلب، درک چهار موت بنماید (تاویل چهار پرنده در داستان ابراهیم ع) تا چشم و گوش قلب باز شود و به هنگام عرضه آیت بتواند با صاحبان نور خود براحتی گفتگو نماید و راهکار حل مشکلات و مسائل خود را بپرسد و توفیق عمل به آنها را بدست آورد. تا وقتیکه قلب از حب دلخواهها و تمناها پاک نشود و حسد نفس، به کمک علوم نورانی در منای آرزوها، ذبح نشود، قلب سلیم، شرایط لازم برای درک کلام ولی خدا در دل تقدیراتش را ندارد!
+ «درک موت»:
«اسْتَمَاتَ الثوبُ – مات الثَّوبُ: جامه كهنه و فرسوده شد.»
باید دلخواههایی که برای همه رنگ و لعاب داره، برای تو کهنه و بیارزش شده باشد، و بود و نبودش برایت فرقی ننماید! این تمنای بی ارزش، دیگر ارزش دلبستن ندارد، و من نسبت به آن حب ندارم و برایم لذتی ندارد و مرده است و بود و نبودش برایم فرقی نمیکند.
«انْصَارَ- انْصِيَاراً [صور]: مايل شد، ميل پيدا كرد، كج شد.»
«صَورَةٌ طِبْقُ الأَصْل»: رونوشت با اصل برابر است.
«نُسْخَةٌ مُصَوَّرة» : نسخه عكسبردارى شده، فتوكپى.
اون گنبدی که گوشه چشمت ، چشمک میزنه و اون تصویر خندان صاحب نوری که مدام جلوی چشماته و داره باهات صحبت میکنه ، همون صورت معقول نورانی است که میتونی با دیدنش بشناسی و بگی ثبت با سند برابر است و رونوشت برابر با اصل است و امضاء و تایید نمایی!
+ «ای و ربی»
جای خالی اصل رو، این رونوشت اقتباس شده از علوم آل محمد ع، برای اهل نور پر میکنه و همقافیه با آثار علمی است: «قفینا اثره».
[« أن تصور الشيء يكون مع العلم به »] :
هیچ تصوری از خدا نمیتونی داشته باشی،
دیدن عکس خدا و کارت شناسایی خدا در دنیا، امری محال است!
علم و فهم و ادراک مخلوق، بر خالق احاطه نداره!
و لذا تصور خدا بیمعناست!
نوری که مخلوق خداست، یعنی همان علم خدای مهربان رو- که در وجود مقدس محمد و آل محمد ع خلاصه میشود- میشه با قلبی که خدای مهربان بهش توانایی فهم قبض و بسط این کلام نورانی رو داده، متوجه شد و بهره مندی ما از خدایی خدا، همین فهم امر الله نورانی است که به ما علم لازم برای زندگی روزمره میده تا پی به اشتباهاتمون ببریم و درصدد جبران اون برآییم. پس ما با خدا نمیتونیم کاری داشته باشیم و سروکار ما با علم خداست! نور خداست! ولی خداست! فهم نور و ظلمت قلبی است که خدای مهربان اونو قبض و بسط میکنه و به این میگن یکتاپرستی و به این میگن عرفان و معرفت الله!
+ «اقرار به فضل نور!»
[ناصیة – صور] :
« شعر الناصية من الفرس فانّه يسمّى صورا »
[صور – خور] :
+ «خور – رمح خَوَّارٌ » :
مثال شمشیر پلاستیکی بچه ها، وقتی میزنی به دشمن فرضی،
چون نرمه خم میشه و نمیتونه سینه دشمن رو بشکافد.
کلام لیدر سوء «خوار»، نمیتونه دفع شیطان کنه و تاریکی قلب رو بشکافد!
نجم ثاقب، نام زیبای صاحبان نور است.
کلام نورانی تاثیرگذار است و قصه زنده شدن چهار پرنده مرده بدست ابراهیم ع در آیه زیبای آن و عبارت «فصرهن الیک»، باضافۀ واژۀ «خُوار» اینو میگه که خاصیت کلام صاحبان نور اینه که مرده زنده میکنه و خاصیت کلام لیدر سوء، خوار است و خاصیتی ندارد، جز ضلالت و گمراهی خودش و متبعینش.
مشتقات ریشۀ «صور» در آیات قرآن:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِني كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ (260)
هُوَ الَّذي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (6)
وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدينَ (11)
اللَّهُ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ (64)
هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (24)
خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ (3)
في أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ (8)
«نفخ صور»:
وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ يَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الْحَكيمُ الْخَبيرُ (73)
وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ في بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً (99)
يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً (102)
فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ (101)
وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ كُلٌّ أَتَوْهُ داخِرينَ (87)
وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ (51)
وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ (68)
وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ ذلِكَ يَوْمُ الْوَعيدِ (20)
فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ (13)
يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً (18)